نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد
دعای روز نوزدهم
اَللّهُمَّ وَفِّرْ فیهِ حَظّى مِنْ بَرَکاتِهِ وَسَهِّلْ سَبیلى اِلى خَیْراتِهِ وَلا تَحْرِمْنى قَبُولَ حَسَناتِهِ یا هادِیاً اِلَى الْحَقِّ الْمُبینِ
خدایا سرشار کن در این ماه بهره ام را از برکات آن و هموار ساز راهم را به سوى خیرات آن و محرومم مساز از پذیرفتن حسناتش اى راهنماى بسوى حقیقت آشکار
منبع: مفاتیح الجنان
زلال وحی
ماه مبارک رمضان، بهار انس با قرآن
حجت الاسلام و المسلمین محمد محمدی اشتهاردی
اشاره
ماه مبارک رمضان، ماه تولد قرآن، ماه انس با قرآن، ماه بهار قرآن، و ماه شناخت و بهره برداری فکری و عملی از قرآن فرا می رسد.
ماهی که در شب قدر آن، قلب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همه قرآن را از امین وحی، فرا گرفت و قرآن از لوح محفوظ بر قلب وسیع و نورانی بزرگ ترین پیامبران منعکس شد، ماهی که همه ما با روزه گرفتن و عبادت و مناجات و دعا، با زمینه سازی و آمادگی معنوی به استقبال دریافت قرآن می رویم، و می خواهیم در پرتو آثار پربرکت روزه خالص، و عبادت ها و دعاهای همراه آن، رابطه خود را با قرآن نزدیک تر کنیم، و تصمیم بگیریم که خط رابط ما با قرآن همواره استوارتر و محکم تر گردد.
قرآن، روح ماه رمضان است که در کالبد آن دمیده شده، و ارزش و عظمت آن را چند برابر کرده است. قرآن، قلب ماه رمضان است، که بدون این قلب و ضربان آن، جوهره حقیقت در رگ های حیات معنوی روزه داران به جریان نمی افتد، قرآن بهار دل ها، و ماه رمضان، بهار قرآن است، چنان که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «لکل شی ء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛ برای هر چیز بهاری است، و بهار قرآن ماه رمضان است.»
و امیر مومنان علی(علیه السلام) در شان قرآن فرمود: «و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب؛ در قرآن بیندیشید که بهار قلب هاست.» و نیز باید توجه داشت که مطابق فرموده امام صادق(علیه السلام) : «و قلب شهر رمضان لیله القدر؛ شب قدر، قلب ماه رمضان است.»
از این رو باید گفت که بخش اعظم برکات ماه رمضان، در رابطه با قرآن است، و در این ماه باید بذر دستورهای نورانی قرآن را در مزرعه دل ها بکاریم، تا رشد و نمو کند و سرانجام میوه قرآن را در این ماه برای غذای روح برگیریم، و قوت قلبمان را در پرتو برکات قرآنی این ماه، بیمه نماییم، و چنین بهره برداری جز از راه انس حقیقی با قرآن به دست نخواهد آمد.
انس با قرآن
امیرمومنان علی(علیه السلام) فرمودند: «من آنس بتلاوه القرآن، لم توحشه مفارقه الاخوان؛ کسی که با تلاوت قرآن، انس و الفت گرفت، از جدایی دیگران به وحشت نمی افتد.»
در این جا پرسیده می شود که حقیقت انس با قرآن چیست که انسان را این گونه استوار و نیرومند می سازد، و هرگونه اضطراب و تنش را از او دور می کند؟
پاسخ آن که: انس در اصل به معنای خو گرفتن و همدم شدن است، مانند انس کودک شیرخوار به سینه مادر، و گاهی انس آن چنان شدید و سرشار است، که از انس کودک شیرخوار به سینه مادرش نیز بیشتر است، چنان که امیرمومنان علی(علیه السلام) در برابر منافقان کوردلی که او را به مرگ تهدید می کردند، فرمود: «والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه؛ سوگند به خدا علاقه فرزند ابوطالب به مرگ (شهادت) از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است.»
عارف حقیقی کسی است که با خدا و کلام او چنین انس و الفتی داشته باشد، که امیرمومنان علی(علیه السلام) در توضیح آیه «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؛ ای انسان چه چیز تو را به پروردگارت مغرور ساخته است.» فرمود: «وکن لله مطیعا و بذکره آنسا؛ مطیع خداوند باش و به یاد خدا انس بگیر.»
بنابراین مفهوم انس حقیقی، همان همدم شدن آمیخته با عشق و علاقه گرم و ناگسستنی است که ارتباط و پیوند انسان را به آن چه که مورد انس اوست محکم و متصل می کند، چنین انسی با خدا و کلام خدا (قرآن) از ویژگی های اولیای خدا و هر مومن عارف و وارسته است، چنان که امیرمومنان علی(علیه السلام) در مقام دعا می گویند: «اللهم انک آنس الآنسین لاولیائک … ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک؛ خدایا! تو برای اولیا و دوستان خاصت، مانوس ترین مونس ها هستی… اگر غربت آنها را به وحشت اندازد، یاد تو مونس تنهایی آنهاست.»
ماه رمضان تجلی گاه قرآن
از آن جا که ماه رمضان، ماه نزول قرآن، ماه خدا و ماه تزکیه و تهذیب است و قرآن در شب قدر که در این ماه قرار گرفته، در قلب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تجلی کرده، نتیجه می گیریم که ماه رمضان تجلی گاه قرآن، و ماه انس با قرآن است، روزه داران مومن در این ماه مهمان خدا هستند و در کنار خوان پربرکت قرآن نشسته اند، و بنابراین باید با تلاوت قرآن انس بگیرند، و با تدبر در آیات قرآن و بهره گیری فکری و عملی از مفاهیم قرآن بر رشد و تکامل ملکوتی خود بیفزایند، بر همین اساس، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در فرازی از خطبه شعبانیه که در آخرین جمعه شعبان ایراد کردند، فرمودند: «هو شهر دعیتم فیه الی ضیافه الله … و من تلافیه آیه من القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن فی غیره من الشهور؛ ماه رمضان ماهی است که شما در آن به مهمانی خداوند دعوت شده اید… کسی که از شما یک آیه قرآن را در این ماه بخواند، پاداشش معادل ختم قرآن (تلاوت قرآن از آغاز تا پایان) در ماه های دیگر است.»
و در دعاهای ماه رمضان، سخن از قرآن و انس با آن، به عنوان کتاب ارشاد و هدایت بسیار به میان آمده است، در دعاهای هر روزه ماه رمضان که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده، در فرازی از دعای روز دوم می خوانیم: «اللهم وفقنی فیه لقرائه آیاتک؛ خدایا مرا در این روز برای قرائت آیات قرآن، موفق کن.» و در دعای بیستم می خوانیم: «اللهم وفقنی فیه لتلاوه القرآن؛ خدایا مرا در این روز برای تلاوت قرآن توفیق ده.»
در این دو عبارت که به صورت دعاست، هم به قرائت و روخوانی قرآن توجه شده و هم به قرائت تدبر آمیز و توام با عمل، زیرا واژه تلاوت در اصل از « تلو و تالی» است که به معنای دنباله روی و پیروی تنگاتنگ و بدون هرگونه درنگ و فاصله می باشد. روشن است که چنین توفیقی جز در پرتو انس حقیقی با قرآن به دست نمی آید. انس با قرآن در حقیقت از سه پایه تشکیل شده که عبارتند از:
1- خواندن آیات قرآن
2- تدبر و شناخت قرآن
3- عمل به دستورهای قرآن. بر همین اساس امام باقر(علیه السلام) در یک تجزیه و تحلیل کوتاه فرمودند:
قرآن خوانان بر سه گروه اند:
1- خواندن قرآن را سرمایه کسب مادی خود قرار دهند، و با قرائت قرآن، پادشاهان را بدوشند، و در برابر مردم بزرگ نمایی کنند.
2- در خواندن قرآن، حروف (و تجوید) آن رعایت کنند، ولی حدود و مرزها و برنامه های قرآن را تباه سازند، قرآن برای آنها همانند جام آب نگهدارنده است (که هنگام تشنگی و سودجویی از آن بهره می برند، و هنگام سیرابی آن ظرف را مانند سواره به پشت سرش می افکنند.): [ این دو دسته هرگز ازقرآن بهره مند نمی شوند و نجات نمی یابند.]
3- انسان هایی که قرآن می خوانند و داروی قرآن را بر دل دردمندشان می نهند، و برای (خواندن و تدبر در) قرآن شب زنده داری کنند، و روزشان را با روزه به پایان رسانند، و نمازشان و جایگاه های نمازشان را بر اساس آن، اقامه نمایند، و به خاطر قرآن، از بستر خواب، برای عبادتدوری کنند، خداوند عزیز و قادر به برکت وجود این گروه، بلاها را دور می سازد، از شر دشمنان جلوگیری می نماید و از آسمان باران می فرستد.»
و در پایان فرمودند: سوگند به خدا در میان قرآن خوانان، چنین گروهی از کبریت احمر کمیاب ترند.»
امام سجاد(علیه السلام) هنگامی که قرآن را تا آخر تلاوت می کرد، دعایی می خواند، که در فرازی از آن دعا چنین آمده است: خدایا چون ما را برای تلاوت آیات قرآن، یاری فرمودی، و دشواری (و عدم شیوایی) زبان های ما را به زیبایی و شیوایی عبارت های قرآن آسان نمودی، پس ما را به گونه ای قرار بده تا حق قرآن را آن گونه که هست رعایت کنیم.»
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر آیه 121 بقره: «یتلونه حق تلاوته، مومنان، کتاب آسمانی را آن گونه که شایسته آن است می خوانند.» فرمودند: «یتبعونه حق اتباعه؛ آن گونه که سزاوار پیروی است، از قرآن پیروی می کنند.»
از سوی دیگر فرمودند: «رب تال القرآن، والقرآن یلعنه؛ چه بسیارند تلاوت کنندگان قرآن، که قرآن آنها را لعنت می کند.»
این گفتار و ده ها گفتار دیگر در این خصوص، از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و امامان معصوم(علیهم السلام) حاکی از آن است که ارزش تلاوت قرآن به این است که آمیخته با توجه و تدبر، و تصمیم بر عمل به دستورهای قرآن باشد، و تحقق و انس حقیقی با قرآن به چنین برنامه ای بستگی دارد. وگرنه خوارج نهروانی، دشمنان خونخوار امیرمومنان علی(علیه السلام) همه از قاریان قرآن بودند، ولی از قرآن، فقط قافش را می دانستند، از این رو حضرت علی(علیه السلام) را که سراپا توحید بود، کافر خوانده، با او جنگیدند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)و امامان معصوم(علیهم السلام) و اولیای خدا، با قرآن بسیار انس و الفت داشتند، و از فیوضات ظاهر و باطن آن بهره می بردند، تنها به قرائت ظاهر آیات قرآن اکتفا نمی کردند، بلکه در آیات آن تدبر می نمودند و آیات را با تانی و شمرده و با صدای زیبا و جذاب و با توجه به معانی آن، و تصمیم بر عمل به آن، می خواندند؛ به عنوان مثال، در قرآن صدها بار جمله «یا ایها الذین آمنوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید.» آمده است، حضرت رضا(ع) هرگاه هنگام تلاوت آیات قرآن به این آیه می رسید و آن را می خواند، بی درنگ می گفت: «لبیک اللهم لبیک؛ اجابت می کنم فرمان و دعوت تو را ای خدا، اجابت می کنم.» این مطلب بیانگر آن است که امامان معصوم(علیهم السلام) با توجه و تدبر، آیات قرآن را می خواندند، و همان دم تصمیم می گرفتند به دستورهای خدا عمل نمایند.
امام خمینی – قدس سره – در ظاهر و باطن، رابطه بسیار گرمی با قرآن داشت، و از آن، استفاده های فکری و عملی فراوانی می کرد، قرآن بزرگ ترین تکیه گاه مطمئن و نیروبخش برای پیشبرد اهداف او بود، او می فرمود: «اگر خداوند داستان های پیامبران در برابر طاغوت ها را در قرآن ذکر کرده، موسی و فرعون، ابراهیم و نمرود و… را تذکر داده، منظورش داستان سرایی نبوده، بلکه منظور تبیین برنامه پیامبران در برابر طاغوت هاست؛ یعنی ما نیز که پیرو قرآن هستیم، باید در برابر طاغوتها تا سرحد نابودی آنها تلاش کنیم.»
مکرر می فرمود: قرآن یک کتاب انسان سازی کامل است، و برای آن نازل شده که انسان بسازد. امام خمینی بخش مهمی از زندگی اش را حتی در دوران جنگ، و در دوران بیماری آخر عمر، با قرآن مانوس بود، و با تلاوت آیات قرآن، و تدبر در آن آیات، با خدا ارتباط پیدا می کرد.
یکی از اعضای دفتر ایشان در این باره می نویسد:
«هر روز حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) دارای نظم و انضباط مخصوصی بودند، از جمله مقداری از وقتشان را با قرائت آیات قرآن سپری می کردند، و کارها آن چنان بر طبق نظم و برنامه ریزی بود که به طور عادی هیچ گاه توجه به کاری موجب تضییع کار دیگرشان نمی شد.»
امام در نیمه های شب که برای نماز شب برمی خاست، مدتی قرآن می خواند، حتی در اواخر عمر که بستری بودند، با دوربین مخفی از او فیلم گرفتند، و در تلویزیون، بسیاری مشاهده نمودند، که از بستر برخاست و نشست و قرآن را به دست گرفت و مشغول تلاوت آیات قرآن گردید.
شخصی قرآن هایی با قطع کوچک تهیه کرده و می خواست به جبهه بفرستد، به دفتر امام راحل آورده بود تا آنها را تبرک کند، آن قرآن ها را نزد امام آوردند، و به عرض رسید: «اینها قرآن هایی است که شامل چند سوره است، خواسته اند که برای جبهه تبرک شود.» با این که همیشه حرکات امام به طور کامل، آرام و معتدل بود، ناگهان به طور بی سابقه ای، با شتاب و شدت مضطربانه ای، دستشان را عقب کشیدند، و با لحنی تند و عتاب آمیز فرمودند: «من قرآن را تبرک کنم؟! این چه کارهایی است که می کنید؟»
یک بار بدون توجه یک جلد قرآن را همراه چیزهای دیگر نزد امام آوردند و به زمین نهادند، امام با عتاب فرمودند: «قرآن را روی زمین نگذارید.» و بی درنگ دستشان را جلو آورده و آن را گرفتند و روی میزی که در کنارشان بود گذاشتند، امام راحل در این هنگام روی کاناپه نشسته بودند، معلوم شد که امام نمی خواهند قرآن پایین تر از جایی که نشسته اند قرار گیرد.
یک بار نیز همه دیدند که حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران، به طور استثنایی به جای آن که در جایگاه روی صندلی بنشینند، روی زمین نشستند، زیرا در آن روز برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، و قرار بود در آن جلسه، چند آیه قرآن تلاوت شود.
حضرت امام هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان، دستور می دادند که چند ختم قرآن برای افرادی که مد نظر مبارکشان بود، قرائت شود.
در روایت آمده است: علی بن مغیره یکی از شاگردان وارسته امام کاظم(علیه السلام) به آن حضرت عرض کرد: «من مانند پدرم، در ماه رمضان، چهل بار قرآن را از آغاز تا پایان تلاوت می کنم – و گاهی بر اثر اشتغالات و نشاط و خستگی، کم و زیاد می شود – و در روز فطر، ثواب یک ختم قرآن را نثار روح پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)هدیه می نمایم، ختم دیگر را به امیرمومنان علی(علیه السلام)، و ختم دیگر را به حضرت زهرا(سلام الله علیها) و ختم دیگر را به امام حسن(علیه السلام) و امامان دیگر تا شما، اهدا می نمایم، پاداش من در این کار چیست؟» امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «لک بذلک ان تکون معهم یوم القیامه؛ پاداش تو این است که در روز قیامت همنشین و همدم پیامبر(ص) و فاطمه و امامان(علیهم السلام) خواهی بود.»
گفتم: «الله اکبر، براستی به چنین مقامی نایل می شوم؟» سه بار فرمود: آری.
پایان این گفتار را با ذکر سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در شان پاداش تلاوت قرآن، می آراییم که فرمود: مومنی که هر شب ده آیه از آیات قرآن را تلاوت کند، نامش جزء «غافلان» نوشته نشود، و اگر هر شب پنجاه آیه بخواند نامش جزء «ذاکران» نوشته شود، و اگر صد آیه بخواند، نامش جزء «قانتان» (بندگان خالص و فروتن) نوشته گردد، و هرگاه هر شب صد آیه بخواند، نامش جزء «فائزان» (رستگاران) ثبت می گردد، و هرگاه پانصد آیه بخواند، نامش جزء «مجتهدان» (تلاشگران راه حق) نوشته شود، و اگر هزار آیه بخواند، برای او در بهشت قنطاری از طلا که معادل پانزده هزار مثقال طلا است مقرر گردد، که هر مثقال آن 24 قیراط است که کوچک ترین قیراط آن، همانند بزرگی کوه احد می باشد، بزرگ ترین آن به بزرگی بین زمین و آسمان است.
منبع: بانک اطلاعات نشریات کشور
کلام نور
شب سرنوشتساز
قال الصادق (علیه السلام) : راس السنه لیله القدر یکتب فیها ما یکون من السنه الى السنه.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مىشود.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 258 ح 8
امر به معروف ونهی از منکر
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ان الله عزوجل لیعبض المؤمن الضعیف الذی لا دین له فقیل له: و ما المؤمن الذی لا دین له؟ قال: الذی لا ینهی عن المنکر.
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «به راستی خداوند عزوجل دشمن می دارد مؤمن ناتوانی که دین ندارد. به آن حضرت عرض کردند: مؤمن ناتوانی که دین ندارد، کیست؟ فرمودند: کسی که نهی از منکر نکند.» (1)
قال الامام علی (علیه السلام): الامر بالمعروف و النهی عن المنکر خلقان من خلق الله، فمن نصرهما اعزه الله و من خذلهما خذله الله.
حضرت امام علی (علیه السلام) می فرمایند: « امر به معروف و نهی از منکر، دو پدیده از آفریده های خداوندند؛ هر کس آنها را یاری کند، خداوند اورا عزت دهد و هر کس آنها را خوار کند (رها کنند) خداوند او را ذلیل فرماید.» (2)
قال الامام الحسین (علیه السلام): فبدأ الله بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه منه، لعلمه بانها اذا ادیت و افیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها.
حضرت امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: «خداوند، نخست امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یکی از واجبات خود ذکر کرد؛ زیرا او آگاه است که اگر این دو فریضه انجام گیرد و برپا شود، همه ی واجبات اعم از آسان و مشکل انجام و استوار خواهد شد. (3)
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): من امر بالمعروف و نهی از المنکر هر خلیفه الله فی الأرض. (4)
هر کس امر به معروف و نهی از منکر کند، جانشین خدا در زمین است.
قال الامام علی (علیه السلام): قوام الشریعه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامه الحدود.(5)
استواری شریعت، به امر معروف ونهی از منکر و برپا داشتن حدود است.
قال الامام الباقر(علیه السلام): الامر بالمعروف و النهی عن المنکر خلقان من خلق الله عزوجل فمن نصرهما اعزه الله و من خذلهما خذله الله عزوجل.(6)
امر به معروف و نهی از منکر دو خلق از مخلوقات خدای عزوجل هستند. هر که آنها را یاری دهد، خداوند عزتش بخشد و هر که تنهایشان گذارد، خداوند عزوجل اورا تنها گذارد.
قالت فاطمه الزهراء (علیه السلام): فرض الله الأمر بالمعروف مصلحه للعامه (7)
خداوند امر به معروف و نهی از منکر را برای اصلاح مردم قرار داد.
قال الامام الصادق (علیه السلام): ویل لمن یأمر بالمنکر و ینهی عن المعروف(8)
وای برآن که به منکر امر کند و از معروف نهی کند!
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): تقربوا الی الله تعالی ببغض اهل المعاصی، والقوهم بوجوه مکفهره و التمسوا رضا الله بسخطهم، تقربوا إلی الله بالتباعد منهم؛
با نفرت از گنهکاران به خدای تعالی نزدیک شوید و با این افراد با ترشرویی برخورد کنید. و با خشم گرفتن بر آنان خشنودی خدا را بجویید و با دوری کردن از آن ها به خدا نزدیک شوید. (9)
قال الامام علی (علیه السلام): فمن امر بالمعروف شدّ ظهور المؤمنین، و من نهی عن المنکر ارغم انوف الکافرین (المنافقین)؛
پس هر کس به معروف امر کرد، پشوانه ی نیرومند مؤمنان است، و آن کس که از زشتی ها نهی کرد بینی کافران (منافقان) را به خاک مالید. (10)
قال الامام الحسین (علیه السلام): لا تحل لعین مؤمنه نری الله یعصی فتطرف حتی بغیره؛
بر هیچ چشم مؤمن به خدا روا نیست که ببیند خدا نافرمانی می شود و (چشم) خود را فرو ببندد مگر آن وضع را تغییر دهد. (11)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): لتأمرن بالمعروف و لتنهن عن المنکر، او لیعمنکم عذاب الله؛
یا امر به معروف و نهی از منکر می کنید، یا عذاب خداوند همه ی شما را فرا می گیرد. (12)
قال الامام علی (علیه السلام): و ما اعمال الر کلها و الجهاد فی سبیل الله، عند الامر، بالمعروف و النهی عن المنکر إلا کنفشه فی بحر لجی؛
و تمام کارهای نیکو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منکر، چونان قطره ای بر دریای مواج و پهناور است. (13)
قال الامام الباقر(علیه السلام): ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الأنبیاء، و منهاج الصلحاء، فریضه عظیمه بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و یعمرالارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر؛
فرمان دادن به خوبی و باز داشتن از زشتی، راه پیامبران و شیوه ی نیکوکاران است. فریضه ی بزرگی است که دیگر فرایض به واسطه ی آن برپا می شود و راه ها و روش ها امن می گردد، در آمدها حلال، حقوق و اموال به زور گرفته شده به صاحبانش بر می گردد، زمین آباد شده، از دشمنان انتقام گرفته می شود و کارها سامان می پذیرد.(14)
پی نوشت :
1- وسایل الشیعه، ج11، ص397.
2- اصول کافی، ج5، ص 59.
3- اصول کافی، ج5، ص 59.
4- کنزالعمال، ج 5564.
5- غررالحکم، ج 6817.
6- خصال، شیخ صدوق رحمت الله علیه، ص 42.
7- بحارالانوار، ج6، ص 107.
8- بحارالانوار، ج1، ص 87.
9- کنزالعمال/ ج5585.
10- غررالحکم/ ج 6794.
11- تنبیه الخواطر/ج2/ص179.
12- وسایل الشیعه، ج11، ص407.
13- نهج البلاغه، ترجمه ی مرحوم دشتی حکمت 374.
14- اصول کافی، ج5، ص 56.
حکمت های شگرف
حکمت 217نهج البلاغه: دگرگونى روزگار و شناخت انسان ها (اخلاقى، علمى)
قَالَ الامام [علیه السلام] فِى تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ .
حضرت علی(علیه السلام)، فرمودند : در دگرگونى روزگار، گوهر شخصیت مردان شناخته مى شود.
حکمت 218 : حسادت ، آفت دوستى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] حَسَدُ الصَّدِیقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : حسادت بر دوست، از آفات دوستى است.
حکمت 219 : آرزوها آفت اندیشه (اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : قربانگاه اندیشه ها ، زیر برق آرزوهاست.
حکمت 220عدالت در قضاوت(اخلاقى، قضایى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَیْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَهِ بِالظَّنِّ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : داوریِ با گمان بر افراد مورد اطمینان ، دور از عدالت است.
حکمت 221آینده دردناک ستمکاران (اخلاقى، سیاسى)
وَ قَالَ [علیه السلام] بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : بدترین توشه براى قیامت ، ستم بر بندگان است.
حکمت 222بى توجهى به بدى بدکاران(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : خود را به بى خبرى نمایاندن از بهترین کارهاى بزرگواران است.
حکمت 223حیاء و عیب پوشى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مَنْ کَسَاهُ الْحَیَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یَرَ النَّاسُ عَیْبَهُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : آن کس که لباس حیاء بپوشد، کسى عیب او را نبیند.
حکمت 224برخى از ارزش هاى اخلاقى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] بِکَثْرَهِ الصَّمْتِ تَکُونُ الْهَیْبَهُ وَ بِالنَّصَفَهِ یَکْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَهُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ یَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّیرَهِ الْعَادِلَهِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِیهِ تَکْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَیْهِ.
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : با سکوت بسیار ، وقار انسان بیشتر شود، و با انصاف بودن ، دوستان را فراوان و با بخشش ، قدر و منزلت انسان بالا رود، و با فروتنى ، نعمت کامل شود، و با پرداخت هزینه ها، بزرگى و سرورى ثابت گردد، و روش عادلانه ، مخالفان را در هم شکند ، و با شکیبایى در برابر بى خرد، یاران انسان زیاد گردند.
حکمت 225حسادت و بیماری(اخلاقى، بهداشتى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَهِ الْأَجْسَادِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : شگفتا که حسودان از سلامتى خود غافل مانده اند!!.
حکمت 226طمع ورزى و خوارى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الطَّامِعُ فِى وِثَاقِ الذُّلِّ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : طمعکار همواره زبون و خوار است.
حکمت 227ارکان ایمان(اعتقادى، معنوى)
وَ سُئِلَ عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : (در مورد ایمان پرسیدند).
جواب: ایمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان عمل با اعظاء و جوارح استوار است.
حکمت 228ارزش ها و ضد ارزش ها(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَهً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ وَ مَنْ أَتَى غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ کَانَ یَتَّخِذُ آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا یُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٍ لَا یُدْرِکُهُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند : کسى که از دنیا اندوهناک مى باشد، از قضاء الهى خشمناک است، و آن کس که از مصیبت وارد شده شِکْوه کند از خدا شکایت کرده، و کسى که نزد توانگرى رفته و به خاطر سرمایه اش برابر او فروتنى کند ، دو سوم دین خود را از دست داده است، و آن کس که قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود حتماً از کسانى است که آیات الهى را بازیچه قرار داده است ، و آن کس که قلب او با دنیا پرستى پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است، اندوهى رها نشدنى ، و آرزوئى نایافتنی.
منبع: نهج البلاغه
عزیزآل یاسین
زمزمه ی فراق
از اعمالی که به آن سفارش مؤکد شده است، خواندن دعای ندبه و دعا برای تعجیل در فرج امام زمان (ارواحنا فداه) است که در حقیقت فرج و گشایش برای خود ماست. در این جا فرازهایی از این دعای شریف را مرور می کنیم.
این قاصم شوکه المعتدین این حاصد فروغ الغی و الشقاق
کجاست آن که شوکت ظالمان و زورگویان را بشکند، کجاست دور کننده ی شاخه های گمراهی و اختلاف؟
این صاحب یوم الفتح و ناشر رایه الهدی.
کجاست صاحب روز فتح و پیروزی و نشر دهنده ی پرچم هدایت؟
بنفسی انت امنیّه شائق یتمنّی من مؤمن و مؤمنه ذکرافحنّا.
جانم به فدای شما که امید و آرزوی هر زن و مرد مؤمنی هستید که با یاد شما ناله و فریاد سر می دهند.
هل الیک یا بن احمد سبیل فتلقی
ای پسر احمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آیا به سوی شما راهی هست که ملاقات شوی؟
عزیز علیّ ان اری الخلق و لا تُری. سخت است بر من که همه را ببینم و شما را نبینم.
و (عزیز علی لا اسمع لک حسیسا و لا نجوی.
سخت است بر من که از شما صدایی و نجوایی به گوشم نرسد.
الی متی احارفیک یا مولای.
تاکی سرگردان و حیرانت باشم ای مولای من؟
مواعظ جاوید
مولای تقیان در کلام رهبر کبیر انقلاب اسلامی
بعضی کمالات حضرت علی (علیه السلام) که شاید قدری مخفی مانده باشد از ادعیه ی حضرت، معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است؛ بسیار عجیب. بعضی از فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود، « الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی، عذابک فکیف اصبر علی فراقک.» کی می تواند این طور بگوید: کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد، لکن می ترسد که وقتی در جهنم برود از مقام خودش نازل شده و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق حضرت حق ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده، همیشه و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود.
ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست و این سبب شده که (به فرموده ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضربت شمشیر حضرت علی (علیه السلام) در جنگ خندق افضل از عبادات ثقلین است.
منبع: صحیفه ی نور، ج19، ص 61.
در محضر ولایت
…ماه رمضان را مغتنم بشمارید. این روزها را با روزهدارى، و این شبها را با ذکر و دعا به سر ببرید. فصل دعا هم، همین ماه مبارک است. اگرچه همیشه انسان باید با رشتهى دعا به خدا متصل باشد، اما آیهى «و اذا سألک عبادى عنّى فانّى قریب اجیب دعوه الدّاع اذا دعان»در سورهى بقره، در خلال همین آیات مبارکهى مربوط به روزه و ماه رمضان است. در وسط آیات روزه و ماه رمضان، این آیهى «و اذا سألک عبادى عنّى فانّى قریب»آمده، که همهى انسانها و همهى بندگان را به دعا و توجه سوق مىدهد و دعوت مىکند.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در خطبههاى نماز جمعهى تهران 10/01/1369
…ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نکنید. دعاهاى وارد شده در ماه رمضان، یکى از آن نعم و فرصتهایى است که باید مغتنم بشمرید. این دعاى ابىحمزه، این دعاى افتتاح، این دعاى جوشن وبقیهى ادعیهاى که در روزها و شبها و سحرها و بقیهى ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهاى بزرگ الهى است. فرصت را مغتنم بشمارید.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در روز اول ماه مبارک رمضان 04/12/1371
…در دعایى که در روزهاى ماه مبارک رمضان وارد شده است، این طور مىخوانیم که «و هذا شهرالانابه و هذا شهر التوبه و هذا شهر العتق من النّار». ماه، ماه توبه و استغفار و بازگشت به خداست…
استغفار، یعنى طلب مغفرت و آمرزش الهى براى گناهان. این استغفار اگر درست انجام گیرد، باب برکات الهى را به روى انسان باز مىکند. همهى آنچه که یک فرد بشر و یک جامعهى انسانى از الطاف الهى احتیاج دارد – تفضّلات الهى، رحمت الهى، نورانیّت الهى، هدایت الهى، توفیق از سوى پروردگار، کمک در کارها، فتوح در میدانهاى گوناگون – به وسیلهى گناهانى که ما انجام مىدهیم، راهش بسته مىشود. گناه، میان ما و رحمت و تفضّلات الهى، حجاب مىشود. استغفار، این حجاب را برمىدارد و راه رحمت و تفضّل خدا به سوى ما باز مىشود. این، فایدهى استغفار است. لذا شما چند جا در آیات قرآن ملاحظه مىکنید که براى استغفار، فواید دنیوى و گاهى فواید اخروى، مترتّب دانسته شده است. مثلاً: «استغفروا ربّکم ثم توبوا الیه … یرسل السّماء علیکم مدرارا» و از این قبیل. همهى اینها، اینطور قابل فهم و قابل توجیه است که راه این تفضّلات الهى، به برکت استغفار، به سوى دل و جسم انسان و جامعهى انسانى باز مىشود. لذا استغفار مهم است.
منبع: بیانات مقام معظم در خطبههاى نماز جمعهى تهران 28/10/1375
شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اوج
شخصیت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه والسلام) ترکیبی از عناصری است که هر کدام به تنهایی یک انسان عالی مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو در می آورد. زهد امیر المؤمنین (علیه السلام) و بی اعتنایی او نسبت به شهوات زندگی – و زخارف دنیایی یکی از این عناصر است. علم آن بزرگوار و دانش وسیع او که بسیاری از بزرگان مسلمین و همه ی شیعه بر آن اتفاق دارند که بعد از نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) کس دیگری غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن برخوردار نبوده است، یکی دیگر از این عناصر است. فداکاری آن بزرگوار در میدانهای مختلف- چه میدانهای نظامی، و چه میدانهای اخلاقی و سیاسی- یکی از این عناصر است. عبادت آن بزرگوار، یکی دیگر از این عناصر است، عدل و دادگری امیر المؤمنین (علیه السلام) که پرچم برافراشته ی شاخصی برای عدل اسلامی است، یکی دیگر از این عناصر است. رأفت آن بزرگوار نسبت به ضعیفان – اعم از فقرا، کودکان، غلامان و کنیزان، زنان و از کار افتادگان – یک وادی عظیم و یکی دیگر از ابعاد شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیش قدمی آن بزرگوار در همه ی کارهای خیر که انسان در تاریخ زندگی آن حضرت بر خورد می کند، یکی دیگر از این عناصر است. حکمت و فصاحت آن بزرگوار نیز بخشی از این عناصر است. شمارش رئوس این مطالب هم به آسانی ممکن نیست، و درهمه ی اینها درحد اعلاست.
منبع: رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج7، ص 12 – 11.
شمیم هدایت
علت عمده ی عدم موفقیت
یکی از عللم عمده ی عدم موفقیت ما مردم به اصلاح جامعه ی خود، همین است که هر فردی آنگاه که به خودش نگاه می کند و به اعمال خودش نظر می افکند، عینک خوش بینی به چشم می زند و آنگاه که به دیگران و اعمال دیگران نظر می کند، عینک بدبینی و بدگمانی و نتیجه این است که هیچ کس شخص خود را تقصیر کار نمی داند و چنین می پندارد که تقصیر متعلق به دیگران است.
تلازم علم و دین
اگر ما می خواهیم دین صحیح داشته باشیم، اگر می خواهیم از فقر رهایی یابیم، اگر می خواهیم عدالت در میان ما حکم فرما باشد، اگر می خواهیم آزادی و دموکراسی داشته باشیم و … منحصرا راهش علم است و علم آن علمی که عمومیت داشته باشد و از راه دین و به صورت یک جهاد مقدس درآید. اگر ما این جهاد مقدس را شروع نکنیم، دنیا خواهد کرد و ثمره اش را هم خود آنها خواهند برد. یعنی دیگران خواهند آمد و ملت ما را از گرداب جهالت نجات خواهند داد و خدا می داند که آن وقت این کوتاهی ما، چه لطمه ی بزرگی به پیکر اسلام وارد خواهد کرد.
شکی نیست که علم به تنهایی ضامن سعادت جامعه نیست. جامعه دین و ایمان لازم دارد. همان طور که ایمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفید نیست بلکه وبال است و اسلام نه عالم بی دین می خواهد نه جاهل دیندار.
منبع:
ده گفتار، علامه شهید استادمرتضی مطهری (رحمت الله علیه) صفحه های 152، 153، 285 و 286.
نکته های ناب
چراغ های تاریکی
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: برادرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمودند:
هر آن کسی دوست دارد خداوند را ملاقات کند در حالی که به او روی نموده باید ولایت علی (علیه السلام) را دارا باشد.
و اگر بخواهد خدا را ملاقات کند در حالی که از او راضی باشد باید فرزندت حسن (علیه السلام) را دوست بدارد.
و اگر بخواهد خداوند را ملاقات کند در حالی که بر او ترسی نباشد، باید دوستدار فرزندت حسین (علیه السلام) گردد.
و اگر بخواهد در حالی که خدا را ملاقات کند که گناهانش آمرزیده شده باشد، دوستدار علی بن الحسین (امام سجاد (علیه السلام)) گردد.
و اگر بخواهد با روشنی چشم خدا را ملاقات کند، دوستدار محمدبن¬علی (امام باقر) (علیه السلام) باشد.
و اگر بخواهد خدا را ملاقات کند در حالی که پرونده ی او را به دست راستش دهند، دوستار جعفربن محمد (امام صادق (علیه السلام)) باشد.
و هر کس دوست دارد خداوند را پاک و پاکیزه ملاقات نماید، دوست موسی بن جعفر (امام کاظم (علیه السلام)) باشد.
و اگر بخواهد شاد و خندان خداوند را ملاقات کند، علی بن موسی(امام رضا(علیه السلام)) را دوست بدارد.
و هر کس مایل باشد خداوند را ملاقات کند در حالی که درجاتش بالا رفته و سیئایش به حسنات تبدیل گشته باشد محمد بن علی (امام جواد (علیه السلام)) را دوست بدارد.
و اگر مایل باشد خداوند را ملاقات کند و از او به آسانی حساب کشند، علی بن محمد (امام هادی(علیه السلام)) را دوست بدارد.
و اگر بخواهد خداوند را ملاقات کند در حالی که از رستگاران باشد، دوستدار حسن بن محمد (امام حسن عسگری(علیه السلام)) شود.
و هر کس دوست می دارد خداوند را ملاقات کند در حالی که ایمانش کامل و اسلامش نیکو باشد، ولای حجت بن الحسن (علیه السلام) را پیشه کند.
اینان چراغ عهای تاریکی و امامان هدایت و نشانه های تقوا هستند. هر آن که آنان را دوست بدارد و ولایتشان را قبول کند، برای او از خداوند متعال ضمانت بهشت را می کنم.
منبع:
بحارالانوار، ج36، ص 296.
آسیب های مداحی در زمان حاضر
1- رواج دوباره ی برخی غلوها و خرافه ها:
این غلوها و خرافه ها در روضه ها و عزاداری های مربوط به حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، امام حسین(علیه السلام) و امام زمان(علیه السلام) می باشند. نمونه ی این غلوها عبارتند از: سگ حسینم، صدای سگ درآوردن، خدای من حسینه، عباس خشکله فدات شم و …
2- ترویج برخی ناهنجاری ها مثل قمه زنی و…:
که بسیاری از علمای بزرگ به حرام بودن آنها حکم داده اند.
3- برتری سلیقه های شخصی و رواج زبان حال های بی ریشه و مبتذل:
در زبان حال ها، جملاتی به اصل واقعه افزوده شده و براساس احساس مخاطبان که غالبا جوان هستند، ساخته می شوند.
4- رواج سبک ها ی غنایی در مداحی:
مداحی از استاد محوری به نوار محوری تنزل پیدا کرده است و رواج کلماتی مثل: عشق، عاشقی، عاشقم، می، مستی، نی و ترانه های دوران طاغوت مثل: دل اومده دلبر اومد، نگار من ابرو کمون دل می بره که از سبک های موسیقی هندی، پاکستانی، افغانی و… اقتباس شده است.
5- برتری شکل بر محتوا:
کم شدن قصیده خوانی و ذکر مناقب، عدم مطالعه جدی مقاتل مهم و دیوان شاعران خوب، رواج اشعار ترحم برانگیز نه تفکر برانگیز، گفتن کلماتی مثل: عل عل به جای علی (علیه السلام) یا حوسین به جای حسین(علیه السلام) و یا سین سین به جای حسین(علیه السلام).
6- سیاست زدگی:
طرح مسایل سیاسی روز خوب است اما سوء استفاده باندی، حزبی و جناحی نباید باشد.
7- گسترش نامناسب حضور موسیقی در مراسم عزا داری سنتی:
کاربرد موسیقی امر ناپسندی است. و اکثر مراجع معظم تقلید استفاده از آلات موسیقی را در مراسم عزاداری حرام دانسته اند.
دل نوشته
«یا علی!»
مهدی میچانی فراهانی
قلم را برمیدارم؛ ناگاه، قلب دفتر میشکافد و گردابی عمیق، پاره پاره جسم مرا به خویش در میکشد.
چشم که میگشایم، دیوارهای گلی و کوچههای تنگ و تاریک کوفه، در برابرم قد کشیدهاند. آری! باز هم ریل زمان، آبستن قطار پر شتابیست که که وارونه سفر میکند.
نیمه شعبان است و کتابهای تاریخ، همواره شبهای کوفه را سرشار از حضور مردی میبیند که انبان نان و خرمایی بر دوش دارد؛ پس ناخودآگاه، قدم برمیدارم و کوچهها را تک تک دوره میکنم؛ اما هیچ مردی، هیچ نانی و خرمایی نیست. هیچ دردی و هیچ… ، شاید کتابهای تاریخ دروغ گفته باشند! پیشتر میروم، بیشتر میگردم؛ خانهها خاموش و کوچهها تهی! گویی غبار مرگی سنگینی، فضای امشب کوفه را آغشته است؛ چنان که نفس کشیدن را دشوار میسازد. تنها کور سوی چراغ نیمهجانی را میبینم که از پنجره گلی میتراود و جانی به شهر تاریک میبخشد.
نزدیکتر میروم و باز نزدیکتر… ؛ ناگاه، شیون، چون دیواری در کوچههای بنبست، برد و پای، میخکوبم میکند. گوش فرا میدهم؛ جز صدای ناله «یا ابتا» نمیشنوم که پیداست از جگرهای سوخته بیرون میریزد. به یاد کتابهای تاریخ میافتم.
و امشب، نوزدهم رمضان است. عرق مردی جبینم را میشوید. به یاد برق تیغه شمشیری زهرآگین میافتم که عنقریب، فرزندان کوفه را یتیم خواهد کرد.
هر دو پای میخکوب شده، دو زانو میشوند و قطعه قطعه فرو میریزند؛ قطار خاطرههایم دیر رسیده است. گرداب تاریخ را در میانه کوفه، گشاده میبینم. پس هرز میروم و چشم میگشایم؛ باز هم نیمه شب کوفه است و تقویم نوزدهم رمضان.
کوچه تنگ و تاریک است و خانهها باز هم خاموش؛ اما هر از گاه، پشت در خانهای بغچهای کوچک نمایان است و دری که گشاده میشود و زنی یا کودکی؛ بی آنکه مرا بیند، بقچه را به درون میبرد. شتاب میگیرم تا صدای پایی را که نزدیکتر میشود، بشنوم. مردی را میبینم که با یک انبان خالی، خاموش و خرسند، به خانهاش باز میگردد. به یاد کتابهای تاریخ میافتم. آری! جز علی علیهالسلام چه کسی میتواند باشد؟
و باز هم کور سوی چراغی که افروخته میشود. پیشتر میروم. امشب دیگر شیونی نیست. تنها عطر خلافت خلیفه است که کوچههای کوفه را سرشار میکند.
چه نوای امن و دلنشینی! مجذوب یا رب گفتن علی علیهالسلام بودم که ناگاه، التهابی عجیب، پیکرم را فرا گرفت. امشب، شب موعود است و شب رستگاری و خرسندی در صدای خلیفه میجوشد؛ گویی توشه برمیدارد، برای سفری که خوب میداند در پیش است.
و اما من ـ و هزاران چون من ـ وای اگر فردا شود!
چیزی به نماز صبح نمانده است. اضطراب و آشفتگی، از من آتشفشانی آفریده است که هر لحظه در انتظار طغیان است. میخواهم پیشتر بروم، زانو بزنم و بر در بکوبم. فریاد بزنم که یا مولا! این نماز صبح را به مسجد نرو مولا! میخواهم که یکپارچه شمشیر شوم به حفاظت از خانه عشق، اما دریغ! هر چه میکوشم، قدم از قدم نمیتوانم برداشت و صدایی از حنجرهام بیرون نمیریزد. تنها صدای راز و نیاز علی علیهالسلام ست که آرامشم میبخشد. با خود میگویم شاید خلیفه خود نمیخواست، ورنه هم میدانست و هم میتوانست.
گاه اذان صبح فرا رسیده است و من همچنان خیره به پنجره روشن. مست مناجات علی علیهالسلام و داغ خاموش اهل بیت. دری گشوده میشود؛ به راه میافتد. صدای التماس زمین و زمان را میشنوم که: یا مولا! این نماز صبح را به مسجد نرو.
دلشورهای تمام یتیمان کوفه را امشب تا صبح بیدار نگاه داشته است و کودکانی که کابوس دیدهاند، گریه میکنند.
علی به مسجد که میرسد، نگاهی غریب به آسمان میاندازد. مردی کنار مسجد به خواب رفته است. خلیفه نگاهی میاندازد و زیر لب میگوید: مرادی! وقت خواب نیست؛ شمشیر صیقل بده! موذن به اذان میایستد. ای کاش این اذان هرگز تمام نمیشد!
«قد قامت الصلاه»! و قامتها بسته میشود!
اللّه اکبر؛ گاه سجده است، امام جماعت مکثی میکند، به محراب نگاهی میانداز و چشم میبندد.
پس به آرامی به سجدهای طولانی میرود. صدایی آشنا که خلیفه سالهاست در انتظارش لحظه میشمرد. خیل نمازگزاران سر از سجده برمیدارند؛ امام علی علیهالسلام هنوز در سجده است.
محراب خونین شده بود و نوای حزن آلود اما خرسند خلیفه به گوش میرسد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه»
آیا کدام تیغ میتوانست به فرق علی اثری کند؟
«به فرقت کی اثر میکرد شمشیر گمانم ابن ملجم یا علی گفت»
مرثیه عشق
سید علیاصغر موسوی
سحر برای دمیدن، شتاب میگیرد شتاب از قدمِ بوتراب علیهالسلام میگیرد
به آسمان که نظر میکنی، پریشان است به هر کران که نظر میکنی، پریشان است
چه اتفاق مگر، در کمین شیر خداست!
که لحظههای زمین مبتلای ثانیههاست
چرا نوای علی علیهالسلام ، جان گداز میآید
چرا به ذهن زمین، مثل راز، میآید
با قدمهایی که جهانی بُهت و اندوه و شادی در خویش نهان داشته، حرکت میکند و ذره ذره هستی، در شهودی کامل، مولا را متوجّه خطر میکنند؛ گویی نمیدانند که حضرت، سالهاست از وقوعِ آن باخبر است!
آی مرغابیها! شما از عشق چه میدانید؟!
شما از وصل محبوب، چه خواندهاید؟! آی محرابهای گوشهنشین! آی ستونهایی که حتی به اندازه «اُستُن حَنّانه» نیستید!
امروز، مرثیه عشق، به اوج بیان میرسد و آفتاب، عظمت خویش را با نماز قسمت خواهد کرد!
کسی به غیر علی علیهالسلام ، پی نبرده بر دل راز
که میرسد به طلب، عاقبت میان نماز!
از کعبه تا محراب؛ آه، که شکوه از دنیا باید داشت که سِفلگان، به دامان میپرورد؛ نامردمانی که حتی مردِ بیسلاح را، آن هم در نماز، آن هم در سجده! به شهادت میرسانند!
اف بر تو ای دنیا، اف! با این مردوارههای نامردت!
با این کوفی تباران بدتر از شامیات!
چه مردمان پلیدی که نان او خوردند
ولی به خانه خود، دشمن از قفا، بردند!
فراوان مباد اشعث بن قیسها؛ که هنوز بوی خیانتشان از کوچههای تاریخ میآید! تیرهگون باید روی قومی که قدر آفتاب ندانند!
محراب است و تبسّمهای خونین علی علیهالسلام !
محراب است و پژواکِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه!
محراب است و نماز خون؛ آرمانی که مولا به خاطرش از تمامی هستی خود گذشت. فریاد حضرت جبریل علیهالسلام ، سکوت آسمانها را میشکند و بُهت ملایک را به شیون بدل میکند!
کاسههای شیر را میآورند، امّا چگونه عاشقی، بیجمال دوست، روزه عشق بشکند! بگذار شیر از آنِ دشمن باشد که تمام عمر، جز تلخی کینه ننوشیده و دل سیاهش، جز شب، به سپیدهای ایمان نیاورده است!
این رسم علی علیهالسلام ست؛ علی علیهالسلام میهماننواز است؛ امیر بنده نوازی که در کارگاه آفرینش، شبیه و نظیری ندارد! اَلسلامُ عَلَیْکَ یَا اَوَّلَ مَظلومِ الْعَالَم!
مولا جان! گویی صدایت هر لحظه در دل آفاق طنین میاندازد، که: «اگر سخن بگویم، میگویند: بر حکومت حریص است، اگر سکوت کنم، میگویند: از مرگ میهراسد، هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگها و رنجهای گوناگون! به خدا سوگند که علاقه فرزند ابی طالب علیهالسلام به مرگ، بیش از علاقه کودک به «شیر» مادر است!»
… و اولین صبحگاه شب قدر، با شتاب هر چه تمامتر رسید و بشارت وصل مولا علیهالسلام را با اولین پرتوهای خورشید، به تمامی هستی رسانید.
گویی هنوز در بُهت سخنان ناگفته مولا، تاریخ غوطهور است!
و آسمان در انتظار رمز گشایی از آفاق نورانی نهجالبلاغه!
الهی! به حق مولانا امیرالمؤمنین حیدر علیهالسلام ، معرفتِ شناخت حضرت را به ما بیاموز.
چگونه بشنومت؟
حسین هدایتی
دلم میخواهد بمیرم!
چگونه بشنومت ای صدای راه رونده در کوچههای تاریک و روشن؛ با آهنگ گامهایی از عشق؟!
چگونه بشنومت ای طنین زمزمههای دمادم، از بامهای بلند بسم اللّه…؟
دستی بر پریشانی سنگریزههای پیش راهت بکش، نگذار نوای کوچههای کوفه، چون چراغهای شکسته تاریخ، خاموش بماند.
چگونه بشنومت ای آخرین صدای پیچیده در محراب؟ ای آخرین نعره آسمان بر خاک؟
میدانم! دلت فریاد میخواهد. اینجا برای تو چه طعم خوشایندی داشت! امّا برای شهر؟ امّا برای زمان؟
فانوسهای رستگاریات روشن است. ستارهها از وحشت، به دیوارهای آسمان چسبیدهاند ـ هوای غلیظ شب ـ آه از این تیغ سفّاک!
تا آخرین سجده تو گامهای زیادی نمانده است؛ از این چند مرغابی سوگوار که بگذری، پا که بگذاری به این سپیده دم وحشی، به اوّلین قطرات خون پاک خویش خواهی رسید. فقط یک گام دیگر تا خیره شدنت در چشم خداوند باقی مانده است.
بگذار تمام شبستانها عطرت را نفس بکشند، مولا!
شیطان در تار و پودش تنیده است. در مشتهایش، فشردههای خندقی کینه را چنگ انداخته است؛ با دستهایی از جنس آختگی و زهر. شیطان، به گلوگاه تاریخ میتازد.
دلم میخواهد بمیرم! چگونه بشنومت ای آوای خاموش، ای لهجه بهارانه خاک و ای عطر افلاک؟!
هوا چقدر جان میدهد برای گریستن! امّا هنوز دلم میخواهد بمیرم! چگونه بشنومت؟!…
دریای زعفرانی
سید عبدالحمید کریمی
زعفرانی شده بود و من نمیدانستم.
از هول ندیدنش، چارچوب درب خانه او را، همچون بچههای دور شده از مادر، بغل زده بودم و مثل بیوهگان شوهر مرده، به های های ابرهای ناشکیبایی دچار. زخم طاقتم، نمک سود فراق بود و «یا علی»، در لایههای بودنم موج میزد.
اصبغ بن نباته بودم و یار دیرین علی علیهالسلام ؛ چگونه میتوانستم بیدیدن روی و چیدن گلبوسهای از دشت چهره مولایم بروم؟!
نمیتوانستم قدم از قدم بردارم؛ انگار دست هستی من دست ریشههاست! انگار پای رفتن من، دست لرزههاست!
تکیه بر شانههای غریبی دادم و هق هق گریهام را به دیوار خانه آقایم آویختم. از اینجا نمیروم. من و «سُوَید بن عقله» پای رفتنمان نیست؛ تا مگر روی طرب افزای دلجویش را ببینیم و دلآرام شویم. آه از آن ثانیه که اذن دخولم دادند و من، خشت خشت خویش را به دامن دریا انداختم و در او گم شدم؛ دریایی که زعفرانی شده بود و من نمیدانستم!
از فرق شکافته آلاله من، آن قدر خون رفته بود، که ندانستم دستمال سرش زردتر بود یا رخسار آقا.
فرق عدالت شکافت
ملیحه عابدینی
سیاهی شب، گستره آسمان خاموش کوفه را در نوردیده به انتظار سپیدهای که تاریخ را تا قیامت غصهدار میکرد، ناباورانه کتاب زمان را ورق میزد. از خانههای نیرنگ، تنها فریاد سکوت به گوش زمان میرسید. گویی همه کوفیان سر بر بالین غفلت ابدی نهاده بودند و خواب هزار رنگیشان را نظاره میکردند.
چشمان او همچون صاعقهای در دل یلدای شب میدرخشید.
آن شب در برق چشمان پر رمز و رازش، وصال معنا میشد. سالهای سال، غریبی، همنشین روزش بود. شهید سکوت شده بود و مُهر خاموشی بر لبانش نقش بسته بود.
تنها رازدار لحظههای غُربتش، سینه تاریک چاه بود و خلوت نیمه شبهای مبهوت نخلستان.
آن شب، سرنوشت حیات صبر رقم میخورد.
دستان در، با التماس او را از رفتن بازداشتند، امّا او درنگ نکرد و پای بر خلوت کوچه گذارد. مرغان انتظار به سویش رفتند و همچون پروانه، گرد شمع وجودش چرخیدند و با بالهای سرشار از خواهش و تمناشان، راه خدایی را بستند، ولی باز او درنگ نکرد.
از قدمهای باصلابتش، آوای رفتن به گوش میرسید و از چشمان پر رمز و رازش، میشد فهمید که منتظر زیارت خداست. در هیاهوی آن لحظههای آسمانی، مسجد کوفه، مشتاق و بیقرار وصالش بود و محراب، تشنه چشمهای بارانی و زمزمههای ربانیاش.
علی آمد و از حنجر سکوت، آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب، به نماز با معشوق قیام کرد. لحظهای بعد، سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد، رستگار سازد و زمانه را داغدار. فرق عدالت با خنجر کین شکافت.
لباس احرام خورشید، رنگ خون گرفت و زمین و زمان، فریاد بیکسی سر داد و اشک ماتم فرشتگان از سینه آسمان بر زمین فرو چکید.
مرغ جان او که غایت آفرینش بود، از ورای مظلومیتی سرد و سنگین، رها شد و عالم و آدم را در غمگنانهترین مصیبت فرو بُرد.
کوچههای کوفه
سید علی پورطباطبایی
کوچههای کوفه تازه فهمیدهاند چه کسی را از دست دادهاند!
مانند ماهی که تا هنگامی که در آب است، آن را میجوید و تنها در بیآبی، معنای آب را میفهمد؛ کوفه هم اینک که شبها، از گامهای آرامشبخش علی علیهالسلام محروم است، او را یافته است.
شبهای کوفه دیگر نوری ندارد. این شبهای تاریک، که ماه هم از روشنایی آنها عاجز مانده است، دیگر ساکنان شهر نور را که نیمههای شب از کوچههای تنگ و تاریک میگذشت، نخواهند دید.
نخلستانهای کوفه دیگر فریادگری ندارد. نخلهای سر به آسمان کشیدهای که هر شب، علی علیهالسلام را در میان خود میگرفتند، دیگر میهمانی این چنین نخواهند داشت.
یتیمان کوفه، دیگر فریادرسی ندارند.
گامهایی که نیمه شبهای تاریک، از ایشان دستگیری میکرد، صورتی که به جبران کوتاهی در رسیدگی، خود را مستحق آتش میدانست،
فرمانروایی که مشک آب بیوهزنان را بر دوش میکشید و راهنمایی که به راههای آسمان آگاهتر بود؛ دیگر با دستهای خود، نان و خرما را قسمت نخواهد کرد. کوچههای کوفه حق دارند!
تازه فهمیدهاند که چه کسی را از دست دادهاند!
شهید عدالت
سید عبدالحمید کریمی
به سوگ تو چه نویسم
تو ای مجاهد نستوه
شهید راه عقیده
شهید راه عدالت
در سوگ تو چه نویسم که «قلم چو به اینجا رسید، سر بشکست»
سوگ تو ـ که بیش از یکصد نشان از تعظیم و تکریمت، در کلام خدا میتوان یافت ـ سنگین است. سراغ تو را از جبرئیل امین میتوان گرفت؛ که برات ایمان تو، به مُهر مستقیم خدا امضا شده است؛ آنجا که فرمود:
«أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِنا کَمَنْ کانَ فاسِقا لا یَسْتَوُونَ»
آیا کسی که مؤمن باشد همانند کسی است که فاسق باشد [چنین نیست] اینان یکسان نیستند.
در سوگ تو چه نویسم که فرق دریای تو را شکافتند و زهر به کام اقیانوس ریختند؟!
امروز محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، با غم این امّت چه کند که عدل پنج ساله وصی پیامبر خویش را پس از بیست و پنج سال سیاهی و ستم، بر نمیتابند؟!
تو که بودی، قرآن با تو بود و تو با قرآن و از هم جدا نمیشدید تا به حوض کوثر وارد شوید.
تو که بودی، قلههای رفیع کلام خدا، تفسیر میشد و پیچ و خمهای آن برای مردم، دانشگاه کمال و کرامت تأسیس میکرد.
تو که بودی، بیتالمال، خواب آرام داشت و دغدغه خیانت نداشت.
تو که بودی، هر چه از بیتالمال مسلمین به تاراج رفته بود، اگرچه به مصرف مهریه زنان و خرید کنیزان رسیده بود، به مأمن خویش بازمیگشت.
تو که بودی، هرزهگری از هزار توی عافیت خویش بیرون نمیآمد تا مبادا به چرخش ذوالفقار تو گرفتار آید. ای معدن شرف!
کدام کاسه شیر یتیمی، مرهم جراحت رفتن تو خواهد بود؟!
رفتن تو، به خاکسپاری عدالت بود.
«عدالت با علی مدفون شد، افسوس!»
ناشناس کوفه
حبیب مقیمی
کیست امشب تا انبان نان و خرما بر دوش، به انتظار یتیمان پایان دهد؟
کجاست امشب آن شبرو ناشناس روی پوشیده، که چراغ خانهای باشد به مهربانی؟
امشب، آن شبرو ناشناس انبان بر دوش، چرا نمیآید؟!
کوچه گریست، کوزه شکست و زانوان زمین دو تا شد.
حسن آرام، و حسین آرامتر؛ اما کدام اشک میخواهد آتش دل زینب را فرو نشاند؟ فرزندان علی به یاد دارند پرواز مادر را، که در ساحت اندوه و اشک و ناله، دستان پدر، آرامشان نمیکرد و زینب، جز به آوای گرم علی، رخت بر بستن مادر را تاب نمیآورد؛ اما چگونه است اکنون و کدام دست و چه آوا باید، تا اندوه اشک و ناله را فرو نشاند؟
اکنون، قصه دل چاک چاک علی را فرق خونینش میسراید و سرود، بدرقه روح بزرگ علی « های های» گریههای یاران است.
فاطمه، همسر رنجدیدهام! من میآیم به سوی تو، همه تنهاییام را با تو بگریم.
من میآیم تا در کنار رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم سالهای سکوت را شکوه کنم.
آه، فاطمه جان! به خدا بیتو ماندن دشوار بود در « این دنیای هزار رنگ».
من میآیم تا بار مصیبتهای پس از این، تنها بر دوش تو نماند.
تا با تو باشم.
وقتی جگر پاره پاره حسن را میبینی و سر بر نیزه حسینم را. با تو باشم، هنگامی که به پیشواز 72 شهید عاشورا میشتابی…
حالا کوچه گریان و آسمان نالان است؛ پس از این شب هولناک، دریا تیره است، مرد ناشناس انبان بر دوش، آنکه مرهم زخمهای یتیمان بود، مردی است که اکنون سفری بزرگ را آغاز کرده است، مردی تنها، که واژه نامه سکوت را از بر بود.
امشب، آری همین امشب فهمید که مرد روی پوشیده، علی بن ابی طالب است.
یاد ابرار
جمال عرفان
در روستای سعید آباد گلپایگان به سال 1295 هـ.ق کودکی چشم به جهان گشود که او را سید جمال الدین نامیدند. دوران شکوفایی را در آغوش مادری نیکوسرشت و تحت تربیت پدری پارسا (حضرت آیت الله سید حسین گلپایگانی رحمت الله علیه) گذرانده و به دلیل انس با کرامت های اخلاقی که اهل خانه در تحصیل و ترویج آن می کوشیدند، بذرهای فضیلت، سرشت پاکش را معطر ساخت. در سن 12 سالگی به رغم مشکلات و کمبود امکانات، ضمن چوپانی مقداری از دروس حوزوی را نزد برادران خویش فرا گرفت و در 16 سالگی جهت ادامه ی تحصیلات علوم دینی عازم اصفهان گردید و به مدرسه ی الماسیه قدم نهاد. رفته رفته جدیت وافرش در کسب علوم اهل بیت (علیهم السلام) و نیز هوش سرشارش، اساتید مدرسه را مورد توجه قرار داد به گونه ای که از او به عنوان امید آینده ی حوزه های علمیه ی شیعه یاد می کردند.
حضرت آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی (رحمت الله علیه) درباره ی تحصیلاتشان در اصفهان فرموده اند:
در دوران جوانی که در اصفهان بودم، نزد دو استاد بزرگ، مرحوم آخوند کاشانی و جهانگیرخان قشقائی، درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و آن ها مربی من بودند. ایشان در سن 23 سالگی پس از تسلط بر علوم معقول و منقول، جهت ادامه ی تحصیل عازم نجف اشرف شدند و با توسل به حضرت علی (علیه السلام) از انفاس ملکوتی حضرات آیات حاج آقا رضا همدانی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، شیخ هادی تهرانی، آخوند ملا علی نهاوندی، سیر مرتضی کشمیری، سید ابوتراب خوانساری و شیخ محمد بهاری (قدس سرهم الشریف) بهره مند گشت. درسال 1365 هـ.ق پس از رحلت آیت الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی به مقام مرجعیت شیعه نایل گشت. سرانجام آن عارف کامل و اسوه ی وارستگی با کوله باری از تقوا، زهد و فضایل اخلاقی و عرفانی و تربیت عالمان مهذب بی شماری از جمله علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، علامه محمد تقی جعفری، آیت الله شیخ محمد حسین کلباسی (رحمت الله علیهم) و… در 19 محرم الحرام 1377 هـ.ق در سن 82 سالگی چشم از جهان فانی فروبست و به سرای باقی شتافت و پیکر مطهر ایشان را در وادی السلام نجف به خاک سپردند.
منبع: گلشن ابرار
حکایت ها و پندها
تقدم نماز بر همه چیز
حجت الاسلام سیداحمد خمینی (رحمت الله علیه) نقل می کردند: روزی که شاه فرار کرد ما در نوفل لوشاتو بودیم، پلیس فرانسه خیابان اصلی نوفل لوشاتو را بست، تمام خبرنگاران کشورهای مختلف از آفریقا، آسیا، اروپا و آمریکا آنجا بودند و شاید صدو پنجاه دوربین فقط صحبت امام (رحمت الله علیه) را مستقیم پخش می کردند برای این که خبر بزرگ ترین حادثه ی سال را مخابره کنند. شاه رفته بود و آنها می خواستند ببینند امام راحل چه تصمیمی دارند. امام بر روی صندلی کنار خیابان ایستاده بودند، تمام دوربین ها بر روی ایشان متمرکز شده بود. امام چند دقیقه صحبت کردند و مسایل خودشان را گفتند. من کنار ایشان ایستاده بودم یک مرتبه برگشتند و گفتند: احمد ظهر شده؟ گفتم: بله الان ظهر است. بی درنگ امام (رحمت الله علیه) گفتند: «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته» شما ببینید در چه لحظه ای امام صحبت هایشان را رها کردند. برای این که نمازشان را در اول وقت بخوانند. یعنی در جایی که تلویزیون های سراسری که هر کدام میلیون ها آدم بیننده دارد. سی.ان.ان آمریکا بود، بی بی سی لندن بود. تمام تلویزیون ها چه در آمریکا و چه در اروپا بودند.
خبرگذاری ها همه بودند. آسوشیتد پرس، یونایتدپرس، رویتر و تمام خبرنگاران روزنامه، مجلات، رادیو، تلویزیون ها، در چنین موقعیت حساسی امام حرف هایشان را قطع کردند و رفتند سراغ نماز اول وقت.
ذکر حق رخصت قرب است و حضور
اگر از صدق و اردت باشد
دل اگر با تو نباشد به نماز
عادت است آن؛ نه عبادت باشد. (1)
پی نوشت :
1- شعر از: سید حسین هاشمی نژاد
منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (رحمت الله علیه) ج3، ص 57 و 58.
معرفی کتاب
کتاب «متقین»
خطبه ی متقین گذشته از آن که راه و رسم چگونه زیستن را رقم می زند، نمونه ای از جلوه های شخصیت امام علی (علیه¬السلام) را آشکار می کند و این نوشتارتنها تلألویی است که از انوار تابناک بی نهایت ائمه ی اطهار(علیهم¬السلام) و نیز تألیفی است از آنچه قرآن، معصومین (علیهم¬السلام) و جرعه نوشان مشرب وحی و چشمه ی علوم اهل بیت (علیهم¬السلام) پیرامون زیستن الهی بیان داشته اند.
مؤلف: سید مهدی شجاعی
ناشر: مؤسسه ی فرهنگی و انتشاراتی محراب (قم)
کتاب « امربه معروف و نهی از منکر» «تبیان دفتر بیست و یکم»
توضیح: «تبیان» عنوان کلی مجموعه آثاری است که در هرمجله از آن، مواضع و رهنمودهای حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) درباره ی موضوعی خاص گردآوری و منتشر شده است. این مجموعه در گروه معارف اسلامی حوزه ی معاونت پژوهی مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (قدس سره الشریف) استخراج و تنظیم شده است و مشتمل بر سه بخش است:
بخش اول «کلیات» می باشد که دارای چهار فصل است:
1- اهمیت و آثار امر به معروف و نهی از منکر
2- وجوب امر به معروف و نهی از منکر
3- معروفها
4- منکرها
بخش دوم بحث: شرایط چهارگانه ی امر به معروف و نهی از منکر:
علم به معروف و منکر، اصرار بر انجام منکر یا ترک معروف، عدم مفسده و احتمال تأثیر.
بخش سوم مراتب سه گانه:
مرتبه ی غیر زبانی، مرتبه ی امر و نهی زبانی، مرتبه ی اقدام و انکار عملی به علاوه ی رعایت مراتب در امر و نهی بحث شده است.
(استخراج، تنظیم و ناشر: مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمت الله علیه) – 1378)
احکام
اجتهاد و منافع فقه (احکام)
اجتهاد: اجتهاد در لغت به معنای کوشش و تلاش کردن است و در اصطلاح فقه عبارت است از استنباط و استخراج مسایل شرعی از منافع مربوط به آن و به شخصی که توانایی اجتهاد را داشته باشد «مجتهد» می گویند.
منابع فقه (احکام) عبارتند از:
1- قرآن
2- سنت که مشتمل بر قول ، فعل و تقریر معصوم (علیه السلام) است.
3- عقل
4- اجماع (اتفاق فقها بر حکمی از احکام شرعی)
قرآن
که مجموعه ی وحی الهی بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد و به خواست خداوند بدون هیچ گونه نقص و اضافه به دست ما رسیده اولین و بهترین ملاک عمل و منبع استنباط احکام می باشد.
قول معصوم
مجموعه ی گفتار امامان معصوم (علیهم السلام) و دستورها و آموزشهای قولی آنان، که روش درست کرداری را به ما می آموزد، یکی از منابع معتبر فقهی است که در کتب روایی جمع آوری شده است.
فعل معصوم
از آنجا که ائمه ی معصومین (علیهم السلام) از هر خطا و اشتباهی به دور هستند، کردار آنان نیز مانند گفتارشان می تواند ملاک عمل برای ما باشد، که این دسته نیز در کتب تاریخی و روایی با عنوان سیره ی عملی معصومین (علیهم السلام) آمده است.
تقریر معصوم
در مواردی که فرد یا افرادی در حضور معصوم (علیهم السلام) عملی را انجام داده باشند، در حالی که تقیه ای در کار نبوده، و معصوم (علیه السلام) آن عمل را تأیید کرده و یا لا اقل از آن نهی نکرده باشد، به عنوان عملی مورد امضا و تقریرشان، می تواند ملاک دیگری برای عمل و منبع برای استنباط فقه باشد.
عقل و اجماع
اگر برای حکمی از احکام، دلیلی از قرآن و سنت نیابیم، از آنچه عقل بشری بدان حکم کند و فقهای شیعه بر آن اتفاق نظر داشته باشند، که حاکی از رضایت معصوم (علیه السلام) باشد، می توان مطابق آن فتوا داد و وظیفه ی مکلفین را مشخص کرد.
منبع: آموزش فقه، حسین فلاح زاده