نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد
دعای روز هفدهم
اَللّهُمَّ اهْدِنى فیهِ لِصالِحِ الاْعْمالِ وَاقْضِ لى فیهِ الْحَواَّئِجَ وَالاْمالَ یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَى التَّفْسیرِ وَالسُّؤ الِ یا عالِماً بِما فى صُدُورِ الْعالَمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطّاهِرینَ
خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته و برآور در آن حاجات و آرزوهاى مرا اى کسى که نیازى به شرح حال و درخواست ندارى اى دانا و آگاه بدانچه در دل مردم جهانیان است درود فرست بر محمد و آل پاکش
منبع: مفاتیح الجنان
زلال وحی
منتقم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
«ولا تقتلوا النفس التی حرّم الله الا بالحقّ و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیّه سلطانا فلا یسرف فی القتل انّه کان منصورا.»
«و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید جز به حق! و آن کسی که مظلوم کشته شده برای ولیش سلطه (و حق قصاص ) قرار دادیم اما در قتل اسراف نکند چرا که او مورد حمایت است.» (1)
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) درباره ی تفسیر این آیه ی شریف «و من قتل مظلوما…» فرمودند: مقصود از این آیه حضرت امام حسین (علیه السلام) است و مراد از این قسمت آیه «فلا یسرف فی القتل» حضرت مهدی است که در قتل اسراف نمی کند، همانا خداوند متعال حضرت مهدی(علیه السلام) را منصور نامیده است. همان طوری که احمد را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده و همان گونه که حضرت عیسی را مسیح نامیده است. (2)
سبام بن مستنیر می گوید:
حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) درباره ی این آیه: «و من قتل مظلوما…» فرمودند: «او حسین بن علی (علیهما السلام) است که مظلوم کشته شد و ما اولیای او هستیم و قائم ما چون قیام کند در طلب انتقام خون حضرت امام حسین (علیه السلام) برآید، پس می کشد تا جایی که گفته می شود اسراف در قتل کرده است.»
مقتول، حضرت امام حسین (علیه السلام) و ولی او حضرت قائم(علیه السلام) است و اسراف در قتل این است که غیر قاتلان او کشته شوند، او منصور است؛ زیرا دنیا به پایان نمی رسد تا این که یاری شود به مردی از خاندان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که زمین را پر از عدل و داد کند همچنان که از ظلم و ستم پر شده باشد.
پی نوشت :
1- سوره ی اسراء، آیه ی 33.
2- بحارالانوا، ج51، ص 30.
منبع: تفسیر عیاشی، ج2، ص29.
کلام نور
جهاد اکبر(مبارزه با نفس)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أفضل الجهاد من اصبح لایهم بظلم أحد.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)می فرمایند: بهترین جهاد آن است که انسان روز خود را آغاز کند در حالی که در اندیشه ی ستم کردن به احدی نباشد. (1)
قال الامام (علیه السلام): ان المجاهد نفسه علی طاعه الله و عن معاصیه عندالله سبحانه بمنزله برشهید.
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: کسی که در راه فرمانبرداری از خدا و دوری از نافرمانی او با نفس خویش مبارزه کند، نزد خدای سبحان منزلت نیکوکار شهید را دارد. (2)
قال الامام باقر (علیه السلام): لا فضیله کالجهاد و لاجهاد کمجاهده الهوی.
حضرت امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: هیچ فضیلتی چون جهاد نیست و هیچ جهادی مانند مبارزه با هوای نفس نیست.
قال اللامام الصادق (علیه السلام): اجعل نفسک عدوا نجاهده و عاریه تردها.
حضرت امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: نفس خود را چون دشمنی دان که با او مبارزه می کنی و امانتی است که باید برگردانی.(4)
پی نوشت :
1- المحاسن/ج1/ص 456.
2- غررالحکم/ ج 3546.
3- تحف العقول/ ج286.
4- تحف العقول/ ج 304.
مسجد در کلام نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «احب البلاء الی الله مساجدها.»
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «محبوبترین جای شهرها در نزد خداوند متعال، مسجدهای آن شهر است.»(1)
قال رسول(صلی الله علیه و آله و سلم): المساجد سوق من اسواق الاخره، قراها المغفره و تحفتها الجنه.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «مساجد بازاری از بازارهای آخرت است که در آن بر سفره ی آمرزش می نشینند و هدیه ی آن بهشت است.» (2)
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): من مشی الی مسجد یطلب فیه الجماعه کان له یکل خطوه سبعون ألف حسنه.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «هر که برای شرکت در نماز جماعت به مسجد رود، برای هر قدمی که بر می دارد، هفتاد هزار حسنه منظور می شود.» (3)
«قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): لحدیث البغی فی المسجد، تأکل الحسنات کما تأکل البهیمه الحیش»
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «سخن ناروا در مسجد، حسنات انسان را از بین می برد؛ همان طور که چهارپایان علفها را می خورند.» (4)
پی نوشت :
1- نهج الفصاحه، ص 71.
2- بحارالانوار، ج84، ص4.
3- بحارالانوار، ج76، ص 336.
4- مستدرک الوسایل، ج3، ص 371.
مسجد در کلام ائمه (علیهم السلام)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من اتی المسجد شیء فهو حظه.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: هر کس به هر جهت به مسجد آید بهره اش همان است. (1)
قال الام علی (علیه السلام): لیس لجار المسجد صلاه إذا لم یهشد المکتوبه فی المسجد إذا کان فارغا صحیحا.
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: اگر همسایه ی مسجد فارغ و سالم باشد و برای گزاردن نماز واجب در آن حاضر نشود نمازش پذیرفته نیست. (2)
قال الامام الحسین (علیه السلام): اهل المسجد زوار الله و حق علی المزور النحفه لزائره.
حضرت امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: اهل مسجد زائران خدایند و بر صاحبخانه است که به زائرش هدیه بدهد. (3)
قال الامام الصادق (علیه السلام): علیکم بإتیان المساجد؛ فإنها بیوت الله فی الأرض و من أتاها متطهرا طهره الله من ذنوبه و کتب من زواره فأکثروا فیها من الصلاه و الدعاء.
حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: بر شما باد به رفتن به مساجد، زیرا مساجد خانه های خدا بر روی زمینند. هر که پاک و پاکیزه وارد آنها شود، خداوند او را از گناهان پاک گرداند و در زمره ی زائران خود قلمداد کند. پس در مساجد نماز و دعا بسیار بگزارید.(4)
پی نوشت :
1- سنن ابن ابی داوود/ج1/ص128.
2- بحارالانوار/ج83/ص354.
3- الحکم الزهرا (علیه السلام)/ص15.
4- امالی الصدوق/ ص293.
بلاء
قال الامام علی (علیه السلام): ان ابلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبیاء درجه.
حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: بلاء برای ستمگر تأدیب، برای مؤمن امتحان و برای پیامبران مقام و درجه است. (1)
قال الامام الباقر (علیه السلام): انما یبتلی المؤمن فی الدنیا علی قدر دینه.
حضرت امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: بدرستی که مؤمن در دنیا به اندازه ی دینداریش، مبتلا می شود. (2)
قال الصادق (علیه السلام): المؤمن لایمضی علیه اربعین لیله الا عرض له امر یحزنه یذکر به.
حضرت امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: مؤمن چهل شب را سپری نمی کند جز آن که پیشامدی برایش شود که غمگینش سازد تا بدان وسیله متنبه گردد. (3)
قال الامام الکاظم(علیه السلام): مثل المؤمن مثل کفتی المیزان: کلما زید فی ایمانه زید فی بلائه، لیلقی الله عزوجل و لا خطیئه له.
حضرت امامکاظم(علیه السلام) می فرمایند: مثل مؤمن مانند دو کفه ی ترازو است که هرچه برایمانش افزوده وشد، بلایش فزونی گیرد تا با دامنی پاک از گناه خدای عزوجل را دیدار کند. (4)
پی نوشت :
1- بحارالانوار/ج67/ص 235.
2- اصول کافی/ج2/ص 253.
3- بحارالانوار/ج67/ص 211.
4- بحارالانوار/ج67/ص 243.
دعا
قال (صلی الله علیه و آله و سلم): الدعاء سلاح المؤمن و عمود الدین و نور السماوات و الارض.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: دعا سلاح مؤمن، ستون دین و نور آسمانها و زمین است.(1)
قال الامام علی (علیه السلام): الدعاء مفتاح الرحمه و مصباح الظلمه.
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: دعا کلید رحمت و چراغ تاریکی است.(2)
قال الامام زین العابدین(علیه السلام): الدعاء یدفع البلاء النازل و ما لم ینزل.
حضرت امام سجاد(علیه السلام) می فرمایند: دعا بلای نازل شده و نازل نشده را دفع می کند.(3)
قال الامام الباقر (علیه السلام): ما من شیء احب الی الله من ان یسال.
حضرت امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: نزد خدا چیزی محبوبتر از این نیست که دست خواهش به سوی او دراز شود.(4)
قال الامام الصادق (علیه السلام): انما هی المدحه، ثم الإقرار بالذنب، ثم المسأله.
حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: (در دعا) ابتدا باید خدا را ستود، سپس به گناهان اعتراف کرد و آنگاه حاجت خود را خواست. (5)
پی نوشت :
1-اصول کافی/ج2/ص428.
2- بحارالانوار/ج93/ص 30.
3- اصول کافی/ج2/ص 496.
4- بحارالانوار/ج69/ص 393.
5- بحارالانوار/ج93/ص 318.
حکمت های شگرف
حکمت 193نهج البلاغه: راه به کار گرفتن قلب (اخلاقى، علمى، تربیتى)
قَالَ الامام علی [علیه السلام] إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَهً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ .
حضرت علی(علیه السلام)فرمودند : دل ها را روى آوردن و پشت کردنى است ، پس دل ها را آنگاه به کار وا دارید که خواهشى دارند و روى آوردنى ، زیرا اگر دل را به اجبار به کارى وا دارى کور مى گردد.
حکمت 194 : ضرورت پرهیز از خشم و انتقام (اخلاقى، اجتماعى)
وَ کَانَ [علیه السلام] یَقُولُ مَتَى أَشْفِى غَیْظِى إِذَا غَضِبْتُأَ حِینَ أَعْجِزُ عَنِ الِانْتِقَامِ فَیُقَالُ لِى لَوْ صَبَرْتَ أَمْ حِینَ أَقْدِرُ عَلَیْهِ فَیُقَالُ لِى لَوْ عَفَوْتَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : چون خشم گیرم ، کى آن را فرو نشانم ؟ در آن زمان که قدرت انتقام ندارم ، که به من بگویند: ” اگر صبر کنى بهتر است ” یا آنگاه که قدرت انتقام دارم ؟ که به من بگویند ” اگر عفو کنى خوب است “.
حکمت 195: پرهیز از بْخل ورزى (اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] وَ قَدْ مَرَّ بِقَذَرٍ عَلَى مَزْبَلَهٍ هَذَا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُونَ وَ رُوِیَ فِى خَبَرٍ آخَرَ أَنَّهُ قَالَ هَذَا مَا کُنْتُمْ تَتَنَافَسُونَ فِیهِ بِالْأَمْسِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : (در سر راه ، از کنار مزیله اى عبور مى کرد)
این همان است که بخیلان به آن بخل مى ورزند ! و رد روایت دیگرى نقل شد که این چیزى است که دیروز بر سر آن رقابت مى کردید!
حکمت 196: عبرت آموزى از إتلاف اموال(اخلاقى، اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَمْ یَذْهَبْ مِنْ مَالِکَ مَا وَعَظَکَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : مالى که نابودى آن تو را پند مى دهد ، از دست نرفته است.
حکمت 197: روش درمان روح (روانشناسى بالینى) (اخلاقى، علمى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَمْ یَذْهَبْ مِنْ مَالِکَ مَا وَعَظَکَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : این دلها همانند تن ها خسته مى شوند ، براى نشاط آن به سخنان تازه حکیمانه روى بیاورید.
حکمت 198: ضرورت حکومت (اعتقادى، سیاسى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : (وقتى شنید که خوارج مى گویند حکومت فقط از آنِ خداست).
سخن حقّى است که از آن اراده باطل دارند.
حکمت199 : نکوهش اُوباش (انسان هاى شرور)(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] فِى صِفَهِ الْغَوْغَاءِ هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا وَ قِیلَ بَلْ قَالَ ع هُمُ الَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِیلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَهُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ یَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ فَیَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ کَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : ( در تعریف جمع اوباش ، فرمودند) آنان چون گرد هم آیند پیورز شوند ، و چون پراکنده شوند شناخته نگردند (1) (و گفته شد که امام فرمودند) آنان چون گرد هم آیند زیان رسانند و جون پراکنده شوند سود دهند، (از امام پرسیدند چون اوباش گرد هم آیند زیان رسانند را دانستیم ، اما چه سودى در پراکندگى آنان است ، فرمود) صاحبان کسب و کار ، و پیشه وران به کارهاى خود باز مى گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند ، بنّا به اسختن ساختمان ، و بافنده به کارگاه بافندگى ، و نانوا به نانوایى روى مى آورد.
حکمت200 : نکوهش انسان هاى شرور(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] وَ أُتِیَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ کُلِّ سَوْأَهٍ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : (جنایتکارى را حضور امام آوردند که جمعى اوباش هماره او بودند) مباک مباد ، چهره هاى که جز به هنگام زشتى ها دیده نمى شوند.
حکمت 201 : امدادهاى الهى و حفظ انسان (اعتقادى، معنوى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّهٌ حَصِینَهٌ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : با هر انسان دو فرشته است که او را حفظ مى کنند، و چون تقدیر الهى فرا رسد، تنهایش مى گذارند که همانا زمان عمر انسان ، سپرى گشته است.
حکمت 202: واقع نگرى در مسائل سیاسى(سیاسى)
وَ قَالَ [علیه السلام] وَ قَدْ قَالَ لَهُ طَلْحَهُ وَ الزُّبَیْرُ نُبَایِعُکَ عَلَى أَنَّا شُرَکَاؤُکَ فِى هَذَا الْأَمْرِ لَا وَ لَکِنَّکُمَا شَرِیکَانِ فِى الْقُوَّهِ وَ الِاسْتِعَانَهِ وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند :: (طلحه و زبیر خدمت امام آمدند و گفتند با تو بیعت کردیم که ما در حکومت شریک تو باشیم ، فرمود)
نه هرگز! بلکه شما در نیرو بخشیدن ، و یارى خواستن شرکت دارید، و دو یاورید به هنگام ناتوانى و درماندگى در سختى ها.
حکمت 203: یاد مرگ و پرهیز کارى (اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِى إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ نَسِیتُمُوهُ ذَکَرَکُمْ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : اى مردم ! از خدایى بترسید که اگر سخنى گویید مى شنود ، و اگر پنهان دارید مى داند، و براى مرگى آماده باشید که اگر از آن فرار کنید شما را مى یابد، و اگر بر جاى خود بمانید شما را مى گیرد ، و اگر فراموشش کنید شما را از یاد نبرد.
حکمت 204: بى توجهى به سپاسگذارى مردم(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَا یُزَهِّدَنَّکَ فِى الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا یَشْکُرُهُ لَکَ فَقَدْ یَشْکُرُکَ عَلَیْهِ مَنْ لَا یَسْتَمْتِعُ بِشَیْءٍ مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِکُ مِنْ شُکْرِ الشَّاکِرِ أَکْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْکَافِرُ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : ناسپاسى مردم تو را از کار نیکو باز ندارد، زیرا هستند کسانى ، بى آن که از تو سودى برند تو را مى ستایند، چه بسا ستایش اندک آنان براى تو ، سودمندتر از ناسپاسى ناسپاسان باشد (و خداوند نیکوکاران را دوست دارد).
1. شخصى از امام [علیه السلام] پرسید: چرا حق خود “امامت” را دیر طلب کردی؟ این پاسخ را داد.
منبع: نهج البلاغه
عزیزآل یاسین
«توصیف حضرت امام حسین (علیه السلام) از زبان حضرت مهدی (علیه السلام)»
حضرت مهدی (علیه السلام) حضرت امام حسین (علیه السلام) را این گونه توصیف فرموده اند:
«کنت للرسول ولدا و للقرآن سندا و للامّه عضدا و فی الطاعه مجتهدا حافظا للعهد و المیثاق ناکبا عن سبل الفسّاق تناوه المجهود طویل الرکوع و السجود زاهدا فی الدنیا زهد الراحل عنها ناظرا بعین المستوحشین منها.»
حسین! برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرزند و برای قرآن «سند» و برای امت «بازوئی بودی». در اطاعت خداوند «تلاشگر» و نسبت به عهد و پیمان «حافظ و مراقب بودی» ازراه فاسقان «سربر می تافتی». آه می کشیدی؛ زاهد پارسای دنیا بودی: زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت بر کشیده است و با دیده ای وحشت زده بدان نگاه می کردی. (1)
خونخواهی حضرت مهدی (علیه السلام) از خاندان امام حسین (علیه السلام)
سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیه السلام) به فرزند گرامی شان امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «سوگند به خدا که خون من از جوشش باز نمی ایستد تا این که خداوند مهدی (علیه السلام) را برانگیزد، او به انتقام خون من از منافقان فاسق و کافر هفتاد هزار نفر را می کشد.» (2)
منابع:
1- بحارالانوار، ج101، ص 239.
2- بحارالانوار، ج45، ص 229.
مواعظ جاوید
مجاهدت جوانان
مجاهدت و کوشش های خستگی ناپذیر شما جوانان روشن ضمیر مسلمانان در راه درک صحیح اسلام و قرآن کریم، موجب امیدواری و خردمندی مسلمانان بیدار است… برشما جوانان مسلمان لازم است که در تحقیق و بررسی حقایق اسلام در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره اصالت های اسلامی را در نظر گرفته و امتیازاتی که اسلام را از همه ی مکاتب دیگر جدا می سازد، فراموش نکنید. بر شما جوانان ارزنده ی اسلام که امید مسلمین هستید لازم می باشد که ملت ها را آگاه سازید و نقشه های شوم و خانمان سوز استعمارگران را برملا نمایید، در شناسایی اسلام بیشتر جدیت کنید و تعالیم مقدسه ی قرآن را بیاموزید و به کار ببندید، با کمال اخلاص در نشر و تبلیغ و معرفی اسلام به ملل دیگر و پیشبرد آرمان های بزرگ اسلام بکوشید.
…مهذب و مجهز شوید، متحد و متشکل شده و صفوف خود را فشرده تر سازید و هرچه بیشتر همفکر و انسان فداکار بسازید… باشد که به یاری خداوند موجبات استقلال و آزادی ملت اسلام و دفع ظلم دستگاه های جبار ونوکران استعمار فراهم آید و خطراتی که امروزمتوجه اسلام و مسلمین می باشد، بر طرف گردد.
منبع: صحیفه ی نور، ج1، ص 185.
در محضر ولایت
…من به ذهنم رسید که این توصیه را هم عرض کنم که این نوافل سىوچهار رکعتى که براى نمازهاى روز و شب وارد شده است، بسیار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبى است. ما غالباً اهل نوافل نیستیم. ولى ماه رمضان که مىشود، چه مانعى دارد؟ کدام کار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار رکعت نماز ظهر است، قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله دارد؛ چهار دو رکعتى. چهار رکعت نماز عصر است و قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافلهى نماز عصر است. این نوافل را بخوانید. همچنین نوافل مغرب را که از اینها مهمتر است؛ و نیز نوافل شب که یازده رکعت است. همچنین نافلهى صبح که دو رکعت است. کسانى هستند که در ایام معمولى سال، برایشان مشکل است پیش از اذان صبح براى نماز شب بیدار شوند. ولى در این شبها، به طور قهرى و طبیعى بیدار مىشوند. این یک توفیق الهى است. چرا از این توفیق استفاده نکنیم؟ انشاءاللَّه فرصتهاى ماه رمضان را مغتنم بشمارید.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در روز اول ماه مبارک رمضان4/12/71
…این ماه را از دست ندهید. مقصودم این است که اگر نمىتوانیم بهطور دائم در حال مراقبت و ساختوساز خودمان باشیم، اقلاًّ ماه رمضان را مغتنم بشماریم .شرایط هم در ماه رمضان آماده است. یکى از بزرگترین شرایط، همین روزهاى است که شما مىگیرید. این، یکى از بزرگترین توفیقات الهى است. توفیق یعنى چه؟ توفیق یعنى اینکه خداى متعال چیزى را براى انسان، مناسب بیاورد. با واجب کردن روزه، خداى متعال زمینهى مناسبى را براى من و شما بهوجود آورده است که قدرى در این ماه به خودمان برسیم. روزه، نعمت بزرگى است. شکم خالى است و مبارزه با نفس، تا حدودى در اثناى روز، از جهات مختلف وجود دارد: هرچه را دوست دارید، نمىخورید و نمىآشامید و بسیارى از مشتهیات نفسانى را براى خودتان به مدت چند ساعت ممنوع مىکنید. این، یک مبارزه با نفس است؛ مبارزه با هواست، و مبارزه با هوا، در رأس تمام کارهاى نیک و خودسازیها قرار دارد.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در روز اول ماه مبارک رمضان،4/12/71
روش پیامبر در تربیت جامعه
یک وقت کسی دستور می دهد یا توصیه می کند که مثلا مردم حسن خلق، گذشت، صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نکنند و دنبال اقامه عدل و داد باشند؛ یعنی توصیه، دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است که البته کارلازمی است و پیامبر اسلام هم تعلیم می داد و درس معرفت و زندگی به مردم می آموخت؛ اما یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است یعنی معلم کاری می کند و رفتاری در پیش می گیرد که این اخلاق و وظیفه ی اسلامی، در جامعه، به شکل رنگ ثابت در می آید؛ با عقاید غلط مردم، به مقابله بر می خیزد؛ با احساسات جاهلی و ته مانده های رسوب کرده اخلاق غیر اسلامی، مبارزه و مقابله می کند؛ به جامعه و مردم، شوک وارد می کند و در مقاطع مناسب و با روش های مناسب، کاری می کند که فضای جامعه و محیط زندگی مردم، با این صفات و اخلاق و روش خوب، کاملا ممزوج می شود. اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیحی اسلامی را در خود به وجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیه ی قرآن که «یزکیهم» پس از «یعلمهم» یا قبل از آن اشاره شده است، مراد از تزکیه همین مطلب است؛ یعنی پاک کردن، طاهر کردن و پیراسته کردن مردم؛ مثل طبیبی که به مریض خود فقط نمی گوید این کار بکن و این کار را نکن؛ بلکه او را در محل مخصوصی قرار می دهد و آن چه را که او لازم دارد، به او می دهد و می خوراند و آن چه که برای او مضر است، از او باز می گیرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین وضعیت و روشی را در طول بیست و سه سال نبوت، دنبال می کرد؛ مخصوصا در ده سالی که در مدینه زندگی می کرد و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بود.
بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران 5/ 7/ 70.
راز جاودانگی امام راحل از نگاه مقام معظم رهبری
حقیقتا امام بزرگوارما یک استثناء در تاریخ ما و یک قله ی بلند در حرکت ملت ایران بود… در تاریخ ایران، ما شخصیتی داشتیم که کار بزرگی انجام داد؛ مردم را به حرکت در آورد؛ جمهوری اسلامی را با همه ی عظمت و غرابتی که داشت، سرپا کرد و بنایی را به این شکل عظیم و استوار آفرید.
… اگر بخواهیم امام را تشبیه کنیم، باید او را به پیغمبران تشبیه کنیم. وجود و هویت پیغمبران به دوران حیاتشان خلاصه نمی شود؛ هویتشان در امتداد تاریخ است؛ یعنی بعد از خودشان، وجود آنها باید در تعلیم و دین و راهشان ادامه پیدا کند… این جاست که وقتی انسان تأمل می کند، می فهمد علت این که روی این شخصیت بزرگ این طور متمرکز شده اند و حتی بعد از وفات او تا امروز دشمنان درصدد تخریب چهره ی او بر آمده اند، چیست؟ هدف از تخریب او عبارت است از پاک کردن راه او و از بین بردن خطی است که او ترسیم کرده. اگر ارادتمندان و پیروان امام (رحمت الله علیه) از او دم می زنند، فقط به خاطر این نیست که می خواهند سپاسگزاری و قدردانی کنند یا از یک حقیقت زیبا و برجسته تمجید نمایند؛ مسأله این است که می خواهند این راه بماند و این پرچم هدایت گر کسانی باشد که دنبال راه می گردند. همه ی ما باید نسبت به امام راحل این گونه فکر کنیم… امروز سعادت کشور ما در ادامه راه امام (رحمت الله علیه) است. امروز همه ی آرمان های بحقی که این ملت دارد، به وسیله ی خط امام و راه امام تأمین می شود؛ این را من با محاسبه و دقت و با قراین و شواهد عینی و ملموس عرض می کنم. این ملت اگر بخواهد امروز در مقابل قدرت های استکباری شکل گرفته بایستد و هویت و استقلال خود را حفظ کند و بتواند با رأی و نظر خود، راه زندگی اش را انتخاب کند، هیچ راهی ندارد به جز این که به خط امام متمسک شود؛ هم تفکرات او را در مجرای زندگی و عمل و فکر قرار دهد و شیوه ی او را.
منبع: حدیث ولایت
شمیم هدایت
عبادت آسان
)یُرِیدُاللهُ بِکُمُ الیُسْرَ؛ خدا براى شما آسانى مى خواهد.) 1
شریعت اسلام با فطرت بشر هماهنگ، و احکام آن، خواسته هاى واقعى فطرت و طبع سلیم و ذوق مستقیم است. اسلام به خرد و نیروى اندیشه بشر اهمیّت فراوان داده و او را به تعقّل و کنجکاوى و تحقیق تشویق مى کند و کسانى را که از حکومت عقل و مراجعه به آن سرباز مى زنند، سرزنش و توبیخ مى نماید.
تعالیم اسلام تحمیلى بر روح پاک انسانیّت ندارد و وجدان بشر از این که روش خود را با آن تعالیم منطبق سازد، سنگینى و فشارى را احساس نمى کند.
یگانه صراط مستقیم و کوتاه ترین راه به سوى مقاصد عالیه، برنامه هاى اسلام است که مصالح دین و دنیا، جسم و روح و فرد و اجتماع را با هم جمع نموده است.
آن چه در این دین حنیف مورد نهى و حرمت واقع شده، چیزهایى است که بر فطرت تحمیل شده و با خواسته هاى آن هماهنگ نیست. و آن چه مورد امر قرار گرفته و حکم به وجوب و استحباب آن شده، مطابق با فطرت است.
« خیر و مصلحت» و « دفع ضرر و مفسده»، پایه احکام اسلام است و در هر کجا، دو مصلحت باهم مزاحمت کنند، حفظ مصلحت مهم تر و در هر جا ناچارى به ارتکاب یکى از دو مفسده باشد، پرهیز از عملى که مفسده اش بیشتر است، لازم مى شود.
یکى از مشخّصات و علایم شریعت اسلام، «سهولت و آسانى احکام» آن است; چنان چه در امورى که تشریع اسلام بر پایه آن استوار است، «امکانات مکلّفین» و «عملى بودن تکالیف» مدّنظر قرار مى گیرد.
تعالیم سخت، برنامه هاى دشوار و پر زحمت و مخالفت با فطرت سبب مى شود که فرد، بیش تر از اطاعت سرباز زند; و دین به واسطه آن فقط مکتب ریاضت و وسیله کوبیدن و افناى غرایز باشد; و از فوایدى که باید براى دنیا و آخرت، نظام اجتماع، تهذیب اخلاق، تربیّت و هدایت و ترقّى داشته باشد، خالى گردد.
بدیهى است اگر قانون، بر خلاف فطرت و براساس رعایت مصلحت و دفع مفاسد نباشد، قابل دوام نیست و عاقبت هم اگر با زور و قهر، بر بشر تحمیل شود، با مقاومت و عکس العمل شدید مواجه شده و در مقابل فطرت محکوم مى گردد.
همان طور که در عالم تکوین و طبیعت اگر بخواهیم موجودى را بر خلاف طبع و مسیر طبیعى قرار بدهیم، آن موجود مقاومت مى کند تا پیروز یا فانى شود، در عالم تشریع نیز باید قوانین با خواسته هاى فطرى و نیازهاى واقعى سازش داشته باشد و گرنه در میدان تنازع بقاء مغلوب و معدوم مى شود.
قوانینى که با فطرت بشر موافق باشد، پذیرفته مى شود و از وجدان خود انسان، مأمور اجرا خواهد داشت. و اگر برخى براى مقاصد شخصى و جهل با آن ستیزه کنند و نگذارند آن قوانین به اجرا درآید، دیگران پشتیبان آن خواهند بود و مخالفت با آن را سرزنش مى نمایند.
از این جهت اسلام در موارد عُسر و حرج، اضطرار، ضرر و تقیّه، طبق شرایطى که در فقه بیان شده، احکام و تکالیف خود را برداشته است. و قرآن مجید و نصوص و روایات، این اصول را تثبیت و تقریر فرموده اند که به نمونه هایى از آن اشاره مى گردد:
الف ـ آیات کریمه:
فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا(2)
: پس روى خود را، با گرایش تمام به حق، به سوى این دین کن، با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است.
وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینَ مِنْ حَرَج(3)
: و در دین بر شما سختى قرار نداده است.
یُرِیدُ اللهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ(4)
: خدا مى خواهد تا بارتان را سبک کند.
اِلاّمَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ(5)
: جز آنچه بدان ناچار شده اید.
الاّ اَن تَتَقُوا مِنهم تُقاه(6)
: مگر اینکه از آنان به نوعى تقیّه کنید.
)ُرِید اللهُ بِکمُ الیُسرَوَا لایُرید بِکُمَ العُسرَ(7)
خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد.
مَایُریدُ اللهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَج وَلکِن یُرِیدُ لِیُطهِّرَ کُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُم لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ(8)
خدا نمى خواهد براى شما تنگ بگیرد، لیکن مى خواهد شما را پاک، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [ او] بدارید.
(لایُکَلِفُ اللهَ نَفَساً الاّوُسعَها)9
خدا هیچ کس را به قدر توانایى اش تکلیف نمى کند.
(لایُکَلِّفُ اللهَ نَفساً الاّمآ آتَاهَا)10
خدا هیچ کس را جز[به قدر] آنچه با او داده است تکلیف نمى کند.
ب ـ احادیث شریفه:
«لاضَررَ وَلاضِرار فى الاسلام.»11
«رُفِعَ عَن اَمَّتِى تِسعَه …»12
«یَسِّرُوا وَلا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا ، ولاتنفِرُوا…»13
«بُعِثتُ بِالحَنیفیهِ السَمحه»14
مطابق آن چه بیان گردید، بناى شرع بر تسهیل و آسانى است; پس، این سؤال مطرح است که چرا تکالیف دشوار ـ که به بذل مال و جان نیاز دارد ـ در شرع بسیار است؟
در پاسخ باید گفت: اگرچه بذل جان و فداکارى آسان نبوده و بذل اموال نیز بر کسانى که از خصلت سخاوت محروم اند و از همدردى با هم نوع، لذّت نبرده و آن را پرداخت غرامت و ضرر مى پندارند، دشوار است; امّا براى تحصیل مقاصد مهم و یا دفع مفاسد بزرگ، تحمّل این زحمات، گوارا و موافق با فطرت است و وقتى این تکالیف به نوع بشر عرضه شود، همه با صرف نظر از توجّه به خود، انجام آن را لازم و از اصول و نوامیس کمال و بقاى نظام اجتماع مى دانند. این گونه تکالیف، خلاف یُسر و آسانى نیست; بلکه تأمین کننده آن نیز است.
در ضمن آیات راجع به روزه ماه رمضان، این جهت سهولت دین اعلان گردیده و نشان گر آن است که در تشریع روزه هم این موضوع رعایت شده است.
روزه بر نفوس معتاد به صرف غذا سخت بوده و به نوعى، ریاضت است; چرا که مانند هر رژیم تربیتى دیگر، با هواى نفس انسان سازگار نیست; ولى این ناسازگارى مثل ناسازگارى دارو با اشتهاى بیمار است و قبول نکردن ذایقه و تنفّر مزاج بیمار، به واسطه طعم دارو است; ولى فطرت، وجدان و عقل بیمار، خوردن این دارو را پذیرفته و تحمّل زحمت آن را لازم مى داند و سرباز زدن از خوردن آن را ناپسند و نابخردى مى شمارد; به طورى که اگر بیمار از خوردن آن دارو خوددارى کند، پرستار ـ که عقل و فطرتش پا بر جا است ـ آن را به زور به او مى خوراند.
امّا اگر دارویى زیان آور بود، نباید آن را به بیمار خورانید و یا اگر خوردن آن دارو، ناراحت کننده است، ولى قابل تبدیل به داروى دیگر مى باشد، پزشک حاذق آن را به داروى دیگر تبدیل مى نماید و یا اگر تغییر زمان آن، مصلحت مهمّى داشت، وقت آن را تغییر مى دهد.
خداوند متعال در ضمن بیان احکام روزه، دستور فرموده است که مسافر و بیمار در وقت دیگر ـ که این دو عذر را ندارند ـ روزه بگیرند. سپس مى فرماید:
یُریدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ(15)
خدا بر شما آسانى مى خواهد.
خداوند در روزه نیز، سخت گیرى و دشوارى نخواسته و به طور کلّى هدف تکالیف، تنگ گرفتن بر مردم و به دشوارى انداختن آنان نیست; بلکه خدا نسبت به بندگانش رؤوف و مهربان است; آسانى امور آن ها را مى خواهد و سخت گیرى بر آنان را اراده نفرموده است.
اگر چه اصل مذکور، در ضمن احکام روزه بیان شده، امّا اصلى کلّى است که در تمام موارد دیگر هم منظور شده و تذکّر آن در ضمن احکام روزه، به این دلیل است که: بسا بعضى نادانان و ناپخته گان گمان کنند که در تشریع روزه بر مکلّفین سخت گیرى شده است و از این رو خداوند براى دفع این توهّم فرموده است:
یرید الله بکم الیسر
بى شک اگر مراد خداوند از روزه به دشوارى افکندن بندگان بود، از بیمار و مسافر و پیران سالخورده، وجوب آن برداشته نمى شد.
پس، اى برادر مسلمان! سپاس خداى را به جاى آور و نعمت اسلام را قدر بدان و در ماه رمضان، فرمان او را به جان و دل پذیرا شو!
مبادا که از آمرزش خدا در این ماه محروم بمانى: «فالشقى من حرم غفران الله فى هذا الشهر العظیم». مبادا بدون عذر شرعى روزه ات را افطار کنى و با امر الهى در این ماه عزیز مخالفت کرده و معصیّت نمایى و مشمول این حدیث شریف گردى:
«الایِمانِ مِنه؛ایمان از او بیرون خواهد رفت.» 16
پی نوشت :
1 ـ سوره بقره، آیه 185.
2- سوره 30، آیه 30.
3 سوره 22، آیه 78.
4 ـ سوره 4، آیه 28.
5 سوره 6، آیه 119.
6 سوره 3، آیه 28.
7 سوره 2، آیه 185.
8 سوره 5، آیه 6.
9 سوره 2، آیه 286.
10 سوره 65، آیه 7.
11ـ بحارالانوار، ج 2، ص 276.
12 ـ همان، ج 77، ص 155.
13 ـ غوالى الؤالى، ج 1، ص 281.
14 ـ وافى، ح 6، ص 69; بحارالانوار، ج 67، ص 136.
15 ـ سوره بقره، آیه 185.
16 وافى، ج7، ص41.
منبع: بیانات حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
نکته های ناب
ارزش کار فکری، عقیدتی
حضرت امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: ارزش کسی که یتیمان خاندام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)(شیعیان در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) را از نظر فکری اداره می کند، در حالی که از رهبران خود جدا شده اند و در جهل و نادانی سقوط کرده اند و آنها را از نادانی می رهاند و به شک و تردید و اشکالات آن ها پاسخ می دهد، در مقایسه با کسی که به آنها غذا و آشامیدنی می خوراند، همانا خورشی است نسبت به ستاره ی کمرنگ سهاء(1)
اندرزگهربار
حضرت امام حسین (علیه السلام) به مردی که عرض کرد: من فردی نافرمانم و در برابر معصیت شکیبایی ندارم، پس مرا اندرز فرمایید، فرمودند: پنج کار کن و آنگاه هرچه خواستی گناه کن.
اول این که، روزی خدا را نخور و هرچه خواهی گناه کن.
دوم این که، از قلمرو خدا بیرون شو و هرچه خواهی گناه کن.
سوم این که، به جایی برو که خدا تو را نبیند و هرچه خواهی گناه کن.
چهارم این که، هرگاه ملک الموت برای گرفتن جان تو آمد، او را از خودت دور گردان و هرچه خواهی گناه کن.
پنجم این که، هر گاه مالک دوزخ تو را به آتش برد، داخل آن نشو و هر چه خواهی گناه کن.(2)
منابع:
1- الاحتجاج، مرحوم طبرسی، ج1، ص16.
2- بحارالانوار، ج 78، ص 116.
دل نوشته
امید پروازم هست
رزیتا نعمتى
الهى! به خویش که مىآیم، مىبینم مجالى نمانده تا خود را براى واقعه عظیم مهیّا کنم.
گرچه در این تنگراه طولانى، اسیر بازیچههاى غفلت بودهام؛ اندوهبار، سرانگشتان اطمینانم به درگاهت تلنگر مىزند تا در بگشایى.
اى کریمى که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور دارى
دوستان را کجا کنى محروم تو که با دشمن این نظر دارى
الهى! هنوز در درههاى حسرتم رؤیاى پرگشودنى است؛ امید آن دارم که در حج درونى خویش، روزى به رمى جمرات ابلیس نفس و طواف دائمى کعبه دل برسم و در آنجا از مقیمان حرم پاکت باشم؛ مرا دریاب!
تولدى دیگر
الهى! مجالى بده تا با تکرار تو، به فراموشى شیرین دنیا برسم؛ آنجا که محبان تو در نقطه رهایى، چار تکبیر بر هست و نیست زدند و به اقامه دائمى نماز ایستادند.
الهى! کرامت از دست رفته ما را به واسطه توجه خویش بازگردان که چشم انتظار تولدى دیگریم.
دست خدا با جماعت است
بارالها! مگر نه آنکه دست تو با جماعت است؟! پس سعهصدرى عنایت فرما تا همواره به اتحاد قلبهایمان، در تاروپود دوستى یکدیگر بپیچیم و قالیچه نیاز خود را رو به تو بگسترانیم.
الهى! موجهاى تفرقه را از قلوب مؤمنین باز دار که همانا اتحاد قطرهها و رودها، کرانههاى دریا را مىسازد تا هر آنگاه که بدخواهان به کجروى خویش، قصد تسخیر حریم عاشقانه مؤمنین را دارند، در دریاى خشم دوستداران تو، غرق گردند و ناامید، به قعر طوفان قهر تو درافتند.
تو پایان ندارى
یا رب! سر در گریبان و بىهیچ کلامى، چشم بر این دارم که آفتاب مهرت کى برآید. مىخواهم در عطر شببوها وضو بگیرم و نفس خویش را در زمزم یاد تو شستوشو دهم. از کردههایم پشیمانم و به زانو در مىآیم تا در رکوع، به حالم ترحم کنى؛ به خاک در مىافتم و پیشانى پشیمانىام را به درگاهت مىسایم.
هر روز در پایان نماز، به آفتاب سلامى دوباره خواهم کرد.
تو پایان ندارى؛ انتهاى نماز، آغاز دوباره توست.
یا سریع الرّضا!
سودابه مهیّجى
اى مهربان!
پروردگارم! اى مهربان بىدریغ! نگذار که از درگاه تو رو به سمت دیگرى ببرم. یارىام کن تا دستهاى سائلم را به سوى آفریدگانت دراز نکنم.
خدایا! هر لحظه و هر روز براى من نشانهاى بفرست تا یقین کنم که تو صداى مرا مىشنوى و پاسخ مرا خواهى داد.
خدایا! من در تمام هستى تو را مىبینم که چشم به من دوختهاى و آغوشت را به وسعت همه دلتنگىهاى من گشودهاى که آن را سخت محتاجم و آرزومند. برایم قصه بخوان؛ از آیههاى مهربان و سبز خویش؛ قصههایى که شبیه سرگشتگىهاى من، به پاسخهاى نزدیک مىرسند و راه خود را از میان تمام بیراهها ـ عاقبت ـ پیدا مىکنند.
خداوندا! بارها دیدهام که اگر لحظهاى حتى دست از این دعاها و التماسها بردارم، بیراههها سرراهم سبز مىشوند و ابلیس در من رخنه مىکند؛ پس توفیقم بده تا همیشه سجادهنشین باشم و لحظهاى دستم از دست شفابخش تو رها نشود.
از تو، تو را مىخواهم
مهدى خلیلیان
آه، اى جان و جهان!
من نمىگویم:
کارم را آسان گردان
یا که:
اندوهم را از دل و جانم بِستان!
هرچه خود مىدانى
هرچه مىخواهى خود
آن گردان
دل و جانم را ویران گردان
یا:
مرا بىسر و سامان گردان!
من فقط مىگویم:
لحظهاى نیز مرا، به خودم وامگذار
دوستت دارم من
شهدِ عشق خود را بر دل و جانم بچشان!
نه! خودت مىدانى
من فقط از تو، تو را مىخواهم
هرچه مىخواهى خود
آن گردان.
اذن ورود
فاطمه پهلوان على آقا
وقت اذان شده و اذن ورود مىدهند.
دستها به سراغ وضو مىروند و پاکى را جستوجو مىکنند.
گلدستهها، آرامش الهى را به وجودهاى پرآشوب و پریشان، پیشکش مىکنند و همه مخلوقات را یک به یک به صفوف ضیافت بىریاى معبود، فرا مىخوانند.
وقت اذان شده و سجادهها، بىتاب حضور مىشوند.
وقت اذان شده و اِذن ورود مىدهند؛ خدایا! مرا هم بپذیر.
یا ولى الاحسان
رزیتا نعمتى
اى قادر متعال! صداى اذان که مىآید، انگار آسمان، پرستوها را فرا مىخواند و قوها را به دل کندن از برکه دعوت مىکند تا جز به بىکرانههاى دریاى رحمتت، به چیزى نیندیشند و دریچههاى شبآلود ذهن خود را رو به نور آگاهى تو بگشایند. پس فانوسهاى استجابت را یکى یکى در دهلیز تاریک جانمان روشن کن که بى تو در قفسى عظیم گرفتاریم.
یارىام کن تا آتش به خرمن توشههایم نیفکنم
الهى، اکنون حضور کسى جز تو در ذهنم قد نمىکشد، اما بیم آن دارم که غفلتى شعله بر گندمزارم افکند و آنچه را افتان و خیزان براى توشه سفرم اندوختهام، به یکباره از کف بدهم؛ که توشه برگرفتن براى رضایت تو شرط نیست، بلکه نگهدارى آن به دور از صاعقه معاصى و سیلاب غرور شرط است.
بار خدایا، ما را به آنچه توان آن را نداریم میازماى؛ مگر آنکه توفیق سرافرازى در این مسیر را نصیبمان کرده باشى.
و به مدد لطف خویش، رزق حلال را در دسترس لحظاتمان قرار ده که تنها به نور ایمان به تو، عافیت و رستگارى ممکن خواهد شد.
خواهش
م. طلوع
الها!
توانمندى مستمندم و در زندان حاجتهایم دربندم.
واى بر من اگر دَرِ رحمتت به رویم ببندند و مرا سوى کویت ره ندهند. پس، روى به کدامین کس آرم و دل به که بسپارم؟ چه جز تو فریادرسى ندارم.
پروردگارا! دلى آرزومندِ بخشایشت دارم و به الطاف بىکرانت فراوان امیدوارم؛ دستم از دامان دیگران بدار و مرا، دمى به خویش وامگذار.
مرا ببخشاى اگر جز به درگاهت روى آوردم و دست نیاز به سوى غیر تو دراز کردم.
یارا!
تمامت عمرم غفلت بود و حسرت و حرمان!
و ره آوردش: دورى از رحمت تو، اى خداى رحمان.
اینک که باز آمدهام، مرا از درگاهت مران و به حق مقربان بارگاهت، دل و جانم به نور عترت و قرآن، زنده گردان.
جانا!
جوانىام را به مستى و هجران از تو از دست دادم. بندگىات را وانهادم؛ دست به کارى نزدم و آنى به خود نیامدم.
آه، چه آسان به دام ناتوانى درافتادم…
از هر چه جز خودم، آزادم نما و به بندگىات سرفرازم فرما.
یا مولا!
سینهام بگشا.
خطاهایم ببخشا؛ اى رفیق اعلى!
عذرم بپذیر و مرا به لطف بىکرانت در پناه مهرت گیر.
سَتّارا!
با کولهبارى از گناه و خطا، تو را به عفوت مىخوانم و از کردارم پشیمانم؛ که نه طاقت عدل و حسابت دارم و نه تاب و توان عذابت.
پیمانه تمنایم؛ تهى باز مگردان و از در خانهات مران.
دلم از فریبها و گمراهىها برهان و فروغ فروزان علم و ایمان، در اندیشه و جانم بتابان؛ تا جز به امید ثواب کارم برنخیزم و از کار ناصواب بپرهیزم.
دلدارا!
مرا در این سراى ناپایدار و آشفته بازار، بر پاى دار؛ به کسان و ناکسان وامگذار، و فقط خود، هر چه خواهى بر من روا دار.
کثرتها را در نهان و جانم سراب کن؛
و نقشها، همه بر آب؛
اى بخشنده بى حساب!
«اَیْنَ التُّراب وَ رَبُّ الاَرباب؟!»
معرفت عرفه
فاطمهسادات احمدى میانکوهى
الهى! امروز، باران نعمت و رحمتت بر نیک و بد بندگانت ریزان است. کائنات، در سایه ابر مغفرتت آرامند. در ملکوت تو جشن دعاست و آسمان فیضت شهابباران و چشمههاى محبتت جوشان است.
خدایا! امروز از دریاى مواج خیرت، معرفت این روز را به ما بچشان.
پروردگارا! راز فضیلت زیارت حسین علیهالسلام در عرفه چیست؟ چرا در این روز، از همه راههاى دوستى با خودت استحباب عشقورزى به حسین علیهالسلام را مقدم شمردى؟
زائران حسین شهید علیهالسلام در این روز، در آمرزش و رحمتت بر همگان مقدمند و اجرشان هموزن چندین حج است؛ آیا حسین علیهالسلام بر خانه تو مقدّم است، یا تو در سینه حسین علیهالسلام خانه دارى و او کعبه دلهاست؟!
الهى! چه رابطهاى است میان «یا شاهد کلّ نجوى…» و لقب سید الشهداى حسین علیهالسلام ؟
معبودا! نمىدانم راز این همه چیست؛ اما مىدانم نگاه مغفرتت در روز عرفه نخست به زائران حسین علیهالسلام است.
خدایا! قلبم را عرفات کوى حسینت علیهالسلام قرار ده تا معرفت تو را جست و جو کنم و به تو برسم!
«تنهایم نگذار»
شهلا خدیوى
پاى لحظهها نشستهام. پشت درهاى بسته درمانده ماندهام و افتادهام دنبال لحظهها که شاید دمى، دستم بیفتد پیشانى به خاک بسایم و دست خالىام را نشانت بدهم؛ بیایم پیشت و فریاد برآورم: «و تنهایم اگر تو تنهایم بگذارى و همه کس دارم اگر تو همه کسم باشى…»
همصدا با حسین علیهالسلام آمدهام
چگونه ذرات محتاج تو، تو را به من مىشناسانند؛ تو که شناختن نمىخواهى. همه دارند فریادت مىزنند. گوشهایم باید کر باشند که فصاحت بیانشان را نشنوم و باید کور باشم از دو چشم که حقیقت وجودت را لمس نمىکنم.
من خالى آمدهام؛ و امیدوارم پر برگردم.
البته دست خالى خالى هم که نیامدهام؛ من به درگاهت، حسین علیهالسلام را شفیع آوردهام… .
اعتراف
محبوبه زارع
دیشب، اذان باد، برگلدسته درخت، تسبیح ممتد تو بود و سجده برگ بر سجاده رود، حکایتی دیگر! پرنده، نام تو را بر صحیفه پرواز خویش حک کرده است.
از سادگی و سستی آشیانهاش معلوم است که دل به ماندن خویش نداشته است.
همه اینها را نشانم میدهی که به کوچکی خودم معترفم سازی؟!
درمانده از ادراکیم
مهربانا! در رونق این عالم و در تنوع کائنات، چیزی جز خداوندگاری تو مشهود نیست. با این همه، از ادراک ذات اقدس تو، همه درمانده و حیرانیم.
همه چیزمان را ازما بگیر؛ اما ادراکاتمان را تعالی ببخش!
مسیر تماشای خویش را بر ما هموار ساز؛ که بدون سیر در این جاده هشیاری، هرگز به خلیفهاللّهیات نخواهیم رسید.
از ما ناامید مشو!
خدای بزرگ، کوچکی ما را ببخش! به رحمانیتت، از ما ناامید مشو؛ که وای بر مخلوقات، اگر خالق، درصدد تأدیبشان برآید!
میترسیم. از کمرنگ شدن تبسم خداییات بر لحظات زندگیمان، میترسیم.
مباد روزی که عصیانگریهای جاهلانه ما، میان دستهای نیازمان و دامان اجابت تو، دیوار بکشد!
ای کرامت محض!
ای معطی بیمانند! عالم، دل به بخشندگی بیشائبه تو خوش داشته و ما آنچنان به مهربانیات امید بستهایم که خود را مستحق هرگونه کرامت، از سوی تو دیدهایم؛ حال آنکه استحقاق هر عطا، تنها به گستردگی و بیکرانگی تو مربوط است.
ای رأفت تام و ای کرامت محض! مانند همیشه خداوندیات، باز هم ما را در پناه و در امان خویش، به سمت بلوغ بندگی، هدایت کن!
تو میزبانی و من میهمان
رزیتا نعمتی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
بار الها! اگر ذکر تو را بگویم، زبانم از توست و اگر راه تو را بپویم، توفیقم از توست.
من همانم که چیزی از خود ندارم؛ چرا که میهمان تا هنگامی که در محضر میزبان باشد، هر آنچه در اطراف میبیند، در تملک صاحبخانه است. پس چگونه تحفهای برای تو داشته باشم که هرچه پیشکشت کنم، از خود توست؟!
نداشتههای مرا به حرمت داشتههای خود نادیده گیر و توفیقم ده، آنچه را که در من زمینهساز خشم توست، پیرایش کنم که تو تنها کسی هستی که به دستان خالی من نظر محبت میکنی.
مردمیام کن!
بارالها! در دنیایی که به مور و زنبور و عنکبوت وحی میشود، خود را آنقدر حقیر میپندارم تا بر من ترحم کنی و به معجزهای، راه راست را بر قلبم الهام کنی.
اما درست که نگاه میکنم، تمامی آنها که نام بردهام، با اجتماع خویش، مورد توجه تو قرار گرفتهاند؛ پس به من معرفتی عطا کن که مردمی باشم؛ بیآنکه دلی را آزرده سازم؛ با خلق تو آنچنان معاشرت کنم که حضور دست تو را بر تارک جماعت احساس کنم.
ای تنهایی که ما را در کنار هم میپسندی! بلوغ درک یکدیگر را به ما عطا بفرما.
یاد ابرار
آیت قدسی
در پنجمین روز ماه رجب، سال 1306 شمسی، گل وجودش در دامان مادر شکوفا شد. و به عشق ولایت نامش را علی نهادند. او در خانواده روحانی خود رشد کرد و بالنده شد. در جریان خوابی که یکی از علما دید، مصمم به حضور در حوزه علمیه شد. یکی از مبلغین آن زمان، زمانی که برای تبلیغ به نهاوند می آید، روزی بالای منبر جریان خوابی راتعریف می کند. خواب به این صورت بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به دست مبارک خود عمامه به سر علی می گذارد.
به هر حال، علی، درست در سن پانزده سالگی به سلک سربازان حضرت حجت (علیه السلام) در می آید و برای تحصیل راهی قم می شود. ایشان در جریان طلبگی توفیق آشنایی با استادان و بزرگوارانی نظیر حضرت امام خمینی و حضرت علامه طباطبایی (رحمت الله علیهما) را می یابد و همین، زمینه ای را فراهم می سازد که عاشقانه تر در این راه گام بردارد.
پس از گذراندن دوره های درسی، اقدام به تأسیس و مدیریت مدرسه ی حقانی می نماید. و به تربیت و تدریس طلاب جوانی که با یک دنیا امید برای کسب معارف الهی به قم آمده اند می شود. در عین حال، به فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم طاغوت می پردازد. پس از پیروزی انقلاب، به حکم امام (رحمت الله علیه) مسؤولیت دادستانی کل انقلاب را به عده می گیرد. ایشان هفت ماه پیش از شهادت خود با امتحانی بزرگ مواجه می شود و پر کشیدن و شهادت فرزندش را به نظاره می نشیند.
اما چنان از روحیه ی والایی برخورداربود که دیگران را هم به صبر توصیه می کند و همچون عاشقی بیدار دل و سالکی خسته ناپذیر در 14 شهریور 1360 به شهادت می رسد. اگر در لحظه ی شهادت گوش دل را می گشودی او را می دیدی که عارفانه در مراتب توحید این بار آن چنان بانگ «لااله¬الاالله» سر می دهد که دل بی قراران شیدایی را می رباید. آری! او را زمینیان علی قدوسی نامیدند و قدسیان، شهیدش خواندند.
منبع: گلشن ابرار
حکایت ها و پندها
استغنای از خلق
هنگامی که اسکندر به عنوان فرمانده و پیشوای کل یونان انتخاب شد، از همه ی طبقات برای تبریک نزد او می آمدند. اما دیوژن، حکیم معروف یونانی، کمترین توجهی به او نکرد. اسکندر خودش به دیدار او رفت، شعار دیوژن، قناعت استغنا، آزادمنشی و قطع طمع از مردم بود. او در برابر آفتاب دراز کشیده بود. وقتی احساس کرد افراد فراوانی به طرف او می آیند کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با جلال و شکوه پیش می آمد خیره کرد، اما هیچ فرقی میان اسکندر و یک مرد عادی که به سراغ او می آمد، نگذاشت و شعار بی نیازی و بی اعتنایی را همچنان حفظ کرد.
اسکندر به او سلام کرد وگفت: اگر از من تقاضایی داری بگو. دیوژن گفت: یک تقاضا بیشتر ندارم، من از آفتاب استفاده می کردم و تو اکنون جلو آفتاب را گرفته ای کمی آن طرف تر بایست. این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلی ابلهانه آمد و با خود گفتند: «عجب مرد ابلهی است که از چنین فرصتی استفاده نمی کند.»
اما اسکندر که خود را در برابر مناعت طبع و استغنای نفس دیوژن، حقیر دید، سخت در اندیشه فرو رفت، پس از آن که به راه افتاد. به همراهان خود که فیلسوف را مسخره می کردند گفت: به راستی اگر اسکندر نبودم، دلم می خواست دیوژن باشم.
گر آزاده ای بر زمین خسب و بس
مشو بهر قالی، زمین بوس کس
منبع: داستانهای پراکننده، شهید آیت الله دستغیب، ج 2، ص66.
معرفی کتاب
کتاب «نهج الحیاه» (فرهنگ سخنان حضرت فاطمه¬ی زهرا سلام الله علیها)
این کتاب گرانمایه، مجموعه ای از سخنان گهربار حضرت زهراء (سلام الله علیها) است که طی سالهای 1365 تا 1372 هـ.ش، جمع آوری گردیده و برای راهنمایی بانوان مسلمان که در جستجوی الگوی کامل زندگی هستند بسیار نافع است. پس از انتشار این اثر ارزشمند، عطر کلمات بانوی جهانیان، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) در فرصت کوتاهی جان ها و جهان را معطر ساخت و با سرعت مرزهای خاکی را درنوردید و نسیم دل انگیز آن در فضای دورترین کشورهای اسلامی وزیدن گرفت به گونه ای که نامه های فراوانی از کشورهای اروپایی، آفریقایی و آسیایی ارسال و تنها در مدت سه سال، این اثر نفیس 13 مرتبه چاپ و منتشر گردیده است.
مؤلف: حجت الاسلام محمد دشتی (رحمت الله علیه)
ناشر: انتشارات مشهور، 1380
کتاب «چهره ها در حماسه ی کربلا»
این اثر با استفاده از منابع معتبر، شرح مفصلی است از آن حادثه ی سترگ و چهره های نیک و بدی که آن را خلق کردند. برخی «پیشگام این نهضت الهی» گشتند و جمعی به آن پیوسته و «ره یافته ی این خط سرخ» شدند. بسیاری هم، جناح ستمکاران راسامان دادند. جریانی که حضرت امام حسین (علیه¬السلام) آنان را «سرکشان امت و بازماندگان احزاب تباهی، دور افکنان قرآن، بارور شدگان شیطان، هواداران گناه و خاموشی گران سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می شمردند. طیفی نیز بودند که با رد دعوت امام (علیه¬السلام) تماشای صف آرایی جبهه ی حق و باطل را برگزیدند که آنان را می توان «زیان کاران» حماسه ی جاوید کربلا نامید.
مؤلف: محمد باقر پور امینی
ناشر: بوستان کتاب قم – 1382
کتاب «معجزه ی قرآن در عصر حاضر»
فیض روح القدس ارباز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
این کتاب زندگینامه ی کربلایی کاظم، یکی از مردان خداست که با بهره گیری مستقیم از علم الهی، با کلام خدا آشنا شد و در عین بی سوادی به صورت کرامت آمیزی همان چیزی را دریافت که خداوند به پیامبر خویش (صلی الله علیه و آله) نازل فرموده بود.
کربلایی محمد کاظم ساروقی انسانی امی و بی سواد و حافظ تر از همه ی حافظان قرآن کریم بود و براستی که او معجزه ی الهی در عصر حاضر به جهت دفع و رفع شبهات است.
مؤلف: حمید رضا مرادی
ناشر: انتشارات نورعلی (علیه¬السلام) نور
احکام
تقسیم احکام
1- در یک تقسیم کلی، احکام دینی را به دودسته تقسیم کرده اند:
الف- احکام تکلیفی
ب- احکام وضعی
الف- احکام تکلیفی: احکامی است که وظیفه ی انسان را نسبت به اعمال و رفتار وی مشخص می کند، مانند واجب بودن نماز و حرام بودن دروغ.
اقسام احکام تکلیفی عبارتند از:
1- واجب: عملی است که انجامش لازم است و ترک آن عذاب دارد، مانند نماز.
2- حرام: عملی است که ترک آن لازم و انجامش عذاب دارد مانند: دروغ.
3- مستحب: عملی است که انجامش مطلوب است و ثواب دارد ولی ترک آن عذاب ندارد، مانند: نماز شب.
4- مکروه: عملی است که ترک آن مطلوب است و ثواب دارد و انجامش عذاب ندارد، مانند پوشیدن لباس سیاه در نماز.
5- مباح: عملی است که انجام و ترک آن مساوی است، نه عذابی دارد و نه ثوابی، مانند: بسیاری از اعمال.
ب- احکام وضعی: احکامی است که وضعیت اشیاء را در ارتباط با اعمال انسان مشخص می کند، مانند: حلال بودن گوشت کبوتر، حرام بودن مال غصبی، طهارت برخی از اشیاء و نجاست برخی دیگر.
2- تقسیم دیگر برای احکام:
الف- (حکم واقعی) و آن حکمی است که بر اساس مصالح و مفاسد واقعی بر موضوع خاصی وارد شده است، که بسیاری از احکام شرعی از این دسته اند.
ب- (حکم ظاهری) و آن حکمی است که بر موضوع خاصی به جهت جهل به حکم واقعی وارد شده است، مانند: آبی که قبلا کر بوده و الان معلوم نیست کر است یا قلیل، که حکم آب کر را دارد.
3- تقسیم سوم برای احکام:
الف- (حکم اولی) حکمی که بر چیزی بنا به مصلحت ذاتی آن وضع شده بدون در نظر گرفتن حالتهای اضطراری و استثنایی مکلفین، مانند: وجوب نماز و روزه و حرمت دروغ.
ب- (حکم ثانوی) حکمی است که بنا به ضرورت، با توجه به شرایط خاصی که مکلف گرفتار آن است وضع شده، مانند: خوف و اکراه، حرج و مشقت و تقیه، مثلا ترک روزه در صورتی که برای بدن ضرر داشته باشد.
منبع: آموزش فقه، حسین فلاح زاده