نویسنده: مهندس مهدی چمران
بخش اول : تأثیر پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر منطقه و کشورهای اسلامی جهان
بِسْمِ الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ
پیروزی انقلاب اسلامی ایران با معیارهای جدید خود، پایههای سست و پوشالی دولتهای مرتجع و دستنشانده منطقه را به لرزه انداخت، و آنها برای خفهکردن انقلاب ایران و عدم گسترش آن مجتمعاً با همه قوا وارد عمل شدند.
امریکا نیز بزرگترین پایگاه مستحکم خود را در منطقه از دست داده بود، همه منافع نفتی ایران و منافع گرانقیمت دیگر از دستش خارج شده بود، و به هیچوجه نمیتوانست وجود چنین انقلابی را تحمل کند، بخصوص وقتی که میدید مصالح نفتی او در خطر انقلاب قرار گرفته، و میرود که انقلاب ایران به کشورهای مجاور منتشر شود و ریشه استعمار و استثمار از آن کشورها کنده شود.
صهیونیسم بینالمللی نیز بزرگترین دوست و پایگاه خود را از دست داده بود، و با دشمنی جدید و قوی و انقلابی و بیباک روبرو شده بود و نمیتوانست ساکت بنشیند.
توطئهها برای درهم کوبیدن انقلاب اسلامی ایران شروع شد، از مشکلات و درگیریهای داخلی، تا حمله نظامی و مستقیم امریکا در طبس که معجزهآسا به شکست انجامید.
امپریالیسم ضربههای متعددی به انقلاب زد، توطئه در نقاط مختلف مرزی، توطئه در ادارات، در ارتش، ایجاد اختلافات در لباس سازمانهای تندروی چپ یا سازمانهای وابسته به طاغوت، در شکل «قومیت»ها و «ملیت»ها و اختلافات مذهبی، در فرم اعتصابات کارگری در کارخانهها برای تخریب صنعت یا هرج و مرج، در کشاورزی برای توقف آن و محاصره اقتصادی، و منزوی کردن ایران و تبلیغات شوم خارجی. تهمتها، شایعهها، و دروغها، نمونههایی از این توطئههای همهجانبه و هماهنگ شده دشمنان علیه انقلاب اسلامی ایران بود.
بالاخره برای آخرین ضربت مهلک، به خیال آنکه رژیم جدید در معرض سقوط است، عراق حملهای همهجانبه به ایران آغاز کرد. در ساعت 2 بعدازظهر روز 31 شهریور 1359، هواپیماهای عراقی فرودگاه تهران و فرودگاههای اغلب شهرها را بمباران کردند و 12 لشگر عراقی که از مدتها قبل در پشت مرزها بصورت آمادهباش درآورده بودند، در طول 800 کیلومتری از شمال قصرشیرین تا خرمشهر و آبادان حمله سرتاسری خود را شروع کردند. در حالی که ارتش ایران در مشکلات داخلی خود دست و پا میزد، عدهای شعار انحلال آن را میدادند، عدهای نیز، کینههای انباشته شده دهها سال گذشته را خالی میکردند، و عدهای ارتش را مثل گوشت قربانی شده قطعهقطعه میکردند، و ارتشیان نیز گیج و مبهوت، در عقده حقارت فرو رفته، شخصیت انسانی و نظامی خود را بکلی از دست داده بودند. افسران قدرت فرماندهی نداشتند، و زیردستان از فرماندهان اطاعت نمیکردند، بازار اعتصاب و هرج و مرج و درگیری و تظاهرات در داخل ارتش رواج داشت، و ستون پنجم دشمن با شعارهای تند انقلابی و تحریک احساسات خام پرسنل، عملاً نظام و دیسیپلین ارتش را فلج کرده، از انجام هر قدم سازندهای جلوگیری میکرد. محاصره اقتصادی نیز باعث کمبود قطعات یدکی برای تسلیحات شده، و بخصوص اخراج متخصصین و یا جابجایی آنان هرج و مرج، عملاً باعث رکود کامل در همه امور شده بود.
از نیروهای ارتش ما نیز آنچه وجود داشت در نبردهای داخلی کردستان و گنبد و خرمشهر تحلیل رفته، درگیر و فرسوده شده، و چیزی از آن باقی نمانده بود، و بنابراین هنگام شروع حمله دشمن فقط دو لشکر 92 اهواز و 81 کرمانشاه حرکتی از خود نشان دادند. دو لشکر بسیار ناقص، با وسایل خراب و بدون تجهیزات کافی، با روحیه متشتت و ضعیف که به هیجوجه آمادگی رزمی نداشتند، و به همین سبب دشمن با 12 لشکر زرهی و مکانیزه، به سرعت پیشروی کرد تا نزدیکی شهرهای بزرگ آبادان و اهواز و دزفول پیش آمد. دشمن بعد از یک حمله انحرافی در منطقه قصرشیرین، حمله بزرگ خود را به خوزستان آغاز کرد.
صدام، براساس محاسباتی که از نیروهای ارتش عراق و ایران داشت، به تحریک حسابگران غربی، تصور میکرد که در عرض سهروز نظام اسلامی ایران را واژگون کند، و با پیروزی بر ایران، عقدههای شکست اعراب را در جنگهای علیه اسرائیل جبران نماید و خود به عنوان فاتح قادسیه جدید، رهبری کشورهای عربی را که سالها در آرزوی آن میسوخت، به دست آورد.
حمله شروع شد، نیورهای صدامی به سرعت پیش میآمدند، و مطابق محاسبات نظامی و ریاضی، نیروهای ضعیف ارتش جمهوری اسلامی ایران را درهم میکوبیدند، تا به نزدیکی شهرهای بزرگ رسیدند، ولی در اینجا مردم وارد معرکه شدند و جلوی آنها را سد کردند و حماسهها بوجود آوردند، و خرمشهر قهرمان با قربانی کردن بهترین فرزندان خود، و زدن سختترین ضربات به دشمن، آنچنان حماسهای از شجاعت و فداکاری و شهادت خلق کرد که خرمشهر، به شهر خون و مقاومت معروف شد. و به عنوان اسطورهای از مقاومت مردمی و عشق به انقلاب در دل تاریخ فرو رفت. در نقاط دیگر هم، هر کجا که نیروی دشمن با تودههای مردم شهرها روبرو شد، از پیشرفت بازماند، تا بالاخره نیروی دشمن از حالت هجومی به حالت دفاعی درآمد و جریان جنگ عوض شد، و نقشههای صدام برای تسخیر مواضع استراتژیک، و اسقاط نظام اسلامی ایران نقش بر آب شد.
روزهای اول حمله، نیروهای دشمن در بهترین وضع و نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران در ضعیفترین و بدترین شرایط قرار داشتند، و به طور تقریب نیروهای دشمن بیستبرابر نیروهای ایران بود و بخصوص از نظر تجهیزات و مهمات هیچ شباهتی بین دو نیرو وجود نداشت، با اینهمه، دشمن نتوانست جز بیابانهای لمیزرع و قسمتهایی از مرزهای غیرمسکونی، یا شهرهای کوچک را تسخیر کند. با ورود مردم به جنگ از پیشرفت دشمن جلوگیری شد و ارتش توانست کمکم خود را تجهیز کند و به صحنه آورد، و مشکلات داخلی خود را کمکم حل کند، و در خلال نبرد نسبت نیروهای دشمن به خودی را از بیست به یک، به نسبت سه بر یک برساند، و از آنجا که براساس قوانین نظامی دنیا نیروی مهاجم باید حدود سه برابر نیروهای مدافع باشد، بنابراین نیروی دشمن مهاجم با نیروی ارتش جمهوری اسلامی ایران از صورت تدافعی به حالت تعادل درآود و پیشروی دشمن متوقف گردید و نیروهای رزمنده ایرانی شروع به حمله متقابل کردند، که نمونههای بارز آن را در پیروزیهای بازیدراز و شوش و اللهاکبر میتوان دید، و مسلماً نیروهای ایرانی رو به صعود و نیروهای عراقی رور به نزول هستند، و این تعادل قوا به طور مستمر به نفع انقلاب اسلامی ایران در تغییر است، بنابراین شکست نیروهای عراقی حتمی است و در روزهای آینده نیز شاهد پیروزیهای بزرگتری برای انقلاب اسلامی ایران خواهیم بود.
به طور مسلم میبینیم که صدام و اربابان او در معادلات خود اشتباه کردند و مثل همیشه در محاسبات خود، قیاس به نفس نمودند و فقط نیروهای ارتشی را، آن هم با شرایط بحرانی آن روز در نظر داشتند، ولی در جنگ واقعیتهای عینی دیگری خودنمایی کرد که باعث بهم خوردن همه معاملات دشمن بود، به طور خلاصه میتوان عوامل اساسی زیر را که در محاسبات دشمن وارد نشده بود ذکر کرد:
1- عامل مردمی
صدام و اربابان او اصلاً قدرت مردمی را حساب نکرده بودند. اصولاً دیکتاتورها به مردم تکیه نمیکنند و مردم در حساب آنها جایی ندارد، دیکتاتور همیشه درمقابل مردم قرار میگیرد، و اراده خود را به زور بر مردم تحمیل میکند و منفور ملت است. دیکتاتورها نظیر هیتلر و استالین، به قدرت نظامی خود و دستگاه مخوف اطلاعات تکیه میکنند و سیطره شیطانی خود را به زور و با تهدید و شکنجه تحمیل مینمایند و همه محاسبات آنها بر پایه قدرت نظامی و سازمان اطلاعاتی و اسلحه سبک و سنگین دور میزند، و قدرت کشورهای دیگر را نیز بر همین منوال میسنجند و به همین علت صدام نیز از قدرت لایزال ملت انقلاب دیده ایران غافل بود و نمیتوانست بفهمد که مردمی ممکن است در راه دفاع از نظام خود و ارتش خویش اینگونه جانبازی کند.
انقلاب ایران از میان تودههای ملت جوشیده و به پیروزی رسیده است و این مردمند که با صبر و تحمل انقلابی خود همه مشکلات را بر جان میخرند و برای پاسداری از انقلاب خود از هیچنوع فداکاری دریغ ندارند. قدرت نظامی ایران به قدرت ملت متکی است که خود به بینهایت ارتباط دارد و تجسمی از اراده لایزال خداست.
در خلال جنگ ما شاهد بودهایم که دهها و صدها هزار جوانی که با شور و شوق به صحنهها میآیند با چه جانبازی سینه خود را سپر گلوله و خمپاره میکنند و آرزوی شهادت دارند، مردان پیر و جوانان خردسال و زنان، که گاهی با گریه و التماس خواستار اجازه هستند که به جبهه بروند و به افتخار شهادت نایل آیند، یا پیرزنانی که حتی لقمه نانی را از فرزندان خود میگیرند که برای پشتیبانی از رزمندگان به جبهه جنگ بفرستند. حتی عرب خوزستانی که صدام به آنها دلبسته بود و فکر میکرد که با تحریک حس قومی و نژادی میتواند آنها را به سمت خود جذب کند، ولی در عمل آنها هم وفاداری خود را نسبت به ایران ابراز داشتند و از همه مزایایی که صدام برای آنها مهیا کرده بود در گذشته و خانه و زندگی خود را رها کردند و آوارگی در اردوگاههای دوردست، و زندگی با فقر و محرومیت و دربهدری را، بر سلطه صدامیان ترجیح دادند و این درس عبرت بزرگی برای صدام و دیگران بود.
2- ارتش جمهوری اسلامی ایران
برای دهها سال، قبل از انقلاب، ارتش ما در خدمت طاغوت و علیه منافع و مصالح ملت به کار گرفته میشد و حافظ پایگاه امریکا در خاورمیانه بود، و در حقیقت اسیر و برده طاغوت و صهیونیسم و امپریالیسم به شمار میرفت و از خود اراده و اختیاری نداشت. شخصیت خود را از دست داده بود، بت طاغوت را میپرستید و کورکورانه از او اطاعت میکرد.
صدام و مستشاران خارجی او میپنداشتند که ارتش ما به علت سابقه خود با انقلاب اسلامی ایران مخالف است و در اولین فرصت هنگام هجوم عراق به ایران، یکباره با ارتش عراق متحد میشود و برای اسقاط نظام جدید سرازیر تهران میگردد. درحالی که عملاً مشاهده شد که ارتش، برخلاف تصور دشمن با چه حماسهای جنگید و چه معجزهها خلق کرد، زیرا وظیفه طبیعی ارتش در هر کشوری دفاع از استقلال و تمامیت ارضی آن سرزمین است، و ارتش در دوران طاغوت برخلاف وظیفه طبیعی خود عمل میکرد، به جای دفاع از استقلال، برعکس استقلال میهن را فدای دشمن مینمود و اگر آزادمردی اعتراض میکرد، توسط او به شدت کوبیده میشد و این، عقدهای از حقارت و گناه برای ارتش بوجود آورده بود که وجدانش را رنج میداد و او راه علاجی نداشت، اما انقلاب نیرومند ایران، میدان وسیعی برای ارتش باز کرد، تا بتواند در صحنه عمل، وفاداری به انقلاب و پاسداری از استقلال میهن را که وظیفه طبیعی او بود اثبات کند، و بر عقده حقارت و گناه گذشته فایق آید و وجدان چرکین سالیان دراز را با خون و ایثار پاک نماید، و در نظر ملت، محبوبیت و مقبولیت پیدا کند. بنابراین ارتش از انقلاب استفاده کرد و در فرصت تاریخی بینظیری که برای او پیش آمده بود خود را به بیش از پیش نشان داد، و این حماسهها و معجزهها که از ارتشیان به ظهور رسیده و میرسد همه مردم و بلکه دنیا را به تعجب انداخت. لذا ارتش، مستضعفی بود که در رژیم طاغوت، از حق فطری و طبیعی خود محروم شده، و انقلاب علاج قطعی آن را نشان میداد و اینها حقایقی بود که صدام و مستشاران نمیفهمیدند و به حساب نمیآوردند، ولی واقعیت در صحنه جنگ خود را عریان نشان داد و تصورات پوچ صدامیان را درهم فرو ریخت.
3- شکوفایی استعدادها
طبیعتاً، استعداد افراد در یک حکومت دیکتاتوری میمیرد، و دیکتاتور «فعال مایشاء» است، و کسی اراده و اختیاری از خود ندارد. در رژیم گذشته نیز، طاغوت برای همه تصمیم میگرفت و هیچکاری بدون فرمان او انجام نمیگرفت. صدام هم برای همه در عراق تصمیم میگیرد، و به هیچکس اجازه نفس کشیدن نمیدهد و همه قدرت او براساس سلاح و ابتکارهایی است که دیگران قبلاً انجام دادهاند، و در داخل هیچ استعدادی شکوفایی ندارد. اما در ایران، انقلاب در محاصره اقتصادی و کمبود قطعات، و مراجعت متخصصین خارجی است، و با فشار احتیاجات و مبارزه همهجانبه با ابرقدرتها و عوامل دستنشانده آنها، مردم مجبورند که همه استعدادهای خفته خود را به کار اندازند، تا کمبودهای خود را جبران کنند. اراده مقاومت و خواسته پیروزی از قلوب مردم میجوشد، و این مردمند که اراده میکنند در همه شرایط سخت در مقابل دشمنان بایستند، و با هر قیمت وجببهوجب خاک وطن را از دشمن متجاوز پاک کنند و به همین علت شاهدیم که در سرتاسر کشور، استعدادهای ناشناخته یکباره بکار افتاده، دنیایی از ابتکار و خلاقیت بوجود آورده، و یک سازندگی بزرگ به راه افتاده و در هر گوشه کشور استعدادهایی مشغول فعالیت و بازسازی فنی و صنعتی و نظامی کشورند، و این حرکت علمی و صنعتی در راه خودکفایی، و استقلال اقتصادی و نظامی، بزرگترین و مهمترین ثمره مبارزه انقلابی مردم، و نتیجه مستقیم محاصره اقتصادی دشمن، و فشار خارجی و احتیاجات فوری و ضروری است. تا روزی که ملت بر پای خود نایستد و استقلال اقتصادی و نظامی خود را به دست نیاورد همچنان برده و اسیر دیگران خواهد بود.
پیروزی یا شکست انقلاب اسلامی ایران
پیروزی یا شکست انقلاب اسلامی ایران، باید از جنبههای فکری، فرهنگی، فلسفی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی در نظر گرفته شود. این انقلاب دارای ابعاد مختلف و عمیق تاریخی و جهانی است که در خلال 1400 سال تاریخ اسلام، بینظیر بودن، و رسالت مقدس اسلام را در این دوره بحرانی جهان از نو زنده کرده است.
پیروزی یا شکست این انقلاب، مستقمیاً به پیروزی یا شکست اسلام، و معیارهایی که این انقلاب اسلامی مطرح کرده است منتهی میشود.
برای مطالعه اثرات این پیروزی با شکست باید ماهیت این انقلاب معیارهای اسلامی آن را شناخت، و بخصوص با انقلابهای بزرگ معروف جهان مقایسه کرد، و تأثیر فلسفی و اجتماعی آن را بر مردم جهان مطالعه نمود.
در میان انقلابهای مهم و اثربخش عصر حاضر، دو انقلاب بزرگ؛ یکی انقلاب کبیر فرانسه، و دیگری انقلاب اکتبر روسیه را باید نام برد.
انقلاب کبیر فرانسه، دموکراسی، و آزادی غربی را به مردم هدیه کرد، نتیجه آن آزادی فردی، سیستم سرمایهداری غرب، رقابت آزاد، استثمار و استعمار و ظلم و ستم، و بالاخره جنگهای وحشتناک بینالمللی و نابودی انسانهاست، و حتی «آزادی» که هدف انقلاب بود، دستاویز قدرتمندان و سرمایهداران قرار گرفت، و از آن جز اسم بیمسمایی باقی نماند.
انقلاب اکتبر روسیه، خواستار عدالتاجتماعی برای محرومین و مستضعفین بود، و سوسیالیسم را به مردم هدیه کرد، تا با ملی کردن وسایل تولید و توزیع، جلوی استثمار را بگیرد و سرمایهداری را از بین ببرد، و طبقه کارگر را به حکومت برساند. نتیجه این انقلاب، سیستم شرقی است؛ که بر روسیه و کشورهای اطراف آن مسلط است، و ما شاهد دیکتاتوری و خفقان و ظلم و استثمار در این منطقه از جهان هستیم، مردم به اسارت کشیده شدهاند، و فریاد نارضایتی همیشه و همهجا به گوش میرسد، و قیامهای خونین متعدد در این کشورها علیه سلطه موجود، نمودار شکست این سیستم است.
این دو انقلاب فرانسه و روسیه، هر دو از دیدگاه فلسفی یکسانند، و به بعد مادی انسان توجه دارند و میخواهند لذت و تمتع مادی بشر را هرچه بیشتر و بهتر تأمین کنند، هدف آنها یکی است، ولی راه وصول به هدف مختلف است، یکی سرمایهداری را انتخاب کرده و دیگری سوسیالیسم را.
به طورکلی، این دو انقلاب، فلسفه وجودی خود را بر دو اصل زیر استوار کردهاند:
1- اصل حب ذات، که اساس خودخواهی و مصلحتطلبی انسان است، او را وادار میکند که برای لذت بیشتر و تمتع کافی از حیات فعالیت کند، و برای این کار علم و تکنولوژی را نیز به خدمت میگرد، تا هرچه بیشتر وسایل آسایش و لذت انسان را تأمین کند.
2- اصل تنازع در بقاء که پایه رقابت و مبارزه انسانها باهم است، و هر کس برای آن که پیشرفت کند و باقی بماند، باید در جنگل اجتماع، مثل حیوانات وحشی، علیه دیگران بجنگد، تا سهم بیشتری برای خود به دست آورد، و علم و تکنولوژی نیز وسیله مؤثرتری به دست انسانها و ملتها میدهد که در این مبارزه حیات، بهتر و سریعتر مردم دیگر را بکوبند و حق آنها را بخورند، و به عنوان نوع اصلح شایستگی بقاء داشته باشند.
ما شاهدیم که این دو اصل پایه قتلعامها، جنایتها، خونریزیها، جنگهای وحشتناک و بالاخره نابودی انسان است، و علم و تکنولوژی هم نه فقط این بشر را کمکی نمیکند، بلکه وسیلهای خطرناک در دست این بشر نابالغ قرار میدهد تا هرچه زودتر و بهتر خود را نابود نماید.
مشکل بزرگ این دو انقلاب از آنجا ناشی میشد که هر دو به بعد مادی حیات توجه کردند، و تأمین هرچه بیشتر تمنیات مادی انسان را سرلوحه فلسفه و برنامه زندگی خود قرار دادند.
در مقارنه با این دو انقلاب بزرگ جهانی، انقلاب اسلامی ایران، از پشت ابرهای جهل و خودخواهی مادیگری چهره تابناک خودرا مینمایاند، و معیارهای جدیدی به دنیا عرضه میکند، گرچه قدیمیترین ارزشهاست ولی هرچه بیشتر تکرار میشود و عمیقتر در دلها فرو میرود، جذابیت و اهمیت بیشتری کسب مینماید.
انقلاب ایران بدون شک از مکتب اسلام روح گرفته است، و بنابراین ویژگیهای خود را مدیون اسلام است. در مقابل دو اصل فوق که ذکرش رفت، اسلام به دو اصل دیگر تکیه میکند.
1- اصل خداپرستی، که مبداء حیات و هدف انسان در زندگی فقط خدا است و بنابراین، اصالت در این مکتب، بر خداقرار میگیرد، و مبارزه با نفس انسان و محدودیت لذت و تمتع شخص انسان تجویز میشود، غرور و خودخواهی مصلحتطلبی شخص مذموم و پست قلمداد میگردد، و انسان مادی که برای لذت و تمتع شخصی فعالیت میکند، به انسان لجنی و کثیف تشبیه میشود. در این مکتب فقط خدای یگانه پرستش میشود، که منشاء همه معیارها و خوبیهاست، و انسان فقط در برابر او تسلیم میشود، واز هر نوع شرک و کفر و طاغوتی آزاد میگردد، و آزادی حقیقی خود را از آنجا به دست میآورد. بندگی خدا بینهایت و کمال مطلق است، به هیچوجه باعث اسارت نمیشود، زیرا پرستش بینهایت و کمالمطلق، انسان را به حرکت به سوی کمال رهبری میکند، و او را از همه قیدها و بندهای مادی حیات و همه طاغوتها آزاد میگرداند. انسان از مرکزیت بیرون میرود، از تخت کبریایی خود به زیر میآید و تسلیم حق میشود، و هنگامی اسنان ارزش پیدا میکند که در برابر حق متواضع میشود و خدا را سجده میکند و معیارهای خدایی را در همه وجود خود و همه اعمال و افعال خود پیاده مینماید، «خلیفتهالله علیالارض» یا نماینده خدا بر زمین میگردد. تنها در این صورت است که مشکل خودخواهی و خودبینی و خودپرستی و غرور و مشکلات ناشی از آن حل میشود، و انسان با خود و با انسانهای دیگر به صلح و صفا میرسد، و جنگها و خونریزیها و ستمگریها و استثمار انسان از انسان از میان میرود. فقط در این صورت است که انسان بر نفس خود مسلط میشود، و از لجنزار هوی و هوسهای مادی آزاد میگردد، و از بشری لجنی به انسانی خدایی تحول پیدا میکند.
اسلام به جای تنازع و بقاء و ناقض بین موجودات و انسانها، که در مکتبهای مادی رایج است،به اصل تعاون اعتقاد دارد، که از توحید انسانها و موجودات سرچشمه گرفته است. در اسلام مبارزه فقط باید در راه حق علیه باطل باشد، حق و باطلی که براساس معیارهای خدایی معین شده است، و کسی حق ندارد به خاطر نفع شخصی و مصلحطلبی، علیه دیگران دست به مبارزه بزند، و حق ضعیفی را ضایع کند، و اصولاً آنچه مردم را از هجوم به دیگران مانع میشود و حدود خدایی است، نه قدرت دفاعی آنها. در اسلام بر همکاری و تعاون و ایثار برای دیگران تأکید شده است، تا محیطی از صفا و محبت و تعاون، مدار زندگی انسانها باشد.
اسلام بر پایه ایمان به وحدانیت خدا که سبب توحید انسانهاست، و تقویت معنویت و نفی خودخواهی و منیت و انسانیت، و تأکید بر تعاون و ایثار، قادر میشود که آروزهای بر خاک شده دو سیستم موجود عصر را تحقق بخشد، و این فقط در سایه معنویت اسلام قابل تصور است. دیدیم که سیستم غربی، خواستار آزدی و دموکراسی بوده، لذا به آزادی خود تکیه میکرد و رقابت آزاد را توسعه میداد، که در نتیجه اختلاف استعدادها، کسانی قدرت مالی بیشتری به دست میآورند که به استثمار دیگران میپردازند، و لذا غنیتر میشوند، که در نتیجه، ظلم و زور و پول وارد میشود و عدالتاجتماعی را از بین میبرد. در سیستم شرقی برای آن که عدالتاجتماعی را تأمین کنند آزادی افراد را فدا میکنند، مالکیت را سلب کرده، امکان استثمار را از افراد میگیرند. همچنان که اشاره شد این دو سیستم در دو قطب متضاد قرا گرفتهاند، و هیچ کدام به هدف خود نرسیدهاند و نخواهند رسید، ولی اسلام قادر است که در سایه فلسفه توحیدی خود، هم آزادی واقعی را برای انسانها بوجود آورد، و هم عدالتاجتماعی را به بهترین وجهی تأمین نماید، و این تلفیق دو سیستم متضاد، از معجزات اسلام است.
پیروزی و شکست انقلاب اسلامی ایران، پیروزی و یا شکست ایدهآل بشری، برای تحقق یک نظام کامل اجتماعی است، که آزادی واقعی انسان را همراه با عدالتاجتماعی، در سایه معنویت تضمین میکند، اثرات این پیروزی و یا شکست را از نظرات مختلف به ترتیب مورد مطالعه قرار میدهیم:
الف- تأثیر بر اسلام و مسلمانان
اسلام پس از وفات نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منحرف شد. افراد فرصتطلبی که دیروز علیه اسلام میجنگیدند، به صفوف مسلمین رخنه کردند و اسلام، آرام آرام از خط صحیح آن فاصله بیشتری گرفت، خلفای اموی و عباسی به نام اسلام، سلطنتی نظیر امپراتوری قدیم ایران و روم تشکیل دادند، و بخصوص با قویمت عرب تکیه کردند و علم و تقوا را، که پایه برتری در اسلام بود زیر پا گذاشتند و ملیتهای دیگر سر به اعتراض برداشتند، اختلافات شروع شد و قدرت مسلمین از بین رفت، و کمکم زیر سلطه مهاجمین و قدرتمندان بیگانه قرار گرفتند و شخصیت و هویت خود را از دست دادند و آن قدر ضعیف شدند که تحت تسلط استعمارگران غربی قرار گرفتند، در دوران ماشینیسم، فرهنگ اسلامی خود را نیز از دست دادند و برده و اسیر استعمارگران شدند، مکتبهای انحرافی غربی و شرقی در میان کشورهای مسلمان توسعه یافت، مفاسد غربی در همه شئون زندگی آنها رخنه کرد، و حتی پس از استقلال ظاهری در بعضی از کشورها، خطوطی نامرئی همچنان دست و پای آنها را بسته بود و استعماری نو از راه اقتصادی و فرهنگی همه را ذلیل و خوار کرده بود. مردمی که فرهنگ خود را، که با رگ و پوست آنها در طول تاریخ عجین شده است از دست بدهند، مانند یک درخت بدون ریشهای خواهند بود که در مقابل باد حوادث سقوط میکنند و از بین میروند. سیاست استعماری برای استثمار یک ملت همیشه فرهنگ آنها را از بین میبرد، شخصیت و هویت تاریخی و اجتماعی آنها را نابود میکند تا بتوانند سلطه فکری و فرهنگی خود را جانشین کند. این داستان شومی است که در چند قرن اخیر، در همه کشورهای منطقه شاهد آن بودهایم، و هنوز هم اکثریت آنها جیرهخوار زائدههای فکری و مفاسد اجتماعی غرب هستند، و هنوز نتوانستهاند شخصیت و هویت فرهنگی و تاریخی خود را کسب کنند.
انقلاب اسلامی ایران، پس از ضعف و انحراف، تکانی سخت به دنیای اسلام داد، و نشان داد که اسلام قویترین حربهای است که مسلمانان میتوانند به کمک آن آزادی و نجات خود را در این دوران پرآشوب تأمین کنند. مسلمانانی که از مسلمانی خود عقده داشتند و در اکثر مواقع شرم میکردند اسلام خود را ظاهر کنند، در وسط خیابانهای شهرهای بزرگ اروپا و امریکا، در وسط روز، در برابر دوربینها و چشمهای خارجیها، به نماز جماعت میایستند و به اسلام خود افتخار میکنند.
نهضتهای اسلامی در همه کشورها، حتی در کشورهای غربی و شرقی اوج میگیرد، و محرومین و مستضعفین دنیا برای نجات واقعی خود از سلطه قدرتمندان، دست به دامان اسلام میشوند. قیامهای متعددی از طرف مسلمانان علیه جباران و ستمگران به وقوع میپیوندند و حتی «فلسطینی»ها ظلم زده، در سرزمینهای اشغال شده برای مبارزه با اسرائیل دست به دامان اسلام میزنند، و استعمارگران جهانی نیز به وحشت افتاده با تمام قوای خود برای درهم کوبیدن اسلام، و تهمت و افترای به آن دست به کار میشدند.
امروز اسلام، به عنوان قویترین وسیله دینامیک اجتماعی برای نجات انسانها از استعمار و استثمار وارد میدان نبرد شده است، و شهرت و سیادت تاریخی خود را باز مییابد و پس از 1400 سال دوباره زنده میشود، قدرت پیشرفت آن به مقدار زیادی وابسته به پیروزی انقلاب اسلامی ایران است.
ب- تأثیر بر منطقه خاورمیانه
بحرانیترین منطقه مسلمانان، بدون شک خاورمیانه است، که از نظر تاریخی مهد ظهور اسلام و ادیان آسمانی دیگر بوده، و از نظر نظامی و سوقالجیشی اهمیت فراوان دارد، و بزرگترین منبع نفتی جهان نیز به شمار میرود. از قرنها پیش نیز استعمارگران در این منطقه نفوذ کردهاند، و با ایجاد اختلاف بین مردم این منطقه بر آنها سلطه داشتهاند، و هماکنون نیز دو بلوک شرق و غرب این منطقه را بین خود تقسیم کرده، و کشورهای این منطقه نیز تسلیم سیاستهای غربی و شرقی شده، اختلافات و درگیریهای مستمر، مردم منطقه را خسته و ضعیف و ذلیل کرده است. اسرائیل جبار نیز از طرف استعمار در وسط این منطقه بوجود آمده، تا برنامههای شوم استعمارگران را پیاده کند، و از پیشرفت مردم منطقه و از وحدت آنها جلوگیری بعمل آورد و منطقه را همیشه زیر سلطه استعمار نگاهدارد، ما شاهد بازیهای شوم استعار در این منطقه هستیم، تاجایی که کسینجر، طراح معروف صهیونیسم و امپریالیسم نقشه جدایی و تجزیه دولتهای منطقه را طراحی میکند، و لبنان زجر دیده، در آتش و خون میغلتد و هنور هم، پس از سالها جنگ داخلی، سرنوشت دردناک آن، در خطر نیستی و تجزیه قرار دارد. برای سوریه و عراق و ایران نیز طرحهایی برای تجزیه و تقسیم وجود دارد، و امپریالیسم همچنان مشغول فعالیت برای تضعیف دولتهای این منطقه است، تا هیچکس در مقابل اسرائیل نتواند بایستد، و هیچ ملتی نتواند تصور آزادی و استقلال خود را از سلطه اسعمار به مخیله خود راه دهد.
ما شاهدیم که ابرقدرتها، تا چه اندازه مکتبهای فکری و سیاسی مختلف در این منطقه خلق کردهاند، و با «ایسم» و «ایست»ها تا چه اندازه مردم را تجزیه نمودهاند و به جان هم انداختهاند. در لبنان کوچک و ستمکشیده، بیش از 72 حزب و سازمان سیاسی و نظامی وجود دارد، که اغلب آنها وابسته به قدرتهای خارجی هستند و پول و اسلحه میگیرند تا همدیگر را نابود کنند. ما شاهدیم که استعمارگران میکوشند که اختلافات مذهبی را در لبنان و سوریه و عراق و ایران و کشورهای دیگر، تشدید کنند و به درگیریهای خونین بکشانند.
ما شاهدیم که ملتها را به جان هم انداختهاند، تا همدیگر را ضعیف کنند و لقمه مأکولی برای استعمار آماده بلع بشوند، ما شاهدیم که فکر قومی را در مقابل اسلام علم کردند، و آن جنان احساسات عربیت را تحریک کردند، که از آن الههای جدید ساختند و ملتها را به جان هم انداختند و اختلافات را تشدید کردند.
انقلاب اسلامی ایران، با معیارهای جدید خود، تأثیر عظیمی بر منطقه گذاشت، نورامید در دل محرومین و مستضعفین تابانید، رژیمهای دستنشانده و مرتجع منطقه را به لرزه درانداخت، و مردم زجر دیده و استعمارزده را به صحنه مبارزه کشانید، و راه عملی پیروزی را در سایه اسلام راستین و بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی، به همه نشان داد، پیروزی انقلاب ایران بزرگترین پایگاه اسرائیل و امریکا در خاورمیانه به شمار میرفت. یکی از متفکرترین صهیونیست در امریکا گفته بود: «رژیمهای اسرائیل و شاه باهم رابطه ارگانیک دارند و سقوط شاه معادل سقوط اسرائیل است.» انقلاب ایران بزرگترین پایگاه امریکا را از دست او گرفت. و یک منبع مهم نفتی دنیا را از تار عنکبوت «کارتل»ها و «تراست»های امریکایی آزاد کرد، و امریکا را دشمن شماره یک محرومین و مستضعفین ایران معرفی نمود و علیه امریکا دست به مبارزهای عمیق و اساسی زد، و همه مصالح امریکا را در منطقه در خطر نیستی قرار داد، و مبارزه با استعمارگران را یک رکن اساسی انقلاب اسلامی قرار داد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تعادل قوا را در منطقه بهم زد، و راه پیروزی مردم را علیه استعمار هموار کرد، به آنها قدرت و جرأت داد که با اتکاء به اسلام، علیه همه طاغوتها بایستند و بجنگند و معیارهایی ارائه داد که راه صحیح مبارزه را به همه آموخت. در رابطه با کشورهای منطقه، معیارهای انقلاب اسلامی ایران منحصراً از این قرارند:
1- فلسفه «نه شرقی، نه غربی»
متأسفانه در عصر حاضر ملتها برای نجات خود از سلطههای شیطانی موجود، بر حسب شرایط به یکی از ابرقدرتها متوسل میشوند، تا بتوانند خود را در برابر دیگری حفظ کنند. ما شاهدیم که چه انقلابهای متعددی برای مبارزه با سلطه موجود، خود را در اختیار ابرقدرت دیگر قرار دادند، و به انتظار کمک آن دلبستند، ما شاهدیم که برای مبارزه با امریکا و اسرائیل، چه کشورها و انقلابهای متعددی به آغوش روسیه شوروی رفتند، و به کمک آنها امید بستند، تا فلسطین را آزاد کنند. درحالی که دو ابرقدرت در عین رقابت و مبارزه با هم، بر سر تسلط بر منطقه، و استعمار و استثمار ملتها، باهم توافق دارند، و روسیه اولین کشوری است که اسرائیل را به رسمیت شناخته، و همه ساله عده کثیری یهودی را به فلسطین میفرستند. برادران ما باید بدانند که روسیه حاضر است علیه امریکا به کشور، یا انقلابی اسلحه بدهد؛ به شرط آنکه همیشه محتاج روسیه بماند، و در قلمرو سیاسی روسیه حرکت کند؛ و هیچگاه راضی نیست که ملتی آزاد گردد و استقلال خود را از هر دو ابرقدرت بازیابد.
ما مخالف استفاده از تناقضات ابرقدرتها نیستم، ولی معتقدیم تا وقتی که ما استقلال ذاتی و خودکفایی خود را تأمین نکنیم، بازیچه قدرتهای خارجی و سیاستهای شوم استعماری باقی خواهیم ماند. فکر دنباله روی و تکیه به غرب و شرق باید از میان برداشته شود، و مردم ما بر خلاقیت و ابتکارهای شخصی خود تکیه کنند، و در راه خودسازی علمی و تکنیکی کشور خویش بکوشند، و شخصیت و هویت فرهنگی خویش را بازیابند، و سرنوشت مردم خود را از واشنگتن و مسکو آزاد کنند.
2- رفع اختلافات موجود در منطقه
باید بدانیم که استعمار همیشه اختلافات میاندازد تا سلطه خود را حفظ کند، و در حال حاضر، اختلافات مذهبی، قومی، حزبی و سیاسی در این منطقه، از هر نقطه دیگری از جهان بیشتر است، و طرح کیسینجر و استعمارگران دیگر نیز استفاده از همین اختلافات، و دامنزدن به آنهاست.
برای مبارزه با دشمن باید به سوی وحدت رفت، و اسلام تنها راهی است که میتواند توحید نیروها را در این منطقه تأمین نماید. در این منطقه، مذهبهای گوناگون، ملیتهای متفاوت و اقوام مختلف زندگی میکنند، و تکیه بر این عوامل بیشتر باعث تفرقه و تشتت میشود، فقط در سایه مکتب اسلام است که مذهبهای گوناگون، تحتالشعاع قرار میگیرند، و ملیتهای مختلف احساس همرنگی و یگانگی با دیگران میکنند، زیرا اسلام با همه آنها یکسان و برادروار عمل میکند وهیچ یک را بر دیگری برتری نمیدهد و معیارهای عالیتری را مقیاس سنجش قرار میدهد، و اصولاً به همه احترام میگذارد، و حقوق همه را بطور یکسان و عادلانه محفوظ میدارد، بنابراین دلیلی برای دشمنی و حساسیت و تفرقه و اختلاف باقی نمیگذارد.
3- پشتیبانی از محرومین و مستضعفین منطقه
مبارزه با ظلم و استعمار و استثمار و صهیونیسم، باید از طرف انقلاب اسلامی انجام پذیرد، همه محرومین و زجردیدگان را به هم مرتبط کند و به آنها امید بدهد، همه مردم را به صحنه مبارزه بکشاند. مبارزه با ظلم و فساد را وظیفه هر انسانی بداند، و سکوت و بیطرفی را در برابر ظالم و استثمارگر خیانت به حساب آورد، و روح دینامیکی مبارزه و جهاداسلامی را در مردم بدمد، و یک قدرت همهجانبه جهانی برای مبارزه با استعمار، و فعالیت در راه نجات و استقلال و آزادی ملتها بوجود آورد. انقلاب اسلامی ایران بر حسب فطرت مکتبی خود این مبارزه علیه ظلم و دفاع از مستضعفین را وظیفه شرعی و انسانی خود میشمرد، و در این راه از هیچ نوع فداکاری مضایقه نمیکند؛ این نیروی دینامیک بزرگترین پشتوانه برای آزادی فلسطین به شمار میرود و اطمینان دارد که تا زنده است در این راه مقدس میجنگد و لحظهای با فساد و ظلم و استعمارگر و متجاوز آشتی و سازش نمیکند. امروز دوست و دشمن در دنیا میداند که انقلاب اسلامی ایران بر حسب دید فلسفی و بنیادی خود، دشمن مستکبرین و دوست و پشتیبان مستضعفین است، و به همین علت استعمارگران و نوکران آنها، با همه قدرت خود در پی کوبیدن انقلاب اسلامی ایران متفق شدند، و محرومین و مستضعفین دنیا نیز چشم امید پیروزی انقلاب اسلامی ایران دوختهاند و با همه وجود از آن دفاع میکنند. من خود در لبنان، در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شاهد هیجانات و احساسات آتشین محرومین و مظلومین بودم، که دیوانهوار به خیابانها میریختند فریاد میزدند، و از شدت شوق لباسهای خود را پاره مینمودند، و از انقلاب اسلامی ایران پشتیبانی میکردند. در جنوب لبنان پیرزنی را دیدم که شوهر و یگانه فرزندش به شهادت رسیده بودند و خانهاش زیر بمبارانهای اسرائیل ویران شده بود، و دیگر چیزی نداشت، بر خرابههای خانه خود نشسته بود، و دست نیاز به سوی پروردگار خود دراز کرده، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سلامت رهبر ارجمند آن را از خدا آرزو مینمود. برای این پیرزن دربهدر، مصیبتزده خاکنشین، زندگی و آینده، شوهر و پسر وخانه و کشورش، همه تحتالشعاع انقلاب اسلامی ایران قرار گرفتهاند و او میدانست که در برابر این دشمنان خونخوار جبار که از هر طرف او را احاطه کردهاند، فقط یک راه نجات وجود دارد و آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران است، و همه امید خود را به انقلاب ایران دوخته است که راه مبارزه صحیح را علیه دشمن باز کند، و این انسانهای مستضعف را برای همیشه نجات دهد. یکی از سفرای ایران نقل میکرد که در یک کشور افریقایی، مسلمانی یقه او را گرفته و با التماس به سفیر ایران میگفت: شما را به خدا اختلافات داخلی خود را فراموش کنید، همه امید و آرزوی ما به انقلاب اسلامی ایران وابسته است، و اگر به حال خودتان دلتان نمیسوزد. لااقل دلتان به حال ما بدبختها میسوزد…
ج- تأثیر پیروزی انقلاب ایران بر دنیا
در سطح وسیعتری انقلاب اسلامی ایران بر همه جهان تأثیر گذاشته است، دو سیستم بزرگ موجود، در برابر پیروزی معجزهآسای انقلاب اسلامی ایران، به بهت و حیرت فرو رفتهاند، شاه؛ ظاغوتی مورد پشتیبانی بلادریغ دو ابرقدرت و حتی چین بود و از بزرگترین ارتشهای مقتدر جهان استفاده میکرد ولی یکباره در بابر مردمی بدون سازمان و بدون اسلحه و بدون وابستگی به هیچ قدرت خارجی، متلاشی شد، و انقلابی عجیب و نوظهور به صحنه میدان آمد و هر دو ابرقدرت را از نظر فکری و فلسفی و انقلابی به مبارزه طلبید.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران با هیچکس از تئوریهای دو سیستم شرق و غرب قابل توجیه نبود، و هیچیک از دو ابرقدرت نمیتوانستند بر انقلاب کنترلی داشته باشند. تمام فعالیتها و نقشهها و طرحهای آنها برای مقابله با انقلاب نقش بر آب شد. دو سیستم موجود این پدیده جدید را در تضاد مستقیم با موجودیت بنیادی خود میدانستند و لذا به مقابله برآمدند. ولی محرومین و مستضعفین دنیا تکان خوردند و به حرکت درآمدند، که با دست خالی هم میشود علیه ابرقدرتها قیام مرد و پیروز شد. این فکر انقلابی جدید، با تکیه بر معیارهای اسلامی خود در دنیا گسترش پیدا کرده و خواهد کرد، و یک نظام جدید را در مقایسه با سیستمهای موجود معرفی میکند، که بزرگترین تأثیر فکری و روحی و بنیادی را بر جامعه انسانها خواهد گذاشت. هماکنون دنیای کنونی ما در مشکلات فراوانی دست و پا میزند، ظلم و زور و استثمار تشدید میشود، ناراحتی مردم و تشنج و عصیان اوج میگیرد، آرزوهای طلایی دو سیستم شرق و غرب در تحقق یک جامعه آزاد دموکراتیک و یک جامعه سوسیالیستی به یأس مبدل شده است، در کشورهای سرمایهداری شاهدیم که وضع زندگی هر روز وخیمتر میشود و تشنجات و عصیانها شدت مییابد، مشروبات الکلی و مواد مخدره، در همه اجتماع و بخصوص در نیروهای نظامی شیوع پیدا میکند، یک احساس پوچی و بیهودگی بر اجتماع سایه میافکند، یأس فلسفی، متفکران و اندیشمندان را فرا میگیرد، جوانان به زندگی عبث خود فکر میکنند و بیزار از زندگی به مخدرات و یا حرکتهای عکسالعملی مانند «هیپسیم» و غیره پناه میبرند و بدینوسیله با نظام سرمایهداری موجود مخفیانه مبارزه میکنند، انسانها بیارزش و بیمقدار میشوند، قتل و خشونت رواج پیدا میکند، و قبح جنایت و خیانت از بنی میرود. تا دیروز پول، الههای برای غریبان بود که با قدرت آن عطش زندگی خویش را سیراب میکردند، ولی امروز همانها از پول و زندگی بیزار شدهاند و نتوانستهاند گمشده خود را در این تجلیات مادی حیات پیدا کنند، روح و فطرت آنها تشنه حقیقتی است که در نظام سرمایهداری غرب، و در دامان الهه پول پیدا نمیشود. آنها که در کشورهای پیشرفته غربی مثل سوئد به اعلا درجه علم و تمدن و اقتصاد میرسند و احتیاجات مادی آنها کاملاً تأمین میشود، و دیگر دغدغهای برای نان و مسکن و بهداشت باقی نمیماند. آنگاه بیشتر از دیگران به پوچی و عبث بودن زندگی خود پی میبرند و چه بسا که دست به انتحار میزنند. این انسانها، از آن جا که میبینند پیچ و مهرهای بیاراده در سیستم ماشینی بیروح موجود بیش نیستند و همه روزه عدهای از آنها زیر چرخدندههای سنگین و بیرحم ماشین خرد میشوند و حیات و ممات آنها هیچ ارزشی در عالم ندارد به خود میلرزند و از درک واقعیت رنج میبرند و علیه نظام موجود علم مخالفت بلند میکنند، و آنها که وجدانی و عقلی و ارادهای دارند برای رفع تشنگی روحی خود به دامان تصوف،یا هندوئیسم یا بودائیسم یا مکتبهای افراطی نظیر «یوگا» پناه میبرند. یا در عالم مخدرات و بیهوشی از رنج موجود میگریزند و یا خود را نابود میکنند و یا احتمالاً دیگران را به نابودی میکشانند. زندگی غربی در گردابی از مشکلات روانی و اجتماعی فرو رفته است و راهی برای نجات پیدا نمیکند و هر زمان میگذرد به سراشیب سقوط نزدیکتر میشود.
زندگی در سیستم شرق نیز با همان مشکلات غربی روبروست، گواینکه هنوز از نظر مادی اشباع نشدهاند و هدف آنها برای ارضای احتیاجات مادی هنوز جذاب است، ولی پیدایش هیپیسم در مسکو و در مجامع بزرگ صنعتی روسیه، نشان میدهد که آنها هم دنبال نظام مادی غرب به همان سراشیب سقوط اخلاقی و روانی و فلسفی دچار خواهند شد.
دینا ناراحت و نگران است و در یک سردرگمی فرو رفته، و از عاقبت تلخ خویش وحشت دارد. اسنانهایی که از رشد روحی و اخلاقی بیبهرهاند؛ وی بزرگترین و خطرناکترین بمبها در دست آنهاست، که هر لحظه ممکن است خود را و همه انسانها را به نابودی بکشانند.
ارزش انسان از بین رفته است، و میرود که زیر چرخدندههای ماشین خرد شود، زیرا آنچه انسان غربی به آن متصل است، ماشین بهتر و سریعتر انجام میدهد. اگر ارزش انسان در قدرت جسمی او باشد، مسلماً ماشینهایی با قدرت سرسامآور مشغول کارند که این انسان در مقابل آن صفر است، هواپیماهای سریعالسیری که زهاران بار از انسان سریعتر است. اگر ارزش انسان به حافظه و کار دماغی اوست، کامپیوترها به مراتب قویتر و سریعترند، حتی کامپیوترهایی ساخته شدهاند که فکر میکنند و طرح میدهند و شطرنجبازی میکنند و حتی کامپیوتر دیگری را طراحی میکنند و میسازند، پس ارزش انسان در کجاست؟ اگر ارزش در قدرت جسمی و هوش و حافظه و فکر و دماغ باشد، ماشین قویتر و سریعتر و بهتر از انسان است، و این انسان باید رد پای ماشین قربانی شود، بخصوص طرحهای جدیدی که کامپیوتر میتواند احساس کند و از عواطف حیوانی برخوردار گردد. بنابراین بشر به کجا میرود؟ آیا میرود که خود را برای همیشه نابود کند؟ و یا اسیر و برده ماشین، بیاراده و بیاختیار، به سوی سرنوشتی مبهم و مجهول به پیش برود؟ راستی امتیاز انسان بر ماشین چیست؟ آنچه انسان را، هر چه ضعیف باشد، بر ماشین، هر چه قوی باشد، مزیت میبخشد، کدام است؟ به نظر ما مزیت انسان در روح و قلب او نهفته است که در مکتبهای مادی جایی ندارد!
آیا وقت آن نرسیده است که بشر با یک تکان شدید و یک تغییر ناگهانی، خود را از منجلاب فساد و بدبختی و سقوط در مادیگری نجات دهد؟ و غل و زنجیر اسارات ماشین را از دست و پای خود بشکند؟ و حقیقت انسانی خود را بازیابد؟
آیا وقت آن نرسیده است که تولدی جدید در عالم انسانیت رخ دهد؟ و انسانی نو قدم به عرصه حیات بگذارد؟ و علم و صنعت و تکنولوژی را به عنوان یک وسیله در اختیار انسان قرار دهد، نه آنکه انسانیت را در معبد ماشین قربانی کند.
براستی وقت چنین تحولی فرار رسیده است و عالم در انتظار تولد دیگری است. علم و تکنولوژی به حد رشد و تکامل خود رسیده است و قدرتی بینظیر در اختیار انسان قرار داده و این اسنان بر طبیعت مسلط شده و قوانین طبیعی را در خدمت خود درآورده است، ولی روح تشنه این انسان، هوای پرواز دارد و همه موجودات عالم ماده نمیتواند عطش این روح را سیراب کند. انسان به دنبال گمشده خود در تلاش مستمر و اضطراب دایم بسر میبرد و از عدم اطمینان و امنیت روحی و درونی رنج میبرد و راه نحات میجوید.
انقلاب اسلامی ایران چنین نویدی به انسانهای عالم میدهد، معادلات مادی حیات را به هم میریزد، پول و زور و ماشین و تجلیات مادی حیات و زندگی اشرافی و مصرفی و حتی مصنوعات علم و تکنولوژی را زیر پای برهنگان انقلابی لگدکوب میکند. درهای دنیای جدید را به سوی انسانها باز میکند، ابعاد روحی انسان را به اعلا درجه نشان میدهد، هدف راستین زندگی را که تکامل به سوی خداست به همه معرفی میکند، غرور و خودخواهی و هوای نفس و مصلحتطلبی بشر را نشان میدهد، دست بشر را میگیرد و او را از لجنزار مادی عالم به سوی آسمانها پرواز میدهد و به سوی کمال و معراج رهبری میکند، اگر انفلاب اسلامی ایران پیروز شد، جهشی در راه تکامل انسانها صورت میگیرد، و تولد انسان جدید را در عالم تسهیل میکند و دنیا را برای استقرار عدالت و آزادی در یک نظام توحیدی آماده مینماید.