اصحاب ممتاز امام کاظم (ع)

اصحاب ممتاز امام کاظم (ع)

در این نوشتار به معرفی برخی از اصحاب و شاگردان ممتاز امام کاظم ـ علیه السلام ـ می پردازیم:
صفوان بن مهران
صفوان از مردان پاک و موثقی بود که بزرگان علما به روایات او اهمیت می دهند، در اخلاق و رفتار به مقامی رسیده بود که مورد تأیید امام ـ علیه السلام ـ واقع شد. چنانکه پیشتر اشاره کردیم، همینکه از امام شنید به ستمکاران نباید کمک کرد، از هر گونه کمک به آنان خودداری ورزید و شترانی را که به کرایه به هارون می سپرد، فروخت تا مجبور نباشد از این راه به ستمگر کمک کرده باشد.[1] حماد بن عیسی
حماد بن عیسی کوفی از اصحاب اجماع است و در زمان چهار امام را درک کرده و ایام زندگانی حضرت جواد ـ علیه السلام ـ سال209 وفات یافت. او در نقل حدیث بسیار احتیاط می کرد و می گفت من هفتاد حدیث از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ شنیدم و پیوسته در زیاده و نقصان عبارات بعضی از آن احادیث شک می کردم تا اکتفا بر بیست حدیث نمودم. یک روز از امام کاظم ـ علیه السلام ـ درخواست دعا کرد که خداوند تبارک و تعالی به او خانه و همسر و اولاد و خادم و حج در هر سال عنایت فرماید. امام ـ علیه السلام ـ گفت:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ ارْزُقْهُ داراً وَ زَوْجَهً وَ وَلَداً وَ خادِماً وَ الحج خمسین سَنَهً»
خداوند بر محمد و آلش درود بفرست و خانه و همسر و اولاد و خادم و پنجاه حج به او عطا فرما.
دعای امام ـ علیه السلام ـ در حقش در حد کمال مستجاب شد و در سفر پنجاه و یکمی همین که به وادی قناه رسید خواست غسل احرام کند به آب سیل غرق شد.[2] صفوان بن یحیی
وی از بزرگان اصحاب امام کاظم ـ علیه السلام ـ بود. شیخ طوسی می نویسد: صفوان نزد اهل حدیث موثق ترین مردم زمان و پارساترین آنان به شمار می رفت.
صفوان، امام هشتم ـ علیه السلام ـ را نیز درک کرد و نزد آن حضرت مقام و منزلتی عالی داشت. امام جواد ـ علیه السلام ـ نیز صفوان را به نیکی یاد کرد و می فرمود: خدا از او به رضایتی که من از او دارم راضی باشد.
امام کاظم ـ علیه السلام ـ می فرمود: ضرر دو گرگ درنده که با هم به جان گله گوسفند بی چوپان بیفتند بیش از زیان حب ریاست نسبت به دین شخص مسلمان نیست، و فرمود اما این صفوان ریاست طلب نیست.[3] عبدالله بن جُندب
عبدالله بجلی و کوفی است. اوثقه، دارای منزلتی بلند و عابد بود. از اصحاب امام کاظم و رضا ـ علیهما السلام ـ و وکیل آن بزرگواران بود. امام هشتم درباره او قسم خورده که مورد رضایت خدا و رسول ماست واز مخبتین می باشد یعنی از کسانی که خداوند تبارک و تعالی درباره ایشان فرموده:
«وَ بَشِّرِ المخبتین الَّذین اِذا ذُکِرَ اللهُ وَ جَلَتْ قُلُوبُهُمْ.»[4] بشارت بده فروتنان و خاشعین را که در درگاه ما آرمیده و مطمئن اند آنان که چون ذکر خدای شود نزد ایشان بترسد دلهای ایشان از هیبت جلال ربانی و طلوع انوار عظمت پروردگار.
ابراهیم بن هاشم می گوید: عبدالله بن جندب را در صحرای عرفات دیدم درحالی که دستها را به سوی آسمان بلند کرده بود و آب دیده اش بر روی صورتش جاری بود و بر زمین می ریخت. وقتی وقوف در عرفات به پایان رسید به او گفتم هیچکس را مثل تو در عرفات نیافتم. گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر برای برادران ایمانی خودم، زیرا که از حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ شنیدم که هر کس دعا به برادران مؤمن خویش کند از عرش ندا رسد که از برای تو صد هزار برابر او باد.
یک بار برای امام رضا ـ علیه السلام ـ نامه نوشت که من پیر شده ام و از آنچه در عبادات و دعاها قوت داشتم عاجز و ناتوان شده ام. فدایت شوم دوست دارم به من ذکری بیاموزید که مرا به خدا نزدیک کند و فهم و علم مرا زیاد نماید. امام ـ علیه السلام ـ امر فرمود که این ذکر را بسیار بخوان:
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم لا حَوْلَ وَ لاقُوَّهُ اِلاّ باللهِ الْعَلِیَّ الْعَظیمِ».[5] درکتاب شریف تحف العقول وصیتی طولانی از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که به عبدالله بن جندب فرموده که دارای سفارشات جالب و مواعظ ارزشمندی است.[6] علی بن یقطین
وی در سال 124 هجری قمری در کوفه به دنیا آمد، پدرش شیعه بود و برای امام صادق ـ علیه السلام ـ از اموال خود می فرستاد، مروان او را تعقیب کرد، وی فراری شد وهمسر و دو پسرش علی و عبدالله به مدینه رفتند. هنگامی که دولت اموی از هم پاشید و حکومت عباسی تشکیل شد، یقطین ظاهر شد و با همسر و دو فرزندش به کوفه برگشت.
علی بن یقطین با عباسیها کاملاً ارتباط برقرار کرد، و برخی از پستهای مهم دولتی نصیبش شد، و در آن موقع پناهگاه شیعیان و کمک کار آنان بود، و ناراحتی های آنان را بر طرف می کرد.
هارون الرشید، علی بن یقطین را به وزارت خویش برگزید، علی بن یقطین به امام کاظم ـ علیه السلام ـ عرض کرد نظر شما درباره شرکت در کارهای اینان چیست؟
فرمود: اگر ناگزیری، از اموال شیعه پرهیز کن.
راوی این حدیث می گوید: علی بن یقطین به من گفت که اموال را از شیعه در ظاهر جمع آوری می کنم، ولی در پنهان به آنان باز می گردانم.
یک بار به امام کاظم ـ علیه السلام ـ نوشت: حوصله ام از کارهای سلطان تنگ شده است، خدا مرا فدایت گرداند، اگر اجازه دهی از این کار کناره می گیرم.
امام ـ علیه السلام ـ در پاسخ او نوشت: اجازه نمی دهم از کارت کناره گیری کنی، از خدا بپرهیز!
اونیز یک بار به او فرمود: به یک کار متعهد شو، من سه چیز را برای تو تعهد می کنم: اینکه قتل با شمشیر و فقر و زندان به تو نرسد. علی بن یقطین گفت: کاری که من باید متعهد شوم چیست؟
فرمود: اینکه هرگاه یکی از دوستان ما نزد تو بیاید او را اکرام کنی.
عبدالله بن یحیی کاهلی می گوید: خدمت امام کاظم ـ علیه السلام ـ بودم که علی بن یقطین به سوی آن حضرت می آمد، امام رو به یارانش کرد و فرمود:
هرکس دوست دارد شخصی از اصحاب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را ببیند به اینکه به سوی ما می آیند نگاه کند. یکی از حاضران گفت: پس او اهل بهشت است؟ امام ـ علیه السلام ـ فرمود: گواهی می دهم که او از اهل بهشت است.[7] یک روز ابراهیم جمال که یکی از شیعیان بود خواست که با علی بن یقطین در هنگام وزارتش ملاقات کند. علی بن یقطین به خاطر آنکه او ساربان و خود وزیر بود او را راه نداد. اتفاقاً در همان سال علی به حج مشرف شد، وقتی در مدینه خواست خدمت امام کاظم ـ علیه السلام ـ شرفیاب شود. امام ـ علیه السلام ـ او را راه نداد، روز دوم در بیرون خانه علی آن حضرت را ملاقات کرد وگفت: آقای من چه تقصیری از من سر زده که مرا راه ندادید فرمود: به جهت آنکه برادرت ابراهیم را به خود راه ندادی و خداوند سعی و حج ترا قبول نکرد مگر آنکه ابراهیم ترا عفو نماید. علی بن یقطین به هر زحمتی بود خود را به ابراهیم جمال رساند درب خانه را کوبید. ابراهیم گفت کیست؟ گفت علی بن یقطین. ابراهیم گفت علی بن یقطین در خانه من چه می کند، فرمود: بیا که کار من مهم است و او را قسم داد که اجازه ورود به خانه اش را بدهد.
همینکه داخل شد گفت: ای ابراهیم. آقا و مولای من عمل مرا قبول نفرمود مگر آنکه تو از من بگذری، ابراهیم گفت: «غفر الله لَکُ» ـ خدا ترا ببخشد ـ. آنگاه علی بن یقطین صورت خود را بر خاک گذاشت و ابراهیم را قسم داد که پا روی صورت من بگذار و صورت مرا زیر پای خود قرار بده. ابراهیم این کار را نکرد. علی او را قسم داد و ابراهیم چنین کرد. سپس به محضر امام کاظم ـ علیه السلام ـ مشرف شد. از آن بزرگوار اجازه ورود خواست امام او را راه داد.[8] موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ درباره علی بن یقطین فرمود:
«ضَمِنْتُ لِعلیِّ بْنِ یَقطِین اَنْ لا تَسَّمه النّارُ اَبَداً»
من برای علی بن یقطین ضمانت کردم که هیچگاه به آتش دوزخ نسوزد.
داود رقّی می گوید: در روز عید قربان خدمت امام کاظم ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدم. آن حضرت فرمود، نگذشت در دل من احدی در وقتی که در موقف عرفات بودم مگر علی بن یقطین و پیوسته او با من بود.
یک سال در موقف عرفات صدو پنجاه نفر را شمردندکه از برای علی بن یقطین تلبیه می گفتند و اینها کسانی بودند که علی به ایشان پول داده بود و به مکه روانه کرده بود.
و بالاخره علی بن یقطین به سال 182 هجری قمری، زمانی که حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ در زندان بود درگذشت.[9] عبدالله بن یحیی
او برادر اسحق بن یحیی کاهلی کوفی است، هر دو برادر از روات حضرت صادق و کاظم ـ علیهما السلام ـ می باشند. اما عبدالله وجاهت و منزلت خاصی نزد حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ داشت و آن حضرت سفارش او را به علی بن یقطین کرده بود و به او فرمود که ضمانت کن برای من کفالت عبدالله و عیال او را تا برای تو بهشت را ضامن شوم. علی بن یقطین قبول کرد و پیوسته طعام و پول و سایر نفقات برای ایشان می فرستاد تا حدی که آنها بی نیاز شدند و این کار علی تا پایان عمر عبدالله ادامه داشت.[10] یونس بن عبدالرحمن
از بنده صالح خدا و از اصحاب اجماع است، امام باقر ـ علیه السلام ـ را ما بین صفا و مروه ملاقات کرده ولی از آن حضرت روایتی نقل ننموده و گفته است که امام صادق ـ علیه السلام ـ را در روضه پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که ما بین قبر و منبر نماز می خواند زیارت کردم ولی ممکن نشد که از آن حضرت سؤال کنم. ولی رویاتی از حضرت کاظم و حضرت رضا ـ علیهم السلام ـ نقل نموده است.
امام رضا ـ علیه السلام ـ سه بار بهشت را برای اوضامن شد. از فضل بن شاذان روایت شده که عبدالعزیزبن مهتدی که خود از بهترین فقهاء بود و از خواص و وکیل امام هشتم ـ علیه السلام ـ نیز بود به امام رضا ـ علیه السلام ـ عرض کرد که من نمی توانم در هر وقتی شما را ملاقات کنم به خاطر آنکه راهم دور است؟
امام ـ علیه السلام ـ فرمود: معالم دینت را از یونس بن عبدالرحمن فرا بگیر. و همان بزرگوار فرمود: یونس در زمان خود مثل سلمان فارسی است.
یونس می گفت: امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ فرمودند: هرگاه بین مردم بدعتی ظاهر شود و در رفع آن کوتاهی گردد نور ایمان از آنها ربوده خواهد شد.
روایت شده که یونس گفت:
«صُمْتُ عِشْرینَ سَنَهً وَ سَئَلْتُ عشرینَ سنَهً ثُمَّ اَجِبْتُ»
من بیست سال سکوت کردم ـ یعنی هر چه از من می پرسیدند جواب نمی دادم ـ و بیست سال سؤال کردم و جواب دادم.
وقتی به او گفتند که عده ای پشت سر تو غیبت کرده اند گفت: هر کس را که از برای او از امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ نصیبی هست، او را حلال کردم.
فضل بن شاذان گفت: در اسلام کسی را أفقه از سلمان فارسی نیافتم و بعد از او کسی را أفقه از یونس بن عبدالرحمن نیافتم.[11] یونس بن یعقوب
او پسر خواهر معاویه بن عمار است، شیخ طوسی او را ثقه و عادل می داند، شیخ مفید او را از فقهاء اعلام و صاحب فتوا می شمرد. نجاشی در رجال خود او را از خواص اصحاب حضرت صادق و حضرت کاظم ـ علیهما السلام ـ معرفی می کند و می گوید که یونس بن یعقوب از جانب امام کاظم ـ علیه السلام ـ وکالت داشته است.
کشّی در رجال خود می گوید: یونس بن یعقوب فطی کوفی در مدینه وفات یافت و امام رضا ـ علیه السلام ـ او را کفن نمود و حنوط کرد و دستور فرمود، تمام دوستان پدر و جدش در مراسم او شرکت کنند و فرمود او را در بقیع به خاک سپارند. یونس می گوید: امام رضا ـ علیه السلام ـ اسراری را به من گفت و بعد فرمود: به خدا سوگند ما ترا متهم نمی کنیم زیرا که تو از ما اهل بیت هستی، پس خداوند ترا با رسولش و اهل بیت او قرار دهد. و خداوند اِنشاءالله چنین خواهد کرد.[12]


[1] . رجال کشی، ص440.
[2] . منتهی الآمال، ج2، ص 275.
[3] .پیشوای هفتم، ص43.
[4] . حج – 22.
[5] . بحار، ج48، ص171.
[6] . منتهی الآمال، ج2، ص276
[7] . رجال کشی، ص431 و بحار، ج48، ص136.
[8] . بحار، ج48، ص85.
[9] . رجال کشی، ص430.
[10] . منتهی الآمال، ج2، ص278.
[11] . معجم رجالِ الحدیث، ج20، ص198.
[12] . معجم رجالِ الحدیث، ج20، ص328.
سید کاظم ارفع – سیره عملی اهل بیت (ع)، ج9، ص28

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید