چندی پیش مقاله ای با عنوان «سکولاریزم سیاسی، له یا علیه دین؟» توسط آقای میثم بادامچی در سایت رادیو زمانه، منتشر شده بود که نویسنده در مقاله اش در جهت حمایت از سکولاریزم چنین می آورد: راولز (اندیشمند لیبرال غربی) برای جدایی نهاد دین از نهاد حکومت، دلایل زیر را اقامه می کند جدایی نهاد دین از نهاد حکومت از دین در برابر حکومت و از حکومت در برابر دین، حمایت می کند. از شهروندان در برابر نهادهایی دینی شان حمایت می کند. این کار را با حمایت از آزادی تغییر مذهب انجام می دهد و این که الحاد و ارتداد دیگر جرم محسوب نمی شود و از شهروندان در برابر یکدیگر حمایت می کند.[1] دین ممکن است دولتی شود و مورد دخالت و تصرف دل بخواهانه اصحاب حکومت برای ارضای منافع آنان قرار می گیرد. ممکن است برخی نهاد های دینی بخواهند حکومت را برای مقاصد خویش، تحت فشار قرار دهند و آن را وادار به ترجیح و پیروزی از اصول منحصر به فرد آیین خود کنند. ممکن است شهروندانی بخواهند با استفاده از نیروی حکومت، عقیده و دین خود را ما فوق سایر عقاید و ادیان بنشانند و آن را بر دیگران تحمیل کنند، جدایی نهاد دین و نهاد حکومت مانع از تمام اینها می شود.[2]
راولز در ادامه بحث برای توضیح بیش تر منظور خود موفقیت بالای دین در جامعه آمریکا را بررسی می کند:
از زنده بودن دین و رواج دین داری در آمریکا معمولا به عنوان ویژگی منحصر به فرد مردم آمریکا یاد می شود. این واقعیت ناشی از آن است که در این کشور ادیان مختلف توسط اصلاحیه نخست قانون اساسی در برابر حکومت حمایت شده اند و هیچ دینی قادر نبوده است با بهره گیری از قدرت حکومت به سلطه و سرکوب سایر ادیان، بپردازد.[3] اشاره راولز به اصلاحیه نخست قانون اساسی آمریکا در سال 1791 است که بر اساس، آن کنگره آمریکا حق ندارد قوانینی را تصویب کند که آزادی مذهب افراد را نقض کند. نویسنده در ادامه علت اصلی قدرتمندی دین در آمریکا را از زبان توکویل که از کشیشان کاتولیک آمریکائی است. چنین نقل می کند: علت اصلی رواج دین در آن جا «آمریکا» جدایی نهاد دین از نهاد حکومت است و وی در طول اقامتش در آمریکا هیچ کس از کشیشان یا مردم عادی را ندیده است که در این مسأله شک داشته باشند، توکویل در ادامه می گوید: من عمیقا قانع شده ام علّت ویژه و ناخواسته این پدیده «زوال نسبی مذهب در اروپا»، یکی شدن نزدیک دین و سیاست است.[4]
نویسنده چنین ادعا می کند که دینی که ایمان و ترس را در می آمیزد، آینده را فدای امروز می کند و با اعطای قدرت به امری که ادعایی در مورد قدرت ندارد «یعنی دین» وجاهت مشروع دین را در معرض خطر قرار می دهد. نویسنده در انتها با استناد به کتاب علل گرایش به مادی گری شهید مطهری، یکی از علل گرایش به مادی گری را خشونت هایی که به نام دین و به کام قدرت سیاسی انجام می شوند، معرفی می نماید.[5] در ادامه نتیجه ای نادرست می گیرد که: نتیجه منطقی این سخنان مرحوم مطهری آن است که اگر یکی شدن دینی و حکومت به خشونت ورزی به نام دین منتهی شود سکولاریزم سیاسی قابل دفاع تر از حکومت دینی و مهدویت سیاسی تاریخ باور و آخر الزمان گر است.
قبل از نقد این مقاله مقدمه ای عرض می نماییم: از قرن شانزدهم، امواج سهمگین عقلانیت و سکولاریزم، بسیاری از مبانی اعتقادی مسیحیت را در هم نوردید و بر ملت هایی که روزی داعیه خدا پرستی داشتند سلطه یافت. ملت های مسلمان نیز از گزند این تند باد در امان نماندند و از قرن نوزدهم به تدریج، اندیشه های سکولاریزم وارد عرصه های فرهنگی، دینی و علمی شد و واکنش های متضادی را در میان آنان بر انگیخت، به نظر می رسد پذیرش این اندیشه در میان برخی روشنفکران مسلمان ناشی از قیاس اسلام با مسیحیت بوده است. در حالی که اگر به مبانی اسلام و مسیحیت نظر افکنیم و زمینه های دینی و تاریخی و نظری رسوخ سکولاریزم در مسیحیت را بررسی کنیم، به عدم وجود این علل و زمینه ها در اسلام، اذعان می نماییم.[6]
دو علت عمده رسوخ سکولاریزم در مسیحیت چنین است:
1. نارسایی مفاهیم و معارف عرضه شده توسط مسیحیت که بعضا غیر معقول و احیانا موهن به مقام الوهی و نیز در تعارض با کرامت انسانی است و اینکه دین را مربوط به وجدان شخص فرد می دانستند.[7]
2. رفتار غیر انسانی کلیسا در دوره حاکمیت خود بر مردم. در محاکم تفتیش عقاید[8] سکولاریزم با استفاده از شرایط به دست آمده، ابتدا، مسیحیت زدائی نمود و به تدریج با هر گونه حضور دین در صحنه اجتماع به مقابله پرداخت، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران خط بطلانی بر تز استعماری سکولاریزم کشیده شد و غرب زیرک و مغرور که ضربه سهمگین از انقلاب اسلامی خورده بود به خوبی دانست، تنها راه مهار قدرت انقلاب، از صحنه خارج نمودن دین است و این امر تنها از طریق تلقین تقابل میان دین و سیاست، میسر است.
اینکه نویسنده مدعی شد، جدایی نهاد دین از نهاد حکومت، از دین در برابر حکومت و از حکومت در برابر دین حمایت می کند، از ایشان سؤال می کنیم که این حمایت به چه معناست؟ اگر مقصود آن است که جیب های عالمان دین فروش از دلارها، انباشته شود و مورد حمایت مالی قرار گیرند و تا آنکه حکّام جور در آمریکا و کشورهای سکولار به چپاول ارزش ها و منابع غنی مردم ادامه دهند، صد البته چنین حمایتی، نوعی استعمار تاریخی است و با فرهنگ آزادی و آزادگی در تقابل تامّ قرار دارد و اگر مقصود آن است که هر دو نهاد در کنار هم به مسلامت روزگار بگذرانند، شواهد تاریخی خلاف آن را ثابت می نماید، چرا که همیشه زورمداران و قدرتمندان در طول تاریخ، برای رسیدن به مطامع خویش، از دین، سوء استفاده ابزاری و تبلیغاتی می نمودند و دین را توسط عالمان درباری، تحت دخل و تصرف خویش در می آوردند. و اگر حمایت از دین به معنی فردی بودن دستورات دین باشد و دین را از عرضه اجتماع راندن چنین امری خلاف عقل سلیم است زیرا دین دارای دو نقش کلیدی است:
1. هدایتگری انسان ها.
2. احیاگری جامعه بشری و این مهم جز با دخالت دین در سیاست و حکومت و اجتماع، ممکن نیست.[9]
ثانیا دین در بحث ما، دین اسلام نه مسیحیت که تحریف گشته است، و سه ویژگی اساسی دین اسلام:
1. حقانیت 2. جامعیت 3. جاودانگی آن است.[10] امّا دین اسلام دین حق است و از حقانیت برخوردار است چرا که مکرّر در قرآن کریم آمده است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ».[11] او خداوند کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا دین حق را بر هر دینی پیروز گرداند و جامع است یعنی تمام ابعاد فردی و اجتماعی و سیاسی افراد جامعه را در بر می گیرد؛ چرا که خداوند در قرآن کریم می فرمایند: «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا».[12]
امروز دین شما ر برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین برگزیدم. امّا جاودانه است، زیرا اسلام دین فطرت است و قواعد و دستورات آن با فطرت پاک انسانی مطابقت دارد چنان که خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیِّمُ».[13] پس روی خود را با گرایش تمام به حق یا به سوی این دین اسلام کن، با همان سرشت و فطرتی که خدا، مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدا، تغییر پذیر نیست این همان دین استوار است و این 3 ویژگی بالاخص ویژگی جامعیت آن، حضور دین در عرصه جامعه و حکومت را ضروری می نماید، تا دین بتواند به دو نقش کلیدی اش یعنی هدایت انسان ها و احیاء جامعه بشری جامه عمل بپوشاند حتی با قطع نظر از آیین اسلام، بر اساس قرآن کریم و منابع تاریخی معتبر بارزترین کار حضرت موسای کلیم ـ علیه السلام ـ مباره با آل فرعون بود و نخستین گام حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ امضاء و تصدیق مبارزات موسای کلیم ـ علیه السلام ـ بود. اکنون از مدعیان سکولاریسم باید پرسید:
چگونه می توان مبارزه و پیکار بر ضدّ ستمگران را با اصول سکولاریزم مطابقت داد آیا جز این است که رهبران الهی ادیان یهودیت و مسیحیت با این کار، مستقیما وارد سیاست شده اند.[14] لذا سیره انبیاء الهی و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ به خوبی روشن می نماید که آنان نسبت به مسائل جامعه خویش بی اعتنا نبودند و دخالت در امور اجتماعی را از وظایف خود می دانستند. این که نویسنده گفته است ممکن است دین دولتی شود و مورد دخل و تصرف اصحاب حکومت قرار گیرد، در این باره باید گفت: دینی که از عرصه اجتماع به دور باشد و منحصر در امور فردی و شخصی گردد مورد سوء استفاده قرار می گیرد. امّا دین حق و اصیل که برای اداره جامعه دارای قانون و دستور العمل است و بر اساس عدالت و آزادگی است و دارای عالمان دلسوز و معتقد است، هرگز مورد دخل و تصرف اصحاب حکومت قرار نمی گیرد. و این که نویسنده گفته است:
ممکن است برخی نهادهای حکومت را تحت فشار قرار دهند و آن را وادار به پیروی از اصول خود کنند، این بخش از نوشتار نویسنده، مسیحیت مشکل آفرین است ولی در دین اسلام و در جمهوری اسلامی، از آنجا که حاکم اسلامی، خود فقیه و رهبری جامع الشرائط است و مشروعیت سایر ارکان به امضاء و تأیید ولی فقیه است چنین مشکلی منتفی است و حتی اگر مجلس در جامعه اسلامی بخواهد قانونی بر خلاف دین تصویب کند توسط نهاد شورای نگهبان رد می گردد لذا در ساختار حکومتی جامعه اسلامی و شیوه حکومت داری اسلام از دین و حکومت هر دو به نحو احسن،حمایت شده است.[15]
این که نویسنده، گفته است ممکن است شهروندانی با استفاده از پیروی حکومت بخواهند عقیده خود را به دیگران تحمیل کنند بیشتر با حکومت آباء کلیسا و خشونت طلبی آنان و اجبار مردم به پذیرش دین تحریف شده مسیحیت است ولی در دین اسلام از آنجا که بر اساس آیات قرآن اکراه و اجباری در پذیرش دین نیست.[16] چنین مسأله ای راه ندارد. و چنان که عده ای بخواهند عقیده نادرست خویش را تحت پوشش نماد های حکومتی بر جامعه تحمیل نمایند توسط نمادهای بازرسی اسلامی و دستگاه های قضایی اسلامی، تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت.
این که نویسنده موفقیت دین را در جامعه آمریکا بالا دانسته است با واقعیت جامعه آمریکا سازگار نیست چرا که هر چند؟ ادیان تا حدودی در آمریکا آزادند ولی این آزادی مادامی ادامه دارد که سیاستمداران آمریکایی و حاکمان تشخیص می دهند لذا می بینیم که در یک روز 300 نفر از بچه تا بزرگسال و زن و مرد را که پیرو آیین مسیحیت داودی بودند از آنجا که از حکومت آمریکا مضر تشخیص داده شده بودند، سوزاندند و یا در قوانین ریاست جمهوری آمریکا، هیچ مسلمانی حق ندارد داوطلب ریاست جمهور شود و حق ریاست جمهوری منحصر در دو جناح جمهوری خواه و دموکرات است. و این اصلاحیه ها که در قانون اساسی آمریکا آمده، از مرحله زبان تجاوز نمی کند و در عمل، در عرصه جامعه آمریکا در نطفه خفه می شود. کنگره آمریکا نیز با تصویب بودجه های کلان، برای حمایت از رژیم صهیونیستی و جهت اعمال تحریم علیه جمهوری اسلامی به وضوح، دخالت دلخواهانه خود را در امر دین به نمایش می گذارد از سوی دیگر حاکمان آمریکایی با القای اندیشه تروریست بودن مسلمان به لشگر کشی به افغانستان و عراق و یمن مبادرت نمودند و بسیاری از مردم بی گناه را به جرم مسلمان بودن به خاک وخون کشیدند. این که نویسنده مدعی است در دین ما ایمان و ترس آمیخته شده و قدرت از آن دین است امری ناصحیح است زیرا در مورد انتخاب دین، افراد بدون اکراه و اجبار نسبت به دین خاص، آزادانه ایمان می آورند و در دین اسلام، خوف و رجاء (ترس و امید) توأمان قرار داده شده است که انسان را به کارهای نیک رهنمون سازد و از فرو افتادن در مهلکه ها برهاند و قدرت نیز در دین اسلام از آن خداست و او مالک مطلق است و انبیاء و ائمه ـ علیهم السلام ـ و نیز ولی فقیه، قدرت و حاکمیت خویش را از او دریافت می کنند اشکالی که نویسنده با استناد به کتاب علل گرایش به مادی گری شهید مطهری مطرح نموده است، ناشی از خلط دین مسیحیت و اسلام است چرا که مباحث آن بخش از آن کتاب شهید مطهری ناظر به دین مسیحیت و خشونت های کلیسا می باشد که موجب سوق مردم اروپا به مادی گری شده امّا در مورد خشونت باید گفت: خشونت بر دو قسم است: 1. قانونی 2. غیر قانونی.[17]
خشونت قانونی، خشونتی است که برای رفع خشونت و جلوگیری از ظلم، ستم، آدم کشی، آشوب، تجاوز به حقوق جان و مال و ناموس مردم اعمال می گردد که مورد پذیرش هر عقل سلیم و مورد تأیید دین است.[18]
خشونت غیر قانونی، خشونتی است عاری از منطق که بی جا و مخالف اخلاق انسان ها است.[19]
بنابراین قبل از استقرار حکومت اسلامی، باید به روشنگری پرداخت و مردم را هدایت کرد، امّا پس از آن که حکومت اسلامی و حق تشکیل شد و مردم آن را پذیرفتند و با آن بیعت کردند و حکومت مشغول به اجرای احکام اسلام و قوانین اسلامی و رسیدگی به امور کشور و مردم گردید، اگر کسانی آشوب و شورش کردند، باید با آنها مبارزه کرد. چنان که در فقه اسلامی آمده است:
«در برابر آشوبگران که اصطلاحا اهل بغی نامیده می شوند جهاد واجب است»، سیره حکومتی امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز گواهی بر این مدعاست چرا که پس از بیعت مردم با امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ وقتی سه دسته ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ستمگران) و مارقین (منافقین و خوارج) در مقابل حکومت امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ دست به شورش زدند و به سرکشی با دین و حکومت اسلامی پرداختند، حضرت نخست آنها را ارشاد و نصیحت نمود، هنگامی که نپذیرفتند، با شمشیر آنان را سر جای خود نشاند و گروهی را به قتل رساند.[20] اعتقاد به مصلح کل که ستمگران را نابود می سازد و عدل و داد را در سراسر زمین برقرار می کند مورد پذیرش همه ادیان آسمانی است و این مهم جز با دخالت دین در سیاست تحقق پذیر نمی باشد لذا مهدویت سیاسی، هر مسلمان آزاده و دیندار را بر آن می دارد که نسبت به جامعه خویش احساس مسئولیت کند. چنان که در نهج البلاغه آمده است: «کلکم راع و کلهم مسئول عن رعیته؛ همه افراد جامعه مسئولند و نسبت به هم مسئولیت دارند».[21]
[1]. جان راولز، لیرالیسیم سیاسی، ص476.
[2]. همان، ص476.
[3]. همان،ص 476
[4]. همان، ص300 ـ 301.
[5]. مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادی گری، ص72.
[6]. قدردان قراملکی، محمد حسن، سکولاریزم در اسلام و مسیحیت، ص306.
[7]. مطهری، مرتضی، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص304.
[8]. همان، ص303.
[9]. همان، ص48.
[10]. همان، ص48 و 49.
[11]. توبه / 23؛ فتح / 28 / صف / 9.
[12]. مائده / 3.
[13]. روم / 30.
[14]. جوادی آملی، عبدالله، نسبت دین و دنیا، ص72، ص75.
[15]. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، ص147 الی 198.
[16]. بقره / 256 در پذیرش دین اکراه و اجباری نیست.
[17]. پاسخ اسناد به جوانان پرسشگر، همان، ص227.
[18]. همان، ص229.
[19]. همان، ص230 و 227.
[20]. همان. ص231.
[21]. نهج البلاغه.
علی کارشناس