((فاطمه ای که من می شناسم)) عنوان مقاله است از خانم مژگان ایلانلو که در تاریخ 9/6/85 در وبلاگ بانو ملاحظه گردید, از آنجا که مقاله یاد شده دارای نکات قابل تاملی بود ما را بر آن داشت تا در خصوص برخی مطالب ذکر شده در آن نوشتار , نکاتی را در راستای تنویر افکار کاربران محترم آن وبلاگ و نویسنده آن تقدیم داریم :
1. نویسنده محترم مقاله با اظهار به این که منابع دست اول ماجرای طلب حلالیت ابوبکر از فاطمه (س) را نقل کرده و تأیید نمودهاند اما آیا حضرت زهرا (س) ابوبکر را بخشید یا نه میگویند منابعی مانند طبری والکامل یا یعقوبی سخنی نمیگویند و تنها به ذکر واقعه اکتفا کردهاند اما منابع دست دوم به دو گروه تقسیم میشوند. یکی بر پایه احادیث دوره صفویه و بحار که میگویند روی خود را هم برگرداند و نفرین کرد و گروه دیگر که معتقدند حضرت ابوبکر را بخشید و استدلالشان هم مثل گروه اول به نقل و قولهای شاهدان ماجراست. ضمن این که خود نویسنده مقاله مدعی است که بسیاری از منابع را در کتابخانه ملک ابن عبدالعزیز در مدینه دیده و ذکر نام آنها را به یک ماه دیگر حواله میدهد.
جهت اطلاع نویسنده محترم مقاله و در ردّ ادعای کسانی که معتقد به بخشیده شدن ابوبکر از سوی حضرت فاطمه (س) هستند ما از منابع اهل سنت آن هم منابع دست اول مواردی را از باب نمونه ذکر میکنیم و معتقدیم که فاطمه (س) از ابوبکر روی برگرداند و تا لحظه شهادت با او سخن نگفت و از او راضی نبود.
الف)نجاری در کتاب الخمس آورده است «فاطمه دختر رسول خدا غضبناک شد و از ابوبکر روی برگرداند و پیوسته در همین حال بود که وفات کرد.»[1]
ب) بخاری در کتاب الفرائض آورده و میگوید «فاطمه از ابوبکر روی برگرداند و با او دیگر سخن نگفت تا وفات کرد.»[2]
ج) بخاری در کتاب المغازی در باب غزوه خیبر میگوید «فاطمه از ابوبکر روی برگرداند و با او دیگر سخن نگفت تا وفات کرد.»[3]
د) ابن قتیبه در کتاب الامامه والسیاسه بعد از ذکر جریان ملاقات عمر و ابوبکر با فاطمه (س) میگوید: «فاطمه به آن دو نفر گفت آیا حدیثی از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای شما نخوانم؟ گفتند بله، فرمود: آیا شما را به خدا از پیامبر نشنیدید که میفرمود: رضایت فاطمه (س) رضایت من و غضب و سخط او ناراحتی و سخط من است هر کس دخترم فاطمه را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس او را راضی کند مرا راضی ساخته و هر کس فاطمه را ناراحت نماید مرا ناراحت ساخته است گفتند آری شنیدهایم؛
حضرت فرمود: من هم خدا و فرشتگان او را شاهد میگیرم که شما مرا ناراحت و ناراضی کردهاید و اگر پیامبر را ملاقات کنم از هر دو تای شما شکایت خواهم کرد… بخدا قسم در هر نمازی که میخوانم برای هر دو تای شما نفرین میکنم.»[4]
هـ) از آنجا که ظاهراً نویسنده مقاله علاقه زیادی به نهج البلاغه دارد ذکر نکتهای در خصوص حضرت زهرا (س) از زبان امام علی ـ علیه السّلام ـ خالی از لطف نخواهد بود.
این سخنان درد دل امام علی ـ علیه السّلام ـ با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به هنگام دفن فاطمه (س) است که میگوید: «… به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکاری بر او اجتماع کردند از فاطمه بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر…»[5]
این سخنان امام علی ـ علیه السّلام ـ نشان دهنده این است که اولاً به حضرت زهرا ظلم شده و ثانیاً اگر حضرت فاطمه (س) آنها را بخشیده بود اگر جایی برای بیان ظلم نبود در حالی که امام علی ـ علیه السّلام ـ در مقام بیان ظلمهایی است که نسبت به حضرت زهرا (س) روا داشتهاند.
2. ایشان در فرازهای متعددی از آسودگی خاطر ابوبکر سخن میگوید و معلوم نیست چگونه و از کدام منابع این آسودگی را بدست آوردند برعکس، آنچه در منابع دست اول اهل سنت آمده است برخلاف ادعای نویسنده است و ناگزیریم از باب نمونه برخی را ذکر نماییم که ابوبکر تا آخر عمر بر چند چیز تأسف میخورد و ناراحت بود:
الف) ابوعبید قاسم بن سلّام یکی از فقهای بزرگ قرن سوم در کتاب الاموال میگوید: «عبدالرحمن بن عوف نقل میکند که روزهای آخر مرض ابوبکر که منجر به فوت او شد به دیدارش رفتم سلام کردم و گفتم الحمد لله چیزی نیست بر دنیا هم تأسف نخور… گفت من فقط بر سه چیز تأسف میخورم که دوست داشتم انجام ندهم که در اینجا ابوعبید میگوید: نمیخواهم بگویم که چه گفت![6]
گرچه ابوعبید نمیگوید اما محمد بن یزید بن عبدالأکر بغدادی معروف به المبرد در کتاب الکامل نقل میکند که عبدالرحمن بن عوف در آخرین روزهای ابوبکر به ملاقات وی رفت و ایشان بر چند چیز تأسف میخوردند که ای کاش انجام نمیدادم (اما افی لا آسی الا علی ثلاث… فاما الثلاث التی…. فعلتها و وددت انّی لم أکن کشفت عن بیت فاطمه…» که تأسف وی حمله به درب خانه زهرا است که چرا انجام دادند.[7]
ب) مسعودی در مروج الذهب همان عبارت قبلی را نقل میکند منتهی بجای (کشفت) (فتشت بیت فاطمه) را دارد.[8]
ج) طبرانی در المعجم الکبیر باز تأسف ابی بکر را در آخرین روزهای عمرش نقل میکند میگوید «دوست داشتم درب خانه فاطمه را باز نکنم…»[9]
د) ابن عساکر هم در مختصر تاریخ دمشق همین عبارت المبود را نقل کرده میگوید: « دوست داشتم درب خانه فاطمه را باز نکنم (حمله نکنم).[10]و منابع متعدد دیگری وجود دارد که از حوصله این نوشتار خارج است.
3. وی در فراز پایانی مقاله اتهامی به امام علی ـ علیه السّلام ـ وارد کرده و به صراحت میگویند«… حکومت را از او گرفته اند و میبخشدشان و با آنها بیعت میکند.»
در این جا بهتر است به سخنان خود امام علی ـ علیه السّلام ـ در خطبه معروف شقشقیه توجه کنیم که میفرماید: «من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کنارهگیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در این محیط خفقانزا و تاریکی که به وجود آوردند صبر پیشه سازم… پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند!» [11] حال چگونه نویسنده مقاله به امام تهمت میزنند خود میدانند!! در ادامه حضرت میفرماید:
«… هر دو (عمر و ابوبکر) از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرهمند گردیدند. سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد و به دست کسی سپرد که مجموعهای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود… چارهای جز شکیبایی نداشتم تا آن که روزگار عمر هم سپری شد.»[12]
«سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان میباشم پناه بر خدا از این شورا در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم تا امروز با اعضای شورا برابر باشم!»[13]
این سخنان شکوههایی است که امیر مؤمنان درباره سه خلیفه مطرح میکنند حال سخن در این است که نویسنده مقاله چگونه جریان بیعت را از یاد بردهاند که امام علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت آن هم، با زور و شمشیر به مسجد میبردند آیا شواهدی که بر تأسف ابوبکر از حمله به درب خانه فاطمه (س) وجود دارد و گفته شد مگر غیر از این است که میخواستند علی ـ علیه السّلام ـ را با زور به مسجد برای بیعت بکشانند. در اینجا به عنوان نمونه چند دلیل تاریخی را ذکر مینماییم تا نویسنده محترم بدون اطلاع از منابع سخنی نگویند که مصداق یضحک به الثلکی باشد.
الف) ابن ابی شیبه در کتاب المصنف میگوید: «وقتی مردم را برای بیعت با ابوبکر وادار میساختند علی ـ علیه السّلام ـ و زبیر وارد خانه فاطمه (س) شدند و با او مشورت میکردند چون خبر به عمر رسید به درب خانه فاطمه (س) آمد و گفت اگر علی ـ علیه السّلام ـ و زبیر برای بیعت بیرون نیایند خانه را به آتش میکشم.»[14]
ب) بلاذری در الانساب میگوید: «وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند علی و زبیر اعتذار کردند تا آنجا که ابوبکر عدّهای را برای بیعت گرفتن پیش آنها فرستاد ولی آنها بیعت نکردند تا عمر با شعلهای از آتش آمد و جلوی درب خانه فاطمه (س) ایستاد فاطمه (س) گفت ای پسر خطاب آیا خانه مرا آتش میزنی؟ گفت آری!»[15]
ج) ابن قتیبه در کتاب الامامه والسیاسه میگوید: «ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرباز زده و در کنار علی ـ علیه السّلام ـ بودند جویا شد عمر را به دنبال آنها فرستاد و فریاد زد که برای بیعت با ابوبکر بیرون آئید آنها ابا کردند آنگاه عمر هیزم خواست و گفت قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا برای بیعت بیرون میآئید یا خانه را به آتش میکشم! برخی گفتند ای اباحفص فاطمه (س) در آن خانه است گفت باشد!!…»[16]
همه اینها شواهدی است که اولاًعلی را به زور شمشیر به مسجد برای بیعت کشیدهاند و ثانیاً کسی را که چنین به بیعت میبرند کی و در کجا اظهار بخشودگی میکند!!
به هر حال بهتر است نویسنده محترم مقاله اندکی در منابع تأمل نموده آنگاه قضاوت نمایند.
نکتهای که در پایان تذکر آن لازم است، این که نویسنده محترم مقاله مغالطهای که خود ترسیم میکنند و سعی در اغواء خوانندگان مینمایند این است که به منزلت بخشش اهل بیت توجه کرده و سعی دارند از این موهبت به نفع خود سود ببرند، ایشان میگویند «این که فاطمه دختر پیامبر همچون محمد است برای من کفایت میکند که باور کنم او را بخشیده است.»
اگر چه که گذشت و عفو از خطاء مجرمان همواره مورد توصیه و تأکید اهل بیت پیامبر و حتی خود خداوند قرار گرفته است لیکن این امور مربوط به یک حوزه شخصی است اما آنگاه که مسئله فراتر از شخص باشد و قضیه اسلام و کفر و ایمان و نفاق و نص و شوری مطرح شود. عفو و بخشش شخص سودی ندارد و حضرت زهرا (س) خود چنین کاری را انجام نمیدهد.
[1] . صحیح بخاری،4 / 24 دارالفکر، بیروت.
[2] . همان، 8 / 30.
[3] . همان 5 / 82.
[4] . ر. ک: الامامه والسیاسه ابن قیتبه، ج 1، 31.
[5] . ر. ک: نهج البلاغه، خ 202.
[6] . ر. ک: الحجه الغرّا علی شهاده الزهراء علامه سبحانی، ص 51 ـ 52 به نقل از کتاب الاموال 193 ـ 194.
[7] . همان، ص 54 به نقل از الکامل 1 / 11 شرح نهج البلاغه 2 / 45 ـ 47.
[8] . همان، ص 55.
[9] . ر. ک: المعجم الکبیر 1 / 62، رقم 43.
[10] . ر. ک: مختصر تاریخ دمشق 13 / 122.
[11] . ر. ک: نهج البلاغه خطبه 3.
[12] . همان.
[13] . همان،.
[14] . ر. ک: الحجه الغرّاء علی شهاده الزهرا، ص 23 ـ 24.
[15] . همان، ص 27 به نقل الانساب الاشراف 1 / 586 طبع دارالمعارف قاهره.
[16] . همان، ص 31 به نقل از الامامه والسیاسه، 12 ، 13. ابن قتیبه نقل میکند وقتی علی را به سوی ابوبکر بردند بدو گفتند با ابوبکر بیعت کن حضرت گفت اگر این کار را نکنم چی؟؟ گفتند قسم به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم!.
اسماعیل روشن تن