نگاهی به تاریخ اوستا

نگاهی به تاریخ اوستا

نویسنده: میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف
مترجم: روحی ارباب

ایران شرقی و آسیای میانه قبل از استیلای هخامنشیان
اوستا منبع اصلی تاریخ باستان ایران شرقی و آسیای میانه به شمار می رود. این کتاب مقدس دین زردشت است که خدای آن اهورامزدا روح پاکی و نیکی است و گروهی از موجودات ماوراءالطبیعه آن را احاطه کرده و پیوسته با اهریمن، روح بدی و شرارت، در جنگ و ستیز است. هنوز هم عده ای از ایرانیان مقیم در کشورهای ایران و هند به مذهب زردشتی معتقدند و جزو پیروان این آیین به شمار می روند(1). قبل از استیلای اعراب [مسلمان] به ایران (در دوره ی ساسانیان) مذهب زردشت مذهب رسمی تمام کشور ایران بود.
کتاب اوستا به یکی از زبان های قدیم ایران، که ظاهراً از زبان های شرق ایران است، نگارش یافته است. از لحاظ سبک و قواعد زبان از زبان ایران باستان، که کتیبه های هخامنشیان بدان نگارش یافته (هم چنین از زبان هند قدیم)، چندان متمایز نیست.
هنوز متن کامل مطالعات انتقادی اوستا نظیر انتقاد تورات وجود ندارد. بدون تردید بعضی از قسمت های اوستا، که به دست ما رسیده، در دوره ای تدوین شده که زبان اوستا جزو زبان های مرده درآمده بود. ولی قسمت اساسی آن در زمانی که این زبان هنوز زنده بوده، یعنی مدت ها پیش از فرمان روایی پارت ها (قرن سوم قبل از میلاد)، تهیه گردیده است. متن اوستا ظاهراً در آغاز (در دوران متأخر هخامنشیان) با خطی که ریشه ی آرامی داشته تحریر یافته بود. طبق روایاتی که در دست است امحای متن کامل اوستا را به اسکندر مقدونی نسبت می دهند. تجدید متن اوستا اولین بار در دوره ی پادشاهی بلاش اشکانی (محتملاً ولوگسس(2) اول در قرن اول بعد از میلاد) صورت گرفت. متن جدید این کتاب به وسیله ی موبد بزرگ کرتیر، در زمان مؤسس سلسله ی ساسانیان، اردشیر بابکان، به وجود آمد. جمع آوری و انتخاب متون مذهبی برای گنجاندن در قوانین شرعی اوستا در قرون بعدی نیز ادامه داشت. طبق روایات موجود، متن کامل اوستا به وسیله ی موبد آتورپات در دوران پادشاهی شاپور دوم (309-379بعد از میلاد) تهیه گردید. بدین ترتیب اوستا در قرن چهارم بعد از میلاد شکل قطعی و نهایی پیدا کرد، ولی تاریخ دقیق تنظیم قسمت های اصلی آن معلوم نیست.
احکام شرعی اوستا در دوره ی ساسانیان علاوه بر متون باستانی شامل بسیاری از آثار و قطعات متأخر است و در قرن ششم بعد از میلاد به شکل خط مخصوص و مشروح، که براساس خط کتابی پهلوی ایجاد گردیده، نوشته شده است. زبان اوستا موقعی که آخرین تصحیحات قوانین آن صورت گرفت از مدت ها قبل جنبه ی زنده بودن خود را از دست داده بود؛ بنابراین مصححین و محررین آن، خصوصیات زبان مذکور و مخصوصاً ترکیبات فونتیکی آن را درک نمی کردند؛ بنابراین در رونویسی بسیاری از لغات دچار اشتباه گردیدند. در آن قسمت از احکام که برای اولین بار به زبان اوستا در دوران پارت ها نوشته شده، تحریفات زیادی وجود دارد که در نتیجه ی عدم درک اصول دستور زبان به وجود آمده است.
بر طبق اطلاعاتی که در آثار متأخر دیده شده، در زمان قدیم، اوستا متضمن بیست و یک کتاب (نسک) بوده است. در دوره ی ساسانیان عده ای از نسک ها فقط از قطعات جداگانه ترکیب شده بود و فقط یک نسک به طور کامل به نام وندیداد که شامل روایات و قواعد متضمن مراسم غسل و وضو است به دست ما رسیده است. قسمت های دیگر به نام یسنا (3) و ویسپرد (متضمن مسائل و مواضیع عبادتی) و هم چنین سرودهای تحت عنوان یشتها از قطعات مختلف نسک تشکیل گردیده است.
در یسنا، گاتها، که پندهای منظوم و سرودهای مکتوب به زبان مخصوص باستانی است و جنبه ی قدمت آن نسبت به سایر قسمت های اوستا بیشتر است، رتبه و مقام مخصوصی را دارد. مطالعه و بررسی گاتها در نتیجه ی مشکل بودن زبان و سبک نگارش آنها بسیار دشوار است و از اینجا است که در ترجمه و تفسیر آنها نظر محققین با یک دیگر متفاوت و متغایر است. از لحاظ زبان یسنای هفت فصل، که به نثر تهیه شده، بی اندازه به گاتها نزدیک است. زردشتیان معتقدند که اوستا منسوب به زردشت است، ولی نکته در اینجا است که با تردید می توان گاتها را، که به اسم پیغمبر انتساب پیدا کرده و حاوی یک رشته اطلاعات مربوط به ترجمه شرح احوال و کنایات است، منسوب به حضرت زردشت دانست. در گاتها، زردشت به عنوان یک موجود نیمه خدایی، آن طور که در سایر قسمت های اوستا ظاهر می شود، نمایان نمی گردد. در کتیبه های قدیم ایران از زردشت نامی برده نشده است و هرودوت هم سخنی از او یاد نکرده است. کزانف لیدیانین دوران زندگانی زردشت را به ازمنه ی فوق العاده قدیم یعنی دوران قبل از تأسیس حکومت ایران (گاهی ارقام نجومی مذکور با تصورات پیروان مذهب زروانی در ایران و افلاطونیان یونان درباره ی اعصار این جهان ارتباط پیدا می کند) منسوب و متعلق می داند.
عده ای از محققین معاصر عقیده دارند که زردشت در قرون هفتم- ششم قبل از میلاد می زیسته است. ضمناً مقایسه و تطبیق اخبار و روایات اوستا با اطلاعات و آثار باستانی، که از آسیای میانه و ایران شرقی به دست آمده، نشان می دهد که قسمت های قدیمی اوستا در دوره های خیلی پیشتر، ترکیب و تدوین یافته است.
روایات و اخبار زردشتی مربوط به قرون وسطا معمولاً کشور ماد را موطن و مولد زردشت می دانند و از آنجایی که مذهب موبدان در دوران اخیر در آنجا تفوق یافت از این جهت آتروپاتن (ماد کوهستانی) را مسقط الرأس وی می شمردند و محل تبلیغ این دین را باکتریا نوشته اند. مؤلفین باستان غالباً زردشت را از اهل ماد یا ایرانی و ماد و اصولاً ایرانی ذکر کرده اند ولی در همان زمان قدیم هم روایتی وجود داشت که وی را منتسب به باکتریا می دانستند. منابع قدیم ویشتاسپ حامی و پشتیبان زردشت را با ویشتاسپ معروف، پدر پادشاه داریوش اول، یکی نمی دانند و این مطلب احتمال دارد صحیح باشد؛ زیرا خارس می تیلنسکی او را به نام پادشاه «مادسفلا» نامیده است.
احتمال می رود که شاید قسمت های قدیمی اوستا در سرزمین باکتریا، یعنی در نقطه ی علیای آمودریا (جیحون)، تنظیم شده باشد. در یشتها، سرودهایی که به خدایان جداگانه اختصاص یافته و از خیلی جهات شبیه به ریگ ودا می باشد و بدون تردید قبل از تأسیس آیین زردشت پیدا شده، به ایالات ایران شرقی و آسیای میانه اشاره شده است.
کشورهایی که در نطاق اوستا قرار داشتند به طور مشروح در فرگرد اول (فصل) وندیداد، که متن تصحیح شده ی اخیر آن به دست ما رسیده است، ذکر شده است. در این کتاب گفته می شود که اهورمزدا خدای بزرگ متوالیاً شانزده کشور را آفرید و دشمن وی اهریمن هم در هریک از این کشورها مخلوقات شرور مخصوص به خود آفرید. این کشورها منحصراً به ایران شرقی و آسیای وسطا اختصاص دارند. یکی از نکات قابل توجه آن است که در صورت اسامی این کشورها (و اصولاً در اوستا) ذکری از پارت ها و هم چنین مادها (به استثنای راگی) و ایران به میان نیامده است.
تمدن مادی اوستا فوق العاده جنبه ی باستانی و کهن دارد. مثلاً آهن و مفرغ تحت یک کلمه عنوان می شود. در بخش های قدیمی اوستا هیچ گونه اطلاعی مبنی بر این که هنرهای دستی از کشاورزی تفکیک شده باشد وجود ندارد. در اوستا آثاری از یک زندگانی شهرنشینی پیش رفته و اشاراتی درباره ی تشکیلات بزرگ حکومتی دیده نمی شود.
سازمان های اجتماعی جامعه که در گاتها و یشتها ذکر شده بدون تردید تاریخ دوره ی قبل از هخامنشیان ایران شرقی و نواحی منضم به آسیای میانه را منعکس می سازد. واحد اساس سازمان اجتماعی، ویس به شمار می رود؛ یعنی قبیله و هم چنین ده که نقطه ی سکونت قبیله است. ویس به خانواده و خانوارهای جداگانه یعنی به نمانه (در گاتها دمانه) تقسیم می شود. چند ویس جزو قبیله زنتو درمی آمد. این اصطلاح در شمار نام های دیگر بدین ترتیب نام برده می شود: «نمانه، ویس، زنتو، داخیو». ولی به طور جداگانه مورد استعمال ندارد (حتی در گاتها). ظاهراً این موضوع نشان می دهد که در دوران اوستا قبایل، واحد معینی نبوده اند.
واحد دیگر سازمان اجتماعی داخیو بوده؛ یعنی ایالتی که قبیله یا اتحادی از قبایل در آنجا می زیسته اند. لغت «ملت» یا «قوم» در اوستا دیده نمی شود. سازمان قبیله- طایفه در تمام قسمت های اوستا به چشم می خورد و فقط در جزئیات به اشکال مختلف جلوه می کند. در گاتها لغت «زنتو» به لغت «شویترا» تغییر یافته که به معنای قبیله (قبیله ی ده نشین) و هم چنین زمین کشت شده، کشتزار می باشد. لغت شای آنا وشیتی (که از همان ریشه ی «شویترا» ساخته شده) همراه با کلمه ی «داخیو» برای تعیین معنای «ایالت-کشور» ذکر می شود.
بر طبق همین روش در اوستا سلسله مراتب قدرت های پنج گانه تعیین می گردد. این قدرت ها عبارت است از: نمانوپاتی، ویسپاتی، زنتوپاتی، داخیوپاتی یعنی حکم ران خانه، حکم ران خاندان (یاده)، حکم ران قبیله و حکم ران ایالت. حکومت پنجم زردشت است (یا برحسب ترجمه ی روایت فارسی نظیر زردشت یعنی رئیس روحانیون؟) البته به استثنای ایالت راگی در ماد که این مقام با «حکم ران ایالت» یکی است.
در اینجا بلا اراده طرز سازمان اجتماع ماد به یاد می آید که همان نحوه ی سازمان روستاها و ایالات (به آشوری: ناگو) با حفظ اساس سازمان خانواده و قبیله ملحوظ شده است. البته کلمه بل الی (رئیس نقطه ی مسکونی) ترجمه ی همان لغت ایرانی «ویسپاتی» است. سیستم مذکور نسبت به قسمت های متأخر اوستا بیشتر جنبه ی نظری دارد که در دوره ی فئودالیته با اصول فئودالیزم هم آهنگی پیدا کرد.
اوستا مردم را از نظر طبقاتی به سه گروه جداگانه ی پیشترا تقسیم کرده است. این طبقات سه گانه غالباً با هم نام برده می شوند: موبدان، جنگ جویان و کشاورزان (برزگران و دام داران) فقط در یک مورد طبقه ی دیگری هم به آنها افزوده شده و آن طبقه ی صنعتگران است. در اوستا به ندرت از برده ها سخن به میان آمده. قیمت برده بیشتر از قیمت گاو نر و کمتر از قیمت مزرعه بوده است.
در اوستا غالباً به جای داخیوپاتی، دارندگان سایر مقامات ذکر می شوند مثلاً ساستر فقط یک بار (یشت13، 18) به معنای داخیوپاتی آورده شده و در متون دیگر برعکس ساستر به معنای جفاکار و آزاردهنده ی زردشتیان نیک آیین آورده شده است. شاید هم ما در اینجا به لغات و اصطلاحاتی برمی خوریم نظیر «رؤسای قصبات» مادها که جنبه ی انتخابی و موروثی داشته اند.
نظیر ساسترها، موبدان-فرمان روا، یعنی کاوی (4)ها نیز ممکن بود حامی «نیکی» یا «بدی» باشند. در اوستا سخن از یک عده افرادی به میان آمده که لقب «کاوی» داشتند و طبق روایات گذشته سلسله ی کاویان یا کایان از آنها پیدا شده است. بسیاری از دانشمندان درصدد برآمدند که سلسله ی کاویان را با هخامنشیان یکی بدانند ولی اکنون ثابت شده که کاوی های جداگانه ی اوستا به قبایل گوناگونی انتساب داشته و هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارند. کارهای مربوط به جامعه به وسیله ی شخص «حکم ران» حل و فصل نمی شد بلکه در شورا یا مجمع «شایسته ترین افراد» مورد رسیدگی قرار می گرفت. در اوستا از اتحاد حکومت ایران بحثی نشده گرچه درباره ی یکی از قهرمانان افسانه ای گفته می شود که «او بر تمام ایالات فرمان روایی داشت» و به همین جهت سایرین از خدایان سپاس گزاری می کردند. از «داخیوپاتی داخیوپاتی ها» در اوستا مکرر به نام «خدای میترا» ذکر شده است.
زردشتیان نیک آیین پیرو اوستا، دام داران ده نشین و کشاورزان هستند. دشمنان آن پیروان و پرستش کنندگان «دیوها» (دیویسناها) هستند که قبل از همه چیز تحت این عنوان کوچ نشینانی را می توان نام برد که در بین آنان تور مقام اصلی را حائز است. هم چنین به داهی ها نیز اشاره شده (اگر چنانچه بتوان آنان را با Dàha اوستا یکی دانست) و نام ماردها و دربیک ها نیز در کتاب آورده شده است. در فرگرد اول وندیداد درباره ی کوچ نشینانی بحث می شود که بدون داشتن سرکرده در نزدیکی آب های رنگهه می زیستند. امکان دارد مقصود همان ساک ها بوده اند (رنگهه یا راها، نام قدیمی رودخانه ی بزرگی است که در مورد سیحون و ولگا و حتی دجله نیز استعمال می شده است). داهی ها قبیله ای بودند که گاهی به ساک ها و زمانی به پارت ها نسبت داده شده اند. درباره ی محل سکونت ماردها و دربیک ها اطلاعات و اخبار ضد و نقیضی در دست است.
گاتها اندکی وضع را نوع دیگر تشریح می کنند. به نظر آنها وضع خارجی قضیه بدین قرار است: طبق روایت، پس از آن که زردشت از وطن مألوف خود که امکان دارد همان «راغای زردشتی» باشد فرار اختیار کرد و به ماد وارد شد در نزد کاوی ویشتاسپ پسر آهوروتاسپ از نسل ناهوتارا و شاید هم در باکتریا (به طوری که روایت متأخری وجود دارد) مأمن و مأوا گزید. ویشتاسپ و امیر همسایه جاماسپ از نسل هووی به حمایت زردشت قیام کردند و در مبارزاتی، که وی آغاز کرده بود، به یاری او برخاستند. این جهاد به طوری که از قرائن و امارات مستفاد می شود علیه بزرگان قبایل کوچ نشین و نیمه کوچ نشین که به غارت اشتغال داشتند و هم چنین علیه امیران و موبدان گذشته (کرپن ها)(5) و مذهب آنان آغاز گردید. خشم و غضبی که مؤلف گاتها در سرودهای خود ظاهر ساخته قابل توجه است. در گاتها نامی از طبقات و اصناف مختلف به میان نیامده و هرکس در عین حال، هم کشاورز است و هم چوپان و هم جنگ جو و شخص کاوی ویشتاسپ است که در بین همه رتبه و مقام اول را حائز است. ویشتاسپ و جامعه ی او استقلال دارند. از بیگانگان جز کوچ نشینان همسایه سخنی در میان نیست. در عداد سایر ساکنین از موبدان و کاوی ها و کرپن ها و اوسیچ ها(6)، که مؤلف گاتها آنها را در کار از بین بردن دام ها برای انجام قربانی های زیاد و نیازهای شخصی متهم می دارد، نام برده شده است. گاتها علیه موبدان دشمن و «فرمان روایان ناشایسته» (ساسترها و غیره) قیام کرده و مقصودش اصلاحاتی است که باید در مذهب قدیم دیوها صورت پذیرد. یکی دیگر از اعتراضات گاتها که شایان توجه است موضوع روابط و مناسبات ارضی است. گاتها به سیستم چهارگانه ی اوستا آشنایی دارند ولی برای آنها به ترتیب ذیل قدری تغییر شکل قائل شده اند: «خانه، کشتزار، ایالت یا خانه، ده، کشتزار، ایالت» (درباره ی فرمان روایی در این سیستم ها بحث می شود). در تحت عنوان کشتزار (شویترا) ظاهراً باید زمینی را در نظر گرفت که جنبه ی عمومی دارد. هرگاه خشتره (مالکیت، قدرت) در این قرائن معنی «تیول آسمانی» را نداشته و فقط به معنای «ارضی» باشد در این صورت امکان دارد که در گاتها (یسنا 28، 3، 51) در مورد عدم صحت تقسیمات این اراضی بحث و گفت و گو شده باشد.
بدین ترتیب در گاتها نیز به جریان تجزیه ی دوران قبل از ایجاد طبقات، که در ایالات شرقی ایران و آسیای میانه در دوران مادها در قرن هشتم- ششم قبل از میلاد به آن برخوردیم، اشاره شده است. بحث این که آیا مؤلف گاتها در حقیقت مخالف اشرافیت بوده یا فقط نظر به عدم رضایت گروهی از مردم با عده ای از اشراف قبیله و موبدان دست به مبارزه زده است، امری است عبث و بیهوده؛ زیرا آنچه محقق است این است که این مخالفت صرفاً جنبه ی مذهبی داشته و متون گاتها جنبه محاربه داشته و حتی در بعضی از بخش های آن دعوت به ترور و قتل شده است.
حفاری های جدید شوروی [سابق] در آسیای میانه (در شهر بزرگ افراسیاب- سمرقند کهنه در واحه ی ماریسک و در سرزمین باکتریای شمالی) و حفریات فرانسوی ها در سرزمین باکتریای جنوبی نشان می دهد که قبایل آسیای میانه تقریباً در حدود قرون هشتم- هفتم قبل از میلاد، در نتیجه ی توسعه ی روش استفاده از آهن، فن تنظیم شبکه ی آبیاری از رودخانه را فراگرفته و کانال های آبیاری اصلی در قسمت سفلای رودخانه های مرغاب و زرافشان و دشت های نواحی باکتریا احداث کرده و محتملاً در آغاز قرن ششم قبل از میلاد، در این نقاط جماعات مختلفی از مردم پیدا شده اند. نهضت دینی و اجتماعی گاتها را نیز به قرون هشتم-ششم قبل از میلاد می توان منسوب داشت.
در گاتها فقط از اتحادیه های نخستین حکومت هایی که تأسیس یافته مانند «ناگو» از منابع آشوری در ماد سخن به میان آمده که یکی از آنها امارت نشین ویشتاسپ است؛ ولی مؤلفان یونانی قرون پنجم-چهارم قبل از میلاد، اطلاعات و اخبار مشوش و مغشوشی را درباره ی باکتریا ذکر کرده و باکتریا را یک حکومت متحد دانسته اند در حالی که وجود چنین اتحادیه ای باید به وسیله ی مدارک و اسناد باستان شناسی تأیید شود. در هر حال احتمال می رود که هرگاه چنین اتحادیه ای هم وجود داشته فوق العاده ضعیف و سست بنیان بوده و ایالات نیمه مستقل و قبایل را دربرداشته است.
جریانات مشابهی در قسمت سفلای رودخانه ی جیحون (آمودریا) در خوارزم هم، که محتملاً سایر ایالات آسیای میانه به طرف آن جذب می شدند، وجود داشته است و از این رو گفته ی هرودوت مبنی بر این که قبایل خوارزم، پارت ها با هیرکانی، آریایی ها و ایالات هم جوار مشترکاً از آب رودخانه آکا (تجن- هریرود) استفاده می کردند، مؤید امکان وجود یک چنین اتحادیه ی قبیله ای یا یک اتحادیه ی حکومتی ابتدایی می باشد.
اطلاعات باستان شناسی ظاهراً ما را با اجداد کوچ نشین ایرانی زبان، اندکی آشنا می سازد. اراضی وسیع شمال شرق کرانه ی دریای سیاه، ولگای جنوبی، کنار اورال، قزاقستان و آسیای میانه که به موجب مدارک کتبی در اواسط هزاره ی اول قبل از میلاد به وسیله ی قبایل ایرانی زبان کوچ نشین، سکاییان و ساک ها اشغال شده بود در اواخر هزاره ی دوم و در اوایل هزاره ی اول قبل از میلاد به وسیله ی دو قبیله ای که از لحاظ تمدن و فرهنگ با یک دیگر قرابت داشتند، اشغال گردید. ضمناً یکی از این قبایل حتی جنوب سیبری را نیز تحت اشغال خود درآورد. در اینجا باید خاطرنشان ساخت که در روایات زردشتی موطن اولیه ی افسانه ای آریایی ها- آریانم و ایجو در ایالات سرد شمالی تعیین شده است. قبایل کوچ نشین آسیای میانه در نیمه ی اول هزاره ی اول قبل از میلاد، در اصل به فنون قرن برنز آشنایی داشته و از برنز استفاده می کردند. روایت هرودوت درباره ی ماساگت (7) ها نشان می دهد که سازمان های خانواده- قبیله ای در بین آنها وجود داشته است.
اطلاعات ما نیز درباره ی سازمان اجتماعی ایالات مرزی ایران و آسیای میانه، قبل از آن که ایرانی ها آن نقاط را به تصرف خویش درآورند، به همین منوال است. به طوری که می دانیم در این زمان، طبقات و اصناف مختلف به وجود آمد و در گاتها نیز به این نکته اشاره شده است. در گاتها هنوز یک سیستم احکام دینی و مراسم مذهبی توسعه یافته دیده نمی شود و آنچه مجموعاً به نام «آیین زردشت» نامیده می شود و مشتمل بر یک آیین مبتنی بر احکام و مراسم مذهبی است فقط از دوره ی ساسانی ها (از قرن سوم بعد از میلاد) با آن آشنا هستیم. دوگانگی (ثنویت) که از خصوصیات گاتهاست و بعداً جزو اساس عقاید زردشتی (مزدکی) درآمد در نخستین جامعه ی بشری به صورت تصورات مربوط به مبارزه ی خدایان-توأمان (اجداد و حامیان قبیله ی واحد) و به شکل سازمان های مذهبی بوده است. اوسیج ها و کرپن های مذکور در گاتها، که از مخالفین و معارضین مؤمنین به شمار می رفتند، پرستش اهریمن نمی کردند بلکه همان اهورمزدایی را، که مادها و ایرانی های زمان هخامنشیان عبادت می نمودند، پرستش می کردند.
عقاید دینی و حتی اصطلاحات مذهبی مادها و ایرانی های زمان هخامنشیان بی اندازه شبیه و نزدیک به اوستا بود؛ ولی یک رشته خصوصیات (از جمله مراسم تدفین) و کیفیت سیاست مذهبی هخامنشیان در مورد مذهب کشورهای در تحت استیلا، اجازه نمی دهد که ما ایرانیان زمان هخامنشیان را زردشتی بدانیم، گرچه این موضوع از لحاظ تاریخی باورنکردنی و دور از عقل است.
اندکی دیرتر، روحانیون زردشتی در ایران همان مغ ها بودند. اخبار و روایاتی که تا زمان حمله ی اعراب [مسلمان] به ایران (قرن هشتم بعد از میلاد) در دست هست نشان می دهد که این مغ ها زمانی در ماد در نزدیکی راغا می زیستند. به شهادت هرودوت مغ ها در گذشته جزو قبایل ماد بودند و با حفظ سازمان قبیله ای خود در دوران هخامنشیان به صورت یک گروه مذهبی درآمدند که از لحاظ عقاید دینی و قواعد و آداب و رسوم مذهبی قدری با ایرانیان تفاوت داشتند. به شهادت کزانف لیدیانین، مؤسس سلسله ی هخامنشیان، کورش به وسیله ی مغ ها تربیت شد و در تحت نظر و سرپرستی آنان حکمت و فلسفه آموخت. مغ ها نیز، نظیر بسیاری از سازمان های دینی و اجتماعی، از طرف مخالفین و معارضین خود متهم بودند که «اشتراکی بودن زن ها» را تجویز و توصیه می نمایند. به گفته ی کزانف لیدیانین مغ ها پیشوا و رهبری داشتند که مقام خلافت زردشت را داشت. نظیر موبدان نیک آیین اوستا آتراوان ها، که در ایالات به سیر و سیاحت مشغول بودند، مغ ها هم از موطن اصلی خود خارج گردیده و در تمام ایران منتشر شده بودند. پرواضح است که مغ ها خیلی زود تعالیم زردشت را پذیرفتند و اصلاحاتی در آن به وجود آوردند. به عبارت دیگر، نهضت دینی و اجتماعی مذکور و منعکس در گاتها را مورد استفاده قرار دادند. تعالیمی را که مغ ها ترویج می کردند ظاهراً در باکتریا و ماد شرقی مدت ها قبل از تأسیس حکومت ایران پیدا شده بود.

پی نوشت ها :

1. زردشتیان هند که از اعقاب مهاجران ایرانی هستند و هنگام حمله ی تازیان به آن سرزمین رفته و در آنجا اقامت گزیده اند به نام «پارسیان» معروفند و مورد کمال احترام قاطبه ی مردم شبه قاره ی هند می باشند. آنان هنوز هم میهن اصلی خویش ایران را فراموش نکرده و به مناسبت های مختلف عشق و علاقه ی خود را به سرزمین پدران خود ابراز می دارند. – م.
2.Vologèses
3.Yasna
4.Kavi
5.Karapan
6.Usij یا Usig اوسیگ.
7.Massagètes
منبع مقاله :
دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ (1382)، تاریخ ایران باستان، ترجمه: روحی ارباب، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید