حضرت عیسی علیه‌السلام و جبرئیل روح ‌الامین

حضرت عیسی علیه‌السلام و جبرئیل روح ‌الامین

نویسنده: سمیح عاطف الزین
مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب

 

عیسی (علیه السلام) میان ناصره و بیت المقدس در رفت و آمد بود تا سی‌ساله شد. در سی سالگی جبرئیل بر او فرود آمد و از طرف خدا کتابی برای او آورد که تورات را تأیید می‌کرد و به او بشارت داد که بعد از او پیامبری به نام احمد مبعوث خواهد شد.
این حادثه، شروع رسالت عیسی (علیه السلام) بود و او دعوت خود را به توحید و ایمان آغاز کرد و سعی نمود تا یهود را از گمراهی نجات دهد. روحانیان یهود عادت داشتند که مردم را تشویق کنند تا جایی که می‌توانند برای عبادتگاه و هیکل نذر کنند تا بتوانند از این راه اموال زیادی برای خود جمع کنند و این اموال را از کسانی می‌گرفتند که خود شدیداً به آن نیاز داشتند. عادت بد دیگر یهودیان این بود که گروههایی از آنان روی هوی و هوس به مخالفت با معاد برخاسته بودند و روز قیامت و حساب را تکذیب می‌کردند، گروههایی دیگر در زرق و برق دنیا و شهوترانی فرو رفته بودند و فساد و زشتی و ظلم، زندگی آنان را پر کرده بود.
در این دوره، حضرت عیسی به پیامبری مبعوث شد تا آنان را از ظلمت نجات داده و به راه حق راهنمایی کند. روحانیان یهود احساس خطر و نابودی کردند،‌ لذا با هم مشورت کردند تا راه‌حلی بیابند. سپس تصمیم گرفتند که او را تکذیب کنند.
مریم فرزند خود را در دوازده‌سالگی به بیت‌المقدس برد. بیت‌المقدس با همه‌ی جذابیتها و زیباییهایش در عیسی (علیه السلام) تأثیری نداشت. با اینکه او در سنی بود که نوجوانان همسالش به کارهای بیهوده می‌پرداختند، اما از عیسی کارهای بیهوده سر نمی‌زد. او در مجامع علمی و درس روحانیان حاضر می‌شد و به سخنان آنان گوش می‌کرد. چیزهایی که می‌شنید برایش تازگی نداشت و می‌دید که مردم به تمام سخنان روحانیان گوش می‌‌دهند و آن سخنان را قبول می‌کنند، بدون اینکه اعتراض کنند و ایرادی بگیرند، گویا سخنان کاهنان وحی الهی است که باید تصدیق شود.
اما حضرت عیسی این چنین نبود. او شروع کرد به سؤال کردن از کاهنان و ایراد گرفتن از آنها و بحث کردن با آنان. آن حضرت حقیقت را برای کاهنان بیان می‌کرد تا جایی که موضوع بحث جلسات آنان شد. روزی حضرت عیسی (علیه السلام) در یکی از جلسات حاضر شد و با حاضران به بحث پرداخت تا جایی که آنها نتوانستند پاسخ او را بدهند و با او به مخالفت پرداختند، ولی حضرت عیسی (علیه السلام) به آنان توجهی نکرد، چون می‌خواست حق را بگوید.
روزی مریم منتظر آمدن عیسی به خانه بود، ولی او نیامد، بنابراین مریم با سرعت از خانه بیرون رفت تا از او خبری بگیرد که دید او در میان دانشمندان نشسته است و با آنان بحث می‌کند. مریم وقتی این صحنه را دید، از توطئه صاحب منصبان و حاکمان ترسید و به ناصره نقل مکان کرد.

حضرت عیسی از توطئه آنان با خبر شد و به آن توجهی نکرد، بلکه در تبلیغ دین خدا تلاش بیشتری نمود و با خرافات و باطل به مبارزه برخاست.
خداوند او را یاری کرد و به او معجزاتی عطا فرمود. آن حضرت از گِل پرنده می‌ساخت و بیماری برص و پیسی را شفا می‌داد و به امر خدا مرده را زنده می‌کرد.
دشمنان او می‌گفتند: «این کارها جادوگری است.» و مؤمنان می‌گفتند: «اینها یاری خداوند است که به وسیله‌ی آنها بندگان صالح را تأیید می‌کند.»
از آنجا که پیامبری و دعوت به دین حق، شرایط خاص خود را دارد، لذا حضرت عیسی (علیه السلام) روز عید یهودیان نزد روحانیان یهود رفت، زیرا در آن روز مردم از نقاط مختلف به آنجا می‌آمدند تا در جشن مذهبی سالیانه شرکت کنند.
عیسی (علیه السلام) در برابر مردم ایستاد و از آداب و رسوم و سنتهای آنان انتقاد کرد و برداشت کاهنان از دین را مورد انتقاد قرار داد و اعلام کرد که آنان مردم را در گمراهی نگه می‌دارند و تنها به منافع خود می‌اندیشند و در دنیا فرو رفته‌اند. این اقدام حضرت عیسی (علیه السلام) تأثیر عمیقی روی بسیاری از مردم حاضر در آنجا گذاشت و آثار ایمان در چهره‌های آنان هویدا شد.
لذا حضرت عیسی ندا داد که چه کسی به خاطر خدا یار من می‌شود؟
حواریون گفتند: «ما یاران تو هستیم.»
عیسی این ندا را داد تا یارانش زیاد شوند و در مقابل دشمنان از او حمایت کنند و تعداد زیادی به او گرویدند.
آن حضرت تصمیم گرفت که از یاران خود حزبی الهی تشکیل دهد، زیرا خود از خانواده‌ای بود که اندک بودند و تعصب در میان آنان از بین رفته بود.
در آن زمان، تعصب نقش مؤثری در زندگی اقوام مختلف داشت، چنانچه قوم شعیب به پیامبر خود گفتند که اگر طایفه‌ات نبود، تو را سنگسار می‌کردیم و تو برای ما شخصی بی‌ارزش هستی.
عیسی (علیه السلام) و حواریون برای تبلیغ دین از شهری به شهری و از مکانی به مکانی دیگر می‌رفتند تا اینکه به سرزمین خشک و بی‌آبی رسیدند و بدون آب و غذا و با وجود خستگی راه و ضعف بدن در آنجا به استراحت پرداختند.
حضرت عیسی (علیه السلام) که کاملاً به وضعیت یاران خود آگاه بود، برای آنان سخن گفت تا کمی از رنجهای آنان بکاهد و آرزوهایی که داشتند به یادشان آورد تا اراده و ایمانشان قوی گردد.
تعدادی از یاران او با دیدن آن شرایط از عیسی (علیه السلام) خواستند که از خدا بخواهد برای آنان از آسمان غذا بفرستد تا علاوه بر رفع گرسنگی، آیه و معجزه‌ای جدید برای مردم باشد.
حضرت عیسی (علیه السلام) با تعجب گفت: «مگر ایمان ندارید، چرا شک دارید، چرا از این حرفها می‌زنید. این حرفها بوی فتنه می‌دهد و موجب فساد در عقیده‌ی شما می‌شود.»

یاران آن حضرت گفتند که ای پیامبر خدا! ما در ایمانمان راستگو و خالص هستیم و هیچ‌گاه در پیامبری تو شک نمی‌کنیم. چیزی که باعث این خواسته‌ی ما شده است، گرسنگی و ضعف ماست. ما می‌دانیم که خداوند در روز تولدت، روزی که بیماری پیسی و صرع را شفا دادی و وقتی که مرده را زنده کردی، به تو عنایت داشته است و ما شاهد و تصدیق کننده‌ی توایم و این خواسته‌ی ما برای اطمینان و یقین بیشتر است. فرستادن غذا، آیه جدیدی برای ما خواهد شد و ما آن را تبلیغ خواهیم کرد تا به تعداد مؤمنان افزوده شود.
وقتی حضرت عیسی (علیه السلام) به نیّت خالص آنان پی برد، با قلبی صاف از خداوند خواست برای آنان از آسمان غذا بفرستد تا این روز، عید و نشانه‌ای برای آنان باشد.
خداوند به درخواست عیسی پاسخ داد و به او وحی فرمود که من برای شما غذا می‌فرستم، ولی هرکس که بعد از فرستادن غذا نافرمان شود، چنان او را عذاب می‌کنم که تاکنون کسی را این چنین عذاب نکرده باشم.
برای حواریون غذا فرستاده شد. عیسی (علیه السلام) از خداوند خواست تا این غذا برای آنان رحمت باشد و برای قلبهای ضعیف، فتنه نباشد.
او به حواریون گفت که این غذا از طرف خداوند فرستاده شده است، از آن بخورید و شکر خدا را بکنید تا بر شما نعمت افزون شود.
این خبر در همه جا پخش شد و مردم بسیاری به دین حضرت عیسی (علیه السلام) گرویدند.
خبر رسالت حضرت عیسی (علیه السلام) به گوش کاهنان ترسیدند که مردم از آنان رویگردانند و فهمیدند که اگر وضع به همین صورت پیش برود، نور رسالت حضرت عیسی همه جا را فرا خواهد گرفت و تمام آرزوهای آنان نقش بر آب خواهد شد و دیگر کسی به نظرهای آنان توجهی نخواهد کرد و سرانجام نابود خواهند شد.
کاهنان حالت فوق العاده اعلام کردند و جلساتی تشکیل دادند تا راه مقابله با عیسی (علیه السلام) را پیدا کنند و بر او پیروز شوند.
آنان تنها راه چاره را در این دیدند که حاکمان را علیه او تحریک کنند و خطر عیسی را به آنان گوشزد نمایند، کاهنان و حاکمان با همدیگر توافق کردند و تصمیم گرفتند که عیسی را به قتل برسانند، لذا برای اطلاع از وضع وی، جاسوسانی را فرستادند و تلاش کردند با تطمیع و دادن پول و مال به افراد، از مکان عیسی (علیه السلام) آگاهی یابند.
مردم، تشنه‌ی ایمان و از دعوت عیسی (علیه السلام) راضی بودند، اما کاهنان کینه‌ی او را در دل داشتند و پیوسته جلساتی تشکیل می‌دادند تا طرحهای غلبه بر آن حضرت را بررسی کنند، اما تمام راهها را بسته می‌دیدند.
یک روز که کاهنان جلسه‌ای تشکیل داده بودند، مردی وارد شد و به نگهبانان گفت که کار بسیار مهمی دارد و تنها با افراد جلسه در میان خواهد گذاشت.
آن مرد که یهودا، یکی از شاگردان حضرت عیسی (علیه السلام) بود، وارد جلسه‌ی کاهنان شد و مطالبی را برای آنان روشن کرد و محل آن حضرت را به اطلاع داد و گفت که امشب عیسی و حواریون در مراسم شام در یکی از عبادتگاهها جمع می‌‌شوند و بدون اینکه خجالت بکشد، خواستار جایزه‌ی خود شد. با تمام شدن سخن یهودا، همه‌ی کاهنان نفس راحتی کشیدند و شادمانی در چهره‌هایشان نمودار شد و اموال زیادی به یهودا دادند.
کاهنان به سرعت نزد حاکم رفتند و خبر را به او رساندند. یهودا نیز به محض رفتن کاهنان، به محل اجتماع عیسی و شاگردانش رفت و وقتی وارد شد، دید همه دور سفره‌ی غذا نشسته‌اند، او نیز در جای خود نشست و مشغول خوردن غذا شد. قبل از اینکه یهودا از جای خود برخیزد، عیسی (علیه السلام) نگاهی به او کرد و سپس رو به جمعیت نمود و گفت: «ای فرزندان من! خداوند اراده کرده است تا دین خود را گسترش دهد و ایمان را در دلها استوار گرداند. بر شماست که بعد از من این مأموریت و مسئولیت بزرگ را به عهده بگیرید و راه رسالت را ادامه دهید و از راه راست منحرف نشوید.»
سخنان و نصایح حضرت عیسی (علیه السلام) تا نیمه شب طول کشید و قبل از اینکه با حواریون وداع کند، گفت: «قبل از طلوع خورشید یکی از شما به دلیل خیانتی که مرتکب شده است به سرنوشت شومی دچار خواهد شد.»

با نزدیک شدن صبح، حواریون سر و صداهایی را از بیرون شنیدند و به اطراف عبادتگاه نگاه کردند و دیدند سربازان مسلح از هر طرف آنان را محاصره کرده‌اند. آنها متفرق شدند و هر کس تلاش می‌کرد تا خود را نجات دهد و یهودا بدون یار و کمکی تنها ماند.
عیسی (علیه السلام) از خیانت یهودا و کینه‌ی کاهنان و حاکمان با خبر بود، ولی یقین داشت خداوندی که او را به پیامبری مبعوث کرده است، او را به دست دشمنان نخواهد سپرد.
لحظه‌ی جدایی فرا رسید و خداوند حضرت عیسی (علیه السلام) را به آسمان برد و او را از مکر و حیله‌ی دشمنان رهانید.
سربازان وارد عبادتگاه شدند و مردی را مشاهد کردند که شباهت زیادی به عیسی (علیه السلام) داشت و گمان کردند که خود اوست، بنابراین او را دستگیر کردند و به محل مشخص شده‌ای بر سر کوه بردند که در آنجا هیزم فراوانی جمع کرده بودند.
قبل از به صلیب کشیدن آن مرد، چنان او را شکنجه دادند که تا آن زمان کسی بدان گونه شکنجه نشده بود. یهودا که همان مرد بود، هرچه سعی کرد تا برای آنان روشن کند که او عیسی نیست، موفق نشد و به جزای عمل خیانتکارانه‌ی خود رسید.
یهودا خواست که جایزه‌ی بزرگی نصیب خود کند، اما چنان مجازات شد که کسی در روی زمین چنین مجازات نشده بود و در دنیا و آخرت از زیانکاران شد.
یهودا به صلیب کشیده شد و کاهنان، حاکمان و مردم گمان کردند او عیسی (علیه السلام) است، در حالی که خدا آن حضرت را به آسمان برد و او هنوز زنده است.
خداوند می‌فرماید:
(او را نکشتند و به صلیب نکشیدند، بلکه خیال کردند او را کشته‌اند و آنان که درباره‌ی او عقاید گوناگون اظهار داشتند، قطعاً دچار شک شدند و به او آگاهی نداشتند، جز آنکه در پی گمان خود رفتند و شما مؤمنان بدانید که یقیناً آنان مسیح را نکشتند، بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد و کار خداوند عزیز از روی حکمت است.) (1)
«درود خداوند بر او باد، روزی که متولد شد، روزی که بالا رفت و روزی که مبعوث خواهد شد.»
آیاتی که در قرآن در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) آمده است، عبارتند از:
الف‌) سوره‌ی نساء، آیات 157 و 158
(و حال آن که آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که درباره‌ی او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شک شده‌اند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروی می‌کنند و یقیناً او را نکشتند.»
بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است.)
ب) سوره‌ی آل عمران، آیات 59 و 60
(در واقع، مثل عیسی نزد خدا، همچون مثل [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید‌، سپس بدو گفت: باش، پس وجود یافت.
[آنچه درباره‌ی عیسی گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار توست. پس، از تردیدکنندگان مباشد.)
ج) سوره‌ی انبیاءِ، آیه‌ی 91
(و آن [زن را یاد کن] که خود را پاکدامن نگاه داشت و از روح خویش در او دمیدیم و او و پسرش را برای جهانیان آیتی قرار دادیم.)
د) سوره‌ی مؤمنون، آیات 50 و 51
(و پسر مریم و مادرش را نشانه‌ای گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلندی که جای زیست و [دارای] آب زلال بود، جای دادیم.
ای پیامبران از چیزهای پاکیزه بخورید و کار شایسته کنید که من به آنچه انجام می‌دهید، دانایم.)
هـ) سوره‌ی حدید، آیات 26 و 27
(و حقیقت، نوح و ابراهیم را فرستادیم و در میان فرزندان آن دو، نبوت و کتاب را قرار دادیم؛ از آنها برخی راه‌یاب [شد]ند، [ولی] بسیاری از آنان بدکار بودند.
آن‌گاه به دنبال آنان پیروی خود را پی در پی آوردیم و عیسی پسر مریم را در پی [آنان] آوردیم و به او انجیل عطا کردیم و در دلهای کسانی که از او پیروی کردند رأفت و رحمت نهادیم. و [اما] ترک دنیایی که از پیش خود در آوردند، ما آن را برایشان مقرر نکردیم، مگر برای آن که خشنودی خدا را کسب کنند، با این حال، آن را چنانکه حق رعایت آن بود، منظور نداشتند. پس پاداش کسانی از ایشان را که ایمان آورده بودند، بدانها دادیم، و[لی] بسیاری از آنان دستخوش انحراف‌اند.)
و) سوره‌ی صف، آیات 6 و 7
(و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: «ای فرزند اسرائیل! من فرستاده‌ی خدا سوی شما هستم و تورات را که پیش از من بوده است تصدیق می‌کنم و به فرستاده‌ای که پس از من می‌آید و نام او احمد است، بشارت دهنده هستم.» و سپس برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند: «این سحری آشکاری است.»
و چه کسی ستمگرتر از آن است که با وجود آن که به سوی اسلام فراخوانده می‌شود، بر خدا دروغ می‌بندد؟ و خدا مردم ستمگر را راه نمی‌نماید.)
ز) سوره‌ی آل عمران، آیات 33 تا 58
(به یقین، خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است،
فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست.
چون زن عمران گفت: «پروردگارا آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده [از مشاغل دنیا و پرستشگر تو] باشد، پس از من بپذیر که تو خود، شنوای دانایی.»
پس چون فرزندش را بزاد، گفت: « پروردگارا من دختر زاده‌ام.» و خدا به آنچه او زایید، داناتر بود و پسر، چون دختر نیست و من نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شیطان رانده شده در پناه تو قرار می‌دهم.

پس پروردگارش وی [مریم] را با حسن قبول پذیرا شد و او را نیکو بار آورد و زکریا را سرپرست وی قرار داد و زکریا هر بار که در محراب بر او وارد می‌شد، نزد او [نوعی] خوراکی می‌یافت و [می] گفت: «ای مریم! این از کجا برای تو آمده است؟» او در پاسخ می‌گفت: «این از جانب خداست که خدا به هر که بخواهد، بی‌شمار روزی دهد.»
آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت: «پروردگارا! از جانب خود فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده‌ی دعایی.»
پس در جایی که وی ایستاده بود [و] در محراب [خود] دعا می‌کرد، فرشتگان او را ندا در دادند که خداوند تو را به [ولایت] یحیی که تصدیق کننده‌ی [حقانیّت] کلمه الله [=عیسی] است و بزرگوار و خویشتن‌‌دار [=پرهیزنده از زنان] و پیامبری از شایستگان است مژده می‌دهد.
گفت: «پروردگارا! چگونه مرا فرزندی خواهد بود، در حالی که پیر شده‌ام و زنم [نازا] است!» [فرشته] گفت: «[کار پروردگار] چنین است. خدا هرچه بخواهد می‌کند.»
گفت: «پروردگارا! برای من نشانه‌ای قرار ده.»
فرمود: «نشانه‌ات این است که سه روز با مردم، جز به اشاره سخن نگویی و پروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبیح گویی.»
و [یاد کن] هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برتری داده است.
ای مریم! فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع کن.»
این [جمله] از اخبار غیب است که به تو وحی می‌کنیم و [گرنه] وقتی که آنان قلمهای خود را [باری قرعه کشی به آب] می‌افکندد تا کدام یک سرپرستی مریم را به عهده گیرد، نزد آنان نبودی و [نیز] وقتی با یکدیگر کشمکش می‌کردند نیز نزدشان نبودی.
و [یاد کن] هنگامی که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای ازجانب خود مژده می‌دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم، است، درحالی که [او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است.
و در گهواره [به اعجاز] و در میانسالی [به وحی] با مردم سخن می‌گوید و از شایستگان است.»
[مریم] گفت: «پروردگارا! چگونه مرا فرزندی خواهد بود با آن که بشری به من دست نزده است؟» گفت: «چنین است [کار پروردگار]، خدا هرچه بخواهد می‌آفریند و چون به کاری فرمان دهد، فقط به آن می‌گوید: «[باش] پس، موجود می‌شود.»
و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد.
و [او را به عنوان] پیامبری به سوی بنی‌اسرائیل [می‌فرستد که او به آنان بگوید:] در حقیقت من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آورده‌ام! من ازگل برای شما [چیزی] به شکل پرنده می‌سازم، آن‌گاه در آن می‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌ای می‌شود و به اذن خدا نابینای مادرزاد و بیماری پیسی را شفا می‌دهم و مردگان را زنده می‌گردانم و شما را از آنچه می‌خورید و در خانه‌هایتان ذخیره می‌کنید، خبر می‌دهم، مسلماً در این [معجزات] برای شما-اگر مؤمن باشید- عبرت است.
و [می‌گوید: «آمده‌ام تا] تورات را که پیش از من [نازل شده] است تصدیق کننده باشم و تا پاره‌ای از آنچه را بر شما حرام گردیده است، برای شما حلال کنم و از جانب پروردگارتان برای شما نشانه‌ای آورده‌ام. پس، از خدا پروا دارید و مرا اطاعت کنید.»
در حقیقت خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید [که] راه راست این است.
چون عیسی دریافت که به او ایمان نمی‌آورند، گفت: چه کسانی در راه خدا یاران من هستند؟» حواریون گفتند: «ما یاران [دین] خداییم، به خدا ایمان آورده‌ایم و گواه باش که ما تسلیم [او] هستیم.»
پروردگارا! به آنچه نازل کردی، گرویدیم. فرستاده‌ [ات] را پیروی کردیم، پس ما را در زمره‌ی گواهان قرار ده.
و [دشمنان] مکر ورزیدند و خدا هم در [پاسخشان] مکر کرد و خداوند بهترین مکرکنندگان است.
[یاد کن] هنگامی را که خدا گفت: «ای عیسی! من تو را برمی‌گیرم و به سوی خویش بالا می‌برم و تو را از آلایش کسانی که کفر ورزیده‌اند، پاک می‌گردانم و تا روز رستاخیز کسانی را که از تو پیروی کرده‌اند، فوق کسانی که کافر شده‌اند، قرار خواهیم داد. آن‌گاه فرجام شما به سوی من است، پس در آنچه بر سر آن اختلاف می‌کردید، میان شما داوری خواهم کرد.
اما کسانی که کفر ورزیدند، در دنیا و آخرت به سختی عذابشان کنم و یاورانی نخواهند داشت.
و اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، [خداوند] مزدشان را به تمامی به آنان می‌دهد و خداوند بیدادگران را دوست نمی‌دارد.
اینهاست که ما آن را از آیات و قرآن و حکمت‌آمیز بر تو می‌خوانیم.»
ح) سوره‌ی مریم، آیات 1 تا 36
(کاف، ها، یا، عین، صاد
[این] یادی از رحمت پروردگار تو [درباره‌ی] بنده‌اش زکریاست.
آن‌گاه که [زکریا] پروردگارش را آهسته ندا کرد.
گفت: «پروردگارا! من استخوانم سست گردیده و [موی] سرم از پیری سپید گشته و –ای پروردگار من- هرگز در دعای تو ناامید نبوده‌ام
و من پس از خویشتن – از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست، پس از جانب خود ولی [و جانشینی] به من ببخش
که از من و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد و او را [ای پروردگار من] پسندیده گردان.»
ای زکریا! ما تو را به پسری [که نامش یحیی است] مژده می‌دهیم که قبلاً همنامی برای او قرار نداده‌ایم.
گفت: «پروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود، در حالی که زنم نازاست و من از سالخوردگی ناتوان شده‌ام.»
فرشته گفت: «[فرمان] چنین است. پروردگار تو گفته است که این [کار] برای من آسان است و تو را در حالی که چیزی نبوده‌ای قبلاً آفریده‌ام.»

گفت: «پروردگارا! برای من نشانه‌ای قرار ده، فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه [روز] با اینکه ساکتی با مردم سخن نمی‌گویی.»
پس، از محراب به سوی قوم خویش رفت و ایشان را آگاه گردانید که روز و شب به نیایش بپردازید.
ای یحیی! کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر و از کودکی به او نبوت دادیم.
و [نیز] از جانب خود، مهربانی و پاکی [به او دادیم] و او تقوا پیشه بود،
و با پدر و مادر خود نیک رفتار بود و زورگو و نافرمانم نبود.
درود بر او، روزی که زاده شد و روزی که می‌میرد و روزی که زنده برانگیخته می‌شود.
و در این کتاب از مریم یاد کن، آ‌ن‌گاه که از کسان خود، در مکان شرقی به کناری شتافت، و در برابر آنان پرده‌ای بر خود گرفت. پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل] بشری خوش اندام بر او نمایان شود.
[مریم] گفت: «اگر پرهیزگاری، من از تو به خدای رحمان پناه می‌برم.»
گفت‌: «من فقط فرستاده‌ی پروردگار توام، برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم.»
گفت: «چگونه مرا پسری باشد با آن که دست بشری به من نرسیده است و بدکار نبوده‌ام.»
گفت: «[فرمان] چنین است، پروردگار گفته است که آن بر من آسان است و تا او را نشانه‌ای برای مردم و رحمتی از جانب خویش قرار دهیم و این [دستور] قطعی بود.
پس [مریم] به او [=عیسی] آبستن شد و با او به مکان دور افتاده‌ای پناه جست، تا درد زایمان، او را به سوی تنه‌ی درخت خرمایی کشانید، گفت: «ای کاش پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش شده بودم.»
پس، از زیر پای او [فرشته] وی را ندا داد که غم مدار، پروردگارت زیر پای تو چشمه‌ی آبی پدید آورده است،
و تنه‌ی درخت خرما را به خود [بگیر و] تکان ده تا بر تو خرمای تازه فرو ریزد.
بخود و بنوش و دیده روشن دار. پس اگر کسی از آدمیان را دیدی، بگو که من برای [خدای] رحمان روزه نذر کرده‌ام و امروز مطلقاً با انسانی سخن نخواهم گفت.
پس [مریم] درحالی که او را در آغوش گرفته بود، به نزد قومش آورد.
گفتند: «ای مریم! به راستی، کار بسیار ناپسندی مرتکب شده‌ای.
ای خواهر هارون! پدرت مرد بدی نبود و مادر [نیز] بدکاره نبود.»
[مریم] به سوی عیسی اشاره کرد، گفتند: «چگونه با کسی که در گهواره [و کودک] است سخن بگوییم.»
[کودک] گفت: «منم بنده‌ی خدایی که به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است
و هر جا که باشم، مرا با برکت ساخته است و تا زنده‌ام، مرا به نماز و زکات سفارش کرده است،
و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است.
درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که می‌میرم و روزی که برانگیخته می‌شوم.
این است [ماجرای] عیسی پسر مریم، همان گفتار درستی که در آن شک می‌کنند.
خدا را نسزد که فرزندی برگیرد. منزه است او، چون کاری را اراده کند، همین که به آن گوید موجود شو، پس بی‌درنگ موجود می‌شود.
و در حقیقت، خداست که پروردگار شماست، پس او را بپرستید، این راه راست است.)
ط) سوره‌ی زخرف، آیات 63 و 64

(و چون عیسی دلایل آشکار آورد، گفت: «به راستی برای شما حکمت آورده ام تا درباره‌ی بعضی از آنچه در آن اختلاف می‌کردید برایتان توضیح دهم. پس از خدا بترسید و فرمانم ببرید.
در حقیقت، خداست که پروردگار من و پروردگار شماست، او را بپرستید و این راه راست است.»)
ی) سوره‌ی نساءِ، آیات 171 و 172
(ای اهل کتاب! در دین خود غلو مکنید و درباره‌ی خدا جز [سخن] درست مگویید. مسیح عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکنده و روحی از جانب اوست، پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سه گانه است. باز ایستید که برای شما بهتر است. خدا فقط معبودی یگانه است. منزه از آن است که برای او فرزندی باشد. آنچه در آسمان و زمین است از آن اوست و خداوند بس کارساز است.
مسیح از اینکه بنده‌ی خدا باشد هرگز ابا نمی‌ورزید و فرشتگان مقرب [نیز ابا ندارند] و هرکس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگی فروشد، به زودی همه آنان را به سوی خود گرد می‌آورد.)
ک) سوره‌ی مائده، آیه 75 و آیات 110 تا 120
(مسیح، پسر مریم، جز پیامبری نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانی آمده بودند و مادرش زنی بسیار راستگو بود. هر دو غذا می‌خوردند. بنگر چگونه آیات [خود] را برای آنان توضیح می‌دهیم، سپس ببین چگونه [از حقیقت] دور می‌افتند.
[یاد کن] هنگامی را که خدا فرمود: «ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و مادرت به یادآور، آن‌گاه که تو را با روح القدس تأیید کردم که در گهواره [به اعجاز] و درمیانسالی [به وحی] با مردم سخن بگویی و آن‌گاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و آن‌گاه که به اذن من از گِل [چیزی] به شکل پرنده می‌ساختی، پس در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده‌ای می‌شد و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا می‌دادی و آن‌گاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون می‌آوردی و آن‌گاه که [آسیب] بنی اسرائیل را [هنگامی که برای آنان حجتهای آشکار آورده بودی] از تو بازداشتم.» پس کسانی از آنان که کافر شده بودند، گفتند: «این [ها چیزی] جز افسونی آشکار نیست.»
و [یاد کن] هنگامی را که به حواریون وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید، گفتند: «ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم.»
و [یاد کن] هنگامی را که حواریون گفتند: «ای عیسی پسر مریم! آیا پروردگارت می‌تواند از آسمان خوانی برای ما بفرستد؟» عیسی گفت: «اگر ایمان دارید، از خدا پروا دارید.»
گفتند: «می‌خواهیم از آن بخوریم و دلهای ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفته‌ای و بر آن از گواهان باشیم.»
عیسی، پسر مریم، گفت: «بارالها! پروردگارا! از آسمان خوانی بر ما بفرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانه‌ای از جانب تو و ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهندگان هستی.»
خدا فرمود: «من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، [ولی] هرکس از شما پس از آن، انکار ورزد، وی را [چنان] عذابی کنم که هیچ یک ازجهانیان را [چنین] عذاب نکرده باشم.»
[و یاد کن] هنگامی را که خدا فرمود: «ای عیسی پسر مریم! آیات تو به مردمی گفتی که من و مادر مرا همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید‌؟» گفت: «منزهی تو، مرا نزیبد که [درباره‌ی خویشتن] چیزی را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را می‌دانستی، آنچه در نفس من است تو می‌دانی و آنچه در ذات توست من نمی‌دانم، چرا که تو خود دانای رازهای نهانی.
جز آنچه مرا بدان فرمان دادی [چیزی ] به آنان نگفتم؛ [گفته‌ام] که خدا، پروردگار من است و پروردگار خود را عبادت کنید تا وقتی در میانشان بودم بر آنان گواه بودم، پس چون روح مرا گرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودی و تو بر هر چیز گواهی.
اگر عذابشان کنی، آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایی، تو خود توانا و حکیمی.»
خدا فرمود: «این روزی است که راستگویان را راستی‌شان سود بخشد. برای آنان باغهایی است که از زیر [درختان] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودان‌اند، خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند و این رستگاری بزرگی است.»
فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست از خداست و او بر هر چیزی تواناست.)
ل)سوره‌ی توبه، آیات 30 و 31
(و یهود گفتند: «عزیر، پسر خداست.» و نصاری گفتند‌: «مسیح، پسر خداست.» این سخن [باطلی] است که به زبان می‌آورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده‌اند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد، چگونه [از حق] بازگردانده می‌شوند.
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه [با وی] شریک می‌گردانند.)
م) سوره‌ی آل عمران‌، آیات 81 تا 85
(و [‌یاد کن] هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس شما را فرستاده‌ای آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاری‌اش کنید. [آن‌گاه] فرمود: «آیا اقرار کردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید؟»
گفتند: «آری اقرار کردیم.» فرمود: «پس گواه باشید و من با شما از گواهانم.»
پس، کسانی که بعد از این [پیمان] روی برتابند، آنان خود نافرمانند.
آیا جز دین خدا را می‌جویند؟ با آن که هر که در آسمانها و زمین است خواه، ناخواه، سر به فرمان او نهاده است و به سوی او بازگردانیده می‌شود.

بگو به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و أسباط نازل گردیده و آنچه به موسی و عیسی و انبیای [دیگر] از جانب پروردگارشان داده شده است، گرویدیم [و] میان هیچ یک از آنان فرقی نمی‌گذاریم و ما او را فرمانبر داریم.
و هرکه جز اسلام دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیانکاران است.)
ن) سوره‌ی مریم، آیات 88 تا 95
(گفتند: «[خدای رحمان] فرزندی اختیار کرده است.»
واقعاً چیز زشتی را [بر زبان] آوردید. چیزی نمانده است که آسمانها از این [سخن] بشکافند و زمین چاک خورد و کوهها به شدت فرو ریزند،
از اینکه برای [خدای رحمان] فرزندی قائل شده‌اند.
[خدای] رحمان را نسزد که فرزندی اختیار کند.
هر که در آسمانها و زمین است، جز بنده‌وار به سوی [خدای] رحمان نمی‌آید.
و یقیناً به حساب آورده است و به دقت شماره کرده است.
و روز قیامت همه‌ی آنها تنها به سوی او خواهند آمد.)

پی‌نوشت‌ها:

1- قرآن، نساء، 157-158.
منبع مقاله :
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران …]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید