گرچه مناظرات امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ فراوان است، ولی از همه مهمتر هفت مناظره است که ذیلاً فهرستوار از نظر میگذرد.
این مناظرات را عالم بزرگوار، مرحوم شیخ صدوق، در کتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسی نیز در جلد 49 بحارالانوار از کتاب عیون نقل کرده و در کتاب مسند الامام الرضا جلد 2 نیز آمده است. این مناظرات عبارتنداز:
1ـ مناظره با جاثلیق.[1]
2ـ مناظره با رأس الجالوت.[2]
3ـ مناظره با هربز اکبر.[3]
4ـ مناظره با عمران صابی.[4]
این چهار مناظره در یک مجلس و با حضور مأمون و جمعی از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
5ـ مناظره با سلیمان مروزی[5] که مستقلاً در یک مجلس با حضور مأمون و اطرافیانش صورت گرفت.
6ـ مناظره با علی بن محمد بن جهم.[6]
7ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
هر یک از این مناظرات دارای محتوای عمیق و جالبی است که امروزه هم با گذشت حدود هزار و دویست سال از آن تاریخ رهگشا و بسیار آموزنده و پر بار است، هم از نظر محتوا و هم از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحثها. به عنوان نمونه به سراغ مناظره با جاثلیق که در یکی از جلسات بزرگ مأمون واقع شده، میرویم.
تلاش مأمون در عیون اخبار الرضا در این باره چنین میخوانیم: هنگامی که علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ وارد بر مأمون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) و رأس الجالوت (پیشوای بزرگ یهودیان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را.
فصل بن سهل آنها را دعوت کرد، هنگامی که جمع شدند نزد مأمون آمد و گفت: همه حاضرند مأمون گفت: همهی آنها داخل شوند. پس از ورود، به همه خوش آمد گفت، سپس افزود: من شما را برای کار خیری دعوت کردهام، و دوست دارم با پسر عمویم که اهل مدینه است و تازه بر من وارده شده، مناظره کنید. فردا همگی نزد من آیید و احدی از شما غیبت نکند. همه گفتند: چشم، همه سر بر فرمانیم! و فردا صبح همگی نزد تو خواهیم آمد.
حسن بن سهل نوفلی[7] میگوید: ما خدمت امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر خادم که عهدهدار کارهای حضرت بود، وارد شد و گفت مأمون به شما سلام میرساند و میگوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مکاتب مختلف و ارباب ادیان و علمای علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمعند، اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمیکنم، و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما میآییم و این برای ما آسان است. امام ـ علیه السّلام ـ در یک گفتار کوتاه و پر معنا فرمود: «سلام مرا به او برسان و بگو میدانم چه میخواهی؟ من انشاء الله صبح نزد شما خواهم آمد.»[8]
نوفلی که از یاران حضرت بود میگوید: وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام ـ علیه السّلام ـ نگاهی به من کرد و فرمود: تو اهل عراق هستی و مردم عراق ظریف و باهوشند، در این باره چه میاندیشی؟ مأمون چه نقشهای در سر دارد که اهل شرک و علمای مذاهب را گرد آورده است؟
نوفلی میگوید: عرض کردم او میخواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایهی علمی شما تا چه حد است؟ ولی کار خود را بر پایهی سستی بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: چه بنایی ساخته و چه نقشهای طرح کرده؟
نوفلی (که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ علمی امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مأمون گرفتار وحشت شده بود) عرض کرد: علمای علم کلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند، چرا که عالم، واقعیتها را انکار نمیکند، اما اینها اهل انکار و سفسطهاند، اگر دلیل بیاوری که خدا یکی است میگویند این دلیل را قبول نداریم، و اگر بگویی محمد رسول الله است میگویند رسالتش را اثبات کن، خلاصه (آنها افرادی خطرناکند و…) در برابر انسان دست به مغالطه میزنند و آن قدر سفطه میکنند تا انسان دست از حرف خود بردارد، فدایت شوم از اینها برحذر باش.
امام ـ علیه السّلام ـ تبسمی فرمود و گفت: ای نوفلی، تو میترسی دلائل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟
نوفلی (که از گفتهی خود پشیمان شده بود) گفت: نه به خدا سوگند من هرگز بر تو نمیترسم، امیدوارم که خداوند تو را بر همه آنها پیروز کند.
امام فرمود: ای نوفلی، دوست داری بدانی که مأمون از کار خود پشیمان میشود؟
عرض کرد: آری.
فرمود: هنگامی که استدلالات مرا در برابر اهل تورات و توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجلیشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر مؤبدان به زبان فارسیشان، و در برابر اهل روم به زبان رومی، و در برابر پیروان مکتبهای مختلف به زبان خودشان. آری هنگامی که دلیل هر گروهی را جداگانه ابطال کردم به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مأمون میداند مقامی را که او در صدد آن است مستحق نیست! آن وقت پشیمان خواهد شد. و هیچ حرکت و قوهای جز به خداوند متعال عظیم نیست: «وَلا حَوْلَ وَلا قُوَهَ اِلا بِالله الْعَلیِّ الْعَظِیْمِ»
نوفلی میگوید: هنگامی که صبح شد فضل به سهل خدمت امام ـ علیه السّلام ـ آمد و عرض کرد: فدایت شوم پسر عمویت (مأمون) در انتظار شماست و جمعیت نزد او حاضر شدهاند، نظرتان در این باره چیست؟
امام فرمود: تو جلوتر برو، من هم انشاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقی[9] نوشید و به ما هم داد نوشیدیم، سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مأمون شویم.
مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر[10] با جماعتی از بنیهاشم و آل ابیطالب و جمعی از فرماندهان لشکر نیز حضور داشتند. هنگامی که امام ـ علیه السّلام ـ وارد مجلس شد مأمون برخاست، محمد بن جعفر و تمام بنی هاشم نیز برخاستند. امام ـ علیه السّلام ـ همراه مأمون نشست، اما آنها به احترام امام ـ علیه السّلام ـ همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند. مدتی مأمون بگرمی مشغول سخن گفتن با امام ـ علیه السّلام ـ بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:
ای جاثلیق! این پسر عموی من علی بن موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.
جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکی ندارم) او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام.
مناظره با جاثلیق
در اینجا امام ـ علیه السّلام ـ شروع به سخن کرد و فرمود: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟ جاثلیق گفت: آیا میتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هر چند بر ضرر من باشد.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: هر چه میخواهی بپرس و جوابش را بشنو.
جاثلیق: درباره نبوت عیسی و کتابش چه میگویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار میکنی؟
امام ـ علیه السّلام ـ من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کردهاند، اعتراف میکنم، و به نبوت (آن) عیسی که اقرار به نبوت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم.
آیا به قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمیکنی؟
امام ـ علیه السّلام ـ آری.
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمیشمارند بر نبوت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام ـ علیه السّلام ـ هم اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح عیسی بن مریم مقدم بود میپذیری؟
جاثلیق: این مرد عال کیست؟ نامش را ببر؟
امام ـ علیه السّلام ـ دربارهی «یوحنای» دیلمی چه میگویی؟
جاثلیق: به به! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی.
امام ـ علیه السّلام ـ تو را سوگند میدهم آیا انجیل این سخن را بیان میکند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهلبیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانی واقع میشود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام ـ علیه السّلام ـ اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و اهلبیتش ـ علیهم السّلام ـ و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او میآوری؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام ـ علیه السّلام ـ به نسطاس رومی فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟
نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را میخوانی؟ گفت: آری به جان خودم سوگند. فرمود سِفْرِ سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهلبیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ سِفْرِ سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آری.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ نام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و اهلبیتش ـ علیهم السّلام ـ و امتش را برای او تلاوت کرد، سپس افزود: ای نصرانی! چه میگویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه میگوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کردهای و کافر شدهای.
جاثلیق: من آنجه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمیکنم و به آن اعتراف دارم.
امام ـ علیه السّلام ـ همگی شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمود: ای جاثلیق: هر سئوال میخواهی بکن.
جاثلیق: از حواریان عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام ـ علیه السّلام ـ از شخص آگاهی سئوال کردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علمای بزرگ نصاری سه نفر بودند: یوحنای اکبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز، و نام پیامبر و اهلبیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسی و بنیاسرائیل بشارت داد.
سپس فرمود: ای نصرانی به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان به محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم این بود که او کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند.
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی، و پایهی کار خویش را ضعیف نمودی، و من گمان میکردم تو اعلم مسلمانان هستی.
امام ـ علیه السّلام ـ مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر این که میگویی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالی عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام ـ علیه السّلام ـ برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی میکرد با ادعای الوهیت او سازگاری نداشت.
امام ـ علیه السّلام ـ ای نصرانی، سئوال دیگری از تو دارم.
جاثلیق، با تواضع، گفت: اگر بدانم پاسخ میگویم.
امام ـ علیه السّلام ـ : تو انکار میکنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده میکرد؟
جاثلیق در بنبست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار میکنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد را مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیّت.
امام ـ علیه السّلام ـ حضرت الیسع نیز همین کار را میکرد و او بر آب راه میرفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد. حزقیل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود: ای رأس الجالوت، آیا اینها را در تورات مییابی که بخت النصر اسیران بنیاسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمیکنند.
رأس الجالوت: ما این را شنیدهایم و میدانیم.
امام ـ علیه السّلام ـ : راست میگویی، سپس افزود: ای یهودی این سِفْر از تورات را بگیر، و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد، مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را دربارهی زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمیدانیم، اگر به خاطر این گونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید باید «الیسع» و «حزقیل» را نیز معبود خویش بشمارید، زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههای اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند، موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر، که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمیتوانی این حقایق را انکار کنی، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند، پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخی نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن تو است و معبودی جز خداوند یگانه نیست.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ در باب کتاب اشعیا از او و رأس الجالوت سئوال کرد. او گفت: من از آن به خوبی آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ) گفتند: آری، اشعیا چنین سخنی را گفته است.
امام ـ علیه السّلام ـ افزود: ای نصرانی، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم میروم و «بار قلیطا» میآید و دربارهی من شهادت به حق میدهد (آن گونه که من دربارهی او شهادت دادهام) و همه چیز را برای شما تفسیر میکند؟[11]
جاثلیق: آنچه را از انجیل میگویی ما به آن معترفیم.
سپس امام ـ علیه السّلام ـ سئوالات دیگری دربارهی انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به وسیلهی چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متّی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند (انجیلهایی که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفتن و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلی درمانده شده بود، به گونهای که هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامی که امام ـ علیه السّلام ـ بار دیگر به او فرمود: ای جاثلیق، هر چه میخواهی سئوال کن، او از هر گونه سئوالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سئوال کند، قسم به حق مسیح که گمان نمیکردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد.[12]
[1] . جاثلیق (به کسر «ث» و «لام») «لفظی یونانی است به معنای رئیس اسقفها و پیشوای عیسوی، لقبی است که به علمای بزرگ نصاری داده میشد و نام شخص خاصی نیست (المنجد) و شاید معرّب کاتولیک بوده باشد.
[2] . رأس الجالوت لقب دانشمندان و بزرگان ملت یهود است (این نیز اسم خاص نیست).
[3] . هربز اکبر، یا هیربد اکبر لقبی است که مخصوص بزرگ زردشتیان بوده، به معنای پیشوای بزرگ مذهبی و قاضی زردشتی و خادم آتشکده.
[4] . عمران صابی چنانکه از نامش پیداست، از مذهب صابئین دفاع میکرد. صابئین گروهی هستند که خود را پیرو حضرت یحیی میدانند ولی به دو گروه موحد و مشرک تقسیم شدهاند: گروهی از آنان رو به ستاره پرستی آوردهاند، لذا آنها را گاه به عنوان ستاره پرستان مینامند. مرکز آنها سابقاً شهر حران در عراق بود، سپس به مناطق دیگری از عراق و خوزستان روی آوردند. آنها طبق عقاید خود بیشتر در کنار نهرهای بزرگ زندگی میکنند و هم اکنون گروهی از آنان در اهواز و بعضی مناطق دیگر به سر میبرند.
[5] . سلیمان مروزی مشهورترین عالم علم کلام در خطهی خراسان در عصر مأمون بود برای او احترام زیادی قائل میشد.
[6] . علی بن محمد بن جهم، ناصبی و دشمن اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بوده است. موحوم صدوق روایتی از علی بن محمد بن جهم نقل کرده که از آن استفاده میشود که وی نسبت به حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ محبت داشته است، آنگاه در ذیل همین حدیث آورده است که: هذا الحدیث غریب من طریق علی بن محمد بن الجهم مع نصبه و بغضه و عداوته لأهل البیت ـ علیهم السّلام ـ ؛ عیون اخبار الرضا، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1377ق،ج1، ص204، صاحب جامع الرواه نیز همین مطلب را در شرح حال او آورده است (جامع الرواه، منشورات مکتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1403ق، ج1، ص596 ـ 597.
[7] . با اینکه علمای رجال،حسن بن سهل نوفلی را توثیق نکردهاند، اما گفتهاند: او را کتابی است خوب و کثیر الفائده (اردبیلی، جامع الرواه، قم، مکتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1403ق، ج1، ص226.
[8] . صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص155.
[9] . سویق شربت مخصوصی بوده که با آرد درست میکردند.
[10] . فرزند اما صادق ـ علیه السّلام ـ و عموی امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ .
[11] . مقصود از «بارقلیطا» یا «فارقلیطا»، که حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ میباشد و این پیشگویی در انجیل «یوحنا» در ابواب 14 و 15 و 16 وارد شده است، و قرآن مجید نیز در آیهی 6 از سورهی صَف، این معنا را از قول حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ نقل کرده است (برای اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب «احمد موعود انجیل»، تألیف استاد جعفر سبحانی، انتشارات توحید، قم، 1361 هـ . ش، ص97 ـ 133.
[12] . مجموعهی آثار دومین گنگرهی جهانی حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ ، 1366 هـ . ش، ج1، ص432 ـ 452، مقالهی آیت الله نصار مکارم شیرازی، با تلخیص.
مهدی پیشوایی- سیره پیشوایان، ص515