بر اساس آموزههای ادیان و به خصوص اسلام، در این باره که بشر کنونی از نسل حضرت آدم و حواست 1 ظاهرا شبههای نیست، اما این مطلب که آیا آدم و حوا اولین انسانهای روی زمین هستند و قبل از آنها موجوداتی از جنس انسان یا شبیه او وجود داشته است یا نه؟ بحثهایی مطرح است.
علاوه بر پژوهشهای باستان شناختی، که آثاری از انسانها به دست آورده است، که مربوط به هزاران سال قبل از خلقت بشر فعلی است، روایاتی هم شاهد بر آن است. از جمله: امام باقر ـ علیهالسلام ـ به جابر بن یزید میفرماید: «گویا تو گمان میکنی که خداوند فقط این عالم را آفرید و بس و همچنین گمان میکنی که خداوند بشری غیر از شما نیافریده است؛ آری به خدا قسم! خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید و تو در آخر این عالمها و آدمها هستی».2
روایات دیگری هم در این باره به چشم میخورد.3 برخی از مفسرین علت سؤال ملائکه از حکمت خداوند در مورد خلقت انسان کنونی ـ به اینکه او در زمین فساد و خونریزی میکند ـ را سابقه انسانهای قبل از آدم که در زمین فساد میکردند، میدانند زیرا در غیر این صورت ملائکه چگونه به این خصوصیت انسان عالم بودهاند.4
بنابراین با توجه به این شواهد میتوان گفت که انسانهایی قبل از حضرت آدم در زمین زندگی میکردهاند اما اثبات اینکه بگوییم آنها قادر بر تکلم نبودهاند، مشکل است هر چند که آثار کشف شده در باره روابط اجتماعی و ارتباط انسانهای اولیه نشان میدهد که آنان به جای حروف از تصاویر اشیا استفاده میکردند ولی این دلیل نمیشود که ارتباط آنان فقط از طریق این تصاویر بوده است.
خط و زبان در زمان حضرت آدم
اما در مورد حضرت آدم و نسلهای پس از او میتوان گفت که آنها دارای زبان و لغت بودهاند؛ چنانکه خداوند در سوره الرحمن میفرماید « »خلق الانسان علمه البیان «.».
در روایات و متون اسلامی هم این معنا مشهود است.
ابوذر میگوید: «از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ سؤال کردم: خداوند چند کتاب آسمانی نازل کرد؟ فرمود: (یکصد و چهار کتاب که ده کتاب و کتابچه بر حضرت آدم نازل شده بود… «.5»)».
حال اگر سؤال شود که صحیفههای دهگانه و زبان مفاهمه و گفتگوی آدم و فرزندانش به چه زبانی بوده است؟، نمیتوان به طور قطع به آن پاسخ داد، اگر چه در برخی کتب تاریخی و روایات آمده که زبان حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ و کتاب او «سریانی» بوده است.6 و یا اینکه بعد از هبوط به زمین، به عربی شعر سروده است.7 و اما در مورد شکل گیری و به کارگیری خط، بنابر آنچه که از روایات شیعه استفاده میشود، این است که حضرت ادریس اولین کسی بوده که با قلم نوشته است، 8 که فاصله چندانی با زمان حضرت آدم ندارد.9 البته این مطلب اثبات نمیکند که پیش از او خط و نوشتن با ابزاری غیر از قلم وجود نداشته است. چنانکه برخی از منابع اهل سنت، آدم را نخستین واضع خط میدانند.10 بنابراین زمان پیدایش خط دقیقاً مشخص نیست. آن چه را به حضرت ادریس نسبت میدهند، نوشتن با قلم است. چنان که پیش از ادریس ـ علیهالسلام ـ زبان مفاهمه و گفتگو میان مردم بوده است. برخی از کاوشها و نظریات تاریخی هم گویای این مطلب است که اختراع خط به تمدنهای انسانهایی از نسل حضرت آدم منتهی میشود.
نتیجه: خط، محصول زندگی جمعی و مستمر عده ای از افراد بشر، آن هم در بستر زمانی نسبتاً طولانی است که یکی از ابزار مفاهمه مردم بوده است و نمیتوان گفت که تاریخ پیدایش خط با زبان یکی است. این امکان هست که نوشتن، سالها بعد از زبان به وجود آمده باشد و نبود خط دلیل بر نبود لغت و زبان نیست. بنابراین باید دید نقاشیهایی که از انسانها به دست آمده است، مربوط به چه دوره ای است و آیا آن تصاویر، گویای خط بوده یا مطلب دیگری از آن مورد نظر بوده است. افزون بر این، منافاتی بین اینکه انسانهای این دوره از نقاشی استفاده کرده باشند، نیست؛ چرا که پیدایش خط در این دوره مستلزم این نیست که همه انسانها به آن آگاه بوده و بتوانند از آن استفاده کنند؛ چنان که در عصر حاضر هم همه انسانها قادر بر نوشتن نیستند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 ـ ترجمه تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 4، ص 222 ـ 231.
2 ـ تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی.
پینوشتها:
1. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج4، ص225.
2. . شیخ صدوق، التوحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ص277.
3. المیزان، همان، ص231.
4. همان، ص220؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج1، ص174.
5. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش، ج10، ص722
6. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق، ج11، ص32.
7. همان، ص233.
8. همان، ص32.
9. سید هاشم، رسولی محلاتی، تاریخ انبیا، قم، موسسه بوستان کتاب، چاپ بیست و دوم، ص55
10. . www.rasekhoon.net به نقل از: سیوطی، الاتقان، ج2، ص527؛ ابن ندیم، الفهرست، ص7
11. نهج البلاغه، حکمت 170.