خداوند متعال دارای دو گونه از صفات است که به عنوان صفات فعلی و ذاتی مطرح میشوند.
صفات ذاتی، صفاتی هستند که با توجه به نوعی از کمال، از ذات الهی انتزاع میشود مانند: حیات، علم و قدرت. اما صفات فعلی، مفاهیمی هستند که از نوعی رابطه بین خدای متعال و مخلوقاتش انتزاع میشود؛ مانند: خالقیت و رازقیّت. فرق اصلی بین این دو دسته آن است که در دسته اول، ذات مقدس الهی، مصداق عینی آنها است امّا دسته دوم حکایت از نسبت و اضافهی بین خدای متعال و آفریدگان دارد و ذات الهی و ذوات مخلوقات به عنوان طرفین اضافه در نظر گرفته میشوند.1
حدیث مذکور در سؤال هر چند در مجامع روایی به این صورت نیامده ولی به این مضمون، احادیث زیادی در همین مجامع نقل شده است که به عنوان نمونه، حدیثی از امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ نقل میشود:
عن زراره قال: قُلْتُ لابی جعفر “علیه السّلام”: أکان الله و لا شیءَ. قال: نعم، کان و لا شیء. قُلْتُ: فأَیْنَ کانَ یکونُ. قال: (و کان متَّکئاً فاستوی جالساً) و قال: أحَلْتَ یا زُراره و سَأَلْتَ عن المکانِ اذ لامکان.2
ترجمه: زراره (یکی از اصحاب بزرگوار امام) میگوید: به امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ عرض کردم: آیا خداوند بود در حالی که چیزی هم نبود؟ حضرت فرمود: بله! او بود در حالی که چیزی نبود. زراره میگوید: عرض کردم: خداوند کجا بود؟ حضرت فرمود: (در حالی که تکیه زده بود و با شنیدن این سؤال تکانی خورده و جای خود را محکم کرد) فرمود: ای زُراره! مرا به تعجب واداشتی و از مکان خدا سؤال کردی! چرا که برای خدا مکان نیست.
البته در کتاب شریف بحارالانوار علامه مجلسی این جمله را در دو جا آورده و به عنوان حدیثی منقول تلقی کرده است ولی نه سند آن را ذکر کرده و نه معصومی را که از طرف او این حدیث وارد شده است.3
اما در کتب فلسفی این جمله به عنوان حدیثی از معصوم و منقول از نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ تلقی شده و ذکر گردیده است.4
خداوند متعال به عنوان واجب الوجود، قدیم و ازلی است و افعال او که همه ممکن الوجود هستند، حادثاند منتهی اگر در معنای قدم وجودی خدا و حدوث ممکنات دقت نشود، به اشتباهی که گوینده سخن بالا مرتکب شدهاند، خواهیم افتاد.
توضیح اینکه: در حدیث شریف”کان الله و لم یکن معه شیءٌ” هر چند از ظاهر جمله زمان استفاده میشود، ولی چون ما میدانیم خداوند متعال فوق زمان و خالق زمان است فلذا در مورد وجود او بحث از زمان معقول نیست؛ بنابراین ما حدیث شریف را فوق زمانی باید ببینیم. علاوه بر این، در جمله”و لم یکن معه شیءٌ” چون بعضی از این اشیاء که با خداوند نبودند اصلاً جزو زمانیات نیستند مانند: موجودات مجرد و حتی خود زمان که دیگر زمان بردار نیست، پس قطعاً منظور حدیث فوق زمانی خواهد بود. قدیم و ازلی بودن خدا از یک طرف و از طرف دیگر حادث بودن موجودات امکانی، به معنای قدم و حدوث زمانی نخواهد بود، بلکه به این معناست که خداوند قدیم است و موجودات دیگر حادث به معنای تقدم رتبی وجود خدا به عنوان علت تامه بر دیگر موجوداتاست.
بنابراین اگر پرسیده شود که چه زمانی خدا بوده است و هیچ کس وجود نداشته است؟ کاملاً سؤالی نامفهوم و غلط خواهد بود. چرا که در خدا زمان مطرح نیست.
در کتب فلسفی نیز بعد از جمله”کان الله و لم یکن معه شیءٌ” آوردهاند که:”و الان کما کان” یعنی الان هم همین گونه است و تا ابد هم همین طور خواهد بود. یعنی هیچ موجودی را یارای معیت وجودی در رتبه وجودی خدا نیست و خداوند متعال در رتبه وجودی خود همواره تنها است.5
همان طور که خداوند متعال ازلی است اراده او نیز ازلی است؛ یعنی از ازل، خداوند تبارک و تعالی مرید بوده است و در او هیچ بخلی راه ندارد و اوست که “دائم الفضل” است و”فیاضیت” او نیز از ازل بوده و تا ابد هم خواهد بود.
بنابراین، افعال خدا نیز مثل خود باری تعالی قدیم خواهد بود. منتهی خداوند قدیم با لذات است و افعال و مخلوقات او قدیم بالغیر و حادث بالذات هستند.6
از مقدمات بالا نتایج زیر استنتاج میشود:
1. جمله مذکور به عنوان حدیث در کتب فلسفی تلقی به قبول شده است.
2. قدیم بودن خدا و حادث بودن مخلوقات، زمانی نیست بلکه رتبی است.
3. افعال خداوند قدیم و ازلی بالغیرند. در نتیجه خداوند متعال از ازل “فیض” ش بر موجودات، که قدیم بالغیرند، ساری و جاری بوده است.
4. در سخن گوینده اشتباه پررنگی رخ داده است و آن خلط ازلی بودن و قدیم و حادث بودن خدا و مخلوقات با مسئله زمان است، در حالی که زمان، خود جزو مخلوقات الهی است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.کتاب المبدأ و المعاد، صدرالمتالهین، ص 433 الی 438.
2. شرح المنظومه، حکیم سبزواری، ج 2، ص 293 الی 297، ج 4، ص 410، ج 5، ص 414.
3. الکافی، ثقه الاسلام کلینی، دارالکتب الاسلامیه، 1365 هـ ش، ج 1، ص 107، حدیث 2، ص 116، حدیث 7.
4. آموزش عقاید، آیه الله مصباح یزدی، مجلد اول، ص 84 الی 117.
پینوشتها:
1. آموزش عقاید، آیه الله مصباح یزدی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ چهاردهم تابستان 78، مجلد اول، ص 95 و نهایه الحکمه، طباطبائی، تصحیح و تعلیق عباس علی زارعی، مؤسسه نشر اسلامی، ط 15، 1420 هـ ق، ص 349، 350.
2. ر.ک: الکافی، ثقه الاسلام کلینی، دارالکتب الاسلامیه، 1365 هـ .ش، ج 1، ص 90، ح 7.
3. بحارالانوار، علامه مجلسی، موسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 هـ .ق، ج 54، ص 233 الی 238.
4. اسرار الآیات، صدرالمتالهین، مقدمه و تصحیح محمد خواجوی، توسط انجمن حکمت و فلسفه ایران، ص 167.
5. الاسفار الاربعه، صدر المتالهین، داراحیاء التراث العربی، 1389 هـ .ق، ج 2، ص 350.
6. مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا، چاپ سوم، اردیبهشت 74، ج 6، ص 1050 الی 1055.
7. ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتی، موسسه امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ حکمت 161، ص 474.