آیا خضوع، خشوع و توسل به غیر خداوند (ائمه علیهم السلام) با توجه به توحید در عبادت، نوعی شرک به خدا نیست؟ اگر نیست، به چه دلیل؟

آیا خضوع، خشوع و توسل به غیر خداوند (ائمه علیهم السلام) با توجه به توحید در عبادت، نوعی شرک به خدا نیست؟ اگر نیست، به چه دلیل؟

یکى از مهم‌ترین وظایف انبیا دعوت آدمیان به پرستش خداى یکتا و نفى پرستش هر موجود دیگرى بوده است. توحید در عبادت، یک نوع توحید عملى است و به معناى این است که پرستش و عبادت فقط مخصوص حق تعالى است و هیچ کس دیگرى شایسته‌ى آن نیست؛ عبادت و پرستش به معنای کرنش و اظهار ذلت و خاکساری در برابر ذات مستجمع جمیه صفات جمال و جلال است، همو که خالق، رب و پروردگار همه جهان‌ها و موجودات است. هر چند عبادت نوعی خضوع و خشوع در برابر خداست، اما این خضوع و خشوع همواره با قصد و انگیزه پرستش و به عنوان اینکه او خالق و رب است، انجام می‌گیرد. پس بر خلاف آنچه که برخى (از اهل سنت و وهابیان) تصور کرده‌اند، صرف خضوع و خشوع و متوسل شدن به غیرخدا، عبادت نیست؛ زیرا در غیر این صورت، آن جا که حق تعالى پیامبر را به خضوع در برابر مؤمنان فرا مى‌خواند[1]، یا سایر انسان‌ها را به خضوع در مقابل پدر و مادر دعوت مى‌کند[2] و یا ذلول و نرم‌بودن را از ویژگى‌هاى مؤمنان مى‌شمارد[3]، همه این موارد باید ترغیب به شرک و بت پرستى محسوب شود؛ در حالى که چنین نیست. آیات مربوط به توحید در عبادت، فراوان‌اند که در این جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌کنیم:
1. وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛1 در میان هر امتى، پیامبرى را برانگیختیم که خدا را بپرستید و از هر معبودى جز خدا بپرهیزید.
2. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُول إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ)؛2پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر این که به او وحى کردیم که جز من معبودى نیست و مرا بپرستید.
3. قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَه سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً)؛3 بگو اى اهل کتاب، بیایید کلمه‌اى را که میان ما و شما یکسان است، بپذیرید و آن این است که جز خدا را نپرستیم و براى او شریکى قرار ندهیم.
4. أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌ مُّبِینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ)؛4 اى بنى آدم، آیا من با شما عهد نکردم که شیطان را پرستش نکنید، زیرا او دشمن آشکار شماست و مرا بپرستید؟ این است صراط مستقیم.
5. وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛5 پروردگارت را عبادت کن تا یقین به تو برسد.
6. وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلاَهَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاهَ وَذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ؛ 6 به آن‌ها دستور داده نشده، مگر این که خدا را با کمال اخلاص عبادت کنند و نماز برپاى دارند و زکات را ادا کنند. این است دین استوار .
7. یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَهٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ؛7 اى بندگان من که ایمان آورده‌اید، زمین من وسیع است، تنها مرا بپرستید.
بعد از بیان آیات الهى، توجه به نکات ذیل، به عنوان پیام‌هاى قرآنى، ضرورى و لازم به نظر مى‌رسد:
یکم: توحید در عبادت، اصل مسلم میان همه‌ى فرق اسلامى است، هر چند گروهى از اشاعره و معتزله در باب توحید صفاتى و افعالى به بی‌راهه رفته‌اند، ولى در این توحید در عبادت، احدى به مخالفت نپرداخته است.
دوم: شرک در عبادت به دو نوع خفى و جلى تقسیم مى‌شود. شرک جلی و آشکار، پرستش غیر خداست، مانند پرستش بت و هر موجود دیگر. این شرک انسان را از نظر اعتقادی در زمره کافران قرار مى‌دهد. در مقابل، شرک خفى عبارت است از هر گونه انگیزه غیرخدایی در انجام کارها و بدون توجه و استمداد از خداوند، اسباب مادی را منشأ اثر دانستن. فردی که گرفتار شرک جلی است، مشرک و کافر است و احکام فقهی کافر بر او بار می‌شود، اما کسی که به شرک خفی آلوده است، هرچند ظاهرا مؤمن محسوب می‌شود و در زمره کافران نیست، اما اعمال او، به خاطر آلودگی، به شرک، ارزش معنوی ندارد و از نظر اخلاقی و معنوی شخصیتی غیربالنده و رشدنایافته دارد.
سوم: راغب در مفردات مى گوید: عبادت در لغت به معناى اظهارِ نهایت خضوع است و عبد نیز داراى سه معناست:
الف) بردگانى که خرید و فروش مى‌شوند؛
ب) عبد به معناى خلق؛
ج) عبد به معناى کسانى که در مقام عبادت و خدمت باشند.
ولى در اصطلاح عبارت است از انجام عملى در مقابل یک موجود، که الله، رب و یا مستقل در تأثیر دانسته شود؛ یعنى عملى که از اعتقاد به الوهیت فرد معبود سرچشمه مى‌گیرد. این تعریف از آیات قرآن نیز استفاده مى‌شود:
1. یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَکُمْ مِنْ إِله غَیْرُهُ؛8 اى قوم من خدا را بپرستید. براى شما جز او خدایى نیست.
2. إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ؛9 خداوند صاحب من و شماست؛ پس او را بپرستید. این است راه مستقیم.
از این آیات چنین بهره مى‌بریم که عبادت، عملى است که براى موجودى، به قصد الوهیت یا ربوبیت او انجام مى‌گیرد.
چهارم: از تعریف مذکور چند نتیجه مى‌توان به دست آورد:
نخست این که، بر خلاف آنچه وهابیان گمان کرده‌اند، تمسک به اسباب طبیعى و غیرطبیعى شرک نیست؛ زیرا نظام آفرینش بر مبناى قانون علت و معلول و تأثیر اسباب در مسببات، استوار شده است و اگر کسى معلولى را بخواهد، به ناچار به علت آن روى مى‌آورد، اگر چه حق تعالی، علت العلل  و مدبّر و خالق تمام نظام آفرینش است. قرآن نیز به استعانت به صبر و صلوه تأکید نموده است: (وَ اسْتعینوُا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه).
دوم این که، توسل و استعاذه به غیر، نه تنها شرک و عبادت غیرخدا محسوب نمى‌شود، بلکه مصداقى از عبادت الهى است؛ حال، چه توسل به انسان‌هاى صالح در زمان حیات آن‌ها باشد یا بعد از مرگ آن‌ها. اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیز از آن حضرت طلب دعا مى‌کردند و شفاعت مى‌جستند[4]. سرّ شرک نبودن این اعمال این است که این درخواست‌ها به قصد الوهیت و ربوبیت فردی که به او توسل شده، نیست، بلکه به دلیل شرافت این انسان‌ها و قرب و منزلت آن‌ها نزد خداوند است.
خداوند مى‌فرماید:
وَکَم مِن مَلَک فِی السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن یَشَاءُ وَیَرْضَى؛10 چه بسیار فرشتگانى در آسمان‌ها هستند که شفاعت آنان از چیزى بى‌نیاز نمى‌کند، مگر آن گاه که خداوند درباره‌ى هر کس که بخواهد، اذن دهد و راضى گردد.
پس شفاعت خواهى از غیر اگر به اذن الهى باشد، شرک نیست؛ زیرا خداوند به هیچ شرکى رضایت نمى‌دهد.
پنجم: پیام اصلى تمام انبیا توحید در عبادت و نفى هرگونه شرک بوده است؛ از این رو، توحید در عبادت، اصل مشترک میان تمام ادیان آسمانى شمرده مى‌شود.
ششم: از آیات 60 و 61 سوره‌ى مبارکه‌ى یس استفاده مى‌شود که توحید در عبادت، یکى از امور فطرى آدمیان به شمار مى‌رود و خداوند یک عهد تکوینى فطرى با تمام انسان‌ها انجام داده است، که شیطان را عبادت نکنند.
هفتم: از آیه‌ى 5 سوره‌ى مبارکه‌ى بینه استفاده مى‌شود که فقط عبادتِ خالصانه مورد رضایت الهى است؛ یعنى عبادتى که هیچ گونه آمیختگى با غیر نیات الاهی نداشته باشد.
هشتم:  آیه‌ى 99 سوره‌ى مبارکه‌ى حجر نیز ثمره و فایده‌ى عبادت را براى خود انسان مى‌داند؛ خداوند مى‌فرماید: تا رسیدن به مرحله‌ى یقین، خداوند را عبادت کن. این معنا را مى‌توان دو گونه تفسیر نمود: نخست این که، یقین را به مرگ و حَتّى یَأتِیَکَ را به غایت زمانى معنا کنیم، یعنى تا هنگامِ مرگ، عبادت خداوند واجب است. دوم این که، عبادت کن تا به مرحله‌ى یقین و شناخت یقینى نایل آیى؛ یعنى عبادت، شما را به مقام یقین مى‌رساند. از معناى دوم، فایده و فلسفه‌ى عبادت، به وضوح استفاده مى‌شود.
نهم: در آیه ى 56 سوره ى عنکبوت، تأکید بیش‌ترى بر عبادت الهى شده است، به گونه‌اى که اگر کسى نتواند در منطقه‌ى خود به عبادت خداوند بپردازد، باید هجرت کند و در زمین وسیع خداوند جایگاهى را براى عبادت حق تعالى پیدا کند.
دهم: وقتى خالقیت و ربوبیت الهى ثابت شد، مطمئن خواهیم شد که فقط اوست که شایسته‌ى پرستش است.

پی‌نوشت‌ها:
1. نحل 36.
2. انبیا: 25.
3. آل عمران: 64.
4.  یس: 61و62.
5. حجر: 99.
6. بیّنه: 5.
7.  عنکبوت: 56.
8.  اعراف: 59.
9. آل عمران: 51.
10. نجم: 26.
[1] . واخفض جناحک للمؤمنین. حجر/88
[2] . واخفض لهما جناح الذل من الرحمه. اسراء/24
[3]  وعبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا.فرقان/63
[4] ولو انهم اذظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفرالله واستغفرهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما. نساء/64

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید