پاسخ بخش اول:
در پاسخ به قسمت اول شبهه باید بگوییم که آنچه میتواند نقض حکمت یا عدالت باشد، تبعیض است نه تفاوت و آنچه در جهان وجود دارد، تفاوت است نه تبعیض.(1) تبعیض در جایی است که دو شیء، دارای قابلیت دریافتِ بهرهٔ یکسان باشند، اما آن بهره، تنها به یکی از آن دو داده شود؛ ولی تفاوت آن است که دو شیء، قابلیت دریافت یکسانی ندارند و به هر کدام آن چه لایق و قابلیت آن را داشته است عطا شود.
تفاوت و اختلاف آفریده نمیشود؛ بلکه لازمهٔ ذاتی آفریدگان است و این پندار خطاست که کسی گمان کند آفریدگار ما، بین موجودات تبعیض روا داشته است؛ بلکه لازمهٔ قوانین ثابت و تفکیکناپذیر جهانِ علّی و معلولی آن است که بین موجودات هستی، تفاوتهایی باشد؛ برای مثال، قانون علیّت، مقتضی آن است که معلول نسبت به علت خویش از کمالات وجودی کمتری برخوردار باشد؛ همچنین سنخیّت و هماهنگی علّت و معلول، ایجاب میکند که اگر علتِ تولّدِ نوزاد کور یا کودن، محقّق گردید، معلولِ متناسب با آن نیز – که همان تولد انسانی کور یا کودن است – موجود گردد.(2)
به جاست که در اینجا به بعضی از عواملی که در خَلق و خُلق افراد تأثیرات شگرفی دارند اشاره شود؛(3)
الف) تغذیه: مواد غذاها با توجه به صلابت و لطافتشان، در قبول فیض از عالم بالا، با هم فرق میکنند. چه بسا غذاهایی موجب لطافت نطفه گردند و آن را برای قبول فیض و کمالاتِ وجودی، مستعد سازند و از آن سو، غذاهایی موجب کدورت و ظلمتِ وجودی در نطفه شوند. اینکه انبیا و مرسلین، آثار و خواص خوردنیها را بیان فرمودهاند، شاید صرف نظر طبّی به خوراکیها نداشتهاند. آنها نظرشان به جنبهها و خواصّی از مواد غذایی منعطف بوده است که موجب صفای روحی و توجه به کمال میباشد.
ب و ج) اَصلاب پدران و ارحام مادران: این دو از جهات مختلف، موجب تفاوت خَلقی و خُلقی در اولاد میشوند. طهارت و پاکی، شادی و غم، گرفتگی مزاج و صحت و سلامت جسمی و روحی پدر و مادر، همه و همه در خلقت اولاد دخیلاند.
د) بعد از تولد نوزاد، نوع و کیفیت شیری که طفل از مادر میخورد و همچنین غذاهایی که بعد از دوران شیرخوارگی استفاده میکند، در وجود و خصوصیات او بسیار مؤثر است.
ه) محیط و فضای رشد و پرورش کودک، در به ثمر رسیدن استعدادهای او و چگونگی آن مؤثر است؛ البته آنچه گفته شد، هرگز به معنای جبر نیست؛ زیرا حرفِ آخر را ارادهٔ خود انسان میزند. موارد فوق، صرفاً در زمینه و بستر اختلافات خَلقی و خُلقی است.
جهانِ منهای این تفاوتها نه ممکن است و نه زیبا! نبودن این تفاوتها، مساوی است با نبودن جهان؛ زیرا جهان یک واحدِ تجزیهناپذیر است و بین اجزای آن، همبستگی و پیوستگی وجود دارد و حذف بعضی اجزا، مستلزم حذف همهٔ اجزا است. خلاصه آنکه پدید آمدن انواع پدیدهها، با شکلها ویژگیهای مختلف، تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم میشود و گریزی از آن نیست.
پاسخ بخش دوم:
در یک مجموعه، هر جزء، موقعیت خاصی دارد که بر حسب آن، کیفیت خاصی برازندهٔ اوست و به قول شاعر: “ابروی کج راست بُدی، کج بدی!!! اساساً اگر اختلافها و تفاوتها نباشند، از کثرت و تنوع خبری نخواهد بود؛ پس هر اختلافی، بر اساس حکمت الهی است و در جای خود لازم است.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
اگر از ما بپرسند که خطِ راست بهتر است یا خطِ کج؟ ممکن است بگوییم خطِ راست؛ ولی اگر خطِ مورد سؤال جزئی از یک مجموعه باشد، باید در قضاوت خود توازن مجموعه را در نظر بگیریم.
بعد از گذر از سؤال اول، این سؤال پدید میآید که حالا که لازم است در نظام کل، یکی کامل باشد و دیگری ناقص، چرا من ناقص آفریده شدم و دیگری کامل؟ چرا کار بر عکس نشده است؟
به این سؤال چند گونه پاسخ میتوان داد:
1) هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند و یا در این آن مکان و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد؛(4) به تعبیر قرآن مجید: “لایُسْئلُ عَمَّا یَفْعل و هم یُسْئَلون”؛(5) “او در آنچه میکند باز خواست نمیشود و انسانها باز خواست میشوند”.
2) هر موجودی از موجودات، به مقدار ظرفیت و امکان، حقّ خود را دریافت کرده است.
در جهان آفرینش، به هیچ جزئی به خاطر اینکه جهان زیبا گردد، ستم نشده است. در نظام تکوین، علت نقص هر موجودی – در هر درجهٔ از نقص که باشد – قابلیتِ محدودِ آن موجود است، نه برداشته شدن فیض و لطف. این چنین نبوده که قبلاً همهٔ اشیا یا انسانها یکنواخت بودهاند و خدا بین آنها اختلاف بر قرار ساخته است. قرآن، تعبیر بسیار لطیفی در این زمینه دارد: “رَبُّنا الذی اَعطی کل شیءٍ خَلقه…”؛(6) “پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش خاص آن چیز را داده است”. از اضافهٔ کلمهٔ خَلق به ضمیر، استفاده میشود که هر چیزی خلقت خاصی دارد که مال خود اوست؛ یعنی هر چیزی فقط گونهٔ خاصی از وجود را میپذیرد و بس؛ و خدا هم همان خلقت خاص را به آن میدهد؛(7) یعنی همان گونه که شیرینی از شکر و رطوبت از آب، جدایی ناپذیر است، آن نوع خلقت هم ذاتی آن چیز است. نباید پنداشت که اشیا میتوانستند صفتی به گونهای دیگر – بهتر یا بدتر از اینکه دارند – داشته باشند و خداوند این گونهٔ به خصوص را علی رغم آن امکانات برگزیده است. قرآن این مطلب را با یک تمثیل لطیفِ بسیار عالی یعنی مثال باران و نهر بیان میکند: “اَنْزَل منَ السماءِ ماءً فسالتْ اَوِدَیهٌ به قدرها…”؛(8) “خدا از آسمان، آبی فرو فرستاد و هر رودخانهای به قدرت ظرفیت خودش سیلان یافت”.
هر ظرفی به قدر گنجایش خود از رحمت خدا لبریز میگردد و اختلاف ظرفیتها، ناشی از مصلحت و حکمت الهی است که آن هم مبتنی بر سنتهای الهی و روابط ضروری میان علل و معلولها است. نباید مراتب موجودات را در عالم هستی، از قبیل مراتب قرار دادی و اعتباری افراد، در محیط اجتماع دانست و در نتیجه، جابهجایی میان کامل و ناقص را امری ممکن تلقّی کرد.
پاسخ بخش سوم:
در متن شبهه گفته شده است که آیا اگر او عقل میداشت به کمالات بیشماری نمیرسید؟
به نظر میآید این مسئله صرفاً یک فرض است و چه بسا شاید اگر عقل داشت، از عقل خود در جهت مقاصد شیطانی بهره میبرد و بنابراین، خداوند صلاح او را خواسته است.
عدل الهی اقتضا دارد که هر کس بر حَسْبِ وُسْع فکری و عقلانی خود و امکانات و زمینههای موجودش مورد محاسبه قرار گیرد؛ بنابراین کسی که در محیط فاسدی رشد میکند، در قبال اعمال نیکش ثواب بیشتری میبرد و گناهان او نیز عقاب کمتری دارد تا کسی که در محیط مذهبی پرورش یافته است. و یا در مورد ناقصالعقل، از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: “… مَنْ ضَعُفَ عَقْلُه قَلَّ بلاؤُه؛(9) کسی که عقلش ضعیف است، بلایش کم است”. پس اشخاص کم ادراک، به مقدار ضعف عقل خود، از بلاها و امتحانات الهی، در امانند و محاسبهٔ آنها نیز آسانتر است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عدال الهی، مرتضی مطهری، )انتشارات صدرا(، بخش اول و دوم.
2. عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1378)، فصل پنجم.
3. آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی، ج 1 و 2، )مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات (، درس بیستم.
پینوشتها:
1. مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، 1361، ص 136.
2. محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، جلد اول، ص 332.
3. این بحث، از کتاب عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، فصل پنجم ص ص 107 – 110 بر گرفته شده است.
4. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1 – 2، ص 197.
5. سورهی انبیاء، آیهی 23.
6. سورهی طه، آیهی 50.
7. مرتضی مطهری، عدل الهی، تهران: چاپ صدرا، 1361)، ص 171.
8. سورهی رعد، آیهی 17.
9. اصول کافی، ج 2، ص 259، کتاب ایمان، کفر، باب شده ابتلاء المؤمن، ح 29.