مفهومشناسی طینت
طینت از ماده طین، به معنای گل، مشتق شده است. طینت بر وزن فِعله است که در صرف عربی، برای بیان حالت و نوع کار یا صفتی به کار می رود. مانند واژه فطرت که دلالت بر نوع خاصی از خلقت دارد. طینت به معنای سرشت خاصی است که دارای ویژگی خاصی میباشد.1 سرشت انسان را از این جهت طینت گفتهاند که ماده اولیه آفرینش انسان نخستین از گل بوده است و نطفه هر انسانی هم از انواع مواد موجود در خاک تشکیل می شود. چنانچه خدای متعال میفرماید:”وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ” و به یقین، انسان را از چکیده گل آفریدیم”2 در اصطلاح دینی، به حقیقت، خمیره، سرشت و طبع خلقت انسان، طینت گفته میشود.
گل مبدا خلقت مادی انسانی است، اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدمی را روح او تشکیل میدهد. خداوند در قرآن کریم میفرماید:”نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ3″ از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد؛ چه اندک سپاس میگزارید.”
در مورد چگونگی خلقت طینت انسان، با توجه به روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در جلد دوم اصول کافی، باب طینت مؤمن، حدیث پنجم و روایات دیگری که از ائمه هدی ـ علیهم السّلام ـ در این مسأله به ما رسیده است، باب مهمی در معاجم روایی شیعه گشوده شده است به نام “باب مربوط به طینت”. چنانکه از ظاهر برخی از این روایات استفاده میشود، هر کدام انسانها با طینت و سرشت مخصوصی خلق شده و میشوند و این نوع خلقت و طینت مخصوص، تغییرناپذیر است. بر اساس دلالت ظاهری این گونه روایات، برخی از انسانها بر طینت زشت و آلوده، به دنیا میآیند و برخی دیگر با طینت پاک و مطهر خلق میشوند… از آن جا که مسأله طینت از مسائل مهم و پیچیده کلام شیعی است و در بسیاری از مواقع موهم جبر و به دنبال آن نافی مسؤلیتهای فردی و اجتماعی انسان در ابعاد گوناگون زندگی است، تفسیر و تبیین آن را با استمداد ار بیان عالمانه و حکیمانه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پی میگیریم.
علامه طباطبایی میفرماید: روایات طینت به چند گروه تقسیم میشود:
گروه اول: احادیثی است که اجمالاً دلالت دارند که خداوند متعال انسانها را در هنگام آفرینش، به دو گونه آفریده است؛ گروهی سعادتمند و گروهی شقاوتمند. تفسیر این روایات روشن است. این روایات دلالت دارند که اجمالاً نوع انسان به قضای الهی بر دو گونه است: سعید و شقی. اما این که چه کسانی سعید و چه کسانی شقیاند، به اختیار خود آنان است. برخی به حسن اختیار خود، راه هدایت و سعادت را طی کرده و سعادتمند میشوند و برخی دیگر به سوء اختیار خویش، راه ضلالت و شقاوت را طی میکنند و شقی میشوند.
گروه دوم: روایاتی که دلالت دارند بر این که برخی از انسانها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت میروند و برخی دیگر از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز میگردند.
گروه سوم: روایاتی که خلقت انسان را به آب گوارا یا آب تلخ و شور منتسب میکنند.
گروه چهارم: روایاتی که بازگشت اختلاف در آفرینش انسانها را به اختلاف در نور و ظلمت میدانند.
گروه پنجم: روایاتی که میگوید: خداوند در روز قیامت، خوبیهای بدان را از آنها میگیرد و به خوبان میدهد و بدیهای خوبان را از آنان گرفته و به بدان ملحق میکند؛ یعنی، شخص کافر، اگر خوبی هم داشته باشد، از او گرفته شده و به مؤمنان داده میشود. 4
مرحوم علامه طباطبایی، بعد از ذکر روایات، میفرماید:”البته این روایات و همچنین آیات قرآن، در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتی نیستند و آنچه را برای انسان، اثبات میکنند از قبیل ثبوت زوجیت برای عدد چهار نیست و اصلا سزاوار هم نیست کسی چنین توهمی بکند؛ برای اینکه اگر بازگشت مفهوم این روایات صرفا به تصویر عقلی بوده و با واقعیت خارجی منطبق نباشد، اثر حقیقی نخواهد داشت و اگر بازگشت آنها به اقتضای ذاتی و حقیقی انسان، که سعادت و شقاوتش بستگی به آن دارد، باشد، منافی با اطلاق ملک خدای سبحان بوده و مستلزم تحدید سلطنت او است، که خود قرآن و احادیث و همچنین عقل، مخالف چنین تحدیدی است.
علاوه بر این، چنین برداشتی مستلزم اختلال نظام عقل در جمیع مبانی عقلا است؛ برای اینکه بنای جمیع عقلا بر تأثیر تعلیم و تربیت است و همه متفقاند که برخی کارها نیک و قابلستایش و مدح و برخی کارها زشت و قابلمذمت است. از این هم که بگذریم لازمه این تفسیر این است که تشریع شرایع و فرستادن کتب آسمانی و نیز ارسال پیامبران، همه لغو و بیفایده است و اتمام حجت در اموری که از ذاتیات انسانها به شمار میآیند، به هر طور که تصور شود، معنا نخواهد داشت؛ چراکه انفکاک ذاتیات از ذوات خود محال است. اینها همه لوازمی است که قرآن کریم مخالف صریح آن است.
آری! قرآن کریم نظام عقلی را مسلم دانسته و این حقیقت را که انسان اعمال خود را بر پایه اختیار و انتخاب بنا نهاده و مینهد، پذیرفته است و در خلال آیاتش میفرماید: خداوند انسان را از گل آفرید. سپس نسل او را در چکیده آب پستی قرار داد، آنگاه همان چکیده را به گونه نیکویی رویانید و بزرگ کرد تا بالغ گردید و از نعمت عقل برخوردار شد، آن طور که کار نیک و بد را به اختیار خود انجام داده و میدهد، خیر و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصیت و ثواب و عقاب را با عقل خود تمیز میدهد و به خاطر همین تمیز، به افتخار مکلف شدن به تکالیف دینی مفتخر گردید.
اگر از عقل خود پیروی و اوامر پروردگارش را اطاعت و از منهیاتش دوری نماید، سعادتمند شده به بهترین وجه پاداش داده میشود و اگر با عقل خود مخالفت کند و هوای نفس را متابعت و پروردگارش را نافرمانی کند بدبخت شده و کیفر گناهان خود را میچشد. سرای دنیا سرای امتحان و آزمون است؛ امروز روز عمل و فردا روز پاداش خواهد بود.
علاوه بر این اگر سعادت و شقاوت، ذاتی انسانها باشد، توبه و بازگشت از گناه، بیمعنا میشود؛ زیرا در این صورت راه تغییر باز نیست. دعوت فراوان آیات و روایات و سیره اولیای الاهی به توبه و ابتهالالیالله، نشان میدهد که سعادت و شقاوت ذاتی نیست و تغییر در انسانها امکانپذیر است و نیز اگر کسی بالذات سعید یا شقی بود، اصل تعلیم و تربیت و تأثیرپذیری آن بیمعنا خواهد بود و این همه تأکیدها و کوششهای انسانها در امر تعلیم و تربیت بیهوده مینماید.
خداوند خلقت ما انسانها را جملگی از فطرت الهی و پاک آفرید، که غیرقابل تغییر است:”فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ” فطری که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست.5 این که میفرماید:”دگرگونی در آفرینش الهی نیست، یعنی، خداوند متعال هیچ کس را بدون فطرت الاهی نیافریده است، هم چنین خداوند میفرماید:”وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها” قسم به نفس آدمی و آن که آن را سازوار ساخته پس فجور و تقوا را به او الهام کرده است.”6 پس چنین نیست که عدهای ذاتاً به بدی و گناه تمایل داشته باشند و با شقاوت ذاتی خلق شوند و گروهی نیز ذاتاً به خوبی و تقوا تمایل داشته باشند و با سعادت ذاتی آفریده شده باشند؛ زیرا هر کس دارای فطرت و نفس ملهمه است که کارهای خوب و بد را به او الهام میکند و او را به سمت خوبیها و پاکی ها سوق میدهد.
با توجه به مطالب فوق، منظور از این روایات، این نیست که برخی ذاتاً اهل شقاوت و گروهی ذاتاً اهل سعادتاند و طینت، علت تامه برای رفتار و اعمال انسانی است. اگر روایات گوناگون در باب طینت را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که همگی به جنبه مادی آفرینش انسان یعنی آب و هوا، خاک، وراثت، محیط خانوادگی و اجتماعی توجه دارند. حتی روایاتی که اشاره دارند که برخی از انسانها از طینت بهشتی یا علیین و برخی از طینت جهنم یا سجین آفریده شدهاند، منظور بهشت و جهنمی نیست که در قیامت ظهور میکند، زیرا بهشت و جهنم آخرتی اصولاً از سنخ ماده و جهان مادی نیست، بلکه احتمال دارد معنای این دسته از روایات، این باشد که برخی از ماده پاک زمینی و عدهای از ماده ناپاک زمینی آفریده شدهاند. گروهی نیز مرکّب از طینت پاک و ناپاکاند.
در واقع این روایات در بیان این است که آب و هوا، خاک، وراثت و محیط خانوادگی و اجتماعی، زمینهساز سعادت و شقاوتاند یعنی: آب و هوا و فضای خوب، محیط خانوادگی و اجتماعی خوب و تربیت خوب به منزله مواد اولیه خوب است و سعادت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. همچنین محیط مناسب، آب و هوا و خاک نامناسب و… به منزله مواد اولیه ناپاک است و شقاوت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. به عبارت دیگر مواد اولیه، زمینه است، نه علت تامه، زیرا از هر دو طرف، موارد متعدد نقض مشاهده میشود. مثلاً بسیار میبینیم که در یک خانواده، دو برادر، که از جهت تمام مواد اولیه یکسان هستند، از نظر فکری، خلق و خو و رفتار متفاوتند.
پس آنچه که از احادیث طینت به دست میآید این است که این احادیث در مقام بیان شرایط و زمینههای سعادت و شقاوت بودهاند و لاغیر. این اصل در علوم روان شناسی و تربیتی و ژنتیک به اثبات رسیده است که خانواده، شرایط پیش از ولادت، محیط خانوادگی، تربیتی و اجتماعی و آب و هوا (مثل مناطق معتدل یا مناطق استوایی و قطبی)، در شکلگیری شخصیت افراد نقش مهم و گاه اساسی دارند. اما آیا این شرایط، عنصر محوری در شکلگیری انسانیت انسان هستند، به گونهای که هرگز نتوان بر اقتضائات آن فائق آمده و طبیعت اولیه را تغییر داد؟ گفته شد که انسان از دو جنبه مادی و معنوی تشکیل شده است. عنصر محوری و انسانیت او به جنبه معنوی و روحانی او است که تحت عنوان”فطرت و نفس” از آن یاد شده است. بر طبق حقیقت فطرت و نیروی عقل، انسان میتواند هم راه خیر را انتخاب کند و هم راه شر را و علیرغم تمایلاتی که برخاسته از زمینههای اولیه است، رفتاری مطابق حق یا باطل انجام دهد. علاوه بر این روایات بسیاری از اهل بیت علیهم السلام وارد شده که در آنها”جبر”، نفی شده و شدیداً با چنین اندیشهای مقابله شده است.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مطالب بسیار دقیق دیگری نیز فرمودهاند که ما بیشتر سعی داشتیم آنچه را مربوط به سوال میشود، در اینجا ذکر نماییم و برای توضیح و تفسیر بیشتر روایات طینت، شما را به متن تفسیر المیزان جلد 8 صفحه 125 به بعد ارجاع می دهیم.
پینوشتها:
1. مراجعه بشود به مجمع البحرین، ج 3، ص 438.
2. سوره مؤمنون، آیه 12.
3. سوره سجده، آیه 9.
4. برای مطالعه متن روایات و تقسیم بندی احادیث در قالبی که ذکر شد میتوانید به تفسیر المیزان، جلد هشت، صفحه،ؤ 119، مراجعه فرمایید.
5. سوره روم، آیه 31.
6. سوره شمس، آیه 7 و 8.