نویسنده: محمدرضا کوهی
شیوه های شناخت حقانیت حجاب و بطلان لاقیدی و بدحجابی
یگانه راه رسیدن به حیات انسانی، منطقی و گوارا و داشتن هدف والا در زندگی، شناخت حقایق زندگی و جهان و رو به رو شدن با آنهاست؛ همان گونه که آن چه باعث تلخی و بی نشاطی زندگی می شود و فرد را از حیات عقلانی و هدفمند دور می سازد، جهل و بی خبری از حقایق هستی است که لازمه ی آن، نرسیدن به آن حقیقت ها و انحراف از راه مستقیم است.
به همین دلیل دین اسلام بر تحصیل معرفت و آگاهی، تأکید فراوان نموده است، زیرا ریشه و زیربنای همه ی خوبی ها و زیبایی های اعتقادی، فکری، اخلاقی و رفتاری، شناخت و معرفت بوده و شالوده ی همه بدی ها، پلشتی ها و گناهان، نادانی و عدم شناخت حقایق و معارف اسلامی و توحیدی می باشد.
بر این اساس، قرآن کریم به پیروان خود می آموزد که عمل، رفتار و گفتارشان باید محققانه و با تکیه بر استدلالهای واقع گرایانه ی عقل سلیم و وحی منزل باشد و از هر گونه سطحی نگری، تقلیدهای ناسنجیده و کورکورانه و فریب خویشتن در برابر حق و باطل دور باشند، (1) زیرا اولی نشانه ی استقلال، رشد فکری و روحی و سلامت شخصیت و دومی علامت خودباختگی، ضعف فکری و روحی و اختلال شخصیت است.
شناخت حق و باطل و پی بردن به حقانیت یا بطلان چیزی ـ به ویژه پدیده های نوـ مانند بی بندوباری، بدحجابی، خودآرایی در برابر نامحرمان و مدها، هر چند در هر دوره و عصری ضرورت دارد، اما در برخی از زمان ها هم چون عصر ما ـ که از ترفندهای شیاطین انسی، آمیختن و مشتبه ساختن حق و باطل و مبهم و تاریک نشان دادن فضای جامعه ی اسلامی با شیوه ها و ابزارهای مختلف شیطانی و لطایف الحیل است ـ آگاهی و شناخت از اهمیت بسیار فراوان و ویژه ای برخوردار می گردد.
لذا تلاش می کنیم معیارهای سنجش های فضیلت و رذیلت و شیوه های شناخت حق و باطل و ارزش و ضدارزش بودن پدیده ها، به ویژه آن چه که به دست انسان تولید و عرضه می شود، بیان نماییم تا افردا جامعه، به ویژه بانوان مسلمان، هر چه بیشتر در حفظ شخصیت و حرمت خویش اهتمام ورزند و بازیچه و ملعبه دست استعمارگران و سودجویان برای پیشبرد اهداف شوم و پلیدشان، مخصوصاً جایگزین ساختن ضدارزش ها به جای ارزش و بالعکس، قرار نگیرند و خوشبختی و سعادتشان در دنیا و آخرت فراهم شود.
1ـ عقل سلیم
خداوند انسان ها را به قوه ی عقل و اندیشه مجهز نمود، تا در پرتو بهره گیری دست از آن،حقایق جهان و واقعیت های زندگی را، آن گونه که هست و یا باید باشد، درک نماید.
قرآن کریم با سازگاری کامل با آفرینش انسان، یکی از مهم ترین منابع، ابزار و راه های شناخت و معرفت را عقل سلیم ـ از چنگال هوس و رذیلت ـ دانسته و آن را حجت، پیامبر و راهنمای درونی معرفی نموده که در سایه ی تقوا باعث نورانیت، روشن بینی و عاقبت اندیشی می شود و مسیر انسان را در تاریکی ها و دوراهی های زندگی، روشنی می بخشد، از این رو همگان را به تفکر و خردورزی در همه ی مسائل و زمینه ها دعوت کرده و هدف نزول آیات الهی را نیز اندیشیدن بیان نموده است و کسانی را که از این نعمت بزرگ خدادادی ـ که مرز میان انسان و حیوان است ـ به صورت شایسته بهره می گیرند، ستایش کرده و افرادی را که از آن استفاده ننمایند، سرزنش می کند.
بنابراین مسلمان واقعی و راستین به پیروی از قرآن کریم، باید با خرد و خردورزی، با واقعیت های زندگی رو به رو شده و با بینش کامل، در راه راست فطرت و شریعت به سوی هدف اعلای حیات یعنی تکامل، حرکت کند تا از پیروان حقیقی پیامبر (ص) و عترت او (ع) محسوب شود. خداوند به پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
«قُل هذه سَبیلی أدعوا إلی الله علی بَصیرهٍ أنا و مَن اتّبعنی»؛ [به مردم] بگو این است راه من که من و هر کس پیروی کرد، با بینایی و بصیرت به سوی خدا دعوت می کنیم. (2)
آیه نشان می دهد پیروان راستین پیامبر (ص) کسانی اند که زندگی شان، عاقلانه و آگاهانه و هدفمند بوده و تنها بر پایه ی بینش و دانایی به سمت کمال مطلق حرکت می کنند و حتی با اعمال و گفتار عاقلانه، دیگران را هم به سوی خداوند متعال دعوت می کنند؛ در غیر این صورت امور باطل و منحرف کننده و شبهه های گمراه گر، باعث سرگشتگی، انحراف و هلاکت افراد می گردند.
بنابراین هر پدیده ی نو و مد تازه، اگر با عقل سلیم و رشد یافته سنجیده شود، حقانیت یا بطلان آن شناخته می شود، چه مستقلاً و یا به کمک وحی؛ چنان که قرآن کریم، در این باره می فرماید:
«یا أیُّها الّذینَ آمنوا إن تتّقوا اللهَ یَجعل لکُم فُرقاناً و یُکفّر عَنکم سیّئاتِکُم و یَغفِر لکُم وللهُ ذُو الفضلِ العَظیم»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر تقوای الهی پیشه کنید [و خود را از مخالفت فرمان او حفظ نمایید] برای شما وسیله ای برای جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل عظیم است. (3)
این آیه رابطه ی میان تقوا با معرفت و شناخت حق و باطل را بیان می کند، چرا که تقوا و خویشتن داری در برابر ظلمت گناهان و آلودگی رذایل اخلاقی، سرمنشأ الهامات قلبی و روشن گری های عقلی برای انسان می شود و در نتیجه حق را از باطل، نیک را از بد، دوست را از دشمن و عوامل کمال و سعادت را از عوامل سقوط و شقاوت بازمی شناسد، زیرا در سایه ی تقوا ـ که از معرفت دینی و عمل صالح به دست می آید ـ پرده های گناه و هوس، شهوت، خودبینی، حرص، طمع، حسد، محبت های افراطی به همسر، فرزند، جاه، مال، زیور و دیگر رذایل اخلاقی از جلوی دیدگان عقل حق بین و قلب خداجو کنار می رود و دیدن چهره ی حق برای عقل آسان و تابش نور معرفت بر قلب ها آماده می شود و به قول شاعر.
حقیت سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی به هرجا که برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد
با این بیان، وارد نظریه ها و استدلال های عقل حق بین در باره ی حقانیت و فضیلت حجاب عفیفانه برای زن و بطلان و رذیلت بی بندوباری، بدحجابی و خودنمایی در جامعه می شویم:
الف) براساس حکم عقل، موجود محبوب و هر گوهر ارزش مند و دوست داشتنی باید از دستبرد بیگانه دور و محفوظ بماند و گرنه از دست می رود یا آسیب می بیند؛ از این رو زن هم که در ظاهر جنس لطیف و در باطن حقیقت شگرفی است، دارای محبوبیت و ارزش والایی است و باید در صدف عفاف و پوشش اسلامی قرار بگیرد، تا عظمت ارزش و محبوبیت او حفظ و از تماس بیگانه و نگاه او در امان باشد.
به بیان دیگر عقل درمی یابد که هر انسانی طبیعتاً تحت تأثیر لطافت ها و زیبایی ها قرار گرفته و جذب آنها می شود و از آن جا که زن از لطافت و زیبایی خاصی برخوردار است، باعث ایجاد هوس و تحریک مردان گردیده و عظمت شخصیتی او مورد غفلت واقع می گردد و این موضوع زمینه را برای جذب غیرمشروع به زن فراهم می آورد و زیان ها و فاجعه های جبران ناپذیری به وجود می آید؛ به همین دلیل باید در پرتو حجاب و پوشش عفیفانه، از تحریک و انحراف غریزه ی جنسی در جامعه جلوگیری شود و این بهترین خدمت به زن و استمرار مقام معشوق بودن او و حفظ شرف و انسانیت مرد و زن است.
خلاصه آن که زن هم چون گل لطیف است که در پرتو حجاب عفیفانه و غیرت مردانه از نگاه ناپاکان و دستبرد نااهلان مصون می ماند.
ب) از دیدگاه عقل، آزادی جسمی و رفتارهای دل خواهانه باید به اندازه ای باشد که به آزادی روحی و معنوی آسیب نرساند و چون لازمه ی آزادی بی قید و شرط و بی بندوباری، اسارت عقل و زندان روح و از میان رفتن استعدادها و توانایی های والای انسانی زن و دیگر افراد جامعه است، عمل درست و حقی نخواهد بود و از آن جا که پوشش کامل و عفاف، زمینه رشد استعدادهای فطری و آسایش و آرامش روحی و روانی و تکامل زن و افراد جامعه را فراهم می کند حق و فضیلت است.
خلاصه آن که، مصلحت استعدادهای عالی و روح ملکوتی زن و افراد جامعه می طلبد که آزادی جسمی و رفتاری و پوشاکی، تحت کنترل قرار گرفته و در جهت خلاف مصالح عالی فرد و جامعه نباشد، تا این که ویژگی روح و شخصیت فرد و افراد اجتماع که پویایی به سوی کمالات است حفظ شده، در نتیجه نشاط و آرامش و اعتلای شخصیت تحقق یابد.
ج) بهترین قانون در نظر عقل و اندیشه، هماهنگی آن با موجودیت انسان و پرورش دهنده ی استعداهای والا و تأمین کننده ی نیازهای واقعی او می باشد و از آن جا که تنها خداوند آگاهی کامل و فراگیر به مخلوقات دارد و انسان شناس و روان شناس بی نظیر و در نتیجه قانون گذار و حاکم مطلق است، قوانین او عالمانه، حکیمانه و براساس ساختار روحی، جسمی و مصالح و مفاسد واقعی انسان تنظیم شده است؛ به همین جهت قانون و حکم الهی عقلا بر هر نظر شخصی، قانونی و پسند اجتماعی ترجیح دارد. لذا حضرت علی (ع) می فرمایند:
لَولَم یَنهَ اللهُ سُبحانَه عَن محارمهِ لَوَجَب أن یَجتنبِها العاقِلُ؛ اگر خداوند سبحان از محرمات نهی نمی کرد، هر آینه بر عاقل و خردمند لازم بود که از آنها دوری کند. (4)
مقدم داشتن نظر غیر الهی، ترجیح بلا مرحج و کاری بدون دلیل و امر جاهلانه و نابخردانه است که عقلا قبیح و مذموم می باشد. قرآن کریم در همین باره می فرماید:
«أفَحُکم الجاهلیّهِ یَبغونَ و مَن أحسَنُ مِن اللهِ حُکماً لِقومٍ یوقِنون»؛ آیا حکم جاهلیت را می جویند و چه کسی برای اهل یقین ـ مؤمنان ـ بهتر از خداوند حکم و داوری می کند. (5)
امام علی (ع) نیز می فرماید:
اَلحُکمُ حُکمانِ حُکمُ اللهِ و حُکمُ الجاهلیّهِ فَمن أخطأ حُکمَ اللهِ حَکَمَ بِحُکمِ الجاهلیّه؛ حکم دو گونه است: حکم خداوند و حکم جاهلیت، پس هر کس حکم خدا را رها کند به حکم جاهلیت تن در داده است. (6)
براساس آیه ی فوق الذکر هر حکم و نظری که بر خلاف حکم و نطر الهی باشد، باطل، جاهلانه و ناشی از پیروی هوی و هوس است و تنها افراد با ایمان و اهل یقین به آیات و دستورهای اویند که اطمینان دارند هیچ حکمی از حکم خداوند بهتر و والاتر نیست و در مقام عمل هم، تنها در برابر حکم و نظر او خاضع و فرمان بردارند، اما افراد بی ایمان و سست ایمان، احکام جاهلی را بر احکام الهی مقدم می دارند که آیه ی فوق در سرزنش چنین افرادی است؛ از این رو مسلمانانی که پاره ای از احکام و قوانین پروردگار جهانیان را رها نموده و از پی قوانین ساخت بشری، به ویژه نظرات واپسگرایانه ی غربی؛ همانند آزادی در لاقیدی، خودآرایی، خودنمایی زنان و فحشا می روند، در مسیر جاهلیت و تاریکی حرکت می کنند.
آیا کسانی که خود را مسلمان می دانند، اما خواست و پسند جامعه را بر خشنودی خداوند مقدم می دارند، مسلمان واقعی و راستین اند؟ در حالی که اسلام به معنای تسلیم در برابر دستورهای الهی بوده و مسلمان یعنی کسی که در برابر مقررات و فرمان های الهی تسلیم و فرمان بردار است و هیچ سخن و رفتاری را برحکم الهی مقدم نمی شمارد. بنابراین رها کردن و بی توجهی به برخی از احکام نورانی و دستورهای حکیمانه اسلام و پیروی از هوی و هوس، به این بهانه واهی که زمانه چنین اقتضا می کند یا خواست عمومی و پسند جامعه این است، در نظر عقل و وحی، منطقی پوشالی و کودکانه و عملی جاهلانه و حرکت در مسیر تاریکی و جاهلیت قبل از طلوع خورشید اسلام است، نه نشانه ی شخصیت، تمدن، روشنگری و کلاس بالا بودن و نظایر اینها.
کدام عقل سلیم می پذیرد که احکام الهی به انسان شرافت و شخصیت نمی دهد، اما نظریه های باطل و گمراه کننده ی دشمنان اسلام و پسندهای جاهلانه جامعه شخصیت دهنده و نشانه ی روشن فکری و امثال آن است ؟با این که صریح سخن خداوند متعال است که می فرماید: «إنّ اکرمکُم عِندالله أتقیکُم»؛ به درستی که گرامی ترین و با فضیلت ترین شما نزد خداوند پارساترین شمایند. (7)
مگر این که فردی برخی از قوانین الهی و دینی را حکیمانه و عادلانه نداند! که البته این گونه سخن تنها ناشی از عدم شناخت و درک ساحت قدس الهی است، چرا که همه ی دستورهای پروردگار هستی براساس علم و حکمت و کرامت نامتناهی خداوند است و هدف او، تربیت عالمان کریم و تکامل و سعادت انسان در دنیا و آخرت است.
او واجب الوجود، ذات بی نهایت و کمال مطلق است و هیچ نقص و نیازی در او نیست و از اطاعت و عبادت انسان ها بی نیاز می باشد؛ از این رو هر چه او بدان امر نموده، باعث رشد کرامت و شخصیت انسان، و مایه روشنفکری و خردمندی است و مخالفت و ستیز با آن موجب محرومیت از این مزایا و برکات فراوان دیگر است.
حضرت امام علی (ع) نیز می فرماید:
کفی بِالمرءِ جَهلاً أن یَرتَکِب ما نُهیَ عَنه؛ در نادانی یک انسان همین بس که آن چه از آن نهی شده مرتکب شود. (8)
گذشته از اینها بانوان مسلمانی که فریب الفاظ ظاهرپسند و آراسته را می خورند، باید بدانند که با هتک حریم ارزشی حیا و حجاب به عمق معنای این واژه های فریبنده نمی رسند و فقط فریب خواهش های نفسانی خود و فریب دهندگان را می خوردند و ارزش و عظمت و منزلت خویش را کاهش می دهند. آیا با گفتن حلوا حلوا دهان شیرین می شود؟!
د) تقلید و پیروی جاهل از عالم یک حکم عقلی است؛ یعنی هنگامی که کسی به مصالح و مفاسد و سود و زیان خویش آگاه نیست، عقل حکم به تقلید و پیروی جاهل از عالم می کند. بر این اساس همه ی انسان ها و موجودات اندیشور باید از دستورهای خداوند عالم و حکیم مطلق اطاعت کنند، که از جمله آنها، لزوم رعایت پوشش کامل و اخلاق و رفتارهای عفیفانه زنان است. او خیر و صلاح آفریدگان را می داند و به آن سمت هدایت می کند.
قرآن کریم در این باره می فرماید:
«و عَسی أن تَکرَهوا شَیئاً و هُوَ خیرٌ لَکُم و عَسی أن تُحبّوا شَیئاً و هُو شرٌّ لَکُم واللهُ یَعلمُ و أنتُم لا تَعلمون»؛ چه بسا چیزی را ناخوش دارید، در حالی که آن برای شما خیر و نیک است و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، و حال آن که آن برای شما شر و بد است و خداوند می داند و شما نمی دانید.(9)
این آیه، پرورش دهنده ی روح تسلیم در انسان های با ایمان و شفابخش کسانی است که در اثر ضعف عقل و شناخت، نیروی تشخیص خود یا جامعه را معیار قضاوت و درستی و نادرستی عمل قرار می دهند. آیه بیان گر آن است که دانش محدود بشری در برابر علم بی نهایت خداوند قابل مقایسه نیست و تنها اوست که به همه ی اسرار و ناشناخته های نظام تکوین و شریعت آگاه است و خیر و شرّ همه را می داند و می شناسد، اما انسان از آنها بی خبر است.
بنابراین تنها معیار خیر و شر، نظر خداوند است، نه نظر و قانون بشری به ویژه انسان های سطحی نگر، ظاهربین یا هوس مآب.
ه) هر عملی که عقلاً قبیح و ناپسند و نقلاً ـ به حسب آیه قرآن و سخن امام معصوم ـ حرام باشد، مقدمات و پیش زمینه های آن نیز همین حکم را دارد؛ از این رو انحرافات جنسی عقلاً و نقلاً زشت و حرام است، چرا که بر خلاف ساختار ابعاد وجودی انسان و مغایر با هدف آفرینش غریزه ی جنسی بوده و عواقب بسیار نامطلوب و ناگوار جسمی، عصبی و روحی دارد، لذا مقدمات اینها از قبیل چشم چرانی، بی حجابی، بدحجابی و نمایش اندام ها، مو ها و زینت های زنانه در برابر نامحرمان، دوستی های غیرمشروع دختران و پسران و نظیر آنها نیز عقلاً و نقلاً زشت و حرام است.
2ـ قانون سنخیت و جاذبه
دو اصل روان شناختی در این باره وجود دارد؛ نخست: «السنخیه عله الانضمام»؛ سنخیت و شباهت روح و روان ـ میان دو یا چند نفر ـ علت جذب و کشش آن دو به یکدیگر است. دیگری: «عدم السنخیه عله النفور»؛ فقدان سنخیت سبب نفرت و جدایی است. بر این اساس زن باحجاب و عفیف، مجذوب مردان عفیف و با ایمان و زن های غیر محجه، مجذوب مردان غیر غفیف، یا کم عفت و غیرت می شوند؛ به قول شاعر نغز گو:
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز
قرآن کریم در باره ی یکی از فلسفه های حجاب می فرماید:
«ذلکَ أدنی أن یُعرَفنَ فلا یُوذَین»؛ این برای آن است که به [عفت، حرّیت و صلاح] شناخته شوند و مورد تعرض و آزار [مردان فاسق و هوس باز] قرار نگیرند. (10)
چنان که در بیان علت و حکمت حرمت سخن گفتن زن با ناز و کرشمه و کج کردن زبان می فرماید:
«… فَیطمَع الّذی فی قلبه مَرضٌ…»؛ [با ناز و نرمی و لحن هوس زا سخن نگویید] که فرد بیماردل و هوس ران ـ در شما طمع ورزد. (11)
افراد سست عفت، جذب زن هایی می شوند که در عفت ضعیف و در پوشش و رفتارهای خود بی پروایند و برای آنان مزاحمت ایجاد می کنند و یا رابطه ی دوستانه برقرار می نمایند؛ بنابراین در بطلان و رذیلت پدیده ی شوم لاقیدی، بدحجابی و عشوه گری و غیره همین بس که جنبه ی حیوانیت و شهوت افراد جامعه تحریک شده و افراد هوس باز و شهوت ران را به سمت خود می کشاند، در حالی که حجاب و رفتارهای عفیفانه، بُعد انسانیت افراد و اجتماع را تحت تأثیر قرار داده و افراد شهوت طلب و اهل تباهی را از خود دور می سازد.
3ـ معیار حیات آفرینی و کمال بخشی
یکی از ملاک های حقانیت و فتضیلت هر عمل و پدیده ای، تأثیر و ضرورت آن در تکامل و سعادت انسان است؛ همان گونه که میزان ارزش و فضیلت هر امر حقی به اندازه ی نقش آن در تأمین نیازها و تکامل انسان و نزدیکی به خداوند می باشد؛ چنان که از ویژگی های قوانین و دستورهای حکیمانه اسلام، حیات بخشی و کمال آفرینی و تأثیر آن در تأمین نیک فرجامی انسان است. قرآن کریم می فرماید:
«یا أیّها الّذین آمنوا استَجیبوا لله و للرّسول إذا دَعاکُم لما یُحییکُم»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید. دعوت خداوند و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که مایه ی حیات و رشد شما می شود. (12)
بی تردید خودنمایی، بی بندوباری و مدهای رایج آن، نه در حیات طبیعی و نیازهای واقعی جسمی و بهداشت تن ضروررت دارد و نه پاسخ گوی نیازهای روحی و روانی و تکامل بخش زندگی معنوی می باشد، بلکه به هر دو بُعد حیات مادی و معنوی آسیب می رساند و سلامت و بهداشت جسمی، روحی و روانی فرد و جامعه را از بین می برد. به راستی کدام زنی توانسته با پوشش و رفتارهای ناهنجار، حرکت تکاملی و رشد حیات معنوی داشته و تقرب به خداوند یافته باشد.
بنابراین انسان آزاده و جویای کمال باید همه ی اعمال و رفتارش زندگی ساز، رشد دهنده و تکامل بخش خود و دیگران باشد و انسان را به هدف نزدیک و از هر اخلاق و رفتار غفلت آفرین و منحرف کننده دوری نماید.
4ـ ظهور از بُعد انسانی و حیوانی
انسان ها ـ اعم از زن و مرد ـ از دو جنبه ی انسانی، ملکوتی ـ که سرچشمه ی حقیقت خواهی و کمال جویی است ـ و بعد حیوانی، نفسانی ـ که سرمنشأ خواسته های شهوانی و انواع رذالت ها و شیطنت ها است ـ شکل یافته اند؛ از این رو هر پدیده ای که از جنبه ی انسانی و ملکوتی پدید آمده، حقیقت بوده و اگر از بعد حیوانی و تمایلات غیرمعقول نفسانی ناشی شده باشد، بلاطل است. و به بیان دیگر پدیده هایی که از نقطه قوت های انسان پدید می آیند فضیلت اند و آنها که از نقطه ضعف ها ایجاد می شوند رذیلت می باشند.
پدیده ی بی حجابی، بدحجابی و غیره همانند رفتارهای غیرعفیفانه در مردها از جنبه ی حیوانی و نقطه ضعف های نفسانی به وجود آمده و زیان های جبران ناپذیری بر بعد ملکوتی آدمی وارد می سازد و عفت و غیرت و حجاب کامل از قوت بعد انسانی و روحی سرچشمه گرفته است. با این حال، چگونه ممکن است کردارهای زشت مزبور که معلول نقطه ضعف های آدمی است، نشانه ی رشد شخصیت و… باشد.
5ـ حس، تجربه و عاقبت اندیشی
از رهگذر مشاهده و تجربه ی یک چیز، می توان حقانیت یا بطلان آن را شناخت. براساس این ملاک، سرانجام ناگوار و پرخطر لاقیدی، بدحجابی و نیز نیک فرجامی حجاب و پوشش عفیفانه، بیانگر باطل و رذیلت بودن عمل نخست، و حق و فضیلت بودن دومی است.
با مشاهده روشن شده و با مطالعه و تحقیق روشن تر می شود که پوشش های نامناسب و رفتارهای غیر عفیفانه مشکلات و فاجعه های فراوانی برای خود زنان محروم از زیور تقوا و افراد جامعه، به ویژه جوانان و نوجوانان به وجود آورده است؛ از جمله آسیب به شرف و انسانیت و محبوبیت خود آنان و دیگران، لذا در می یابیم که فاصله گرفتن از لباس حیای زنانه باطل بوده و اخلاق عفیفانه ی جنسی و حجاب درست، کاملاً ارزش مند و حق می باشند.
این یک قاعده ی کلی است که آزموده را آزمودن خطاست و چون ضرر و زیان های ناگوار بی پروایی زنان، بارها و بارها ثابت و رؤیت شده است، انجام دوباره ی آن امری قبیح و سرانجامش پشیمانی است.
6ـ فطرت و وجدان
خلقت انسان، آفرینش خاص و ویژه ای است که به کمک یک سلسله حقایق بدیهی، فطری و ارزشی، هدایت تکوین یافته است؛ به گونه ای که وقتی به سن بلوغ رسید، بدون نیاز به فکر و اندیشه و تعلّم، آنها را می داند و به آن سمت گرایش دارد. آنها عبارتند از:
بزرگ تر بودن کل از جزء، امتناع اجتماع نقیضین یا ضدین، خطوط کلی عقاید، فضایل اخلاقی، فقه و حقوق؛ از طرفی از آن چه که منافی و مخالف با اینهاست بیزار می باشد.
انسان با نوعی آگاهی و بینش، کشش و گرایش توحیدی و زیبایی های عقیدتی، اخلاقی و رفتاری خلق شده است؛ همان گونه که باورهای باطل و زشتی های اخلاقی و رفتاری بیزار و متنفر است. بنابراین انسان براساس خلقت و فطرت خویش، خدا آگاه و خداگراست و با صفات و فضایل نیک از قبیل غیرت، عفت، حیا، عدل، احسان، راستگویی، گذشت و امثال اینها آشنا بوده و به آنها علاقه و گرایش دارد و به مفاهیم صفات و رذایل ناپسند، هم چون بی غیرتی، بی عفتی، ستم و خیانت و کینه و نظایر اینها آگاهی داشته و از آنها گریزان است.
به همین جهت وقتی انسان کار پسندیده ای انجام می دهد، از درون و عمق جان خویش تشویق شده و احساس خشنودی و آرامش می کند و اگر عمل نادرست و گناهی از او صادر شود مورد سرزنش و مجازات قرار گرفته و احساس نگرانی و ناآرامی می کند و در صورت شدت، چه بسا منجر به بیماری های روانی، جنون و خودکشی می شود؛ افزایش خودکشی در این عصر ـ که به بحران معنویت و هویت مشهور شده ـ معمولاً به همین دلیل می باشد.
این تشویق یا مجازات درونی، کار محکمه ی فطرت و وجدان است که قیامت و اولین محکمه ی عدل الهی از درون انسان می باشد و روشنگر وجود قیامت کبری و دادگاه بزرگ الهی در آخرت است.
بنابراین یکی از منابع بزرگ معرفتی در درون جان انسان است که از آن به فطرت، وجدان، شعور باطنی، قلب و غیر اینها تعبیر می شود. فطرت یعنی آفرینش نخستین. وجدان یعنی آن چه که انسان در درون خود می یابد و احساس می کند و شعور باطن یعنی درکی که در عمق جان وجود دارد و…
آیات گوناگونی در باره ی فطرت وارد شده است:
«ونَفسٍ و ما سوّاها فَألهمها فُجورها و تَقواها»؛ سوگند به نفس آدمی و آن کسی ـ خدایی که آن را سامان داد. پس فجور و تقوایش را به وی الهام کرد. (13)
یعنی پروردگار عالم، روح را آشنا نمود به آن چه که پرده ی عظمتش دریده می شود و آن را بیمار یا هلاک می سازد و به آن چه که نفس را از زشتی ها و بدی ها حفظ می کند و باعث رشدش می شود.
«و لکِنّ الله حَبّبَ إلیکُم الإیمانَ و زَیّنهُ فی قُلوبِکُم و کَرّهَ إلیکُم الکُفر و الفُسوقَ والعِصیان…»؛ ولکن خداوند ایمان را نزد شما دوست داشتنی ساخت و آن را در دل های شما بیاراست و کفر و بدکرداری و نافرمانی را ناخوشایندتان داشت. (14)
آیه ی اول به آگاهی و بینش فطری توحیدی، اخلاقی و رفتاری مربوط است و آیه دوم به علاقه و گرایش باطنی به این امور و ناخوشایندی و گریز نسبت به امور ضد توحیدی و اخلاقی و انسانی پرداخته است. مفهوم دو آیه ی فوق در این آیه جمع است:
«فَأقِم وجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطره اللهِ الّتی فَطرَ النّاس علیها لا تَبدیلَ لِخلقِ اللهِ ذلک الدّینُ القیّمُ و لکنّ أکثَر النّاسِ لا یَعلمون»؛ پس ذات و چهره ی جان خویش را به سوی دین یکتاپرستی اسلام که حق گرا است استوار ساز؛ به همان فطرتی که خدا مردم را براساس آن آفریده است. آفرینش خدایی ـ فطرت توحیدی ـ را دگرگونی نیست، این است دین ثابت و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند. (15)
این آیه خطوط کلی اعتقادات، اخلاقیات، حقوق و وظایف عملی را که به عنوان «دین اسلام» ـ آیین تسلیم ـ مطرح است و در همه ی مکتب های وحی مشترک می باشد، فطری و هماهنگ با آفرینش و استعداها و نیازهای انسان شمرده است و این موضوع امری همگانی و میان افراد انسان یکسان می باشد.
از این رو شخصیت ذاتی انسان فطرت توحیدی، دینی و کمال جو بوده و زمنیه ی محبت و عشق به خدا و پاکی و انسانیت و بیزاری از کفر، فسق و عصیان در عمق جان او نهاده شده است و دین اسلام دین فطرت و خلقت می باشد و به همان اموری هدایت می کند که فطرت انسان ها به سوی آن هدایت می کند و هیچ قانون و حکم مخالف ساختار روح و جسم آدمی در بر ندارد.
اما ممکن است این نور فطرت پاک، در اثر جامعه و محیط آلوده، صفات ناپسند و گناهان، ضعیف و پوشیده گردد و یک شخصیت عرضی و دوگانه بیابد؛ چنان که پیامبراکرم (ص) فرمود:
کُلُّ مولودٍ یُولَدُ علی الفِطره حتی یَکون أبواهُ یُهوَّدانه او یُنصّرانه؛ هر کودکی براساس فطرت توحید ی و دینی آفریده می شود و این فطرت همواره ادامه دارد، تا این که پدر و مادرش او را ـ به آیین دیگری مثل ـ آیین یهود یا نصرانیت (مسیحی) بکشانند. (16)
در آیات و روایات که به «معرف» دعوت شده مراد، خلق و رفتاری است که عقل و فطرت و شریعت آنها را به رسمیت شناخته است؛ در مقابل «منکر» که اخلاق و رفتاری است که به رسمیت شناخته نشده است.
بنابراین بوستان انسان در صورتی سبز و خرم و با نشاط خواهد بود و قدم به حریم معطر انسانیت خواهد گذاشت که از چشمه فطرت از درون و اقیانوس شریعت از برون سیراب شود. کسی که اهل درون است و حرف عقل و جانش را می شنود منطق عقل و گرایش فطرت او را به وحی و دین می کشاند و کسی که اهل برون و دین است منطق نیرومند و جذاب دین او را به عظمت خویشتن رهنمود می سازد.
اما کسی که گوش شنوا ندارد و نه حرمتی برای جان و عقل خود قائل است و نه حریمی برای دین و جان آفرین، همانند مزرعه ای خواهد بود که نه چاهی از درون دارد و نه آبی از بیرون، که در نهایت خشک و تباه خواهد شد؛ در نتیجه به فرموده ی امیر مؤمنان علی (ع): صورتش صورت انسان اما باطنش حیوان است و او حقیقتاً مرده ای در میان زندگان است. (17)
نتیجه آن که انسان می تواند عقاید، اخلاق، اعمال و اشیا، به ویژه پدیده ها و مدهای نو را با محک فطرت و ادراکات باطنی خود بسنجد و از حقانیت یا بطلان و فضیلت یا رذیلت آنها آگاهی یابد. البته در پاره ای از موارد و مصادیق احتمال اشتباه در تطبیق وجود دارد، که باید با کمک وحی و دین از خطا و اشتباه جلوگیری کرد.
پوشش و حجاب عفیفانه ندا و دعوتی است که زن آن را در عمق جان می شنود و کششی است که از دورن خود به سمت آن گرایش پیدا می کند و از بی حجابی و بدحجابی و خودنمایی انزجار و تنفر دارد و از آن جا که منشأ امور فطری آفرینش انسان است و در همگان مساوی و یکسان می باشد، ناگزیر این تمایل فطری زن به پوشش و حجاب در برابر مردان امری کلی و همگانی خواهد بود و همه ی زنان را از ابتدای خلقت تا انقراض عالم در بر دارد، هر چند عواملی مانند تربیت خوب یا بد، تبلیغات سازنده یا مخرب، محیط سالم یا ناسالم در شکوفایی و رشد یا ضعف و کاهش و حتی به خاموشی گراییدن نور آن در باطن مؤثر بوده و هست و این مطلب در تمام امور فطری صادق است.
یک نشانه بر فطری بودن حجاب آن است که کتاب های تاریخی و آثار تمدن های مختلف گواهی می هد که فرهنگ حجاب همواره در میان زنان مرسوم بوده و اختصاص به مذهب یا ملت خاص نداشته است و حتی گاهی به پوشش صورت نیز اهتمام می ورزیدند؛ چنان که لباس ملی کشورها و اقوام مختلف جهان از دوران باستان تا قرن هیجدهم نیز مؤید این مطلب است و برخی از زیست شناسان و روان شناسان و جامعه شناسان هم بر فطری بودن حجاب کامل زنان معتقد هستند. (18)
استاد بزرگ، شهید مطهری در این باره می فرماید:
به طور کلی بحثی است در باره ریشه ی اخلاق جنسی؛ از قبیل حیا، عفاف و از آن جمله است تمایل به ستر و پوشش خودـ زن ـ از مرد و در این جا نظریاتی ابراز شده که دقیق ترین آنها این است که حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گران بها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است. زن با هوش فطری و با یک حسّ مخصوص به خود دریافته است که از لحاظ جسمی نمی تواند با مرد برابری کند و اگر بخواهد در میدان زندگی با مرد پنجه نرم کند از عهده ی زور و بازوی مرد برنمی آید و از طرف دیگر نقطه ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است، که او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است… وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ی ضعف مرد را در برابر خود دانست، همان طور که متوسل به زیور و خودآرایی و تجمل شده که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز شد، دانست که نباید خود را رایگان کند، بلکه بایست آتش عشق و طلب او را تیز کند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد. (19)
نشانه ی دیگر فطری بودن حجاب کامل زن این است که در تمام ادیان الهی حجاب عفیفانه، به عنوان یک ارزش، بر زن واجب بوده است؛ همان گونه که رعایت عفاف در امور دیگر مانند حفظ چشم از نگاه آلوده و حرام، پرهیز از اختلاط زن و مرد، دوری از آرایش هوس انگیز برای غیر همسر، گفتار و کردار تحریک آمیز و تماس غیرمشروع با بیگانه، لازم و به آنها توصیه شده است. (20)
از آن جا که نظام تشریع همواره با نظام تکوین هماهنگ است، از این رو، وجوب یک چیز در تمام شرایع آسمانی، بیانگر فطری بودن آن می باشد و حرمت چیزی از ضد فطرت بودن آن ناشی می شود؛ چنان که فطری بودن، امری هم نشانه وجوب یا حرم الهی داشتن آن در تمام شرایع آسمانی است.
بنابراین وجوب عفاف و حجاب در ادیان، نشان فطری بودن آن و نیاز مبرم زن به آن می باشد، زیرا رمز حفظ و ماندگاری یک قانون و آیین، موافق بودن آن با فطرت و طبیعت و نیازهای بشری است. بر این اساس از آن جا که فرهنگ مبتذل بی حجابی و بدحجابی و خودنمایی زنان، بر خلاف فطرت و شریعت می باشد، اولاً باطل و حرام است و ثانیاً استمرار و دوام در جامعه نخواهد داشت، هر چند برای مدتی به عنوان یک ارزش ـ موهوم و بی اساس ـ رواج کاذب داشته باشد. بالاخره روزی می آید که بانوانی که با فراموشی میثاق فطرت و دوری از خویشتن هم چون کودکان بازی گوش، سرگرم بازی های دنیوی هستند و در نهایت به آغوش والدین خود برمی گردند، آنها نیز به آغوش گرم فطرت و شریعت اسلام خواهند برگشت، هر چند با شکست در این بازی و باختن سرمایه ی عفت باشد.
7ـ وحی و دین الهی
مهم ترین منبع معرفت و برترین ملاک شناخت حق و باطل، ارزش های راستین و موهوم و نیک و بد، وحی و دین الهی است، زیرا وحی و دین ـ که در دو چهره ی بزرگ قرآن کریم و سیره و کلمات حکیمانه ی نبی گرامی اسلام (ص) و امامان معصوم علیهم السلام می درخشد ـ از علم و حکمت بی نهایت پروردگار هستی سرچشمه گرفته است، در حالی که سایر منابع و معیارها مربوط به انسان هاست، که در برابر وحی هم چون چراغ یا نور ضعیف در برابر خورشید جهان افروز است.
قرآن حکیم و بیانات گوهر بار ائمه علیهم السلام اقیانوسی از حقایق و معارف ناب است که هر چه انسان بیشتر از آب زلال آن بنوشد، ضمن بیشتر آشنا شدن با ارزش های والای اسلامی و نیازهای اصیل انسانی، تأثیر تربیت بسیار عمیق و گسترده ای در شخصیت و حیات او می گذارد و وی را بیشتر تشنه می سازد.
معرفت و آگاهی به حقایق و معارف اسلام و قرآن در حد توان و ایمان راسخ به آنها، بازتاب وسیعی در انسان و پاکی و سازندگی او خواهد داشت، عقل های خفته را بیدار و انگیزه ها را برای اعمال صالح و اخلاص کامل تحریک می سازد، جان ها را به نور تقوا و ورع منوّر و نگرانی ها و اضطراب ها را زایل و نشاط و آرامش را بر انسان حاکم می نمایدو روح دنیاپرستی را که ریشه ی همه خطاها و معاصی و ظلم ها است از بین می برد و هر چیز جز خشنودی خداوند متعال و لقای او در آخرت و نعیم ابدیت را در نظر انسان بی ارزش و ناچیز می نماید. غرایز و خودخواهی ها را مهار نموده و آدمی را مسئولیت شناس می کند، سبب ترس از عواقب گناه و ظلم، و اجتناب از لذایذی که منجر به آلام دیگران می گردد، می شود.
عاطفه و دگر دوستی بالاخص محبت به همسر را در وجود انسان گسترش و خدمت به مردم را سرلوحه ی زندگی قرار می دهد، در برابر شداید و مشکلات، نیرو و استقامت بخشیده و انسان را سر دوراهی های زندگی به انتخاب راه صحیح وادار می سازد و او را در مسیر سعادت و کمال پیش می برد تا بدان جا که او را فرشته خو و فرشته منش نموده و از فرش به عرش صعود می دهد و در جوار رحمت حق تعالی و مقام قرب او و مواهب بی نهایت و غیر قابل توصیف بهشت می رساند.
در مقابل، به میزان ضعف معرفت و ایمان به معارف قرآن و اسلام، آدمی به حکم دور ماندن از حقایق سازنده شخصیت و زندگی سالم به یک موجود آزاد و بی بندوبار و فاقد تعهد و مسئولیت و خداترسی مبدل می شود، حس تشخیص حق و باطل از او سلب، و اعمال زشتش در برابر او زیبا و نیک جلوه می کند، در برابر حق تکبر ورزیده و چه بسا در منجلاب معاصی و انحرافات غوطه ور می گردد، و کار بدان جا ممکن است برسد که در زندگی متحیر و سرگردان شده و احساس پوچی و بی هدفی نماید.
خداوند در باره ی قرآن کریم ـ که بزرگ ترین مصداق وحی می باشدـ می فرماید:
«…و نزّلنا عَلیکَ الکتابَ تِبیاناً لِکُلّ شیءٍ و هُدیً و رحمهً و بَشری لِلمُسلمین»؛ و ما این کتاب را که بیانی رسا و روشنی بخش برای هر چیزی و راهنما و رحمت بخش و مژده دهند برای مسلمانان ـ آنها که در برابر دستورهای الهی تسلیم و فرمان بردارندـ است بر تو فرو فرستادیم. (21)
و در جای دیگر می فرماید:
«إنّ هذا القرآنَ یَهدی لِلّتی هِیَ أقوَمُ و یُبشّرُ المؤمنینَ الّذین یَعلمون الصّالحات أنّ لهم أجراً کبیراً»؛ به درستی که این قرآن به راهی که استوارترین است، هدایت می کند و مؤمنانی را که کارهای نیک و شایسته می کنند مژده می دهد که برایشان پاداشی بزرگ است.
امیرمؤمنان علی (ع) در باره ی عظمت قرآن می فرماید:
سپس قرآن را بر او نازل فرمود، نوری است که خاموشی ندارد، چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که رونده ی آن گمراه نگردد، شعله ای است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده ی حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستون های آن خراب نشود، شفا دهنده ای است که با وجودش، بیماری ها وحشت نیاورد، قدرتی است که یاورانش را شکست ندارد و حقی است که یاری کنندگانش مغلوب و خوار نشوند، قرآن معدن ایمان و اصل آن است، چشمه های دانش و دریاهای علوم است، سرچشمه های عدالت و نهرهای جاری عدل است، پایه اسلام و ستون محکم آن است. (22)
حضرت اما رضا (ع) فرمود: شخصی از امام صادق (ع) پرسید: «ما بالَ القرآنُ لا یَزدادُ علی النّشرِ الدّرسِ إلاّ غضاضهً»؛ چرا قرآن با افزایش نشر و مطالعه جذاب تر و با طراوت تر می شود؟
امام جعفرصادق (ع) در پاسخ فرمودند:
لأنَّ الله تَبارکَ و تعالی لَم یَجعلهُ لِزمانٍ دونَ زَمانٍ و لا لِناسٍ دونَ ناسٍ فهو فی کُلّ زَمانٍ جدیدٍ و عِندَ کُلّ قومٍ غضٌّ إلی یوم القیامه؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی آن را برای زمان معین و برای مردم خاص قرار نداده است؛ از این رو قرآن در هر زمان تازه و نزد هر جمعیتی تا قیامت با طراوت و شاداب است. (23)
پیامبراکرم (ص) خطاب به مسلمانان فرمودند:
هنگامی که امور بر شما مشتبه شود همانند پاره های شب تاریک، بر شما باد که به سراغ قرآن بروید… کسی که قرآن را پیشاپیش روی خود قرار دهد او را به بهشت هدایت می کند و کسی که آن را پشت سر افکند او را به دوزخ می راند، قرآن بهترین راهنما به سوی بهترین راه است. هر کسی بر طبق آن سخن گوید راست گو است و هر کسی به آن عمل کند مأجور بوده و پاداش می گیرد و هر کسی مطابق آن حکم کند عادل است.(24)
راز جاودانگی دین اسلام
هر چند با ذکر آیات و روایات فوق، عظمت مکتب تربیت وحی و دین اسلام و بقای آن تا قیامت روشن می گردد، اما در تحلیل و راز بقا و جاودانگی آن باید دانست که کیفیت و ویژگی محتوای قرآن و نظام قوانین تربیتی اسلام به گونه ای است که می تواند پاسخ گوی همه ی نیازهای بشری و مقتضیات همه ی زمان ها تا قیامت باشد، چرا که انسان دارای روح ثابت و طبیعتی متغیر می باشد، وحی و دین مقدس اسلام نیز از دو بخش قوانین و احکام ثابت و متغیر تشکیل شده است.
قوانین و دستورهای ثابت برای پاسخ گویی به بخش ثابت و لایتغیر، یعنی روح و فطرت ملکوتی و استعداهای عالی و نیازهای فطری است. این قوانین ثابت اسلام شامل اصول دین، فضایل اخلاقی، خطوط کلی حقوق و فروع می باشد که در همه ی شریعت های آسمانی و پیامبران الهی مشترک بوده و مقتضای اصلی فطرت است و قابل نسخ نیست، هر چند به تدریج کامل تر و جامع تر گشته است، زیرا این امور از نیازهای ثابت همه ی انسان ها، از ابتدای خلقت آدمی تا انقراض عالم بوده و خواهد بود و تغییر و دگرگونی در این نیازها پیدا نخواهد شد؛ بر همین اساس لفظ دین در قرآن کریم به صورت مفرد ذکر شده است.
«إنّ الدّین عِنداللهِ الإسلام»؛ به درستی که دین ـ و قوانین ثابت ـ نزد پروردگار تنها اسلام است. (25)
بنابراین دین همه ی پیامبران دین واحد و اسلام بوده است. اسلام یعنی تسلیم و سر فرود آوردن در برابر قوانین و فرمان های الهی. اگر شریعت و آیین محمدی صلی الله علیه و آله دین اسلام نامیده می شود به این خاطر است که جامع ترین و کامل ترین و آخرین شریعت آسمانی می باشد.
اما قوانی و احکام متغیر اسلام، جواب گوی بُعد غیر ثابت انسان یعنی بدن و نیازهای متغیر طبیعی است؛ هم چنان که به دلیل وجود رابطه میان بعد طبیعی و فطری، این قوانین پاسخ گوی نیازهای اصیل این سه بخش واسطه و رابطه نیز می باشد. همه ی دگرگونی های زندگی و مقتضیات زمان و نیازهای متغیر و جدید انسان مربوط به طبیعت و چهره ی متغیر انسان است نه فطرت و جنبه ی ثابت.
این قانون های متغیر و دگرگونی پذیر که عبارت است از جزئیات حقوق و فقه، به حسب زمان و مکان و حالات تغییر می یابد؛ از این رو این قوانین برای پیامبران اولوالعزم، در طول زمان ها گوناگون بوده است و در قرآن از آنها به نام «شرعه و منهاج» یاد شده است:
«لِکُلّ جعلنا شِرعَهً و مِنهاجاً»؛ برای هر امتی از شما ـ آدمیان ـ راه و روشی قرار دادیم.(26)
پس اصل نماز و روزه و… مثلاً در تمام ادیان بوده و ثابت می باشد، اما کیفیت انجام آنها متفاوت بوده است که به آن شریعت و منهاج گفته می شود. شریعت مخالف با فطرت نیست و لکن مقتضای اصلی فطرت نیز نمی باشد. شریعت، تحول پذیر و نسخ بردار است؛ به همین دلیل با گذشت زمان دراز و دگرگون شدن زندگی بشر و پدید آمدن نیازهای تازه، شریعت جدید و کامل تری می آمده و شریعت پیشین نسخ می شد و در حقیقت مدت و زمان آن به پایان می رسید.
بنابراین به اقتضای حکمت بالغه خداوند، «دین» برای پرورش روح و فطرت و «شریعت» برای تربیت طبیعت و تأمین رابطه میان بخش ثابت و متغیر است و از آن جا که دین اسلام و شریعت خاتم پیامبران تا قیامت باقی است، لذا قوانین و احکام متغیر فقهی و حقوقی برای مسائل مستحدثه و نیازهای جدید و حادث در هر عصری از غیبت کبری از طریق علما و دانشمندان اسلامی، از قوانین کلی ثابت دین اسلام استنباط و استخراج شده و به مردم و امت ابلاغ می شود و در کنار آن، موضوع «ولایت فقیه» قرار دارد که تأمین کننده ی کمبودها و کاستی هاست.
راز عظمت و بالندگی دین اسلام که عصاره و مکمل تمام شرایع انبیا سلف است، در آن است که با ساختار وجودی انسان و نیازهای ثابت و متغیر در هر زمان و مکان کاملاً هماهنگ می باشد و این از ویژگی های ذات حکیمی هم چون خداوند است که برای رسیدن انسان و سایر موجودات به هدف آفرینش خویش، زمینه ها و اسباب نیل به آن هدف را از درون و برون فراهم می نماید؛ به همین دلیل به انسان سفارش می فرماید که چهره ی جان را به سمت دین فطری متوجه نما:
«فَأقِم وجهکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطره اللهِ الّتی فَطر النّاس عَلیها لا تَبدیل لِخلقِ اللهِ ذلک الدّینُ القیم و لکنّ أکثر النّاسِ لا یَعلمون»؛ پس چهره ی جان خویش را به سوی دین یکتاپرستی اسلام که حق گرا است استوار ساز؛ به همان فطرتی که خدا مردم را بر پایه ی آن آفریده است. آفرینش خدا ـ فطرت توحیدی ـ را دگرگونی نیست، این است دین محکم و استوار ولی بیشتر مردم نمی دانند. (27)
اکثر مردم از این امر مهم و حیاتی آگاهی ندارند که دین مقدس اسلام ـ خطوط کلی معارف و قوانین و دستورهای ثابت الهی ـ امری فطری بوده و سرشت و خلقت تمام انسان ها توحیدی و دینی است و میان نظام تکوین و آفرینش انسان و نظام تشریع و آیین اسلام هماهنگی و سازگاری کامل وجود دارد و هر آن چه در دین آمده ریشه در فطرت آدمی دارد و آن چه در فطرت و عمق جان انسان است، دین اسلام نیز با آن موافق می باشد و به آن هدایت می کند؛ در غیر این صورت میان دو نظام، تضاد و تنش پیدا می شد که با توحید و حکمت و عدالت الهی و هدف والای حیات سازگار نیست.
پس حقیقت فطرت جز دین نمی باشد و دین نیز تجسم فطرت است و این دو، یار و یاور یکدیگر هستند، تا انسان را به سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت برسانند و تنها خردمندان متذکر این حقیقت اند. غفلت و ناآگاهی اکثر مردم از این حقیقت فوق العاده حیاتی باعث بی دینی و یا ضعف ایمان آنان و سستی در پای بندی به دستورهای دین شده است و کسی که از دستورهای دینی سرپیچی کند شیطان، قرین و هم نشین او، و زندگی سخت و نکبت بار همراه اوست. (28)
بنابراین نیازهای متغیر انسان ها در هر عصری به طبیعت و مادیات مربوط است و پیشرفت در علوم طبیعی و اجتماعی و رشد فکری در امور مادی و فن آوری های جدید ربطی به اعتقادات، انسانیت و نیازهای ثابت و اصیل انسان ها ندارد تا گفته شود عصر امرروز، عصر تمدن، تسخیر فضا و ارتباطات است و دینی که چهارده قرن از عمر آن سپری شده، کهنه و فرسوده گشته و تاریخ مصرف آن پایان یافته است و نمی تواند پاسخ گوی مقتضیات و نیازهای بشر متمدن ـ تمدن مادی ـ باشد، بلکه برعکس، بشر امروزی به دلیل برخورداری از قدرت و امکانات مادی پیشرفته، نیاز بیشتری به دین، معنویت و اخلاق دارد و گرنه با استفاده از ابزارهای پیشرفته، مرتکب جنایت های وحشیانه ی مدرن و خون ریزی های فراوان انسان و انسانیت می شود، تا آن جا که به زنان، کودکان و سال خوردگان بی دفاع هم رحم نمی کند؛ چنان که دنیای امروز شاهد این جنایت ها است. آیا بشر متمدن امروز به خدا و پروردگار و منعم خویش و ارتباط با او ـ از راه عبادت و اطاعت ـ نیاز ندارد؟ آیا انسان متمدن امروز که در علم و تکنولوژی پیشرفت های چشم گیری داشته، دیگر نیازمند به علوم و معارف توحیدی، معنوی و اخلاقی نیست تا روح تشنه ی خود را از آنها سیراب نماید؟ و آیا انسان متمدن عصر حاضر محتاج الگوهای الهی، اخلاقی و معنوی نیست؟
در حالی که اولاً عالم طبیعت و ماده الگو و سرمشق تمدن مادی دنیای روز بوده و هست و بشر با مشاهده، مطالعه و تحقیق در مخلوقات طبیعی توانسته است پیشرفت های چشم گیر مادی خود را به دست آورد؛ مثلاً پرندگان، الگوی ساختن هواپیما، حدقه و عدسی چشم برای ساخت دستگاه دوربین و فیلم برداری و امثال آن، مغز و حافظه برای ساختن ماشین حساب و کامپیوتر و غیر اینها، بدن انسان سرمشق ساخت رباط، گلهای طبیعی برای درست کردن گل های مصنوعی و خلاصه هزاران مخلوق طبیعی، الگوی مصنوعات بشری بوده و خواهد بود.
حال آیا چنین انسانی با آن روح ارزش مندش به برترین اسوه های آسمانی و الگوهای انسانی و کمال یافتگانی؛ هم چون پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام که آیات بزرگ و نشانه های بسیار پرفروغ خداوندی و مهم ترین عامل تکامل انسانی می باشند، نیاز ندارد تا بتواند با الگوگیری از آنان در حیات معنوی و مادی، به رشد، تکامل و مقام منیع انسانیت ـ که هدف خلقت انسان است ـ برسد؟
به علاوه، لازمه ی این سخن ناروا که دین اسلام نمی تواند جواب گوی نیازهای این زمان باشد، این است که بشر امروز از دین و وحی محروم باشد و پروردگار عالم ـ العیاذ بالله ـ به افراد این عصر و دوران های بعدی ستم می کند که به مهم ترین نیاز فطری آنان ـ نیاز به دین ـ پاسخ مثبت نداده است.
با این که انسان هیچ گاه بدون وحی آسمانی و رهبران دینی نمی تواند زندگی معقول و شرافت مندانه داشته باشد؛ همان گونه که قادر به سیر معنوی نبوده و نمی تواند استعداهای معنوی و انسانی خویش را به کمال برساند، در نتیجه فلسفه خلقت او عقیم می شود. و حال آن که خداوند، عادل مطلق بوده و کوچک ترین ستمی به بندگانش روا نمی دارد و گر نه او واجب الوجود و قدرت بی نهایت نخواهد بود.
«إنّ اللهَ لا یَظلِمُ شیئاً ولکنّ النّاس أنفُسهُم یَظلِمون»؛ به راستی خدا هیچ ستمی به مردم نمی کند، بلکه مردم بر خود ستم می کنند. (29)
گذشته از اینها، به حکم عقل، خدا عادل و حکیم مطلق است و آیات زیادی نیز حاکی از این مطلب است، لذا همه قوانین و دستورهای او ـ که همان دین است ـ عادلانه و حکیمانه بوده و هیچ یک از آنها موجب ستم به کسی نمی شود، زیرا از عادل و حکیم، جز به عدالت و حکمت صادر نمی گردد.
بنابراین هر شبهه ای به ویژه شبهاتی که از ناحیه دشمنان و بدخواهان در باره ی اسلام یا پاره ای از احکام و دستورهایش، مخصوصاً در مورد حجاب و مسائل مربوط به زنان شده یا می شود با این مطالب برطرف می گردد.
نیتجه آن که دین بزرگ اسلام با هماهنگی کامل با ساختار لطیف و زیبای فطری و طبیعی زن، فرمان عادلانه و حکیمانه ی توأم با هشدار نسبت به پوشش و حجاب کاملاً عفیفانه زنان داده است، تا ارزش، جایگاه و مقام معشوقیت آنان در نظام خانواده حفظ و احساسات عالی روحی آنها و همه ی افراد جامعه در سایه ی فضای اجتماع سالم و به دور از تحریکات جنسی و انحرافات شهوانی، شکوفا گردد و از غافله تکامل عقب نمانند و به فیض بزرگ سعادت در دنیا و آخرت نایل آیند. آیات و روایات فراوانی در این زمینه وارد شده که توضیح و تفسیر آیات بیان شد و تنها به گوشه ای از روایات در خلال مباحث اشاره شد.
به راستی اگر بی احترامی و بی ادبی زشت است و شایسته ی یک انسان بیداردل نیست، بی احترامی و بی ادبی به ساحت قدس خداوند به مراتب زشت تر است و چه بی حرمتی بدتر از این که قانون حکیمانه ی حجاب او رها و قانون ظالمانه بی بندوباری و بدحجابی دشمنان او عملی شود؟!
حقیقت پوشش اسلامی اظهار فروتنی در برابر دستور الهی، حاکی از ایمان و دین داری و جلوه ای از عفت و فضیلت است.
8ـ نماز
دین اسلام، مکتب آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت بوده و همه دستورهایش دارای حکمت، فلسفه و اسرار است؛ از این رو مضامین، حکمت ها و اسرار عبادت ها، عالی ترین دانشگاه معارف توحیدی و انسانی و برترین حوزه ی تربیتی و پرورشی محسوب می شود.
روح و باطن عبادت، یاد خداوند و احساس حضور در پیشگاه اوست؛ یعنی انسان با تمام وجود درک و حس کند که خداوند پیوسته نظاره گر او و جهان بوده و همه ی اعمال، گفتار و اندیشه های وی را می نگرد. ضمن این که تمام آنها ثبت و ضبط شده و سرنوشت آینده فرد را در دنیا و آخرت تشکیل می دهد.
چنین انسانی هیچ گاه در محضر پروردگار دست به گناه و رذیلت ها نمی آلاید و فریب، ستم و خیانت به خود و دیگران را روا نمی دارد؛ به همین دلیل احساس حضور، عامل طهارت نفس و دوری از زشتی های اخلاقی و رفتاری و منشأ زینت روح به زیبایی های اخلاقی و رفتاری و نزدیکی به خداوند می باشد.
هیچ عبادتی در پیشگاه الهی ـ بعد از کسب آگاهی دینی و معرفت توحیدی و خداشناسی ـ به عظمت نماز نمی رسد؛ چنان که در حدیث نورانی از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند:
ما مِن شیءٍ بَعد المَعرفه یَعدِلُ هذهِ الصّلاه؛ هیچ چیزی بعد از معرفت و شناخت خداوند و آیین او ـ همتای نماز نیست. (30)
نماز مهم ترین عامل یاد خداوند ـ به ویژه در اثر تکرار در هر شبانه روز و تجدید عهد الهی ناشی از آن ـ و احساس حضور دائمی در محضر او می باشد:
«اَقِمِ الصّلاه لِذکری»؛ نماز را به خاطر یاد من به پادار. (31)
و تنها یاد خداوند که در پرتو اطاعت و عبادت به ویژه نماز حاصل می شود، دل ها را مطمئن کرده و به انسان آرامش می بخشد؛ «اَلا بذکر اللهِ تطمَئنُّ القُلوب». (32)
کسی که به یاد خداوند باشد خدای سبحان نیز به یاد او خواهد بود؛ «فَاذکُرونی أذکُرکُم». (33) در نتیجه غرق در رحمت و برکات ویژه ی او خواهد شد و سفره ی مادی و معنوی وی رنگین خواهد گشت و صفات و اعمال او با دوام ذکر، نیکو می گردد.
پس نمازگزار واقعی در دامن نماز و یاد خداوند و اتصال به مبدأ آرامش، از اطمینان و آرامش دل برخوردار است و هیچ چیز قلب او را نمی لرزاند و از غیر خدا هراسی ندارد و در فراز و نشیب های زندگی خود را نمی بازد؛ همانند کودکی که جز در دامن پدر و مادر خود آرامش پیدا نمی کند. کسی که اهل نماز است، جرأت نمی کند به ناپاکی ها و بزهکاری ها آلوده شود و شرافت نفس خویش را لکه دار سازد، اما با ترک یا تضییع آن، زمینه ی انحراف و پیروی از شهوات فراهم می گردد. (34)
نماز باعث پاک سازی جان از رذایل و آلودگی های باطنی و آراسته شدن به فضایل و کمالات معنوی است. اما آیا هر نمازی دارای چنین ویژگی ها و برکات است؟ نماز ـ هم چون دیگر عبادت ها ـ هم دارای شرایط، اذکار و افعال ظاهری است و هم آداب و محتوای عالی و اسرار باطنی دارد.
هدف از نماز آن است که انسان از شرایط، احکام و ظواهر، به عمق معانی و اسرار و حکمت های آنها برسد؛ از قشر و پوست فراتر رفته و به حقیقت و باطن آن رسیده و در نتیجه پاک و کامل گردد. در غیر این صورت بسنده کردن به ظواهر در نماز، همانند اکتفا به پوست میوه و غفلت و محرومیت از حقیقت درونی آن است. پوست و قشر میوه فرع و برای نگهداری محصول درونی و وصول به آن می باشد. نماز نیز این گونه است.
با توجه به این که خداوند متعال، کمال و بی نیاز مطلق می باشد و نه تنها از اطاعت ها و عبادت های انسان ها بی نیاز است بلکه از جهان هستی و مخلوقات عالم وجود بی نیاز است، «فإنّ الله غنی عن العالمین»؛ (35) لذا هدفی جز نیک بختی، هدایت و تکامل یافتن انسان ندارد. اما راضی شدن به ظاهر نماز و لقلقه ی زبان، چنین هدف والایی را برای انسان برآورده نمی کند.
بنابراین اگر انسان ـ ضمن حفظ ظاهر نماز ـ تدبّر و دقت در عمق معانی ذکرها و اسرار و حکمت های افعال و شرایط و احکام نماز داشته باشد و زندگی خود را بر اساس آنها تنظیم نماید، این نماز انسان ساز، کمال آفرین و آرامش بخش خواهد بود. در این جا به مناسبت، به برخی از اسرار و اهداف نماز اشاره می کنیم تا فلسفه و حکمت حجاب و پوشش زن در نماز روشن شود:
فلسفه و راز حجاب زن در نماز
یکی از شرایط صحت نماز بانوان رعایت پوشش و حجاب مناسب است. خدایی که به همه چیز انسان حتی نیات و درون او بینا و آگاه است، چه نیاز است که زن در برابر او کاملاً پوشیده و محجّبه باشد؟
آیا می توان گفت خداوند به زنان نامحرم است اما بیگانگان و مردان جامعه به آنان محرمند، این سؤالی است که تاکنون بی پاسخ مانده و هنوز بانوان مسلمانی که مدهای بدحجابی و خودنمایی را نشانه ی رشد و شخصیت خود می پندارند، نتوانسته اند یک جواب منطقی و به دور از خودفریبی برای آن بیابند که بتوانند کیفیت پوشش و نمایش خود را با آن توجیه و تصحیح نمایند!
از مقدمه ای که بیان شد روشن می شود که پوشش و حجاب عفیفانه ی زن در نماز نیز فلسفه و راز حکیمانه و حیاتی و سرنوشت ساز دارد، که با اندکی تأمل روشن می شود. همان گونه که هر عبادتی از جمله نماز، تعلیم و تمرین است برای انسان که در همه حال به یاد خداوند سبحان و بازگشت به سوی او در آخرت و تزکیه و تربیت خود برای یک زندگی ابدی باشد، حجاب زن در نماز نیز آموزش، تمرین و تذکر پوشش عفیفانه ی اوست که در غیر نماز، هنگام حضور در جامعه یا در برابر نامحرم این گونه عفیفه و محجّبه باشد؛ به همین جهت از دیدگاه اسلام پوشش در غیر نماز هم باید همان پوشش در حال نماز باشد، یعنی همان پوشش مناسب و مقدار حجاب او در نماز، باید در غیر نماز در برابر نامحرم هم رعایت شود، زیرا نماز آموزشگاه مهم ترین معارف و نیازهای حیاتی انسان و پرورشگاه ایمان و تقوا و اخلاق انسانی و الهی از جمله عفاف و حجاب است، لذا نماز مظهر حقیقت و سیمای ملکوتی دین اسلام می باشد. نماز مرآت و آیینه ی دین الهی است. خداوند حکیم تمام معارف و قوانین مهم و ریشه ای و مسائلی که حیات معنوی و اخلاقی و سعادت دنیوی و اُخروی انسان و جامعه را تأمین می کند، به طور اجمال و کلی در نماز مقرر فرموده است.
بنابراین حکمت و سرّ این که لباس نازک و بدن نما یا پوشیده نبودن بعضی از اندام زن حتی یک تار موی او در نماز، در صورتی که آگاهانه و عمدی باشد، حرام و باطل کننده نماز است، این است که بی بندوباری و بدحجابی و نپوشاندن بعضی از اندام یا مو از سوی زن در اجتماع و مجالس نامحرمان هم چون زمان جاهلیت، حرام می باشد که به تدریج مهر باطل به زن می زند و اساساً از آن جا که نماز شناسنامه ی دین و مظهر اسلام است، لذا همان گونه که نمازی که حجاب صحیح در آن رعایت نشود، مورد قبول خداوند متعال نخواهد بود، زنانی که حجاب صحیح اسلامی را در حامعه رعایت نمی کنند، نیز دینشان مورد قبول و رضایت الهی نخواهد بود.
نتیجه این که لزوم پوشش و حجاب کامل زن در نماز بیانگر حقانیت حجاب عفیفانه و وجوب رعایت آن در برابر نامحرمان می باشد. بنابراین واقعیت حجاب عفیفانه ی زن شعار حق طلبی و حقیقت خواهی است هم چنان که فریادی است علیه جاهلیت و خودآرایی و خودنمایی جاهلی. لذا بانوان مسلمانی که حجاب اسلامی را رعایت نمی کنند، یا باید قائل شوند که حجاب در نماز واجب نیست و بدون آن نماز بخوانند و یا خداوند سبحان را نامحرم و مردان را محرم خود بدانند! پاسخ آنان در این باره بستگی به میزان معرفت و دیانت و حقیقت جویی آنها دارد؛ اگر واقعاً طالب حقیقت باشند، با روشن شدن حقانیت حجاب، باید توبه ی نصوح کرده و گوهر خود را در صدف ارزش مند حجاب و عفاف حفظ نمایند، در غیر این صورت نمازشان مقبول درگاه خداوند نخواهد بود، چون نشانه قبولی نماز در فرهنگ وحی آن است که انسان را از گناهان و رذیلت ها باز دارد.
در روایتی نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند:
مَن لَم تَنههُ صلاتُهُ عَن الفحشاءِ والمُنکر لَم یُزد مِن الله إلاّ بُعداً؛ کسی که نمازش او را از زشتی ها و گناهان باز ندارد، بهره ای از نماز ـ جز دوری از خداوندـ نبرده است. (36)
البته چنین نمازی از جهت فقهی در صورت وجود شرایط، صحیح است و تکلیف را از انسان ساقط می کند، اما نمازی نیست که او را به خداوند سبحان نزدیک کند و از سایر برکاتش نیز بهره مند گردد؛ همان گونه که معیار سنجش قبولی و عدم قبولی اعمال دیگر انسان نیز پذیرفته شدن نماز یا عدم پذیرش آن است ؛ امام باقر (ع) فرمودند:
إنّ اَول ما یُحاسَبُ بِه العَبدُ الصّلاهُ فَإن قُبِلَت قُبِل ما سِواها؛ اول چیزی که ـ در قیامت ـ از انسان حسابرسی می شود، نماز است پس اگر قبول شود بقیه ی اعمال نیک هم مقبول خواهد شد. (37)
چرا که اهتمام به نماز ـ با آن ویژگی هایش ـ نشانه ی اهتمام به سایر اعمال ـ که از جهت عظمت و فضیلت در رتبه ی بعد از نماز قرار گرفته اند ـ می باشد. ضمن این که نماز و تکرار آن در شبانه روز، روح اخلاص ـ که پایه ی قبولی عمل است ـ را در انسان زنده می کند و همین امر موجب می شود که سایر اعمال با خلوص و قصد تقرب انجام شود.
بنابراین اگر زنان مسلمان، نماز را با توجه به اسرارش، به ویژه سرّ حجاب در آن، به پا می داشتند شاهد عفت ورزی بیشتر و رعایت حجاب اسلامی از سوی آنان بودیم و آنها هرگز به خود اجازه نمی دادند آن رفتارهای ذلیلانه را مرتکب شوند.
پی نوشت ها :
1- ر.ک: سوره های مائده (5)آیه104؛ انعام (6)آیه143؛ اسراء (17)آیه 36؛ احزاب (33)آیه 70؛ انبیاء (21)آیه 24؛ احقاف (46)آیه 4؛ و…
2- یوسف (12)آیه 108.
3- انفال (8)آیه 29.
4- غررالحکم، ج2،ص144.
5- مائده (5)آیه 50.
6- تفسیر نورالثقلین، ج1،ص640، به نقل از اصول کافی.
7- حجرات (49)آیه 13.
8- بحارالانوار، ج78،ص8.
9- بقره (2)آیه 216.
10- احزاب (33)آیه 59.
11- همان، آیه 32.
12- انفال (8)آیه 24.
13- شمس (91)آیه 7-8.
14- حجرات (49)آیه7.
15- روم (30)آیه 3.
16- بحارالانوار، ج3،ص281.
17- نهج البلاغه، خطبه 87.
18- ر.ک:حجاب در ادیان الهی؛ حقوق زن در اسلام و…
19- مسئله حجاب، ص62-63.
20- برای اطلاع بیشتر ر.ک: حجاب در ادیان الهی.
21-نحل (16)آیه 89.
22- نهج البلاغه، خطبه 198.
23- بحارالانوار، ج92،ص15.
24- همان، ج77،ص179.
25- آل عمران (3)آیه 19.
26- مائده (5)آیه 48.
27- روم (30)آیه 30.
28- زخرف (43)آیه 36.
29- یونس (10)آیه 44.
30- بحارالانوار، ج69،ص406.
31- طه (20)آیه 14.
32- زعد (13)آیه 28.
33- بقره (2)آیه 152.
34- مریم (19)آیه 59.
35- آل عمران (3)آیه 97.
36- بحارالانوار، ج82،ص198.
37- فروع کافی، ج3،ص268.