نویسنده:سیدجمالالدین دینپرور
مقدمه
«بحرین»، مجمع الجزایرى در غرب خلیج فارس، مرکز دستیابى و صید مروارید، همواره زادگاه و پرورشگاه مردان بزرگ و شخصیتهاى علمى بنام در تاریخ بوده است که میبایست صدچندان آن گوهرها و اشیاء گرانبها را به پاى آنان ریخت، و بنا به دستور پیامبر اکرم (ص) و امام صادِق (ع) «شدّر حال» کرد و از دریاها و خشکیها گذشت و رنج و مشقت سفر را تحمل نمود تا به دانش و اندیشه آن چهرههای ارزشمند و کمنظیر دست یافت.
عالم ربّانی، فیلسوف، فقیه و محقق نامی، کمال الدین میثم علیبن میثم البحرانى از شخصیتهاى برجسته و ممتاز این سرزمین و جهان اسلام است.
و چون موضوع این مقاله بررسى یکى از کتابهاى ایشان یعنى شرح نهج البلاغه، آن هم در فرصت بسیار محدود است علاقمندان را به بعضى از کتابهایى که در شرح حال ایشان نوشتهاند ارجاع میدهم:
1ـ السلافه البهیه فى الترجمه المیثمیه.
2ـ روضات الجنات: 7/216
3ـ مجالس المؤمنین: 2/210
4ـ اعیان الشیعه: 49/98
5ـ الفوائد الرضویه: 689
6ـ الکنى والالقاب: 1/419
7ـ تأسیس الشیعه: 169
8ـ خاتمه مستدرک الوسائل (طبع الجدید): 2/409
فقط در اینجا به اختصار به عنوان مقدمه مقاله به شخصیت و بیت این عالم بزرگ اشاره میکنم:
علامه ابن میثم شارح بزرگ نهج البلاغه در «بحرین» به دنیا آمد و رشد و نمو کرد و در دامان علم و فقه پرورش یافت. در نزد پدرش به تحصیل پرداخت و علوم لغت و صرف و نحو، آداب و فنون خطابه را فرا گرفت و به درجه و مقام بلندى در علم صرف و نحو و معانى بیان و بدیع و علم منطق رسید.
فقیه محقق، سید محمد باقر موسوى خوانسارى مینویسد: او از علماى اهل فضل و دقت و متکلم و عالم برجسته علم کلام بود.
صاحب کتاب «اللؤلؤه» نیز او را علامه و فیلسوف مشهور معرفى مینماید.
علامه بزرگوار شیخ سلیمان بن عبداله البحرانى در کتاب خود: «السلافه البهیه فی الترجمه المیثمیه» مینویسد: او فیلسوف محقق و حکیمى دقیق، پیشواى علما، علم کلام و برگزیده فقها، و محدّثان است.
استاد بشر و اندیشمند بزرگ، سیّد المحققین«شریف جرجانی» بعضى از تحقیقات عمیق و با ارزش او را نقل کرده و از وى به «بعض مشایخ ما» نام برده است.
و سیّد سند و فیلسوف یگانه میرصدرالدّین محّمد شیرازى بیشترین نقل را از وی دارد و میگوید: زمانه مانند او را نخواهد آورد، و در حقیقت کسى که شرح نهج البلاغه او را ببیند به ممتاز بودن و یگانه بودن او در جمیع فنون اسلامى و ادبى و فلسفى و اسرار عرفانى شهادت خواهد داد.
شرح نهج البلاغه
شک نیست که براى علاّمه ابن میثم کتاب ارزشمند و نفیسى در شرح نهج البلاغه است، و جاى تاسّف است که براى آن اسم خاصّى تعیین نکرده است بلکه در مقدمه آن بعد از اشاره به رویدادهایى که رخ داده و منتهى به ملاقات او با «بهاء الدّین محمّد جوینی» گردیده مینویسد: دوست دارم به خاطر سپاس خود از بخشى از نعمتهاى گذشته او شرحى براساس قواعد حقیقى و مزیّن به مباحث فقهى و علمى باشد، و در آن شرح آنچه از رموزى که بر من آشکار گشته است بیاورم.
و در آخر جلد پنجم مینویسد: این آخرین چیزى است که از کلمات منتخب سید رضی (ره) از کلام گهربار حضرت امیر(ع) یافتم.
بنابراین باید گفت این شرح به نام «شرح کبیر» یا «مصباح السالکین» معروف است نه مکتوب.
به نظر میرسد از جملهاى که مرحوم ابن میثم در پایان شرح وسیط خود نوشته است:
هذا اختیار«مصباح السالکین» لنهجالبلاغه… استفاده شده که نام شرح کبیر ایشان «مصباح السالکین» میباشد.
در هر صورت اکثر مورّخان تصریح کردهاند که براى مرحوم ابن میثم سه شرح بر نهج البلاغه میباشد «شرح کبیر»، «شرح وسیط»، «شرح صغیر».
اما شرح کبیر که در تهران به چاپ رسیده پنج جلد است و به «مصباح السالکین» نامیده شده است و آن کتابى پرسود و آکنده از نکات دقیق و مهم علمى و فلسفى است که جایگاه علمى شارح از آن کاملا مشهود است.
و اما شرح متوسط که «اختیار مصباح السّالکین» نام دارد تلخیص شرح کبیر است که آن هم به اشاره «علاء الدّین محمّد» براى دو پسرش «نظام الدّین ابی محمّد» و «مظفرالدّین ابى العبّاس» نوشته شده است.
مرحوم ابن میثم در این رابطه مینویسد: پس اشاره کرد به سویم که خلاصه گردانم گزیدههاى فصلهایى از آن کتاب را که هم جامع و هم خالى از تطویل باشد تا یادگارى براى دو پسرش بوده و یادگیرى و بهرهورى آنان آسان، پس به امتثال امر او مبادرت کردم و در تهذیب و تنقیح کتاب کوشیدم و از خداوند درخواست کردم که مرا براى اتمام این کتاب موفّق کرده و به سرمنزل مقصود برساند
صاحب کتاب «روضات الجنّات» گوید: و از مصنّفات بدیع او شرح کوچک بر نهج البلاغه است و آن را در حدود سال… دیدم.
نویسنده معتقد است از آنجا که مرحوم ابن میثم کتاب کوچکى به نام «شرح المائه کلمه» دارد و آن در دست فضلا، و طلاّب بوده و از آن استفاده میکردند و اسم خاصّى روى آن نوشته نشده بود و فقط شرح صد کلمه امیرالمؤمنین بر روى جلد یا صفحات اول آن مکتوب بوده، لذا عدّهیى آن را شرح صغیر نهج البلاغه معرّفى کردهاند.
کوتاه سخن آنکه مرحوم ابن میثم داراى دو شرح کبیر و صغیر به نام «مصباح السّالکین» و «اختیار مصباح السّالکین» میباشد و شرح دیگرى به نام شرح صغیر ندارد. مگر آنکه کتاب اختیار مصباح السالکین را شرح صغیر بنامیم.
خصوصیات شرح کبیر
1ـ در اختیار داشتن نسخه خطّى مرحوم شریف رضی، همانطور که میدانید «علاّمه شریف رضی» در قرن پنجم میزیسته و جمعآوری«نهج البلاغه» را در سال «400» هجرى به پایان برده و در سال «406» هم بدرود حیات گفته است. بنابراین در زمان مرحوم «ابن میثم» که تا سال «679» ادامه داشته «273» سال فاصله بوده، بنابراین آنچه مهّم است شناخت و دراختیار داشتن نسخه خطّى موثّق شریف رضى است که خوشبختانه در دست مرحوم ابن میثم بوده و ایشان مستقیماً و بدون واسطه توانسته از آن استفاده کند.
امروزه انتساب دقیق قطعى کتب ارزشمند عتیق به مؤلّف آن از اصول مهّم تحقیق و تألیف است. و مؤلّفان و محقّقان براى دستیابى به نسخه خطى کتاب مورد تحقیق تلاش کرده و به کتابخانهها و مراکزى که احتمال میدهند نسخهاى از خطّ مؤلّف باشد مراجعه مینمایند، و نیز یکى از افتخارات و سرمایههاى کتابخانههای بزرگ دنیا در اختیار داشتن نسخههاى خطّى مؤلّفان متقدّم است.
یکی از امتیازات و ارزشهاى شرح ابن میثم در اختیار داشتن نسخه معتبر شریف رضی است، گرچه مؤلّف در مقّدمه و یا جایى دیگر این مطلب را صریحاً بیان نکرده است ولى از صراحت جاى جاى این کتاب استفاده میشود که ایشان از این موهبت بزرگ برخوردار بوده است مثلاً در جلد چهارم صفحات «37» ، «47» ، «194» ، «247» و «294» و جلد پنجم صفحه «124» .
ایشان در شرح خطبه «207» که در صفّین ایراد گردیده «… فلا تثنو اعلّى بجمیل ثنا، لاخراجى نفسى الى الله و الیکم من البقیه فى حقوِ لم افرغ من ادائها…»
قال علیه الرّحمه: «اَرادَ فلا تثنوا علّى لأجل ما ترونه منى من طاعه الله فانّ ذلک انما هو اخراج لنفسى الى الله من الحقوِ الباقیه علّى لم افرغ بعد من ادائها و هى حقوِ نعمه…» ثم قال: و فى خطّ الرضى ـ رحمهالله ـ من التّقیه، بالتاء. والمعنی: فان الّذى أفعله من طاعه الله انما هو اخراج لنفسى الى الله و الیکم من تقیه الحق فیما یجب علّى من الحقوِ. اذکان انما یعبد اللّه غیر ملتفت فى شیء من عبادته و اداء واجب حقه الی أحدسواه خوفامنه و رغبه الیه…
و نیز در شرح خطبه «230» فرموده: وهذه القسمه الى هذین القسمین هى الموجوده فى نسخه الرّضى بخطّه…».
و در ذیل خطبه «229» : و وجدت هذا الفصل بخطّه فى حاشیه نسخه الاصل.
و در ذیل این بحث لازم است متذکّر شوم که در شرح ابن میثم که در سال 1379شمسى در ایران توسط دفتر نشر کتاب چاپ شده، اشتباه و غفلت بزرگى صورت گرفته و آن تعویض متن نهج البلاغهیى است که مرحوم ابن میثم از روی نسخه خطّى مرحوم شریف رضى استنساخ کرده بود، یعنى به جاى اینکه متن نسخه ابن میثم عیناً نوشته و حروفچینى شود نسخه چاپ شدهیى را بدون اینکه تطبیق داده بشود مورد استفاده قرار دادهاند. حتّى در همین مواردى که اختلاف نسخه وجود داشته و ابن میثم نظر خاصّى در این باره بیان کرده باز دقت نشده که لااقل متن دومى که آورده شده بر اساس نظر ایشان اصلاح کنند، و لذا اگر کسى به این تعویض توجّه نداشته باشد جدّاً مطلب مؤلّف غیرقابل درک و موجب بروز اشکال خواهد شد مانند همین مطلبى که در ذیل خطبه 207 آمده که در چاپ سنگى که از روى نسخه خطّى مؤلّف بوده چنین آمده است:
«والیکم من التّقیه فى حقوِ لم افرغ من ادائها» با اینکه در متن نسخه چاپ سنگی غیر از این است و عبارت چنین است:«والیکم من البقیه»
و در شرح نیز به این مطلب تصریح شده که در نسخه خطّى شریف رضى به جای «البقیه»، «التقیه» آمده است پس در متن باید «البقیه» باشد، و این غفلت بزرگى بوده که صورت گرفته و لازم است در چاپ بعد حتماً اصلاح شود.
2ـ استناد به آیات قرآن، نکته مهّم دیگر استناد نهج البلاغه است که خود مجال گستردهاى را میطلبد ولى بهطور اجمال باید گفت یکى از منابع و مستندات نهج البلاغه قرآن است که امام در 111 مورد به آیات قرآنى استناد نموده ومرحوم ابن میثم هم در شرح خود از 735 آیه دیگر استفاده کرده و شرح خود را براساس بهرهگیرى از قرآن و الهام بخشى قرآن در نهج البلاغه قرار داده است.
همانطور که استاد محمد امین النّواوى میگوید: علی(ع) تمام قرآن را حفظ داشت و براسرار آن آگاه بود و قرآن با خون و گوشتش آمیخته بود، خواننده میتواند این مطلب را در «نهج البلاغه» ببیند و مقدار بهرهورى علی(ع) را از قرآن لمس کند…
پس تردیدى نیست که علی(ع) در اثر دریافت پرتوهاى قرآن، چشمههاى دانش و حکمت از منبع جوشان دلش بر زبانش جارى میگردد.
این ارتباط ویژه نهج البلاغه با قرآن در شرح ابن میثم بهخوبى متجلّى است مخصوصاً در شرح سه خطبه (الثانیه عشر و المأتین و الثالثه عشر و المأتین، و الرابعه عشر و المائتین) که امام(ع) سه سوره از قرآن را تفسیر نموده است.
3ـ در بسیارى از نامههایى که در پاسخنامه دیگران مانند معاویه صادر شده است مرحوم شریف رضى آنها را نقل نکرده است زیرا او فقط کلمات امام(ع) را جمعآوری میکرده است نه سخنان افراد مختلف. بنابراین ضرورتى نمیدیده که آنها را هم گردآورد، ولى براى افرادى که در زمانهاى دیگر این برنامهها را میخوانند باید شرائط آن زمان و موقعیتى که این نامه صادر شده و مطالبى که از طرف مقابل القاء شده روشن باشد تا به عمق و ظراوت سخنان امام واقف گردد لذا رسالت شارحان است که این فضا را ترسیم و تصویر کنند و این ممکن نیست مگر آنکه اصل نامه طرف مقابل را هم عرضه کنند. گرچه این کار سادهاى نیست و نیاز به تتبّع و استقصاء و قدرت تجزیه و تحلیل دانش نقد و بررسى دارد که خوشبختانه مرحوم ابن میثم از همه این سرمایههاى علمى و فرهنگى برخوردار بوده است و لذا اصل نامهها را هم آورده است.
همچنین مرحوم شریف رضى به خاطر رعایت جهاتى خطبه یا نامهیى که انتخاب کرده و نوشته بهطور کامل نیاورده و تنها موارد بسیار درخشنده ادبى را برگزیده است و او در این باره دفترها دارد:
«فاجمعت بتوفیق الله تعالى على الابتداء باختیار محاسن الخطب ثم محاسن الکتب ثم محاسن الحکم و الادب…و ربما جاء فیما اختیاره من ذلک فصول غیر متسقه و محاسن کلم غیر منتظمه. لأنى اورد النکت و اللمع و لا أقصد التتالى و النسق»
بدیهی است در شرح این کلمات باید به تمام ابعاد آن آشنا شد و این میطلبد که کّل خطبه آورده شود که شارح ما در بسیارى از موارد آورده است که برای نمونه به بعضى از آنها اشاره میشود.
جلد چهارم: نامه ص 5 ،6 ،7 ، 9 ،10، 11،17، 18، 24، 27، 28 و30.
4ـ نکته دیگر آنکه مرحوم ابن میثم افراد و مخاطبان امام که بهطور نامشخص میباشند و نامشان ذکر نشده است از نظر دقت تاریخى آنها را شناسانده و نامشان را آورده است مثلا در نامه چهارم که شریف رضى فرموده: و من کتاب له الی بعض امراء حبیشه، اقول: روى اَنّ الأمیرالّذى کتب الیه. هو عثمان بن حنیف عامله على البصره.
5 ـ از مطالب قابل توجه در این شرح، اشاره به کتب و شروحى است که متاسفانه در زمان ما بعضى از آنها در دسترس نیست ولى در اختیار ایشان بوده و از آن استفاده کرده و نام میبرد واین علاوه بر نشان دادن صداقت و امانت ایشان و درس بزرگ اخلاقى به محققان و مؤلفان که تحقیق و تالیف نباید نکتههاى معنوى و عرفانى را از یاد ببرد، امروزه براى جامعه اهل تحقیق میراث ارزشمندى است که وجود داشته و شاید انگیزه شود براینکه معاصران و آیندگان تفحص کنند شاید آن را بازیابند و یا با مراجعه به منابع متأخر آنرا بازسازى و احیاء نمایند، مانند شرح «امام وبری» و «سید فضل اله راوندی»
ابن میثم نیز از شروحى هم که امروزه در دست ماست و ایشان بهره گرفته نام میبرد مانند شرح «منهاج البراعه» که تا سال 1404به چاپ نرسیده و در دسترس نبوده است و شاید بسیارى از محققان هم از آن بیخبر بودند که خوشبختانه حجهالاسلام عطاردى با استفاده از کتابخانههاى هندوستان آن را به دست آورده و پس از تحقیق و مقابله به چاپ رساندند.
مرحوم ابن میثم در تالیف کتاب خود از این شرح بهره برده و از آن نام میبرد.
6 ـ از نکات برجسته در این شرح لحن متین و بیان علمى و خالى از هرگونه تعصب و پرخاشگرى است بهطورى که در سرتاسر این کتاب جملهیى که حکایت از دشمنى و کینهتوزى داشته باشد به چشم نمیخورد، حتى در موارد بسیار حسّاس مطالب مخالفین را محترمانه و با الفاظ مؤدّبانه و دوستانه نقل کرده و در پاسخ هم از طریق عدل و انصاف خارج نمیشود و دقیقا فضاى علمى و تحقیقى را حوزهیى خارج از تنش و چالش قرار داده و بهجز بحث علمى و کشف حق چیزی در نظر ندارد همانطور که در مقدمه به این نکته اشاره کرده است:
«و شروع کردم در این کار بعد از آنکه با خداوند سبحان عهد کردم که جز مذهب حق را یارى نکنم و براى رعایت حال احدى از مردم، از هواى نفس پیروى ننمایم، پس اگر آنچه حق یافتم با حقیقت هماهنگ بود که چه بهتر وگرنه معذور خواهم بود.»
و در همین رابطه درباره خطبه شقشقیّه هم دیدگاههاى سیاسى اجتماعى خود را مطرح میکند و هم به وحدت مسلمین توجه مینماید و در عین طرح مباحث تاریخى و آنچه حق تشخیص داده، از احترام به طرف مقابل کوتاهى نکرده است و اینک به قسمتى از بحث او توجه کنید:
«بدان که این خطبه بین شیعه و گروهى از اهل تسنّن مورد اختلاف است، زیرا شیعیان ادّعا کردند که این خطبه متواتر است و جماعتى از اهل تسنن در انکار آن مبالغه کرده تا آنجاکه گفتهاند اصلاً از على (علیه السلام) شکایتى در این مورد صادر نشده است. و بعضى دیگر این خطبه را به سیّدرضى نسبت دادهاند».
و من عهدم را با خداوند تجدید میکنم که جز به آنچه یقین دارم حکم نکنم، پس میگویم: هر دو فرقه از راه عدل خارج شدهاند. امّا ادّعا کنندگان تواتر این خطبه از شیعه در طرف افراط قرار دارند؛ و نیز انکار کنندگان آن هم در طرف تفریط میباشند. امّا ضعف کلام گروه اوّل آن است که علماى بزرگ شیعه چنین ادّعایى ندارند گرچه هر یک از این کلمات به تواتر نقل شده باشد.
امّا انکار کنندگان وقوع این خطبه از امام(ع)، پس انکارشان دو صورت دارد:
اول، آنکه خواستند اذهان عوام آرام گردد و از بروز فتنه و تعصبات فاسد جلوگیری کنند و نظام جامعه و دین را سالم نگه دارند، لذا اظهار داشته که بین صحابه پیامبر که برترین مسلمانان و شخصیتهاى برجسته هستند اختلاف و نزاعى نبوده است. که این هدف خوب و ارزشمندى است.
دوم، آنکه این سخن را از روى اعتقاد میگویند که واقعاً اختلافى بین آنها نبوده که سخن باطلى است زیرا مسأله سقیفه واقعاً مورد اختلاف است.
و حق آنست که بین على علیه السلام و دیگران که امر خلافت را به دست گرفتند اختلاف وجود داشته زیرا تاریخ سخنان آن حضرت را در این مورد به صراحت نقل کرده است و بهطورى مشهور است که کسى نمیتواند بگوید دروغ است و باید لااقل به بعضى از آنها اقرار کند.
دین آن چیزى است که من بدان دست یافتهام. بنابراین نه جاى انکار این خطبه به امام علیه السلام است و نه نسبت آن به شریف رضى صحیح میباشد.»
7ـ جامعیت ابن میثم در علوم مختلف، مطالعه شرح کبیر ابن میثم نشان دهنده جامعیت و تسلط ایشان بر علوم مختلف مانند فقه، کلام، تفسیر، منطق، ادبیات و علوم بلاغى میباشد، زیرا در مسایلى که پیش آمده به تناسب وارد شده و از اطلاعات و علومى که بخوبى در دست داشته بهره جسته است و بحق میتوان گفت، ایشان فقیه و متکلم و مفسر و ادیب بودهاند. براى درک این موضوع به جلدها و صفحات زیر اشاره شود.
ج3/338، ج 3/ 365 ، ج 3/383، ج 3/18، ج 4/ 55 ، ج 4/111، ج 4/160.
8 ـ تحلیل و تحقیق مباحث تاریخى و فقهی، تسلّط ابنمیثم بر علوم مختلف زیر مبناى موفقیت او در حل مباحث پیچیدهیى است که آمیزهاى از موضوعات تاریخی، فقهى و کلامى است. اگر این تسلّط جامع نباشد مفهوم خطبه یا نامه نهجالبلاغه آن طور که باید و شاید آن هم در زمانهاى متأخر که قرائن مقامّیه وجود ندارد، دانسته میشود، و ممکن است نقل آن ایجاد شبهه و ابهام کند. بنابراین کسى میتواند مطالب را خوب تفسیر کند که علاوه بر آگاهى از مسایل تاریخى در فقه و کلام هم مسلّط باشد و به عنوان یک صاحبنظر بتواند «سمین» را تشخیص داده و از هم جدا سازد، این طور نباشد که فقط مطالب را از این کتاب و آن کتاب نقل کند و از تحلیل و تبیین آن عاجز باشد.
مثلاً ایشان در شرح جملهیى که آن حضرت درباره اصحاب جمل که به شهر بصره حمله کردند و عدهاى از مردم و کارگزاران حکومت علوى را به قتل رساندند فرمود:
«بر خدا سوگند اگر از مسلمانان فقط یک نفر بیگناه کشته شده بود براى من جایز بود که با همه آنان بجنگم زیرا همه آنها در معرکه حاضر بودند و این کار را انکار نکردند و با دست و زبان از آن باز نداشتند.»
مرحوم ابن میثم در شرح این فراز از خطبه مینویسد:
«پس اگر بگویید مفهوم این کلام آنست که امام علت جنگ با آن لشکر را کوتاهی در نهى از منکر دانسته است، پس آیا جایز است کسى که نهى از منکر نکرده کشته شود.»
و در پاسخ به دو نظر از «ابنابیالحدید» و «قطبراوندی» اشاره میکند و سپس در مقام داورى نظریه قطب راوندى را ترجیح میدهد که میگوید:
«بدرستیکه جواز قتل آنان به خاطر آنست که مشمول این آیه شریفه هستند (پاداش آنها که با خدا و پیامبرش میجنگند و در زمین فساد میکنند باید کشته شوند).» (5 ـ 37) و این گروه در واقع به جنگ با پیامبر خدا قیام کردهاند چون رسول خدا (ص) فرموده است:
«یاعلی جنگ با تو جنگ با من است و نیز آنان فساد در جامعه به وجود آورده بودند.»
آنگاه ابن میثم اعتراض «ابن ابى الحدید» را بر قطب راوندى بدین ترتیب نقل میکند:
«این اشکالى که وارد کردهاند به خاطر تحلیل قتل لشکر مذکور است به جهت آنکه آنان نسبت به قتل بیگناهى از مسلمین انکار و اعتراض نکردند، پس در واقع علّت اصلى جنگ با آنان به خاطر نهى از منکر است.»
سپس مرحوم ابن میثم پاسخى علمى میدهد:
«کشتن عمدى مسلمان بیگناه اگر از بعضى از لشگریان صادر شود و دیگران با اینکه میدانند و میتوانند از آن جلوگیرى نکنند ولى این نشانه رضایت همه آنهاست و هر کس که به قتل بیگناهى راضى باشد شریک قاتل است… و در نتیجه جنگ آن لشکر با امام عادل جنگ با خدا و پیامبر اوست و کشتن آنان نماینده امام و مسئول بیت المال مسلمانان و اختلاف و فتنه بین مردم و فساد نظام حکومتى مصداِ بارز فساد فیالارض است و این عین مفهوم و اقتصاى آیه شریفه میباشد.»
9 – شرح ابنمیثم کتاب ادب منطق و بلاغت است، مطلبى که باید بحق روى آن تکیه کرد و از ویژگیهاى شرح ابنمیثم بیان کرد پر بودن این شرح از استدلالهاى منطقى و نکات مهم ادبى و بلاغى است که شاید کمتر صفحهیى از آن خالى باشد. تبیین کلمات امام در شکل و صور منطقى و نیز بیان استعارات و دیگر علوم بلاغی، این شرح را به یک مجموعهیى از دانش بلاغت و علوم منطقى تبدیل کرده است و لذا به مراکز عالى آموزش ادبى و دانشکدههای ادبیات توصیه میشود از این شرح براى واحدهاى درسى خود استفاده کرده و اساتید مربوطه کتابها و رسالههاى مناسب را از این شرح اقتباس و تألیف نمایید.
بویژه مقدمهاى که ایشان در آغاز جلد اول درباره مباحثالفاظ، اشتقا، ترادف و توکید. مشترک و احکام اشتراک. حدّالبلاغه و الفصاحه و المحاسن العائده الی الکلمات و زیباییهاى کلام. و حقیقت و مجاز و احکام تشبیه و استعاره، و نظم، و حقیقت خطابه و احکام آن آورده است.
خود کتابى در این باره است که باید مورد توجه قرار گیرد و در اینجا براى نمونه به بخشى از شرح ایشان بر خطبه معروف اشباح (90) که اشاره جالب علمى به قضیه شرطیه و تطبیق آن بر این خطبه دارد جلب میکنم.
«هُوَ الْقادِرُ الَّذِى إِذَا ارْتَمَتِ الاَْوْهامُ لِتُدْرِکَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ، وَحاوَلَ الْفِکْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَراتِ الْوَساوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ فِى عَمِیقاتِ غُیُوبِ مَلَکُوتِهِ، وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَیْهِ لِتَجْرِیَ فِى کَیْفِیَّهِ صِفاتِهِ، وَ غَمَضَتْ مَداخِلُ الْعُقُولِ فِى حَیْثُ لا تَبْلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَنالَ عِلْمَ ذاتِهِ، رَدَعَها وَ هِیَ تَجُوبُ مَهاوِیَ سُدَفِ الْغُیُوبِ، مُتَخَلِّصَهً إِلَیْهِ سُبْحانَهُ…»
« او توانمندى است که اگر همه اوهام و پندارها دست به دست هم دهند تا قدرت بینهایت او را دریابند، و فکر سبکبال از خطر وسوسه، تلاش کند که به ژرفاى ملکوت اعلى رسد و غیب آن را به تماشا نشیند و دلها عاشقانه به سوى او پر کشند تا شاهد چگونگى صفاتش باشند، و اندیشه ناتوان بشرى که از درک صفات الهی ناتوان است بخواهد ذات او را بفهمد، بیکرانگى عظمت او دست رّد به سینه بلندپروازى آنان زند، زیرا اندیشه بشرى در سرزمینهاى تاریک غیب درماند درحالى که با همه اخلاص در جستجوى او بوده است، اما با دست خالى باز گردد… »
در اینجا مرحوم علاّمه ابن میثم نکات علمى و ادبى را چنین توضیح میدهد:
در این خطبه به اعتبارات جملهها در وصف خداوند متعال اشاره شده است. پس آنجا که فرماید«اذا ارتمت» الى قوله «ردعها»، جمله «شرطیه متصله» است که در حکم قضیه شرطیه میباشد که داراى مقدمات متعدد است ولى «تالی» آن واحد است.
پس «مقدم اوّل» ایناست: «اذا ارتمت الادهام لتدرک منقطع قدرته…»
و«مقدّم دوم»: «وحاول الفکر المبّر،… الى قوله غیوب ملکوته…»
و «مقدّم سوم»: «و تولّهت القلوب…»
و «مقدّم چهارم»: «و غمضت مداحل العقول…»
و قوله: «ردعها»، «تالی» این جملات شرطیه است.
10- تقسیمبندى مطالب و شمارهگذارى نکتهها مستفاد از خطبهها و نامهها که برای نمونه تقسیم بندى مطالب امام درباه فرشتگان بطور فشرده نقل میشود:
1ـ محل عبادت فرشتگان.
2ـ اشاره به محل نظام آنان.
3ـ اشاره به مقامات فرشتگان.
4ـ اشاره به علوم ملائکه.
5 ـ اختلاف صورتهاى ملائکه، کنایه از اختلاف مقامات آنان است.
6 ـ آنان واسطههایى در افاضه جود الهى بر بندگانند.
7ـ آنان اهل تواضع اند.
8 ـ آنان واسطههاى مقرّب الهیاند.
9ـ فرشتگان «نفس امّاره» ندارند.
10ـ آنان از مجرداتاند.
11ـ علوم فرشتگان از شک و گمان خالى است.
12ـ وهم و خیال در آنان نیست، بنابراین حیرت و سرگشتگى با معارف آنان در نیامیزد.
13ـ آنان اهل وسوسه و کینه نیستند.
14ـ گامهاى فرشتگان زمین، کنایه از علوم آنهاست که به تمام زمین احاطه دارند.
15ـ اوقات آنان صرف عبادت میشود و آنها در کمال فروتنى و خضوع اند.
16ـ آنان از عبادت خسته نمیشوند زیرا خستگى و ملال از عوارض آدمى است.
17ـ نزدیکى فرشتگان به مقام الهى از خشوع آنها نمیکاهد.
18ـ آنان از اوهام دور هستند و غرق در عشق الهى هستند.
19ـ عشق و شوِ ملائکه به کمالات دائمى است.
20ـ در جستجوى راحتى نیستند و تنها گوش به فرمان الهى هستند.
21ـ آنان از شهوات دورند.
22ـ نیاز آنان در طلب کمال براى رسیدن به جود الهى است.
23ـ آنان در محبت خداوند غرقاند.
24ـ اعمال خود را بزرگ نمیبینند.
25ـ آنها از عوارض بشرى دورند.
به یک نکته جالب تاریخى اشاره کنم که در رابطه با یکى از خطبههاى نهجالبلاغه و محل ایراد آن در این شرح بیان شده که مربوطه به بحرین است و با توجه به آشنایى ایشان با مسقط الرّأس خود و حوادثى که در آن اتفاِ افتاده جالب است.
بعضی از شارحان گفتهاند، و از این خطبه (174) ـ در حالى که آن حضرت به ستونی که بدان در مسجد کوفه تکیه کرده بود، اشاره میفرمود ـ. گویا من میبینم که «حجران سود» در اینجا نصب شده است. واى بر ایشان، ارزش و فضیلت آن بخودى خود نیست بلکه به خاطر محل و موضع آن است و بدرستیکه در اینجا مدتى میماند و سپس مدتى در اینجا (اشاره به جاهاى مختلف) سپس به عقب باز میگردد و در جاى خود مستقر میشود.
و این پیشگویى امام توسط «قرامطه» نسبت به حجران سود به وقوع پیوست. ابن میثم پس از نقل این واقع میگوید: این مطلب به نظر من مورد اشکال است براى اینکه آنچه مشهور است آنکه قرامطه حجران سود را به سرزمین بحرین منتقل کردند و براى آن جایگاه ساخته و در آن قرار دادند که تا امروز آن را «کعبه» مینامند «حجر» مدّتها آنجا بود و سپس به مکّه بازگردانده شد.
و روایت شده است که در راه آوردن حجران اسود به بحرین 25 شتر تلف شدند ولی براى بازگرداندن آن به مکه فقط یک شتر لاغر آن را حمل کرد و این از اسرار دین الهی.