احادیثی که در برخی منابع حدیثی شیعه وجود دارد و دستآویز برخی از افراد برای اعتقاد به تحریف قرآن و یا متهم کردن شیعیان به تحریف قرآن شده است، از لحاظ محتوایی به دستههای متعددی تقسیم میشوند. یک دسته از این احادیث، احادیثی است که حاوی این مطلب است که نام امامان شیعه در قرآن بوده است ولی از آن حذف شده است. این احادیث که نسبت به گروههاى دیگر، از کمیّت بیشترى برخوردارند، در منابع اهل سنت نیز کم و بیش یافت مىشوند. از جمله، حدیث ثقه الاسلام کلینى با سند خود از ابى الحسن (علیه السلام) است که امام مىفرماید:
ولایه علی بن أبی طالب مکتوبه فی جمیع صحف الأنبیاء و لن یبعث الله رسولاً إلاّ بنبوه محمد و ولایه وصیّه (صلى الله علیه وآله)؛ ولایت على بن ابى طالب علیه السلام در تمام کتابهاى انبیا نوشته شده است و خداوند، هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر آن که از او برای اعتقاد و تبلیغ نبوت محمد و ولایت جانشین او پیمان گرفت.1
مضمون این حدیث در منابع اهل سنت، در کتاب شواهد التنزیل از حاکم حسکانى، از دانشمندان اهل سنت در قرن پنجم هجرى، نیز نقل شده است. وى با سند خود از عبد الله بن مسعود چنین مىآورد:
قال النبى (صلى الله علیه وآله) یا عبد الله! أتانى الملک فقال: یا محمد (واسأل من أرسلنا من قبلک من رسلنا) على من بعثوا؟ قلت: على ما بعثوا؟ قال: على ولایتک و ولایه علی بن أبی طالب؛ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: اى عبد الله بن مسعود! فرشتهى وحى نزد من آمد و گفت: اى محمد و این آیه را تلاوت کرد: بپرس از کسانى که پیش از تو از پیامبران فرستادیم، براى چه چیز به رسالت مبعوث شدند؟ گفتم: براى چه مبعوث شدند؟ گفت: بر ایمان به ولایت تو و ولایت على بن ابى طالب.2
حاکم نیشابورى، مؤلف کتاب پرآوازهى مستدرک على الصحیحین، همین حدیث را در کتاب معرفه علوم الحدیث، نقل کرده است.3 ابن عساکر نیز در شرح حال امیر مؤمنان امام على (علیه السلام)، در کتاب معروف خود، تاریخ مدینه دمشق به نقل از حاکم نیشابورى4 و نیز خطیب خوارزمى، در کتاب المناقب5 و ثعلبى در تفسیر الکشف و البیان این حدیث را آوردهاند.6
تمامی این افراد از دانشمندان نامور اهل سنت به شمار مىآیند.
حدیث دیگری از تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است بدین شرح:(لو قرئ القرآن ـ کما انزل ـ لألفیتنا فیه مسمّین؛ اگر قرآن همان طور که نازل شده است، خوانده مىشد، ما را با نام در آن مىیافتید.7
مضمون این حدیث از امام باقر(علیه السلام) نیز نقل شده است.8.
روایت دیگرى از امام باقر (علیه السلام) در کتابهاى کافى و تفسیر عیاشى ذکر شده است. امام علیه السلام مىفرماید:
نزل القرآن على أربعه أرباع: ربع فینا وربع فى عدوّنا وربع سنن و امثال وربع فرائض وأحکام9؛ قرآن بر چهار بخش نازل شده است: یک چهارم، دربارهى ما اهل بیت، یک چهارم، دربارهى دشمنان ما، یک چهارم سنتها و أمثال و یک چهارم، فرایض و احکام.
مضمون این حدیث در کتاب کنز الفوائد کراجکى با سندهاى متعدد از ابن عباس10و نیز کتاب تفسیر فرات کوفى آن هم با چند سند از أصبغ بن نُباته از امام على (علیه السلام) نیز نقل شده است.11
ابن مغازلى شافعى (م. 483 ق.) نیز با سند خود از ابن عباس نظیر همین حدیث را از پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله)چنین نقل مىکند:
… فقال النبى (صلى الله علیه وآله) لاصحابه: مم تعجبون، ان القرآن أربعه أرباع: فربع فینا اهل البیت خاصه و ربع فى أعدائنا و ربع حلال وحرام و ربع فرائض و احکام و الله انزل فى علی کرائم القرآن12؛ پیامبر(صلى الله علیه وآله) به یاران خود فرمود: از چه در شگفتید! قرآن چهار بخش است: یک چهارم، به طور خاص دربارهى ما اهل بیت، یک چهارم، دربارهى دشمنان ما، یک چهارم، حلال و حرام و یک چهارم، فرایض و احکام. به خدا سوگند آیات کریمه قرآن دربارهى على (علیه السلام) نازل شده است.
قُندوزى حنفى نیز این حدیث را آورده است13 و غیاث الدین بن همام مىگوید:
حافظ ابوبکر بن احمد بن موسى بن مردویه با سند خود از امام على ـ کرم الله وجهه ـ نیز این حدیث را نقل کرده است.14
حاکم حسکانى نیز این حدیث را ذکر کرده است15.
حال پرسش مهم این است آیا این اخبار حکایت از تحریف قرآن دارند؟ آیا نامهاى ائمهى طاهرین علیهم السلام در قرآن بوده و بر اثر تحریف ساقط شدهاند؟
به نظر میرسد که هیچ محقق با تأملی به خود اجازه نخواهد داد که به استناد این اخبار، سر از پندار تحریف درآورد و بگوید: یک چهارم آیات قرآن دربارهى اهل بیت علیهم السلام بوده است و در اثر تحریف اسقاط شده است؟! چه طور چنین چیزى ممکن است، در حالى که اگر به مفاهیم “تنزیل” و “اقراء” توجه کنیم و شأن نزول آیات و جرى و تطبیق و مصداق کامل آیات را در نظر آوریم، به روشنى در مىیابیم مراد معصومین (علیهم السلام) از این که مىفرمایند: “یک چهارم قرآن درباره ماست” و یا مىفرمایند: “اگر قرآن همان گونه که نازل شده است، خوانده مىشد، ما را با نام مىیافتید” و یا… بیان نشانههاى ویژه و صفات روشن اهل بیت (علیهم السلام) در قرآن است؛ به گونهاى که هر صاحب درک و قرآن شناسی، به دور از سهلانگاری و سبکسری، با تدبر در آیات قرآن، بدون تردید، ولایت اهل بیت علیهم السلام و فضایل و مناقب آنها را مىیابد. کافى است روایات شیعه و اهل سنت را در این زمینه ملاحظه کنیم؛ طبق این روایات، شأن نزول و تأویل بسیارى از آیات قرآن، دربارهى عترت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله)، به ویژه امام على (علیه السلام) است؛16 به طور نمونه، ابن عساکر از قول ابن عباس مىنویسد:
ما نزل فى أحد من کتاب الله تعالى ما نزل فى علی؛ در کتاب خدا، دربارهى احدى به اندازهى (امام) على (علیه السلام) آیه نازل نشده است.17
طبرانى و خوارزمى و دیگران از قول ابن عباس نقل مى کنند:
ما أنزل الله (یا أیّها الذین آمنوا) إلاّ وعلیّ امیرها وشریفها و لقد عاتب الله أصحاب محمد فى غیر مکان و ما ذکر علیّاً إلاّ بخیر؛ خداوند هیچ آیهاى را (در مقام ستایش)، خطاب به مؤمنان نازل نکرد، جز آن که على (علیه السلام) سرآمد آنهاست. خداوند، اصحاب محمد (صلى الله علیه وآله) را در موارد متعددی سرزنش کرده است، لیکن دربارهى امام على (علیه السلام)، جز خیر و خوبى یاد نکرده است.18
و باز این حدیث مشهور از زبان مبارک پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله) مىفرماید:
إنّ منکم من یقاتل على تأویل القرآن کما قاتلتُ على تنزیله؛ از شما کسى است که بر طبق تأویل قرآن مىجنگد، همان طور که من بر طبق تنزیل قرآن جنگیدم.19
این حدیث حکایت از این دارد که امام على (علیه السلام) و سپاهیانشان، بخشى از تأویل آیات قرآن و آنان که در برابر امام صف آرایى کردند، تأویل بخشى دیگر از همان آیات، مىباشند، که همان آیات، در ظاهر، تنزیلى دربارهى پیغمبر خدا (صلى الله علیه وآله) و دشمنان ایشان نازل شده است؛ بنابراین، این که مىفرماید: “ربع قرآن دربارهى اهل بیت علیهم السلام و ربع آن دربارهى دشمنان آنهاست”، به این معناست که ربع تأویل قرآن، دربارهى عترت و ربع تأویل آن، دربارهى دشمنان آنهاست؛ چون دشمن یک نفر از آنها، دشمن همهى آنهاست. این نکته از مضامین احادیث متعددى استفاده مىشود که مىگوید:
قرآن (مانند موجودى زنده) دائم در جریان و سریان است و آیات آن در هر زمان بر گروهى تطبیق مىشود.20
شاهد بر این معنا از این گروه از روایات، احادیثى است که تصریح مىکند نام ائمهى اطهار علیهم السلام، به صورت مشخص، در قرآن به کار نرفته است. در بین این احادیث، حدیث صحیح السند نیز هست؛ از جمله حدیث ثقه الاسلام کلینى با سند صحیح از ابابصیر که مىگوید:
سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قوله تعالى: (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ…) قال: نزلت فی علی والحسن والحسین، قلت: إنّ الناس یقولون فما باله لم یسمّ علیّاً وأهل بیته فی کتاب الله؟ قال (علیه السلام) فقولوا لهم: إنّ رسول الله (صلى الله علیه وآله) نزلت علیه الصلاه ولم یسمّ لهم ثلاثاً ولا أربعاً، حتى کان رسول الله (صلى الله علیه وآله) الذی فسّر لهم ذلک؛ از امام صادق دربارهى مقصود آیهى (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ…) پرسیدم. امام فرمود: این آیه دربارهى على و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است. گفتم: مردم مىگویند: (اگر چنین است پس) چرا نام على و اهل بیتش در کتاب خدا نیامده است؟! حضرت فرمود: به آنان بگو: بر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وجوب نماز نازل شد، ولى نامى از 3 رکعت و 4 رکعت آن در قرآن نیست؛ تا آن که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) تعداد رکعات و احکام نماز را براى مردم تفسیر کردند. دربارهى اولى الامر نیز همین طور، شرح و تفسیر آن به عهدهى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است.21
آیه الله خوئى در پى این حدیث مىنویسد:
این حدیث صحیح، بر تمام آن روایات حاکم است، یا لااقل نص در مراد و آن روایات ظاهر در مرادند و مراد آنها را روشن مىکند؛ به این معنا که نام ائمه (علیهم السلام) در قرآن با صفات و ویژگىهاشان و نه با ذکر نام متعارف آنها آمده است.22
امام خمینى (قدس سره) نیز سخن نغزى دارد که باید قول فصل در این زمینه به حساب آید. ایشان مىفرماید:
اگر کتاب الهى پر از نام اهل بیت و نام امیر مؤمنان (علیهم السلام) و اثبات وصایت و امامت ایشان با اسم بوده است و سپس با تحریف ساقط شده است، چرا خود امام على، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) و نیز سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و سایرین از یاران امام على (علیه السلام)، که دائم بر خلافت امام على (علیه السلام) احتجاج مى کردند، هرگز به آن آیات احتجاج نکردند؟!
چرا آنان به احادیث نبوى، در تفسیر آیات، استدلال مىکردند، با آن که قرآن در میان آنان بوده است؟!23.
پینوشتها:
1. ابوجعفر کلینى، همان، ج 1، ص 437، رقم 6.
2. عبید الله الحاکم الحسکانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق محمدباقر المحمودى، ج 2، ص 222.
3. ابو عبد الله الحاکم النیسابورى، معرفه علوم الحدیث، تصحیح المعظم حسین، النوع 24، ص 92.
4. على بن الحسن (المعروف بابن عساکر) ترجمه الامام على (علیه السلام) من تاریخ دمشق، تحقیق محمد باقر المحمودى، ج 2، ص 79، رقم 602.
5. موفق بن احمد الخوارزمى، المناقب، تحقیق مالک المحمودى، فصل 19، ص 221.
6. احمد بن محمد الثعلبى، الکشف والبیان فى تفسیر القرآن، مخطوط: جزء 4، ص 335.
7. عیاشى، همان، ج 1، ص 13، رقم 4.
8. همان: ج 1، ص 13، رقم 5.
9. ابو جعفر کلینى، همان، ج 2، فضل القرآن، ص 627، رقم 4، و ر.ک: عیاشى، همان، ج 1، ص 9، رقم 1.
10. محمد بن على کراجکى، کنز الفوائد، تحقیق عبدالله نعمه.
11. فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفى، تحقیق محمد الکاظم، ص 46، رقم 1 ـ 2.
12. على بن محمد شافعى، مشهور به ابن مغازلى، مناقب الامام على بن ابى طالب، تحقیق محمد باقر البهبودى، ص 328، رقم 375.
13. ر.ک: سلیمان بن ابراهیم القندوزى الحنفى، ینابیع الموده، چ اسلامبول، ص 126 و چ نجف، ص 148.
14. قیاس الدین، حبیب السیر، ج 2، ص 13.
15. الحاکم الحسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 44 ـ 45 و 47.
16. ر.ک: حسکانى، وى ده ها روایت در کتاب شواهد التنزیل خود در این زمینه آورده است.
17. ابن عساکر، ترجمه الامام على بن ابى طالب من تاریخ دمشق، ج 2، ص 428، رقم 935 ـ 940.
18. طبرانى، المعجم الکبیر، ج 11، رقم 11687; خوارزمى، المناقب، ص 179 و نیز ر.ک: حسکانى، همان، ج 1، ص 53; : محمد بن سلیمان الکوفى، مناقب الامام امیر المؤمنین على بن ابى طالب، تحقیق محمد باقر المحمودى، ج 1، رقم 67 و 81; ابو نعیم اصفهانى، همان، ج 1، ص 64.
19. احمد بن شعیب نسائى، خصائص امیر المؤمنین على بن ابى طالب، تحقیق محمد الکاظم المحمودى، ص 166، رقم 156. این حدیث مدارک و سندهاى متعددى دارد که محقق کتاب در پانوشت ها به آنها اشاره کرده است.
20. مانند حدیثى که عیاشى از امام باقر (علیه السلام) به این صورت نقل مىکند: “… و لو ان الآیه اذا نزلت فى قوم ثم مات اولئک القوم، ماتت الآیه و لما بقى من القرآن شیء، ولکن القرآن یجرى أوّله على آخره مادامت السماوات والارض …; اگر آیهاى تنها دربارهى قومى نازل شده باشد، آن قوم که بمیرند آیه هم مىمیرد و از قرآن چیزى باقى نمىماند، لیکن قرآن دائم در جریان است تا زمانى که آسمانها و زمین برپاست”. عیاشى، همان، ج 1، ص 10، رقم 7.
21. ابو جفعر کلینى، همان،ج 1، ص 286.
22. سید ابوالقاسم خویى، همان، ص 231.