الف. در تمام صحاح ستّه، به جز صحیح بخاری، نام امام مهدی علیهالسلام وجود دارد، نام حضرت مهدی علیهالسلام و سخنان پیامبر درباره آن حضرت، درکتابهای صحیح ترمذی[1]، سنن ابنماجه[2] و سنن ابوداود[3] که الان در دسترس است، موجود میباشد، ولی در کتابهای صحیح مسلم وسنن نسائی حذف گردیده است.
شاهد براینکه این احادیث قبلاً درصحیح مسلم بوده، آن است که ابنحجرعسقلایی در الصواعقالمحرقه[4] ، ابنالصبّان در اسعافالراغبین[5]، متّقی هندی در کنزالعمال[6] و حمزاوی در مشرقالأنوار[7]، حدیث «المهدی حقّ و هو من ولد فاطمه علیهاالسلام» را از کتاب صحیح مسلم نقل کردهاند، امّا چنین حدیثی در نسخه فعلی صحیح مسلم که در دسترس همگان است، موجود نمیباشد.
شاهد براینکه سخنان پیامبر درباره حضرت مهدی علیهالسلام، درسنن نسائی هم وجود داشت، این است که «سلّمی» در عقدالدرر[8]، حدیث «المهدی منّی…» را از کتاب سنن نسائی نقل کرده است و ابنالصبّان[9] عبدالمحسن عبّاد[10]، ابنجرعسقلانی[11]، حمزاوی[12] و شیخ منصور علی ناصف[13]، حدیث «المهدی حقّ و هو من ولد فاطمه» را از نسائی نقل کردهاند. حال، خود قضاوت کنید: یا این چند نفر، به دروغ مطلبی را از صحیح مسلم و سنن نسائی نقل کردهاند و یا این دو کتاب، دستخوش حذف گردیده است.
ب. درنسخههای فعلی صحیح مسلم، گرچه نامی ازامام مهدی علیهالسلام برده نشده است، امّا دو حدیث در مورد آمدن خلیفهای در آخرالزّمان[14] و نزول حضرت عیسی علیهالسلام ازآسمان و نمازخواندنش پشت سر آن خلیفه، ذکر شده است که باید پرسید: این خلیفه کیست که پیامبر اولوالعزم، پشت سر او نماز میخواند؟ آیا او غیر از مهدی علیهالسلام است!؟
ج. اشکال عمدهای که بر «بخاری» و «مسلم» وارد است، این است که آنها مبنایی را که برای نقل روایت از یک راوی پذیرفتهاند و بنابر آن مبنا، به نقل حدیث راویان در کتابهای خود پرداختهاند، در همهجا رعایت نکردهاند و بسیاری از روایات را که نقل آنها سازگار با آن مبنا بود، نیاوردهاند.
حاکم نیشابوری ـ م405 ه.ق ـ در کتاب خود، احادیثی که مبنای «بخاری» و «مسلم» برای حدیث، در آنها وجود داشت، اما آنان آن احادیث را ذکر نکرده بودند را گردآورده و در پایان هر حدیث، این اصطلاح را به کار برده است: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه؛ این حدیث بر مبنای شیخین (بخاری و مسلم) صحیح است، ولی آنان این حدیث را نقل نکردهاند».
ازجمله احادیثی که بر مبنای بخاری و مسلم درحدیث، صحیح بود و باید آنان بر مبنای خویش درنقل حدیث، آن را نقل میکردند، مربوط به امام مهدی علیهالسلام میباشد که از باب نمونه، به پنج روایت اشاره میکنیم:
1. «المهدی منّا رجل من اهلالبیت».[15]
2. «نحن ولد عبدالمطلب… و المهدی».[16]
3. «المهدی منّی أجلی الجبهه أقنی الأنف».[17]
4. «ثمّ یخرج رجل من عترتی».[18]
5. «إذا رأیتم الرایات السود فإنّ فیها خلیفه الله المهدی».[19]
د. بنابر نظر اهل سنت: صحیح ترمذی، سنن ابنماجه و سنن ابوداود ازصحاح ستّهاند. حال که احادیث مهدی علیهالسلام در این کتابها آمده است؛ بنابراین، احادیث حضرت مهدی علیهالسلام درصحاح اهل سنّت آمده است و لزومی ندارد که احادیث حضرت مهدی علیهالسلام در بقیه صحاح موجود باشد. مگر احادیث دیگر، در همه کتابهای صحاح موجود است. ابنتیمیّه که گستاخیهای فراوانی نسبت به شیعه نموده است، درباره احادیث حضرت مهدی علیهالسلام مینویسد: «إنّ الأحادیث الّتی یحتّج بها علی خروج المهدی أحادیث صحیحه رواه أبوداود و الترمذی و أحمد و غیرهم من حدیث ابنمسعود و غیره؛ روایاتی که بر خروج امام مهدی علیهالسلام استدلال میشود، احادیثی هستند صحیح، که ابوداود و ترمذی و احمد وغیر آنها از طریق ابنمسعود و دیگران آنها را نقل کردهاند».[20]
بخاری گرچه در صحیح خود، احادیث مهدی علیهالسلام را نیاورده، اما در تاریخ خود، در چند مورد نام امام مهدی علیهالسلام را ذکر کرده است. او در تاریخ خود، این حدیث را از پیامبر نقل کرده است: «المهدیّ منّا أهل البیت».[21] وی در همان کتاب به حدیث: «المهدی حقُّ من ولد فاطمه»[22] اشاره میکند.
پینوشتها
۱. سنن ترمذی، ج۲، ص۵۰۵.
۲. سنن ابنماجه، ج۲، ص ۱۳۶۸.
۳. سنن ابوداود، ج۲، ص۳۶۷.
۴. الصواعق المحرقه، ص۱۶۳.
۵. اسعاف الراغبین، ص۱۴۵.
۶. کنزالعمال، ج۱۴، ص۲۶۴.
۷. مشارقالأنوار، ص۱۱۲.
۸. عقدالدّرر، ص۳۳.
۹. اسعاف الراغبین، ص۱۴۵.
۱۰. عقیده اهل سنت والعثر، ص ۱۸.
۱۱. المحرقه، ص۱۶۳.
۱۲. مشارقالأنوار، ص۱۱۲.
۱۳. الناج الجامع للاصول، ج۵، ص۳۴۳.
۱۴. صحیح مسلم، ج۲، ص۷۰۱.
۱۵. المستدرک الاالصحیحی، ج۴، ص۵۵۷.
۱۶. همان، ج۳، ص۲۱۱.
۱۷. همان، ج۴، ص ۵۵۸.
۱۸. همان، ج۴، ص۵۵۸.
۱۹. همان، ص۴۶۳.
۲۰. منهاج السنه، ج۴، ص۲۱۱.
۲۱. تاریخ البخاری، ج۱، ص۳۱۷.
۲۲. همان، ج۳، ص۳۴۶.