نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا
در قلبگاه قلمرو اسلام تنها جامعه های منزوی کوچکی از سریانیان و قبطیان مسیحی تا سده ی شانزدهم م/ دهم هـ بر جامانده بودند. اینان روستاییانی بودند که در بخش های کوهستانی دور افتاده یا وابسته به پیشه های ویژه ای در شهرها می زیستند و در جامعه ی عثمانی تأثیری بسیار ناچیز داشتند. جامعه های بسیار بزرگ تر امیران خویش که از ناتوانی گاهی به دست عثمانی تأثیری بسیار ناچیز داشتند. جامعه های بسیار بزرگ تر مسیحی، در گرجستان، ارمنستان و شبه جزیره ی بالکان جای داشت. گرجستان در فرمان امیران خویش که از ناتوانی گاهی به دست عثمانی و گاه به دست ایران می افتاد، روزگار می گذراند؛ و تا اواخر سده ی هفدهم میلادی، ترانسیلوانی، استانهای رومانیایی مولداوی و والاکیا بیشتر اسماً در فرمان عثمانی بوند؛ ولی ارمنیان آناطولی و نیز یونانیان و اسلاوهای بالکان فرمان عثمانی را گردن نهاده بودند و زیردست دیوان این حکومت بودند؛ اما باز هم کمابیش استقلالی داشتند. از آن رو که سران کلیساهای یونانی، صربی و ارمنی به بسیاری کارها می پرداختند که در اروپای غربی ویژه حکومت ها بود. روحانیان مسیحی به هنگام ضرورت که آداب جاری روستایی در رفع اختلافات کارساز نبود، دخالت می کردند و دعوای مسیحیان را فیصله می دادند و نیز در اختلافات میان مسیحیان و دیوانیان عثمانی مداخله می کردند. تحصیلداران مالیاتی که بسیاری از ایشان مسیحی بودند، خود پیوند دیگری بودند میان دستگاه دیوانی عثمانی و مسیحیان قلمرو آن حکومت.
در سده هفدهم میلادی، اجناس کشاورزی صادراتی در بالکان اهمیت بسیار یافت. پنبه، تنباکو، گندم و ذرت از اقلام برجسته ی کشاورزی بودند. ناگزیر شیوه ی تولید سنتی کشاورزان هم، به ویژه در دشت های حاصلخیز نیمه ی شرقی بالکن دگرگون شد. در این زمینه، دست اندرکاران داد و ستدهای این اقلام که خواستار افزایش درآمدهای خویش بودند، دستی تمام داشتند، کلاً، کشاورزی صادراتی مایه ی افزونی سهم مالکان از محصول شد و به منافع کشاورزان گزند رساند. (1)
دگرگونی مهم دوم از لحاظ روستاییان مسیحی، همانا قطع رسم عثمانیان در خدمت گیری پسران مسیحی پس از سال 1638م/ 1047- 1048هـ به عنوان بنده ای که برای پایگاه های رسمی دستگاه دیوانی سلطان و نیز سپاه پرورش داده می شدند، بود. این امر به مفهوم پایان بخشیدن به گونه ای بنیچه (2) از خانواده های روستایی مسیحی بود که سخت از سوی ایشان پیش رفت و تحرک جامعه ی عثمانی گزندی بود سخت. در نتیجه، شکاف میان مسیحیان و مسلمانان ملاک، ملاکان و کشاورزان، یا روستا و شهر از سده ی هفدهم میلادی به بعد رو به افزایش گذاشت؛ تا هنگامی که مأموران حکومتی امپراتوری عثمانی از کسانی بودند که دوازده تا بیست سال نخستین زندگی را در روستاهای مسیحی گذرانده بودند و بیشتر ایشان پیوند احساسی هرچند دور با ملت و دین پیشین خود داشتند،(3) مشی دیوانی تنها بازتاب منافع مالکان و گروه های شهری مسلمان نبود. چون بر خلاف گذشته، سپاهیان و دیوانیان از مسلمانان شدند که بیشتر از فرزندان دیوانیان و سپاهیان شاغل بودند، دیگر از این همدردی و پیوند خبری نبود و روستاییان مسیحی شکار ستم و بیداد شدند؛ چه قانونی و چه غیر قانونی. پسران مسیحی روستایی ماجراجو و پرکوشش که در گذشته به پایگاه های بلند در حکومت دست می یافتند، به کار راه زنی دست زدند و رمیدگی و بیزاری میان مسیحیان کشاورز و اربابان مسلمان که در تاریخ عثمانی سابقه نداشت، پدیدار شد و جامعه را کلاً رو به ضعف کشاند. این امر شاید بیش از هر علت دیگر، مایه ی تباهی و نابه سامانی حکومت عثمانی شد؛ ولی آثار آن در سده ی هفدهم میلادی آشکار گشت.
آفرینندگی فرهنگی در میان مسیحیان امپراتوری عثمانی در سده های شانزدهم و هفدهم م/ دهم و یازدهم هـ به کمترین سطح رسید. پیشوایان کلیسا، مشتی از بازرگانان شهری، بانکداران و تحصیلداران مالیات که همانا سران مردم مسیحی به شمار می رفتند، کلاً از امتیازاتی که حکومت عثمانی بهره ی ایشان کرده بود، خشنود بودند. در واقع، گاه اینان در ستمکاری بر همدینان خویش از ملاکان و مأموران عثمانی هم گوی سبقت می ربودند. بازتاب های اختلافات مذهبی که در میان مسیحیان غرب در دوران اصلاح کلیسا سخت بالا گرفته بود، در قلمرو کلیسای اورتودکس چندان محسوس نبود؛ ولی تعصب های دیر پا و مردم پسند علیه کافران لاتینی، مایه ی درآمدن از احساسات بی طرفی و بی اعتنایی و تقویت روحیه و فکر هواخواهی از تحریک کنندگان فاسدی می شد که بر پایگاه های بالای سلسله مراتب کلیسای اورتودکس تکیه زده بودند و مناصب و مقامات خود را از سلطان یا وزیراعظم او می خریدند. بنابراین، کوشش های بطریق سیریل لوکاریس در پیکار با آیین کاتولیک، با اعمال اصلاحاتی به شیوه ی کالوینیسم به گونه ای مؤثر از سوی دشمنان او متوقف شد و دشمنان، سلطان را بر آن داشتند تا این امر خدا را با اتهامهای واهی و جعلی (در 1638 م/ 1047- 1048هـ) اعدام کند. از آن پس، پیشوایان کلیسای یونانی با دست رد زدن به سینه ی هر پدیده ی غربی به عنوان کفر کوشیدند تا اسباب خشنودی سران حکومت عثمانی را فراهم آورند.
با این همه، زمانی که سنت های فرهنگی شهری مسیحیان بالکان از بی تحرکی رو به تباهی می رفت، یک فرهنگ روستایی نیرومند در کوه های دوردست غرب شبه جزیره ی بالکان، ان جا که مجموعه های سرودهای پهلوانی درباره ی شکست شهسواران صربی در کوسووو (در 1389م) و کارهای به نام رابین هود های راهزن در دهانها بود، می بالید و شکوفا می شد. اما، مسیحیان بالکان عملاً چیزی در رشته ی ادب، هنر و پژوهش به شیوه ای سنجیده و پخته پدیدار نساختند. تنها چند دیر آثاری جسته و گریخته از گذشته ها پرشکوه بیزانسی، صربی و بلغاری را به صورت کتاب خانه های به فراموشی سپرده و کلیساهای رو به ویرانی نگاه داشتند.(4)
پی نوشت ها :
1. این دگرگونی متضمن تباهی ملک داری سپاهیان و نیز انحطاطی بود در واحدهای سواره نظام عثمانی. مالکان جدید مسلمانانی بودند بیشتر از تبار شهریان که املاک خود را غالباً به سبب ارتباطات شخصی با مأموران گماشته شده بر جایگاه های برجسته ی نظامی به دست آورده بودند و قانونی بودن بسیاری از این حقوق به دست آمده در محل تردید بود. نک :
Richard Busch- Zantner. Agrarvefassung, Gesellschaft, und Siedlung in sudosteuropa (Leipzig; Otto Harrassowitz, 1938), p. 63; Jovan Cvijic, La Peninsule balkanique: geographie Humaine (Paris: A. Colin, 1918); L. S. Stavrianos, the Balkans since 1453 (New York: Rinehart, 1958), pp. 138-142; Traian Stoianovich, «Land Tenure and Related Sectors of Balkan Economy, 1600-1800,» Journal of Economic History , XIII (1953), PP. 398-411.
2. بنیچه، گونه ای مالیات است که از هر همگان گروه، طایفه یا فرقه ای می گیرند…و.
3. محمد سوکولی، وزیر اعظم که از 1560- 1579م/ 967- 987هـ بر امپراتوری عثمانی حکومت کرد، از نفوذ خود در بازآوردن قدرت دستگاه به طریقی صربی در ایپک بهره گرفت و برادر خود را نخستین به طریق پایگاه نوبنیاد ساخت.
4. عثمانی ها، به ویژه با معماری مسیحی دشمنی می ورزیدند و از اجازه ی برپایی کلیساهای نو سر باز می زدند و نیز از بازسازی و مرمت ساختمان های کهن با موکول ساختن آن به اجازه ی رسمی جلوگیری می کردند.
منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.