با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت أمیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ را پذیرفتهاند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مىدانند، باز گروهى چنین مىپرسند : اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بوده اند، چرا شخص امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ برای اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشاندهنده این حقیقت است که یا واقعهاى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد؛ علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد که حضرت على(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمىگنجد و نیازمند فرصت بیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مىکنیم.
در مسجد پیامبر(ص)
.1 برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مىآید اولین موردى که حضرت على ـ علیه السلام ـ حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ بود. وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بن سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را مىشنیدند، حتى دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمىکردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء أکنت أدع رسول الله مسجى لا أواریه و أخرج أنازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت أحدا یسمو له و ینازعنا أهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت أن رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لأحد حجه و لا لقائل مقالا. فأنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» أن یشهد الان بما سمع». 1
آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روى زمین رها مىکردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مىکردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمىکردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مىفرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم مىگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایىام را از دست دادم.
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم
در خطبه وسیله
.2 هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در مدینه خطبهاى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مىکند. ثقهالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مىخوانیم:
«… و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفه فقالت: نحن موالى رسولالله(ص) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله إلى حجه الوداع ثم صار الى غدیر خم، فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و أخذ بعضدى حتى رئى بیاض إبطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایه الله و على عداوتى عداوه الله. و أنزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا 2 فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره…» 3
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) براى حجهالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونهاى که سفیدى زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. …
در شوراى شش نفره
.3 در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشده» معروف است. امام(ع) در یکی از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند:
«فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ 4 قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه»
در روزگار عثمان
.4 در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى ـ صلى الله علیه و اله ـ گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اکرم (ص) در باره قریش و انصار بهره مىجستند. حضرت على ـ علیه السلام ـ نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایه ثم قال : لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟»قالوا: اللهم نعم. 5
آیا قبول دارید که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟ حاضران گفتند : آرى.
در میدان جنگ جمل
.5 قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شتافت. حضرت به وى فرمود :
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال ـ علیه السلام ـ «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. 6
تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى که رسول الله ـ صلى الله علیه و آله ـ مىفرمود : «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس با او دشمنى مىکند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیدهام.
حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
.6 در جنگ صفین، هنگامى که فرستادههاى معاویه به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهاى ایراد کرد و فرمود:
«أنشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولى الأمر منکم) 7 و قوله: (إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون)8 ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجه)،9 فقال الناس: یا رسول الله، أخاص لبعض المؤمنین أم عام لجمیعهم؟ فأمر الله عز و جل رسوله أن یعلمهم فیمن نزلت الایات و أن یفسر لهم من الولایه ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «إن الله ارسلنى برساله ضاق بها صدرى و ظننت أن الناس مکذبونى، فأوعدنى لأبلغنها أو یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاه جماعه فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، إن الله مولاى و أنا مولى المؤمنین و أولى بهم من أنفسهم، ألا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام إلیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولائه کماذا؟ فقال: «ولائه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى أولى به من نفسه.» و أنزل الله تبارک و تعالى : (الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دینا) 10 …» 11
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید؛»«صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینهام از آن به فشار آمده، گمان مىکنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛ ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىکند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوست بدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است. و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى 483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند: «فأنشدکم بالله، هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ قالوا: اللهم لا.» شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه»
در مسجد کوفه
.7 امام على ـ علیه السلام ـ بارها مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهاى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یکى از گواهجویىهاى حضرت را چنین نقل مىکند: على ـ رضى الله عنه ـ مردم را در رحبه (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیدهاست برخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزاید: به گفته ابىالطفیل سى تن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مىکند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالى که دست حضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مىفرمود: «آیا مىدانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوست بدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفیل که راوى این حدیث است، مىگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و در تردید به سر مىبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیدهام». 12
در میدان کوفه
.8 امام على(ع) در خطبهاى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بنمالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحتاندیشى پیشهکرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابنابىالحدید در شرح نهجالبلاغه چنین نقل مىکند:
«المشهور أن علیا ـ علیه السلام ـ ناشد الناس الله فى الرحبه بالکوفه، فقال: أنشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجه الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال ـ علیه السلام ـ لانس بنمالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنی و صار ما أنساه اکثر مما اذکر. فقال [على علیه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامه. فما مات حتى أصابه البرص». 13
مشهور است که على ـ علیه السلام ـ در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجهالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود : «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد . مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على ـ علیه السلام ـ به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کردهام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم. حضرت فرمود : اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسىشد.
در مسجد کوفه
.9 حضرت على ـ علیه السلام ـ بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زیدبنارقم چنین نقل مىکند: «نشد على ـ علیه السلام ـ الناس فى المسجد فقال: أنشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، سته من الجانب الأیمن و سته من الجانب الأیسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». 14
على ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخن را از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.
به نوشته تاریخ نگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مىخورد، اظهار پشیمانى مىکرد و از خدا آمرزش مىطلبید.
على ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند
پس از جنگ نهروان
.10 پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ نامهاى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفه را که مورد اعتماد بودند، مأمور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائت شود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایت خود استدلال مىکند و مىفرماید:
«و انما حجتى أنى ولى هذا الأمر من دون قریش، أن نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن أعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و أعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الأمه، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا أن تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فإن شاءوا فلیقولوا ذلک…» 15
دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایت براى کسى است که آزاد کرده است؛ و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار] بنىهاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنىهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنین بگویند، بگویند…
در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرست بقیه مواردى که حضرت على(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مىشود:
موارد دیگر
1 ـ طولانىترین کلامى، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبهاى است که در جمعهاى که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد 97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل مىکند.
2 ـ امیر مؤمنان على(ع) در نامهاى، که در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهاى زیر بخشى از منابعى است که این ابیات در آنها دیده مىشود:
.1 الفصول المهمه، ابن الصباغ المالکى، ص .15
.2 تذکره الخواص، ابنالجوزى، ص .103
.3 فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص .427
.4 الفصول المختاره، شیخ مفید، ج 2، ص .70
.5 الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص .429
3 ـ همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(ع) نقل شده است، که امام(ع) براى اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع الموده قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 ـ حضرت على(ع) در مجلسى که انس بنمالک، براء بنعازب، اشعث بنقیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایى کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 ـ داستان نفرین حضرت در باره کسانى که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابه، مسند احمد، و البدایه و النهایه بخشى از روایات این واقعه شمرده مىشوند.
6 ـ أمیر مؤمنان على ـ علیه السلام ـ در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.
7 ـ همچنین در صفحه 166 کتاب بشاره المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 ـ حضرت على(ع) هنگام عزیمت به سوى شام براى جنگ با معاویه، در یکى از منازل بین راه، خطبهاى نسبتا طولانى ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کردهاند.
9 ـ قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردى است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمه» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کردهاند.
10 ـ حضرت على(ع) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اکرم (ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایت خود اشاره مىکند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیث شمرده مىشود.
11 ـ حضرت على(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا أهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مىشود.
12 ـ ابن عساکر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على ـ علیه السلام ـ نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابنکثبر در جلد پنجم البدایه و النهایه و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کردهاند.
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ حیاتى نو به دست آوریم.
پینوشتها:
1ـ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184؛ الامامه و السیاسه، ص 29 ـ 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص .185
2ـ مائده .3
3ـ الروضه من الکافى، ج 8، ص .27
4ـ مناقب ابن المغازلى، ص 114؛ مناقب الخوارزمى، ص 222؛ امالى، شیخ طوسى، ص 333؛ همان، ص 546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 333 و 213؛ کشف الیقین، ص 423؛ نویسنده؟؛ فرائد السمطین، ج 1،ص 315؛ نویسنده؟؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص .259 نویسنده؟؛
5ـ کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641؛ فوائد السمطین، ج 1، ص 312؛ الغدیر، ج 1، ص .163
6ـ مناقب الخوارزمى، ص 182؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 371؛ مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ تذکره الخواص، ابن الجوزى، ص 73؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص .107
7ـ النساء، .59
8ـ المائده، .55
9ـ التوبه، .16
10ـ المائده، .3
11ـ کتاب سلیم بنقیس، ص 758؛ الغدیر، ج 1، ص 195؛ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 314؛ کمال الدین، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج 33، ص .147
12ـ مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370؛ این حدیث در صدها کتاب شیعه و سنى با عبارات مختلف نقل شده است.
13ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 19، ص 217؛ المعارف، ابن قتیبه، ص 580؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 156؛ حلیه الاولیاء، ج 5، ص 26؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351؛ کشف الیقین، علامه حلى، ص 110؛ الغدیر، ج 1، ص .193
14ـ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص 74؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 106؛مناقب، أبى مغازلى شافعى، ص 23؛ العمده ص 110، الغدیر، ج 1، ص .167
15ـ کشف المحجه، سید بنطاووس، ص .246 معادن الحکمهفى مکاتیب الائمه، فصل 2؛ بحار، ج 30،ص .7
محمد محمدیان تبریزى
منبع:مجله کوثر شماره 2