در قرآن کریم می خوانیم که فرعون به حضرت موسی چنین گفت:
آیا ما تو را بزرگ نکردیم و سال ها در میان ما بودی سرانجام یک نفر را کشتی و تو از ناسپاسانی.
موسی گفت: من آن کار را انجام دادم، در حالی که از گمراهان بودم.[1]
هر چند از جمله: «من الضالین»[2] و جمله «و لهم علیّ ذنبا»[3] سوره شعرا استفاده میشود که ممکن است انبیاء ـ علیهم السلام ـ قبل از نبوت مرتکب گناه شوند و در گمراهی و ضلالت باشند، ولی از این شبهه، مفسران تفسیرهای متعددی دادهاند:
بعضی از پاسخها درباره کلمه «ضلال» است، که مفسران برای پاسخ و رفع شبهه معنای دیگری برایش ارائه کردهاند که لازمه آن گناه بودن نیست، از جمله گفتهاند ضلال، به معنای عدم عمد و نیز جهل است و جهل هم گاهی در مقابل علم به کار میرود و گاهی در مقابل عمد. در آیه شریفه نیز بدان معنا است که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میخواست بگوید: من قصد نداشتم او را بکشم، بلکه میخواستم اسرائیلی را نجات دهم، سهواً کشته شد، گویی میخواست چنین بفرماید: «انا من المخطئین؛ قتل خطایی بود».
وجهی که مرحوم علامه طباطبایی ـ رحمه الله ـ ذکر کرده این است که از آن جایی که «حکم» در آیه شریفه، مقابل «جهل» قرار گرفته است، معلوم میشود مراد از «ضلال»، جهل است، زیرا حکم به معنای رسیدن به حقیقت هر امری و یقینی بودن نظریه در تطبیق دادن عمل با آن است. در نتیجه، معنای حکم، قضاوت به حق در خوبی یا بدی یک عمل و تطبیق عمل با آن قضاوت است و این قضاوت به حق همان است که به انبیاء ـ علیهم السلام ـ داده میشود، هم چنان که قرآن کریم درباره آنان فرمود: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ؛ هیچ رسولی نفرستادیم، مگر برای این که به اذن خدا مطاع قرار گیرد»[4]، یعنی در بین مردم به حق حکمرانی و قضاوت کنند. حضرت موسی نیز از بیان این تعبیر مرادش این است که اگر آن روز آن عمل را کردم، به خاطر این بود که مصلحت کار را نمیدانستم. یک نفر از بنیاسرائیل از من کمک خواست، من هم او را یاری کردم و هرگز احتمال نمیدادم که این یاری او به کشته شدن مرد قبطی میانجامد و من سال ها از سرزمین مصر، وطنم دور باشم.[5]
به عبارت دیگر از نظر علامه طباطبایی (ره) منظور از «ضلال»، در آیه شریفه، این است که من در آن وقت نمیدانستم چگونه باید به این غائله خاتمه دهم و بهترین وجه خاتمه را نمیدانستم، لذا مشتی به او زدم و این اتفاق افتاد، بنابراین منظور از «ضلال»، جهل است و منظور از جهل، نیز جهل به بهترین وجه صلاح آن کار است.
بنابراین آیه، عصمت حضرت موسی زیر سوال نمی رود، زیرا در قرآن تصریح شده بر این که حضرت موسی از بندگان مخلص بود.[6] و شیطان راهی به اغوای مخلصان ندارد، چنانچه خداوند متعال می فرماید:
شیطان گفت: پروردگارا من (نعمت های مادی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم و همگی را گمراه خواهم ساخت. مگر بندگان مخلصت را . (خداوند) فرمود: این راه مستقیمی است که بر عهده ی من است. که بر بندگانم تسلط نخواهی یافت.[7]
با توجه به صراحت این آیات حضرت موسی از بندگان مخلص بود و این مقامی است بسیار با عظمت، مقامی توأم با مصونیت الهی از لغزش ها و انحراف ها، مقام نفوذ ناپذیری در برابر شیطان. و شخصیتی که دارای چنین مقام ارزشمندی باشد، هیچ وقت کاری که با عصمت او ناسازگار باشد انجام نمی دهد.[8]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی (ره)، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 15، ص 384، مرکز نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی.
2. راه و راهنما شناسی، استاد محمدتقی مصباح یزدی، ج 1، ص 173، انتشارات اسلامی.
پی نوشت ها:
[1]. شعراء/20 تا 18.
[2]. شعراء/20.
[3]. شعراء/14.
[4]. نساء/64.
[5]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی، قم، جامعه مدرسین، 1363ه ش، ج15، ص366.
[6]. مریم/51.
[7]. حجر/42-39.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، داراکتب الاسلامیه، 1353ه ش، ج13، ص91.