در تفسیر روح البیان روایتی از حضرت نوح ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که می‌فرماید: حضرت خضر ـ علیه السّلام ـ فرزند حضرت آدم بوده است، آیا این مطلب صحیح است؟

در تفسیر روح البیان روایتی از حضرت نوح ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که می‌فرماید: حضرت خضر ـ علیه السّلام ـ فرزند حضرت آدم بوده است، آیا این مطلب صحیح است؟

مطابق روایاتی که شیعه از ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ نقل نموده است و نیز برخی از روایات اهل سنّت، خضر ـ علیه السّلام ـ از پیامبران الهی است و خدای متعال به او عمر طولانی عنایت فرموده و تاکنون زنده است.
از روایتی که محمد بن عماره از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند، چنین استفاده می شود که خضر ـ علیه السّلام ـ از پیامبران مرسل بوده که خداوند به سوی قومش مبعوث فرموده است و آن حضرت مردم را به سوی توحیدو اقرار به نبوت و کتابهای آسمانی دعوت نموده است و معجزه‌اش این بوده است که روی هیچ چوب خشکی نمی‌نشست مگر آن که سبز می‌شد و بر هیچ زمین بی‌علفی نمی‌نشست، مگر آن که سبز و خرم می‌گشت و اگر او را خضر نامیدند به همین جهت بوده است و نام اصلی آن جناب (تالی بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح) می‌باشد.[1] در تفاسیر اهل سنت، ‌خضر ـ علیه السّلام ـ از فرزندان بلافصل حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ معرفی شده است و در برخی از روایات اهل سنّت سبب طول عمر خضر ـ علیه السّلام ـ آمده است: او فرزند بلافصل آدم است و خدا بدین جهت زنده‌اش نگه داشت تا دجّال را تکذیب کند.»[2] روایت دیگری از روایات اهل سنّت فلسفه طول عمر حضرت خضر را چنین بیان می‌نماید: «حضرت آدم برای طول عمر هر یک از فرزندانش که او را دفن نماید، دعا نموده است و خضر ـ علیه السّلام ـ آن حضرت را دفن کرده است».[3] برخی از روایات اهل سنّت نیز با روایتی که محمد بن عثمان از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل نموده است، متفق می‌باشند. احادیث اهل سنّت درباره شخصیت خضر ـ علیه السّلام ـ متناقض و برخی غیرقابل اعتماد است.
نتیجه آن که آنچه درباره خضر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است یا آن حضرت فرزند حضرت آدم دانسته شده است، یک نفر مورد نظر بوده و او همان خضر همراه و همسفر حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ می‌باشد که داستان این ماجرا در سوره کهف آمده است و او فرزند بلافضل حضرت آدم نیست.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر منهج الصادقین، ملافتح الله کاشانی، تهران، اسلامیه، دوم، 1344ه‍ ش، ج5، ص367.
2. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب اسلامیه، ج12، ص486.
3. نورالثقلین؛ عبدعلی عروسی حویزی، قم، العلمیه، ج3، ص275.

پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، ‌انتشارات جامعه مدرسین، 1369، ج 13، ص 487.
[2] . سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدر المنثور، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 5، ص 419.
[3] . حقی بروسی، اسماعیل، روح البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اوّل، 1421، ج 5، ص 318.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید