تعامل حدیث با دانش های بشری از دیدگاه امام صادق (ع)

تعامل حدیث با دانش های بشری از دیدگاه امام صادق (ع)

نویسنده: دکتر عبدالهادی مسعودی

مقدمه
بارور شدن علوم اسلامی، زاییده ی رویارویی همه جانبه ی آنها با زندگی بشر است(1) برای نمونه هنگامی که دانش فقه، خود را متکفّل پاسخگویی به باید و نباید زندگی دید و افزون بر بایسته های زندگی، به شایسته ها نیز پرداخت و دروازه ی پرسش را به سوی هر مکلفّی گشود، نیازمند نگاهی نو به سرمایه های خود شد. هم آن چه را داشت، ژرف تر کاوید و هم آن چه را در سبد سرمایه هایش نمی یافت، از دیگر دانش ها وام گرفت و به استخدام درآورد. فقه، به متون دینی تکیه کرد، اما بنای عقلا، ارتکازات فطری آدمیان، سیره ی رفتاری دین داران و اتفاق و اجماع عالمان را نیز به یاری گرفت. اکنون حدیث و دیگر متون دینی نیز به این رویکرد نیاز دارند. در تعامل با حدیث، ضروری است که آن را سرمایه ای ماندگار و نه کالایی مصرفی ببینیم. نیازمند آن هستیم که احادیث را نه جملاتی کوتاه، بلکه اصل هایی بنیادین و قابل جریان در بسیاری از صحنه های زندگی بدانیم تا هر جا و هر زمان، میوه های شیرین آن را برچینیم. نوشته در پیش رو، مراحل و موانع این رویکرد را بررسی می کند.

روش های بهره گیری از حدیث در دانش های بشری
اطلاعات در دسترس اینجانب، نشان دهنده ی کاربرد سه روش در بهره گیری از متون دینی و به ویژه حدیث برای پاسخگویی به پرسش های برخاسته از دانش های گوناگون بشری است.

روش اول
ابتدایی ترین و در عین حال، عمومی ترین شیوه میان این سه، روش تألیفی است. در این روش، هر یک از دو سوی پژوهش، یعنی متون دینی و دانش بشری، کار خود را بر اساس داده ها و شیوه ی خود تا انتها، پیش می برند و سپس در پایان تحقیق، یافته های نهایی خود را به یکدیگر ضمیمه می کنند و نوشته هایی را با نام های گوناگون، اما با پسوندهای مشترکی مانند « در دین و روانشناسی » و « از نگاه قرآن و اقتصاد »، « در اسلام و جامعه شناسی » و… پدید می آورند. در این روش، قدمتی به درازای چند نسل دارد، اما اوج آن در ایران، پس از انقلاب فرهنگی و کنار هم نشستن حوزه و دانشگاه است. در این دوره نیاز به دیدگاه های دین در بسیاری از عرصه ها موجب شد، با نگاهی عجولانه به متون دینی، آنها را به همان صورت خام و بی پردازش، به درون پژوهش هایی بیاوریم که در بنیاد و روش با آنها بیگانه بودند. نکته ی اسفبار این بود که برخی از این پژوهشگران درصدد تأیید یافته های خویش از سوی دین بودند و نه ایجاد یک گفتگوی جدی میان نتایج تحقیق خود و داده های دینی. آسیبی که با عنوان « دخالت خواسته ها » در کتاب « آسیب شناخت حدیث » گوشزد شده است. ( مسعودی، 1389، ص 74 )

روش دوّم
این شیوه در برخی از پژوهشگاه های ریشه دار در حوزه و دانشگاه به کار می رود و می توان آن را شیوه ی گزاره سازی متناظر نامید. محققان در این روش، یک موضوع بزرگ مانند ( کژروی اجتماعی ) را به دهها و بلکه صدها گزاره، خرد می کنند و سپس به دنبال احادیثی روان می شوند که با هر یک از این گزاره ها، مناسبت دارد، خواه مؤید باشد و خواه مخالف. ایشان از ابتدا به دنبال تأیید قطعی داده های علمی از سوی متون دینی نیستند و از این رو ممکن است در هر یک از گزاره های علمی تردید کنند و حتی به گونه ای صریح آنها را نادرست بخوانند. بر این پایه این شیوه، آسیب روش پیشین را ندارد، اما به آسیبی دیگر مبتلاست. آسیب بر هم زدن پیکره ی سازوار احادیث یک موضوع که چه بسا در کنار یکدیگر، به یک مفهوم برسند و مجموع آنها، پیامی متفاوت با پیام یک یک آنها به تنهایی داشته باشد. امری که از سوی بسیاری از محققان دینی تجربه شده و احتمال و امکان تقیید و تخصیص بسیاری از احادیث مطلق و عام، آن را هشدار می دهد. این بدین معناست که ممکن است با دیدن مجموع روایت در یک حوزه خاص و اخذ نتیجه ای دیگر، گزاره علمی متناظر با آن را نه تنها رد نکنیم که به تصدیق آن برسیم. برخی مبانی نظری دلالت کننده بر لزوم مطالعه مجموعی احادیث که از آن با اصطلاح ( خانواده حدیث ) یاد می شود و نیز نمونه های آن در کتاب « روش فهم حدیث » آمده اند و از این رو در این جا به آن نمی پردازیم. ( مسعودی،1386، ص 126 )

روش پیشنهادی
آن چه این مقاله پیشنهاد می دهد، روش گفتگوی گام به گام مشارکتی است که از ترکیب پژوهش های مشارکتی و تحقیق گفتگو مدار، شکل یافته است. در این شیوه، ما هیچ کدام از دو سوی تحقیق را تا پایان نمی بریم، بلکه در هر مرحله از مراحل جزئی تحقیق، یافته های هر یک از طرفین را با سوی دیگر تحقیق در میان می نهیم و گام بعدی پژوهش را بر اساس آن چه از این گفتگو بیرون می آید، طراحی می کنیم. در این روش، از آسیب جزئی نگری در شیوه ی دوم نیز جلوگیری می شود و خرد کردن پژوهش حدیثی، تنها تا آن جا ادامه می یابد که به یک بسته ی معنادار متشکل از یک خانواده ی حدیثی منتهی می گردد و بیش از آن، ریزتر نمی شود و همین روال در پژوهش مربوط به علوم انسانی و تجربی نیز پی گرفته می شود. برای نمونه اگر احادیث طبی را درباره علل لاغری گرد می آوریم، لازم است افزون بر احادیث معرفی کننده خوراکی هایی که از فربه شدن جلوگیری می کند، احادیثی که شیوه های زندگی منتهی به لاغری را گوشزد می کند نیز یکجا و کنار هم گرد آوریم مانند تعداد و چگونگی حمام کردن، همچنین در دانش پزشکی نیز به دنبال اسباب مختلف آن باشیم، نه آن که تنها یک گزاره ی حدیثی از امام صادق ( علیه السلام ) مانند ( أکل الحیتان یذیب الجسم، ( کلینی، 1391، ج6، ص 323، ح6 ) خوردن ماهی، بدن را آب می کند )، را با یک گزاره پزشکی درباره خوردن ماهی بسنجیم، زیرا بسی محتمل است که خوردن ماهی به طور طولانی و یا در کنار سایر کارها، به لاغری بینجامد همان گونه که رد احادیث دیگر به همین نکته اشاره شده است. ( کلینی، 1391ق، ج6، ص 124،ح6 ) ما در بخش بعدی به این موضوع اشاره می کنیم و اکنون به مراحل اجرایی این روش می پردازیم و امیدواریم که توضیح مراحل، به روشن شدن روش انجامد. گفتنی است این روش بر اساس واقعیت های کنونی بنا شده است. در روزگار کنونی با کمبود اندیشمندانی روبروییم که در هر دو حوزه حدیث و یک دانش بشری به درجات عالی دانش دست یافته و فرصت سرمایه گذاری در پژوهش های میان رشته ای را داشته باشند.

پیکربندی روش پیشنهادی

امکان سنجی
مطالعه ی پیوسته و گسترده حدیث و آگاهی از پشت گرمی منظومه فکری امامت به قرآن که پاسخگوی نیازهای بشری است، می تواند حدیث را پاسخگوی پرسش های انسان امروز معرفی کند؛ اما این به آن معنا نیست که همه آن چه را امامان می دانسته و یا حتی بیان داشته اند، به ما رسیده باشد و یا حتی بر فرض وجود و وصول، هر محدثی بتواند پاسخ به پرسش های هر علمی را در گنجینه ی حدیث بیابد و همه حدیث دانان، توانایی استخراج این پاسخ ها را داشته باشند. بسی حدیث دانان که از مفهوم های اولیه برخی علوم تجربی و حتی علوم انسانی، تنها نامی شنیده و تصورشان، در حد یک مفهوم لغوی است. حتی آنان که یک گام جلوترند، گاه توان بازگرداندن همه مفاهیم نوین را به مفاهیم متناسبی که توان گفتگو با حدیث را داشته باشند، ندارند. افزون بر، برخی علوم نوین به گونه ای هستند که هیچ گزاره ی حدیثی مرتبط با آن به ذهن نمی آید، مانند فیزیک کوانتوم و شیمی آلی، مهندسی ترافیک و … بر این پایه لازم است ابتدا انتظار پژوهش از احادیث و ارتباط احتمالی دانش بشری با آنها، معین شده و گستره ی جستجو و فحص از مواد خام مرتبط و ناظر به موضوع، محدود شود، امری که در مرحله ی بعدی به آن پرداخته می شود.

هموار کردن مسیر گفتگو
پرسش، سکوی پرش پژوهشگر و جهت دهنده به حرکت او است. اگر از ابتدا و بی هیچ مقدمه از یک محدث بپرسیم: چگونه می توان جنگل ها را نجات داد و محیط زیست را حفظ نمود؟ و یا اگرسؤال کنیم: جدول مازلو در طبقه بندی نیازهای انسان تا چه اندازه اعتبار دارد؟ شاید سؤال های درستی پرسیده باشیم، اما آن قدر کلی و دامنه دار هستند که در توان پاسخگویی یک پژوهشگر و محدث نیست. برای این منظور باید پرسش های کلی را به پرسش های ریزتری تقسیم کرده و در این ریز کردن، آن چه را پیش تر گفتیم در نظرگرفت. یعنی سؤال را باید چنان خرد کرد که بتوان بخش بزرگی از گنجینه و میراث حدیثی را به آن ناظر دانست وگرنه پرسش ما، نقشه ی پژوهش را ترسیم نمی کند و نمی توانیم محل جستجو از احادیث مرتبط را حدس بزنیم. ما باید بتوانیم ریز موضوع هایی پدید آوریم که یا خود از مصداق های یک مفهوم طرح شده در احادیث اند یا با یک دو واسطه در زیر عنوان های جامع مطرح شده در حدیث قرارمی گیرند. در این جاست که نیاز به گفتگوی دقیق و گام به گام پژوهشگر هر دو حوزه حدیث و دانش بشری، احساس می شود. پژوهشگر علوم انسانی و تجربی، باید سؤال را بشکافد و تا حد ممکن به مفاهیم بسیط تشکیل دهنده ی آن برسد و پژوهشگر حدیث هم باید بتواند هر یک از آن مفهوم ها را مصداق و منظور و مقصود یک مفهوم حدیثی کهن قرار دهد.
برای نمونه، اگردانش روانشناسی و جامعه شناسی نیازمند به راه هایی برای پیشگیری و یا درمان « تجمل گرایی و تشریفات » است که در روایات به طور مستقیم به آن پرداخته نشده، باید بتواند آن را به عناصر ریزتری، مانند « زیاده روی در حس زیبا دوستی، فخر فروشی، چشم و هم چشمی و … » تقسیم کند تا پس از آن محدث بتواند احادیث مربوط به جمال، اسراف، تکبر، تفاخر، تکلیف و … » را به بررسی بنشیند. پس از این نیز مشارکت و گفتگوی روانشناس و محدث، ضروری است زیرا ممکن است هنوز عناصردیگری در میان باشند، همچنین نیاز است وزن هر یک از این عناصر در تشکیل مفهوم مرکب و نهایی « تجمل » مشخص شود تا مثلاً راه های جلوگیری از اسراف و تفاخر را بر راه های جلوگیری از تکلف مقدم بداریم و یا اهمیت بیشتری به آنها داده شود. روشن است که محدث در این جا نیاز به مفهوم شناسی لغوی، عرفی و سپس حدیثی دارد که شرح بیشتر آن در کتاب « روش فهم حدیث » و کتاب « اخلاق پژوهی حدیثی » ( پسندیده، 1408 ق، ص 117، ح58 ) آمده است.
مفاهیم دیگر در سایر دانش های بشری نیز نیاز به چنین تجزیه و تحلیلی دارند. نمی توان به یکباره مفهوم مدیریت را در احادیث کاوید، همان گونه که پدید آمدن علم مدیریت نیز دفعی و یکباره نبوده است، اما می توان در بخش مدیریت نیروی انسانی به نکته مهم برنامه ریزی قبلی کار برای کارکنان و بازخواست بعدی از آنان اشاره کرد و آن گاه این قطعه از سخنان امام صادق ( علیه السلام ) را که می فرماید: « ورتب لکفاتک فی کل یوم ما یعملون فی غد، فإذا کان فی غد فاستعرض منهم ما رتبته لهم بالأمس، و أخرج إلی کل واحد بما یوجبه فعله من کفایه أو عجز فامح العاجز و أثبت الکافی » ( حلوانی، 1408ق، ص 117، ح58 ) و برای هر یک از کارکنانت، کارهای فردایشان را مرتب و معین کن و فردا آن چه را برایشان مشخص کرده بودی از ایشان بخواه و پس از ارزیابی کارشان، متناسب با لیاقتشان رفتار کن، نالایق را کنار بگذار و لایق را استوار بدار )، ناظر به آن دانست و سپس در شرایط و زمینه های آن بحث کرد.
دیگر نیازهای جوامع امروزین نیز، بیشتر مرکب، پیچیده و درهم تنیده اند. برای نمونه مشکل ترافیک، مجموعه ای از بی نظمی، عدم رعایت حقوق دیگران، عجله و شتاب آلودگی، گذشت نکردن، تفاوت بیش از حد وسایل نقلیه، فقر اقتصادی، کمبود امکانات و تجهیزات، امکان رشوه دهی، ناآگاهی از قانون و محدودیت ها و … می باشد، که تا هر یک از آنها را یک به یک شناسایی نکنیم، امکان برقراری گفتگو با احادیث مرتبط با آنها را نخواهیم داشت.

فرضیه سازی بر پایه داده های حدیث
فرضیه، کلید آغاز پژوهش است و نقش راهنما را در فرآیند آن به عهده دارد. هسته ی بنیادین دانش، شناسایی رویدادهای به هم وابسته و تشخیص متغیر مستقل و تابع در میان آنها است. فرضیه را می توان حدس عاقلانه و احتمال عالمانه ی پژوهشگر دانست که از پس کشیدن به سؤال خود و بامطالعه ی متمرکز بر آن، کانون اصلی مشکل را یافته و راه حلی هر چند بدوی به نظرش رسیده است. این راه حل مفروض می تواند حدسی باشد و می تواند برخاسته از دو حوزه دانش بشری و حدیث باشد. ما آزاد هستیم هر حدسی را به صورت فرضیه درآورده و آن را بیازماییم، اما هزینه و فرصت آزمودن هر چیز را در اختیار نداریم و از این رو ناگزیریم، فرض های خود را محدود کنیم و آن دسته را به مرحله ی آزمون درآوریم که از مقبولیت نسبی و احتمال عقلایی موفقیت و صحت برخوردار باشند. در این جاست که احادیث می توانند یاری گر ما باشند. اگر بتوانیم احادیث مرتبط با سؤال و مشکل را به شیوه ی مرحله ی پیشین به پای میز گفتگو بکشانیم، آن گاه می توانیم با دسته بندی آنها، فرضیه هایی از درون حدیث و نه از بیرون، پدید آوریم. این دسته بندی متناسب با هر علمی و حتی هر سؤال و مشکلی می تواند متفاوت باشد.
برای نمونه با نگاه به دانش نوین روانشناسی و برخی طبقه بندی های آن، می توانیم آن دسته از احادیث را که به ارتباط میان برخی رویدادها و صفات انسانی پرداخته احادیث تبیین کننده بنامیم. دسته ای دیگر را نیز احادیثی قرار دهیم که « نشانه شناسی » می کنند، یعنی در شناسایی یک بیماری روحی و یا عادت رفتاری ما را یاری می دهند و دسته سوم نیز احادیثی باشند که با تشخیص علت بیماری و حالت خاص روحی و گاه به طور مستقیم، راه مهار، درمان و یا تثبیت یک وضعیت روحی مثبت را نشان می دهند.
ادعا این است که در هر یک از این سه دسته، امکان فرضیه سازی موجود است. به سخن دیگر، مطالعه و بررسی حدیث در انتهای راه نیست، بلکه باید در آغاز پژوهش و در آن جا که نیاز به یک فرض نخستین، اما نزدیک به واقعیت داریم، از حدیث بهره ببریم، زیرا تعداد معتنابهی از احادیث به گونه ای هستند که می توان از آنها، گزاره هایی آزمون پذیر را استخراج کرد. اینجانب در دانش طب و روانشناسی، دو نمونه ی تجربه شده سراغ دارم که حاصل همکاری دار الحدیث و دو دانشجوی دکتری طب و روانشناسی است و در کتاب های « دانش نامه احادیث پزشکی » و « پژوهشی در فرهنگ حیاء » گزارش شده و نشر یافته اند(2).

صحّت انتساب
به هنگام آوردن فرآورده ها برای برقراری ارتباط و افکندن تناظر میان گزاره های دینی و علمی، هر یک از طرفین باید بتوانند با اطمینان نسبی نظر ارائه شده را به حوزه شناختی خود منسوب دارند و از این رو درحوزه دین و به ویژه حدیث باید از روش بازیابی خانواده حدیث سود جست و تنها در صورتی که یک مجموعه درخور و با مضامین همسو و همساز فراهم آمد، اقدام به گزینش و چینش آنها نمود و درمرحله نخست، از مفاهیم متکلفانه و با واسطه های متعدد تحلیلی، پرهیز نمود؛ به گونه ای که با در اختیار نهادن ترجمه و به شرط توجه مخاطب به احادیث مشابه و هم مضمون، همان معنای ادعا شده به ذهن مخاطب خطور کند و این همان بحث حجیت ظواهر در اصول است.
بر این اساس، فرضیه ابتدایی از آن مقدار اعتبار برخوردار است که ورود ما به فرآیند دراز مدت و پرهزینه آزمون و تحقیقات میدانی برای کاربردی کردن گزاره های حدیثی را توجیه کند. در صورت تشکیل خانواده حدیث و گردآوری همه احادیث مرتبط و ناظر به موضوع می توان، تا حدود زیادی، اجزای طرح واره آغازین خود را تبیین نمود و دیدگاهی هرچند اجمالی و نه چندان شفاف از متغیرهای مستقل و وابسته را تصویر کرد.

ریزپردازی و نه نظریه پردازی
تجربه ناموفق هجوم به تهیه یک طرح جامع و یک نظریه کلی، به ما می آموزد که سیر کار را باید برعکس نمود و از مسائل ریزتر آغاز کرد؛ مسئله هایی که درباره آنها هم حدیث هست و هم دانش های نوین به آنها پرداخته و نظریه هایی را ابراز داشته اند؛ مانند خودشیفتگی؛ خشم و ترس ( از زیر مجموعه هوش هیجانی و بهداشت روانی در دانش روانشناسی و یا انحراف و جرم در علم جامعه شناسی ) آن گاه در گام بعدی و شاید به وسیله نسلی های بعدی، از کنار هم نهادن یافته های این تحقیقات به سوی یک فرضیه جامع حرکت کنیم؛ فرضیه ای که لازم نیست واحد باشد، بماند و بپاید. این سیر حرکتی با پیشینه دیگر حرکت های علمی نیز همخوان است. در برخی از رشته ها، از مسائل جزئی و عینی آغاز کردند و سپس درمرحله بعدی و از پس سال ها ارتباط و پیوند این مسائل مجزا و جزئی، به نظریه پردازی کلان و جامع روی آوردند. این به معنای در نظرنگرفتن اصول کلی، وضع شده و بنیادین در شناخت هستی از دیدگاه دین و نیز دانشمند درگیر پژوهش نیست؛ چه آنها نیازی به پردازش دوباره ندارند و با ایمان می آیند و همزاه با اعتقادند، بلکه این معناست که تحقیق در باب صفاتی مانند کبر، خشم و لجاجت و پژوهش درباره بزهکاری و اعتیاد، تنها فرع بر شناخت انسان و نظریه پردازی کلان درباره آدمی نیست و می توان با داشتن دورنمایی از انسان و نگاه کلی به او به کار پرداخت؛ اگر چه رابطه متقابل را نفی نکرده و می پذیریم که وجود یک نظریه تأیید شده درباره انسان، به پژوهش های میدانی و کاربردی درباره صفات او کمک شایانی می کند؛ اما بحث بر سر وجود و عدم این نظریه کلان و توان دستیابی به آن است.

آزمون فرضیه
درگستره تجربه های اینجانب و بر پایه گفتگوهای متعدد با پزشکان و داروشناسان و روان شناسان، آزمون های بالینی در آزمایش فرضیه های بنا نهاده شده بر حدیث، بهتر پاسخ می دهند و بر آزمایش های درون آزمایشگاهی ترجیح دارند. یک تجربه ی اینجانب با گیاهان دارویی، ارتباط دارد. پس از جمع آوری احادیث پزشکی و جواب مثبت گرفتن از آزمایش « اثمد » یا همان سرمه به طریق آزمایشگاهی، به آزمایشگاه بزرگ گیاهان دارویی متعلق به وزارت جهاد کشاورزی- که در آن سال ها جهاد سازندگی نامیده می شد- پیشنهاد دادم که برخی از گیاهانی را که ما در دانش نامه ی احادیث پزشکی نام برده و خواص دارویی آنها را از زبان احادیث گزارش کرده ایم، تجزیه کنند و عناصر تشکیل دهنده ی آن را معین نمایند و بر اساس خواص عناصر موجود در آنها، آن چه را در حدیث داریم بسنجند، اما پاسخ عزیزان آن بود که تجزیه ی یک گیاه به همه عناصر تشکیل دهنده ی آن، یک فرآیند طولانی و پرهزینه دارد و بهتر است که هر یک از داروهای گیاهی را بر روی همان بیماری بیازماییم که حدیث مربوطه، درمان او را با آن گیاه یا میوه، میسر دانسته است.
برای نمونه اگر درکتاب خصال شیخ صدوق از امام صادق ( علیه السلام ) نقل شده که: « البطیخ یذیبالحّصی فی المثانه، ( شیخ صدوق، 1362ق، ص 443، ح36 ) خربزه سنگ مثانه را آب می کند »؛ و یا باقلا را خون ساز و آن را برای جلوگیری از پوکی استخوان مفید دانسته باشد ( کلینی، 1391ق، ج6، ص 344، ح1 ) ما می توانیم خربزه را به فردی که به بیماری سنگ کلیه یا مثانه مبتلاست و باقلا را به کسی که از پوکی استخوان رنج می برد در مقادیر مختلف، اما اندازه گیری شده و با طور مدت درمان معین به گونه ی حرفه ای بخورانیم و این کار را بر روی داوطلبان متعددی بیازماییم و سپس به روش تجزیه و تحلیل آماری و دیگر روش های معمول دانش پزشکی، اثرگذاری و موفقیت دارو را در درمان بیمار بسنجیم.
این یکی از دیگر نقاطی است که لازم است طرف دیگر گفتگو، یعنی کارشناس داروسازی و پزشکی به عرصه بیاید و نظر خود را در انتخاب روش مناسب ارائه دهد و پیگیری و تجزیه و تحلیل نتایج را بر عهده بگیرد.
در دانش روانشناسی نیز واحد علوم روان شناختی پژوهشکده دارالحدیث، بر اساس روایات، به عامل اصلی حیا و نشانه های آن دست یافت و آن گاه بر اساس آنها، به تهیه ی آزمونی پرداخت که با تکمیل آنها از سوی داوطلبان، وجود و شدت و ضعف حیا را اندازه گیری کرد. همچنین می توان بر اساس احادیث ناظر به راه های ایجاد و تشدید حیامندی، الگوهای مداخله را طراحی نمود و موفقیت آنها را در کلینیک ها و مشاوره ها آزمود(3).
روانشناس مشاور می تواند با شکل دادن توصیه ی خود بر اساس آن چه از روایات به دست می آید، مراجعه کننده را در تصحیح نگرش خود نسبت به مصیبت، راهنمایی کند و دردهای روحی او را پس از دریافت شوک سنگین از دست دادن عزیزانش تسکین دهد. جالب توجه این که برای نشان دادن امکان وقوع اخذ الگوهای مداخله از حدیث نوشته شده بود و توانایی احادیث را در ارائه شیوه های تحمل مصیبت و مهار تنیدگی روحی ناشی از آن بر می نمود(4).
یک نمونه ی جدید در این میان، مسأله ی دکتری حجت الاسلام دکتر عباسی پسندیده درباره عوامل شادکامی در اسلام با رویکرد به روانشناسی مثبت گرا است. ایشان در طی سالیان درازی که به تحکیم روش و ساختن مدل برای این گونه پژوهش های میان رشته ای اشتغال داشته، در این رساله، توانسته است بیشتر عوامل شادکامی را در احادیث شناسایی و معین کند، به گونه ای که به گفته ی روان شناسان دارو این رساله، می تواند در الگوهای مداخله به کار گرفته شود. گفتنی است عمومی سازی این الگو، زمانی میسر است که روان شناسان متعددی آن را در موارد متفاوتی به کار ببرند و نتیجه دلخواه و مورد انتظار را بگیرند.

مشکلات راه
آن چه در بخش پیش گفته آمد با سدها و موانعی هرچند خرد، روبرو است و غفلت ها و نقص ها و برخی ناکامی ها، راه بهره گیری از سخنان معصومان و آب حیات زندگی را بسته است. ما به برخی اشاره می کنیم و در حد توان راه حل خود را پیشنهاد می دهیم.

تقدس داده های دینی
پژوهش و تحقیق در زمینه تردید و شک، جوانه می زند و یقین به درستی یک گزاره و یا اطمینان به نادرستی حتمی آن، تنها برای پایان پژوهش و کاربرد علمی آن مناسب است. از این رو، گزاره هایی که از پیش پذیرفته شده و ادله دیگری رد آن را ناممکن دانسته اند، نمی توانند پا در عرصه آزمون و خطا بنهند، بلکه خود معیار و محکی برای رد و قبول دیگر داده های علمی می شوند. این، شاید همان اصل ابطال پذیری در آزمون تجربی فرضیه هاست که در مبحث ما نیز باید مورد صدق بیابد.
نگاه ما به گزاره های دینی، یک نگاه علمی محض نیست. ما سخنان ائمه ( علیه السلام ) را همچون وجود شریف آنان، پاس می داریم و حرمت می نهیم و بنا به دلیل های کلامی پذیرفته شده، حدیث آنان را فراتر از عقل و هستی می نشانیم و خلقت را با آنها تفسیر می کنیم. این هاله تقدس، مانع از ورود گزاره های دینی به فرآیند آزمون و خطا می گردد و اصطلاح قابلیت ابطال پذیری نمی یابند. به سخن دیگر، باورهای درست بی دلیل ( Unjustifies ) به شمار می ایند، نه گزاره های درست مدلل و موجه. ( knowledge propositional )
یعنی دلیل درستی آنها را از درون آنها مطالبه نمی کنیم، بلکه در صادق بودن و معصوم و مبرا بودن گوینده از خطا می جوییم. با این نگرش، به یکباره همه احادیث، تاج تقدس بر سر می نهند و به توصیه هایی اخلاقی و ارشادی مبدل می شوند و بی آن که بتوان از آنها بهره برد، در گوشه و حاشیه زندگی جای می گیرند. پاسخ و راه حل چیست؟
برای پاسخ، اشاره به تقسیم بندی احادیث از حیث سند و دلالت، لازم است. احادیث از نظر سند به دو گونه کلی قوی و ضعیف تقسیم می شوند. منظور از حدیث قوی آن است که امکان رد آن نیست و حدیث ضعیف، یعنی حدیثی که می تواند راه اعتبار را بپوید و به مدد قرینه های معنوی و تقویت مضمونی، به احادیث قوی ملحق شود. این قرینه ها، همان گونه که می توانند قرآن، سنت پیامبر و عقل باشند، می توانند داده های علمی و تجربه های قطعی بشری نیز باشند. از نظر دلالت نیز احادیث به دو دسته احادیث صریح و ظاهر و روایات مجمل و گنگ، تقسیم می شوند.
در احادیث ضعیف، جا برای پژوهش و بررسی گشوده است و تبیین آن منحصر به گردآوری قرینه های زبانی نیست، بلکه قرینه های دیگری مانند داده های تاریخی و تجربیات قطعی و علمی می تواند تردیدها را بزداید و بر اعتبار حدیث بیفزاید. برای آشنایان با علم اصول فقه و حدیث، این نکته مسلم است که همه احادیث اخلاقی، تعلیمی و حتی گاه فقهی، از گونه احادیث قطعی و با دلالت آشکار و صریح نیستند. تعداد قابل توجهی از آنها، دارای اسناد نه چندان قوی و ابهام های لفظی اند که تنها از طریق قاعده « تسامح در ادله سنن » و یا تعاضد مضمونی و کثرت همراهی قرینه های گوناگون اعتبار می یابند که نتیجه هیچ یک از دو راه، قطعیت حتمی و وجوب عمل نیست. این به معنای جواز و احتمال رد آنها، از طریق گردآوری قرینه های مخالف است و همین برای آغاز کار میدانی و تجربی کافی است. اگر چه می توان ادعا کرد که بسیاری از احادیث اخلاقی در میدان تحقیق، تاب می آورند، اما پیش بینی صحت یک فرض، تأثیری در رد و اثبات آن و لزوم پیمودن فرآیند منطقی آزمون آن ندارد.
افزون بر این، رد معدودی از روایات منسوب به امامان، و وجود احتمالی روایات جعلی که با احادیث اصلی پیشوایان آمیخته اند، می تواند زمینه این تردید را به منظور روان شدن در پی قرینه های ناظر به حدیث فراهم آورد. این گفته به هیچ روی به معنای نفی همه روایات و سقوط کلی اعتبار آنها نیست، بلکه یکی از دلایل امکان و روایی تردید را بر می نماید. به عبارت دیگر، هر حدیث در این فرآیند، یک گزاره مستقل محسوب می شود و رد و اثبات آن بر روند تحقیق دیگر احادیث تأثیری ندارد. با این نگرش، به آزمودن کشیدن احادیث، نه تردید در معصوم بودن امامان است و نه رد احتمالی برخی از روایات به معنای تقدس زدایی از حدیث است.
بر این پایه، هرگاه متنی حدیث دانسته شده، در فرآیند تحقیق تاب نیاورد، آن را تا ظهور تردید در صحت شیوه و نتیجه آزمون علمی، کنار می نهیم و معتقد می شویم که راویان اشتباه کرده اند و یا به نادرستی به راویان منسوب شده است و یا دلالت آن ابهام دارد و نیازمند قرینه هایی برای ارائه فهم روشمند و صحیح از آن است. در این صورت ادله تسامح در سنن را شامل آن نمی دانیم، بلکه این متن را مشمول قاعده « ردّ العلم » می دانیم که راه اعتدال میان رد یکباره و نسنجیده حدیث و قبول و باور ساده لوحانه است. گفتنی است این شویه، از احادیث برگرفته شده است که تنها به دو حدیث امام علی ( علیه السلام ) و امام صادق ( علیه السلام ) اشاره می کنیم. امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) می فرماید:
« إذا سمعتم من حدیثنا، ما لا تعرفونه فردّوه إلینا وقفوا عنده و سلموا إذا تبین لکم الحق و لا تکنوا مذاییع عجلی، فإلینا یرجع الغالی و بنا یلحق المقصر؛ ( ابن شعبه، 1376ق، ص 116؛ مجلسی، 1391ق، ج2، ص 189 ) چون حدیث از ما شنیدید که به معنایش پی نبردید، آن را به ما بازگردانید و در آن توقف کنید و چون حق برایتان روشن شد، بپذیرید و عجول و شتابزده مباشید که تندرو به سوی ما باز می گردد و کندرو به ما می پیوندد. حدیث دیگر، گفتگوی سفیان بن السمط با امام صادق ( علیه السلام ) است. او می گوید:
« قلت لأبی عبدالله: حعلت فداک إن الرجل لیأتینا من قبلک فیخبرنا عنک بالعظیم من الأمر فیضیق بذلک صدورنا حتی نکذبه، قال: فقال أبو عبدالله: ألیس عنی یحدثکم؟ قال: قلت: بلی. قال: فیقول للیل: إنه نهار، و للنهار: إنه لیل؟ قال: فقلت له: لا. قال: فقال: رده إلینا إن کذبت فإنما تکذبنا. » ( صفار قمی، 1404ق، ص 557، ح3 )
به امام صادق ( علیه السلام ) عرض کردم: فدایت شوم، کسی از سوی شما خبری برای ما می آورد که سینه هامان از بزرگی آن تنگ می شود تا آن جا که شاید او را تکذیب کنیم. امام صادق ( علیه السلام ) فرمود: آیا از سوی من با شما سخن نمی گوید؟ گفتم: چرا. فرمود: آیا به شب می گوید: روز و به روز می گوید: شب؟ گفتم: نه ( تا این حد ) فرمود: خبر را به سوی ما بازگردان که اگرتکذیب کنی، ما را تکذیب کرده ای. این تعامل، یک سویه نیست و بهره هایی از حدیث، نصیب علم و بهره هایی از علم، نصیب حدیث می شود. از زاویه ای دیگر، بیشتر روایات ما، مانند سخنان دیگران، ظهور و نه صراحت دارند و این به آن معناست که ممکن است مقصود اصلی امام ( علیه السلام ) از سخن خویش، با معنای بدوی و آن چه در آغاز و با یک نگاه ساده فهمیده شده است، متفاوت باشد و این تفاوت از پیمودن راه های معمولی، مانند گردآوری قرینه ها و یافتن زمینه ها، شرایط و اسباب صدور حدیث به دست نیاید و تنها در میدان تجربه عملی و آزمایشگاهی مشخص گردد. این جا نیز هراسی از تجربه و آزمون و خطا نیست؛ چه، ظهور، یک مفهوم کشدار است و از قله صراحت تا دره ابهام، امتداد دارد و فرض تغییر معنای اولیه و تبدیل آن به معنای ثانویه، مساوی دست کشیدن از ظهور نیست.
به عبارت دیگر، آزمون و خطا و تجربه، فهم ما را دگرگون می سازد و نه معنای اصلی حدیث و مقصود گوینده را تا از دست بردن در معنای حدیث و شکستن تقدس آن به هراس افتیم. این درست، مانند یافتن احادیث متعارض است که به هنگام دستیابی به آن، هر چند از پس قرن ها کاوش و بحث، گاه فهم ما را از معنای حدیث اول تغییر می دهد. آن چه در این جا رعایتش لازم است، تقید به منطق و شیوه درست فهم حدیث است؛ یعنی داده های تجربی و علمی، باید از طریق روش های رایج، معنای جدید و تازه فهم را به حدیث نسبت دهد و با قواعد زبان عربی و دیگر ضابطه های حاکم بر فهم نصوص دینی، سازگار باشد. یک نمونه بارز در این میان، همان احادیث طبی هستند که چون در مقام عمل و تجربه درآمدند، در برخی موارد تأیید نگشتند و از این رو، شیخ صدوق؛ آنها را از نوع احادیث قانونی و کلی، بلکه از دسته احادیث خاص و موردی دانست که با توجه به شرایط زمانی و مکانی خاص مخاطب، معنا می یابد و صحت آن منوط به حصول همه آن شرایط و زمینه ها است. ( شیخ صدوق، 1414ق، ص 115 )
از این رو، ما می توانیم برای نمونه احادیثی را که میان خوردن انگور و راندن افسردگی ارتباط برقرار کرده اند؛ به بوته آزمایش درآوریم و در صورت تأیید، آن را به امامان معصوم؛ و عالم خود نسبت دهیم و آن جا که تأیید نشد، در صورت ضعف سند، آن را به امامان نسبت ندهیم و حتی با مشاهده برخی قرینه های دیگر، ساختگی بخوانیم. در صورت صحت و اعتبار سند، نیز در عمومیت و ابدیت حدیث، تردید روا می داریم، زیرا این دو مفهوم، منطوق صریح روایات نیستند، به همان دلیل که شیخ صدوق؛ برخی احادیث طبی را عمومی، جاویدان و برای هر زمان و مکان ندانسته است.
در صورت اخیر، راهی برای یک پژوهش گسترده دیگر را گشوده ایم و آن بازیابی شرایط و زمینه هایی است که راه درمان پیشنهادی معصوم ( علیه السلام ) را موجه و معقول کرده بوده است. گفتنی است نمونه مذکور، شاهدی بر عدم عمومیت دارد و آن توصیه خوردن انگور سیاه به پیامبران است و آن هم درواقعه توفان نوح؛ یعنی افراد خاص و یا زمان های ویژه. راه های دیگری که احادیث برای درمان افسردگی پیشنهاد می دهند، مانند شستن لباس و نظافت سر و گردن نیز می تواند قرینه ای بر عدم انحصار و متعدد بودن راه های متناسب با بیماران و گرفتاران گوناگون باشد.

ناآشنایی با روش های تجربی
ناآزمودگی در تحقیق، از بزرگترین موانع پیشبرد آن است و به کار بستن روش تجربی برای تحقیق گزاره های دینی، مستلزم وجود پژوهشگرانی است که در دو حوزه دین و علم و در بحث ما، حدیث و روانشناسی به خوبی و به شیوه مدرسه ای درس آموخته و تجربه اندوخته اند و این مطلوب، هم اکنون حاصل نیست؛ اگر چه متخصصانی داریم که در کنار زمینه اصلی تحقیق خود، با کلیات حوزه دیگرآشنا شده اند، اما این مقدار آشنایی برای نظریه پردازی و بهره گیری کامل از هر دو شاخه علم و دین، بسنده نیست، به ویژه آن که پیشینه این همکاری متقابل در جهان غرب، قرین موفقیت نبوده است و داده های دینی منسوب به مسیحیت و نیز کوته بینی برخی از عالمان دینی، از بارور شدن آن جلوگیری نموده است.
نمونه را، برخی از کشیشان با ورود به عرصه علم روانشتاسی، به جای کار طاقت فرسا برای تألیف این دو حوزه و کاربرد روش دراز دامن و وقت گیر آزمون و خطا، بیشتر از روانشناسی وام گرفتند تا در وعظ و خطابه و مشورت های محلی و اجتماعی، شأنی نو برای خود و یا مذاهب بسازند. از این رو،بدون تتبع کافی و تنها با چنگ زدن به یکی دو آیه انجیل و جمله کوتاه، انبوهی از تحلیل ها، استنباط ها و نتیجه های کم ارتباط را متکلفانه، بر آن بار می ساختند و سپس آن را رها می کردند، بدون آن که این اطلاعات را به صورت یک فرضیه کارگشا و آزمون پذیر درآورند تا با روش های معمول، به تأیید و ابرام و یا رد و انکار آن بپردازند. این جریان در ایران نیز، هرچند با گستره ای کمتر، تکرار شده و برخی هوشمندان و دانشمندان آشنا با هر دو حوزه را به واکنش واداشته است. بر این اساس، پیشنهاد می شود که به تربیت پژوهشگران آشنا با هر دو حوزه بپردازیم، اما نه با شیوه معمول که فقه و اصول را اصل و حدیث و تفسیر را فرع قرار می دهند و نه آن گونه که در برخی دانشگاه ها، مقدمات علم خوانده می شوند و تمرین های عملی و شیوه های پژوهش کمتر آموخته می شوند.

راه های به بن بست رسیده
ارائه پیشنهادهای خام و راه های پیموده شده ناتمام در ایران، تأثیر سوء در بهره گیری از دین و حدیث در دانش های نوین داشته است. هجوم نسنجیده و یکباره برای پی ریزی نظام جامع و کلان هر یک از علوم اسلامی، بدون توجه به داشته های اندک ما در این باره و خردسال بودن این علم نوپدید و نیز در دست نداشتن زیر ساخت های اساسی آن، ما را نه تنها به نظریه جامع نرسانده، بلکه با کلی گویی هایی درباره حقیقت انسان، نفس و روح، هویت جامعه، اصول مدیریت و اقتصاد، به انتها رسیده است. این طرح واره های کلی از صراحت لازم برخوردار نبودند و افزون بر ابهام و اجمال، گاه به تضادهای درونی نیز گرفتار بودند. این تلاش ها نتوانستند برای پژوهش های کاربردی، زمینه سازی و برای تحقیقات میدانی بستر سازی کنند و از پاسخ به پرسش های جزیی و عملی درماندند.
این سیر، دیدگاه نومیدان را تقویت کرد و منجر به جدایی دوباره و ژرف شدن گسل نخستین میان عالمان دو حوزه علم و دین شد؛ اما امروزه، احساس درد مشترک، علقه های نهفته را نمایان شاخته است. آگاه مشترک حوزویان و دانشگاهیان از قابلیت های هر دوطرف و درد مزمن عقب ماندگی جامعه ایرانی با آن همه سابقه درخشان تمدنی و قابلیت های نژادی و فرهنگی، دگربار ضرورت این هم اندیشی و همکاری مشترک علمی را بر می نماید و از این رو امید به ثمر دادن این همکاری دوباره جوانه زده است.

نتیجه گیری
اگر بتوانیم از قابلیت های کنونی اندیشمندان معاصر سود جسته و گفتگوی میان صاحب نظران حوزه های مختلف را در یک بستر مناسب و هموار گردآوریم و از مسائل مورد انفاق و غیر کلان آغاز کنیم می توانیم در آینده ی نه چندان دور شاهد هم اندیشی های ژرف تری باشیم. این کار بزرگ نیازمند وقت گذاری، عرق ریزی روح و ذهن و روشن اندیش هر دو سوی گفتگو و بالا بردن آستانه تحمل هر یک از طرفین است. افزون بر این لازم است از پژوهش های جدید که ناظر به مسائل نوپدید آموزش و تحقیق های میان رشته ای در مغرب زمین صورت گرفته است. آگاه شد ( بالاساب، 1389، ص 137 ) و در کنار بومی سازی آنها به تطبیق آن بر وضعیت خود همت گماشت. گفتنی است هر دو سوی این تعامل باید از سطحی نگری و شتابزدگی بپرهیزند و هر یک در حوزه تخصصی خود، به طور عمیق اندیشیده و مطالعه کرده باشند تا راه های حل مسائل نوین را کشف و یا ابداع کنند؛ به امید آن روز که برای حل مشکلات فردی و اجتماعی به سرمایه های بر جای نهاده ی اهل بیت ( علیه السلام ) مراجعه کنیم و از این دریای معرفت، گوهرهایی ناب را صید کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1- عضو هیأت علمی دانشکده ی علوم حدیث.
2- نمونه ی طبی این کار « اثمد » یا همان سرمه و اثر آن دستگاه بینایی است. گزارش علمی این پژوهش در مقدمه کتاب دانشنامه احادیث پزشکی، اثر آیت الله ری شهری، ص 21 تا 23 آمده است. نمونه ی روانشناختی نیز تهیه آزمون « حیاسنجی » از سوی همین مؤسسه با کمک دکتر گلزاری است.
3- این پژوهش حاصل همکاری دکتر گلزاری و حجت الاسلام دکتر پسندیده در موضوع حیاست. در این پژوهش همه احادیث باب حیا گردآوری و دسته بندی شد. آن گاه، یک به یک ترجمه و به بحث جدی گذاشته شد و جناب دکتر گلزاری نیز تناظر میان داده های حدیث و دانش ورانشناسی را تبیین و گوشزد کردند. سپس بر اساس احادیث توصیف گر حیا و نشانه شناسی شخص با حیا- که در احادیث متعددی به آن تصریح و یا اشاره شده بود- آزمون حیاسنجی تدوین و عرضه شد. همچنین طرح های « دلبستگی به خداوند »، « حسادت »، « حسرت »، « خشم »، « مهارت های مقابله با تنیدگی » و … نیز مورد مطالعه قرار گرفته و برخی نشر یافته است. در این طرح ها نیز یک تحصیل کرده روانشناسی در کنار یک متخصص در حدیث- که همه احادیث موضوع را در اختیار دارد- قرار می گیرد و بر اساس نیازهای روز و نشانه ها و اشارات احادیث، پرسش سازی و فرضیه سازی آغاز می شود. بقیه کار و طرح مانند باب حیاست؛ یعنی همان روش فعال مشارکتی و گفت و گوی گام به گام.
4- مجله علوم حدیث، شماره 31، مقاله شیوه های تحمل مصیبت، جالب توجه این که این مقاله ابتدا در انجمن روانشناسان ایران ارائه و نقد شد و در همان جا یکی از روان شناسان به صراحت گفت: من برادرم را از دست داده ام و این احادیث برایم تسکین بخش بود.
منابع :
ابن بابویه، محمد بن علی (403ق )، الخصال، تصحیح غفاری، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه.
ابن بابویه، محمد بن علی ( معروف به شیخ صدوق )( 1414ق )، الاعتقادات، تحقیق: عصام عبدالسید، بیروتک دار المفید.
بالاساب، رامانیام چاندرا موهان ( 1389 )، یادگیری و تدریس میان رشته ای در آموزش عالی؛ نظریه و عمل، ترجمه دکتر محمد رضا دهشیری، تهران: نشر پژوهشکده ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
حرانی، حسن بن علی شعبه ( 1376ق )، تحف العقول، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
حلوانی، …. ( 1408ق )، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، تصحیح ابطحی، قم: مؤسسه امام مهدی ( علیه السلام ).
صفار قمی، محمد بن حسن ( معروف به ابن فروخ )( 1404ق )، بصائر الدرجات، قم: کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی.
کلینی، محمد بن یعقوب ( 1388ق )، کافی، تصحیح غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
مجلسی، محمد باقر ( 1412ق )، بحار الانوار، تحقیق، بیروت: دار إحیاء التراث.
مسعودی، عبدالهادی ( 1386 )، روش فهم حدیث، تهران: انتشارات سمت.
مسعودی، عبدالهادی ( 1389 )، آسیب شناخت حدیث، قم: نشر زایر.
منبع :
پاکتچی، احمد؛ (1391)، مبانی و روش اندیشه علمی امام صادق ( علیه السلام )، تهران: دانشگاه امام صادق ( علیه السلام )، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید