حدیث «اصحابی کالنجوم»

حدیث «اصحابی کالنجوم»

اهل سنّت بر این اعتقادند که خدای سبحان و رسول گرامی او، اصحاب را تزکیه و پاک گردانده و همه آنها را عادل قرار داده اند و باید بر همین مبنا حرکت کرده و هر عمل مخالف و منافی نصوص صریح قرآن و سنّت را که صحابه انجام داده اند، به تأویل برده و توجیه نمود. آنان در این ادعا، به آیاتی از قرآن کریم و روایاتی که در کتب خود از رسول اکرم ـ ص ـ در فضیلت صحابه نقل کرده اند، استناد جسته اند و یکی از معروفترین احادیثی که بدان متمسک شده اند، حدیث «اصحابی کالنجوم، بایّهم اقتدیتم اهتدیتم» است.
در این مقاله، نخست، دیدگاههای رجال نامی و علمای معروف اهل سنت را درباره حدیث «نجوم» یادآور می شویم و سپس به ذکر نقدهای آن پرداخته و آنگاه راویان آن را مورد ارزیابی قرار می دهیم؛ و در پایان، مروری گذرا بر شرح حالات صحابه ای که مشمول حدیث مزبور هستند، خواهیم داشت.
معنای لغوی «اصحاب»:
در آغاز و برای ورود به بحث، معنای لغوی «صُحبه» را یادآور می شویم؛ صُحبه در لغت، معاشرت و ملازمت است و جمع اسم فاعل آن، صَحْب و اصحاب و صحابه می آید.
راغب، در «مفردات» می گوید: «در عرف، جز به کسی که ملازمت او زیاد باشد، صاحب گفته نمی شود». بنابراین، صاحب و یار پیامبر ـ ص ـ آنگونه که اقتضای کلمه، از نظر لغت است، کسی است که با آن حضرت معاشرت و ملازمت داشته است. چنین شخصی، مسلمان بوده یا کافر، شایسته یا تبهکار، مؤمن یا منافق، تفاوتی ندارد؛ زیرا اصلِ در این اطلاق، آنگونه که فیّومی نیز گفته است، «کسی است که با او (یعنی پیامبر ـ ص ـ) مجالستی داشته و یا او را دیده است».
معنای اصطلاحی «صحابی»:
اصولیان و محدّثان اتفاق نظر دارند که نام «صحابی» تنها بر فرد مسلمان اطلاق می شود. در تعریف صحابی گفته های متفاوتی وجود دارد؛ آنچه اصولیان معتبر می دانند این است که: «صحابی کسی است که با پیامبر ـ ص ـ مجالستی طولانی داشته و از او پیروی کرده و اوامر و دستورات الهی را از او أخذ نموده است؛ بر خلاف کسی که تنها آهنگ وی نموده، بی آنکه فضیلت مجالست و ملازمت و پیروی از آن حضرت را دارا باشد».
جمهور محدّثان بر این عقیده اند که: «هر مسلمانی که پیامبر ـ ص ـ را دیده باشد» صحابی است.
و گفته شده: «کسی که زمان آن حضرت را درک کند، صحابی است؛ هر چند او را نبیند».
بحث درباره حدیثِ «نجوم» را پی می گیریم؛ این حدیث به عبارات گوناگونی نقل شده است که در اینجا تنها به دو مورد آن اشاره می کنیم:
1 ـ قال الحافظ شمس الدین محمد السخاوی، قال البیهقی فی کتابه (المدخل) عن حدیث سلیمان بن أبی کریمه، عن جویبر، عن ضحاک، عن ابن عباس، قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: «مهما أوتیتم من کتاب الله فالعلم به لاعذر لأحد فی ترکه فان لم یکن فی کتاب الله فبسنهٍ منّی ماضیه، فإن لم تکن سنّه منّی فما قال اصحابی، إن أصحابی بمنزله النجوم فی السماء، فایّما أخذتم به اهتدیتم، واختلاف امّتی رحمه».
2 ـ رواه القضاعی فی «مسند شهاب» و قال أنبأنا ابوالفتح منصور بن علی الأنماطی، أنبأ أبومحمد الحسن بن وثیق، أنبأ وهب بن جریر بن حازم عن أبیه عن الأعمش، عن أبی صالح، عن أبی هریره، عن النبی صلی الله علیه وسلم، قال: «مثل أصحابی مثل النجوم، من اقتدی بشی ءٍ منها اهتدی».
قبل از اینکه حدیث «نجوم» را مورد بررسی قرار دهیم، یادآوری می کنیم که مسلمانان، در دیدگاهشان نسبت به صحابه، و ویژگیهای آنان از جنبه عدالت و غیر عدالت، بر سه دسته اند:
گروه نخست، کسانی اند که همه صحابه را کافر می دانند؛ مانند فرقه «کاملیه» و نیز کسانی که در مسئله غلوّ، اندیشه ای مانند آنان دارند.
گروه دوم، کسانی هستند که همه صحابه را عادل می شمرند و جایز نمی دانند که کسی روایات آنها را تکذیب کند، و معتقدند که این لیاقت، به سبب همنشینی با رسول خدا ـ ص ـ در ایشان پدید آمده است…
مُزَنی می گوید: «کلهم ثقه مؤتمن». خطیب می گوید: «عداله الصحابه ثابته معلومه…». ابن حزم گفته است: «الصحابه کلهم من اهل الجنّه قطعاً». و ابن عبدالبر وابن اثیر و غزالی و دیگران نیز به این موضوع تصریح کرده اند.
برخی مانند ابن حجر (در «الاصابه») ، بر این معنا ادعای اجماع کرده اند، ولی آنچه که جمعی از بزرگان آنان بدان تصریح کرده اند، این گفته را رد می کند.
حاجب گفته است: «اکثریت، به عدالت صحابه اعتقاد دارند؛ و گفته شده آنان مانند غیر صحابه اند؛ و معتزله گفته اند صحابه عادلند مگر کسانی که با علی علیه السلام سرجنگ داشته اند».
اما گروه سوم؛ جمعی از بزرگان اهل سنّت مانند سعد تفتازانی و مازری (شارح «برهان») ، وابن عماد حنبلی و شوکانی و دیگران … و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه، و شیخ محمد عبده، و سید محمد بن عقیل العلوی و سید محمد رشیدرضا، و شیخ مقبلی، و شیخ مصطفی صادق الرافعی و… بر این عقیده اند که صحابه بر کنارِ از خطا و اشتباه نیستند و در میان آنان افرادی عادل و غیر عادل وجود دارد، و این دقیقاً همان دیدگاه شیعه است.
پس دسته اخیر، گروهی میانه رو هستند و اتفاق نظر دارند که صحابه نیز مانند سایر مردم، دارای افرادی عادل و فاسق و مؤمن و منافق اند و همنشینی و مصاحبت با پیامبر ـ ص ـ، هر چند برای آنان افتخار است، ولی به تنهایی نمی تواند موجب بر کناری آنان از خطا و اشتباه شود و زشتیها را از آنان نفی کند. قرآن مجید نیز در موارد زیادی از صحابه ای که جنبه نفاق داشته اند، یاد کرده است و همچنین روایات زیادی از رسول اکرم ـ ص ـ در مذمّت و نکوهش برخی از آنان وجود دارد.
حدیث نجوم، در نگاه پیشوایان اهل سنّت
اینک ببینیم ائمه حدیث اهل سنّت و بزرگان آنان در خصوص حدیث «نجوم» چه می گویند:
احمد بن حنبل (م 241 هـ.) : وی که رئیس مذهب حنبلی است که ذهبی درباره او می گوید: «شیخ الاسلام، سید المسلمین فی عصره، الحافظ الحجه…». حالات وی در معاجم رجالی مانند تاریخ بغداد، حلیه الاولیاء، طبقات شافعیه، تذکره الحفاظ، وفیات الأعیان، شذرات الذهب، والنجوم الزاهره آمده است.
وی، حدیث «نجوم» را حدیثی غیر صحیح می داند و عده ای، از جمله ابن امیرالحاج در کتاب خود (التقریر و التحبیر) و ابن قدامه در «المنتخب» و صاحب «التیسیر فی شرح التحریر»، نظر او (احمد بن حنبل) را آورده اند.
المزنی، شاگرد شافعی، (م 264 هـ.) : ارباب معاجم، از جمله صاحبان وفیات الأعیان، مرآه الجنان، طبقات شافعیّه، العبر و حسن المحاضره، از او یاد کرده اند. و شافعی او را ناصر دین خدا تلقی کرده است. مزنی، حدیث «نجوم» را صحیح نمی داند.
ابوبکر بزّار (م 292 هـ.) : که بعضی از معاجم رجالی مثل تاریخ الخطیب، تذکره الحفاظ، شذرات الذهب، تاریخ اصبهان و میزان الاعتدال شرح حال او را آورده اند.
بزّار هم حدیث «نجوم» را مورد قدح و خدشه قرار داده و وجوه ضعف آن را بیان داشته است.
ابن عدی (م 365 هـ.) : او مورد مدح و ستایش بسیار ارباب معاجم است؛ از آن جمله: تذکره الحفاظ، شذرات الذهب و مرآه الجنان.
ابن عدی، معروف به ابن قطان، حدیث «نجوم» را در کتاب خود (الکامل) که موضوع آن کتاب معرفی محدثان ضعیف و جعلیات آنهاست، در شرح حال «جعفر بن عبدالواحد هاشمی قاضی» و «حمزه جَزَری نصیبی» آورده است. وی با خدشه در رجال اسانید حدیث «نجوم» از جمله «حمزه نصیبی» که در زمره ضعفای محدّثان است، سند این حدیث را مورد قدح قرار داده است.
ابوالحسن دارقطنی (م 385 هـ.) : وی از بزرگان محدثان است و در تذکره الحفاظ، وفیات الأعیان، المختصر، تاریخ الخطیب و کتب دیگر از او یاد شده؛ از جمله، ابن کثیر درباره او می گوید: «وکان فرید عصره و نسیج وحده و امام دهره».
دارقطنی، حدیث «اصحابی کالنجوم» را در کتاب خود (غرائب مالک) نقل کرده و آن را روایتی ضعیف دانسته است؛ و این مطلب را ابن حجر عسقلانی از وی نقل کرده است.
ابن حزم (م 456 هـ.) : شرح حال وی در کتابهای نفح الطیب، العبر، وفیات الأعیان، تاج العروس ولسان المیزان آمده است.
او (ابن حزم) حدیث «نجوم» را تکذیب نموده و حکم به بطلان آن کرده است و آن را حدیثی جعلی تلقی نموده است؛ این موضوع را گروهی از جمله ابوحیّان از وی آورده اند.
بیهقی (م 458 هـ.) : حالات وی در شذرات الذهب، طبقات الشافعیه، العبر، النجوم الزاهره، وفیات الأعیان و تذکره الحفاظ نقل شده.
آنگونه که ابن حجر عسقلانی از او نقل کرده است، وی در کتاب خود (المدخل) حدیث «اصحابی کالنجوم» را حدیثی ضعیف دانسته است.
ابن عبدالبر (م 463 هـ.) : شرح حالات وی در اغلب کتب تراجم مانند وفیات الأعیان، مرآه الجنان، المختصر، تذکره الحفاظ و… وجود دارد.
وی با ایراد خدشه در حارث بن غصین به عنوان یکی از رجال سند، جنبه سندی روایت را مخدوش دانسته است.
ابن عساکر (م 571 هـ.) : در کتب رجال از وی با احترام فراوان یاد شده است؛ از جمله در معجم الادباء، وفیات الأعیان، تذکره الحفاظ، دول الاسلام، مرآه الجنان، طبقات الشافعیه، المختصر فی اخبار البشرو جامع مسانید ابی حنیفه.
وی (ابن عساکر) آنگونه که در گفته مناوی آمده با صراحت کامل، ضعف حدیث «اصحابی کالنجوم» را یادآور شده است.
ابن جوزی (م 597 هـ.@#@) : حالات او با مدح و ثنا در تاریخ ابن کثیر، وفیات الأعیان، تتمه المختصر، الاعلام و… آمده است.
ابن جوزی در زمینه حدیث «نجوم» می گوید:
صحت این روایت، از ناحیه دو راوی، محل تردید است و لذا قابل اعتنا نیست؛ یکی نعیم بن حماد که مورد قدح و خدش است، و دیگری عبدالرحیم بن زید عمّی که یحیی بن معین درباره او گفته است: «عبدالرحیم فردی کذّاب و دروغگو است». ابن دحیه (م 632 هـ.) : حالات وی در کتب تراجم مانند بغیه الوعاه، شرح المواهب الّلدنیه، وفیات الاعیان، حسن المحاضره و نفح الطیب با احترام یاد شده است.
ابن دحیه، در حدیث «نجوم» خدشه وارد ساخته و صحت آن را نفی کرده است.
ابو حیان اندلسی (م 745 هـ.) : او در کتبی مانند الدرر الکامنه فی اعیان المأه الثامنه، الوافی بالوفیات، بغیه الوعاه، البدر الطالع، طبقات القراء، نفح الطیب، طبقات الشافعیه، النجوم الزاهره و… مورد ستایش قرار گرفته است.
وی درباره حدیث «نجوم» گفته که این حدیث از پیامبر صادر نشده و به زبان حضرت دروغ بسته اند.
شمس الدین ذهبی (م 748 هـ.) : کتب تراجم از جمله الدرر الکامنه، طبقات الشافعیه، فوات الوفیات، البدر الطالع، شذرات الذهب، النجوم الزاهره، طبقات القراء و… وی را ستوده اند.
ذهبی، در کتاب «میزان الاعتدال فی نقد الرجال» در موارد متعددی حدیث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است.
تاج الدین، ابن مکتوم (م 749 هـ.) : ذکر حالات وی در الدرر الکامنه، حسن المحاضره، طبقات القراء، الجوهر المضیئه فی طبقات الحنفیه و… با ستایش آمده است.
وی (ابن مکتوم) نیز با استشهاد به سخنان استادش ابو حیّان که قبلاً از او سخن به میان آوردیم، عین گفته او را درباره حدیث «نجوم» از «البحر المحیط» در کتاب خود (الدرر اللقیط من البحر المحیط) نقل کرده است.
محیی الدین، ابن قیم جوزیه (م 751 هـ.) : کتب تراجم غالباً از وی یاد کرده اند؛ مانند اعلام الموقعین، الدرر الکامنه، البدر الطالع، الوافی بالوفیات، بغیه الوعاه و تاریخ ابن کثیر.
ایشان، حدیث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است.
زین الدین عراقی (م 806 هـ*.) : ذکر حالات وی را می توان در همه کتب تراجم ملاحظه نمود؛ از جمله در طبقات القراء، الضّوء اللامع، البدر الطالع و شذرات الذهب.
وی درباره حدیث «نجوم» می گوید:
حدیث «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» رواه الدارقطنی فی «الفضائل» و ابن عبدالبر فی «العلم» من طریقه من حدیث جابر و قال: «هذا إسناد لاتقوم به حجّه، لأن الحارث بن غصین مجهولٌ».وی، همچنین نقل می کند که:
عبد بن حمید در «مسند» خود، آن را از روایت عبدالرحیم بن زید عمّی از پدرش از ابن مسیّب از ابن عمر آورده است، و اظهار داشته که بزّار درباره حدیث گفته است: «منکرٌ لایصح».
و ابن عدی آن را در «الکامل» از روایت حمزه بن أبی حمزه نصیبی از نافع از ابن عمر به لفظ «فایهم اخذتم بقوله، اهتدیتم» آورده و گفته است: «وإسناده ضعیف من أجل حمزه فقد اتهم بالکذب».
و نیز بیهقی آن را در «المدخل» از حدیث عمرو، از حدیث ابن عباس و به همین گونه از طریق دیگر به نحو ارسال آورده و گفته است: «متنه مشهور و أسانیده ضعیفه لم یثبت فی هذا إسناد».
ابن حجر عسقلانی (م 852 هـ.) : در تمام کتب تراجم از ابن حجر به شایستگی یاد شده است؛ از جمله در حسن المحاضره، البدر الطالع، الضوء اللامع و شذرات الذهب.
عبارت ابن حجر در خصوص حدیث «نجوم» چنین است:
حدیث «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» رواه عبد بن حمید فی مسنده من طریق حمزه النصیبی عن نافع عن ابن عمر؛ و حمزه ضعیف جداً».
و نیز می گوید:
حدیث «اصحابی کالنجوم فبایهم اقتدیتم اهتدیتم» را دار قطنی در «المؤلف» از روایت سلام بن سلیم از حارث بن غصین از اعمش، از ابی سفیان از جابر، مرفوعاً نقل کرده و گفته است: «سلامٌ ضعیفٌ» و آن را از طریق حمید بن زید در «غرائب مالک» از مالک، از جعفر بن محمد، از پدرش، از جابر، در اثنای حدیثی نقل کرده که در آن آمده است: «فبای قول اصحابی اخذتم اهتدیتم، انما مثل اصحابی مثل النجوم من اخذ بنجم منها اهتدی» و گفته است: «لایثبت عن مالک، و رواته دون مالک مجهولون».
و خطیب آن را در «الرواه» از مالک از طریق حسن بن مهدی از عبده المروزی از محمد بن احمد السکونی، از بکر بن عیسی المروزی از ابو یحیی از جمیل نقل کرده و راویان آن را ضعیف دانسته است.
و عبد بن حمید و دار قطنی آن را در «الفضائل» از حدیث حمزه جزری از نافع از ابن حمزه نقل کرده و گفته اند: «و حمزه اتّهموه بالوضع».
و ابن طاهر (صاحب «قانون الموضوعات») ، آن را از روایت بشر بن حسن از زبیری، از أنس، روایت کرده است: «وبشرٌ کان متهماً ایضاً».
و بیهقی آن را در «المدخل» از روایتِ جویبر از ضحاک، از ابن عباس نقل کرده است «وجویبر متروک». و نیز از روایتِ جویبر از جوّاب بن عبیدالله آن را مرفوعاً آورده است «وهو مرسل».
ابن همام (م 861 هـ.) : شرح حالات وی در البدر الطالع، حسن المحاضره، بغیه الوعاه، هدیه العارفین، التیسیر فی شرح التحریر، شذرات الذهب و… آمده است. وی از جمله علمای بزرگ حنفی است؛ او در مبحث اجماع و در پاسخ به حدیث «اقتداء» و حدیث «علیکم بسنتی» آورده است:
«واجیب: یفیدان اهلیه الاقتداء، لامنع الاجتهاد، و علیه ان ذلک مع ایجابه، إلّا أن یدفع بأنه آحاد، و بمعارضته بأصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم، و خذوا شطر دینکم عن الحمیراء؛ الّا انّ الاوّل (أی حدیث النجوم) لم یعرف».
ابن امیر الحاج (م 879 هـ.) : حالات او در الضوء اللامع، شذرات الذهب و البدر الطالع آمده است. ابن عماد، درباره او گفته است: «شمس الدین محمد بن… المعروف بابن امیر الحاج الحلبی الحنفی عالم الحنفیه بحلب و صدرهم».
او، وهن و پوچی حدیث «نجوم» را به وضوح و روشنی بیان کرده و می گوید:
وأجیب ایضاً بمعارضه کل منهما: «أصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» و «خذوا شطر دینکم عن الحمیراء (العائشه) »، و إن خالف قول الشیخین او الاربعه إلّا ان الأوّل (أی حدیث النجوم) لم یعرف.
و نیز می گوید:
بنا به گفته ابن حزم در رساله مهم او حدیثی است باطل و جعلی، با اینکه دارای طرقی است از روایت عمرو بن عمر، و جابر و ابن عباس و أنس، به الفاظ گوناگون، که نزدیکترین آنها به لفظ مذکور، حدیثی است که ابن عدی آن را در «الکامل» و ابن عبدالبر در «بیان العلم» از ابن عمر آورده است که: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: «مثل اصحابی مثل النجوم یهتدی بها، فأیهم اخذتم بقوله اهتدیتم». و روایتی که دار قطنی و ابن عبدالبر از جابر نقل کرده اند، این است:
قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «مثل اصحابی فی امتّی مثل النجوم فبایهم اقتدیتم اهتدیتم». نعم لم یصح منها شی ء و من ثمه قال احمد: «حدیث لایصح» و قال البزار: «لایصح هذا الکلام عن النبی صلی الله علیه وسلم». در حالی که بیهقی در کتاب «الاعتقاد» گفته است: رویناه فی حدیث موصول باسناد «غیر قوی» و فی حدیث آخر «منقطع».
و ابوذر الحلبی (شارح شفا) ، درباره حدیث نجوم به عنوان اعتراض به قاضی عیاض گفته است: «وکان ینبغی للقاضی ان لایذکره (أی حدیث النجوم) بصیغه جزم لما عرف عند اهل الصناعه وقد سبق له مثله مراراً».سخاوی (م 902 هـ.) : حالات او در اکثر کتب رجالی و تاریخی مانند شذرات الذهب، مفاکهه الخلّان، الضوء اللامع، البدر الطالع و النور السافر آمده است.
سخاوی، می گوید: بیهقی در کتاب «المدخل»، درباره حدیث «اختلاف امتی رحمه» و حدیث «اقتداء» سخن به بیان آورده است. وی پس از ذکر حدیث «نجوم»، درباره رجال اسانید و راویان آن می گوید:
از این رو، طبرانی و دیلمی در مسند خود به یک لفظ آورده اند که: «و جویبر ضعیف، و الضحاک عن ابن عباس منقطع».
ابن أبی شریف (م 906 هـ.) : ذکر حالات او در الضوء اللامع، البدر الطالع، و الأنس الجلیل، و… آمده است.
وی با نقل سخن استادش ابن حجر عسقلانی، در حدیث «نجوم» خدشه وارد ساخته است.
جلال الدین سیوطی (م 911 هـ.) : شرح حالات وی در کتبی چون حسن المحاضره، البدر الطالع، شذرات الذهب، مفاکهه الخلّان و… آمده است.
سیوطی، در کتاب «الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر»، حدیث «نجوم» را آورده و در پایان آن، حرف «ض» را که نزد او رمز ضعیف بودنِ روایت است، بر آن نهاده است.
علی متقی هندی (م 975 هـ.) : حالات وی به شایستگی در النور السافر، سبحه المرجان، شذرات الذهب و ابجد العلوم، وارد شده است.
وی (متقی) در کتاب معروف خود «کنز العمال» و نیز در «منتخب کنز»، حدیث نجوم را ذکر کرده و به همان نحو و شیوه حافظ سیوطی (استادش) آن حدیث را تضعیف نموده است.
علی قاری (م 1014 هـ.) : شرح زندگی و حالات او در خلاصه الاثر، البدر الطالع و کشف الظنون آمده است.
وی درباره حدیث «نجوم» می گوید:
ابن الدیبع گفته است که حدیث «اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» را ابن ماجه نقل کرده است و همچنین جلال الدین سیوطی در «تخریج احادیث الشفاء» آن را آورده است. و ابن حجر آن را در «تخریج احادیث الرافعی» در باب ادب القضاء، نقل کرده و در خصوص آن، به طور مستوفی سخن گفته و افزوده است: «انه ضعیف واه»؛ بلکه از ابن حزم نقل کرده است که «إنه (أی حدیث النجوم موضوع باطل».@#@
المناوی (م 1029 هـ.) : شرح حال او در کتب خلاصه الاثر، البدر الطالع، الأعلام و… آمده است.
مناوی در شرح حدیث «سألت ربی فیما یختلف فیه اصحابی…» می گوید:
ابن جوزی در «العلل» آورده که: «هذا لا یصح» و نُعَیم مخدوش است، و ابن معین عبدالرحیم را کذّاب و دروغگو دانسته است، و در «المیزان» آورده که: «هذا الحدیث باطل» و ابن حجر در «تخریج المختصر» گفته است: (حدیث نجوم) حدیثی غریب است که درباره آن از بزار سؤال شد و او در پاسخ گفت: «لا یصح هذا الکلام عن النبی صلی الله علیه وسلم». و کمال بن ابی شریف می گوید: «سخن استادِ ما (ابن حجر) اقتضا دارد که این حدیث (نجوم) مضطرب باشد». ابن سعد می گوید: «زید العمی ابوالحواری کان ضعیفاً فی الحدیث…» و ابن عدی گفته است: «عامه ما یرویه عنه ضعفاء».
شهاب خفاجی (م 1096 هـ.) : مصادر رجالی مانند خلاصه الاثر، ریحانه الألباء والأعلام، حالات او را یادآور شده اند.
وی در کتاب «شرح الشفاء» به ضعف حدیث «نجوم» اذعان کرده است.
قاضی بهاری (م 1119 هـ.) : حالات وی در سبحه المرجان (در زمره علمای هندوستان) ، الاعلام، ابجد العلوم، کشف الظنون، هدیه العارفین، ایضاح المکنون و… آمده است. وی حجیّتِ اجماع شیخین و یا خلفای چهارگانه را نفی می کند.
قاضی شوکانی (م 1250 هـ.) : شرح حالات وی در البدر الطالع، ابجد العلوم، الأعلام و… آمده است.
وی در مبحث اجماع می گوید:
و هکذا حدیث «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» یفید حجیّه قول کل واحدٍ منهم و فیه مقال معروف: «لأن فی رجاله عبدالرحیم العمّی عن ابیه، و هما ضعیفان جدّاً». و بلکه ابن معین گفته: «ان عبدالرحیم کذاب» و بخاری گفته: «متروک» و ابوحاتم نیز به همین گفته، تصریح کرده است.
این حدیث از طریق دیگری هم نقل شده که در آن حمزه نصیبی است؛ قال: «و هو ضعیف جدّاً». بخاری می گوید: «منکر الحدیث» است و ابن معین گفته: «لا یساوی فلساً» و ابن عدی اظهار داشته که: «عامه مرویاته موضوعه». و نیز از طریق جمیل بن زید نقل شده است که درباره اش گفته اند: «و هو مجهول».
و نظام الدین سهالوی نیز در مبحث اجماع و در احتجاج به حدیث «اقتداء»، و حدیث «علیکم بسنتی» می گوید: و اجیب ایضاً بانهما معارضان بقوله صلی الله علیه وسلم: «اصحابی کالنجوم، بایهم اقتدیتم اهتدیتم» و قوله «خذوا شطر دینکم عن هذه الحمیراء» و اجیب بان الحدیث الاوّل (أی حدیث النجوم) ـ و ان روی عن المعتبرات ـ لم یُعرف.
صدیق حسن خان (م 1307 هـ.) : حالات وی در کتبی چون الأعلام، ابجد العلوم، ایضاح المکنون و… آمده است. وی در مسئله «عداله الصحابه» به ذکر این حدیث اکتفا کرده و گفته است:
و قوله «اصحابی کالنجوم» علی مقال فیه معروف. یادآوری این نکته لازم است که علما و شخصیتهایی که در خصوص حدیث «نجوم» چنین نظریاتی داشته اند، منحصر به این افراد نیستند. اندیشمندان بسیاری غیر از این افراد به ضعف حدیث «نجوم» تصریح کرده اند که به جهت اختصار از شرح مطالب آنان خودداری می شود. از جمله: ابن ملقن، ابن تیمیه، جلال المحلی، ابونصر سجزی، ابوذر الحلبی، احمد بن قاسم العبادی، السبکی، صاحب منهاج الاصول، عبدالعلی بحرالعلوم صاحب شرح مسلم الثبوت، و (از علمای متأخر) محمد ناصرالدین آلبانی و سید محمد بن عقیل العلوی.
به هر حال، از نظرات این بزرگان می توان نتیجه گرفت که این، دیدگاه غالب علمای متقدم و متأخر اهل سنّت در زمینه حدیث «نجوم» است. آنان، اشتباه و خطای صحابه را جایز می شمرند و همه آنها را عادل تلقی نمی کنند، و قائل به مصونیّت آنها از خطا و معصیت نیستند.
و مقصود از بیان حالات رجال نامی اهل سنت به نقل از کتب رجالی ایشان، این بود که خوانندگان منصف بدانند بی اعتباری و واهی بودن حدیث «نجوم»، بر زبان اهل فن و بزرگان اهل سنّت جاری شده است.
و نیز همانگونه که قبلاً یادآور شدیم، حدیث «نجوم» دارای اسانید متعددی است که هیچ یک از آنها از طعن علمای رجال و ارباب جرح و تعدیل اهل سنّت، مصون نمانده است؛ اینک مروری گذرا بر احوال راویان و ناقلان این حدیث:
راویان و ناقلان حدیث «نجوم»
عبدالرحیم بن زید:
حدیث نجوم را از عبدالله بن عمر نقل کرده اند و در سندش «عبدالرحیم بن زید» است و کسی که به کتاب «الضعفاء» بخاری و «الضعفاء» نسایی و «العلل» از ابن أبی حاتم و «الموضوعات» و «العلل المتناهیه» از ابن جوزی و «میزان الاعتدال» و «الکاشف» و «المغنی» از ذهبی و «خلاصه تذهیب تهذیب الکمال» از خزرجی و منابع معتبر دیگر مراجعه کند، ملاحظه خواهد کرد که نسبت به این شخص، کلمات طعن و ذمّ فراوان به چشم می خورد؛ مانند: «لیس بشی ء»، «کذاب»، «ضعیف» و «کذّاب خبیث».
زید العمّی:
به ضعف این شخص نیز تصریح کرده اند؛ بلکه مناوی از ابن عدی نقل کرده که ایشان در این باره گفته: «عامه مایرویه و من یروی عنه ضعفاء».
حمزه جزری:
روایت «نجوم» را به سند دیگری از عبدالله بن عمر نقل کرده اند که در سند آن «حمزه جزری» است که در کتاب «الضعفاء» بخاری آمده است که حمزه جزری «منکرالحدیث» است و در «الضعفاء» نسایی آمده است که: «هو متروک الحدیث» و یحیی در «الموضوعات» گفته: «لیس بشی ء» و ابن عدی گفته است: «یضع الحدیث» و در همین کتاب از احمد نقل شده که گفته: «هو مطروح الحدیث». و از یحیی منقول است که می گوید: «لایساوی فلساً» و مانند این کلمات را در «البحر المحیط» از ابوحیّان و «المیزان» و «الکاشف» از ذهبی و دیگران می یابید.
نُعَیم بن حماد و ابوسفیان و سلام بن سلیم:
حدیث «نجوم» را از عمر بن خطاب نیز نقل کرده اند و در سند روایت، افرادی چون زیدالعمّی، عبدالرحیم بن زید، و نعیم بن حماد هستند که نعیم، همچنانکه در ذیل ابن جوزی و مناوی آمد، مخدوش است. و از جابر بن عبدالله انصاری هم به طریقی نقل شده است که راویان آن مجهول اند.
و نیز به سند دوّمی آن را از جابر روایت کرده اند، ولی در سند آن، افرادی چون «ابوسفیان» است که ابن حزم درباره او گفته است: «ابوسفیان ضعیفٌ» و نیز «سلام بن سلیم» است که ابن حجر درباره او بیان داشته: «وسلام ضعیفٌ» و ابن حزم گفته است که: «یروی الاحادیث الموضوعه و هذا (أی حدیث النجوم) منها بلاشک». و ابن خراش گفته است: «هو کذّاب». و ابن حبان درباره او اظهار داشته است که: «روی احادیث موضوعه» و این کلمات را در «سلسله الاحادیث الموضوعه و الضعیفه» آورده و اضافه کرده که: «مجمع علی ضعفه».
حارث بن غصین:
ابن عبدالبر، پس از آنکه حدیث «نجوم» را با إسناد از جابر نقل کرده است می گوید: «هذا إسناد لاتقوم، حجه، لأن الحارث بن غصین مجهول».
سلیمان بن ابی کریمه:
روایت «نجوم» را از ابن عباس نیز روایت کرده اند که در سند روایت، فردی چون «سلیمان بن أبی کریمه» است و ابوحاتم رازی و جلال الدین سیوطی و محمد بن طاهر، وی را ضعیف شمرده اند. و ابن عدی گفته است: «عامه احادیثه مناکیر» و ذهبی گفته است: «لین صاحب مناکیر». در این باره می توان به «الموضوعات» از ابن جوزی و «میزان الاعتدال» و «المغنی» از ذهبی و «لسان المیزان» از ابن حجر، و «قانون الموضوعات» از محمد بن طاهر مراجعه کرد.
جویبر بن سعید:
نسایی در «الضعفاء» درباره او گفته: «متروک الحدیث» و بخاری در «الضعفاء» آورده که: «جویبر بن سعید البلخی عن الضحاک، قال علی بن یحیی: کنت اعرف جویبراً بحدیثین ثم أخرج هذه الاحادیث فضعف». و ابن جوزی در «الموضوعات» گفته: «وامّا جویبر فاجمعوا علی ترکه» و احمد گفته است: «لایشتغل به» و نسایی و دار قطنی و دیگران گفته اند: «وهو متروک الحدیث» و در «الکاشف» گفته است: «ترکوه».
ضحاک بن مزاحم:
درباره این شخص در «المیزان» و «المغنی» ذهبی، و «تهذیب التهذیب» ابن حجر عسقلانی، و غیر آن منبع آمده است که: «ان الرجل کان یحدث عنه، ضعیفاً فی الحدیث مجروحاً». شعبه و جمعی از بزرگان، منکر آن شده اند که این شخص، ابن عباس را دیده باشد.
جعفر بن عبدالواحد:
و آنجا که حدیث (نجوم) را از ابوهریره نقل کرده اند، در سند آن، فردی چون جعفر بن عبدالواحد القاضی الهاشمی وجود دارد، و چنانکه از مراجعه به کتبی مانند «تخریج احادیث الکشاف» و «لسان المیزان» از ابن حجر عسقلانی و «المغنی» و «المیزان» ذهبی، و «اللّئالی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه» از جلال الدین سیوطی به دست می آید که گفته اند: «کان هذا الرجل متهماً بوضع الحدیث و سرقته، متروکاً کذاباً…». اینها که گفته شد، با صرف نظر از ماجرای معروف درباره خود ابوهریره است که در تاریخ آمده است.
بشر بن الحسین:
حدیث «نجوم» از أنس بن مالک نیز نقل شده است که در سند روایت، فردی چون «بشر بن الحسین» است. وی روایت را از زبیر بن عدی از أنس نقل کرده است و ذهبی در «المغنی» گفته: «قال الدارقطنی هو متروک» و ابوحاتم گفته است: «یکذب علی الزبیر» و سایر گفته هایی را که در مذمت و نکوهش او وارد شده در «لسان المیزان» از ابن حجر می توان ملاحظه کرد.
ژرفکاوی در حدیث «نجوم»
با تحقیق و ژرف نگری مشخص می شود که متن این حدیث (نجوم) ، توسط ایادی مرموزی دچار دَسّ و تحریف شده است. در حالی که اصل آن این بوده است: «النجوم امانٌ لأهل السماء.@#@.. و اهل بیتی أمان لأمتی، فاذا ذهب اهل بیتی أتی امتی ما یوعدون» و کلمه «اصحابی» به جای «اهل بیتی» نهاده شده است.
جهت اطلاع خوانندگان محترم، حدیث مذکور را به طور مفصل از «مستدرک» نقل می کنیم، تا هر چه بیشتر به وجوه تحریف آن آشنا شویم:
«حدثنا ابوالقاسم عبدالرحمن بن الحسن القاضی بهمدان من اصل کتابه، ثنا محمد بن المغیره الشکری، ثنا القاسم بن الحکیم (الحکم) العرنی، ثنا عبدالله بن عمرو بن مره، حدثنی محمد بن سوقه عن محمد بن المنکدر عن ابیه عن النبی صلی الله علیه وسلم، انه خرج ذات لیله وقد أخرت صلاه العشاء، حتی ذهب من اللیل هَنیههً اوساعه والناس ینتظرون فی المسجد، فقال (ص) : ما تنتظرون؟ قالوا: ننتظر الصلاه، فقال (ص) : إنکم لن تزالوا فی صلاه انتظرتموها ثمّ قال: أما انها صلاه لم یصلها احد ممن قبلکم من الامم؛ ثم رفع رأسه الی السماء فقال: النجوم أمان لأهل السماء فان طمست النجوم، أتی السماء ما یوعدون، و أنا امان لأصحابی، فاذا قبضتُ، أتی اصحابی مایوعدون، و اهل بیتی أمان لأمتی، فاذا ذهب اهل بیتی أتی امتی مایوعدون».
دلایلی بر بطلان حدیث «نجوم»:
با یادآوری اصل حدیث، به طور مستوفی، اینک دلائلی را که بر بطلان حدیث «نجوم» از حیث متن و دلالت، می توان اقامه کرد، از نظر گرامیتان می گذرانیم:
نخستین دلیل بر بطلان حدیث «نجوم»، مخالفت آن با اجماع و ضرورت است؛ گفته اند: حدیث مزبور، دلالت بر صلاحیت تمام اصحاب رسول خدا ـ ص ـ دارد، و این مطلب به اجماع باطل است. و نیز دلالت دارد بر اینکه همه آنان (صحابه) راهنمایان امت اند، که این نیز باطل است؛ زیرا عده بسیاری از صحابه، مردم را به گمراهی کشاندند. همچنین گفته اند: دلالت بر این دارد که همه صحابه سزاوارند که امّت به آنها اقتدا کنند، و این نیز ظاهر البطلان است؛ زیرا بسیاری از صحابه، بلکه بیشتر آنها، به دلایلی که برخواهیم شمرد، شایستگی چنین مرتبه ای را ندارند.
دومین دلیل بر عدم صحت حدیث «نجوم»، این است که برخی صحابه، گناهان بزرگی مانند زنا، قتل نفس محترمه، فروش و شرب خمر، و شهادت دروغ و امثال آن را مرتکب شده اند. برای کسی که در حالات آنان دقت کند، این واقعیات به خوبی روشن است. بنابراین آیا معقول است که رسول خدا ـ ص ـ هر یک از آنان را به عنوان رهبر و هدایت کننده امت معرّفی فرماید؟!
سومین دلیل اینکه آیات بسیاری از قرآن کریم، از جمله آیاتی از سوره انفال، و سوره برائت، و سوره احزاب، و سوره جمعه، و سوره منافقین، در مذمت و نکوهش عده ای از صحابه وارد شده است؛ آیا پذیرفتنی است که پیامبر گرامی اسلام، چنین صحابه ای را به رهبری امت خویش، منصوب نموده باشد؟!
چهارمین دلیل بر بطلان حدیث «نجوم»، مخالفتِ آن حدیث با دیگر روایات است. چه اینکه روایات بسیاری از رسول خدا ـ ص ـ در نکوهش صحابه رسیده که می توان آنها را در صحاح و مسانید معتبره اهل سنت یافت از جمله: حدیث: الحوض…
و حدیث: الارتداد…
و حدیث: لاترجعوا بعدی کفاراً…
و حدیث: الشرک أخفی فیکم من دبیب النمل…
و حدیث: لا ادری ما تحدثون بعدی…
و حدیث: اتباع سنن الیهود والنصاری…
و حدیث: التنافس…
و حدیث: ان من اصحابی من لایرانی بعدی ولا أراه…
و حدیث: ان فی اصحابی منافقین…
و حدیث: قد کثرت علی الکذابه…
و دیگر روایات و احادیثی که در مذمت و نکوهش صحابه، وارد شده، که قابل شمارش نیست، و این احادیث با حدیث «نجوم»، ـ آن هم اگر صحیح باشد، ـ تعارض دارند. بنابراین، عملِ به این حدیث، صحیح نیست.
دلیل پنجم اینکه احادیثی در کتب عامه وجود دارد که به صراحت دلالت دارند بر اینکه رسول خدا ـ ص ـ اقتدا به صحابه را ممنوع اعلام کرده است؛ از جمله: «ان من اقتدی بهم فی النار».
عاصمی آورده است که: وقال علیه السلام: «اذا ذکر اصحابی فأمسکوا» یعنی از ناسزا گفتن به اصحاب من، و از بیان لغزشهای آنان بپرهیزید!! و نیز می گوید: اخبرنی جدی المهاجر قال: أخبر ابوعلی الهروی، قال: أخبرنا المأمون قال: اخبرنا عطیه عن ابن المبارک عن ابن لهیعه عن یزید بن أبی حبیب قال: قال رسول الله (ص) : «یکون من اصحابی احداث بعدی، یعنی الفتنه التی کانت بینهم، فیغفرها الله لهم سابقتهم، ان اقتدی بهم قوم من بعدهم کبهم الله فی نارجهنم».
ابن لهیعه می گوید: «هذا رأیی منذ سمعت هذا الحدیث».
متقی هندی گفته است که پیامبر فرموده: «تکون بین اصحابی فتنه یغفر الله لهم سابقتهم، ان اقتدی بهم قوم من بعدهم کبهم الله تعالی فی نار جهنم».
دلیل ششم بر بطلان حدیث «نجوم»، اعترافِ خود صحابه به عدم شایستگی خودشان برای رهبری مردم است؛ در کتب اهل سنت احادیث بسیاری وجود دارد که خود صحابه به عدم شایستگی خود برای رهبری، اعتراف کرده اند.
غالب مورخان نیز یادآور شده اند که گروهی از صحابه در حوادث و مسائلی که پیش می آمد، برای به دست آوردن حکم شرعی، به دیگران متوسل می شدند و در میان صحابه افرادی بودند که خود اعتراف داشتند «کل الناس أفقه منّی حتی المخدرات فی الحجال»؛ بلکه برخی از آنها از سرِ جهل به احکام، در یک قضیه، چند حکم متناقض می دادند. طبری در تفسیر خود، موارد شگفت آوری از خلیفه دوّم آورده است.
بنابراین، محال است رسول خدا ـ ص ـ که علم اولین و آخرین نزد اوست، چنین افرادی را با وجود جهلشان به احکام و معارف، به عنوان مراجع و رهبران امت معرّفی نماید.
دلیل هفتم اینکه می دانیم به دلیل آیه تطهیر و حدیث ثقلین و دیگر آیات و روایات، در عصمت ائمه اهل بیت علیهم السلام از خطا و اشتباه، تردیدی نیست. بنابراین، با وجود این بزرگواران، با عقل سازگار نیست که رسول خدا ـ ص ـ خطاکاران را به منزله ستارگان آسمان قرار دهد… با اینکه برخی از همان صحابه، تالی تلو مقام ائمه بوده اند؛ مانند: ابوذر، سلمان، مقداد، و عمار…
دلیل هشتم اینکه شکی نیست در احکام شرعی ـ چه منصوص و چه غیر منصوص ـ میان صحابه اختلاف بوده است و این مطلب، خود موضوع کتب متعدد است؛ از جمله «الانصاف فی بیان سبب الاختلاف» از شاه ولی الله دهلوی. بنابراین هیچ مؤمن هوشمندی به خود چنین اجازه ای نمی دهد که این گونه افراد را به عنوان رهبران امت قرار داده و آنها را به ستارگان هدایت تشبیه کند؛ تا چه رسد به خاتم النبیین صلی الله علیه وآله.
دلیل نهم در رد حدیث «نجوم» که صحابه را چون ستارگان آسمان دانسته است، این است که باب تخطئه بر روی اصحاب رسول خدا ـ ص ـ باز بود؛ بلکه تخطئه برخی نسبت به بعضی دیگر از حد اعتدال گذشته و به تکذیب و تکفیر می انجامید؛ اینها قضایایی است که در کتب اهل سنّت مدوّن است. بنابراین چگونه فرد عاقل باور می کند که همه اینان ـ با این حالت ـ پیشوایان دین و رهبران مسلمانان باشند؟!
دهمین دلیل اینکه برخی از صحابه، پایبند به کتاب خدا و سنّت نبوی نبودند و در دین، بدعت می نهادند؛ آیا اینگونه افراد، بسان نجوم و ستارگان آسمانند که مردم از آنها پیروی کنند؟! به عنوان نمونه، در باب رضاعه الکبیر «صحیح بخاری» آمده است برخی صحابه فتوا دادند که جایز است مردان بزرگسال از پستان زنان، شیر بمکند و بدین وسیله با آنها محرم شوند و می توانند به بدن آنها بدون پوشش نگاه کنند، و خودِ فتوا دهندگان، مردانی را نزد خواهران و دختر برادران خود می فرستادند تا در این امر شگفت آور پیشگام باشند. آیا چنین افرادی شایستگی رهبری امت را دارند؟!
نمونه دیگر اینکه برخی از صحابه، نوشیدن شراب مثلث را روا می دانستند؛ به این نحو که شراب ناب را پس از جوشانیدن و ثلثان شدن می نوشیدند و می گفتند حلال شده است. این ماجرا در «المبسوط» آمده که یکی از بزرگان صحابه (!) دست به این کار زد و مورد اعتراض قرار گرفت و وقتی بدو گفتند: آتش، چیزی را حلال نمی کند؛ در پاسخ گفت: «یا أحمق، الیس یکون خمر ثم یصیر خلّاً فناکله؟»!
دلیل یازدهم آنکه عده ای از صحابه، بسیاری از احکام دین و سنت رسول خدا ـ ص ـ بدانها نرسیده بود و از آنها اطلاعی نداشتند و به همین دلیل، بسیار اتفاق می افتاد که بر خلاف حکم رسول خدا ـ ص ـ عمل می کردند، و چه بسا برخی اوقات، بر خلافِ قرآن و نص آن، رفتار می نمودند.
دلیل دوازدهم آنکه بی اعتنایی برخی از صحابه نسبت به احکام دین و سؤال نکردنشان از رسول خدا ـ ص ـ در تاریخ معروف است؛ ابن عباس روایت کرده و گفته است:
«ما رأیت قوماً کانوا خیراً من اصحاب رسول الله ـ ص ـ ما سألوه الّا عن ثلاث عشره مسأله حتی قبض، کلّهن فی القرآن، منهن و یسئلونک عن الشهر الحرام قتالٍ فیه و یسئلونک عن المحیض» و… «ما کانوا یسألون الّا عمّا ینفعهم».
گفته ابن عباس دلیل بر این است که بسیاری از صحابه به احکام شرعی بی پروا بوده و بدان توجه و عنایتی نداشته اند و با اینکه وجود مقدس پیامبر ـ ص ـ میان آنان موهبتی الهی بوده، فرصت را غنیمت نشمرده و از وی سؤال نمی کردند تا مسائل دین را بیاموزند؛ به قول ابن عباس، صحابه در طول عمر بابرکت رسول خدا ـ ص ـ فقط سیزده سؤال از او پرسیدند، که همه آنها در قرآن وجود داشت. بنابراین چگونه این افراد شایستگی مقتدایی امت را دارند؟!
دلیل سیزدهم اینکه امور زیادی از ناحیه صحابه، خودسرانه و بدون علم، چه به صورت فتوا (اجتهاد در برابر نص) و چه غیر فتوا، به ظهور رسیده که برای تتمیم بحث، به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 ـ بعضی صحابه، بر خلاف فرموده پیامبر، فتوا دادند که حرام است زنها در حال احرام کفش بپوشند!
2 ـ بعضی فتوا دادند که بوسیدن، وضو را باطل می کند!
3 ـ بعضی فتوا دادند که میّت، با گریه زندگان، مورد عذاب قرار می گیرد!
4 ـ بعضی فتوا دادند که همه ماههای سال 29 روز است!
5 ـ برخی به حرمتِ ازدواج متعه، فتوا دادند!
6 ـ از جاری کردن حدِّ زنا بر یکی از صحابه که مرتکب این عمل شده بود، خودداری کردند!
7 ـ گروهی از صحابه در جنگِ جمل، پنجاه تن را وادار کردند که شهادت دهند منطقه مورد نظر، منطقه «ماء حوأب» نیست، و نخستین گواهی و شهادت دروغ در اسلام، در آنجا توسط این صحابه صادر شد و در تاریخ معروف است.@#@
8 ـ برخی از بزرگان صحابه، سهمیه «مؤلّفه قلوبهم» را که رسول اکرم ـ ص ـ به آن اهتمام فراوان داشت، از بیت المال قطع کردند.
9 ـ بعضی از کبار صحابه، از دستور اکید پیامبر مبنی بر پیوستن به لشکر اسامه بن زید، سرپیچی کردند، به این بهانه که چرا پیامبر فردی جوان را بر ما گمارده است!
10 ـ برخی فتوا دادند که در صورت نبودنِ آب برای وضو، می توان نماز را ترک کرد!
11 ـ بعضی از بزرگان صحابه که از پیامبر ـ ص ـ شنیده بودند: «کسی که فاطمه را اذیت کند مرا آزرده و کسی که مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، با این حال، زهرای مرضیه را به خشم آوردند و درِ خانه اش را به آتش کشیدند.
12 ـ به دستور بعضی از صحابه بزرگ، فجائه سلمی را دست بسته در آتش افکندند و سوزاندند، در حالی که رسول اکرم ـ ص ـ از این کار نهی اکید فرموده بود.
13 ـ در حجّی که پیامبر ـ ص ـ به همراهی مسلمانان به جا آورد، برخی از بزرگان صحابه صریحاً از دستور پیامبر مبنی بر تراشیدن سر بعد از ذبح قربانی، سرپیچی کردند.
14 ـ در آنکه بین صحابه، افرادی وجود داشتند که قائل به جواز فروش شراب بودند، و این گناه بزرگ را انجام دادند، هر چند این عمل را بر اثر «اجتهاد» خود مرتکب شدند (!!) ولی به اندازه ای عمر بن خطاب را آشفته کردند که گفت: «قاتل الله فلاناً باع الخمر!» و عایشه ام المؤمنین نیز اینگونه معاملات آنها را سبب بطلان حج و جهادشان با رسول خدا ـ ص ـ شمرد و به همین انتقادات اکتفا شد!!
15 ـ برخی از صحابه از دین برگشته و مرتد شدند که ماجرای آنها در تاریخ معروف است.
16 ـ بعضی از بزرگان صحابه، بر اثر آشنا نبودن به قرآن و یا حتی به معنای الفاظ عربی، در پاسخ سؤال از «کلاله» درماندند و گفتند: «ما در این قضیه، نظری خاص داریم؛ اگر درست بود، از ناحیه خدای یگانه است و اگر اشتباه بود از ناحیه ما و شیطان است.» و بارها که در پاسخ پرسشها و شبهات مردم در مانده می شدند، پاسخ را از علی بن ابی طالب علیه السلام می گرفتند و مکرّر می گفتند: «اگر علی نبود، ما هلاک شده بودیم».
و خلاصه اینکه: آیات کریمه قرآن و احادیث نبوی و کتبِ تاریخ و فقه، شاهد و گواه بر بطلان حدیث «نجوم» اند و نیز دلالت دارند که رسول خدا ـ ص ـ به صِرف اینکه صحابی همراهی او کرده است، به ما اجازه پیروی و اقتدای به وی را نمی دهد؛ زیرا آنگونه که ملاحظه کردید، در میان صحابه، افرادی منافق، فاسق و مجرم نیز وجود داشته اند.
بنابراین، معنای حدیث «نجوم»، خود، دلیل دیگری است بر اینکه این روایت، جعلی و ساخته و پرداخته دست واضعان است. به علاوه ضعف همه راویان و طُرُق نقل این حدیث که از نظر شریفتان گذشت.
برای اثبات واهی و باطل بودن حدیث «نجوم» در این مقاله، سعی شد که جز به معتبرترین منابع حدیثی و روایی و تاریخی و تراجم ائمه اهل سنّت و نظرها و آرای ایشان درباره این حدیث، استناد نشود. بنابراین، با تأمل و دقت در متن حدیث، به روشنی پیداست که این حدیث، با جمیع الفاظ و اسانید آن باطل است و تمسک و استناد به آن، به هیچ وجه مقرون به صحت نیست.
عباس جلالی – فصلنامه علوم حدیث، ش 1

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید