چکیده :
در تحلیل قرآنی انسان موجودی تبعیدی است. هبوط هر چند به مفهوم اصطلاحی اش همان تبعید نیست؛ ولی شباهت هایی با آن دارد که تبعیدی بودن نوع بشر را تقویت می کند.آدم(ع) و همسرش پس از ارتکاب عمل خوردن از درخت ممنوع به زمین هبوط کردند. مساله تنها در هبوط وی خلاصه نمی شود. (بقره آیه 38) بلکه در این میان ابلیس وسوسه گر که آنان را به عمل ممنوع کشانده بود پس از رانده شدن از درگاه الهی به همراه آدم و همسرش به حکم هبوط بر زمین جای گرفت و زمین برای آن سه تن به عنوان مستقر و پایگاهی تا زمانی مشخص (بقره آیه 36) تبدیل شد. تفاوت این سه تبعیدی با یک دیگر در آن است که آدم و همسرش می بایست همراه فرزندان شان تا زمان مشخص و محدودی در زمین مستقر شوند و در این جا زاده شوند و بمیرند و در روز رستاخیز نیز از همین زمین برانگیخته شوند؛ اما ابلیس با وعده ای که از خداوند گرفت می تواند تا روز رستاخیز در زمین زنده باشد و میان فرزندان آن دو تبعیدی به سر برد و بتواند آن دو و نیز فرزندانشان را وسوسه کرده و از راه به در برد. (اعراف آیه 15 و نیز حجر آیه 37) این گونه است که ابلیس دشمن قسم خورده آدم و فرزندانش با آنان به زمین آمد تا به هر راه و روشی شده است آنان را گمراه و از خدا و رحمت او دور سازد چنان که پیش از این در بهشت پیشین و آغازین آدم و همسرش چنین…
استعاذه در آموزه های قرآن
در تحلیل قرآنی انسان موجودی تبعیدی است. هبوط هر چند به مفهوم اصطلاحی اش همان تبعید نیست؛ ولی شباهت هایی با آن دارد که تبعیدی بودن نوع بشر را تقویت می کند.آدم(ع) و همسرش پس از ارتکاب عمل خوردن از درخت ممنوع به زمین هبوط کردند. مساله تنها در هبوط وی خلاصه نمی شود. (بقره آیه 38) بلکه در این میان ابلیس وسوسه گر که آنان را به عمل ممنوع کشانده بود پس از رانده شدن از درگاه الهی به همراه آدم و همسرش به حکم هبوط بر زمین جای گرفت و زمین برای آن سه تن به عنوان مستقر و پایگاهی تا زمانی مشخص (بقره آیه 36) تبدیل شد. تفاوت این سه تبعیدی با یک دیگر در آن است که آدم و همسرش می بایست همراه فرزندان شان تا زمان مشخص و محدودی در زمین مستقر شوند و در این جا زاده شوند و بمیرند و در روز رستاخیز نیز از همین زمین برانگیخته شوند؛ اما ابلیس با وعده ای که از خداوند گرفت می تواند تا روز رستاخیز در زمین زنده باشد و میان فرزندان آن دو تبعیدی به سر برد و بتواند آن دو و نیز فرزندانشان را وسوسه کرده و از راه به در برد. (اعراف آیه 15 و نیز حجر آیه 37) این گونه است که ابلیس دشمن قسم خورده آدم و فرزندانش با آنان به زمین آمد تا به هر راه و روشی شده است آنان را گمراه و از خدا و رحمت او دور سازد چنان که پیش از این در بهشت پیشین و آغازین آدم و همسرش چنین کرد. این، دشمن آشکاری است که انسان می بایست همواره نسبت به او حساس باشد و دمی از وسوسه های او غفلت نکند. قرآن ابلیس را به عنوان دشمن آشکار یاد می کند و ضمن تبیین خطرات پنهان و آشکار او برای انسان یادآور می شود که برای در امان ماندن از خطرات و دسیسه ها و وسوسه های او می بایست در پناهگاه امنیت بخش الهی درآید.
مشکل آدمی زمانی دو چندان می گردد که از نظر طبیعت بشری چنان ساخته و پرداخته شده است که از درون نیز آمادگی برای خطر کردن در وی وجود دارد و خود او به نوعی به سمت وسوسه های ابلیسی تمایل غریزی و طبیعی دارد. از این روست که نقش استعاذه و پناهجویی به خدا به عنوان قدرت برتر و حاکم بر همه هستی و پروردگار و رب العالمین از اهمیت دوچندانی برخوردار می شود. قرآن از مساله پناهجویی و وجوب آن برای انسان به عنوان استعاذه یاد می کند. اما پرسش این است که استعاذه چیست و چگونه انجام می شود؟ مقاله حاضر درصدد تبیین این موضوع است.
معنای استعاذه و پناهجویی
استعاذه مصدر باب استفعال به معنای پناه بردن و درخواست کمک و یاری و چنگ انداختن است؛ از این رو عوذه به چیزی گفته می شود که به وسیله آن از چیزی پناه برده شود. مفسران این اصطلاح قرآنی را به معنای پناه جویی به خدا از شر دشمنان دانسته اند. اتصال به حضرت حق برای حفظ از شر هر اهل شری و پناه بردن به خدا و توجه به او و درخواست دفع شر به وسیله او همراه با خضوع و خشوع و حرز گرفتن و خود را در حیازت او برای حفظ از بدی قرار دادن از جمله توضیحاتی است که مفسران برای این اصطلاح قرآنی بیان کرده اند. (نگاه کنید: مجمع البیان ج 6 ص 593 و روح المعانی مج 16 ج 30 ص 499 و تفسیر قرطبی ج 1 ص 6 و غیر آن)
مراتب استعاذه
برخی برای استعاذه دو مرتبه استعاذه زبانی و استعاذه قلبی بیان می کنند؛ به این معنا که انسان با گفتن الفاظی خاص با زبان به خدا پناه برد. به عنوان نمونه از واژگانی که خداوند در قرآن از زبان پیامبران و اولیای الهی بیان کرده به عنوان الفاظ خاص استعاذه یاد می کنند. از آن جمله می توان به اعوذ بالله (بقره آیه 67) و هم چنین رب انی اعوذبک (هود آیه 37) و انی اعوذ بالرحمن (مریم آیه 18) و معاذالله (یوسف آیه 23) اشاره کرد. برخی دیگر اعوذبالله من الشیطان الرجیم و یا استعیذ بالله من الشیطان الرجیم و یا اعوذ بالله السمیع العلیم و معاذالله را بیان می کنند.
مرتبه دوم را استعاذه قلبی دانسته اند که مرتبه بالاتر استعاذه است و آن پناه بردن به خدا همراه با معرفت و اذعان قلبی می باشد و تنها لقلقه زبان و یا گفتار صرف زبانی نیست. از این رو گفته اند که استعاذه قلبی تنها داروی شفابخش و نجات بخش است نه گفتار زبانی. آیه 36 سوره فصلت اشاره به این معنا دارد که استعاذه زبانی به تنهایی فایده نداشته و آن چه موثر است درحقیقت استعاذه قلبی می باشد.
برخی استعاذه را تنها همان مرتبه قلبی دانسته اند و گفته اند استعاذه کیفیتی نفسانی و حالتی روحانی است که از علم کامل برهانی و ایمان به مقام توحید فعلی حق حاصل می شود. استعاذه یادآوری نعمت های بزرگ خداوند و یاد کرد شدت کیفر و عذاب اوست و این دو است که بنده را از هواهای نفسانی دور می سازد و موجب می شود تا به شریعت عمل کرده و از نافرمانی پرهیز کند. براین اساس استعاذه زبانی تنها نشانه ای از استعاذه حقیقی است و اشاره به حالتی است که انسان در مقابله با شرها می یابد و در مقام گفتار و عمل و عقیده از آنها می گریزد.
برخی این مراتب را سه گانه دانسته و برپایه مقامات توحید سه گانه سه مرتبه را برای استعاذه بیان می کنند. بنابراین استعاذه می بایست هم در مقام فعل و هم در مقام صفات و هم در مقام ذات، صورت تحقق یابد. پس در مقام فعل کارهایش را چنان انجام می دهد که بیانگر توحید فعل و پناهجویی به مقام توحید فعل باشد و در دل چنان کند و صفت نفسانی خود را به حالتی درآورد که بیانگر توحید صفات و استعاذه به این مقام باشد و ذاتش را چنان بپروراند که جز توحید حق نبیند و در مقام ذات خویش به مقام ذات الهی پناه جوید. برخی احتمال داده اند که پیامبر این گونه بوده است و این مطلب را می توان از دعای منسوب به ایشان به خوبی به دست آورد آن جایی که می فرماید: اعوذبعفوک من عقابک و اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ بک منک؛ خدایا از عقاب تو به عفو تو و از سخط تو به رضایت و از خودت به خودت پناه می جویم. ( سر الصلاه، امام خمینی، ص 84)
همان گونه که عارفان و اهل دل استعاذه را در سه مرتبه می بینند و راه هایی را برای رسیدن به این سه مرتبه در سیر و سلوک بیان می کنند اهل شریعت نیز برای رسیدن به مقام استعاذه واقعی بر این باورند که استعاذه به زبان آن است که انسان واژگان خاصی را به کار برد و در مقام عمل و نماز آن را مراعات کند و در عمل جز خدا را در نظر نیاورد و در دل و قلبش جز خدا نرود و همواره قدرت وی را درنظر آورد.
خداوند، تنها پناهگاه
از دیدگاه قرآن تنها خداوند است که باید به او پناه برد: و لن تجد من دونه ملتحدا (کهف آیه 27) و یا می فرماید: لن یجدوا من دونه موئلا (همان) البته در آیات قرآنی بر روی برخی از اسمای الهی مانند رب و ملک و اله تأکید شده است. برخی گفته اند علت آن است که انسان به طور طبیعی برای دفع شر از خود به کسی پناه می برد که توانایی دفع آن را داشته باشد و آن کس یا مربی و مدبر انسان است یا صاحب قدرت فائقی که حکمی نافذ دارد؛ مانند پادشاهی از پادشاهان، یا اله و معبود وی است و خداوند هر سه صفت را داراست و راز این که صفت رب بر آن دو در سوره ناس مقدم شده نزدیک تر بودن مربی به انسان است و ولایت پادشاه اعم از ولایت مربی است و اله ولی ای است که انسان از روی اخلاص به او توجه می کند؛ نه به لحاظ طبع مادی. عطف نشدن و مستقل ذکر گردیدن هر یک از این صفات، برای بیان استقلال علیت هر کدام از آن هاست. (المیزان ج 20 ص 395)
در بینش قرآنی، استعاذه به غیر خدا جایز نیست و اما دستور به پناهجویی به کهف و غار (کهف آیه 10) به معنای پناه جویی به کس و یا چیزی به معنای واقعی آن نیست بلکه در طول پناه جویی به معنای ابزاری آن، مراد است. بنابراین تنها خداوند می بایست به عنوان پناهگاه در نظر آید و به او پناه جست.
موارد پناهجویی به خدا
از چه چیز هایی می بایست به خدا پناه برد؟ قرآن مواردی را به عنوان چیزهایی که می بایست از آن ها به خدا پناه برد بیان داشته که از همه مهم تر ابلیس است که در آغاز این نوشتار بدان اشاره شد. آیات قرآنی در این باره به دو دسته تقسیم می شود؛ آیاتی که از شیطان بدون اشاره به اعمال وی سخن گفته است. (آل عمران آیه 36 و نحل آیه 98) در این گونه آیات روشن بودن شر و وسوسه گری ابلیس علت مطرح نشدن آن و عدم ذکر کارهای زشت برای عمومیت بخشیدن به آنهاست، به گونه ای که شامل همه شرها بشود چنان که در آیه 1 و 2 سوره فلق سفارش شده که از شر همه مخلوقات به خدا پناه برده شود. با این حال در آیاتی دیگر به پناه بردن از ابلیس امر شده که بیانگر اهمیت توجه به خطر وسوسه های اوست.
دسته دوم آیاتی است که در آن ها شررسانی ابلیس بازگو و از آن استعاذه شده و یا به استعاذه سفارش شده است. از این دست آیات می توان به سفارش به پیامبر(ص) اشاره کرد که می بایست از شر وسوسه های ابلیس به خدا پناه برد. (مومنون آیه 97) و یا به انسان دستور داده شده که از نزغ شیطان به خدا پناه برد (فصلت آیه 36) نزغ عبارت از داخل شدن در چیزی برای فاسد کردن آن است. از این رو به غضب انداختن و تحریک قلب و وسوسه و گمراهی ابلیس در هنگام خشم و انتقام از مواردی است که می بایست به عنوان نزغ ابلیس به خدا پناه برد.
گاه شیطان با مس و دست گذاشتن بر چیزی قلب انسانی را به وسوسه گمراه می کند و او را از راه حق باز می دارد. (اعراف آیه 102)
از دیگر اموری که می بایست از آن به خدا پناه برد می توان از متکبرانی چون فرعونیان یاد کرد. پیامبران کسانی اند که به عنوان سرمشق زندگی می بایست از رفتار آنان درس بیاموزیم. حضرت موسی از شر متکبرانی چون فرعون به خدا پناه می برد. متکبر کسی است که نسبت به اقرار به الوهیت خدا و اطاعت از او تکبر می ورزد و حاضر نمی شود تا اطاعت از حق کند. (غافر آیه 27)
در هنگام خطر نیز می بایست به خداوند پناه برد. (دخان آیه 20) هم چنان که از شر جهل و نادانی باید چنین کرد؛ زیرا هیچ خطری بالاتر از جهل، انسان را به هلاکت نمی اندازد. (هود آیه 45 تا 47 و نیز بقره آیه 67) رهایی از آلودگی دامن و خطر عفت و حیازدایی از دیگر مواردی است که پناه جویی به صراحت امری پسندیده شمرده شده است و حضرت مریم(س) به عنوان مصداق و الگوی قرآنی این کار را هنگام چنین خطری انجام داده است. (مریم آیه 18) البته این اختصاص به زنان ندارد و قرآن این مسئله را درباره یوسف(ع) نیز بیان می کند که چه سان از شر آلودگی دامن و اتهام به گناه به خدایش پناه می برد. (یوسف آیه 23)
ظلم و ستم نیز از دیگر مواردی است که قرآن پناه جویی به خدا را در آن پسندیده معرفی می کند و از زبان یوسف می فرماید: معاذالله ان ناخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذا الظالمون؛ پناه می برم به خدا که جز کسی که متاع خود را در نزدش یافتیم بازداشت کنیم وگرنه در غیر این صورت ما از ستمگران خواهیم بود.
پناه جویی از هر نوع بدی و شر از دیگر موارد مورد سفارش قرآن است. این شرها می تواند از جن و انس و آتش و توفان و باران و قحطی و بیماری و مانند آن باشد.
شر حسودانی که حسد می ورزند و حسادت باطن خود را آشکار می سازند و در مقام عمل کارهای زیانباری انجام می دهند از دیگر مواردی است که پناه جویی در آن مطرح است. دشمنی دشمنان و کافران نیز از همین قسم به شمار می آید که قرآن از آن یاد کرده و مردمان را سفارش به پناه جویی به خدا می کند. (فلق و نیز غافر آیه 56)
این ها نمونه هایی است که قرآن بر پناه جویی به خدا در آن ها تأکید و سفارش می کند تا نشان دهد جز قدرت و احاطه کامل ربوبی او چیزی دیگر نمی تواند بازدارنده از شرور باشد و انسان همواره نه تنها می بایست خود را در محضر خدا بداند بلکه برای رهای از شرور ظاهری و باطنی به او پناه برد که او بهترین ملجا و ماوی است و پناهگاهی بهتر از او نمی توان یافت.
نویسنده:علی پوریا