تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
اشاره
در هفدهم ربیع الاول ، فرشتگان عرش، در انتظارند تا سرزمین مدینه از درخشش ششمین آفتاب امامت، منور شود. در خانه امام محمد باقر علیهالسلام ، چشمه چشمهای منتظر میجوشد تا از دیدن رخسار کودکی یوسفجمال، زلال شود.عاقبت، انتظار به پایان میرسد. ششمین حجت خدا چشم برجهان میگشاید.
برای رسیدن به حضرت دوست. حدیث زیبایش هنوز در صحیفه روزگار میدرخشد که فرمود: «ما برگزیدگان خدا، راه روشن به سوی خدا و صراط مستقیم هستیم». آری، خاندان نبوت، چراغهای هدایت انسانهایی هستند که به دنبال سرزمین نور و روشناییاند.
*******
صبح صادق
زینب مسرور
اندیشه در حیرت است از کسی که بهتر از او را، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی راه نیافته…؛ او، آیینه ذات پروردگار بود و میدانست هر آنچه را در آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ بود؛ از گذشته تا آینده. او هر آنچه داشت، از خدا داشت و «قرآن» که «بیان کننده همه چیز است».
دولتهایی پوشالی در نبرد بودند و جدال؛ یکی با کژ اندیشههایی محال و دیگری در حال زوال و… «حال» بهترین مجال برای آنکه «شیعگی» جان بگیرد و اسلام، سامان. او بیشتر از همگان، هر چیز را برایمان باز گفت و خویش آن سان بود، که مینمود. و «شیعه» منسوب به اوست؛ آیا ما پیروانی صادق هستیم؟
فرزند آسمانی مدینه الرسول، با سی و چهار سال احیاگری و اهتمام، شیعه را یکسره «جعفری» کرد. عطر خوش عرفان، کلام، فقه، عقاید و… از جانش میتراوید و در جای جای جهان میپیچید؛ آنگونه که هزاران شاگرد را در مکتبش پرورانید.
*******
امام جعفر صادق، از آسمان آمد
رزیتا نعمتی
آن روز، در خانه اُمِّ فروه، آسمان به زمین پیوند خورد.
قابله، سراسیمه بیرون دوید و مژده میلادش را داد.
راز ماندگاری نوزاد امام باقر علیهالسلام ، حکمت الهی سینهاش بود که او را به جایگاهی رساند که تنها در مسجد کوفه، 900 تن از شاگردان آن امام میزیستند و کاروانها، آوازه علم حضرت را به شهرها میبردند. صبح صادق آمد تا جریان امامت را به روشنایی پیوند زند:
امام جعفر صادق از آسمان آمد
به جسم خسته عالم دوباره جان آمد
*******
وقف علم و معرفت
حجت ششم! عصر تو، عصر جنبش غالیان و جنبش خوارج بود. ولی تو همواره خود را با درایت کنار کشیدی و نیم قرن از عمر شریف خود را وقف علم و معرفت کردی؛ مدتی در مدینه و سپس در عراق.
آن روز که خلافت منصور عباسی را پیشگویی کردی، حتی دشمن نیز اقرار به این کرد که تو را باید «صادق» لقب نهاد.
*******
پایهگذار مکتب سبز جعفری
تو ـ استاد نسل معاصر خود بودی. سیاست و ملک را به خواستاران آن واگذاشتی و میوههای محضر علم تو، یکی یکی رسیدند؛ مالک، ابوحنیفه، جابربن حیان و هزاران هزار دیگر. تنها با دستهای تو بود که عرفان در اسلام ریشه دواند و مکتب مردمسالاری و تعادل اندیشه، شکل گرفت. شیعیان را به گرد شمع وجود خود جمع کردی و آن روز بود که تدبیر تو در رفتار، تسلط تو را بر همه امور نشان میداد؛ روش معتدلی که از راه کشف و کرامت به تو رسیده بود.
*******
مدهوش صبح «صادق»یم
فاطره ذبیحزاده
سپیده صبح صادق، دمیده از سمت اشراق مدینه! لعل لب فرشتگان، مترنم از نوای خوش بشارت است؛ بشارت آمدن کودکی از تبار صالحان و هادیان!
فرشتگان، سر از حجرههای آسمان برآوردهاند تا رد روشن شهاب جعفر صادق علیهالسلام را تا کهکشان دامان پاک و پرستاره «ام فروه»، بدرقه کنند. دشتی از اقاقیا و داوودی، تا پای خانه پرنور باقرالعلوم صف کشیدهاند و چشم دوختهاند بر جمال بیمثال گل تازه دمیدهاش.
شور و شوق، به سماع آمده است در دیدگان خیس شیعیان علی. امشب، نور سینایی صادق، بر قلب طور مدینه تابیده است و عاشقان ولایت، مدهوش جلوه پرفروغ و ربانی اویند.
*******
مقدمش گلباران!
هفده ربیع، بهاریترین فصل اهل زمین است. در نیلوفرانه قدوم ختم رسل، برای روشنی دیدگان جد عزیزش، نور در دیدگان منتظر آینهها پراکندهاند؛نور عالمگیر صادق آل احمد را!
مولای عطوفی آمده است که در تاریکی شبانه کوچههای مدینه، به رسم علی علیهالسلام ، انبان نان فقیران بنیساعده را بر دوش میگرفت. زبانش از ذکر خدا لبریز بود و بیشتر روزهایش به روزه سپری شد. پینه دستانش، آشنای دیرینه بستانهای مدینه بود.
آری! صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله ؛ آمده است؛ صابر راه حق و رئیس مذهب عشق، آمده است. قدومش گلباران!
*******
علم اولین و آخرین
«صبر»ش چنان بود، که در مصیبتها همگان را به شگفتی وامیداشت. «عفو»ش آن سان که برای آمرزش دشنامدهندگان خویش، به نماز برمیخاست و هدایتشان را در دعا از خداوند میخواست.
«سخاوت»های پنهانیاش، شبان تارِ مدینه را روشن و دلهای تهیدستان را بسی خشنود میساخت.
«عبادت»ش، چندان عاشقانه بود، که پیوسته او را در ذکر و روزه و نماز، به درگاه آن یگانه بینیاز میدیدند و علمش چنان بود که در مکتب او، چهار هزار شاگرد، از مخالف و موافق، بهره میبرد.
*******
از صدف «قال الصادق»
حجت ششم! مسجد مدینه، آذین شده است برای طلوع انوار آسمانی فقه تو.
ستونهایش، گوش سپردهاند، شیوایی کلام فاضلانهات را.
وجب به وجب زمین مدینه، عطر ملکوت گرفته است.
ملائک، بال گستردهاند بر خاک راه تو تا پابوس احیاگر آیین محمدی صلیاللهعلیهوآله باشند.
فقه، میجوشد از لحظههای پرنور و صادقانهات. «قال الصادق»های تو، ستاره پاشیده است بر تارک چند صدسال اجتهاد و فقاهت. مکتب توحیدیات، در لحظه لحظه «شیعه بودن» شناور است.
یک عمر، درّ گرانبهای احکام خدا، از صدف «قال الصادق» تو تراویده است. از هشامها و مفضلها، تا شیخ مفیدها و بحرالعلومها، از خوشه خوشرنگ و بهشتی کلام تو روییدهاند.
مولا جان! شیعه اگر زنده است، شیعه اگر پویاترین مکتب دنیاست، شیعه اگر اوج گرفته بر آسمان بالندگی، همه به یمن تلألوی علم لدنی توست.
*******
در مکتب جعفریات
مصطفی پورنجاتی
امروز، روز میلاد مشق دانایی است؛ روز تحریر حکمت و شکفتن معرفت.
صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله ! از سرزمین درس و مکتب جعفریات، از آن منبر و مسجد و محراب، پژواک درسهای تو هنوز به گوش میرسد.
کتابهای حدیث، مفتخرند که تبارشان به کلام تو ختم میشود و طعم دانایی، با تکرار ترکیبهایی از کلام توست که در کام جانها نقش میبندد.
آهنگ اندیشههای بیگانه، از دورها تا دل اسلامآوردگان شهر سفر میکرد و بر ذهنها و زبانها مینشست. در آرامش آبها، موجها و طغیانهایی برمیکشید و بیتاب میکرد، فرقهها و نحلههای رنگارنگ را.
غوغا و اضطراب برپا شده بود؛ معرکهای از رأیها و نظرها.
تو، پرستار لطافت قلبها، دست بخشایش را بازگشودی و به انتظار پرسشها و ابهامها پایان دادی.
عطش و حیرت، زیر باران دانایی که از تو میبارید، سیراب و آرام میشد.
*******
آیینه صداقت
سید علی اصغر موسوی
هفدهمین روز از بهارانه ربیع است!؛ بهاری در بهار مدینه شکوفا شد و آسمان، تمام توجهش به زمین است.
کوچههای محله «بنیهاشم»، عطر گلهای «محمدی» میدهد و این مناسبت زیبا با نام و یاد پیامبر عشق و آیینه جمال دلارای الهی، محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله ، متبرک است.
گویی آسمان، در برابر زمین به تواضع ایستاده است و پرده از روی اسرار خود برداشته؛ ناشناختههایش آشکار و انوارش فراگیر شده است.
چیست این شادمانه آسمان و زمین؟
چیست این شور پنهان در هیجان کاینات؟
کیست این که میآید از کانون مهر؟
کیست این که میریزد به دامان بهاران، شور عشق؟
…. «آب زنید راه را»، میآید از کانون عشق، نوری که آفاق را به «تصدیق نامش» فرا خواهد خواند.
میآید از سمت آسمان، آیینهای که پرتو انوار الهی را در سراسر زمین خواهد گسترد.
میآید «پیام آوری» که پیک علوم آسمان و زمین، به «صداقت» کلامش سوگند خواهند خورد و نامش در ذهن کاینات فراگیر خواهد شد.
شکوهمندی که گیرایی کلامش، نغمههای آسمانی را به سکوت وا خواهد داشت!
قرآن به تفسیر علویاش خواهد بالید و تشنگان حقیقت، آستان نشین درگاهِ کبریایی اش خواهند شد.
«کیمیای» کلامش را «جابر بن حیان»؛ صداقتِ «فقه»اش را ابو بصیر و روایت حدیثش را «زراره بن اعین» و … تکثیر کرد.
میآید از سمت بهاریترین فصل هستی، تا در دامان عصمت «خاتونی»، به بزرگی و عزّت برسد در علم و عصمت، در عفت و تقوا، در ایمان و شرافت، در ذات و نسب!
بانویی که «صادق»ترین «آیینه صداقت» را برابرنگاه آسمان خواهد گرفت تا افلاکیان پی به عظمت «آل اللّه» ببرند!
آیینهای که بازتاب نور الهی در زمین است و از پرتو شعشعه ذاتش چراغ «ششمین شاخه طوبا» روشن شده است!
میآید، «امامی» که بر قلّه سترگ دانش خواهد ایستاد و جاهلان عصر را صلا خواهد داد.
میآید، «امامی» که در عصر استبداد و جهل، کشتیبان تنها سفینه حقیقت «تشیّع علوی علیهالسلام » خواهد شد تا در گردابِ «دین شویی» امویان و عبّاسیان، سرگردان نماند!
میآید «امامی» که عظمت «فقه جعفری»اش، راه گشای، تمام بن بستهای فکری خواهد شد و به پرچم سبز تبارش، اعتباری پایانناپذیر، خواهد بخشید.
میآید تا با «ید بیضای» دانش، پیروان نور را، به سرمنزل مقصود، راهنما باشد.
حضور حضرتش، فرصتی زیبا و قسمتی زیباتر از تقدیرات الهی در سرنوشت ماست؛ مقدمش گلباران و نام عزیزش، قرین صلواتمان باد؛ اللهم صل علی جعفر بن محمدٍ الصادق علیهالسلام
*******
منطق آفتاب
امیر مرزبان
به اولین فصل سبز سال سوگند! این که آمده، خود فروردین است.
این کودک نو رسیده که منظور همه دقیقههای امروز است؛ راستگو همچون پدر… شریف همچون مادر، لطیف همچون تمام خاندان بهاری اش.
خانه پنجمین امام، امروز برای کودکی آذین بسته که آمده تا ستاره ششم آسمان ایمان باشد.
یا صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله ! تو خلاصه همه صداهای منبسط شده تاریخی؛ معلم همه عشق، آموزگار شعر و شور و شروه.
آقا سلام! توی کلاس سبز تو جایی برای پاهای ناتوان من هست؛ جایی برای خستگی شانههای جاهل، تا بنشینم و در زُلال چشمهای تو زُل بزنم؟
آقا! محبت تو یعنی شاخه پُر بار شیعه.
شیعه، صدای نفسهای تو را توی هر کتاب میشنود.
هر چه دارد، از منطق آفتابی تو دارد.
«به رغم مدعیانی که منع عشق» میکنندمان، هنوز هم جمال تو حجّت است؛ موجهترین حجت ما.
ای حجت خدا. برایم صلوات، معنای تازه دارد.
تو آمدی تا بفهمند این پیراهن پوسیده بر تن خلفای جور، اسلام نیست.
آمدی تا راه سُرخ ستاره را ادامه بدهی… دلم برای کودکی امشب پر میزند که علم، گوشه نشین مکتب اوست، خضر، سالک راهش و عیسی طفل نوآموز کرامتش.
خدایا! من به صداقت این لحظهها، به روح نورانی صادق الائمه، به علم آسمانیاش نیازمندم.
خدایا! جاهلم به آن چه که تو مقدر آسمانها و زمین کردهای. جاهلم به همه علوم.
خدایا! مرا به حلقه شاگردان او برسان. مرا به زلال دانش جعفری مهمان کن.
خدایا! دلتنگ قدم زدن در همان حوالی که او رد میشود هستم؛ همان جا که درس نور میداد، به همان اطاق که آمد تا درس مهر بدهد.
خدایا! دستهایم بهانه دارند. دستهای بهترین آموزگار را بر سرم بکش؛ راستگوترین آموزگار.
*******
شانه به شانه بهار
معصومه داوود آبادی
«کسی که بمیرد و امامش را نشناسد، بمانند مردن جاهلیت مرده است».
سلام بر تو ای خزانه دانش خداوند، ای ششمین ستون معرفت، ای آن که خون زلال فضیلت و علم، در رگهای تو جریان دارد! صداقت، وامدار چشمان آینه گون توست و مذهب همیشه سبز شیعه، در پناه دستهای مدبّرت به گُل نشسته است.
سلام بر تو که هفدمین روز ربیع، با گامهای نورانیات آغاز میشود و خاک مدینه را تپشهای مقدس قلبت به شکفتن میخواند.
راست کرداران، آئین تو را به عاریت گرفته و راست گفتاران، هجای لبهایت را به سرمشق نشستهاند.
تو صادق آل محمدی. آن گونه بزرگی که خجستگی ولادتت، با میلاد بزرگْ پیامبر خداوند مقارن شده است. هنوز صدای رسای تدریست، گوش فرزندان تاریخ را مینوازد و شاگردانت، برجستهترین چهرهها در گستره علوم فقهی و طبیعی به شمار میروند. تو آن رود بزرگی که تا جهان باقی است، مذهب سر فراز تشیع، از شعبههای پاکش سیراب خواهد شد.
ای بزرگ! امروز که میآیی، پنجرهها ستاره آویز میلاد آسمانی ات، لبخند میزنند. پرندگان بر دروازههای روشن مدینه، آمدنت را ترانه میخوانندو دریاچههای آبی عرفان، مژده رسیدنت را در گوش یکدیگر نجوا میکنند.
شانه به شانه بهار، در آغوش شکوفههای صدق و راستی از راه میرسی و شیعیان عشق، ورود خجستهات را دفزنان به استقبال میآیند.
تو میآیی و قدمهای جستجوگرت، جغرافیای دانش و آگاهی را درمینوردد.
میآیی؛ بالهای بلند معرفتت را بر این آسمان خالی میگسترانی و این گونه جهان، محصل همیشه مکتبت خواهد شد.
*******
صبح صادق
نسرین رامادان
پرتو رنگارنگ خورشید، اندک اندک بر فراز آسمان مدینه تابیدن میگرفت تا زمین، نظاره گر طلوع دوباره مهر باشد.
مدینه، بی صبرانه چشم به راه سپیده صبح بود.
… و ناگهان، نبض زمان تندتر از همیشه به تپیدن افتاده، شعلههای سرکش و ابدی آتش، بیش از پیش، بر دوزخ جسم و جان ابلیس و خودش نشست و از پس ابرهای رحمت آفتابی برآمد.
زلال اشک، چونان شبنم سحرگاهی بر چشمان خسته مادر نشست مولودی از بطن عشق و طهارت زاده شد تا متن دین را بگستراند
و او صادق آل محمد بود و بنیانگذار نهضتی بزرگ؛ او چشمه سار فضل و دانشاش محلّ فیض چهار هزار درخت طوبی بود و آبشار عظیم عطوفتش، بنیان کن هر چه سنگِ خاراست.
او گستراننده نور پدر بود در تاریکنای جهای و روشنای دیده و دل باقرالعلوم علیهالسلام ، شکافنده دانشها.
اینک، فرشتگان، دسته دسته میآیند و به تماشای ابنُ المکّرمه مینشینند.
اینک، زمزمه تسبیح و تهلیل، از چار سوی مدینه، به گوش میرسد اینک، شمیم و عطر گل محمدی، سر تا سر زمین را پر کرده است و مشام جانهای خسته شیعیان را مینوازد.
اینک، هزار هزار قافله دل، به دیدار آن امام میآید تا طلوع هشتمین ستاره عصمت از آسمان ولایت را جَشن بگیرد و مرهم عشق، بر زخم کهنه شیعه بگذارد.
*******
خورشید مدینه دانش
جواد محدثی
ای صادق آل پیامبر!
با بیانی بلیغ و کلامی فصیح، زبان رسای اسلام بودی.
با سخنانی حکیمانه، منطقی استوار و علمی سرشار، برگزیده روزگار بودی و بنده شایسته پروردگار!
تجسّم صبر و اخلاص بودی؛ چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری، نامآور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت.
چهره فروزان اهل بیت بودی، و وارث علوم رسالت.
از سلاله پیامبران بودی؛ عطر و بوی پیامبر را میدادی و مهابت و شکوه او را داشتی!
ای خورشید مدینه دانش! کدام معلمی را میتوان نام برد که به اندازه تو، تربیت یافته مکتب عترت داشته باشد؟
کدام حوزه است که شاگردیِ تو، بر سر درِ آن نقش نبسته است؟
کدام فقیه است که خوشهچین خرمن حدیث تو نیست؟
*******
ششمین شاخه طوبی
سیدعلی اصغر موسوی
بشارت باد تو را، ای پاکترین شهر خدا!
بشارت باد تو را، ای خانه سرشار از مهر!
بشارت باد تو را، ای روز آکنده از طراوت!
بشارت باد تمام لحظههای سبزِ سبزت را!
حیرتی زد جوش، زان نقش قدم، در طبع خاک تا نظر وا کرد، بر فرقاش گلستان ریختند
نام او بردند، اسمای قدم، آمد به حرف از لب او، دم زدند، آیات قرآن ریختند
آسمان، طرحی نو درانداخته و انتظار مردی را میکشید که نبوغ علویاش، چراغ مصطفوی صلیاللهعلیهوآلهوسلم را روشن نگهدارد.
تمام آسمان، همچون حریر رها در باد، با بال فرشتگان میرقصید و چراغهای بلورین عرش، آکنده از صداقت سبز بود.
خورشید و ماه، این پیشکاران آستان امامت، با خیل ستارگان، به پرتوافشانی خویش مباهات میکردند!
هفدهمین شکوفه «ربیع»، در حال باز شدن بود، شکوفهای که نام مبارک «هشتمین معصوم»، حضرت جعفربن محمدصادق علیهالسلام را به «ششمین» شاخه طوبی میآویخت و عرشیان را با نغمه «اَلسَّلامُ عَلیْک یا صادِقَ ال محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم » آشنا میکرد! اینبار، نوبت مدینه بود، تا خاطرات مکّه را یاد آورد.
مولودی پا به عالم ناسوت گذاشت، که آگاهترین مردم به رموز عالم لاهوت بود. برگزیدهای که علمش، فراتر از تمام علوم و اعجازش، فراتر از زمان و مکان بود!
اسلام، رهین اخلاق و صداقتش و تشیّع، مدیون «فقه» و علوم اوست.
بلوغ علمیِ شاگردان حضرت صادق علیهالسلام در تمامی علوم، الهی و طبیعی، علمی و عملی و نظری و استنباطی، نشانه بیکرانگی اوست، نشانه عظمت عرشی اوست که رضای حضرت حق«جل جلاله» را در هدایت خلق دیده بود!
*******
مولا جان!
ای پیر لحظههای حقیقت فروز دل
رندان دهر، تشنه دُردی ز ساغرت
عشق و خرد که آینهداران هستیاند!
گردیدهاند، محو تماشای منبرت
فقه و اصول و فلسفه، جز نقطهای نبود
گر میگشود حوصله، اوراق دفترت
جاریترین زلال ازل تا ابد تویی
نامیده کردگار جهان، چون که جعفرت علیهالسلام
*******
صبح صادق
ابراهیم قبلهآرباطان
در حوالی صبح، قطرههای لطیف باران، صورت خاک گرفته مدینه را شست و با آهنگی منظّم و رقصی موزون، دستهای التماس زمین را نوازش کرد.
بارانی که با وزش ملایم نسیم همراه بود، طراوتی به کوچههای مدینه بخشید.
آسمان مدینه، زیباترین لباس خود را بر تن کرده بود و انعکاس آبی آسمان، در چشم هر عابری، امام محمد باقر علیهالسلام را به اعماق دریای بیکران اعجاز و کرامت خداوند بُرد. ناگهان، لبهایش به هم خورد: «اَلْحَمْدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمینَ».
قدسیان، فوج فوج، بر خانه امام محمد باقر علیهالسلام فرود آمدند؛ با طبق طبق احسان و برکت که برای خاکیان، از افلاک به ارمغان آورده بودند.
انتظار به پایان رسید و جهان، به جمال ششمین ستاره امامت روشن شد. صدای صلوات و شادی، تمام خانه را پر کرد و با بوی یاس و یاسمن در هم آمیخت. تا کودک پلک گشود و در آغوش گرم امامت جای گرفت، بوی سیب، تا ملکوت پیچید و آسمان، از قدومش متبرّک شد.
آمد، تا همه دنیا، با آمدنش صبحی راستین را به تماشا بنشیند و تمام مکتبهای تشنه هان، از علوم غیبیاش سیراب شوند.
آمد، تا از واژه واژه کلام آسمانیاش، تمام مذاهب رونق بگیرند.
خوشحالی از دیدگان ملائک میبارد. زمین یکپارچه غرق شادی است. روز میلاد صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم است.
*******
آبشار
مهدى زارعى
گل کرد ردپاى کسى که به یمن او
با یک گل شکفته زمستان، بهار شد
مردى رسید با سبد نور از بهشت
نورى که شهد و شربت و سیب و انار شد
پس برتن کویر و در انبوه تشنگان
شهدى چکاند و خاک کویر آبشار شد
از سیب و از انار به هر جاهلى خوراند
علمش شکفت و عالم دهر و دیار شد
بر سستى فلاسفه و هر چه که حکیم
دستى کشید و سستیشان استوار شد
در انجما جبر که نورى دمید، جبر
ذره ذره ذوب شد و اختیار شد
در دشت علم، هرچه غزال رمنده بود
با تیر آسمانى فکرش شکار شد.
مردى که چشمش آینه کائنات بود
چشمى که هر که دید، دلش بىقرار شد
اما چه حیف! دوره آیینه هم گذشت
چرخید چرخ و نوبت گرد و غبار شد
از دست روزگار به یک باره آینه
افتاد و وقت واقعه احتضار شد
*******
پیامبر رحمت و امام صادق
میلاد پیامبر رحمت و امام صادق
انتظار آمد به سر اى بیقراران تهنیت
شد خزان سر، آمده فصل بهاران تهنیت
جلوه گر گردیده حق اى حق شعاران تهنیت
ساقى از ره مىرسد جمع خماران تهنیت
پرمشام جان شد از عطر نکوى تُفْلِحوُا
میگساران باده نوشید از سبوى تُفْلِحوُا
شد ربیع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربیع
ازبهار و عیش و مستى گفتگو دارد ربیع
عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع
عید میلاد دو دلدار نکو دارد ربیع
موسم سرمستى دلهاى شیدا آمده
مصطفى با حضرت صادق به دنیا آمده
بشنو از بال ملائک نغمه توحید را
در افق بنگر بروز واژه امید را
حق طلب، از سینه ات بیرون نما تردید را
اخذ کن از رهبران زنده دل تأیید را
با ولایت شو عجین و بر سر میثاق باش
یا على برگو، به وصل یار خود مشتاق باش
دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد
یاسهاى آسمانى در زمین روئیده شد
نخل حق در سرزمین مشرکین روئیده شد
لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد
گلشن جان را ز عطر این دو گل خوشبو ببین
رو نما سوى حجاز و جلوه یا هو ببین
عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگرید
این دو نور عالم آراى خدا را بنگرید
باده نوشان مِى قالوابلى را بنگرید
وجه صادق را، جمال مصطفى را بنگرید
صد سلام و صد درود این دو گل دلخواه را
سر دهید اى عاشقان آواى صلى اللَّه را
سینه شد نورٌ عَلى نُور امتزاج نورشد
دیده حق روشن و چشمان باطل کور شد
برکلیم ذى المعارج قلب عالم طورشد
بت پرستى در جهان منکوب شد مقهور شد
آتش آتشکده بى شعله و خاموش شد
طاق کسرى ریخت، ذکر یا اَحَد منقوش شد
آسمان عاشقى شد پر ستاره زین دو گل
عشقبازى با تداوم شد هماره زین دو گل
بر دل عشاق صادق شد اشاره زین دو گل
دیده دل شد گشوده بر نظاره زین دو گل
بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید
گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید
محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه
مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه
روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه
منجلى اوصاف بى پایان ذات ازاین دو مه
مِى فروشان مِى یکتا پرستى را ببین
جرعهاى یا هو بزن دنیاى مستى را ببین
پرتوِ نور نبوت با امامت دیدنى ست
غنچه اخلاص از باغ ولایت چیدنى ست
وارد حصن ولایت هر که شد در ایمنى ست
رمز عترت دوستى، بیزارى از نفسِ دَنى ست
نفس بگذار و ولاى آل یاسین را گزین
شو برى ازاهل بِدعَتْ روح آیین راگزین
مستى دل از مِى لولاک آل احمد است
هستى ما بسته بر خاک نعال احمد است
چشم ما در سیر آفاق جمال احمد است
مرکز پرگار خلقت کنج خال احمد است
دست ما در بر سراى آل احمد مىزند
قلب ما در هر طپش با یا محمد مىزند
کیستم من؟ ذرهاى در آستان اهل بیت
آشناى دستهاى مهربان اهل بیت
شکر حق باشد دلم محتاج نان اهل بیت
گاه دستم گاه پایم گه زبان اهل بیت
من اُویسم بوذَرَم سلمانم و مِنّاستَم
بنده آشفته کوى اباالزهراستم
من اباالزهرایىام نسل و تبار احمدم
گنبدالخضرایىام شمع مزار احمدم
شیعهاى فارغ ز خویش و بیقرار احمدم
آرزو دارم کند حق همجوار احمدم
بنگرید این از منیّت خسته گمراه را
عبد زهرا عبد طاها عبد آل اللَّه را
حمْیَرىِ دوره خویشم گداى صادقم
با همه نقصم اسیر و مبتلاى صادقم
معصیتکارم ولى عبد سراى صادقم
خوب یا بد آرزومند دعاى صادقم
کاستىهاى مرا درمان کند خاک بقیع
کاش بودم ذرهاى در بین خاشاک بقیع
کاش منهم یک پرستو در مدینه مىشدم
زائر کوى نبى بى قرینه مىشدم
کاش منهم کشته یک زخم سینه مىشدم
مرهمى بر درد بانوى حزینه مىشدم
کاشکى از جام زهرایى مرا شهدى رسد
دست من بر دامن نور خدا مهدى رسد
*******
دو صبح صادق
در هفدهم ربیع جلّ الخالق
کز مشفق دین دمد دو صبح صادق
هم جشن ولادت رسول مدنی
هم عید ولادت امام صادق (علیه السلام)
*******
طلوع آفتاب و ماه
امشب که صفا با دل و جان همراه است
هنگام طلوع آفتاب و ماه است
هم جشن ولادت امام صادق
هم عید محمدبن عبدالله است
*******
میلاد امام جعفر صادق (علیه السلام)
تا پرتو نور صادق آمد
جانی به تن خلایق آمد
به به که ز مشرق حقیقت
خورشید همه مشارق آمد
در هفدهم ربیع الاول
آن سرور پاک لایق آمد
از دامن پاک امّ فروه
آن درّ یم حقایق آمد
این گوهر باقر العلومی
کانون رجاء واثق آمد
تا چهر ، به از مهش عیان شد
احسن ز میان خالق آمد
دریای فضائل و محاسن
عالم به جمالش عاشق آمد
بیمار دلان دگر ننالند
زیرا که طبیب حاذق آمد
در پهنه عالم صداقت
الحق که امام صادق آمد
شاگر درش ز کسب دانش
استاد به هر دقایق آمد
گر یکدل و یک زبان بود یار
حرفش به هدی مطابق آمد
از فیض وجود اوست بر خلق
رزق از در حیّ رازق آمد
از فیض در محبت دوست
این شعر ز طبع «ناطق» آمد
در مذهب رسمی تشیع
گیرند ز علم او تمتع
*******
انوار صبح صادق
دکتر قاسم رسا
چون از افق برآید انوار صبح صادق
در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق
شد موسم بهاران پرلاله کوهساران
بستان پر از ریاحین صحرا پر از شقایق
بلبل که در غم گل مى کرد بى قرارى
شکر خدا که معشوق آمد به کام عاشق
یک سو نشسته خسرو در بزمگاه شیرین
یک سو نهاده عذرا سر در کنار وامق
ابر بهار گسترد دیباى سبز در باغ
باد از شکوفه افکند بر روى آب قایق
بر آستان معشوق تسلیم شو که آن جا
صاحبدلان نهادند پا بر سر علایق
زد بلبل سحرخیز فریاد شورانگیز
کاى مست خواب غفلت و اى بنده منافق
شد وقت آن که خوانند حمد و ثناى معبود
شد گاه آن که نالند در پیشگاه خالق
از بوستان احمد بگذر که بلبل آن جا
بر شاخ گل سراید وصف جمال صادق(علیه السلام)
نور جمال صادق چون از افق برآمد
شد صبح عالم آراش بر شام تیره فایق
از شرق و غرب بگذشت نور فضایل او
چون آفتاب علمش طالع شد از مشارق
تن پیکر فضایل، جان گوهر معانى
دل منبع عنایات رخ مطلع شوارق
همچون صدف ز دریا دُرهاى حکمت اندوخت
چون گوهر وجودش شایسته بود و لایق
بر پایه کمالش محکم اساس توحید
از پرتو جمالش روشن دل خلایق
خورشید برج ایمان، شمشاد باغ امکان
گنجینه کمالات، سرچشمه حقایق
هادى شوند یکسر گر لحظه اى بتابد
نور هدایت او بر جسم هاى عایق
بر لوح سینه اوست آیات حق هویدا
وه! وه! عجب سوادى است با اصل خود مطابق
افکار تابناکش روشن تر از کواکب
اندیشه هاى پاکش خرّم تر از حدایق
آیین جعفرى را بگزین که دردمندان
درمان خویش جویند از این طبیب حاذق
شاها «رسا» ندارد جز اشتیاق رویت
بنماى رخ که خلقى است بر دیدن تو شایق
در عرصه قیامت دست از تو برنداریم
کاندر شفاعت توست ما را رجاى واثق
*******
واپسین وصیت
همو بود، که در واپسین لحظههای حیاتش، خویشان خویش را فراخواند و در وداع آخر که همه چشمها و گوشها متوجه او بود، برترین سفارش را برای ما فرمود:
«شفاعت ما، هرگز به کسی که نماز را سبک شمارد، نمیرسد».
و ما، منسوب به اوییم. وی آنسان بود که میگفت. آیا ما نیز اینگونه هستیم که میگوییم؟!
*******
پیامهای کوتاه
* میلاد پایهگذار دانشگاه بزرگ جعفری، پایهگذار مکتب شیعه دوازده امامی، امام جعفر صادق علیهالسلام ، مبارک باد!
* میلاد گل بوستان نبوی، وامدار شیعه علوی، امام جعفر صادق علیهالسلام مبارک باد!
* طلوع آفتاب علم لدنی، امام صادق علیهالسلام بر پهنای قرنها فقاهت و اجتهاد، مبارک باد!
* صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله آمده است و صابر راه حق و رئیس مذهب عشق؛ قدومش گلباران!
* امروز، در دشت دلها، بوی دانایی دمیده است. تولد مکتب صادق علیهالسلام و مذهب جعفری مبارک باد.
*خجسته سالروز طلوع خورشید هدایت، تبلور دُرّ دریای عصمت، تلألؤ نگین انگشتری امامت، شکوفایی گل بوستان احمد صلیاللهعلیهوآله ، ولادت صادق آل محمّد صلیاللهعلیهوآله بر تمام دوستداران معرفت و حقیقت مبارک باد.
منابع:
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره48
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره72
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره95
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره
منبع: راسخون