بررسی و نقد: این شبهه، در سخنان «آیتالله مصباح یزدی»[2] وارد شده است، که موضوع سخنرانی ایشان درباره ی قلمرو دین بوده است و فرمودند: « کسانی که درباره ی قرائتهای مختلف از دین یا عدم دخالت دین در سیاست و… نظریهپردازی میکنند؛ لازم است برای دین، تعریف دقیقی داشته باشند؛ و مبانی و منابع دینی را مشخص نمایند …» در آخر هم نتیجه میگیرد که؛ « تمام دستورات الهی و کتاب و سنّت، جزء دین به حساب میآید.»
ایشان (آقای شبستری) در پی جواب برآمدند؛ بدون اینکه اشارهای به تعریف دین بنمایند؛ و مشخص کند که منظورشان از دین چیست؟ گفتند: « از ایشان (استاد مصباح) باید پرسید: هر چه در کتاب و سنّت آمده، دین است؟ چه دلیلی از کتاب و سنّت بر این مطلب دارد؟ در کجای آن دو چنین نصّی وجود دارد؟[3].»
ایشان برای اثبات مدّعای خود (که تمام کتاب و سنّت، جزء دین نیستند) به کلام امام خمینی (ره) متوسّل شد و دلیل دیگری را ذکر نکرد. و در ادامه، موضوع بحث را عوض نمود و گفت: « بدون تصوّر و انتظار پیشین از دین و متون دینی، از آنها هیچ مطلبی نمیتوان فهمید. داشتن پیشفهمها و پیشفرضها شرط ضروری برقراری ارتباط بین مفسّر و متن دینی است.»[4]
بعد از تبیین شبهه، لازم است به نقد و بررسی منصفانه آن بپردازیم:
نکته اوّل: برای رعایت امانت در نقل گفتار،کلام امام خمینی(ره) راکه آقای شبستری برای اثبات مدّعای خود آورده بود ذکر مینمائیم؛ امام خمینی (ره) در کتاب «طهارت» فرمودند: «آن چه در حقیقت اسلام معتبر است و پذیرنده ی آن مسلمان محسوب میشود؛ عبارت است از؛ اصل وجود خدا و یگانگی او، نبوّت، و احتمالاً، اعتقاد به آخرت. بقیه ی قواعد عبارتند از؛ احکام اسلام، دخالتی در اصل اعتقاد به اسلام ندارند. حتّی اگر کسی به اصول بالا معتقد باشد ولی به خاطر شبهاتی به احکام اسلامی اعتقادی نداشته باشد، این فرد مسلمان است، به شرطی که عدم اعتقاد به احکام، منجر به انکار نبوّت نشود …»[5]
ایشان این مطلب را برای اثبات مدّعای خود آوردهاند در حالی که با اندک تأمّلی در مییابیم؛ موضوع کلام امام، درباره ی « شرایط مسلمان و چه چیزی موجب خروج از اسلام میشود.» است. یعنی اگر کسی بعضی از احکام اسلامی را قبول نداشته باشد به لحاظ عملی باید با چنین شخصی معامله مسلمان شود و احکام طهارت بر وی بار شود امّا اینکه به لحاظ نظری، قلمرو اسلام تا کجاست؛ این سخن هیچ دلالتی بر آن ندارد، لذا این کلام تخصصاً از مدّعای آقای شبستری خارج است، موضوع کلام این نیست کسی که نصف قرآن کریم، را قبول نداشته باشد مسلمان است یا نیست، شبهه در آنجاست که تمام مطالب قرآنی جز دین نیستند؛ و امام در اینجا هیچ اشارهای به آن نکردند.
نکته دوّم: «دین»، در اصل به معنای «اطاعت و پیروی از فرمان» آمده است و در اصطلاح عبارت از؛ «مجموعه عقائد و قوانین و آدابی است که انسان در سایه آنها میتواند به سعادت و خوشبختی دو جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح گام بردارد[6] تا اینکه انسانها بتوانند زندگی خود را رنگ خدائی بدهند».[7]
روح دین در همه زمانها، چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت و اوامر الهی و سنّت نبوی نیست. دین اسلام که در قرآن کریم و سنّت قطعیه خلاصه میشود و دارای موضوعاتی از قبیل؛ عقاید، احکام، اخلاق… حتّی بیان قصص و تاریخ[8] میباشد، همگی در راستای هدایت معنوی انسانها به کمال سعادت است.
در قرآن کریم، بیش از «200» مرتبه کلمه «کتاب» و بیش از «60» مرتبه کلمه ی «قرآن» آمده است و در بیشتر آنها تأکید شده است که به قرآن کریم، و دستورات آن عمل نمایند؛ « إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ …[9]؛ همانا این قرآن،خلق را به راستترین و استوارترین طریقه هدایت میکند.» و « الم ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[10]؛ در این کتاب شک و شبههای وجود ندارد و هدایت کننده متقین است».
نکته سوّم: اگر بعضی از آیات قرآن کریم، جزء دین نباشند؛ نتایج غیر قابل قبولی به همراه دارد، از جمله؛
الف) عدم اعتماد به مطالب قرآن کریم
اگر بپذیریم که بعضی از مطالب قرآن کریم، جزء دین نیستند، لازمهاش؛ بیاعتمادی به مطالب قرآن کریم، و وجود مطالب غیر واقع در آن میباشد، در حالی که با مبانی دینی و آن چه در آیات و روایت قطعی آمده است، منافات دارد؛ زیرا اولاً: قرآن کریم، کلام خداوند است، و برای هدایت مردم به حقیقت و سعادت نازل شده است: « قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ …[11] ؛ بگو ای مردم! حقّ از جانب پروردگارتان برای شما آمده است.» با این وصف نباید در قرآن کریم، چیزی غیر از حقّ راه داشته باشد و هیچ باطلی در آن، راه پیدا نکرده است.[12] بنابراین، آیات و روایات صحیح که مربوط به امور دنیوی و علوم تجربی میباشند جزء دین به حساب میآیند. چون گزارههای دینی هستند یعنی انتساب به دین دارند.[13]
ب) نسبی بودن دین [14]
اگر ما بگوییم که هر چیزی که علم بشر به آن میرسد و عقل آن را درک میکند؛ از حیطه دین خارج است و هر چیزی که جزء محسوسات و قابل ادراک نیست، در قلمرو دین است؛ نتیجهاش، نسبیت در قلمرو دین میشود، و با ثابت بودن دین تناقض دارد که مؤلف کتاب «قبض و بسط» هم اشارهای به آن دارد، میگوید: «خود دین ثابت است، یعنی آن چه خداوند فرموده و آن چه در قرآن آمده و آن چه پیشوایان دین گفتهاند».[15] در نتیجه نمیتوان بعضی از مطالب قرآن و سنّت را از قلمرو دین خارج کرد.
امّا آیا روایات هم دلیلی وجود دارد بر هر چه در گفتار معصومین آمده جزء دین است؟ لازم است گفته شود؛ روایات معصومین به دو دسته تقسیم میشود:
1. روایاتی که برای بیان تفسیر قرآن کریم وارد شده است؛ خواه برای بیان مقیّدات یا مخصّصات یا… حتّی در امور دنیوی. قرآن کریم میفرماید: « ای پیامبر! این قرآن را بسوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آن چه را بسوی ایشان نازل شد توضیح دهی.»[16] پس توضیح و تفسیر معصومین نسبت به آیات، جزء دین محسوب میشود.
2. روایاتی که به صورت مستقل وارد شده است. اینگونه روایات در زمینه دینی یا دنیایی، برای پرورش انسانها و رسیدن به کمال است و اهل البیت ـ علیهم السّلام ـ نیز از عصمت برخوردار هستند و خطا ناپذیرند.[17]
ابو اسحاق نحوی میگوید: « بر امام صادق ـ علیه السّلام ـ وارد شدم و شنیدم میفرمود: خدای عزوجل پیغمبرش را به محبّت خود تربیت کرد و سپس فرمود: تو دارای خلق عظیم هستی[18] و آنگاه کار را به او واگذار کرد و فرمود: هرچه را پیامبر برای شما آورد بگیرید و از هرچه منعتان کرد باز ایستید.[19] باز فرمود: هر کس از رسول خدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است.[20] پیامبر خدا کار را به علی ـ علیه السّلام ـ واگذار کرد و او را امین شمرد… هرگاه به شما گفتیم؛ بگویید و هرگاه سکوت کردیم؛ سکوت کنید. خدا برای هیچ کس در مخالفت امر ما خیری قرار نداده است.»[21]
بنابراین تمام گفتار، رفتار و افعال، حتّی امور سلیقهای و شخصی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ (که با سند صحیح نقل شده باشد) را میتوان جزء دین شمرد، مگر دلیلی بر خلاف آن اقامه شود.[22] از این روی در تعریف دین گفته شد: دین به معنای «اطاعت و پیروی» آمده است. دین اسلام یعنی؛ از تمام آیات قرآن و احادیث معصومین ـ علیهم السّلام ـ (چه دنیایی و چه اخروی) باید اطاعت نمود و آیات و روایات نیز تأیید میکند.
امّا درباره « پیش فرضها در فهم قرآن کریم» باید گفته شود؛ که در این مقال در پی جواب تفصیلی نیستیم و به اختصار به آن اشاره می شود:
اگر چه معرفتهای دینی افراد غیر معصوم، خطاپذیر است، ولی هرگاه روشمند و استوار بوده و از اعتبار شرعی برخوردار باشد، حجّت شرعی خواهد بود. رسیدن به چنین معرفتی در گرو کسب یک سلسله مقدمات و آگاهیها و تواناییهای است که در دسترس همگان نبوده، تنها عدّهای میتوانند به آن دست یابند. در احادیث اسلامی فتوا دادن و اظهار نظر کردن در احکام دینی، بدون علم و آگاهی، مذموم و حرام شناخته شده است[23] و آن را تفسیر به رأی مینامند. مقصود از تفسیر به رأی ـ به گفتهی علّامه ـ این است که انسان در تفسیر قرآن کریم، به اندوختهها و آموختههای (پیش فرضها) خود بسنده کند و برداشت خود را با قرآن کریم و احادیث معتبر اسلامی محک نزند.[24] پس هرگاه رأی پیشین انسان مؤیّدی از قرآن کریم یا سنبت معتبر نداشته باشد، تحمیل آن بر قرآن کریم و تطبیق قرآن بر آن، کاری نکوهیده و ممنوع است و نمیتوان رأی پیشین خود را بدون یافتن شاهدی از قرآن کریم، دینی قلمداد کرد. داشتن جواب پیشین به خودی خود بد نیست، بلکه آن چه نکوهیده است تحمیل آن جواب بر قرآن است.[25]
نتیجه: دین یعنی، آدابی که انسان در سایه ی آن ها بتواند به سعادت و خوشبختی دو جهان برسد، این سعادت در گرو پایبند بودن به قرآن کریم و سنبت قطعیه است و تمام مطالب قرآن کریم و سنبت برای هدایت معنوی انسانها نازل شده است و بعضی از مطالب قرآن کریم مانند: « تبّت یدا ابی لهب» و علوم تجربی و… نیز گزارههای دینی محسوب میشود. چون آمدن آن در قرآن کریم، باعث ارتباط این گزاره با دین است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. اثبات نبوّت و حقانیّت دین اسلام، حاج میرزا ابوالحسن شعرانی.
2. تعریف مجدد دین به ضمیمه طنین هستی، مقصود فراستخواه.
3. معرفت دینی از منظر معرفت شناسی، علی ربانی گلپایگانی.
پی نوشت ها:
[1] . مجتهد شبستری، محمّد، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران: انتشارات طرح نو، اوّل، 1379، ص46.
[2] . سخنرانی قبل از نماز جمعه تهران، نقل از روزنامه رسالت، 11 فروردین سال 1377.
[3] . نقدی بر قرائت رسمی از دین، همان، ص46.
[4] . همان، ص45.
[5] . کتاب الطهاره، ج3، ص327ـ327.
[6] . مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ج2، تهران: دارالکتب الاسلامیه،چهاردهم، 1371، ص349.
[7] . روزنامه رسالت، 11 فروردین سال 1377، مصباح یزدی.
[8] . زمر: 39/27.
[9] . اسراء: 17/9.
[10] . بقره: 2/2.
[11] . یونس: 10/108.
[12] . فصلت: 41/42 ـ 41.
[13] . مصباح یزدی، محمّد تقی، مجله قلمرو دین (6)، قم: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم، شماره 35، 25/10/80.
[14] . کریمی، مصطفی، مقاله آب حیات بر تشنگان مبندید، مجله معرفت، ش48، 1380.
[15] . عبدالکریم، سروش، ص 502.
[16] . نحل: 16/44.
[17] . کریمی، مصطفی، مقاله آب حیات بر تشنگان مبندید، مجله، معرفت، ش48، سال دهم، آذرماه 1380.
[18] . قلم: 68/4.
[19] . حشر: 59/7.
[20] . نساء: 4/80.
[21] . کلینی، محمّد بن یعقوب ، اصول کافی، ج2 ترجمه از مصطفوی، ص2.
[22] . مجله معرفت، همان، شماره 48.
[23] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ابواب صفات قاضی، باب 4، ح1، و روایات دیگر.
[24] . طباطبایی، سیّد محمّد حسین، المیزان، ج3، ص80ـ79، و ج12، ص140ـ145.
[25] . ربانی گلپایگانی، علی، معرفت دینی از منظر معرفتشناسی، تهران: انتشارات اندیشه جوان، اوّل، 1379، ص53ـ51؛ ر.ک، نصیری، عبدالله، انتظار بشر از دین، تهران، انتشارات اندیشه جوان.