جهت روشن شدن مطلب، لازم است به چند نکته اشاره شود.
1. تحریف کتب گذشتگان: تعالیم انبیای گذشته، در میان همان مردمی که آنها را دریافت میداشتند، به مرور زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف، دستخوش تحریف و تفسیر نادرست قرار میگرفت و پس از چندی تبدیل به یک آیین انحرافی میشد، لذا نه صحف ابراهیم باقی مانده و نه آنچه برنوح نازل شده است، نه از اوستای اصلی و تعلیمات واقعی زردشت خبری هست و نه از تمام تورات و انجیل حقیقی اثری[1] و این که در بعضی آیات[2] قرآن، انجیل و تورات، تصدیق شده است مراد این است که صفات و ویژگیهای پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در قرآن با نشانههایی که در تورات و انجیل آمده مطابقت کامل دارد.[3] در نتیجه وحدت رسالت نسبت به کتب اصلی شرایع گذشته مطرح است نه کتب تحریف شده.
2. دین واحد، شرایع مختلف: دین خدا (یعنی مجموعه اصول اساسی دین، توحید، رسالت، معاد و…) که اساس و شا
لوده همه شرایع میباشد یکی و متحد است ولی شرایع (و فروعات دینی) باهم اختلاف دارند، این حقیقت را از آیات قرآنی میتوان اثبات نمود: 1. قرآن میفرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛ براستی دین نزد خدا اسلام (و تسلیم) است.[4] یعنی دین الهی و قانون آسمانی در زمانهای گذشته, آینده و در تمام دورانها همان اسلام (تسلیم) و دین واحدی بوده است و خواهد بود. آیه فوق با صراحت یکی بودن دین را اعلام میدارد، مخصوصاً با توجه به این نکته که کلمه «دین» در این آیه و آیات دیگر همیشه به صورت مفرد آمده است و هرگز در قرآن حرف از ادیان نیست، سخن از دین است. در آیه دیگر میفرماید: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه او بر آیین توحید، و یک فرد مسلمان (و تسلیم خدا) بود و هرگز از مشرکان نبود.»[5]
و اما تعدد شرایع را علاوه بر وجود شرایع متعدد، در گذشته و حال، از آیات قرآن هم میتوان استفاده نمود، که ىر آیه 48 سوره مائده میفرماید: « برای هر یک از پیامبران (یا برای هر یک از امتها) راه ویژهای (و قانون فرعی خاصی) قرار دادیم».
با توجه به نکات پیش گفته، اولین پاسخ این است که بدون شک (چنانکه در مقدمه اشاره شد)، یک سلسله از عقاید و احکام مشترک بین ادیان آسمانی وجود دارد که لازم بود خداوند در تمام کتابهای آسمانی اعلان نماید مثل اصول عقاید (توحید، رسالت و معاد) و بعضی از احکام همچون نماز، حرمت قتل و آدمکشی، تسلیم بودن در مقابل فرمان الهی،که از آموزه های همه ادیان الهی میباشد. و همین طور عقیده به ظهور منجی و امام زمان(عج) در کتب آسمانی مطرح بوده است، چنانکه قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحینَ؛[6] ما در زبور بعد از (تورات یا قرآن) نوشتیم که زمین را بندگان صالح به ارث میبرند. و یا در ذیل آیه: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ الرُسُل»[7] روایتی نقل شده است که طبق آن پیامبر، در معراج مأمور شد از انبیاء بپرسد که بر چه چیز مأمور بودند؟ که همه گفتند برای تبلیغ و بشارت نبوت و بعثت تو و ولایت امام علی ابن ابیطالب[8] .
امور فوق ممکن است از جهت کمال و نقص بجهت رشد فرهنگی مردم در عصرهای بعدی تفاوت داشته باشد، ولی قطعاً تمام آن مطالب در کتب آسمانی تحریف نشده مشترکاند؛ لذا قرآن بعنوان تأکید و تأیید بعضی از آن امور را بیان نموده و خود تذکر داده است که این مطالب در کتب قبلی آمده اند و لازمه این سخن این نیست که همه قرآن از کتب آسمانی اخذ شده است.
2. محتوای قرآن با کتب آسمانی تفاوت فاحشی دارد، چه از جهت علمی و چه از جهت فصاحت و بلاغت که در حد اعجاز بیان شده است، اگر قرآن از کتب آسمانی گرفته شده بود، بعدها یهود و نصاری با همان قدرت علمی و دشمنی شدیدی که با پیامبر اسلام داشتند باید با قرآن مقابله میکردند، ولی هرگز نتوانستند در تحدی مانند قرآن را بیاورند با اینکه مانند کتاب خود را نوشتند، چرا که انجیل عیسی یک کتاب بود ولی آنها انجیل های متعدد با دست خود نوشتند و به خدا نسبت دادند، به گونهای که نمیتوان بین انجیل اصلی و غیرش فرق گذاشت قرآن را به صورت کتاب ویرایشی در آوردند ولی در مورد قرآن چون کلام الهی و معجزه جاودان حق بود نمیتوانستند چنین کاری انجام دهند.
3. آنهایی که میگویند قرآن از کتب آسمانی گرفته شده، مسلماً مرادشان کتب تحریف شده است نه اصلی، چراکه کتب آسمانی قبل از آمدن پیامبر اسلام تحریف شده بودند، و حال آنکه با دقت در مطالب قرآن،[9] روشن میشود که اکثر مطالب انجیل و تورات فعلی را مردود دانسته و نسبت تحریف به آن داده «… یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ….»[10] مانند رد تثلیث و پسر خدا بودن «عیسی» و «عزیر» و خیلی از احکام دیگر، و همین طور تفاوتهایی که در میان قصه آدم ـ علیهالسّلام ـ و ذبیح ابراهیم و کشتی گرفتن یعقوب با خدا… وجود دارد.[11]
4. رابطه عرب جاهلی با دانشمندان اهل کتاب، خیلی محکمتر از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود، بلکه رابطه تنگاتنگ داشتند، و بعد از ظهور پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ همه علیه او متحد شدند. و برای تحدی با قرآن، نهایت تلاش را انجام دادند، ولی در عین حال نتوانستند با همکاری یهود و نصاری، همانند قرآن را بیاورند. این نشان میدهد، که قرآن برگرفته از کتب قبلی نیست.
5. معارف قرآن آن چنان بلند و باعظمت است که بشر آن زمان و تمام زمانها از آوردن آنها عاجز است، چراکه دین اسلام دین خاتم[12] و کاملترین دین[13] است و پیامبر آن برترین پیامبران[14] و رسالت آنها جهانی است[15] و تعالیم آن پیشرفتهترین تعلیمات[16] و قوانین فرعی آن، متناسب با قوانین و تغییر اوضاع و پیشرفتهای بشری است. آمدن دین برتر، و قوانین متکاملتر، و نسخ شرایع گذشته، بدین معنی نیست که بر تمام احکام و قوانین شرایع گذشته و یا مواعظ و حکم آن، خط بطلان کشیده شده است و هیچ گونه استفاده از آنها در دین کامل و برتر نمیشود، و همه نسخ شدهاند، بلکه از مطالب مفید و مواعظ مؤثر آن و… در دین برتر، بنحو احسن استفاده میشود، در واقع رابطه ادیان و شرایع از نوع رابطهای است که بین کلاس اول مدرسه با کلاسهای دانشگاه و فوق تخصص وجود دارد. لذا اختلاف شرایع اختلاف در کمال و نقص است. و اینکه بعضی بر دیگری برتری دارد. به بیان علمی تفاضل درجاتی بین ادیان و شرایع وجود دارد، نه تضاد و تنافی[17] استفاده از تعلیمات کتب قبلی در برخی از سورههای مکی از جمله سوره اعلی از این نوع است که مضامین آیات چهارگانه قبلی و یا «وا لاخره خیر و ابقی» بهتر بودن[18] قیامت به بهترین بیان در قرآن آمده است؛ ولی در کتب قبلی هم وجود داشته و ذکر کتب قبلی برای نشان دادن عظمت و اهمیت مطلب است.[19]
در نتیجه وحدت ادیان را در شالوده و اساس و بعضی احکام میپذیریم ولی شرایع با هم اتحاد تمام ندارند، بلکه رابطه بین آنها از نوع رابطه کامل با ناقص و درجه اعلی با درجه پایینتر و دانشگاه فوق تخصصی با مدارس ابتدائی است.
و رسالت هم وحدت ندارد زیرا اولاً رسالت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خاتم رسالتهاست[20] و بعد از آن رسالتی وجود ندارد، ولی حضرت عیسی و… به صراحت اعلام داشتند که بعد از آنها پیغمبری به نام احمد خواهد آمد[21] و اوصاف او در تورات و انجیل بیان شده بود.[22]
ثانیاً رسالت پیامبران دیگر، منطقهای و محدود به زمان خود آنها بوده است، اما رسالت پیغمبر اسلام، رسالت جهانی و ابدی است «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ؛[23] «ما تو را بشارت دهنده برای همه مردم فرستادیم» و در روایت هم آمده که حضرت فرمود: «ارسلت الی الناس کافه و بی ختم النبیون»[24] و وحدت رسول هم، اگر در مقابل تعدد رسولان باشد بی معنی است وو هیچ عاقلی با توجه به متعدد بودن آنها وحدت آنها را ادعا نکرده است . ، قرآن نیز با صراحت، پیغمبران و رسل را متعدد و دارای درجات و مراتب می داند[25] که پیغمبر خاتم فوق همه آنها است. واما اگر منظور اشتراک در بسیاری از صفات ,هدف و…باشد این معنی با حفظ مراتب درست است .
وحدت تعلیم هم نیست؛ زیرا اولاً قرآن مطالبی را در بردارد که کتب گذشته حاوی آن نبوده، و پیامبر مطالبی را به مردم آموخت که گذشتگان آنها از آن بیخبر بودند «مطالبی به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن با خبر بودند[26]»
و در جای دیگر میفرماید: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»[27] و آنچه را نمیدانستید (نه در گذشته و نه در حال و هرگز به آن نمیرسیدید) به شما یاد میدهد.یعنی مطالبی که پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله وسلم-برای مردم آورده است تکرار تعالیم پیامبران قبلی نیست بلکه مطالب جدید بسیاری هم به ارمغان آورده است.
ثانیاً قرآن در اوج فصاحت و بلاغت، و در قله ظرافت و لطافت است.
و لذا خداوند نسبت به قرآن تحدی نموده است[28] و درباره هیچ کتاب الهی دیگر این مطلب نقل نشده است لذا بعنوان معجزه خالده پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ مطرح است.
نتیجه این شد که وحدت ادیان را در اساس و شالوده میپذیریم، ولی وحدت شرایع و رسالت و رسول، و تعلیم پذیرفتنی نیست، چون در قسمت شرایع، اختلاف درجاتی وجود دارد، و بعضی بر بعض دیگر برتری دارند، هر چند اختلاف تضادی و تباینی در کار نیست.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. المیزان، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، ترجمه ج3 ذیل آیه 19 آلعمران. و آیه 63.
2. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و همکاران، ج1، ص189 و 204ـ210 و ج6، ص41و 364ـ379.
3. قرآن و کتابهای آسمانی، هاشمینژاد ـ تمام کتاب.
پی نوشت ها:
[1]. مطهری، مرتضی، خاتمیت، قم، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1366، ص35.
[2]. بقره/ 97و101، مائده/46.
[3]. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و هفتم، 1370، ج1، ص211.
[4]. آلعمران/ 19.
[5]. آل عمرانِ/67.
[6]. انبیاء/ 105.
[7]. زخرف/ 45.
[8]. فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج4، ص393ـ394.
[9]. مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج1، ص189.
[10]. بقره/ 79.
[11]. تفسیر نمونه، پیشین، ج19، ص120و ج1، ص204.
[12]. احزاب/ 40.
[13]. مائده./ 3.
[14]. بقره/ 253.
[15]. سبأ/ 28.
[16]. انعام/ 91.
[17]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362، ج3، ص127.
[18]. همان، ج20، ص394.
[19]. همان.
[20]. مائده/ 3، احزاب/ 40.
[21]. صف/ 6.
[22]. بقره/ 146، اعراف/ 157 .
[23]. سبأ/ 28.
[24]. احمد حنبل، مسند احمد، ج2، ص412 و طبقات الکبری، ج1، ص128.
[25]. بقره/ 253.
[26]. انعام/ 91.
[27]. بقره/ 151.
[28]. بقره/ 23.