سکوت ،راهبرد قرآنی برای رشد و تعالی

سکوت ،راهبرد قرآنی برای رشد و تعالی

چکیده :

در بسیاری از کتب عرفانی (از نثر و نظم) سخن از صمت و سکوت و خاموشی است. این مطلب هر چند ریشه روایی دارد و در کتب روایی، سخنان بسیاری از معصومان(ع) نقل شده است که خاموشی و سکوت را ستوده اند و حتی در میان عارفان یکی از مقامات بلند و شامخ عرفانی شناخته و دانسته شده است. چنان که صمت و سکوت، از ابزارهای رسیدن به کمالات عرفانی و سیر و سلوک، از جایگاه ویژه ای برخوردار است و گفته اند که صوم و صمت و عوامل دیگری موجب شده است تا انسان های صاحب نامی چون عطار و مولوی به کمالات آن چنانی دست یابند و سرآمد روزگار خویش گردند و جهان و جهانیان بدانان افتخار کنند. این گونه است که مولوی این عارف سالک دل سوخته به خموشی و خاموشی تخلص می کند و در اشعارش خود را بدین نام می خواند.

متن مقاله :

سکوت ،راهبرد قرآنی برای رشد و تعالی

سکوت عرفانی
در بسیاری از کتب عرفانی (از نثر و نظم) سخن از صمت و سکوت و خاموشی است. این مطلب هر چند ریشه روایی دارد و در کتب روایی، سخنان بسیاری از معصومان(ع) نقل شده است که خاموشی و سکوت را ستوده اند و حتی در میان عارفان یکی از مقامات بلند و شامخ عرفانی شناخته و دانسته شده است. چنان که صمت و سکوت، از ابزارهای رسیدن به کمالات عرفانی و سیر و سلوک، از جایگاه ویژه ای برخوردار است و گفته اند که صوم و صمت و عوامل دیگری موجب شده است تا انسان های صاحب نامی چون عطار و مولوی به کمالات آن چنانی دست یابند و سرآمد روزگار خویش گردند و جهان و جهانیان بدانان افتخار کنند. این گونه است که مولوی این عارف سالک دل سوخته به خموشی و خاموشی تخلص می کند و در اشعارش خود را بدین نام می خواند.
در روایات آمده است که کمال العقل الصمت؛ به این معنا که وقتی عقل و خرد به کمال می رسد و آدمی به یک معنایی به بلوغ عقلانی (که می گویند در میانسالی و چهل سالگی بدان می رسد) دست می یابد، خاموشی برمی گزیند و سکوت اختیار می کند.
در عرفان های سرخپوستی و بودایی و شرقی و غربی اش نیز، این معنا وجود دارد که سالک و عارف می بایست دوره های سختی را برای کسب این مقام بکوشد و راه و روش سکوت را بیاموزد. دوره هایی که بس دشوار است و جان آدمی را به لب می رساند.
مشکل این جاست که آدمی به طور طبیعی نمی تواند خاموش باشد. هر چند که دندان به لب گزیده و خاموش به کنجی نشسته، ولی در دل او غوغایی است که از بیرون او بیشتر است. هزاران سخنگو با او از هر دری سخن می گویند و او را سرگرم می کنند. این جاست که شاعر پارسی گوی شیرین زبان ما می سراید:
در اندرون من خسته دل ندانم که کیست
که من خموشم او در فغان و غوغاست.
در عرفان سرخ پوستی به جهت آن که با منطق و زبان معمولی آدمی مبارزه شود و نوع دیگری از بینش و منطق را جانشین روشی معمولی سازد، دستورهای سختی را برای رهایی از سخنگویی با خود داده است. سالکان آن راه و روش می کوشند تا خود را به مقام صمت مطلق برساند و آن من درونی را ساکت و خاموش سازند. کاری که به محالات و ممتنعات شبیه تر است. یعنی نوعی استحاله عقلی فراتر از استحاله عادی را می گویم. به هر حال تلاشی است که در آن مکتب و روش انجام می پذیرد و نمی دانم تا چه اندازه مثمرثمر است و آیا ثمره و باری می دهد یا اصلا این همه چیز جز تخیل نیست. آخر چه کسی را یارای آن است که این فریادگر و سخنگوی درون را خاموش کند؟
انسان اصولاً با این سخنگو همزاد است. با این سخنگوست که فکر می کند و می اندیشد. اوست که او را هدایت می کند. اوست که راه و روش و اختراع و ابتکار را به او می آموزد. این سخنگو در حقیقت، همان چیزی است که به اصطلاح قرآنی بیان نامیده شده است. یعنی افتخار آدمیت است و فصل ممیز انسان از دیگران می باشد. قرآن می گوید آن گاه که خداوند بیان را به آدمی آموخت به خود بالید. پرسش این است که این بیان و این افتخار آدمیت چیست؟ آیا جز همین سخنگوی درون ما و این قوه ناطقه آدمی است. آخر اگر این سخنگو برود برای آدمی چه می ماند؟

سکوت قرآنی
به نظر می رسد که همین مسئله وجود ذاتی سخنگو در درون آدمی است که قرآن هرگز به صمت به مفهومی که برخی چه از عارفان و چه غیرعارفان گفته اند، توجه نداده است و آن را راهی برای رهایی برنشمرده است.قرآن از این ابزار برای رشد و تعالی انسان بهره جسته است. اکنون که این سخنگو، از سخن گفتن بازنمی ایستد که این سخنگویی ذاتی اوست، چه باید کرد؟
راهکار قرآن این است که آن را جهت داده و به ابزاری سودمند تبدیل کند. از این رو مسئله تفکر و تدبر از اصول اساسی در راه و روش قرآنی برای رسیدن به کمالات است. تفکر در انسان و تدبر در کائنات اصلی است که قرآن بارها و بارها بر آن تأکید داشته است. انسان سالک کسی است که در آفاق (بیرون) و انفس (درون) خود می کاود و تفکر می کند.از این رو سیره عملی بزرگان را باید در تفکر و ذکر دانست. این گونه است که در کنجی به خموشی می نشینند و به تفکر و ذکر مشغول می شوند. این گونه است که ساعتی تفکر به هفتاد سال عبادت و پرستش می ارزد. این گونه است که مصداق کسانی می شود که خداوند از آنان به اهل ذکر یاد می کند: واذکروا الله ذکرا کثیرا.

نویسنده:مجید محسنی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید