به طور کلی همه براهین اثبات وجود خدا را می توان در سه طریق و راه اصلی جمع کرد: 1. راههای روانی و یا فطری مثل برهان فطرت 2. راههای علمی و یا شبهه فلسفی مثل برهان نظم و برهان حدوث 3. راههای فلسفی مثل براهین صدیقین، امکان و حدوث و…
1. برهان فطرت
یکی از راههای اثبات خدا از طریق روان و فطرت است به این بیان که از راه وجود خود انسان، خدا را اثبات کردهاند به این معنا که گفتهاند وجود خدا در انسان هست یعنی در فطرت و در خلقت هر کسی یک احساسی و یک تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود انسان را به سوی خدا میکشاند. از این جهت مثل خدا و انسان مثل مغناطیس و آهن است. این راه فقط این را میگوید که یک چنین جاذبهای را من احساس میکنم (چون راه درونی و روانی است)، یک چنین جاذبهای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد. به دلیل وجود چنین جاذبهای پس یک چنین حقیقتی است.[1]
بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونهای است که بدون نیاز به برهان و دلیل بالفطره خداشناس است. همان طور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده احساس گرسنگی و تشنگی و یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، علم به ذات پاک خداوند و گرایش به سوی او است؛ و همان طور که آن احساس برای وجود زنده بدیهی است و نیاز به توجیه و استدلال ندارد، این علم هم محتاج به استدلال و اثبات نیست. از آنجا که دلیل وجود باری تعالی بسیار ساده است و به واسطه یک مقدمه بدیهی، هر انسان وجود باری تعالی را بالفطره درک میکند، گاه برای بعضی درک این مساله مشکل میشود که آیا اصل ادراک وجود خدا فطری انسان است و بدون نیاز به مقدمهای حاصل میشود یا درک او به واسطه مقدمهای است که ادراک آن مقدمه (امتناع وجود معلول بدون علت) برای نفس انسان بدیهی است؟ ما شواهدی داریم مبنی بر اینکه خداشناسی بدون نیاز به هیچ مقدمهای در سرشت آدمی به ودیعت گذاشته شده از جمله:
1. حس حقیقت جویی یا گرایش به درک حقیقت موجود
2. گرایش به فضایل انسانی و کارهای خیر
3. تمایل به زیبایی
4. گرایش به کمال مطلق یا ذات واحدی که مبدء و همه وجود است و منبع همه کمالات است.
به هر حال از ابتدای خلقت بشر این سه غریزه «خداجویی» و «خداخواهی» و «خداپرستی» در نهاد آدمی وجود داشته است، گرچه برخی از انسانها در تعیین این مصداق خداپرستی به خطا رفتهاند. از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» میکند این آیه است: «هنگامی که در کشتی سوار میشوند؛ خدا را با اخلاص میخوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک ) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک میورزند».[2]
در حدیثی بسیار زیبا در شرح این آیه آمده است: شخصی به حضرت صادق ـ علیه السلام ـ عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ گاه سوار کشتی شدهای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چارهای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: « فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث»[3] پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است.
2. برهان نظم
یکی از ساده ترین راههای اثبات خدا برهان نظم است. وقتی ما به این جهان پهناور و بزرگ نگاه میکنیم می بینیم که در همه پدیدهها از کوچکترین ذرّه یعنی اتم گرفته تا بزرگترین آفریدهها یعنی کهکشانها یک نظم و دقت بسیار بالائی به کار رفته و همه چیز حساب شده است نیز میدانیم که هیچ نظمی وجود ندارد مگر این که کسی آن را برقرار کرده باشد. هیچ نظمی امکان ندارد به خودی خود به وجود آمده باشد و یا موجودِ بیعقل و شعوری آن را ایجاد کرده باشد.
در هر حال یکی از بهترین و آسان ترین راهها برای بهتر شناختن خداوند این است که انسان به موجوداتی که آفریده است بیشتر فکر کند مثلاً در خلقت خودش فکر کند همان طور که میدانیم آغاز آفرینش انسان از خاک است.
با این توضیح که گیاهان مولکولهای مورد نیاز خود را از خاک گرفته و در خود جذب میکنند آنگاه حیوانات گیاهان را میخورند و سپس انسان از گوشت حیوانات و نیز از گیاهان استفاده میکند. همین مواد در بدن انسان تبدیل به نطفه میگردد و بعد خداوند آن را تبدیل به خون و گوشت و استخوان میکند. وقتی آفرینش او کامل شد خداوند از روح خود در او میدمد و انسان به دنیا میآید. از سوی دیگر وقتی ما در بدن خود دقّت میکنیم میبینیم هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است حتّی گودی کف پای انسان برای کاری ساخته شده است و در همه اجزای بدن نظم و دقّت و هدف وجود دارد حال چطور ممکن است این همه نظم و محاسبه بیهدف بوده، خالقی نداشته و برای کاری و هدفی ساخته نشده باشد؟!
قرآن در آیات بسیاری به ما سفارش میکند که درباره جهان خلقت بیندیشیم تا به وجود خدا بیشتر پی ببریم و خدا را بهتر بشناسیم تا علاقهمان نسبت به او بیشتر شود مانند آیهای که میفرماید: «در خلقت زمین و آسمان و به وجود آمدن شب و روز بیندیشید و در این که میبینید کشتیها (با این عظمت و سنگینی) در روی آبها به حرکت در میآیند و این که خداوند از آسمان باران را فرود میآورد و زمین مرده را زنده میکند و حیوانات زیادی در زمین خلق نموده است فکر کنید همه اینها نشانه وجود خداوند است.[4] اگر عقل را به کار اندازیم و چشم دل را باز کنیم به وجود خداوند پی میبریم و عظمت او را بهتر درک میکنیم و از نعمتهای فراوان و بیشماری که به ما داده است خشنود شده و شکرگذار او میشویم.
3. برهان امکان و وجوب
قبل از بیان اصل برهان و مقدمات آن باید توجه داشت که این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بینیاز از ایجاد کننده است اثبات میکند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.
متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست. و نمیتوان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علتها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچ گاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علتها به موجود دیگری منتهی میشود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد.[5]
اما تبیین مقدمات بحث:
1. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:
الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام میبرند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.
ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است. لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده مثل انسان و حیوان و…
ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک الباری که ممتنع الوجود است.
2. مقدمه دوم اینکه «هر ممکن الوجودی نیازمند علت است». در توضیح این مقدمه میگوییم: با توجه به اینکه ممکن الوجود خود به خود وجود ندارد و لذا برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که چنانکه در تعریف ممکن الوجود ذکر کردیم او نسبت به وجود و عدمش مساوی دارد لذا هستی و کیان خود را یا از خودش باید دریافت کند که این دور است و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند است و فاقد است چگونه میخواهد به خود هستی دهد و از یک جنبه هم معلول باشد و هم خودش علت خودش باشد این محال و باطل است. و یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد. بنابراین هر ممکن الوجودی که خود به خود متصف به وجود نمیشود بواسطه موجود دیگری بوجود میآید و معلول آن خواهد بود. و این همان اصل مسلم عقلی است که: هر ممکن الوجودی نیازمند به علت است. البته دقت شود که هر ممکن الوجودی چنین خاصیتی دارد نه اینکه هر موجودی نیازمند علت است تا ایراد شود پس خدا هم محتاج علت است.
3. مقدمه سوم؛ تسلسل علل محال است. توضیح اینکه سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بینهایت، محال است.زیرا چنانکه بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته، محتاج، نیازمند و غیر قائم به ذات خود. حال اگر فرض کنیم که سلسله بینهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم میآید بینهایت وجود محتاج و وابسته و قائم به غیر داشته باشیم بیآنکه آن غیر، و آن وجود مستقل که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.
با توجه به این مقدمات، این برهان را به تقریری دیگری بیان میکنیم که از او به برهان صدیقین تعبیر شده است. به این بیان: وجود از دو حال خارج نیست یا واجب الوجود است و قائم به ذات خود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود ما که همان اثبات واجب الوجود است حاصل میشود و اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل میشود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد… و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.
البته در این باب براهین فراوان دیگری چون برهان نظم، برهان حرکت، برهان حدوث و… وجود دارد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
جوادی آملی، عبد الله، تبیین براهین اثبات خدا، مرکز نشر اسراء.
مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا.
مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 1، ص 80 ـ 60 انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج 1، ص 76 ـ 22. سازمان مطالعه تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها.
پی نوشت ها:
[1] . مطهری، مرتضی، توحید، ص 32؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاییز 73.
[2] . عنکبوت /65.
[3] . نور الثقلین، ج 1، ص 13..
[4]ـ سوره بقره، آیه 164.
[5] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1366، ج 1، ص 74 و 75.