یکی از علائم و نشانههای حتمی ظهور، «قتل نفس زکیه» است؛ چنانکه امام صادق علیهالسلام فرمود: «پیش از قیام قائم پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، فرورفتن بیداء…».[۱] شیخ مفید رحمهالله از امام باقر علیهالسلام روایت میکند که فرمود: «فاصله بین قتل نفس زکیه و ظهور قائم بیش از پانزده شبانهروز زیادتر نیست».[۲] مقصود از نفس زکیه، نفس کامل، پاک و پاکیزه است. کلمه «زکیه» از ریشه «زکی» به معنای «رشد کرد و پاکیزهشده» میباشد و مقصود از «رشد» در اصطلاح اسلامی، تکامل با علم، اخلاص و فداکاری است، البته ممکن است با دقت بیشتری برای کمال دو معنی در نظر بگیریم: معنای اول: کمال، عبارت است از آنچه خواسته اسلام است از یک فرد مسلمان که در درجه بالای ایمان، اراده و ازخودگذشتگی باشد؛ بنابراین مقصود از نفس زکیه یکی از اشخاص با اخلاص و آزمایششده در دوران غیبت کبرا خواهد بود که بر اثر فتنهها و انحرافات حاکم در آن زمان به شهادت میرسد. معنای دوم: مقصود از کمال، برائت از آدمکشی میباشد که به همین معنی در قرآن مجید آمده است: «آیا نفس زکیهای را بدون اینکه کسی را کشته باشد تو کشتی؟ کار زشتی انجام دادی».[3] و شاید از اینکه در اخبار، تعبیر به نفس زکیه شده است، به این خاطر بوده که میخواستند مفهوم قرآنی را بگویند. آنچه معنای اول را تقویت میکند، آن است که از این روایات آنچه به ذهن میرسد، «نفس زکیه» انسانی است که بر اثر شخصیت والای او، آن قتل، اهمیتی بسزا دارد، و اهمیت قتل نیز درباره اشخاص آزمایششده و بااخلاص است، که در سطح بالاتری قرار گرفته باشند تا جلب نظر کند و موجب تأثر و تأسف عمیق مردم گردد، ولی قتل یک فرد معمولی بیگناه نوعاً اهمیتی در جوامع ندارد و جلب نظر نمیکند. ضمن اینکه اگر کسی میخواهد نشانه و علامت شود، میبایست در مورد کسی باشد که در بین مردم شناخته شده باشد والا نمیتواند نشانه ظهور باشد بنابراین، معنای اول با مجموع روایات سازگارتر بوده و معنای دوم چنین انطباق و تناسبی ندارد. محدث قمی رحمهالله در این رابطه میگوید: «نفس زکیه آن پسری است از آل محمد صلیاللهعلیهوآله که در مابین رکن و مقام کشته شود».[۴] درباره علت و کیفیت کشته شدن وی در روایتی از وجود مقدس امام باقر علیهالسلام چنین نقل شده است: «قائم به اصحاب خود میگوید: ای قوم! اهل مکه مرا نمیخواهند، ولی من کسی را به سوی آنان میفرستم، تا برایشان اتمام حجت کند و به آنچه سزاوار است، مانند من بر آنها احتجاج کند. پس مردی از اصحاب خود را میخواهد، و به او میفرماید: به سوی اهل مکه برو و بگو: ای اهل مکه! من فرستاده از طرف فلانی به سوی شمایم، و او به شما میگوید: به درستی که ما اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافت هستیم و ما از فرزندان محمد و از تبار و سلاله پیامبرانیم و به درستی که ما مورد ظلم و ستم واقع گردیده و مقهور شدیم. از زمانی که پیامبرمان از دنیا رفت، تا امروز، حق ما از ما گرفته شده است، پس اکنون ما شما را به یاری میطلبیم؛ پس یاری کنید. چون آن جوان این کلام را بگوید، مردم به سوی او بروند و او را بین رکن و مقام ذبح کنند و او است نفس زکیه».[۵] پینوشتها ۱. کمالالدین، شیخ صدوق، ص۶۵۰. ۲. الارشاد مفید، با ترجمه، ساعدیخراسانی، ص۶۹۷. ۳. کهف: ۷۴. ۴. منتهیالآمال، شیخ عباس قمی، ج۲، ص۳۳۷. ۵. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۳۰۷.