نویسنده: محمد موسی نوری
کارشناس ارشد رشته ی تاریخ
مقدمه
یکی از جریانات مهم که اقدامات و فعالیت هایش در صدر اسلام بسیار مشهود بود، جریان نفاق بود. بخش بزرگی از گرفتاری های پیامبر اکرم (ص) در صدر اسلام از ناحیه این جریان بود؛ زیرا این جریان در عرصه های گوناگون علیه جامعه ی نوپای اسلامی دست به ایجاد توطئه و دسیسه می زد و در نتیجه بیشترین اوقات رسول گرامی اسلام، صرف خنثی سازی این دسیسه ها و توطئه ها می شد. اگر چه پس از هجرت پیامبر به مدینه این جریان، دارای تشکل و انسجام بیشتری گردیده و به توطئه گری، دسیسه سازی و کارشکنی علیه اسلام، پیامبر (ص) و مسلمانان پرداختند، اما ردپای آن را در دوران مکی نیز می توان یافت و شواهد معتبر، وجود نفاق در مکه را تأیید می نماید.
از طرفی جریان نفاق پدیده ای است که اختصاص به عصر پیامبر (ص) ندارد بلکه هر جامعه ی نوپا و انقلابی را از درون مورد تهدید قرار می دهد، از این رو مطالعه و شناسایی این جریان در صدر اسلام می تواند به عنوان مسئله روز جوامع اسلامی نیز مطرح باشد تا از آشنایی با ویژگی ها و عملکردهای این جریان در صدر اسلام، برای مبارزه با روح نفاق و خطوط کلی منافقین در جوامع اسلامی امروزه بهره گرفت.
در این نوشتار، پس از تعریف نفاق به بررسی زمان شکل گیری جریان نفاق و عملکردهای آن در عصر رسالت می پردازیم.
معنای لغوی نفاق
نفاق به معنای پنهان کردن کفر و تظاهر به اسلام و ایمان، یک واژه ی اسلامی است که برای اولین بار به این معنا در قرآن کریم و احادیث به کار رفته است.
اصل و ریشه ی این واژه «نفق» است که در کتاب های لغت به معنای متعددی چون: رونق یافتن معامله، کثرت مشتری، رایج شدن بازار، (1) شیوع مرگ و موت، (2) فانی شدن و به سر رسیدن، (3) «کانال و تونل زیر زمینی که راه خروجی به یک مکان دیگر دارد» (4) و به معنای سوراخ مخفی لانه ی موش صحرایی به کار رفته است. (5)
اما از میان معانی مذکور، دو کاربرد به معنای واژه ی نفاق نزدیکتر به نظر می رسد؛ یکی این که نفاق از ریشه «نفق» به معنی نقب و کانال زیر زمینی که راه خروجی به یک مکان دیگر دارد، گرفته شده باشد و دیگری این که از ریشه «نافقاء» که به معنای یکی از سوراخ های لانه ی موش صحرایی است اشتقاق یافته باشد. معروف است که موش صحرایی وقتی برای خویش لانه می سازد، برای آن دو راه خروجی و گاهی هم بیشتر قرار می دهد، یکی از این راهها را به گونه ای می سازد که وقتی به سطح زمین می رسد، آن جا را سوراخ نمی کند بلکه با باقی گذاشتن قشر نازکی از خاک آن را پنهان می دارد و زمانی که دشمن از سوراخ دیگری وارد شد، وی با سرش به آن موضع مخفی می زند و آنجا را سوراخ نموده فرار می نماید. (6) عرب ها به این راه خروحی مخفی و پنهانی موش صحرایی، «نافقاء» و به راه آشکارا و قاصعاء می گویند. منافق نیز این گونه رفتار می کند؛ از یک راه وارد اسلام می شود و تظاهر به اسلام می کند سپس از راه دیگر از اسلام بیرون می رود؛ یعنی با تظاهر به اسلام، کفر خویش را از مسلمانان مخفی می دارد تا روزی بتواند از آن طریق فرار نماید.
معنای اصطلاحی نفاق
چنان که یادآور شدیم نفاق یک واژه ی اسلامی و به معنای تظاهر به اسلام و ایمان و پنهان داشتن کفر است. از این رو در تعاریف اصطلاحی نفاق نیز گفته شده است که نفاق، تظاهر به ایمان است در حالی که در باطن ایمان نداشته باشد (7) و یا اینکه گفته اند: نفاق در برابر ایمان و به معنای عدم اعتقاد به حق است. (8) هم چنین گفته اند: نفاق، گفتن شهادیتن و رعایت شئون ظاهری اسلام است در حالی که در باطن اعتقادی به اسلام نداشته باشد. (9) از آنجا که همه ی تعاریف اصطلاحی نفاق در این معنا اشتراک دارند که منافق، کسی است که با پنهان داشتن کفر، تظاهر به اسلام نماید، می توان گفت که نفاق، در اصطلاح آن است که شخص منافق برای فریب دادن مؤمنین به زبان، اظهار اسلام و ایمان نماید در حالی که در باطن به همه و یا برخی از ارکان ایمان کفر بورزد.
بنابراین منافق کسی است که در دل خدا را قبول ندارد اما متظاهر به خدا پرستی است، قرآن و پیامبر (ص) را قبول ندارد اما متظاهر به احترام به قرآن و پیامبر (ص) است. (10)
خاستگاه و زمان شگل گیری
حال که مفهوم نفاق روشن شد، باید دید که جریان نفاق چه زمانی شکل گرفته است و خاستگاه آن کجا بوده است.
درباره خاستگاه و زمان شکل گیری جریان نفاق به طور کلی دو نظریه ابراز شده است:
الف. عده ای خاستگاه جریان نفاق را مدینه دانسته و آغاز شکل گیری آن را پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی در آنجا می دانند. آنان برای اثبات مدعایشان استدلال می کنند که ریشه ی نفاق ورزیدن دو عامل ترس از اظهار هویت و طمع به مال اندوزی است، بنابراین از آنجا که مسلمانان پیش از هجرت یک گروه اقلیت، محکوم و تحت سلطه ی مشرکین قریش در مکه بودند و قدرت نظامی و یا مالی کافی نداشتند تا کسی از آنان بترسد یا به اموال آنان چشم طمع بدوزد، از این رو برای مبارزه با آنان، نیاز به نفاق ورزیدن و پنهان کاری نبود. اما پس از آنکه پیامبر (ص) به مدینه هجرت کرد و مسلمانان قدرت یافتند، عده ای که هنوز نور اسلام در قلب هایشان نتابیده بود، یا از ترس اسلام و یا از روی طمع به مال و منال دنیا، به نفاق روی آوردند.
ب. نظر دیگر این است که جریان نفاق ابتدا در مکه شکل گرفته است. علامه طباطبایی و گروهی دیگر از محققین از طرفداران این نظریه محسوب می شوند؛ آنان معتقدند که علل اصلی نفاق ورزیدن، همیشه ترس از قدرت حاکم و یا طمع رسیدن به مال و منال دنیایی نیست تا نتیجه بگیریم که از آنجا که مسلمانان در مکه قدرت و یا مال کافی نداشتند، از این رو انگیزه ای برای نفاق ورزیدن هم وجود نداشت.
علامه طباطبایی بارد این نظریه که تنها ترس و طمع، منشأ نفاق باشد، رسیدن به قدرت را نیز یکی از علل و انگیزه های روی آوردن به نفاق دانسته و اظهار می دارد: «بسیاری از منافقین را می بینیم که در مجتمعات بشری دنبال هر دعوتی می روند و دور هر صدایی را می گیرند، بدون اینکه از مخالف خود هر قدر نیرومند باشند، پروایی بکنند و نیز اشخاصی را می بینیم که در مقام مخالفت با مخالفین خود بر می آیند و عمری را با خطر سپری می کنند و به امید رسیدن به هدف بر مخالفت خود اصرار هم می ورزند تا شاید هدف خود را که رسیدن به حکومت است به دست آورده، نظام جامعه را در دست بگیرند و مستقل در اداره ی آن باشند و در زمین غلو کنند و رسول خدا هم از همان اوایل دعوت فرموده بود که اگر به خدا و دعوت اسلام ایمان بیاورید، ملوک و سلاطین زمین خواهید شد. با مسلم بودن این دو مطلب، چرا عقلاً جایز نباشد که احتمال دهیم بعضی از مسلمانان قبل از هجرت به همین منظور، مسلمان شده باشند، یعنی به ظاهر اظهار اسلام کرده باشند تا روزی به آرزوی خود که همان ریاست و استعلاء است، برسند… و نیز ممکن است بعضی در ابتدا بدون هدف شیطانی مسلمان شده باشند اما در اثر پیشامدهایی، درباره ی حقانیت دین اسلام به شک افتاده و مرتد شده باشند، اما این ارتداد خود را از دیگران پنهان بدارند.» (11)
این نظریه با دقت در اوضاع و شرایط حاکم در صدر اسلام نزدیکتر به واقعیت به نظر می رسد؛ زیرا با پیشگویی هایی که در مورد آینده ی اسلام صورت می گرفت، کسانی را که آرزوی رسیدن به قدرت داشتند، وادار نموده باشد تا به ظاهر به اسلام بگروند تا در آینده با در دست گرفتن رهبری جهان اسلام به آرزوی خویش دست یابند، در مورد منافقان مکه احتمال وجود این عامل بسیار زیاد است.
علاوه بر آنچه مورد اشاره قرار گرفت، شواهد دیگری نیز وجود دارد که شکل گیری جریان نفاق در مکه را تأیید می نماید؛ مباحث مطرح شده درباره ی منافقان در سوره مکی از جمله ی این شواهد است. سخن درباره ی منافقان علاوه بر سور مدنی در چند سوره مکی نیز آمده است؛ سوره ی مدثر یکی از این سوره هاست که در آن مباحثی درباره منافقین مطرح شده است، این سوره که براساس ترتیب نزول، چهارمین سوره است، آیات اول آن که خطاب به پیامبر می گوید: «یا ایها المدثر قم فأنذر و ربک فکبر…» به خوبی نشان می دهد که مربوط به اوایل تاریخ اسلام در مکه است که پیامبر مأمور شده است تا مردم را انداز نماید. در آیه 31 این سوره مردم معاصر نزول آن در محیط عربستان به چهار دسته: «مؤمنان»، «کافران» ، «صاحبان کتاب» و «الذین فی قلوبهم مرض» تقسیم شده اند. سه گروه مؤمنان، کافران و صاحبان کتاب هیچ گونه ابهامی ندارند که بر چه کسانی اطلاق می شوند، اما سؤال این است که گروه چهارم یعنی «الذین فی قلوبهم مرض» چه کسانی بوده اند. به طور قطع آنان در شمار کافران نیستند؛ زیرا با واو عطف از کافران جدا شده اند، هم چنین در شمار مؤمنان و صاحبان کتاب نیز نیستند؛ زیرا از این دو گروه تمجید شده است در حالی که این گروه مورد توبیخ قرار گرفته است. به ناچار این گروه می بایست کسانی باشند که در آن تاریخ روی غرض و مرضی که در دل داشتند، اسلام آورده اند بدون آنکه همانند مؤمنان واقعی به پیامبر (ص) دل بسپارند و نسبت به حضرتش تسلیم در مقام محبت داشته باشند. (12)
این توهم که ممکن است این گروه، مؤمنین ضعیف الایمان صدر اسلام باشند، مردود است، زیرا؛
اولاً: در آیه 50 سوره ی نور، مرض قلبی غیر از حالت شک و تردید است، بلکه این دو قسیم یکدیگراند «أفی قلوبهم مرض أم ارتابوا».
ثانیاً: در آیات متعدد صفات و ویژگی هایی برای این گروه ذکر شده که هرگز قابل تطبیق بر مؤمنان ضعیف الایمان نمی گردد. به عنوان مثال در آیات 21 – 30 سوره محمد، ویژگی هایی چون: بیمار دلان، مفسدان، قاطعان رحم، ملعونان، کوران، کران، مرتدان، کینه توزان و سرانجام کسانی که عملشان حبط می شود، برای این گروه برشمرده شده است که هرگز بر مؤمنان ضعیف الایمان قابل تطبیق نیست.
بنابراین، این گروه، مردمانی خاص و دارای شرایط فکری و اجتماعی ویژه ای بوده اند که در آن دوران به ظاهر اسلام اختیار کرده اند و می بایست دارای ویژگی هایی زیر باشند:
1. در خطر مشکلات طاقت فرسایی که از طرف کفار متوجه مسلمانان می شده، نباشند؛ یعنی از تیره ها و فامیل های معروف و شناخته شده قریش باشند که روی سنت قومی در حمایت فامیل خویش قرار داشته اند.
2. می بایست از یک راهی به موقعیت رسالت پیامبر (ص) یقین حاصل کرده باشند تا ایمان ظاهریشان با آن تعلیل شود.
3. چون آنان در کلام وحی با عنوان «الذین فی قلوبهم مرض» معرفی شده اند، پس اسلام آوردنشان از روی محبت به پیامبر (ص) نبوده و قلباً به آن حضرت تسلیمی نداشته اند، اما چون می دانسته اند که سرانجام اسلام پیروز می شود، سودای ریاست خواهی، آنان را واداشته است که با همه ی دشواری های محیطی، مسلمان شوند تا هر چه زودتر زمینه را برای نفوذ خود در بین مسلمانان فراهم سازند. (13)
با توجه به ویژگی های مذکور، این گروه در شمار آن دسته از منافقان قرار می گیرند که علت و انگیزه ی آنان از به ظاهر اسلام آوردن، قدرت خواهی و رسیدن به حکومت می باشد.
از دیگر شواهدی که بیانگر شکل گیری نفاق در مکه می باشد، آیات 10 و 11 سوره عنکبوت است؛ این سوره که از سور مکی است، در آیات دهم و یازدهم آن سخن از منافقین به میان آورده است: «و من الناس من یقول آمنا بالله فاذا اوذی فی الله جعل فتنه الناس کعذاب الله و لدن جاء نصر من ربک لیقولن إنا معکم اولیس الله بأعلم بما فی صدور العالمین * و لیعلمن الله الذین آمنوا و لیعلمن المنافقین» (14)
و از مردم کسانی هستند که می گویند به خدا ایمان آورده ایم، اما هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار می بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهی می شمارند (و از آن سخت وحشت می کنند) ولی هنگامی که پیروزی از سوی پروردگارت (برای شما) بیاید، می گویند: ما هم با شما بودیم (و در این پیروزی شریکیم) آیا خداوند به آنچه در سینه های جهانیان است آگاه تر نیست؟ مسلماً خداوند مؤمنان را می شناسد و به یقین منافقان را نیز می شناسد.
این دو آیه به آن دسته از منافقین اشاره دارد که علت اسلام آوردنشان رسیدن به سود دنیایی بوده است و چون ایمان آنان عاریتی و مقید به عافیت و سلامتی و آزار ندیدن است، قرآن کریم ایمان آنها را مطلق ذکر نکرده بلکه فرموده: «برخی هستند که می گویند ایمان آوردیم» پس آیه مزبور هم ردیف آیه 11 سوره حج است که می فرماید «و من الناس من یعبد الله علی حرف فإن اصابه خیر إطمأنّ و ان اصابته فتنه انقلب علی وجهه» (15)؛ «از میان مردم کسی است که خدا را تنها با زبان می پرستد همین که دینا به او رو کند و نفع و خیری به او برسد، حالت اطمینان پیدا می کند، اما اگر مصیبتی برای امتحان به او برسد، دگرگون می شود و به کفر رو می آورد.» و از آنجا که در آیه دهم سوره ی عنکبوت متعرض آزار دیدن و اذیت شدن متظاهرین معهود گشته است، به طور آشکار به جریان نفاق در مکه مربوط می شود؛ زیرا در مدینه مسلمانان از کسی آزار و اذیت ندیدند، هرچه آزار و شکنجه دیدند، در مکه بود. (16)
شأن نزول هایی که برای آیه ی دهم و یازدهم سوره عنکبوت نقل شده نیز بیانگر وجود منافقین در مکه است. از ضحاک نقل شده که آیه دهم و یازدهم سوره عنکبوت درباره جمعی از منافقین مکه نازل شده که ایمان می آوردند ولی همین که خود را در معرض خطر می دیدند و یا شکنجه می شدند، به کفر سابق خود بر می گشتند و اذیت و آزار مردم را در دنیا با عذاب آخرت خداوند یکسان می شمردند. (17)
شأن نزول های دیگری نیز قریب به همین مضمون وارد شده است که مؤیّد وجود منافقین در مکه است.
بنابراین می توان ادعا کرد که پیدایش نفاق در مکه بوده است، اگرچه پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه بود که به صورت یک جریان متشکل در آمده و دست به اقدامات و فعالیت های خطرناک و تخریبی علیه اسلام و پیامبر (ص) زدند.
عملکرد منافقین
جریان نفاق که در مکه شکل گرفت، پس از هجرت پیامبر اعظم (ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، دارای تشکّل و هم بستگی بیشتر گردیده و در سراسر دوران رسالت پیامبر (ص) در مدینه، دست به اقدامات، فعالیت ها و عملکردهای خطرناک و تخریبی علیه اسلام، پیامبر (ص) و مسلمانان زدند. نمونه هایی از عملکردهای تخریبی جریان نفاق را در زیر مورد بررسی قرار می دهیم:
1. تأسیس مرکز و پایگاه مذهبی
جریان نفاق برای انجسام بخشیدن به فعالیت هایشان نیاز به یک پایگاه داشتند تا در آنجا گرد هم آمده، دسیسه ها، توطئه ها و دیگر اقداماتشان را علیه اسلام و مسلمانان سازماندهی نمایند؛ از این رو به فکر تأسیس چنین مرکز و پایگاهی افتادند. از آنجا که پنهان کاری از ویژگی های اصلی و اساسی منافقان است، در تأسیس مرکز تصمیم گیری شان نیز از آن سود جستند. آنان این مرکز را در قالب مسجد احداث نمودند تا عنوان مسجد، پوششی برای فعالیت های خرابکارانه ی آنان باشد، مسجدی که در تاریخ اسلام به مسجد ضرار شهرت یافت. داستان احداث این مسجد در منابع این گونه آمده است که سه طایفه از بنی عوف – بنی عمر بن عوف، بنی سالم بن عوف و بنی غنم بن عوف – در قبا زندگی می کردند؛ بنی عمر بن عوف با ورود اسلام به مدینه از اسلام استقبال کردند و مهاجران را در خانه هایشان جا دادند و قطعه زمینی را برای ساختن مسجد هدیه کردند که به مسجد بنی عمر بن عوف یا مسجد قبا شناخته شد. (18) آنان پس از احداث مسجد، از رسول خدا خواستند با نماز خواندن در آنجا آن را افتتاح نماید، رسول گرامی اسلامی نیز مسجد قبا را با نماز خواندن در آن افتتاح نمود، پس از این جریان پسر عموهایشان از بنی سالم و بنی غنم بن عوف که با شک و تردید، مسلمان شده بودند و هنوز نفاق در دل هایشان وجود داشت، نسبت به پسر عموهایشان در مورد مسجد قبا حسادت ورزیدند. (19) از این رو عده ای از منافقان این دو طایفه (بنی سالم و بنی غنم) که پانزده نفر بودند، در کنار مسجد قبا، مسجد دیگری ساختند تا در آنجا جمع شده برای توطئه کردن علیه مسلمین مرکز و پایگاهی داشته باشند؛ پس از پایان یافتن کار احداث مسجد، نزد رسول خدا (ص) آمدند و از آن حضرت خواستند مسجدی را که بنا نموده بودند، افتتاح نماید. حضرت که در حال تجهیز سپاه برای رفتن به غزوه ی تبوک بود، اظهار داشت که پس از برگشتن از جنگ آن را افتتاح خواهد کرد. (20)
پس از بازگشت پیامبر اعظم (ص) از غزوه ی تبوک، خداوند از طریق وحی اهداف و انگیزه های منافقان را از بنای مسجد به آن حضرت خبر داد، وقتی رسول خدا (ص) از سوء نیت منافقین آگاه شد، نه تنها در آن مسجد نماز نخواند، بلکه فرمان داد تا آن را از بیخ و بن برکنند و بسوزانند.
قرآن کریم اهداف و انگیزه های منافقان را از احداث مسجد ضرار این گونه بر می شمارد: «و الذین اتخذوا مسجداً ضراراً و کفراً و تفریقاً بین المؤمنین و إرصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفنّ إن أردنا إلا الحسنی و الله یشهد إنّهم لکاذبون» (21)
کسانی که برای زیان رساندن به مسلمانان، تقویت کفر، تفرقه افکنی میان مؤمنان و کمین گاه ساختن برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود، مسجدی ساختند؛ آنان سوگند یاد می کنند که جز نیکی و خدمت، نظری نداشته ایم، اما خداوند گواهی می دهد که آنها دروغگو هستند.
بنابراین قرآن کریم اهداف شوم جریان نفاق را از احداث مسجد ضرار در چهار قسمت خلاصه می کند:
1. ضرر رساندن به مسلمانان: آنان برخلاف ادعایشان که هدف از بنای مسجد را تأمین منافع مسلمانان و کمک به بیماران و از کارافتادگان قلمداد می کردند. در صدد ضرر رساندن به مسلمانان، نابودی اسلام، پیامبر (ص) و مسلمانان بودند (و الذین اتخذوا مسجداً ضراراً).
2. تقویت مبانی کفر: آنان می خواستند مبانی کفر را تقویت نموده، مردم را به وضعیت قبل از اسلام که همان شرک و کفر است، باز گردانند (و کفراً).
3. ایجاد تفرقه میان مسلمانان: می خواستند میان صفوف مسلمانان تفرقه ایجاد نمایند، زیرا با اجتماع گروهی در این مسجد، مسجد قبا که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر (ص)، از رونق می افتاد. (و تفریقاً بین المؤمنین).
4. ایجاد پایگاه برای دشمنان خدا و رسول: آنان می خواستند مرکز و پایگاه و کانونی برای کسی که با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود و سوابق سوئش برای همگان روشن بود، بسازند تا از این پایگاه برنامه های خویش را عملی سازند. (22) (و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل)
2. توطئه ترور پیامبر اسلام (ص)
از دیگر عملکرد های بسیار خطرناک جریان نفاق در عصر رسالت، توطئه ترور رسول گرامی اسلام بود؛ منافقین که از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به اسلام فروگذار نمی کردند، در یک اقدام بسیار خطرناک، تصمیم به ترور پیامبر (ص) گرفتند. براساس گزارش های تاریخی در غزوه ی تبوک، منافقان پیش بینی می کردند که این جنگ غیر از دیگر جنگ های پیامبر (ص) است؛ زیرا دیگر جنگ های آن حضرت با عرب و قبایل عربی بود، اما این جنگ با یک قدرت نیرومند، یعنی امپراتوری روم بود. آنان فکر می کردند کار پیغمبر در این جنگ تمام است؛ لذا پیش از جنگ با در خطر دیدن وضع پیامبر و مسلمانان نیات خویش را برملا کردند، اما وقتی دیدند پیغمبر از این سفر موفق برگشت و اینها هم کم و بیش شناخته شدند، با خود گفتند، نکند وقتی ما به مدینه برگردیم پیامبر (ص) تصمیم خطرناکی درباره ما بگیرد و یا سوره ای درباره ما نازل شود و ما را رسوا نماید، از این رو در بازگشت رسول خدا (ص) از غزوه ی تبوک تصمیم گرفتند در گردنه ای میان تبوک و مدینه (عقبه ی هرشی) شبانه شتر رسول خدا را رم رهند تا آن حضرت در میان درّه افتاده و بدین ترتیب کشته شود. آنان به هنگام طرح این توطئه با همدیگر می گفتند: اگر پیامبر (ص) متوجه شد می گوییم شوخی می کردیم و اگر متوجه نشد او را به قتل می رسانیم.
هنگامی که رسول خدا (ص) نزدیک آن گردنه رسید، خداوند وی را از تصمیم منافقین آگاه ساخت، حضرت به اصحاب فرمود تا از وسط دره عبور کنند و خود از بالای گردنه رهسپار شد. عمار یاسر و حذیفه به همراه آن حضرت بودند، یکی افسار ناقه را گرفته بود و دیگری آن را عقب می راند. وقتی بالای گردنه رسیدند، منافقان به منظور عملی کردن مقصودشان جلوتر آمدند، تا خواستند دست به کار شوند؛ رسول خدا (ص) حذیفه را دستور داد تا توطئه گران را دور نماید، توطئه گران از ترس اینکه مبادا رسوا شوند، با سرعت خود را میان سپاه انداختند.
وقتی از گردنه پایین آمدند، حضرت از حذیفه پرسید: کسی از این افراد را شناختی؟ حذیفه جواب داد: خیر، حضرت تمام آنها را تک تک نام برد. حذیفه عرض کرد آیا افرادی را نمی فرستی تا آنان را به قتل برسانند؟ حضرت فرمود: دوست ندارم که عرب ها بگویند بعد از اینکه به کمک اصحابش پیروز شده کمر به قتل آنان بسته است. (23)
گفتنی است که شبیه این جریان در برخی منابع تفسیری، حدیثی و تاریخی به هنگام بازگشت رسول خدا (ص) به مدینه ار حجه الوداع و پس از تعیین امام علی (ع) به جانشینی خویش نیز نقل شده است. (24)
3. طرح محاصره ی اقتصادی
محاصره اقتصادی و ترک داد و ستد از عواملی است که نهضت و جنبش اقلیت با هدف را خاموش می سازد، منتفذان جامعه که بیداری گروهی را به ضرر خود می دانند، از طریق قطع روابط اقتصادی، اقلیت فشرده و بهم پیوسته را به زانو درآورده، از تعقیب راهی که در پیش گرفته اند، باز می دارند. انقلاب ها و اصلاحات همواره از یک گروه کوچک و ضعیف و تهیدست آغاز می گردد و برای به هم زدن این دسته کافی است که سرمایه داران منتفذ، روابط تجاری و اقتصادی و کمک های بلاعوض خود را به آنان قطع نمایند و از این طریق یک نوع گرسنگی و فقر و بیچارگی مصنوعی در جامعه بوجود بیاورند که اقلیت تهیدست ناچار شوند از هدف و ایده ی خود دست بردارند. چنانکه مشرکان مکه در صدر اسلام از این تاکتیک بطور بسیار زننده استفاده کردند و مسلمانان را با گرسنگی طاقت فرسایی دست به گریبان ساخته وادار کردند در شعب ابوطالب با گرسنگی و فقر زندگی کنند. (25)
پس از هجرت رسول گرامی اسلام به مدینه یکی از روش هایی که منافقین برای تضعیف حاکمیت پیامبر (ص) توصیه می کردند، ایجاد مشکلات از طریق محاصره ی اقتصادی بود. توطئه عبدالله بن ابی پیشوای منافقان علیه اسلام این بود که هر نوع معامله با مهاجران و یا کسانی که اطراف رسول خدا را گرفته بودند، ممنوع گردد تا بر اثر مشکلات معیشتی و اقتصادی، یاران پیامبر (ص) از اطرافش پراکنده شوند. (26) وی پس از طرح این توطئه از هواداران خود خواست که آن را عملی سازند. براساس طرح و نقشه ی وی هر نوع معامله با مهاجران و یا کسانی که اطراف رسول خدا را گرفته بودند، ممنوع گردید، تا در اثر مضیقه زندگی از اطراف او پراکنده شوند. (27)
در غزوه ی بنی مصطلق پس از نزاعی که میان مهاجران و انصار بر سر چاه مریسع در گرفته بود، عبدالله بن ابی با اشاره به اطرافیان و طرفداران خویش اظهار داشت: به خدا قسم وقتی به مدینه برگردیم، باید روابط اقتصادی خود را با کسانی که دور رسول خدا (ص) را گرفته اند قطع نماییم تا سرزمین ما را ترک کنند. (28)
قرآن کریم در سوره ی منافقون به این توطئه منافقین این گونه اشاره می نماید:
«هم الذین یقولون لا نتفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضّوا ولله خزائن السموات و الأرض ولکن المنافقین لا یفقهون» (29)
آنها کسانی هستند که می گویند: به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند غافل از اینکه خزائن آسمان ها و زمین از آن خداست، ولی منافقین نمی فهمند.
4. طرح اخراج پیامبر (ص) و مسلمانان از مدینه
از جمله اقدامات جریان نفاق، توطئه اخراج پیامبر (ص) و مسلمانان از مدینه بود؛ آنان در این راستا بسیار تلاش نمودند تا طرح و نقشه ی خویش را عملی سازند. نامه ای که قریشیان قبل از جنگ بدر به منافقان مدینه فرستاده و در آن خواستار قتل پیامبر (ص) و یا خروج وی و یارانش از مدینه شده بودند، جریان نفاق را بر اقدامشان مبنی بر اخراج پیامبر (ص) و مسلمانان از مدینه مصمم تر می کرد.
منافقان که این فکر را همیشه در سر داشتند تا روزی زمینه برای عملی کردن نقشه آنها فراهم شود و آنان رسول خدا و یارانش را از مدینه اخراج نمایند، سرانجام در غزوه ی بنی مصطلق، عبدالله بن ابی، رئیس جریان نفاق از این تصمیم و توطئه پنهانی پرده برداشت و آن زمانی بود که کشمکش و نزاع میان دو نفر از مهاجران و انصار بر سر برداشتن آب از چاه مریسع باعث بالا گرفتن نزاع بین مهاجران و انصار شده بود، در اینجا عبدالله بن ابی موقعیت را برای آشکار ساختن نیات و اهداف خویش مناسب تشخیص داده و اظهار داشت: من دیگر خوارترین عرب شده ام. از ابتدا نمی خواستم در این سفر شرکت کنم، گمان نمی کردم که زنده باشم و چنین چیزی را ببینم و نتوانم تغییر وضعیت دهم. آن گاه رو به یاران خود نموده گفت: این نتیجه ی کارهای شماست، آنها را در خانه های خویش جا دادید و اموال خویش را در اختیار آنها گذاشتید، از آنها دفاع کردید و خود را در معرض کشته شدن قرار دادید، در نتیجه بسیاری از زنان شما بیوه شدند و بچه های شما یتیم شدند، در حالی که اگر آنها را اخراج می کردید، به دیگران پناه می بردند. سپس گفت: اگر به مدینه برسیم، عزیزترین مردم (منظور وی، خودش بود) خوارترین آنها را (منظور وی، پیامبر (ص) بود) از مدینه اخراج خواهد نمود. (30) قرآن کریم این ماجرا را در سوره ی منافقون این گونه حکایت می کند:
منافقین می گویند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون می کنند! در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند. (31)
اینکه عبدالله بن ابی اظهار می دارد «اگر آنها را اخراج می کردید به دیگران پناه می بردند» نشان دهنده ی این است که این جریان از قبل تصمیم بر اخراج پیامبر (ص) و مسلمانان داشته اند و سخنان بعدی وی «اگر به مدینه برسیم، عزیزترین مردم خوارترین آنان را اخراج خواهد کرد»، از اقدام جدّی وی حکایت دارد.
5.کناره گیری از سپاه اسلام در لحظات بحرانی
از عملکردهای منافقان در عصر رسالت، کناره گیری از سپاه اسلام در لحظاتی بود که مسلمانان، سخت به تقویت روحیه نیازمند بودند؛ آنان در چنین لحظاتی به منظور ایجاد تزلزل و اضطراب و دودستگی در صفوف مسلمانان، از سپاه اسلام کناره گیری می کردند.
آنان در جنگ های زیادی به این کار مبادرت ورزیدند، در غزوه ی احد هنگامی که مشرکین قریش به منظور انتقام گیری از مسلمانان با تجهیز سپاه انبوه و امکانات فراوان از مکه به قصد حمله به مدینه حرکت کردند، رسول خدا (ص) نیز پس از مشورت با اصحاب و یاران خویش برای مقابله با نیروی دشمن با هزار نفر سپاه به سمت کوه احد حرکت نمود.
در این موقع که اسلام بیش از هر زمانی به یار و یاور نیاز داشت تا در برابر حمله ی دشمن ایستادگی نموده و از کیان اسلام دفاع نمایند، عبدالله بن ابی، سر کرده ی منافقان از بین راه به بهانه ی اینکه پیامبر (ص) تسلیم نظریه ی جوانان شده و نظر او را نادیده گرفته و نیز به این دستاویز که جنگی نخواهد شد، با سیصد نفر از طرفداران خویش از سپاه اسلام کناره گیری کرده و به مدینه باز گشتند. (32) در غزوه ی خندق نیز عده ی زیادی از منافقین با بهانه های پوچی و واهی، صحنه ی نبرد را ترک نموده و به خانه های خویش باز گشتند. (33)
در غزوه ی تبوک به هنگام اعزام سپاه اسلام برای جنگ با رومیان، سپاه اسلام در منطقه ای به نام «ثنیه الوداع» اردوگاهی تشکیل دادند. جمعی از منافقین نیز به سرکردگی عبدالله بن ابی اندکی پایین تر، در ناحیه ی «زباب» خیمه های خود را بر پا کردند. عبدالله بن ابی و پیروانش با ایجاد شک و تردید در میان مسلمانان، جمع کثیری را از رفتن به همراه رسول خدا برای جنگ با رومیان بازداشته و از همان جا به مدینه برگشتند. (34)
6. توطئه ترور شخصیت اجتماعی پیامبر (ص) و خانواده ی وی
یکی دیگر از عملکردهای منافقین که قلب پیامبر (ص) را مکدّر ساخت، توطئه ترور شخصیت اجتماعی پیامبر (ص) و خانواده ی آن حضرت از طریق انتشار داستان افک بود. غالب سیره نویسان ماجرای افک را مربوط به عایشه دانسته اند که گزارشگر این واقعه نیز خود عایشه است. اما گزارش دیگری هم وجود دارد که ماجرای افک را مربوط به همسر دیگر پیامبر (ص) یعنی ماریه ی قبطیه دانسته است.
به هر حال چه اینکه ماجرا مربوط به عایشه باشد و یا اینکه مربوط به ماریه ی قبطیه باشد، آنچه در این میان قطعی است، تهمتی است که از جانب عده ای از منافقان به یکی از همسران پیامبر (ص) زده شده و قلب مقدس آن حضرت را جریحه دار نموده است که سرانجام با نزول وحی، دامن همسر رسول گرامی اسلام از تهمت منافقان پاک گردیده است.
قرآن کریم در آیات 11 تا 16 سوره ی نور به ماجرای افک پرداخته است. نکته که از دقت در این آیات به دست می آید، این است که گذشته از شأن نزول های که در مورد این آیات گزارش شده است و ماجرا را مربوط به تهمتی از طرف منافقان نسبت به یکی از همسران پیامبر (ص) می داند، از قرائنی که در خود آیات وجود دارد نیز به دست می آید که سر نخ این تهمت در دست منافقان بوده است، از جمله:
* مقصود از جمله ی «و الذی تولی کبره» (35) یعنی آن کسی که بخش بزرگ این تهمت زدن را به عهده داشته است، همان عبدالله بن ابی، رئیس جریان نفاق بوده است.
* در آیه یازدهم، از گروه تهمت زن به لفظ «عصبه» تعبیر شده است که می رساند توطئه گران ارتباط بسیار نزدیکی با هم داشته اند و یک چنین گروهی در میان مسلمانان جز منافقان گروه دیگری نبود.
* به خاطر مخالفتی که از ورود او به مدینه انجام گرفته بود و او در دروازه ای مدینه متوقف بود که ورود همسر پیامبر (ص) را با شتر صفوان مشاهده می کند و چون زمینه برای تهمت زدن آماده بود، فوراً دست به تهمت زده و می گوید که به خدا سوگند هیچ کدام از گناه نجات نیافته است. (36)
و اما آنچه در گزارش واقعه ی افک به فراموشی سپرده شده است، روح بزرگ پیامبر (ص)، مقام بلند و اعجاب آور او در صبوری، حقیقت جویی و عدالت گرایی در قضاوت و عدول از افراط در مجازات تهمت زنندگان است؛ حتی بعد از اینکه به پاکی همسرش با نزول آیه ی افک قطع پیدا کرد.
در تاریخ بسیار خوانده ایم که برای تهمتی کمتر از افک صاحبان قدرت، شکم ها دریده اند، چشم ها درآورده اند و زبان ها بریده اند. اما کمتر کسی را در تاریخ سراغ داریم که بتواند رفتاری عادلانه، همانند رفتار پیامبر (ص) از خود نشان دهد. (37)
7. برقراری ارتباط با دشمنان اسلام
یکی از مهمترین عملکردهای جریان نفاق در عصر رسالت، ارتباط برقرار نمودن آنان با دشمنان اسلام بود. آنان با دو جبهه از دشمنان اسلام ارتباط برقرار نموده و طرح دوستی ریخته و هم پیمان شدند؛ یکی جبهه ی کفار و مشرکین و دیگری جبهه ی یهود.
الف. ارتباط با یهود
از جلوه های بسیار بارز برقراری ارتباط منافقان با دشمنان اسلام، هم پیمانی و طرح دوستی آنان با یهود بود، یهودیان یک گروه از دشمنان اسلام بودند که همیشه دشمنی و کینه ی بیشتری نسبت به مسلمانان داشتند، (همان گونه که امروز نیز رژیم صهیونیستی در زمره ی کینه توزترین دشمنان مسلمانان محسوب می شوند) سه طایفه از این یهودیان در مدینه و یک طایفه نیز در خیبر زندگی می کردند که منافقان، هم با سه طایفه ساکن در مدینه و هم با یهودیان خیبر رابطه داشتند.
قرآن کریم در چندین آیه، از این هم پیمانی و ارتباط منافقان با یهودیان خبر داده است. در آیات 14 تا 22 سوره ی مجادله از هم پیمانی و طرح دوستی منافقان با یهود پرده برداشته است؛ این آیات به سر گذشت دسته از منافقین که با یهودیان طرح دوستی ریخته بودند و با خدا و رسولش دشمنی می ورزیدند، اشاره نموده و آنان را به خاطر این کارشان بشدت نکوهش نموده و به عذاب دردناک الهی تهدید نموده است. (38) در آیه ی 14 می فرماید: «الم تر إلی الذین تولوا قوماً غضب الله علیهم» که منظور از قومی که خدا بر آنها غضب نموده، یهود است که منافقین با آنان طرح دوستی ریخته و هم پیمان شده بودند. (39)
نمونه ی دیگر از برقراری ارتباط منافقین با یهود، هم پیمانی منافقان با یهودیان بنی نضیر بود که در جریان غزوه ی بنی نضیر از آن پرده برداشته شد؛ در این غزوه که رسول گرامی اسلام بنی نضیر را بین اسلام آوردن و یا خارج شدن از مدینه مخیر گذاشته بود، آنان رفتن از مدینه را برگزیدند، اما در این اثنا عبدالله بن ابی برای آنان پیغام فرستاد که سرزمین خود را ترک نکنند و با ثبات قدم با محمد (ص) وارد جنگ شوند و وعده داد که او و قبیله اش نیز از آن ها حمایت می نمایند و اگر بنا بر خروج از سرزمین باشد، با آنان خارج خواهند شد و اگر کار به جنگ بکشد، با آنان در جنگ همکاری خواهند کرد. یهودیان با دریافت این پیام مصمم بر ماندن شده و آماده ی جنگ شدند و به پیامبر (ص) نیز پیام دادند که ما سرزمین خویش را ترک نمی کنیم و تو هر کاری که می خواهی بکن. (40)قرآن کریم در آیه ی 11 سوره ی حشر به این رخداد اینگونه اشاره نموده است:
«آیا منافقان را ندیدی که پیوسته به برادران کفارشان از اهل کتاب می گفتند: «هرگاه شما را بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم رفت و هرگز سخن هیچ کس را درباره ی شما اطاعت نخواهیم کرد و اگر با شما پیکار شود، یاریتان خواهیم کرد» خداوند شهادت می دهد که آنها دروغگویانند.» (41)
در ادامه در آیه ی 12 این سوره با توجه به ویژگی پیمان شکنی منافقان از یک واقعیت دیگر نیز بدین گونه خبر می دهد: «اگر آنها را بیرون کنند، با آنان بیرون نمی روند، اگر با آنها پیکار شود، یاریشان نخواهند کرد، اگر یاریشان کنند، پشت به میدان کرده فرار می نمایند، سپس آنان را یاری نمی کنند.» (42) منافقان با یهودیان خیبر نیز رابطه داشتند؛ وقتی پیامبر (ص) تصمیم به غزوه خیبر گرفت، عبدالله بن ابی به یهودیان خیبر نامه نوشت و آنان را از تصمیم پیامبر (ص) آگاه ساخته و به نبرد با مسلمانان تشویق نمود و اظهار داشت که از سپاه اسلام ترس به دل راه ندهند؛ زیرا عدد مسلمانان کم و عدد آنها [یهودیان] زیاد است. (43)
ب. ارتباط با کفار و مشرکین
گذشته از برقراری ارتباط با یهودیان مدینه که در همسایگی منافقان قرار داشتند، آنان با کفار و مشرکین به ویژه مشرکین قریش نیز در ارتباط بودند، نامه نگاری کفار قریش با جریان نفاق پیش از جنگ بدر، نشان دهنده ارتباط قدیمی این جریان با مشرکین قریش است. در این نامه که از طرف مشرکین قریش به عبدالله بن ابی و دیگر منافقان مدینه از دو قبیله اوس و خزرج نوشته شده، از آنان درخواست شده است که یا پیامبر (ص) و دیگر مسلمانان را بکشند و یا از شهرستان بیرون نمایند. (44)
نمونه ی دیگر از هم پیمانی و ارتباط منافقین با مشرکین قریش موردی است که در سوره ی محمد (ص) از آن خبر داده است. آیات 20 تا 31 این سوره که درباره ی منافقان سخن گفته است و در آیه ی 26 از قول منافقان این گونه نقل شده است: «ذلک بأنهم قالوا للذین کرهوا ما نزل الله سنطیعکم فی بعض الأمر و الله یعلم إسرارهم» (45)
این به خاطر آن است که آنان به کسانی که نزول وحی الهی کراهت داشتند، گفتند: «ما در بعضی از امور شما را پیروی می کنیم در حالی که خداوند پنهان کاری آنان را می داند.»
دو نکته در مورد این آیه باید روشن شود؛ یکی اینکه گروه «الذین کرهوا ما نزل الله» چه کسانی هستند که منافقین به آنها گفته اند «سنطیعکم فی بعض الأمر» و دیگر اینکه منظور از «بعض الأمر» چه موضوعی بوده است؟
از آنجا که در آغاز این سوره وقتی اوصاف کفار را بیان می کند و در آیه نهم یکی از اوصاف معرف آنان را جمله «کرهوا ما انزل الله» قرار داده است، (46) از اینجا به دست می آید که مراد از «الذین کرهوا ما نزل الله» در آیه 26 نیز همان کفار و مشرکین است که منافقین با آنان ارتباط برقرار نموده و با آنان هم پیمان شده اند. هم چنین با توجه به اینکه فعالیت ها و اقدامات هر دو گروه، هم منافقین و هم مشرکین قریش، بر سر ریاست دنیوی بوده است، از این رو سازشی که میان آنان برقرار می شود بر سر همین موضوع است و این تنها نقطه ی مشترکی بود که طرفین می توانستند بر سر آن با یکدیگر متحد شده و پیمان همکاری ببندند. (47)
نتیجه گیری
با توجه به آنچه از آغاز این نوشتار تا بدین جا مورد بحث و بررسی قرار گرفت، به این نتیجه دست می یابیم که جریان نفاق براساس قرائن و شواهد معتبر، در مکه شکل گرفت و پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه به صورت یک جریان متشکّل درآمد. این جریان براساس گزارش های تاریخی، در طول دوران رسالت به عملکردهای تخریبی زیادی علیه پیامبر (ص) و مسلمانان دست زد. ایجاد پایگاه جاسوسی در قالب مسجد، طرح نقشه ی محاصره اقتصادی مسلمانان، طرح توطئه اخراج پیامبر (ص) و مسلمانان از مدینه، طرح توطئه ترور پیامبر اسلام (ص)، طرح توطئه ترور شخصیت اجتماعی پیامبر (ص) و خانواده ی آن حضرت، کناره گیری از سپاه اسلام در لحظات بسیار حساس و بحرانی، ایجاد ارتباط با دشمنان اسلام چون یهود و مشرکین قریش و… بخشی از عملکردهای این جریان در عصر پیامبر (ص) بود.
پی نوشت ها :
1. محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج 10، قم، نشر ادب الحوزه، 1405، ص 357.
2. عبدالرحمن بن احمد فراهیدی، العین، ج 5، تحقیق دکتر مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، مؤسسه دارالهجره، 1409، ص 177.
3. ابن منظور، پیشین، ج 10، ص 358.
4. النفق سرب فی الارض له مخلص إلی مکان: نفق تونل و کانالی در زیر زمین است که راه خروج به یک مکان دیگر دارد. (عبدالرحمن بن احمد، العین، ج 5، ص 177 / اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، ج 4، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407، ص 1560).
5. ابن منظور، پیشین، ج 10، ص 358.
6. جوهری، پیشین، ج 4، 1560.
7. سید عبدالله الجزائری، التحفه السنیه (مخطوط)، ص 41.
8. احمد بن محمد، اردبیلی (مقدس اردبیلی)، زبده البیان، تحقیق محمد باقر بهبودی، تهران، مکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، بی تا، ص 8.
9. محمد حسن نجفی (جواهری)، جواهر الکلام، ج 6، ص 59.
10. مرتضی مطهری، پانزده گفتار، تهران، صدرا، 1380، صص 124 – 126.
11. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص 486 – 487.
12. عبدالکریم نیری بروجردی، قسمت هایی از اسلام شناسی تاریخی، ج 1، صص 19 – 21.
13. عبدالکریم نیری بروجردی، پیشین، ج 1، صص 21 – 27.
14. عنکبوت: 10 – 11.
15. حج: 11.
16 محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 16، ص 158.
17. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبایی، بیروت، دارالمعرفه، اول، 2406، ج 8، ص 430 / عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، 1414، ج 5، ص 142.
18. طبرسی، پیشین، ج 5، ص 109.
19. طبرسی، پیشین، ج 5، ص 109.
20. محمد بن عمر واقدی (م. 207)، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، قم، نشر دانش اسلامی، 1405، ج 2، ص 1045 / محمدهادی یوسفی غروی، تاریخ تحقیقی اسلام [موسوعه التاریخ الاسلامی]، ترجمه حسین علی عربی، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382، دوم، ج 4، ص 361 .
21. توبه: 107.
22. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و دوم، ج 8، ص 138.
23. طبرسی، پیشین، ج 5، ص 70 / محمد هادی یوسفی غروی، پیشین، ج 4، ص 393.
24. قمی در تفسیرخویش می نویسد: چهار نفر از اصحاب رسول خدا جلسه تشکیل دادند و توطئه ی قتل آن حضرت را طراحی نمودند، بدین صورت که در گردنه ی هرشی که بی جحفه و ابواء قرار دارد، کمین نموده ناقه پیامبر (ص) را به درون دره پرت نمایند. پس از فرا رسیدن شب، رسول خدا که از لشکر اسلام جلو افتاده بود، همین که به گردنه نزدیک شد خداوند بوسیله وحی حضرت را از توطئه آگاه کرد، وقتی حضرت به نزدیکی آنها رسید، آنان را با اسامی شان صدا زد، وقتی آنان صدای حضرت را شنیدند فرار کردند، پس از آنکه حضرت از گردنه پایین آمد این عده نزد وی رفته قسم یاد کردند که قصدی علیه وی نداشته اند. آیه 74 سوره توبه در رد اظهارات آنان نازل شد: یحلفون بالله ماقالوا و لقد قالوا کلمه الکفر و کفروا بعد اسلامهم و هموا بمالم ینالوا. (تفسیر قمی، ج 1، ص 175 / تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 517).
25. جعفر سبحانی، تفسیر سوره توبه و منافقین، قم، کانون نشر اندیشه های اسلامی، اول، 1369 ش، ص 298.
26. سید احمد خاتمی، سیمای نفاق در قرآن، قم، انتشارات شفق، 1379 ش، اول، ص 75.
27. جعفر سبحانی، پیشین، ص 299.
28. همان، ص 299.
29. منافقون: 7.
30. تفسیر قمی، ج 2، ص 368 – 370 / محمدهادی یوسفی غروی، پیشین، ج 3، ص 299.
31. منافقون: 8.
32. ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1420 ق، ج 3، ص 584 – 585.
33. ابن هشام، همان، ج 3، ص 707 / جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره نبی الاعظم، بیروت، دارالهادی، 1415 ق، چهارم، ج 9، ص 231 – 232.
34. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار سویدن، ج 2، ص 368 / ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 164.
35. إن الذین جاءوا بالإفک عصبه منکم لا تحسبوه شراً لکم بل هو خیر لکم امریء منهم ما اکتسب من الإثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم. (نور: 11).
36. جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، دوم، 1375، ج 4، ص 96 – 97.
37. محمد ابراهیم آیتی، تاریخ صدر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1359 ش، ص 493.
38. مجادله: 14 – 22.
39. علامه طباطبایی، پیشین، ج 19، صص 334 – 335.
40. محمد هادی یوسفی غروی، پیشین، ج 3، ص 148.
41. حشر: 11.
42. حشر: 12.
43. ابراهیم سالم، النفاق و المنافقون فی عهد رسول الله، مصر، بی نا، 1367 ق، ص 127.
44. محمد حمید الله، نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام، ترجمه سید محمد حسینی، تهران، سروش، 1374، اول، ص 114.
45. محمد: 26.
46. و الذین کفروا فتعساً لهم و أضل أعمالهم ذلک بأنهم کرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم. (محمد: 9).
47. عبدالکریم نیری بروجردی، پیشین، ج 1، صص 580 – 583.
منابع:
1.قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ صدر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1359 ش.
4. ابراهیم سالم، النفاق و المنافقون فی عهد رسول الله، مصر، بی نا، 1367 ق.
5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405.
6. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1420 ق.
7. اردبیلی (مقدس اردبیلی)، احمد بن محمد، زبده البیان، تحقیق محمد باقر بهبودی، تهران، مکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، بی تا.
8. الجزائری، سید عبدالله، التحفه السنیه (مخلوط).
9. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چهارم، 1407.
10. حمیدالله، محمد، نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام، ترجمه دکتر سید محمد حسینی، تهران، سروش، اول، 1374
11. خاتمی، سید احمد، سیمای نفاق در قرآن، قم، انتشارات شفق، 1379 ش.
12. خلیل فراهیدی، عبدالرحمن بن احمد، العین، تحقیق دکتر مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، موسسه دارالهجره، 1409.
13. سبحانی، جعفر، تفسیر سوره توبه و منافقین، قم، کانون نشر اندیشه های اسلامی، اول، 1369 ش.
14. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، دوم، 1375.
15. سیوطی، عبدالرحمن، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، 1414.
16. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
17. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تحقیق هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبایی، بیروت، دارالمعرفه، اول، 1406 ق.
18. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارسویدن.
19. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره نبی الاعظم، بیروت، دارالهادی، 1415 ق.
20. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، 1404.
21. مطهری، مرتضی، پانزده گفتار، تهران، صدرا، 1380.
22. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و دوم.
23. نیری بروجردی، عبدالکریم، قسمت هایی از اسلام شناسی تاریخی، قم، 1403 ش.
24. واقدی، محمد بن عمر (م. 207)، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، قم، نشر دانش اسلامی، 1405.
25. یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1417، اول.
26. یوسفی غروی، محمد هادی، تاریخ تحقیقی اسلام [موسوعه التاریخ الاسلامی]، ترجمه حسین علی عربی، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.
منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی