اختیار انسان در شرایط گوناگون فرق می کند، آیا این مسأله در سنجش اعمال انسان در روز قیامت تأثیری دارد ؟

اختیار انسان در شرایط گوناگون فرق می کند، آیا این مسأله در سنجش اعمال انسان در روز قیامت تأثیری دارد ؟

ابتدا باید بیان شود که حکمت خداوند به این تعلق گرفته است که انسان مختار باشد قال الله تبارک و تعالی:
«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[1] به این معنا که ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس. این آیه خط بطلان بر مکتب جبر می کشد.[2] و این مطلب را خود نیز بالوجدان در می یابیم  وقتی سر دو راهی قرار می گیریم اختیار داریم که یکی از دو راه را انتخاب کنیم.
این که گوئی این کنم یا آن کنم               این دلیل اختیار است ای صنم
و اما در پاسخ به این قسمت اول از سؤال که آیا اختیار انسان در شرایط گوناگون متفاوت است و حیطه اختیار انسان چگونه و تا چه حدّ است؟ باید بیان شود که عوامل و شرائط گوناگونی که در افعال انسان تأثیر دارند و معروف به مثلث شخصیت هستند عبارتند از:
1. وراثت   2. تعلیم و تربیت   3. محیط
اما وراثت: فرزند از پدر و مادر خود صفات خوب و بد را به ارث می برد و از تار و پود پدر و مادر شخصیت فرزند شکل می گیرد و راه آنها را ادامه میدهد مانند شجاعت، ترسوئی، سخاوت و تیز هوشی و کند ذهنی و ….
به طور مثال می توان به  شواهد تاریخی گوناگون اشاره کرد از جمله اینکه بعد از رحلت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به برادرشان عقیل فرمودند: برای من زنی از طائفه شجاعان انتخاب کن چرا که
می خواهم از او فرزندان شجاعی داشته باشم.[3] و اما تعلیم و تربیت: این دو نیز تأثیر زیادی در شخصیت انسان دارند و نهال توحید و کفر، قناعت و حرص، و بسیاری از افکار دیگر در نهاد شخص کاشته می شود.[4] چنانچه در تاریخ آورده اند: یعقوب ابن اسحاق سکّیت معلم دو فرزند از فرزندهای متوکل عباسی به نامهای مؤید و معتز بود. و در بین تدریس مقام والای حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را با دلائل معتبر بیان می کرد، در مدت کوتاهی استدلال معلم مؤثر واقع شد و فرزندان متوکل به علی ـ علیه السّلام ـ علاقمند شدند. متوکل متوجه شد این کار معلم است دستور داد او را کشتند.[5] و اما محیط: بسیاری از رفتارهای انسان زائیده محیط است. لذا در شهرها و مناطق مختلف آداب و رسوم متفاوت است، چنانچه فردی که در کشور اسلامی بدنیا می آید با فردی که در کشور کفر به دنیا می آید، یکسان نیست. همین طور فردی که در خانواده مسلمان به دنیا می آید با فردی که در خانواده غیر مسلمان به دنیا می آید فرق دارد. اینها در واقع عواملی است که شخصیت و روحیات انسان را شکل میدهد.
با توجه به مطالب فوق در چند محور به بیان پاسخ می پردازیم:
1. این امور در افعال و شخصیت انسان تاثیر می گذارد، اما به حدی نیست که از انسان سلب اختیار کند؛ چرا که اگر سلب اختیار می کرد، تلاش مربیان در جهت تعلیم و تربیت بیهوده و اعمال صلحا بی فایده بود، زیرا اعمال افراد صالح در صورتی ارزشمند است که با اختیار باشد. بنا بر این، تأثیر این عوامل در آزادی و اراده فرد به صورت علت ناقصه است؛ نه علت تامه لذا جزء اخیر علت تامه اعمال انسان, همان اراده انسان است.
پس اینطور نیست که هر چیزی را که فرزندان از پدر و مادر خود ارث می برند سرنوشت حتمی آنها باشد, بلکه بالاتر از وراثت, اراده و اختیار انسان است؛ مانند اینکه حالت تمرّد و طغیان ممکن است از طریق وراثت به فرزند برسد, اما ممکن است این حالت بوسیله اطلاع از عواقب و مجازات طغیان از بین برد.
اما در مورد تعلیم و تربیت باید گفت شکی نیست که این دو در شخصیت انسان مؤثرند لکن نقش تعلیم و تربیت در ایجاد و شکل دادن آن اجباری نیست, زیرا شاگرد می تواند مطالبی را که از معلم خود می شنود قبول یا رد کند و …. همینطور است مساله محیط که نقش خاصی در تکوین شخصیت انسان دارد, اما انسان را به حد اجبار نمی رساند؛ لذا انسان از عوامل سه گانه فوق تأثیر می پذیرد اما پس از تأثیر پذیری مانند یک مجسمه سنگی نیست که امکان تغییر او وجود نداشته باشد.[6] و اگر عوامل فوق علت تامه بود پس زن فرعون نباید مؤمن می شد[7] و پسر نوح نباید کافر می شد.[8] 2. پاسخ دیگر اینکه عوامل دیگری نیز وجود دارد که باعث تأثّر و تغییر انسان می شوند از جمله رجوع به فطرت که با رجوع به فطرت خیلی از مسائل روشن می شود؛ مانند خداشناسی که امری فطری است که از آیات زیادی از قرآن استفاده می شود.
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَه اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»[9] پس روی خود را متوجه آئین خالص خداوند کن این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده … [10] این آیه نشان میدهد مساله خداشناسی امر فطری است و همانطور که انسان فطرتاً خوبی را دوست دارد و از بدیها نفرت دارد همچنین فطرتاً دنبال شناخت خدا است.
روشن ترین دلیل بر وجود فطرت در انسان این است که هنگام مواجه شدن با حوادث ترسناک متوجه خداوند می شود و از خداوند به حکم فطرت طلب نجات می کند به عنوان نمونه وقتی کشتی انسان گرفتار طوفان دریا می شود یا وقتی هواپیمای انسان در آسمان دچار نقص فنی می شود خود به خود در آن موقعیت حساس انسان فوراً متوجه خدا می شود و برای او یک حالت درونی به وجود می آید و از خداوند طلب نجات می کند که این همان ندای فطرت اوست در این حالت انسان فقط متوجه خدا است و تمام علت های مادی را فراموش می کند.[11] و یا در آیه دیگر خداوند می فرماید: «وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً»[12] هنگامیکه در دریا گرفتار خطری شوید جز او همه را از یاد خواهید برد و چون شما را به خشکی برساند از او روی می گردانید زیرا انسان ناسپاس است.
اما در پاسخ به این قسمت از سؤال که آیا این مقدار تأثیر گزاری عوامل بیرونی در اراده انسان در سنجش اعمال او در روز قیامت تأثیری دارد؟ باید بیان شود:
کسی که شرائط هدایت برای او مهیا باشد بهتر می تواند هدایت شود اما هر چه زمینه هدایت برای او بیشتر فراهم باشد تکلیف و مسئولیت او نیز به همان اندازه بیشتر می شود«لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[13] یعنی خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانائی اش تکلیف نمی کند.
بنابراین آیه این حقیقت عقلی را تأیید می کند که وظائف و تکالیف الهی هیچ گاه بالاتر از میزان قدرت و توانائی افراد نیست لذا باید گفت تمام احکام با این آیه تفسیر و تقیید می گردد و به مواردی که تحت قدرت انسان است اختصاص می یابد. بدیهی است یک قانونگذار حکیم و دادگر نمی تواند غیر از این قانون را وضع کند. ضمناً جمله فوق بار دیگر این حقیقت را تأیید می کند که هیچ گاه احکام شرعی از احکام عقلی و فرمان عقل و خرد جدا نمی گردد و این دو در همه مراحل دوش به دوش یکدیگر پیش می ورند.[14] تا اینجا ثابت شدکه زمینه های هدایت نسبت به افراد متفاوت است و به همان میزان مسئولیت افراد متفاوت است چرا که حسنات الابرار سیّئات المقربین.[15] در پایان ذکر این نکته خوب است که از آیات قرآن به دست می آید[16] که جهل به معارف دینی اگر غیر عمدی و بواسطه عدم اطلاعی که ناشی از کوتاهی فرد جاهل نباشد, این شخص جاهل نزد خداوند معذور است و اینگونه جهل به مسائل عذر محسوب می شود, ولی جهل به مسائل و هر چه انسان را به معارف دینی منع کند نزد خداوند ظلم غیر قابل بخشش محسوب می شود منتها فرد جاهل غیر عمدی به معارف دین(که اصطلاحاً به او مستضعف اطلاق می شود) از این امر استثنا شده چرا که این فرد قدرت دفع این محذور را نداشته است و این مطلب به دو گونه تحقق می یابد:
الف: فرد در موقعیتی باشد که اصلاً راهی برای به دست آوردن معارف دینی نداشته باشد.
ب: فردی که قادر به انجام مسائل دینی نبوده چون از طرف دشمنان دین تحت آزار و اذیت قرار می گرفته و امکان اینکه از بلاد کفر هجرت کند و به بلاد مسلمین ملحق شود را نداشته است.[17] که مساله تقیّه مطرح می شود که یکی از واجبات در اسلام است.
دوست گرامی با توجه به مطالب گفته شده نتیجه می گیریم که اولاً افعال و شخصیت انسان در شرائط گوناگون فرق می کند مانند اینکه در چه خانواده یا در چه کشوری به دنیا آید. ثانیاً انسان دارای فطرتی است که همواره او را به خداشناسی سوق میدهد و از بدیها دور می کند. ثالثاً مسئولیت انسان در مقابل خداوند و سنجش اعمال او در قیامت نسبت به زمینه هدایت او فرق دارد به این معنا که هر چه زمینه هدایت برای او بیشتر فراهم باشد به همان اندازه مسئولیت او سنگین تر است. و در روز قیامت درجات انسان نسبت به زمینه های هدایت او داده می شود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عدل الهی ـ آیه الله مطهری.
2. انسان و سرنوشت ـ آیه الله مطهری.

پی نوشت ها:
[1] . انسان/ 3.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ سیزدهم، 1373 ش، ج25، ص 336.
[3] . سرّ السلسله العلویه لابن النصر النجاری، چاپ نهضت، انتشارات شریف رضی، چاپ اول، 1413، ص 88.
[4] . سبحانی، جعفر، الالهیات، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامیم چاپ قدس، 1413 هـ . ق، ج2، ص 317.
[5] . معجم رجال الحدیث، ج21، ص 138، و حسینی لیلابی، سید ابراهیم، آمال الواعظین، انتشارات نسیم کوثر، ص463.
[6] . الالهیات، پیشین، ج4، ‌ص 319.
[7] . قصص/ 9.
[8] . هود/ 42 و 43.
[9] . مریم/ 30.
[10] . قرآن، ترجمه آیه الله مکارم شیرازی، انتشارات امیرالمؤمنین، چاپ اول، 1378 ش.
[11] . سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، مؤسسه امام صادق، ج1، ص41.
[12] . اسرا/ 67.
[13] . بقره/ 286.
[14] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374، ج2، ص401.
[15] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، انتشارات اسماعیلیان، چاپ دوم، 1390 هـ . ق، ج 6، ص 366.
[16] . نساء/ 97 و 98.
[17] . المیزان، پیشین، ج5، ص51.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید