برای اینکه به پاسخ این سؤال دست یابیم باید استعمالات حکمت و کاربردهای مختلف آن را بشناسیم.
حکمت در موارد زیر استعمال میشود:
1. حکمت به معنای اصلی: به کاری که حساب شده و دقیق و هدفدار باشد و عیب و ایرادی در آن دیده نشود و هیچ گونه نقص و خللی در آن راه نداشته باشد، اصطلاحاً کار حکیمانه گفته میشود. به کار بردن حکمت در مورد خداوند متعال به همین معناست، یعنی خداوند در آفرینش و تدبیر جهان استحکام و استواری و دقت لازم را به کار برده است، به طوری که هیچ گونه نقصان و خللی در آن نمیتوان یافت.
مثلاً اگر اندازه زمین به کوچکی ماه و قطر آن یک چهارم قطر کنونی آن بود، نیروی جاذبه دیگر برای نگاه داشتن آبها و هوا بر روی آن کفایت نمیکرد و درجه حرارت به صورت کشندهای بالا میرفت.
2. حکمت به معنای درک دقائق و حقایق اموری که ماوراء حس است. این نوع استعمال برای افراد حکیم و دانشمند به کار میرود که از علم و معرفت خدادادی برخوردار میباشند.
3. حکمت به معنای علت و فلسفه یک چیز.
این نوع استعمال معمولا در مورد احکام الهی مطرح میشود، مثلاً گفته میشود حکمت حرام بودن شراب چیست؟ یعنی علت حرمت شراب چه چیزی است و یا حکمت وجوب نماز چیست؟
یعنی فلسفه واجب شدن نماز چه میباشد، این سه معنا و استعمال از حکمت, مربوط به بحث و سؤال ما نمیشود، آنچه مربوط به بحث ما میشود استعمال چهارم است .
4. حکمت به این معنا که مجموعهای از علل و عوامل و اسرار و حقایق دست به دست هم داده و یک حادثه را پدید میآورند که نتیجهای متناسب با نوع عمل دارد، اما معمولا برای ما مجهول است.
این نوع استعمال معمولا در بین عرف مردم رایج است وقتی حادثه غیر منتظره و غیرقابل پیش بینی برای انسان پیش میآید، گفته میشود شاید حکمتی در آن بوده است.
برای نمونه به یک حکایت جالب و واقعی اشاره مینماییم.
آیت الله بهاء الدینی میفرمایند: شش ساعت از شب گذشته بود، چراغها خاموش و اهل خانه همه خوابیده بودند، ناگهان صدای کوبیدن در، مرا از خواب بیدار کرد. در را گشودم دیدم زنی ایستاده است، چون مرا دید گفت: حاج آقا چراغ بقالی روشن است. در را بستم و به اتاق رفتم، در ذهن خود میگذراندم که این چه خبری بود، آن هم در این وقت شب چرا بعضیها مزاحمت میکنند.
چشمها را روی هم گذاشتم که بخوابم، صدای خفیفی شنیدم. دقت کردم، حدس زدم حرکت سوسک باشد، چراغ را روشن کردم دیدم دو عقرب بزرگ و سیاه نزدیک بچه کوچکمان در حال راه رفتن هستند، فوراً آنها را از بین بردم. چراغ را خاموش کردم، ناگهان متوجه شدم که آن زن مأمور بیدار کردن ما و سبب نجات این طفل معصوم بوده است.[1]
ولی اینکه چه چیزی باعث شده تا یک حادثه خوشایند یا ناخوشایند برای انسان پیش بیاید، سؤالی است که برای پاسخش چند نکته لازم به ذکر است:
1. نظام آفرینش و عالم هستی بر قانون علیت استوار است، یعنی هر معلولی (حادثه، پدیده، پیشآمد) علتی دارد.
2. معمولاًَ پدیدهها و وقایع روزگار به ملاحظه مصلحتهایی که تحت اراده خداوند است، صورت میگیرد که از آن به اراده حکیمانه خداوند تعبیر میشود.
3. این علل و عوامل خود بر دو دسته اند: برخی مادی و محسوس مانند آتش که علت برای سوختن است و گاهی علل غیر مادی و غیر محسوس و به عبارتی معنوی و ماورایی است؛ مانند دعا و صدقه که باعث سلامتی و عافیت است.
4. بسیاری از علل و عوامل و مصلحتهای امور و حوادث روزگار برای ما روشن و معلوم نیست، ولی آنچه مسلم است بین اعمال آدمی و نظام عالم ارتباطی خاص برقرار است؛ به طوری که اگر جوامع بشری اعتقاد و اعمال خود را بر طبق آنچه که فطرت اقتضاء دارد و خداوند امر فرموده انجام دهند، خیرات به سوی شان سرازیر و درهای برکات به روی شان باز میشود و اگر در این دو مرحله (اعتقاد ـ عمل) به فساد بگرایند زمین و آسمان و زندگی بشر به تباهی کشیده میشود.
در قرآن کریم به این سنّت الهی اشاره شده، بعضی از حوادث را ناشی از اعمال دسته جمعی و گروهی و اجتماعی میداند و بعضی را ناشی از اعمال فردی انسانها.
1. آنجا که مصائب و خوشی ها جنبه دسته جمعی دارد و محصول گناهان جمعی و یا کارهای خیر جمعی است قرآن میفرماید:
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛[2] فساد در خشکی و دریا به خاطر اعمال مردم آشکار شد، تا نتیجه بعضی از اعمال را که انجام دادهاند، به آنها بچشانیم تا شاید بازگردند.
و در آیه دیگری میفرماید:
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون »؛[3] اگر مردم شهرها, ایمان می آوردند و تقوی پیشه میکردند، ما برکاتی از آسمان و زمین برویشان میگشودیم، امّا به جای ایمان و تقوی، تکذیب کردند؛ ما هم آنها را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.
نمونههایی از این حوادث را میتوان در مورد سرگذشتهای اقوام پیشین (عاد، ثمود، بنیاسرائیل) در قرآن کریم به دست آورد.
2. آنجا که ناشی از اعمال شخصی است قرآن میفرماید: « وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»؛[4] هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام دادهاید.
در روایتی که از امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ از پیامبر، در مورد این آیه نقل میفرمایند، چنین آمده: ای علی هر خراشی که از چوبی بر تن انسان وارد میشود و هر ضربهای به پای او زده میشود، براثر گناهی است که از او سرزده و آنچه را خداوند در دنیا بخشیده بزرگوارتر است، از آن که در قیامت در مورد آن تجدیدنظر فرماید و آنچه را که در این دنیا عقوبت فرموده، عادلتر از آن است که در آخرت دوباره کیفر دهد.[5]
در روایتی دیگر از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این مورد آمده، که هیچ رگی از بدن نمیجهد و هیچ نکبتی به انسان نمیرسد و هیچ سردرد و بیماری دیگری عارض انسان نمیشود، مگر به خاطر گناهی است که کرده.[6]
و همچنین در یکی از خطبههای نهج البلاغه امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ علت ناگواریها را گناهان میشمارد.[7]
هیچ ملّتی ناز و نعمت را از دست نداد مگر به واسطه گناهانی که انجام دادند، زیرا خداوند هرگز به بندگان ستم روا نمیدارد، هر گاه مردم در موقع نزول بلاها و منع نعمتها با صدق نیت به پیشگاه خدا تضرع کنند و با دلهای پر اشتیاق و آکنده از مهر خدا، از او درخواست جبران نمایند، مسلما آنچه از دست رفته به آنها باز میگرداند و هر مفسدهای را برای آنها اصلاح میکند.
امّا در روایتی دیگر حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ علت بعضی از مصائب را امتحان و آزمایش ذکر کرده.[8]
بلاها برای ظالم تأدیب و برای مؤمنان امتحان و برای پیامبران درجه و برای اولیاء کرامت و مقام است.
و در روایت از امام صادق ـ علیه السّلام ـ عامل بعضی گرفتاریها را سبک شدن گناهان و بخشش آنها میداند.[9]
از این آیه و روایتها به این نتیجه میرسیم که حوادث و مصائب ناگواری که برای انسان پیش میآید اگرچه آثار اعمال خود انسان است ولی بار انسان را سبک میکند و او را نسبت به آینده بیدار میکند تا هشداری برای او باشد و خود را کنترل نماید. اگرچه ممکن است امتحان و آزمایش هم در میان باشد.
حال ممکن است کسانی از این حقیقت قرآنی سوء استفاده کرده و از هرگونه مصیبتی که دامنشان را بگیرد، با آغوش باز استقبال کنند و بگویند باید در برابر حوادث ناگوار، تسلیم شد. ولی باید توجه داشت که در هیچ جای قرآن و روایات نیامده که در برابر مصائب تسلیم باش و در رفع مشکلات کوشش مکن و تن به ظلم ها و ستم ها و بیماری ها بده، بلکه سفارش به جبران نقائص و کاستیها و تلاش و کوشش برای پیشگیری از حوادث ناگوار شده است و حتی راههایی را برای رفع مشکلات و پیشگیری از آنها برای ما نشان دادهاند.
البته این را نیز نباید از نظر دور داشت، که حوادثی برای انسان پیش میآید ممکن است بر اثر جهل و نادانی و عدم دقت و مشورت و سهل انگاری در امور حاصل شود و این چیزی نیست، جز اثر تکوینی اعمال خود انسان, یعنی همان جریان قانون علیت, که در قرآن هم در جریان شکست اولیه مسلمانان در جنگ احد یادآور این مطلب شده است.
همچنین باید توجه داشت که بعضی اوقات، خداوند به جای چشاندن آثار سوء اعمال انسانها، نعمت را به سویشان سرازیر میکند تا به طور کلی فاسد شده و سراسر جهان برای نابودیشان یک جهت شده و عوامل و اسبابش برای منقرض ساختن آنان بسیج شود که به این سنّت الهی (استدراج) گفته میشود. (یعنی مهلت دادن بعضی انسانها تا اینکه به گناهانشان افزوده شود و شرایط نابودی کاملشان فراهم شود).
البته نباید در مقابل عوامل ناپسندی همچون گناه که حوادث ناگواری را برای انسان بوجود می آورد؛ از عوامل و اسباب نکوهیده ای چون دعا و صدقه و انفاق و اخلاص و صله رحم که تأثیر شگرفی بر موفقیت و سلامتی وگشایش در کارها دارد غافل شد, که این خود مباحث مبسوطی را می طلبد.
در هر حال اراده خداوند در همه کارها حکمفرماست، ولی این که اراده خداوند در این وقایع چه نقشی دارد، مسأله دیگری است که باید متذکر آن شد.
اراده خداوند به صورت گزاف و بیحساب به ایجاد چیزی تعلق نمیگیرد، بلکه جهت خیر و کمال اشیاء در نظر گرفته میشود، به این معنا که خداوند اراده کرده آنچه که خیر و کمال بیشتری برای موجودات داشته باشد و به عبارت دیگر مصلحت بیشتری دارد، تحقق یابد. چنین ارادهای را اراده حکیمانه میگویند.
شاید این سؤال به ذهن برسد که پس نقش انسان و اختیار او در این بین چه میشود؟
آنچه باید توجه داشت این است که اراده خداوند این چنین نیست که اختیار و اراده را از انسان سلب نماید، بلکه اراده انسان در طول اراده خداست.
با این مثال این مطلب بهتر روشن میشود: شما اگر دقت کرده باشید، برق تمام خانههای شهر به یک شبکه برق شهری وصل است که از آن شبکه جریان برق به منازل توزیع میشود، و از طرفی در هر خانه کلیدهایی وجود دارد که مخصوص روشن و خاموش کردن وسایل برقی است.
حال اگر برق از شبکه شهری وارد خانه بشود، ولی شخصی که در خانه هست اراده نکند که کلید برق را بزند و وسیله برقی را روشن کند، آن وسیله برقی روشن نخواهد شد، ولی اگر اراده نماید و کلید را بزند آن وسیله روشن خواهد شد و برعکس آن هم صادق است، یعنی اگر شما اراده کنید و کلید را بزنید، ولی برق از شبکه شهری قطع باشد باز وسیله برقی روشن نخواهد شد، بنابراین روشن شدن وسیله برقی به اراده شخصی که در خانه هست و اراده شخصی که در شبکه شهری میباشد بستگی دارد. و از این مثال میتوان دریافت که حوادث و وقایعی که در زندگی انسان رخ میدهد از طرفی به انسان نسبت داده می شود و به اراده و اختیار او بستگی دارد، و از طرفی به اراده خداوند تعلق میگیرد. و لذا اگر شخصی با وسیله نقلیه خود از روی بیاحتیاطی و بیتوجهی و بدون رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی و با سرعت غیرمجاز حرکت کند و منجر به تصادف شود، در اینجا شخص با اختیار خود باعث این تصادف شده و از طرفی خداوند نیز اراده کرده که این شخص که رعایت مقررات نمیکند، به این صورت, نتیجه عمل خود را ببیند. چون خدا نخواسته خلاف قانون علّی و معلولی عمل کند, لذا حکمتش به انجام گرفتن سیر طبیعی نظام اسباب و مسببی تعلق گرفته است.
ولی گاهی اوقات انسان به وظیفه خود عمل کرده و تمام تلاش خود را به کار میگیرد و تمام شرایط و زمینهها را برای صورت گرفتن یک عمل مهیا میکند ولی به نتیجه مورد نظر نمیرسد، مثلاً شخصی تمام وسایل و شرایط سفر خود را در فلان تاریخ مهیا میکند، ولی در روز موعد اتفاقی برای او پیش میآید که نمیتواند مسافرت کند، اینجاست که انسان باید اراده حکیمانه خداوند را در نظر داشته باشد و بداند که خیر و مصلحتی در این حادثه و واقعه بوده است، شاید اگر میرفت اتفاق نافرجامی برای او پیش میآمد و هزاران شاید دیگر که البته اینها نیز خود بدون علت و سبب نیست اما از نوع اسباب غیر محسوس و معنوی است که انسان خود زمینه آنها را فراهم کرده است همچون دعا و صدقه و … سپس خدای حکیم و رحیم, لطف و رحمتش شامل این بنده می شود و او را از خطرات و بلایا حفظ می کند.
و لذا در قرآن کریم خداوند میفرماید:
«ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور»؛[10] هیچ حادثه و مصیبتی نه در زمین و نه در خودتان (به شما) نمیرسد، مگر آن که پیش از آن که آن را پدید آوریم, در کتابی است (و آن را اراده کردهایم) این کار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفتهاند، اندوهگین نشوید و به سبب آنچه بر شما داده شده شادمانی نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشی را دوست ندارد.
آنچه که در تفسیر این آیه آمده، دقیقاً پاسخ این سؤال را روشن میسازد، چرا که میفرماید: هر حادثه خوب و بدی چه در زمین (مانند قحطی، سیل، زلزله و…) و چه در جان و جسم آدمی (مانند بیماری و جراحت و مردن) تحت اراده و مشیت الهی صورت میگیرد.
و در آیه بعدی میفرماید: اینکه ما به شما خبر میدهیم که حوادث را قبل از اینکه حادث شوند، نوشتهایم و اراده کردهایم، به خاطر این است که از این به بعد دیگر به خاطر نعمتی که از دستتان میرود، اندوه مخورید و به خاطر نعمتی که خدا به شما میدهد خوشحالی مکنید، برای اینکه انسان اگر یقین کند، آنچه فوت شده باید میشد و ممکن نبود که فوت نشود و آنچه عایدش گشت باید میشد و ممکن نبود که نشود؛ چنین کسی نه در هنگام فوت نعمت خیلی غصه میخورد و نه در هنگام فرج و آمدن نعمت شاد میشود.
نتیجه:
از همه این مطالب که گفته شد، به این نتیجه میتوان رسید که اگر به انسان نعمتی برسد و یا نعمتی را از دست بدهد مسلما علت و مصلحتی در این میان بوده که خداوند تبارک و تعالی به اراده حکیمانه آن را اراده نموده است. ولی در عین حال در حوادث ناگوار، انسان نباید دست روی دست بگذارد و خود را تسلیم حوادث روزگار بداند. بلکه باید در رفع و جبران بدیها و کاستیها و نارساییها تلاش کند و تا جایی که میتواند، باید راه پیشگیری از حوادث ناگوار را بیابد و دنبال کند. اگر تمام تلاش و کوشش را به کار گرفت و به وظیفه خود عمل کرد، باز هم گرفتاریها بر انسان چیره شد،بداند مصالح دیگری درکار بوده که از دید ما پنهان است و از طرفی اگر نعمتی به او برسد، غرق در نعمتها نشود و منعم را از یاد نبرد و بداند نعمتهای دنیوی پایدار نمیباشد.
در یک کلام قرآن کریم چنین میفرماید:
« ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»؛[11] تمام نیکیها و پیروزیها و حسناتی که به تو میرسد از ناحیه خدا و آنچه از بدیها و ناراحتی ها و شکستها دامنگیر تو میشود، از ناحیه خود تو است. با توجه به این آیه قرآن می توان گفت که بسیاری از حوادثی که برای ما اتفاق می افتد، هر چند از سر جهل یا بی توجهی باشد، می تواند حکمتی داشته باشد، هر چند ممکن است ما به آن حکمت واقف نباشیم.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، نوشته جمعی از نویسندگان، ج 20، از صفحههای 439 و 447، و ج 4، از صفحههای 20 و 23، ناشر: دار الکتب الاسلامیه.
2. ترجمه تفسیر المیزان، نوشته علامه طباطبایی، ج 18، از صفحههای 86 و 87 و 102 و 103، ناشر دفتر انتشارات اسلامی.
3. کتاب داستانهایی از خدا، ج 1 و 2، نوشته قاسم میرخلف زاده، ناشر: انتشارات مهدی یار.
4. کتاب عقاید استدلالی، ج 1، نوشته علی ربانی گلپایگانی، ناشر: انتشارات نصایح، از ص 18 به بعد.
5. کتاب توحید، نوشته آیت الله دستغیب، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی.
پی نوشت ها:
[1] . میرخلف زاده، قاسم، داستانهایی از خدا، انتشارات مهدی یار، 1379، ج 2، ص 67.
[2] . روم/ 41.
[3] . اعراف/ 96.
[4] . شوری/ 30.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 20، ص 440.
[6] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 581، طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 18، ص 103.
[7] . خطبه 178.
[8] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 81، ص 198، مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 20، ص 446.
[9] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب تعجیل عقوبه الذنب، ح2، مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 20، ص 446.
[10] . حدید/ 22 و23.
[11] . نساء/ 79.