در جواب قسمت اوّل سؤال لازم به توضیح است هر هدف و مقصدی که انسان در زندگیش در پیش بگیرد، از شائبه نقص و محدودیت مبرّا نیست و پاسخگوی فطرت بینهایت طلب او نخواهد بود. مگر همان هدفی که خداوند برای خلقت انسان در نظر گرفته است که عبارت است از پیوند با خدا و به کمال قربی رسیدن، زیرا یکی از حقایق انکارناپذیر درباره انسان این است که شعاع امیال فطری او به سوی بینهایت امتداد دارد و هیچ کدام از آنها اقتضای محدودیت و توقف در مرتبه معینی را ندارد، بلکه همگی، انسان را به سوی بینهایت سوق میدهند.
بینهایت بودن خواستهای فطری انسان حتی از نظر فیلسوفان غیر الهی نیز قابل انکار نیست. بلکه این خصیصه از مهمترین اختلافات اساسی انسان و حیوان به شمار میرود.[1] از این رو مدام در تلاش و تکاپوی بیوقفه است و هرگز به کمال محدود، راضی و قانع نمیشود، امیال فطری انسان با این که به امور مختلفی تعلق میگیرند، سرانجام همه آنها به هم پیوند میخورند و ارضاء کامل و نهایی آنها در یک چیز خلاصه میشود و آن ارتباط با سرچشمه علم و قدرت و کمال است و این جز در سایه پیوند با آستان الهی و تقرب و نزدیکی به خدا امکان پذیر نیست.
بنابراین تنها راه منحصر به فرد برای کمال حقیقی و سعادت ابدی همان هدف مدنظر خداوند در خلقت انسان است.
امّا در مورد این که آیا انسان باید همین هدف را داشته باشد و مکلف به حرکت به سوی این کمال است یا نه؟ باید گفت که انسان اگر چه تکویناً آزاد آفریده شده است: «انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراًَ»[2] ما راه را به او (انسان)نشان دادیم خواه شاکر باشد ( و پذیرا گردد) یا ناسپاس. ولی تشریعاً موظف است که دین حق را که تنها راه کمال حقیقی انسان است بپذیرد، بنابراین انسان در زندگی، مکلف است هدفش را همان هدفی قرار دهد که مورد نظر خداوند است. و عقل و شرع و نقل بر این گفته گواهند.
امّا دلایل عقلی:
1. عقل حکم میکند اگر مقصد و هدف چیزی هرگز محقق نشود به وجود آمدن آن بیهوده است و اگر بشر به طی نمودن هدف از خلقت و تلاش برای رسیدن به آن مکلف نباشد آن هدف هرگز محقق نخواهد شد مگر برای عده بسیار کمی آن هم به صورت اتفاقی. و اگر بشر به هدف از خلقت نرسد و آن هدف محقق نشود، خلقتش بیهوده میشود و این نقض غرض است و باطل.
2. انسان فطرتاً خواهان کمال حقیقی است و آن چه را فطرت، طلب میکند باید انسان در پی آن باشد. بنابراین برای ارضاء فطرت خدادادی لازم است انسان در پی کمال حقیقی باشد.
3. از آن جا که خداوند، خالق انسان است و بر خیر و شر انسان احاطه دارد و از این جهت کاملترین و بهترین راه را فقط او میتواند برای سعادت انسان ترسیم نماید بنابراین تنها هدف عالی و کامل، همان هدفی است که خدا برای انسان در نظر گرفته است و بقیه اهداف، ناقص و محدود هستند و عقل حکم میکند که هدف عالی و تمام بر هدف ناقص رجحان دارد. بنابراین هدف انسان باید همان هدف حقیقی باشد.
4. عقل حکم میکند که هر مخلوقی باید مطیع خالق خود باشد و معلول باید تابع علتش و کمال هر موجودی در این است که بر اساس نظام تکوینی خویش حرکت کند. بنابراین انسان که مخلوق و معلول خداست باید در عمل، عبد و مطیع او باشد.[3] و عبد و مطیع خدا بودن همان راه رسیدن به کمال حقیقی و هدف از خلقت است.
و امّا دلیل نقلی:
1. مهمترین کمالی که در قرآن مطرح است عبودیت انسان برای خداست، زیرا قرآن کریم هم معراج انسان را بر اساس عبودیت میداند (سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی…)[4] و هم نزول وحی و کتاب الهی را بر مدار عبودیت وی یاد میفرماید: «الحمدلله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا»[5]؛ حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده)اش نازل کرد و هیچ گونه کژی در آن قرار نداد.
و این عبودیت، مورد امر الهی قرار گرفته و انسان مکلف به آن است چنان که در سوره یس میفرماید: «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»[6]؛ و مرا بپرستید که این راه مستقیم است.
2. طبق آیات شریفه قرآن، ملک و ملکوت جهان و انسان و آسمانها و زمین و هر آن چه که در آنهاست به دست خداوند است «تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر»[7]؛ پربرکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست. و نیز همه موجودات کوچک و بزرگ عبد خداوند و مطیع و منقاد و مسبّح و خاضع و ساجد اویند. «افغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات و الارض…»[8]؛ آیا آنها غیر از آیین خدا میطلبند و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند در برابر او تسلیمند و نیز «و لله یسجد من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ و الاصال»[9]؛ تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند ـ از روی اطاعت یا اکراه ـ و همچنین سایههایشان هر صبح و عصر برای خدا سجده میکنند.
بنابراین لازم است انسان برای رسیدن به کمال و سعادت در زندگی فردی و اجتماعی خود عبد خداوند باشد و تنها قانون کامل و سعادتآور که همان قانون الهی است را بپذیرد.[10]
حاصل آن که بر اساس دلائل عقلی و نقلی انسان مکلف است هدف خود را در زندگی همان هدف مورد نظر خداوند قرار دهد.
امّا در مورد این که سرنوشت کسانی که به دلائل مختلف به هدف اصلی نایل نشوند چیست؟ باید گفت انسان، وقتی به کمال میرسد که در راه صحیح حرکت کند و آن چه برای کمالش مفید است جذب کند و آن چه در این مسیر برای او زیان آور است دفع نماید.
حال به هدف اصلی و کمال نرسیدن یا به علت جهل به حق است یا به علت عدم پذیرش حق و یا عدم عمل به آن است و اگر شخصی در این زمینه مقصر باشد و عناد ورزیده باشد باید عقوبت شود و مورد عفو قرار نمیگیرد ولی اگر مقصر نباشد مورد عفو و رحمت الهی قرار میگیرد.
علامه طباطبایی (ره) در این زمینه میفرماید: «خداوند جهل به دین و هر گونه ممنوعیتی از اقامه شعائر دینی را به عنوان ظلم معرفی میکند که مشمول عذاب الهی میگردد ولی مستضعفین را از این قسمت استثناء نموده و عذر آنان را به دلیل مستضعف بودن میپذیرد.[11]
و مستضعف به شخصی گفته میشود که به حق رهبری نشده و در عین حال از کسانی است که اگر حق برایش واضح گردد از آن پیروی خواهد کرد ولی بر اثر عوامل مختلفی حق برای او مخفی مانده است و این درباره کسانی صدق میکند که در سرزمینی گرفتار شدهاند که در آن جا بر اثر نبودن دانشمند مطلع بر تفاصیل معارف، راهی برای تلقّی و فراگرفتن معلومات دینی ندارند و نیز درباره کسانی که بر اثر شکنجههای طاقت فرسا نتوانند به مقتضای معارف دینی عمل کنند و در عین حال به واسطه ضعف فکری یا بیماری یا ناتوانی بدنی یا فقر مالی و امثال آن قدرت هجرت به سرزمین های اسلامی را ندارند، صادق میآید و نیز درباره کسانی که ذهنشان به راه حق و حقیقت نائل نشده صدق می کند.
حکما و فلاسفه اسلام در این باره می گویند کسانی که عناد ورزیدهاند و هدف مورد نظر خدا را دنبال ننمودهاند معاقب و معذب خواهند بود، ولی کسانی که عناد نورزیدهاند بلکه در پیگیری هدف الهی از خلقت، عذر داشتهاند مورد عفو و رحمت الهی قرار میگیرند[12].
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- ولا یت فقیه ولایت فقاهت وعدالت، عبد الله جوادی آملی.
2- خود شناسی برای خود سازی، محمدتقی مصباح.
پی نوشت ها:
[1] . برای بحث تفصیلی در این باره میتوانید به کتاب ر.ک: خود شناسی برای خودسازی، از استاد مصباح یزدی مراجعه کنید.
[2] . انسان/ 3.
[3] . جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، انتشارات اسراء، چاپ دوّم، 1379، ص 48.
[4] . اسرا/ 1.
[5] . کهف/ 1.
[6] . یس/ 61.
[7] . ملک/ 1.
[8] . آل عمران/ 83.
[9] . رعد/ 15.
[10] . دو دلیل نقلی فوق از کتاب ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت نوشته آیت الله جوادی آملی، استفاده گردیده است.
[11] . اشاره به آیات 97 و 98 سوره نساء.
[12] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انشارات صدرا، ج1، ص 327 و 328.