به نحو اجمال و خلاصه باید بگوییم در تفاسیر آیات و در روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ و اقوال بزرگان و اندیشمندان در این باره چند نظر وجود دارد که عبارتند از:
1. هابیل با خواهر دو قلوی قابیل و قابیل با خواهر دوقلوی هابیل ازدواج کردند و ازدیاد نسل صورت پذیرفت.[1]
2. خداوند متعال حوریههایی را (دو حوریه) از بهشت فرستاد و پسران آدم ـ علیه السّلام ـ هابیل و قابیل با آنان ازدواج کردند و نسل انسان ازدیاد یافت. [2]
3. خداوند متعال حوریهای را برای هابیل و جنّی را برای قابیل فرستاد و آن دو با آنها ازدواج کردند و فرزندانی را به وجود آوردند که در نتیجه تکثیر نسل صورت گرفت.[3]
4. خداوند متعال چهار حوری را یکبار و بار دیگر چهار جنّی را فرستاد که با فرزندان آدم ـ علیه السّلام ـ ازدواج کردند و نسل آدم زیاد شد.
5. فرزندان آدم و حوّا با فرزندان انسانهای باقیمانده از نسلهای گذشته پیش از آدم و حوا ازدواج کردند و دارای فرزندانی شدند که نسل بشر از آنها میباشند.[4]
امّا تفصیل اقوال و انظار قرار ذیل است:
1. قول اول:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ … »؛[5] ای مردم، از پروردگارتان که شما را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید، در آیه شریفه میفرماید: «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً الایه»؛[6] و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد.
از این جمله استنباط میشود که نسل انسان موجود منحصراً به آدم و همسرش منتهی میشود و هیچ موجود دیگری در این امر مشارکت ندارد، چرا که خداوند متعال میفرماید: «مِنهُما» یعنی از آدم و حوّاء، و اگر غیر از آن دو کسی یا موجودی شرکت میداشت، باید میفرمود: «و بثّ منهما و من غیرهما» و یا الفاظی دیگر میآورد که در برگیرنده و رساننده این معنا باشد که موجوداتی دیگر در ازدیاد نسل بشر شرکت داشتهاند، و این امر که نسل حاضر فقط به آدم و حوا منتهی می شود مستلزم آن است که فرزندان آنها با هم ازدواج کرده اند، یعنی خواهران با برادران، ازدواج کرده اند و تکثیر نسل صورت گرفته است.
امّا این که این ازدواج در اسلام حرام است و در شرایع سابق هم این چنین بوده است. باید توجه داشت که، این یک حکم تشریعی است که تابع مصالح و مفاسد است و تکوینی نیست که غیرقابل تغییر باشد و زمام این امر به دست خداوند تبارک و تعالی است، «یفعل مایشاء و یحکم ما یرید» پس جائز است که روزی به خاطر ضرورت، مباح باشد و سپس حرام گردد، چون ضرورت، برطرف شده است و به خاطر جلوگیری از انتشار فحشاء و فساداباحه برداشته شده است.
و اگر کسی اشکال کند و بگوید که خلاف فطرت است و خداوند دین را مطابق با فطرت تشریع کرده است؛ جواب این است که فطرت، منافی آن نیست و به خاطر تنفر از این نوع مباشرت به خلاف آن دعوت نمیکند بلکه به خاطر آن که به فحشاء و شیوع فساد و بطلان غریزه عفّت و ارتفاع عفّت از مجتمع انسانی منتهی نشود خلاف فطرت به نظر میرسد و حرام شده است و در مجتمع انسانی امروز، این ازدواج و مباشرت، فجور و فحشاء است امّا در مجتمع انسانی آن روز اینطور نبوده است، و مشیّت الهی در آن روز تعلق گرفته است که تکثیر و انتشار نسل بشر از ازدواج خواهر و برادر حاصل شود.
و اگر کسی اشکال کند که ازدواج خواهر و برادر مخالف قوانین طبیعی است که آن قوانین، قبل از به وجود آمدن مجتمع انسانی جاری بوده است و اختلاط و انس گرفتن در منزل واحد غریزه عشق و میل غریزی را از بین میبرد هم چنان که بعضی از علمای حقوق و روانشناس بر این عقیده هستند؛ درجواب میگوییم که این متوقف بر صورتی است که ضرورتی در بین نباشد و مخصوص به آنجایی است که قوانین وضعیه غیر طبیعیهای که حافظ مصالح جامعه است درکار نباشد، و گرنه معظم قوانین معمول و اصول دائره در حیات امروز غیرطبیعی است[7] و درباره این قول خلاصهای از یک روایت را در بحار الانوار که بسیار جالب است ذکر میکنیم:
در روایت آمده است که حوا در هر بطن یک پسر و یک دختر میزایید یعنی در اولین بطن، قابیل و خواهرش اقلیما و در بطن دوم هابیل و خواهرش لبوذا متولد شدند، وقتی آن ها بزرگ شدند و به سن ازدواج رسیدند، خداوند به آدم امر کرد که قابیل خواهر هابیل و هابیل خواهر قابیل را به عقد خود درآورند، هابیل راضی شد، ولی قابیل نپذیرفت و از امر پدرش سر باز زده و گفت این امر خدا نیست و خواهر من زیباتر است. خداوند امر کرد که آن دو برای تقرب به پروردگار قربانی کنندو قربانی هر کدام قبول شد رأی او پذیرفته شود…[8] ادامه حدیث تا آن جا که میفرماید:
وقتی که عمر آدم ـ علیه السّلام ـ صد و سی سال بود و پنج سال از قتل هابیل گذشته بود حواء، شیث را به دنیا آورد و اسمش را «هبه الله» گذاشتند، یعنی به جای هابیل، خداوند او را به آنها بخشید و وصیّ و ولیّ عهد آدم بود و… .
امّا درباره سایر اقوال:
با توجه به روایات و تفاسیر :
الف. حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: اینکه برادران و خواهران با هم ازدواج کرده باشند، شدیداً مورد انکار است و پذیرفتنی نیست و میفرماید: بعد از شیث، یافث بدنیا آمد، امّا شیث و یافث دیگر خواهر دوقلو نداشتند و خداوند به خاطر حرمت ازدواج خواهر با برادر که در لوح محفوظ چنین آمده است،در عصر روز پنجشنبهای یک حوری از بهشت فرستاد که اسمش «برکت» بود پس امر کرد خداوند عزوجل این که آدم ـ علیه السّلام ـ شیث را با «برکت» تزویج کند و آدم این چنین کرد. سپس در بعدالظهر فردای آن روز یعنی در روز جمعه حوریه ائی از بهشت که اسمش «منزلت» یا «نزلت» بود فرود آورده، پس امر کرد خداوند عزوجل به آدم که او را به عقد یافث در آورد و آدم این چنین کرد. و هر کدام دارای فرزند شدند، برای شیث پسری و برای یافث دختری متولد شد،که خداوند امر کرد به آدم که این دختر و پسر را به عقد هم درآورد که دختر عمو و پسرعمو بودند و آدم این کار را انجام داد و فرزندان آنها به دنیا آمدند و نسل بشر تکثیر شد و فرزندان برگزیده از نبیین و مرسلین از نسل آن دو هستند.[9]
ب. و در روایت دیگر امام باقر ـ علیه السّلام ـ میفرماید: خداوند عزوجل فرود آورد حوریهای را از بهشت به سوی آدم و تزویج کرد یکی از پسرانش را به او و پسر دیگرش را با جنّی که خداوند فرستاده بود تزویج کرد و آنها هم فرزنددار شدند و توالد کردند و زیاد شدند.[10]
ج. و درروایت دیگر امام باقر ـ علیه السّلام ـ میفرماید: آدم چهار فرزند پسر داشت که خداوند چهار حوریه را برای آنها فرستاد و هر یک از آنان با یکی از حوریهها ازدواج کردند و فرزنددار شدند. سپس خداوند حوریهها را بالا برد و این چهار پسر با چهار دختر جنّی ازدواج کردند و فرزندانی از آنها به دنیا آمدند و نسل آدم زیاد شد. بنابراین هر کسی که صبور و بردبار باشد از آدم است و هر کسی که زیبا باشد از حور العین و هر کسی که زشت و بدخلق باشد از جن است.[11]
د. در بعضی از کتب آمده است که فرزندان آدم با فرزندان نسناس که ماقبل از آدم بوده است ازدواج کردند و نسل انسان زیاد شد.[12]
با توجه به آیه ی نخست سوره ی نساء به این نتیجه می رسیم که قول اول متقن و مبرهن میباشد و اقوال دیگر ضعیف است
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبائی.
2. قصه های قر آن، تر جمه محمود حکیمی.
پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 4، صص 138 و 151.
[2] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، جدید، ج 11، ص 218، ح 2.
[3] . همان، ح 18.
[4] . کتاب قصههای قرآن، ترجمه محمود حکیمی، قصه حضرت آدم.
[5] . نساء/ 1.
[6] . نساء/ 1.
[7] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج4، ص 138.
[8] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، ج 11، ص 218.
[9] . همان.
[10] . همان.
[11] . همان.
[12] . قصههای قرآن، قصه حضرت آدم.