چکیده
بحث بدا یکی از مباحث مهم و پردامنه در میان مباحث شیعه است. این بحث با موضوعات فراوانی از جمله ظهور حضرت مورد بررسی قرار گرفته است. برخی با بیان پیوند این مقوله با برخی مباحث مربوط به ظهور بدا را در زمان و نشانههای ظهور قابل بررسی دانسته و بین آن دو ارتباط برقرار کردهاند.
به نظر میرسد نه فقط بدا در بحث اصل ظهور، که در زمان و نشانهها نیز هیچگونه جایگاه و ارتباطی ندارد.
اگرچه بررسی دقیق از نظر سند و محتوا مجال بیشتری را طلب میکند، اما در یک بررسی عمومی میتوان به عدم ارتباط بدا به مباحث یاد شده تصریح کرد.
مقدمه
یکی از باورهای ویژه شیعه با بهرهمندی از رهنمودهای اهل بیت علیهم السلام اعتقاد به بداء است. این باور در بحثهای گوناگونی مورد توجه قرار میگیرد؛ از جمله در بحث ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف موضوعات ظهور، فراوان است؛ ولی بحث بداء در سه بخش مطرح میشود: اصل، زمان و نشانههای ظهور.
در اصل ظهور، هیچ کس به بداء اشاره نکرده است؛ ولی بعضی با استناد به برخی سخنان، آن را در زمان و نشانهها مطرح کردهاند که به نظر میرسد دلیل آنها بر این ادعا، نیازمند بررسی است. در این نوشتار، تلاش میکنیم در حد ممکن به عرصههای سهگانه بحث اشاره و دلیلها بررسی شود.
پیش از ورود به بحث، مناسب است ابتدا به معناشناسی بداء در لغت و اصطلاح و سپس به دیدگاه معصومان علیهم السلام اشاره شود.
1. معنا شناسی بداء در لغت و اصطلاح
بداء (به فتح باء) در لغت به معنای ظاهر شدن، هویدا شدن، پدید آمدن رأی دیگر در کاری یا امری است (ابن منظور، 1997: ج14، ص66؛ طریحی، 1415: ج1، ص167؛ عسکری، 1412: ص19؛ مصطفوی، 1360: ج1، ص235). در قرآن نیز به همین معنا آمده است؛ آنجا که میفرماید: (ثُمَّ بَدَا لهَُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الاَْیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتی حِینٍ)؛ آن گاه پس از دیدن آن نشانهها، به نظرشان آمد که او را تا چندی به زندان افکنند (یوسف، 35).
این آشکار شدن پس از پنهان بودن فقط برای انسان پدید میآید و درباره خداوند، هرگز چنین نخواهدبود؛ چرا که لازمهاش این است که خداوند به آن موضوع آگاهی نداشته باشد که این، امر محالی برای خداوند است.
آری؛ خداوند به همه چیز، در همه زمانها و مکانها ـ چه حاضر باشند و چه غایب، چه موجود باشند و چه فانی و چه در آینده پدید آیند ـ علم حضوری دارد.
قرآن کریم در این باره میفرماید: (إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِِ)؛ در حقیقت، هیچ چیز )نه( در زمین و نه در آسمان بر خدا پوشیده نمیماند (آل عمران، 5).
پیراسته بودن خداوند متعال از هرگونه نادانی و کاستی از یک سو و روایاتی که بداء را به خداوند نسبت دادهاند، از سوی دیگر، زمینهای فراهم کرده است تا مسأله بداء ـ برخلاف دیدگاه اهل سنت ـ (1) به طور گسترده در منابع کلامی و تفسیری شیعه مورد توجه و پژوهش قرار گیرد؛ به گونهای که کتابهای مستقلی در این زمینه به نگارش در آمده است. (2)
در اینگونه کتابها به طور عام دو بحث همواره مورد دقت بوده است:
نخست مفهومشناسی بداء در لغت و اصطلاح و اینکه چگونه باور به آن، مستلزم انتساب نادانی به خداوند نیست.
دیگر اینکه باور یادشده، میتواند در تصحیح نگرش انسان به اداره جهان از سوی خداوند مؤثر باشد. این منابع به طور عموم، بحث را اینگونه مطرح میکنند که بنا بر آیات قرآن، خداوند متعال دو لوح دارد:
الف. لوح محفوظ
لوحی که آنچه در آن نوشته میشود، به هیچ صورت پاک نشده و در آن تغییری صورت نمیگیرد؛ چرا که مطابق علم الهی است:
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ)؛ آری؛ آن قرآنی ارجمند است که در لوحی محفوظ است (بروج، 21و22).
ب. لوح محو و اثبات
در قرآن کریم میخوانیم: (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ)؛ خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات مىکند، و اصل کتاب نزد او است (رعد، 39).
نیز میفرماید: (ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ)؛ آن گاه مدّت را )برای شما عمر( مقرّر داشت. و اجَل حتمی نزد او است (انعام، 2).
بنا بر شرایط و سنتهای الهی، سرنوشت شخص یا جریانی به شکلی خاص میشود، با از بین رفتن آن سنتها یا مطرح شدن سنتهای نوین، سرنوشت آن شخص یا آن جریان مناسب سنتهای جدید قرار میگیرد.
فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ کِتَاباً فِیهِ مَا کَانَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ فَوَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَمَا شَاءَ مِنْهُ قَدَّمَ وَ مَا شَاءَ مِنْهُ أَخَّرَ وَ مَا شَاءَ مِنْهُ مَحَا وَ مَا شَاءَ مِنْهُ أَثْبَتَ وَ مَا شَاءَ مِنْهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ مِنْهُ لَمْ یَکُنْ؛
خداوند کتابی نوشته است که در آن تمام آنچه بوده و خواهد بود، ثبت شده و آن را پیش روی خود نهاده است؛ هر چه را بخواهد، جلو میاندازد و هر چه را بخواهد، تأخیر میاندازد؛ هر چه را بخواهد، محو و هر چه را بخواهد، اثبات مینماید؛ هر چه را بخواهد، موجود میشود و هر چیز را نخواهد، نمیشود (عیاشی، 1380: ج2، ص216).
و نیز ابن سنان از آن حضرت علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
إِنَّ اللَّهَ یُقَدِّمُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مَا یَشَاءُ وَ یَمْحُو مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ مَا یَشَاءُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ وَ قَالَ فَکُلُّ أَمْرٍ یُرِیدُهُ اللَّهُ فَهُوَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَصْنَعَهُ لَیْسَ شَیْءٌ یَبْدُو لَهُ إِلَّا وَ قَدْ کَانَ فِی عِلْمِهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَبْدُو لَهُ مِنْ جَهْلٍ؛
خداوند هر چه را بخواهد، پیش میاندازد و هر چه را بخواهد، مؤخر میکند و هر چه را بخواهد، محو و هر چه را بخواهد، اثبات میکند «و ام الکتاب» نزد او است و فرمود: «هر چیزی را که خدا اراده میکند، پیش از آنکه آن را پدید آورد، در علم او وجود دارد. چیزی بر او آشکار نمیشود، مگر اینکه در علم او بوده است. همانا برای خدا از روی جهل، چیزی آشکار نمیشود (همان، ص218).
صاحب تفسیر المیزان پس از نقل روایات یاد شده مینویسد:
روایات در باب بداء از امامان علیهم السلام بسیار زیاد وارد شده است و با کثرتی که دارد، دیگر نباید به گفته آنها که گفتهاند: «خبر بداء، خبر واحد است»، اعتناء کرد.
این روایات ـ بهطوری که ملاحظه میفرمایید ـ بداء به معنای علم بعد از جهل را نفی میکند. از نظر این روایات، علم خدای متعال که عین ذات او است، مانند علم ما، به جهل تبدیل نمیشود؛ بلکه بداء، به معنای ظهور امری است از ناحیه خدای متعال، بعد از آنکه ظاهر، مخالف آن بود. پس بداء عبارت است از محو اول و اثبات ثانی و خدای سبحان، عالم به هر دو است.
این، حقیقتی است که هیچ صاحب عقلی نمیتواند انکارش کند؛ برای اینکه برای امور و حوادث، دو وجود پیش بینی و تصور میشود: یک وجود به حسب اقتضای اسباب ناقص از قبیل شرط یا علت یا مانعی است که قابل تخلف است، و یک وجود دیگر بر حسب اقتضای اسباب و علل تامه، آنکه این وجود بر خلاف وجود اول وجودی است ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف.
آن دو کتابی که آیه مورد بحث معرفی میکند، یعنی کتاب محو و اثبات و ام الکتاب، یا عبارتند از همین دو مرحله از وجود، یا مبدأ آن دو. هر چه باشد، این مسأله که امری یا ارادهای از ناحیه خدای تعالی ظاهر گردد که خلاف آن توقع میرفت، مسألهای است واضح که جای هیچگونه تردید در آن نیست.
و در پایان، دیدگاه خود را اینگونه بیان میکند:
آنچه به نظر ما میرسد، این است که نزاع در ثبوت بداءـ هم چنان که از احادیث امامان اهل بیت علیهم السلام برمیآید ـ و نفی آن، هم چنان که دیگران معتقدند، نزاعی است لفظی که با کمی دقت، خود به خود از بین میرود؛ به همین سبب بود که ما در این کتاب، بحث جداگانهای به این مسأله اختصاص ندادیم، با اینکه روش ما این بود که برای هر مسأله علمی بحثی اختصاص دهیم.
دلیل ما بر اینکه نزاع در بداء نزاع لفظی است، این است که آنهایی که منکر آنند، چنین استدلال میکنند که قول به بداء مستلزم تغیر علم خدا است؛ حال آنکه این استلزام در بداء ما آدمیان است، و در ما است که مستلزم تغیر علم است، و اما بداء به آن معنایی که در روایات آمده است، مستلزم چنین اشکالی نیست (طباطبایی، 1361: ج11، ص523).
یکی دیگر از تفسیرهای معاصر نیز به اجمال درباره بداء چنین نوشته است:
بسیار میشود که ما طبق ظواهر علل و اسباب، احساس میکنیم که حادثهای به وقوع خواهد پیوست یا وقوع چنین حادثهای به یکی از پیامبران خبر داده شده؛ در حالی که بعدا میبینیم آن حادثه واقع نشد، در این هنگام میگوییم «بداء» حاصل شد؛ یعنی آنچه را به حسب ظاهر ما واقع شدنی میدیدیم و تحقق در آن را قطعی میپنداشتیم، خلاف آن ظاهر شد (مکارم شیرازی، 1380: ج1، ص246).
بنابراین بر خلاف پندار مخالفان، دیدگاه شیعه به بداء، هیچگونه نقص و جهلی را متوجه خداوند نمیکند.
2. بداء از دیدگاه پیشوایان معصوم علیهم السلام
بداء در روایات شیعه با اهمیت فراوان تلقّی شده است؛ بدانگونه که برخی بزرگان به صورت مستقل با این عنوان به نگارش آثاری اقدام کرده (نجاشی، 1407: صص88 و219 و257 و326 و334 و350؛ طوسی، 1411: صص25 و102) یا با سامان دادن بابی مفصل در کتاب روایی خود، روایات معصومان علیهم السلام در این زمینه را گردآوردهاند؛ از جمله مرحوم کلینی در کتاب کافی، شانزده روایت در این زمینه نقل کرده است که توجه به مضمون همه این روایات، تصور کلی باور به بداء را، آسان میکند (کلینی، 1365: ج1، ص146). برخی از این روایات از این قرارند:
امام باقر یا امام صادق علیها السلام فرمود: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ؛ خداوند به چیزی مانند بدا پرستش نشده است» (همان: ح1).
امام صادق علیه السلام فرمود: «مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ؛ خداوند به چیزی مانند بداء بزرگ شمرده نشده است» (پیشین).
و در روایتی دیگر فرمودهاند: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْقَوْلِ بِالْبَدَاءِ مِنَ الْأَجْرِ مَا فَتَرُوا عَنِ الْکَلَامِ فِیهِ؛ اگر مردم پاداش اعتقاد به بداء را میدانستند، در سخن گفتن از آن، سستی نمیکردند (همان: ص148).
مرحوم طریحی از لغتشناسان بزرگ پس از بیان معنای لغوی به روایتی اشاره کرده در توضیح مینویسد:
وقوله: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً (قَطُّ إِلَّا بِتَحْرِیمِ الْخَمْرِ وَ أَنْ) (حتی) یُقِرَّ لِلَّهِ بِالْبَدَاءِ» (کلینی، همان: ج1، ص148 و ج8، ص165)؛ أی یقر له بقضاء مجدد فی کل یوم بحسب مصالح العباد لم یکن ظاهرا عندهم، وکإن الإقرار علیهم بذلک للرد علی من زعم أنه تعالی فرغ من الأمر، وهم الیهود، لأنهم یقولون: «إن الله عالم فی الأزل بمقتضیات الأشیاء فقدر کل شیء علی وفق علمه» (طریحی، همان: ج1، ص167-168).
شیخ صدوق در کتاب توحید در باب بداء پس از نقل روایات در این باره، نگاه برخی مخالفان و نیز نسبت دادن برخی بحثها به شیعه را نادانی و جهالت دانسته است.
مرحوم مجلسی نیز با سامان دادن بابی با عنوان «البداء و النسخ» افزون بر چهل صفحه، ضمن اشاره به برخی آیات در اینباره، به گردآوری روایات مربوط پرداخته است و ذیل برخی روایات، توضیح ارائه کرده است. سرانجام در پایان روایات، به تفصیل درباره بداء و نسخ، بحث کرده است (مجلسی، 1404: ج4، ص92-134).
البته پیشوایان معصوم علیهم السلام افزون بر تأکید بر معنای درست بداء، به برداشت نادرست نیز اشاره کرده، شیعیان را از آن پرهیز دادهاند. امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَبْدُو لَهُ فِی شَیْءٍ الیوم لَمْ یَعْلَمْهُ أَمْسِ فَابْرَءُوا مِنْهُ؛ هر کس گمان برد خداوند، چیزی را که دیروز نمیدانسته، امروز از آن آگاهی یافته و تغییر نظر داده است، از او بیزاری بجویید (شیخ صدوق،1395: ج1، ص70).
با درک صحیح مسأله بداء، انسان درمییابد که در جایگاه هر انتخاب و انجام هر کاری خداوند، ناظر او است و بر اساس همین انتخاب و عملکرد، مقدرات وی در هر لحظه از سوی خداوند رقم میخورد(3) برخلاف پندار یهود که خداوند پس از خلقت، از تدبیر امور عالم دست کشیده است(4) بنابراین بداء در حقیقت، تغییر در علم الهی نیست؛ بلکه تغییر در مقدّرات غیر محتوم است. آیات قرآن افزون بر یادآوری این اصل کلی، سرنوشت انسانها را به وسیله خواست خود آنها(5) تغییرپذیر دانسته است.
شیخ مفید در بخشی از کتاب تصحیح الاعتقاد پس از آنکه یگانه راه در بحث بداء را نقل دانسته، در این باره اینگونه نوشته است:
فالمعنی فی قول الإمامیه «بدا لله فی کذا» أی «ظهر له فیه» و معنی «ظهر فیه» أی «ظهر منه» و لیس المراد منه تعقب الرأی و وضوح أمر کان قد خفی عنه و جمیع أفعاله تعالی الظاهره فی خلقه بعد أن لم تکن فهی معلومه له فیما لم یزل و إنما یوصف منها بالبداء ما لم یکن فی الاحتساب ظهوره و لا فی غالب الظن وقوعه فأما ما علم کونه و غلب فی الظن حصوله فلا یستعمل فیه لفظ البداء؛ پس معنا در گفته امامیه که میگوید: «برای خدا در فلان چیز، بدا حاصل شد» یعنی «آشکار شد برای او» و این، به معنای آشکار شدن از او است. مقصود این نیست که برای خداوند، رأی جدیدی پیش آمد و چیزی که پنهان بود، بر او آشکار شد. و همه کارهای خداوند که پس از نبودن، در آفرینش آشکار میشود، برای خداوند همواره معلوم بوده است؛ بنابراین جایی بدا گفته میشود که آشکار شدن آن، هرگز به گمان نمیآمده و وقوع آن هم تصور نمیشده است؛ اما جایی که آشکار شدن پیشبینی میشده یا اینکه حاصل شدن آن گمان میرفته است، لفظ بدا در آن به کار نمیرود (مفید، 1413: ص65).
پی نوشت ها :
1. بیشتر اهل سنت با ارائه تعریفی نادرست برای بداء ـ که مستلزم جهل، تغییر و تبدل در خداوند میشود ـ و نسبت دادن آن به شیعه، آن را غیر جایز دانستهاند در حالی که هیچ یک از بزرگان شیعه اینگونه بداء را به خداوند نسبت ندادهاند. (نک: جصاص، 1415: ج1، ص651؛ ابو لیث سمرقندی، بیتا: ج1، ص109؛ ابن اثیر، 1364: ج1، ص 109؛ ثعالبی، 1418: ج1، ص 101.
2. تشریح و تفصیل این مطلب در کتابهای کلامی و تفسیری به طور مفصل آمده است و از محلّ بحث این مقال نیز خارج است؛ لذا به طور خلاصه به این مطلب بر اساس استفاده از اخبار و سخنان دانشمندان اشاره میکنیم.
3. (… کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ) (الرحمن، 29).
4. (وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ… ) (مائده، 64).
5. (انَّ اللَّهَ لا یُغَیّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیّروا ما بِانفُسِهِم) (رعد، 11).