پرسشها و شبهات عاشورایی(6)

پرسشها و شبهات عاشورایی(6)

نویسنده:سید امیرحسین کامرانی راد
کیفیت عطش و تشنگى در کربلا چگونه بوده است؟
از گزارش‌هاى معتبر تاریخى، چنین به دست مى‌آید که سه روز قبل از شهادت امام حسین )ع( )در روز هفتم محرّم( دستورى از عبیداللَّه بن زیاد از این قرار به عمر بن سعد ابلاغ شد که: »بین حسین و آب فاصله انداز و مگذار که قطره‌اى از آن بنوشند« و این عمل را نوعى انتقام در مقابل بستن آب بر عثمان تلقى کرد(1)
ابن سعد به مجرد دریافت این دستور، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار، مأمور مراقبت از شریعه فرات به منظور جلوگیرى از دسترسى امام )ع( و یارانش به آب کرد.(2) در این دو سه روز امام )ع( و یارانش از طرق مختلف سعى در دسترسى به آب داشتند زیرا تحمل تشنگى در آن بیابان سوزان- به ویژه با آن کاروان مشتمل بر زنان و کودکان- بسیار طاقت فرسا بود.
در برخى از گزارش‌ها چنین آمده است: امام حسین )ع( در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه‌هایى کرده بود اما وقتى گزارش آن به ابن زیاد رسید و او دستور شدّت عمل بیشتر و ممانعت از حفر چاه را به ابن سعد ابلاغ کرد.(3)
همچنین گزارشى از حمله شبانه حضرت عباس )ع( به همراه سى سوار و بیست پیاده به پرچمدارى نافع بن هلال به فرات در منابع معتبر نقل شده است. آنان پس از درگیرى با گروه عمرو بن حجاج، موفق به پر کردن بیست مشک آب مى‌شوند.(4)
زمان دقیق این گزارش نقل نشده است اما در آن عبارت »ولمّا اشتد على الحسین و اصحابه العطش« )چون تشنگى بر حسین و یارانش فشار آورد( آمده است. برخى از گزارش‌ها حکایت از ریختن آب از سوى امام )ع( بر چهره خواهرش زینب )س( در روز عاشورا دارد زیرا وقتى او اشعار آن حضرت مبنى بر نزدیک بودن شهادتش را شنید، از حال رفته بود.(5)
این گزارش اجمالًا دلالت بر وجود آب در شب عاشورا مى‌کند علامه مجلسى در بحارالانوار مسأله عدم مضیقه آب را در صبح روز عاشورا- حتى براى آشامیدن- با صراحت بیشترى مطرح مى‌کند. در این گزارش چنین آمده است:
»ثم قال لاصحابه: قوموا فاشربوا من الماء یکن آخر زادکم و توضؤوا و اغتسلوا و اغسلوا ثیابکم لتکون اکفانکم ثم صلّى بهم الفجر«(6) »سپس امام )ع( به اصحاب خود فرمود: برخیزید و آب بنوشید که آخرین آذوقه شما از دنیا است و وضو بگیرید و غسل کنید و لباس‌هاى خود را با آن بشویید تا کفن‌هاى شما باشد. آن‌گاه امام )ع( نماز صبح را با آنان به جماعت خواند«.
از عبارت »یکن آخر زادکم« و نیز از گزارش‌هاى مربوط به روز عاشورا چنین استفاده مى‌شود که پس از اتمام این ذخیره آبى، دیگر دسترسى به آب میسّر نشد و امام )ع( و یاران و خاندانش در آن گرماى طاقت فرساى کربلا تا هنگام شهادت، علاوه بر مبارزه سنگین با دشمن با تشنگى شدید نیز دست به گریبان بودند.
علامه مجلسى )ره( در ادامه گزارش خود سخن از ریشخند یکى از لشکریان عمر بن سعد به نام تمیم بن حصین خزارى به میان آورده که مى‌گوید:
»اى حسین، و اى یاران حسین آیا به آب فرات نمى‌نگرید که چگونه همانند شکم مار مى‌درخشد به خداوند سوگند از آن قطره‌اى نخواهید آشامید تا آنکه مرگ را دریابید«(7)
حرّ نیز در روز عاشورا و در هنگام نصیحت به کوفیان، آنان را به جهت ممانعت از دسترسى امام )ع( و یارانش به آب فرات توبیخ کرده است.(8)
همچنین گزارش تلاش امام )ع( براى به دست آوردن آب و ممانعت شمر از آن و ریشخند او به آن حضرت و نفرین امام )ع( بر او در برخى از منابع آمده است.(9)
علامه مجلسى )ره( روایتى را نقل مى‌کند که مضمون آن درخواست عباس براى مبارزه و مأمور شدن او از طرف امام )ع( به منظور آوردن آب براى اطفال و کودکان حرم مى‌باشد. همان‌گونه که مشهور است، عباس )ع( موفق به آورن آب نشد و در راه بازگشت به شهادت رسید.(10)

پی نوشتها:

(1) بلاذرى، ج 3، ص 180.
(2) همان‌ها.
(3) الفتوح، ج 5، ص 91:» فقد بلغنى ان الحسین یشرب الماء هو و اولاده و قد حفروا الآبار و نصبوا الاعلام فانظر اذا ورود علیک کتابى هذا فامنعهم من حفر الآبار ما استطعت و ضیق علیهم و لا تدعهم یشربوا من ماء الفرات قطره واحده ».
(4) وقعه الطف، ص 152.
(5) تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 244 وقعه الطف، ص 201 لهوف، ص 104.
(6) بحارالانوار، ج 44، ص 317.
(7) بحارالانوار، ج 44، ص 317.
(8) انساب الاشراف، ج 3، ص 189 الارشاد، ص 453.
(9) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 86 به نقل از: بحارالانوار، ج 45، ص 51.
(10) بحارالانوار، ج 45، ص 41 و 42.
*********
معناى اتمام حجت در صحنه کربلا و امثال آن یعنى چه؟
در نهضت عاشورا، امام حسین )ع( یک سرى شیوه‌ها و تاکتیک‌هاى تبلیغى داشت تا بدین وسیله مردم را از حقیقت آگاه سازد. این روش‌هاى تبلیغى هم مایه ماندگارى نهضت و مصونیت چهره آن از انحرافات و کژاندیشى‌ها بود و هم عاملى روحیه بخش در یاران و ایجاد تزلزل در انگیزه سپاه کوفه بود. و هم موجب رسوایى یا خنثى شدن تبلیغات دشمن شد. یکى از این روشها »اتمام حجت« بود. امام حسین )ع( با این روش، راه هر گونه عذر، بهانه، توجیه و تأویل را بر روى دشمنان بسته و زمینه را براى پیوستن افراد به جبهه حق فراهم مى‌ساخت و انسان‌هاى ناآگاه را از دشمنى با آن حضرت بر حذر مى‌داشت.
»اتمام حجت« شیوه‌اى براى احیا و ترویج فرهنگ گفت و گو تلقى مى‌شد روشى که حضرت ابا عبدالله )ع( از سنت نبوى و علوى الهام گرفته بود. آن حضرت به وضوح مشاهده مى‌کرد که فرهنگ دعوت، تبلیغ و ارشاد، فراموش و خشونت، زور و ارعاب جایگزین منطق، مشورت و مناظره شده است. از این رو همواره کوشش مى‌کرد تا با احتجاج‌ها و اتمام حجت‌هاى خویش، اهمیت و پایبندى به اصل مذاکره را به عنوان یک سنت حسنه به مردم خاطر نشان سازد.
آن حضرت در یکى از اتمام حجت‌هاى خود مى‌فرماید:
»آیا من پسر دختر پیامبر شما، فرزند پسر عموى او که نخستین مسلمان بود نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهداء و جعفر طیار عموهاى من نیستند؟ آیا سخن پیامبر خدا به شما نرسیده که فرمود: این دو تن سرور جوانان اهل بهشتند؟ اگر شما مرا دروغ گو مى‌پندارید از کسانى چون جابر بن عبدالله انصارى، ابا سعید خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم وانس بن مالک بپرسید
آیا من کسى از شما را کشته‌ام که به خونخواهى برخاسته‌اید؟ یا مالى از شما نابود کرده‌ام که تقاص مى‌کنید یا زخمى بر کسى زده‌ام که قصاص مى‌نمایید؟
آنها هیچ نگفتند: آن گاه امام فریاد زد: »اى شبث بن ربعى اى حجار بن ابجر اى قیس بن اشعث اى یزید بن حارث آیا شما ننوشتید که میوه‌هاى اینجا رسیده، باغ‌ها سرسبز شده و اینک بشتاب که به سوى لشکرى آماده مى‌آیى؟ نه به خدا هرگز مانند مردمان دون و پست، دست بیعت نمى‌سپارم و مانند بردگان فرار نمى‌کنم.«(1)
امام )ع( با چنین جملاتى، به عدم تنافى منطق گفتمان با اصول گرایى و ذلت‌ناپذیرى تأکید مى‌ورزد البته این سیرت از سوى پیروان وى نیز پیگیرى مى‌شد چنان که عباس بن على، زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر در مواضع گوناگون، با دشمن خونخوار به گفت و گو پرداخته و اتمام حجت مى‌کردند.(2)

پی نوشتها:

(1) نگا: تاریخ طبرى، ج 5، ص 424 -427.
(2) همان، ص 417.
*********
لطفاً بگویید خود اباعبدلله(علیه السلام) آن همه ظلم و جنایت در سرزمین کربلا را چگونه ریشه یابى نموده است؟ چون بیان آن ریشه‌ها از زبان ایشان رساتر و ملموس‌تر است؟
ظلم و جنایت و درنده خویى در انسان، معلول قساوت قلب و سنگدلى است. عوامل فراوانى در قساوت و سختى دل نقش دارند، ولى در این میان خوردن غذاى حرام و هر نوع حرام‌خوارى داراى تأثیر عمیقى است. مردن دل و محجوب شدن فطرت پاک الهى و عدم گرایش به حق و عناد و دشمنى با خداوند و اولیاى او، از ثمره‌هاى حرامخوارى است. عبادت در دین اسلام چنان معناى گسترده‌اى دارد که پرهیز از خوردن غذاى حرام و پاکدامنى از بزرگترین عبادات شمرده شده است و در مقابل حرام‌خوارى از گناهان بزرگ و ویرانگر است.
حضرت باقر (ع) در حدیثى مى‌فرماید: «ما عباده افضل عند الله من عفه بطن و فرج» «در نزد خداوند عبادتى بالاتر از نگه داشتن شکم و پاکدامنى نیست«.(1)
عامل دیگرى که خود از آثار حرام‌خوارى است، از دست دادن حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت و عدم درک واقعیت‌ها است که در قرآن کریم و سخنان معصومین (ع) از آن به «مهر خوردن بر دل» تعبیر شده و اصرار بر باطل و لجاجت در برابر حق و بیداد گرى و کفر و ستم را به دنبال دارد.
امام حسین (ع) در روز عاشورا،- در میان لشکرى که او را چون نگینى در بر گرفته بودند- ضمن خطبه‌اى، بر این دو عامل مهم انگشت گذاشته و مى‌فرماید: «فمن اطاعنى کان من المرشدین و من عصانى کان من المهلکین کلکم عاص المرى غیر مستمع قولى، فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع على قلوبکم» «هرکس از من اطاعت کند از رشد یافتگان و هر کس با من مخالفت کند از نابود شدگان است ولى همه شما با من مخالفت مى‌کنید و به سخن من گوش نمى‌دهید زیرا شکم‌هاى شما از حرام انباشته شده و بر دل‌هاى شما مهر زده شده است، واى بر شما چرا ساکت نمى‌شوید؟ چرا گوش نمى‌دهید؟«(2)
سومین عامل که در واقع اصلى‌ترین آنها و ریشه همه انحرافات بشر است، «فراموشى یاد حق» و «غفلت از خداوند» است. یاد خداوند سرچشمه هر سعادت و کمال و برکت است. انسان هنگامى که به یاد خدا است، چون قطره‌اى است که به اقیانوس عظمت و کمال و زیبایى پیوسته است. از حصار تنگ وجود خود خارج گشته و در فضاى بى انتهاى نور و صفا به پرواز درمى آید. در حال «غفلت از یاد خداوند»، انسان حالت برکه راکدى دارد که از زلال چشمه حیات جدا افتاده و در معرض گندیدن و فساد است. جانى که از یاد حق خالى است، بهترین چراگاه شیطان و میدان تاخت و تاز اعوان و انصار او است. بذر گناه و عصیان در زمین چنین دلى راحت و به سرعت جوانه مى‌زند و پس از چندى انسان اسیر دام شیطان مى‌گردد و داخل در حزب او مى‌شود.
امام حسین (ع) در خطبه‌اى رو در روى انبوه دشمن و خطاب به آنها فرمود: «لقداستحوذ علیکم الشیطان فأنساکم ذکر الله العظیم» «بى شک شیطان بر شما مسلط شده و ذکر خداوند بزرگ را از یادتان برده است«.(3) این سخن امام (ع) مضمون کلام الهى است که مى‌فرماید: «شیطان سخت بر آنها احاطه نموده پس ذکر خدا را از یادشان برده است. آنان حزب شیطان هستند، آگاه باشید که حزب شیطان همان زیانکاران مى‌باشند«.(4)
سخن امام حسین (ع) از وراى قرون و اعصار پیامى براى همه انسان‌ها است که کلید گنج سعادت حقیقى و تنها سپر در برابر شمشیر تیز انحرافات و کج‌روى‌ها و گناهانى که زمینه ساز هر نوع جنایت و فساد است، یاد خدا و توجّه دایم به او است.

پی نوشتها:

(1)) وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 197، باب 22).
(2) بحارالانوار، ج 45، ص 8.
(3) بحارالانوار، ج 45، ص 5.
(4) مجادله (58): آیه 91.
*********
از نظر تاریخی چه عواملی سبب حفظ حادثه کربلا شده است؟
یکى از چیزهایى که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته بشود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. خطبه در آن عصرها حکم اعلامیه در این زمانها را داشت. همین طورى که در این عصر در وقایع، مخصوصا در جنگها، اعلامیه‌هاى رسمى بهترین چیز است براى اینکه متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه چنین بوده است. خطبه زیاد است، چه قبل از حادثه کربلا چه در خلال حادثه کربلا و چه خطبه هایى که بعد اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهاى دیگر ایراد کردند و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که مى خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود؟ این یکى از منابع یعنى خودش انگیزه اى بوده است که قضایا نقل شود. عامل دیگر اینکه در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است. همین‌ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان مى‌دهد. در خود کربلا رجز زیاد خوانده شده است، مخصوصا شخص ابا عبدالله. ماهیت قضیه را همان رجزها مى‌تواند نشان بدهد. عامل دیگر اینکه در قضیه کربلا، در قبل و بعد از قضیه، نامه هاى زیادى مبادله شده است، نامه هایى که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایى که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایى که خود امام قبلا براى معاویه نوشته است، که از آنجا معلوم مى شود که امام خودش را براى قیام بعد از معاویه آماده مى کرده است، نامه هایى که خود دشمنان براى یکدیگر نوشته اند، یزید براى ابن زیاد، ابن زیاد براى یزید، ابن زیاد براى عمر سعد، عمر سعد براى ابن زیاد. که متن اینها در تاریخ اسلام مضبوط است.
*********
حادثه کربلا دارای چند جنبه است و کدامیک از آنها ارزش بیشتری دارد؟
حادثه کربلا داراى دو ورق است:
ورق سیاه و ورق سفید.
از لحاظ ورق سیاه یک داستان جنایى است، داستانى خیلى تاریک و وحشتناک، از این جنبه، در این داستان حداکثر بیرحمى و قساوت و سبعیت دیده مى شود. از لحاظ ورق سفید، یک داستان ملکوتى است، یک حماسه انسانى است، مظهر ادمیت و عظمت و صفا و بزرگى و فداکارى است. از لحاظ اول نام این قضیه فاجعه است و از لحاظ دوم قیام مقدس. از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و ابن زیاد و حرمله و عمر سعد و أ و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسین )ع( است و ابوالفضل و على اکبر و امثال حبیب بن مظهر، و زینب و ام کلثوم و ام وهب و امثال اینها )علیهم السلام(. از لحاظ اول، این داستان ارزش آن را ندارد که بعد از هزار و سیصد و بیست و اند سال، با این عظمت، خاطره و ذکرایش تجدید بشود، وقتها و پولها و اشکها و تآثرها و احساسات صرف آن بشود، نه از آن جهت که از داستان جنایى نمى توان استفاده کرد )زیرا جنبه هاى منفى زندگى بشر نیز ممکن است آموزنده باشد. از لقمان پر سیدند: ادب از که آموختنى؟ گفت: از بى ادبان. و نه از آن جنبه که این داستان از جنبه جنایى چندان مهم نیست یا چندان آموزنده نیست بلکه از آن نظر جنبه جنایى قضیه ارزش اینهمه بزرگداشت ندارد که داستان جنایى در هر شکل و قیافه زیاد است در قرون قدیم، قرون وسطى، قرون جدید، قرون معاصر زیاد بوده و هست. در حدود بیست سال پیش یعنى در حدود سالهاى 1940 میلادى بود که بمبى بر شهرى فرود آمد و شصت هزار نفر صغیر و کبیر و بیگناه تلف شد. در شرق و غرب عالم داستان جنایى زیاد واقع شده و مى شود و ]مثلا[ نادر یک قهرمان جنایى است، همچنین ابومسلم، بابک خرم دین.
جنگهاى صلیبى، جنگهاى اندلس مظهرهاى بزرگى از جنایت بشرند. این داستان از نظر دوم یعنى از لحاظ ورق سفیدى که دارد، اینهمه ارزش را پیدا کرده است. از این جهت است که کم نظیر بلکه بى نظیر است، زیرا در دنیا افضل از امام حسین بوده است اما صحنه اى مثل صحنه امام حسین براى آنها پیش نیامد. امام حسین رسما اصحاب و اهل بیت خود را بهترین اصحاب و بهترین اهل بیت مى شمارد. لهذا باید جنبه روشن و نورانى این داستان، از آن جنبه که این داستان مصداق »انّى اعلم ما لا تعلمون« است نه از آن جنبه که مصداق »مِنْ یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِّماء« است، از آن جنبه که حسین و زینب قهرمان داستان اند نه از آن جنبه که عمر سعد و شمر قهرمان داستان‌اند.
*********
آیا امام سجاد(علیه السلام) پس از واقعه کربلا، در کوفه، زندانی شده بودند؟
از مناظره امام هشتم )ع( با بعضى از سران واقفیه برمى‌آید که امام سجّاد )ع( در کوفه زندانى شده بود چون بعضى از سران واقفیه براى نپذیرفتن امامت امام رضا )ع( به آن حضرت عرض کردند: پدر شما امام کاظم )ع( در بغداد رحلت کرد و شما در مدینه بودید و حال آن که تجهیز و تدفین امام معصوم را امام بعد از او باید به عهده بگیرد. شما که در مدینه بودید چگونه متصدى این کار شدید؟ امام رضا )ع( فرمود: آیا امام حسین )ع( امام بود یا نه؟ گفتند: آرى، امام بود. فرمود: تجهیز و تدفین او را چه کسى به عهده گرفت؟ گفتند: امام سجّاد )ع( فرمود: امام سجّاد )ع( کجا بود؟ گفتند: در زندان ابن زیاد محبوس بود. فرمود: همین طور است زندانى بود لیکن از زندان خارج شد و به کربلا رفت و بعد از تجهیز و تدفین پدرش برگشت و آنها هم نفهمیدند. آنگاه فرمود: کسى که مى‌تواند على بن الحسین )ع( را از کوفه به کربلا آورد مى‌تواند مرا نیز از مدینه به بغداد ببرد. )بحار 45 /169 )
*********
چرا خواندن نماز با مهر کربلا ثواب بیشتری دارد و یا مثلآ خواندن نماز در مسجد جامع؟
پیش از پاسخ شایان ذکر است، ما مسلمانان به وپژه شیعیان براى برخى اشیاء مانند تربت امام حسین )ع( اثر مستقلى در برابر خداوند قایل نیستیم. قداست و احترام به این ها از ناحیه خداوند و به دستور او به واسطه پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام رسیده پس، در واقع احترام گذاشتن و ارزش نهادن ما بر این اشیاء به خاطر خود آن ها نیست بلکه به خاطر فرمان خداوند است. چنانچه به هر دلیلى خاک مکان دیگر یا جایگاه دیگرى براى نماز خواندن سفارش مى شد، آن جا براى ما قداست پیدا مى کرد، یعنى همان خدایى که فرموده است نماز بخوانید و روزه بگیرید همان خدا احکام و شرایطى را براى عبادت مقرر فرموده است. گاهى شرایط وجوبى است و گاهى استحبابى و درک فضیلت بیشتر و موارد مذکور از این جهت است. لذا نباید در ارزیابى اعمال فقط با قالب مادى و کالبد ظاهرى آنها توجه داشت بلکه کیفیت عمل بسیار مهم تر از این ظواهر )که در جاى خود بسیار لازم است( است و شرایط زمانى و مکانى یا در نحوه انجام عمل براى فزایندگى در کیفیت است.
حکمت فضیلت تربت امام حسین (ع)
حکمت فضیلت و ارزش تربت امام حسین به خاطر روایات خاصى است که در این باره حتى از زبان پیامبر اکرم )ص( و پس از ایشان از زبان امامان معصوم )ع( براى ما رسیده است. از جمله در روایتى آمده است: حضرت صادق )ع( پارچه اى داشتند که در ان تربت امام حسین قرار داشت هنگام نماز این خاک را بر سجاده مى ریختند و بر آن سجده مى کردند و مى فرمودند: »سجده بر تربت امام حسین )ع( حجاب هاى هفتگانه را از بین مى برد«. )بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 82، ص 153 )
اما این که چرا ائمه )ع( به این امر تشویق مى کردند گفتنى است: موجودات )جانداران و غیر جانداران( یکسان نیستند، میان افراد انسان، حیوانات و نباتات تفاوت ها و برترى هایى وجود دارد. به همین ترتیب امتیازهایى میان زمین وجود دارد البته این برترى یک امر ذاتى و طبیعى نیست بلکه روى مناسبات و جریاناتى است که در آن سرزمین رخ داده است براى مثال، سرزمین عرفات، کوه طور، مروه و صفا که محل نزول فرشتگان و مناجات انبیا و عبادت مسلمانان است، بر سایر زمین ها برترى دارد. این امر جهانى و مورد اتفاق همه است.
سرزمین کربلا به سان این زمین هاى مقدس است. در این زمین خون بهترین شهداى راه حق و هدایت ریخته شده است. در این سرزمین پاک فداکارى هاى بى مانندى از بهترین فرزندان رسول خدا رخ داده است. اگر ما موقع سجده براى خداوند بزرگ، پیشانى بر تربت امام حسین )ع( مى گذاریم، روى فضیلت و شرافتى است که از خون امام حسین و خون شهداى راه حق که به خاطر برپا داشتن نماز و تحکیم اصول توحید و حق و عدالت کشته شده اند، کسب کرده است و یکى از بهترین راه ها براى زنده نگه داشتن یاد این شهیدان در طول سالیان متمادى به همراه داشتن تربت آنان و سجده بر آن است. و مگر این که سجده بر تربت امام حسین )ع( این پیام را دارد که شخص نمازگزار همیشه توجه به دفاع از دین خدا داشته باشد که اگر مدافع دین خداوند شد خاک او هم مقدس مى گردد.
حکمت فضیلت مسجد جامع
مسجد از نظر قرآن کریم )حج، آیه 40 )محل و کانونى براى عبادت خدا است و بر اساس آموزه هاى روایى ما، )وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، مؤسسه آل البیت، ص 380 )مسجد خانه خدا است، به همین جهت این مکان شرافت بیشترى نسبت به زمین هاى دیگر دارد. از بین مساجد، مسجدالحرام، مسجد جامع هر شهر و پس از آن مسجد قبیله و فضیلت بیشترى دارند. این اهمیت افزون بر سفارش روایات شاید به دلایل ذیل باشد:
1. از نظر اسلام، مساجدى که عهده دار نقش هاى مهمى در عرصه هاى عبادى، تربیتى، فرهنگى، اجتماعى سیاسى و نظامى باشند، ارزش بیشترى از سایر مساجد دارند به طور معمول، این نقش ها در مساجد جامع شهر از مساجد دیگر بیشتر است.
2. اخلاص در عبادت، یکى از شرط هاى عمده است. دست یافتن به اخلاص نیاز به فراهم شدن مقدمات و دارد از جمله این شرایط، مکان نمازگزار، لباس نمازگزار و است. مساجد جامع هر شهر از آن جا که به قشر خاصى تعلق ندارند و همه
افراد فقیر، ثروتمند، عالم و بى سواد رفت و آمد مى کنند و حتى در ساختن آن نیز قشر خاصى دخالت نداشته، انسان را تا حدود زیادى از وابستگى به محله، قبیله، افراد خاص و حفظ مى کند.
3. در مساجد جامع در طول زمان، افراد پاک زیادى رفت و آمد مى کنند و همین خود ارزش فوق العاده اى است‌
*********
در خصوص حوادث بعد از کربلا و مصائب و آزارهایی که به خاندان امام حسین (علیه السلام) گذشته است توضیحاتی بفرمایید؟
روز عاشورا پس از پایان جنگ، به دستور عمر بن سعد، سر امام حسین (ع) با خولى بن یزید به سوى عبیدالله بن زیاد در کوفه فرستاده شد و سرهاى شهداى دیگر را با افراد دیگرى به کوفه فرستادند. عمر بن سعد و نیروهاى باقیمانده اش بعد از ظهر عاشورا و قبل از ظهر روز یازدهم ماه محرم را در کربلا ماندند.
عمر بن سعد دستور داد بدن هاى کشته هاى خودشان را جمع کردند، بر آنان نماز خواندند و سپس دفن کردند ولى جسدهاى شهداى کربلا سه روز در بیابان ماندند و آنها را دفن نکردند. روز یازدهم ماه محرم از کربلا رفتن و خاندان پیامبر را به عنوان اسیر با خود بردند.
هنگامى که عمر بن سعد دستور حرکت داد، بانوان خاندان پیامبر به عمر بن سعد گفتند: تو را قسم مى دهیم به خدا که ما را از قتلگاه حسین ببرید. عمر بن سعد درخواست آنان را پذیرفت و همه را به قتلگاه آوردند. وقتى بانوان کشته ها را دیدند فریاد برآوردند و به شدت گریستند. پس از آن که عمر بن سعد از کربلا رفت، گروهى از بنى اسد که در آن نزدیکى ها زندگى مى کردند آمدندو بدن ها را دفن کردند(1)
خاندان پیامبر را به کوفه بردند. وقتى که به عبیدالله بن زیاد والى کوفه خبر رسید که اسیران کربلا را مى آورند دستور داد که سرها را بر سر نیزه ها بزنند و پیشاپیش اهل بیت امام حسین (ع) حرکت بدهند تا قدرت و سلطنت یزید بر همگان معلوم شود. مردم کوفه وقتى فهمدند اسیران کربلا وارد کوفه مى شوند همه از کوفه بیرون رفتند تا اسیران را ببینند(2)
زینب کبرى خواهر امام حسین (ع) وقتى که وارد کوفه شد و مردم کوفه گریه و ناله مى کردند، اشاره کردند که همه ساکت شوند. همه ساکت شدند و نفس ها از حرکت افتاد. آن حضرت پس از ستایش خدا، یک سخنرانى بسیار روشنگرانه و افشاگرانه کردند. سخنرانى آن حضرت مردم را به یاد سخنرانى حضرت على (ع) انداخت. او با این که به ظاهر اسیر است ولى نیروهاى یزیدى اسیر او بودند. بخشى از سخنرانى آن حضرت چنین است: اى مردم کوفه اى فریبکاران اى پیمان شکنان آیا گریه مى کنید از خدا مى خواهم که اشک چشمانتان خشک نگردد و ناله هایتان پایان نپذیرد. بدانید که در جان شما جز تکبر، آلودگى به ننگ، تملق کنیز گونه و بدگویى دشمنانه چیز دیگرى نیست. شما مانند چراگاه روییده بر مزبله و یا مانند نقره لحد هستید شما چگونه دامن خود را از ننگ کشتن فرزند خاتم پیامبران، سرور جوانان بهشت و پناه نیکوکاران خواهید شست آیا مى دانید چه بانویى از خاندان حسین را در معرض دید همه قرار داده اید؟ آیا مى دانید چه خونى از او ریختید؟(3)
سخنرانى حضرت زینب، براى خلافت یزیدى بسیار خطرناک بود و براى همین نتوانستند اسیران را زیاد در کوفه نگهدارند و به شام بردند. در کوفه نه فقط زینب کبرا بلکه فاطمه صغرا و ام کلثوم دخترعلى (ع) هم سخنرانى کردند و پیام نهضت حسین بن على را به گوش مردم آن منطقه رساندند.
روز اول صفر، سر امام حسین و اسیران را وارد شام کردند و مردم شام براى تماشا آمده بودند. سرهاى شهدا را پیشاپیش خاندان پیامبر حرکت مى دادند(4) مدتى اسیران در شام ماندند. در این مدت اسیران را نزد یزید بردند. زینب کبرى در نزد یزید سخنرانى شجاعانه اى ایراد کرد که در بخشى از آن چنین گفت:
اى یزید آیا گمان مى کنى با اسیر کردن ما بر منزلت خود افزودى و از منزلت ما کاستى؟ نه چنین نیست، اى یزید کمى به خود بیا و زیاد تند نرو. آیا فراموش کرده اى این سخن خدا را که مى گوید: «کافران گمان نکنند که مهلت دادن ما براى آنها خوب است بلکه ما به آنها مهلت مى دهیم که بیشتر آلوده شوند و آنان عذاب دردناکى دارند». اى یزید اى فرزند کسى که جدم رسول خدا او را آزاد ساخت، آیا این از عدالت است که بانوان تو در خانه ها باشند و بانوان خاندان پیامبر در بازارها گردانده شوند؟
اى یزید هر چه در توان دارى به کار بگیر و هر تلاشى را بکن ولکن بدان که تو نمى توانى یاد ما را محو کنى و نمى توانى وحى ما را بمیرانى(5)
در این سخنرانى، حضرت زینب، یزید را بسیار کوبید و یزید نتوانست کارى بکند. همه سخنرانى را مى توانید در صفحه 795 منتهى الامال، ج 1، چاپ هجرت ببینید و این سخنرانى مفصل است. در شام حضرت امام سجاد (ع) در مسجد سخنرانى خطرناکى ایراد کرد و یزید هم در مسجد بود و یزید به اصرار اهل سمجد اجازه سخنرانى دادند. امام سجاد (ع) در این سخنرانى خود رامعرفى کرد و مردم شام اولین بار با این حرف ها آشنا مى شدند چون شام نسبت به اهل بیت پیامبر آشنایى نداشتند و علت این امر این بود که شام به دست یزید بن ابى سفیان فتح شده بود و پس از مرگ یزید معاویه برادرش حاکم شام شد و پس از معاویه پسرش یزید بن معاویه حاکم شد و اینها هر سه مخالف خاندان على (ع) بودند و براى همین در شام، اهل بیت پیامبر معرفى نشده بودند.
حضرت امام سجاد در بخشى از سخنانش فرمود: «حضرت محمد (ص) از ماست، حضرت على (ع) از ماست، جعفر طیار از ماست، حمزه از ماست و حسن و حسین از ماست. اى مردم من فرزند مکه و منا هستم، فرزند زمزم و صفا هستم. منم فرزند فاطمه زهرا، فرزند خدیجه کبرا و فرزند لب تشنه صحراى کربلا». سخنرانى آن حضرت تحولى شگرف ایجاد کرد و یزید نتوانست تحمل کند و دستور داد با گفتن اذان نماز، سخنرانى او قطع شود و امام سجاد (ع) از جمله هاى اذان هم براى معرفى خود استفاده کرد(6)
در سایه اینگونه حرکات تحول آفرین بود که یزید ناچار شد با امام سجاد (ع) کنار بیاید و همواره در جهت تسلى خاطر او تلاش مى کرد(7)
یکى از حوادثى که در شام اتفاق افتاد این بود که دختر بچه چهار ساله امام حسین (ع) در آنجا از دنیا رفت و مایه غم و اندوه فراوان اهل بیت پیامبر شد(8)
نام این دختر بچه چهار ساله حضرت رقیه است و مزار و زیارتگاه عاشقان حسینى است. مردم شام در سایه روشنگرى هاى حضرت زینب و امام سجاد، حقانیت امام حسین و مظلومیت او را دریافتند و یزید این مطلب را فهمید و براى همین دیگر نتوانست اسیران کربلا را بیش از آن در شام نگهدارد و آنان را روانه مدینه کرد(9)
در بازگشت از شام و حرکت به سوى مدینه، به کربلا آمدند و با امام حسین و شهداى کربلا تجدید دیدار و عزادارى کردند(10) البته در مسأله اربعین مطالبى هست که باید مفصلا در کتاب هاى مربوطه مطالعه شود (ر. ک: منتهى الامال ج 1، ص 817- اربعین، قاضى). اهل بیت (ع) را به مدینه آوردند و آمدن به مدینه هم همراه با حوادث تکان دهنده و دردناکى بود(11)
در همه این مدت که اهل بیت امام حسین و شهداى کربلا که در اسارت بودند، تلاش کردند تا مردم بدانند که حکومت یزید چه کارى کرده است و در این تلاش ها هم موفق شدند و براى همین مردم مدینه قیام کردند و حادثه خطرناک کشتار مردم مدینه پیش آمد و قیام توابین هم نتیجه همین تلاش ها بود.
مصائبى که اهل بیت در این دوران کشیدند قابل وصف نیست ولى آنچه مهم است این است که آنان براى خدا آن همه مصیبت را تحمل کردند تا بتوانند نهضت امام حسین را زنده نگهدارند و در اثر آن تحمل ها و فداکارى هاست که تا به امروز نهضت کربلا زنده و اثرگذار است و معاویه که بیست سال حکومت کرد، پسرش یزید بیش از چهار سال نتوانست حکومت کند و این یکى از اثرهاى فداکارى هاى اسیران اهل بیت پیامبر اسلام بود.
در جواب سؤال بیش از این نمى توان نوشت. شما مى توانید براى آگاهى بیشتر به این مآخذ مراجعه نمایید:
منتهى الامال، ج 1، چاپ هجرت
قصه کربلا، نظرى منفرد
بحارالانوار، ج 45
اربعین، مرحوم قاضى

پی نوشتها:

(1)) المجالس السنیه، ص 118).
(2)) منتهى الامال، ج 1، ص 751، چاپ هجرت (.
(3)) بحارالانوار، ج 45، ص 109).
(4)) منتهى الامال، ج 1، ص 781).
(5)) المجالس السنیه، ص 137).
(6)) منتهى الامال، ج 1، ص 801).
(7)) همان، ص 803).
(8)) منتهى الامال، ج 1، ص 807).
(9)) همان، ص 814).
(10)) همان، ص 816).
(11)) منتهى الامال، ج 1، ص 823).
*********
چرا امام سجاد(علیه السلام) در کربلا در معرکه جنگ حضور نداشتند ؟مگر بیماری ایشان چقدر مهلک بود؟
حضرت امام سجاد )ع( در کربلا بیمار بود و پرستار آن حضرت زینب کبرى )س( بود.(1) روز عاشورا وقتى که همه یاران و خویشان امام حسین )ع( به شهادت رسیدند و امام کسى از یاران و خویشان را ندید، حضرت امام سجاد وقتى این صحنه را دید با اینکه بیمار بود، شمشیر برداشت واز خیمه خارج شد در حالى که قدرت حمل شمشیر هم نداشت. ام کلثوم پشت سر او از خیمه خارج شد و صدا زد: عزیزم برگرد. امام سجاد در جواب عمه اش گفت: عمه ام بگذار از فرزند رسول خدا دفاع کنم. در این حال امام حسین )ع( فرمود: اى ام کلثوم او را بگیر و نگذار بجنگد تا کره زمین از نسل آل پیامبر خالى نماند.(2)
این روایت مى رساند که بیمارى آن حضرت بیمارى سختى بوده و با آن بیمارى نمى توانست بجنگد و این هم حکمت خدا بود که در آن روزها آن حضرت بیمار باشد تا در معرکه حاضر نشود و کشته نشود. چون باید بماند او امام است و کره زمین بدون امام نمى ماند.
اگر امام سجاد در معرکه جنگ حاضر مى شد کشته مى شد. ولى اگر در معرکه نبود کشته نمى شد. کسى که در معرکه نبود کشته نمى شد بخصوص آنکه بیمار هم باشد. امام سجاد )ع( در خیمه ها بود. پس از انکه خیمه ها آتش گرفت و همه چیز غارت شد، آن حضرت توان فرار نداشت و او را بنحوى از آتش نجات دادند. او به رو افتاده بود، توان نشستن نداشت و بسیار گرسنه و تشنه بود. زنان و دختران به حال او گریه مى کردند و در عین حال او هم به حال آنان گریه میکرد.(3) وقتى نیروهاى شمر خیمه ها را گرفتند، امام سجاد در بستر بیمارى بود. یکى از یاران شمر پیشنهاد کرد که این بیمار را هم بکشیم ولى دیگران قبول نکردند.(4)
بنابراین، بیمارى امام سجاد بسیار شدید بود و با آن حال نمى توانست در معرکه حضور بیابد و اصل بیمارى هم مصلحت و حکمت خدا بود.

پی نوشتها:

(1)) بحارالانوار، ج 45، ص 1 باب 37، چاپ ایران )
(2)) همان، ص 46)
(3)) همان، ص 61)
(4)) همان )
*********
چگونه است با اینکه حضرت زینب(علیها السلام) خود دارای شوهر و فرزند بوده اند ولی در حادثه کربلا به همراه امام حسین(علیه السلام) حضور داشتند؟
براى روشن شدن جواب به چند مطلب باید توجه شود:
الف( شوهر زینب کبرى عبدالله پسر جعفر طیار و برادرزاده حضرت على علیه السلام است. عبدالله در حبشه متولد شد و پس از اینکه پیامبر اسلام به مدینه هجرت کرد به همراه پدر و مادرش به مدینه آمدند و عبدالله به همراه پدر و مادرش در خدمت پیامبر بودند. عبدالله شخصیتى بود بسیار بزرگوار و صاحب ایمان قوى. او عاشق حضرت على علیه السلام بود و پس از آن حضرت در خدمت امام حسن علیه السلام و پس از آن در خدمت امام حسین علیه السلام بود. عبدالله در جنگل جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان همراه على علیه السلام با نیروهاى مخالف جنگید و به علت کورى چشمهایش نتوانست شخصا در کربلا حاضر شود.(1)
ب( وقتى که امام حسین علیه السلام تصمیم گرفت به مکه برود، زینب کبرى همسر عبدالله از همسرش اجازه خواست که با برادرش به مکه برود و عبدالله هم اجازه داد و از همان لحظه زینب به خانه برادرش امام حسین علیه السلام آمد و آماده خروج شد. زینب کبرى علیها السلام، عاشق برادرش حسین بود و براى همین برخى از بزرگان آورده اند که وقتى على علیه السلام دخترش زینب را به برادر زاده اش عبدالله تزویج کرد، با او شرط کرد که اگر زینب خواست با برادرش حسین به سفر برود، مانع نشود و عبدالله هم پذیرفت.(2) و در ریاحین الشریعه آورده است که زینب کبرى از کودکى عاشق حسین بود و براى همین وقتى که همسر عبدالله شد گفت: همسر تو مى شوم به شرط اینکه اجازه بدهى من هر روز حسین را ببینم. عبدالله هم قبول کرد.(3) شهید آیت الله دستغیب در کتاب »زندگانى زینب کبرى« به نقل از ریاحین الشریعه آورده است که وقتى على علیه السلام زینب را به همسرى عبدالله در مى آورد دو شرط با عبدالله کرد. یکى اینکه اجازه دهد زینب هر روز حسین را ببیند و دوم اینکه اگر حسین به سفر رفت و زینب خواست با او برود، اجازه رفتن بدهد و عبدالله هم این دو شرط را قبول کرد.(4) اصولا عبدالله ابن جعفر در برابر امام حسین علیه السلام تسلیم کامل بود و امام حسین را امام معصوم و همه کاره خود مى دانست. حتى وقتى که معاویه به مروان نوشت که به خانه عبدالله ابن جعفر برو و دخترش ام کلثوم را براى پسرم یزید خواستگارى کن و مروان هم آمد و خواستگارى کرد، عبدالله به مروان گفت: ازدواج دخترم، به من مربوط نیست، به سرورمان حسین ابن على مربوط است. و امام حسین علیه السلام هم پاسخ منفى به مروان داد و ام کلثوم را به همسرى پسر عمویش قاسم در آورد.(5)
همان طورى که امام حسین علیه السلام مسؤولیت بزرگ الهى به عهده داشت زینب هم چنین بود و او مى بایستى به همراه امام حسین علیه السلام باشد. زینب کسى است که امام حسین علیه السلام در کربلا براى پس از خودش او را جانشین خود ساخت و امام سجاد علیه السلام هم او را جانشین خود کرده بود.(6) پس نمى شود زینب کبرى در این سفر نباشد و جالب توجه این است که زینب با اینکه همسر دارد ولى همراهى برادرش حسین را بر ماندن در کنار شوهرش ترجیح مى دهد و شوهرش هم به این سفر راضى مى شود.(7) و این از افتخارات زینب کبرى و عبدالله است که در این امر مهم شرکت مى کنند. عبدالله نه تنها همسر خود را با امام حسین علیه السلام فرستاد بلکه دو پسرش محمد و عون را هم با امام حسین فرستاد و به آنان سفارش کرد که در رکاب امام حسین علیه السلام بجنگند و آنان نیز چنین کردند و روز عاشورا هر دو در برابر چشمان مادر به شهادت رسیدند.(8) آورده اند که روز عاشورا محمد پسر عبدالله ابن جعفر، ده نفر از دشمنان را کشت و به شهادت رسید و عون پسر دیگر عبدالله و زینب کبرى، سه سواره را کشت و 18 پیاده را و پس از آن به شهادت رسید.(9)
در زیارت ناحیه از زبان حضرت مهدى علیه السلام درباره پسران زینب کبرى و عبدالله آمده است: »السلام على عون بن عبدالله بن جعفر الطیار السلام على محمد بن عبدالله بن جعفر«(10)
در مورد آگاهى از زندگى و شخصیت حضرت زینب )علیها السلام( مطالعه کتابهاى زیر مفید است:
1- منتهى‌الامال، شیخ عباس قمى.
2- زندگانى حضرت
فاطمه زهرا و زینب کبرا، شهید دستغیب.
3- زندگانى حضرت فاطمه زهرا ودختران آن حضرت، سید هاشم رسولى محلاتى.
4- پژوهشى پیرامون بارگاه حضرت زینب، محمد حسین سابقى، ترجمه: سلیم‌پور.
5- فرازهایى از زندگانى حضرت فاطمه زهرا و زینب کبرا، سید هاشم رسولى محلاتى.
6- زینب بنت‌الامام امیرالمؤمنین، على محمد على دخیل، چاپ بیروت، لبنان.
7- زینب بانوى قهرمان کربلا، دکتره بنت الشاطى، ترجمه: حبیب چایچیان و مهدى آیت‌الله‌زاده نائینى
8- بحارالانوار، علامه مجلسى.

پی نوشتها:

(1)) منتهى الآمال، ج 1 ص 382 چاپ هجرت زینب کبرى، الشیخ جعفر النقدى، ص 87 چاپ نجف )
(2)) زینب الکبرى، ص 49)
(3)) ریاحین الشریعه، ج 3 ص 41 چاپ اول )
(4)) ص 15 چاپ اول )
(5)) المجالس السنیه، ص 31، یک جلدى )
(6)) تنقیح المقال، ج 3، فصل زنان، ص 97)
(7)) اعیان الشیعه، ج 7 ص 137 ستون دوم، س 21)
(8)) همان و بحار ج 45 ص 43)
(9)) بحار، ج 45 ص 43)
(10)) بحار، ج 45 ص 86)
*********
حرکت امام حسین(علیه السلام) به سوی کربلا برای حکومت بود یا برای شهادت؟
قیام امام حسین براى اصلاح در میان امت اسلام بود و براى آن بزرگوار مهم نبود که چه نتیجه اى مى گیرد. اگر پیروز مى شد و حکومت را اسلامى مى کرد خوب بود و اگر با شهادت خویش و یاران خود و اسارت خاندان خود چهره باطل و حاکمان غاصب را بیش از پیش رسوا مى سازد حرکت ایشان سزاوار بود. پس قیام حضرت نه براى حکومت و نه براى شهادت بلکه براى اجراى عدالت در راستاى عبودیت خدا و آزادى از غیر خدا در جامعه بود. به عبارت دیگر آن چه براى امام حسین (ع) اصل اساسى بود امر به معروف و نهى از منکر بود اما در این باره نخست باید معروف و منکر را خوب باز شناسیم و اساسا معروف و منکرى را که حضرت خود را ملزم و مکلف به امر به آن و نهى از آن مى داند چیست؟
نوع معروف ترک شده و نوع منکر انجام شده تعیین کننده امر و نهى واجب و یا مستحب است که انسان مکلف به انجام و اداى آن است. این که امام حسین (ع) انگیزه خویش را در قیام، انجام این تکلیف مهم و بزرگ معرفى و اعلان مى کند دلیل بر اهمیت آن است. امام در وصیت نامه و سخنرانى خویش فرمودند: «أرید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى على بن ابى طالب مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و طبق سیره و روش جدم و پدرم على بن ابى طالب رفتار کنم» و نیز فرمودند: «اللهم انک تعلم انه ما کان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک قیام ما به خاطر دنیا نبود بلکه هدف ما این بود که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و سرزمین تو را اصلاح کنیم«(1)
فرمایشات دیگرى از حضرت وجود دارد که بیانگر حساسیت و اهمیت موضوع معروف ها و منکرها است. اجراى سیره و سنت پیامبر (ص) و على (ع)، معروفى ترک شده بود و امام براى امر به آن قیام کرد تا آن را احیا کند. سنت پیامبر (ص) و سیره على (ع) یعنى روح تعالیم دینى و آموزه هاى تعالى بخش اسلام که انجام و اجراى آن ضامن عدالت، مساوات، برابرى و تحکیم روابط برادرانه در جامعه اسلامى بود. به دلیل انحرافات زیادى که در عرصه هاى گوناگون دینى، اخلاقى، سیاسى و اجتماعى رخ داده بود، از اسلام جز نامى و از مسلمانى جز اسمى باقى نمانده بود. امویان که سردمداران و صحنه گردانان انحرافات اعتقادى، سیاسى و اجتماعى بودند بر اریکه قدرت تکیه زده و گستاخانه منکر وحى و رسالت بودند و این شعر یزید گواه آن است: لعبت هاشم بالملک لاخبر جاء و لا وحى نزل (مقصود این است که: بنى هاشم با ملک و پادشاهى بازى کرد و همه دعوى پیامبرى براى سلطنت بود و الا نه خبرى در کار است و نه وحى نازل شده است).
براى آگاهى بیشتر به کتاب هایى که در باره قیام امام حسین (ع) نوشته شده، و به بحث هاى تحلیلى پرداخته اند، مراجعه شود. مانند: مطهرى، مرتضى؛ حماسه حسینى (ع).- قم: صدرا، چ 1367، 7 ش.
گرچه مقصود حضرت کاملًا روشن است ولى جهت توضیح گفتنى است که خداوند معیارها و برنامه‌هایى را جهت امور فردى و اجتماعى مردم بیان فرموده که از جمله آنها موضوع زمامدارى و صلاحیت پیشوایان است و درصورت مخدوش شدن آن، تمامى جامعه آسیب خواهد دید.
قیام امام حسین (ع) در قدم اول براى اصلاح حکومت و دگرگون ساختن آن بود که بالاترین مرتبه امر به معروف است و نیز بازداشتن آنان از مفاسد که بالاترین مصداق نهى از منکر است.
البته آن چه گفته شد منافات با علم غیب امام حسین (ع) به فرجام شهادت خود و یارانش ندارد چرا که امامان (ع) بنا بر وظیفه و تکلیف ظاهرى خود عمل مى کردند.
ناگفته نماند جهت احیاى دین و دستیابى به هدف برتر با علم به شهادت و اسارت، حرکت و قیام سزاوار است و نمادى از آمیختگى «عقل و عشق» است که ویژه اولیاى خداوند است و این حقیقت را امام حسین (ع) در پاسخ به برادرش محمد حنفیه قبل از بیرون آمدن از مکه بیان مى فرماید: «آتانى رسول الله (ص) و قال یا حسین اخرج فان الله تعالى شاء
ان یراک قتیلا و قد شاء ان یراهن سبایا» در عالم رؤیا پیامبر (ص) آمد و فرمود: اى حسین حرکت کن همانا خداوند خواسته که تو را کشته شده ببیند و خداوند خواسته که خاندان تو را اسیر ببیند.(2)

پی نوشتها:

(1)) تحف العقول، ص 242)
(2)) سید بن طاووس، لهوف، ص 65- نجمى، محمد صادق، سخنان حسین بن على) ع (از مدینه تا کربلا، ص 64).
منابع:
1. حماسه حسینى، علامه شهیدمطهرى(رحمت الله علیه)
2. حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته)
3. سیماى فرزانگان، آیت الله جعفر سبحانى(دامت برکاته)
4. آذرخشى دیگر از آسمان کربلا ، آیت الله محمدتقى مصباح یزدی(دامت برکاته)
5. خلاصه تاریخ اسلام ، حجت الاسلام سید هاشم رسولى محلاتى
6. فضایل و سیره امام حسین (علیه السلام)، عباس‌عزیزى‌
7. شرع و شادى، ابوالفضل‌طریقه‌دار
8. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید