روح چیست و آیا دارای شکل خاصی است؟ بعد از مرگ به کجا می رود؟

روح چیست و آیا دارای شکل خاصی است؟ بعد از مرگ به کجا می رود؟

روح مبدأ حیات و زندگی است که موجود را به احساس و حرکت ارادی توانایی می‌بخشد.[1] در قرآن کریم درباره روح چنین آمده: «و یسئلونک عن الروح، قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً»؛[2] یعنی از تو درباره روح سوال می‌کنند بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما نداده است.
در برخی تفسیرها در ذیل این آیه آمده است که از مجموع قرائن موجود در آیه و خارج آن چنین استفاده می‌شود که پرسش کنندگان از حقیقت روح آدمی سوال کردند، همین روح عظیمی که حیات ما از آن سرچشمه می‌گیرد و به کمکش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار می‌دهیم، اسرار علوم را می‌شکافیم، و به اعماق موجودات راه می‌یابیم، می‌خواستند بدانند حقیقت این اعجوبه عالم آفرینش چیست؟ از آن جا که روح ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور می‌شود در یک جمله کوتاه و پرمعنی بگوید: روح از عالم امر است یعنی خلقتی اسرارآمیز دارد.
پس مراد از این که قرآن کریم فرمود: روح از امر الهی است این خواهد بود که روح یک موجود اسرارآمیز است، علامه طباطبایی در تبیین معنای کلمه امر گفته است: تعبیر امر در جایی به کار برده می شود که تدریج در کار نباشد، یعنی مادی و محکوم به حرکت مادی نباشد، پس روح که از امر خداوند است بدین معنا است که روح موجودی است که آمیخته با ماده و زمان ومکان نبوده و قابل اشاره نیست، بلکه موجودی مستقل است که دارای حیات، علم و قدرت بوده و از مقوله صفات و احوال نمی باشد.[3] آن جا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثیر متقابل این دو در یکدیگر بیان می‌شود، نام (روان) بر آن می‌گذاریم و آن جا که پدیده‌های روحی جدای از جسم مورد بحث قرار می‌گیرند نام روح را به کارمی‌بریم و دانشمندان الهی و فلاسفه معتقد‌اند روح یک حقیقت ماورای طبیعی و فراطبیعی است.[4] از آنچه در تعریف روح گفته شد معلوم گردید که چون روح یک موجود غیرمادی است، لذا شکل به معنای صورت هندسی ندارد ، زیرا شکل داشتن از اوصاف موجودات مادی است و روح مادی نیست .

جایگاه روح بعد از مرگ آدمی
اولاً: بر اساس آیات و روایات مختلف و متعدد روح انسان بعد از مفارقت از بدن در هنگام مرگ وارد عالمی به نام برزخ می‌شود و برزخ در لغت عرب به جایی گفته می‌شود که حد فاصل بین دو چیز باشد و چون عالم بعد از مرگ حدفاصل بین زندگی موقت دنیا و حیات جاویدان عالم آخرت است، در قرآن شریف و روایات اولیاء دین، آن عالم به نام برزخ خوانده می‌شود.
بر اساس جهان بینی مکتب پیامبران الهی، با سپری شدن ایام زندگی دنیا و فرارسیدن مرگ، روح آدمی از بدن جدا می‌شود و به عالم برزخ منتقل می‌گردد و در آن سرای به حیات خویش ادامه می‌دهد، اگر متوفی از گروه پاکان و نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم است و اگر از گروه بدان و گناهکاران باشد به کیفر کارهای ناپسند خویش معذب خواهد بود، و این وضع هم چنان باقی و برقرار است تا زمانی که قیامت برپا گردد، مردم به فرمان الهی از قبرها برانگیخته شوند و برای رسیدگی به حساب‌های خود در محکمه عدل الهی حضور یابند.[5] ثانیاً: گرچه در میان مردم برخی کشورها مثل هندوستان نظریه‌ای به نام تناسخ مطرح شده و آنها گمان کرده‌اند که ارواح مجدداً در قالب بدن‌های دیگری به دنیا باز می‌گردند، این نظریه به تدریج توجه عده بسیاری از مردم جهان را به خود جلب نموده و عده‌ای آن را باور کرده‌اند. اما این پندار کاملا بی‌اساس بوده و برخلاف ره‌آورد معارف آسمانی به خصوص قرآن کریم است.
طبق مکتب پیامبران الهی، قضاء حکیمانه حضرت باری تعالی در نظام عمومی عالم بر این تعلق گرفته است که روح بشر پس از مرگ دوباره به دنیا و دار تکلیف باز نگردد و زندگی جدیدی را در این جهان آغاز ننماید، بلکه هم چنان در عالم موقت برزخ بماند تا قیامت برپا گردد و به سرای جاودان آخرت منتقل شود… بازگشت به دنیا برای انجام کارهای خوب و به دست آوردن شرایط هم‌زیستی با ارواح عالیه از نظر مکتب اسلام که عین برهان و منطق است ، سخنی است  سست و نادرست و قرآن شریف تحقق چنین امری را با صراحت, نشدنی و غیرقابل وقوع اعلام نموده است.[6] بنابراین روح بعد از مرگ انسان اجازه ورود به دنیا را به معنای یاد شده ندارد.
ثالثاً: گرچه برگشت روح انسان بعد از مرگ به آن معنا که یاد شد امکان‌پذیر نیست. اما باید توجه داشت اگر در برخی روایات آمد که ارواح عده‌ای با بستگان خود ارتباط برقرار می‌کنند، این حرف درست بوده و غیر از آن چیزی است که به نام تناسخ یاد می شود که در اینجا به چند نمونه از روایات اشاره می‌شود:
1. از امام صادق ـ علیه السلام ـ رسیده که فرمود: مؤمن اهل خود را می‌بیند و آنچه را که موجب محبت او است می‌بیند، بعضی از مؤمنان در هر هفته یک بار در روز جمعه به زیارت و ملاقات اهل خود می‌رسند، و بعضی دیگر بر حسب مقدار عمل خود می‌توانند آنان را ملاقات کنند.[7] 2. از حضرت امام موسی کاظم ـ علیه السلام ـ در پاسخ شخصی که از ملاقات ارواح با بستگانش سوال کرده بود فرمود: در هر جمعه و در هر ماه و در هر سال یک بار برحسب منزلت و مکانت مؤمن می‌تواند به دیدار بستگانش بیاید، و نحوه­ی دیدار آنان این است که به صورت موجود لطیفی (که قابل دیدن نیست) بر بستگان خود اشراف پیدا می‌کند، اگر آنها را در حال انجام کارهای نیک مشاهده کرد خوشحال می‌شود. و اگر در حال انجام کارهای ناپسند دید اندوهگین و غمناک می‌گردد.[8] 3. در روایت دیگری فرمود: روح مؤمن از پروردگار خود اذن می‌طلبد و خداوند به آن مؤمن اذن می‌دهد و دو فرشته نیز همراه او گسیل می‌نماید، آنها به سراغ اهلش می‌آیند کلام آنها را می‌شنود و به سوی آنها نگاه می‌کند.[9] از مجموع این گونه روایات چند نکته به دست می‌آید:
الف) ارواح مؤمنین می‌توانند اهل خود را ببینند و اقوام و ذوی الارحام و کسانی را که به آنها علاقه‌مندند را ملاقات می‌کنند و از حالات و سرگذشت آنان باخبر می‌شوند.
حتی طبق برخی روایات روح کافر نیز به دیدار خانواده خود می‌آید و از دیدن اعمال زشت آنان بیشتر گرفتار رنج می‌شود.[10] ب) ارتباط ارواح با عالم دنیا آن قدر شدید و قوی است که اگر عمل خیری از سوی کسی برای مردگان انجام گیرد، نتیجه آن به آنها می‌رسد، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: روزی حضرت عیسی از کنار قبری عبور می‌کرد صاحب قبر را در حال عذاب دید، بعد از مدتی دوباره عبورش از آن راه افتاد آثار عذاب در آن قبر ندید، از خداوند خواست که از اسرار مسأله او را آگاه کند. به او وحی شد که فرزندی از آن شخص در دنیا باقی مانده بود، کارهای خیری مانند اسکان دادن به یتیمی و کمک به مردم انجام می‌داد، من به برکت عمل نیک فرزندش عذاب را از پدر او برداشتم.[11] ج) ارتباط ارواح با مردمان دنیا از باب اشراف آنان بر اهل دنیا است که می‌توانند اهل دنیا را ببینند نه این به شکل و صورتی مادی در آیند و آن گاه وارد دنیا شوند.
رابعاً: روح هر کسی به اندازه نور ایمان و معنویت خود می‌تواند به دیدار بستگانش بیاید؛ از این رو در روایت آمده که عده‌ای هر هفته و برخی هر ماه و عده‌ای سالی یک بار می‌توانند به دیدار بستگانش بیایند.
خامساً: از آن جا که ارواح موجودات مجرد و غیرمادی هستند لذا شکل خاصی ندارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. امام خمینی، معاد ازدیدگاه امام خمینی، دفتر 30 تبیان، نشر موسسه آثار امام خمینی.
2. سید محمد حسین طهرانی، معادشناسی، از جلد اول تا دهم، نشر حکمت.
3. جوادی آملی، یاد معاد، نشر مرکز نشر فرهنگی رجاء.
4. سید عبدالحسین دستغیب، معاد.

پی نوشت ها:
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ چهارم، نشر دار الکتب الاسلامیه، 1363ش، ج12، ص250، طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، بیروت: نشر موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 13، ص 195.
[2]. اسراء/ 85.
[3] . طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، تهران: نشر کانون انتشارات محمدی، 1363 ش، ج 24، ص 38.
[4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ چهارم، نشر دارالکتب الاسلامیه، 1363 ش، ج 12، ص 250 ـ 256.
[5] . گفتار فلسفی، معاد از نظر روح و جسم، نشر هیئت نشر معارف اسلامی، 1360 ش، بخش 1، ص 263.
[6] . ر. ک : همان، ص 266 ـ 270.
[7] . تهرانی، سید حسین، معادشناسی، نشر حکمت، 1403 ق، ج 3، ص 220.
[8] . همان، ص 222.
[9] . همان، ص 223.
[10] . تهرانی، سید محمد حسین، معادشناسی، نشر حکمت، ج 3، ص 220.
[11] . همان، ص 225.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید