پاسخ را طی مراحل ذیل به صورت خلاصه بیان می کنیم و شرح آن را به منابع معتبر ارجاع می دهیم.
1ـ اولین مرحله و مرتبه عصمت و مصونیت از گناه و خطا تدریجی نیست؛ بلکه یک نوع موهبت و تفضل الهی است و قابل اکتساب نیست، این مرتبه از بدو ولادت تا پایان عمر همراه معصومین است، قرآن مجید درباره حضرت عیسی(ع)[1] و یحیی(ع).[2] تصریح دارد که مقام نبوت در دوران کودکی به آن دو عطا شده است و لازمه ی نبوت عصمت است؛ بنابر این آنان در همان دوران کودکی دارای ملکه ی عصمت بوده اند، از آن جایی که کودک مکلف نیست، آنان این ویژگی را با انجام عبادات و … به دست نیاورده اند؛ بلکه خداوند به آن ها اعطا کرده است. همینطور به مقام امامت رسیدن بعضی از امامان ما در زمان طفولیت و قبل از تکلیف و امکان اکتساب از بهترین شواهد بر این مطلب است، و علامه مجلسی می فرماید: عقیده معروف امامیه این است که عصمت از آغاز تا پایان زندگی، همراه معصوم است.[3]
در این که امام و نبی هنگام امام شدن یا پیامبر شدن به عصمت نایل شده اند اختلافی نیست و چون آیات مذکور و سیره بعضی امامان می رساند که در زمان طفولیّت و حتی بدو ولادت به موهبت نبوت یا امامت ملبس شده اند، معلوم می شود که عصمت اکتسابی محض نیست.
شیخ مفید می فرماید: «و العصمه تفضل من الله تعالی»[4] علامه حلی می فرمایند: عصمت لطف الهی است که خداوند آن را افاضه می کند و اسباب این لطف را چهار چیز معرفی می کند.[5]
حالا که مرتبه اول عصمت (آنچه برای نبی و امام لازم است) موهبتی، دفعی، لطف، تفضلی و غیر اکتسابی شد؛ پس شخص معصوم، در کسب ملکه عصمت چه زحمت و تلاشی انجام داده تا عصمت برای او فضیلتی باشد؟ جواب این قسمت از مراحل ذیل معلوم می شود.
2ـ خداوند حکیم است و هیچ کار و لطف و فضلش بدون حکمت و دلیل و رحجان نیست، اینکه خداوند عصمت را به عده محدودی عطا کرده است حتماً یک فضیلت و رجحانی در وجود آنها بوده است، و لازم نیست علت و حکمت تمام کارهای خداوند را عقل انسانها درک و کشف کند، همین که خدای حکیم این عده را برگزیده، دلیل بر فضلیت آنهاست «و لقد اخترنا هم علی علم علی العالمین»[6] «و انهم عندنا لمن المصطفین الاخیار»[7] شیخ مفید می فرماید: عصمت تفضل از جانب خداوند بر کسانی است که خدا می دانست که این عده بر آن عصمت متمسک و پای بند می مانند؛[8] یعنی اگر همین ملکه عصمت را به غیر معصومین می داد باز هم در سایه اختیار و قدرتی که داشتند معلوم نبود عصمت را به کار می گرفتند. سید مرتضی مساله قابل ستایش بودن عصمت را مطرح کرده و یادآور می شود که اگرچه عصمت لطف الهی است و شامل گروهی از بندگان خاص می باشد، در عین حال قابل ستایش است؛ زیرا بندگان خدا در برابر عصمت بر دو گروهند، گروهی که بر فرض افاضه عصمت با کمال آزادی و اختیار از آن در راه ترک گناه بهره می گیرند؛ اما گروه دیگر بر فرض افاضه ی عصمت بهره نمی گیرند؛ بنابراین فقط بر گروه اول افاضه می شود و این از افتخارات و فضایل آنها محسوب می شود.[9]
3ـ نخستین مرحله عصمت ]مصونیت از گناه و خطا[ که از ابتدای ولادت تا انتها با معصومین است، افاضه الهی است؛ اما مراحل بعدی عصمت و درجه های عالی عصمت برای معصومین اکتسابی است که در اثر مجاهدتها، تحمل مصایب، انجام عبادات ویژه حاصل می شود چنانکه مقام امامت را خداوند برای ابراهیم پیامبر که معصوم هم بود بعد از موفقیت در امتحانات بسیار مشکل عنایت کرد، مسلماً عصمت و مقام ابراهیم در اواخر عمر با مقام و عصمت شان در بدو ولادت مساوی نخواهد بود. برای این مطلب دو شاهد می آوریم:
اول ـ در زیارت فاطمه زهرا (س) می خوانیم: ای امتحان و آزمون شده! آنجا که خدا تو را پیش از آفرینش درین جهان آزمود و در میدان امتحان و بلا صابر و بردبار یافت.
دوم ـ در دعای ندبه می خوانیم… اولیائی که آنان را برای خود برگزیدی پس از آنکه زهد و پیراستگی را در زندگی این دنیای پست برای آنان شرط نمودی و آنان شرط تو را پذیرفتند و تو نیز از وفای آنان آگاه شدی.[10]
4ـ مبدء و سبب عصمت، علم به گناه و آثار و عواقب آن و تقوای کامل است که از شخص معصوم در سایه ی چنین علم و تقوایی معصیت صادر نمی شود، لکن این آگاهی سلب اختیار از معصوم نمی کند; یعنی ضمن این که قدرت و اختیار بر گناه و خطا را دارد مرتکب نمی شود.[11] کسی که با اختیار و قدرت معصیت را ترک می کند و حتی مرتکب ترک اولی نمی شود و همواره مطیع امر خداوند است بدون شک فضیلت دارد و مایه مباهات و افتخار است، حتی برای انسانهای عادی که کارهایش بر اساس علم و ایمان است؛ مثلا می دانیم سیگار ضرر دارد و عواقب آن را به خوبی می دانیم. لذا سیگار نمی کشیم، این ترک سیگار برای ما فضیلت و افتخار است.
آیاتی در قرآن مجید داریم که انبیا و اولیا و پیامبر خاتم (ص) را از ارتکاب احتمالی معصیت و شرک بر حذر می دارد، اگر عصمت اختیار را کاملا سلب می کرد دیگر این نواهی و هشدارها معنی نداشت.[12]
علامه طباطبائی می فرمایند: ان هذا العلم اعنی ملکه العصمه لا یغیر الطبیعه الانسانیه المختاره فی افعالها الارادیه و لا یخرجها الی ساحه الاجبار و الاضطرار کیف و العلم من مبادی الاختیار.[13]
خلاصه، هر جا انسان قدرت و اختیار بر معصیتی را داشته باشد، لکن مرتکب نشود فضیلت و امتیاز است خواه این عدم ارتکاب مستند به علم و تقوا باشد یا به خاطر ترس از عقاب و جهنم.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. منشور جاوید، ج5، ص 28.
2. تفسیر المیزان، ج11، ص 163.
3. وحی و نبوت در قرآن، عبدالله جوادی آملی، اسراء، اول، 1381، صص 197 ـ 287.
پی نوشت ها:
[1] . مریم/ 29 و 30؛ فاشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا قال انی عبداللله اتانی الکتاب و جعلنی نبیاً.
[2] . مریم/12. یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیاً.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب (ع)، چاپ سوم، ج 7، ص 179، به نقل از بحارالانوار، ج11، ص91.
[4] . شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد، تبریز، تعلیق شهرستانی، چاپ دوم، 1371، هـ ، ص61.
[5] . حلی، کشف المراد، قم، جامعه مدرسین، ص365.
[6] . دخان/32.
[7] . ص/47.
[8] . شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، همان.
[9] . سبحانی، منشور جاوید، همان، ص 27، به نقل از امالی سید مرتضی، ج2، ص347، و رسایل الشریف المرتضی، ج3، ص326.
[10] . سبحانی، منشور جاوید، همان، ص26.
[11] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، جامعه مدرسین، 1366، ج5، ص28.
[12] . انعام/87 و مائده/67.
[13] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1391 هـ . ق، چاپ سوم، ج11، ص163.