حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ در روایتی می‌فرماید: «به حضرت عیسی بن مریم گفته شد که چرا ازدواج نمی‌کنی؟ آن حضرت گفت: برای چه ازدواج کنم؟ گفته شد تا فرزند دار شوی، گفت: فرزند اگر زنده بماند مایه و منشأ فتنه است و اگر هم بمیرد باعث حزن و اندوه می‌شود.[1] آیا این حدیث و سیره عیسی (ع) با مطالب قرآن و روایات دیگر درباره ازدواج سازگاری دارد؟

حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ در روایتی می‌فرماید: «به حضرت عیسی بن مریم گفته شد که چرا ازدواج نمی‌کنی؟ آن حضرت گفت: برای چه ازدواج کنم؟ گفته شد تا فرزند دار شوی، گفت: فرزند اگر زنده بماند مایه و منشأ فتنه است و اگر هم بمیرد باعث حزن و اندوه می‌شود.[1] آیا این حدیث و سیره عیسی (ع) با مطالب قرآن و روایات دیگر درباره ازدواج سازگاری دارد؟

ازدواج و تشکیل خانواده از نظر قرآن و روایات اسلامی دارای اهمیت ویژه‌ای است قرآن کریم می‌فرماید: «… فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحده او ما ملکت ایمانکم ذلک ادنی الا تعدلوا»؛[2] با زنان پاک ازدواج کنید دو یا سه یا چهار همسر، و اگر می‌ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها به یک همسر قناعت نمایید و یا از زنانی که مالک آن‌ها هستید استفاده کنید. این کار بهتر از ظلم و ستم، جلوگیری می‌کند.
و در جایی دیگر می‌فرماید: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»[3] مردان و زنان بی‌همسر را همسر دهید و هم‌چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را، اگر فقیر و تنگ­دست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌سازد، خداوند واسع و آگاه است.
پیامبر گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: «من تزوج فقد احرز نصف دینه فلیتق الله فی النصف الباقی»؛[4] کسی که همسر اختیار کند نیمی از دین خود را محفوظ داشته، و باید مراقب نیم دیگر باشد. در حدیث دیگری پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: «شرارکم عذابکم»؛[5] بدترین شما مجردانند.
بنابراین، ازدواج در فرهنگ دینی و الهی دارای اهمیت ویژه‌ای است و اجرای این سنّت و فرهنگ صحیح می‌تواند از بسیاری از مفاسد، ناهنجاریها و مشکلات جسمی و روحی که امروزه بشریت بر اثر انحرافات جنسی با آن روبرو هستند، جلوگیری کند.
بر اساس گواهی تاریخ، حضرت عیسی علی نبینا و اله و ـ علیه السّلام ـ ازدواج نکرد؛ ولی این هرگز به خاطر مخالفت
او با ازدواج نبود و از روایت امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز نمی‌توان برداشت کرد که حضرت عیسی علی نبینا و آله ـ علیه السّلام ـ با ازدواج مخالف بوده است، آن حضرت ممکن است سخنان مذکور را در پاسخ انتقادها و فشارهای فراوان افراد مختلف در مورد ازدواج نکردن او گفته باشد، و افزون بر این فرمایش حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ ناظر بر اصل ازدواج نیست و منظور آن حضرت از فتنه بودن اولاد آن است که مایه ابتلا، آزمایش و گرفتاری انسان است نه این که داشتن فرزند امر ناپسندی است. به دیگر بیان اولاد ازدواج کردن امری واجب نیست، بلکه مستحب است، بی ترک ازدواج از سوی عیسی مذمت ندارد. قرآن کریم نیز اولاد و مال را از جهاتی مایه فتنه می‌داند، چنان که می‌فرماید: «انما اموالکم و اولادکم فتنه والله عنده اجر عظیم؛[6] اموال شما و فرزندانتان صرفاً وسیله آزمایش برای شمایند و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است» و در برخی از آیات دیگر خداوند متعال نسبت به خطر اموال و اولاد غیر صالح هشدار داده است.»[7] و این به معنای مخالفت با ازدواج و داشتن فرزند نیست، ازدواج نکردن حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ به خاطر عمر کوتاه آن حضرت، اشتغال مداوم او به سفرهای تبلیغی به نقاط مختلف و… توجیه روشن و قابل توجهی دارد، مخصوصا که ازدواج فی نفسه واجب نیست، گرچه کار پسندیده‌ای است؛ ولی وقتی که کار مهمتری انسان را از اقدام به آن بازدارد ترک آن مانعی ندارد و مسؤلیت و کار حضرت عیسی علی نبینا و آله و ـ علیه السّلام ـ مهمتر از پرداختن به ازدواج آن حضرت بوده است و تشخیص این مطلب نیز با خود ایشان، که پیامبر خداوند بوده، است می باشد.[8]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علامه مجلسی(ره)، حیاه القلوب (داستان پیامبران) (قم، انتشارات سرور) ج 2.
2 رسولی محلاتی، سید هاشم، قصص الانبیاء (تاریخ انبیاء)، (قم انتشارات اسلامی).
3 تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 2، ص 96 ـ 97، ج 14، ص 463 ـ 466، ج 15، 508 و… .
4. امینی، ابراهیم، آیین همسرداری، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، قم، ‌انتشارات جامعه مدرسین، ج 3، ص 558.
[2] . نساء/ 3.
[3] . نور/ 32.
[4] . مجلسی، محمد باقر، بحالارانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 هـ . ق، ج 100، ص 219.
[5] . شعیری، تاج الدین، جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، 1363 هـ ش، ص 102.
[6] . تغابن/ 15.
[7] . تغابن/ 14، منافقون/ 9.
[8] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 403 ـ 405.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید