عنوان اهلبیت در آیه تطهیر شامل زنهای پیامبر نمیشود زیرا:
1. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ معرفی اهلبیت را همراه با تمهیدات و برنامهای خاص انجام میداد و آن اینکه معمولاً هنگام معرفی، آنها را جمع مینمود و سپس پارچهای یا عبائی و پتوئی را به دور آنها میپیچاند و بعد میگفت: «اللهم هؤلاء اهلبیتی». (خدایا اینان اهلبیت منند)، این نحوه معرفی خود گویای این است که مراد از اهل بیت فقط این چهار نفرند و شامل دیگران نمیشود وگرنه پیچاندن پتو و غیره به دور آنها کار بیهوده و لغوی خواهد بود.
2. اگر زنهای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم جزو اهلبیت بودند، در این صورت میبایست پیامبر در معرفی این چهار نفر که در فرض مذکور بخشی از اهلبیت بودند، جمله «هؤلاء من اهل بیتی» (اینان از اهل بیت منند) را بکار میبردند؛ نه جمله «هؤلاء اهل بیتی» را؛ زیرا در فرض مذکور این چهار نفر، ثلث اهلبیت یا کمتر از ثلث خواهند بود و قاعدتاً پیامبر اکرم مثل نوح که درباره فرزندش گفت: «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی» میبایست از کلمه «مِن» که نشاندهنده جزئیت و تبعیض است، استفاده میکرد، امّا چنین نکرد.
3. ابن ابی حاتم ذیل آیه مورد بحث در تفسیرش دو حدیث از طریق ابی سعید خدری روایت کرده که پیامبر صریحاً میگوید آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ …» در منزلت پنج نفر نازل شده، سپس نام علی، فاطمه، حسن و حسین را کنار خود ذکر میکند، وی در یکی از نقل ها می گوید: عن الاعمش عن عطیه عن ابی سعید قال؛ قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نزلت هذه الآیه فی خمسه فیّ و فی علی و حسن و حسین و فاطمه انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً،[1]
طبری نیز حدیث مذکور را ذیل آیه آورده[2] ابن کثیر و سیوطی هم در تفسیرشان ذیل آیه مورد بحث حدیث فوق را نقل نمودهاند، پس اگر اهل بیت شامل زنهای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم میشدند، نمیبایست پیامبر میفرمود این آیه درباره پنج نفر نازل شده، بلکه میبایست عدد 14 یا بیشتر را ذکر میکرد.
4. ابن کثیر در تفسیرش ذیل آیه مورد بحث بنقل از ابن ابی حاتم و او با سند از عایشه روایت میکند که عایشه گفت (… لقد رأیت رسولالله ـ صلی الله علیه و آله ـ دعا علیاً و فاطمه و حسنا و حسیناً ـ رض ـ فالقی علیهم ثوباً فقال، اللهم هوءلاء اهلبیتی فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً، قالت فدنوت منهم فقلت یا رسولالله و انا من اهل بیتک؟ فقال ـ صلی الله علیه و آله ـ تنحی فانک علی خیر.)[3] (… من رسول خدا را دیدم که علی و فاطمه و حسن و حسین را دعوت نمود، سپس پارچهای بر آنها افکند و گفت: خدایا اینان اهلبیت منند پلیدی را از آنها ببر و موکداً آنها را پاک ساز، سپس عایشه گفت: من به آنها نزدیک شدم و گفتم ای رسول خدا من هم از اهلبیت هستم؟ پیامبر گفت از اینجا دور شو، تو بر خیر هستی)، اگر زنهای پیامبر جزءاهلبیت بودند پیامبر در هنگام سؤال عایشه که آیا من هم جزء اهل بیت هستم؟ عایشه را از خود دور نمیکرد، بلکه به سؤال او پاسخ مثبت داده و اورا نزد خود راه میداد، امّا پیامبر چنین نکرد.
5. مسلم در صحیحش از یزید بن حیان روایت میکند که نزد زید بن ارقم رفتیم و درباره اهل بیت پیامبر از او سؤال کردیم (… فقلنا من اهل بیته؟ نساؤه؟ قال لا و ایم الله انّ المرأه تکون مع الرجل العصر من الدهر ثم یطلقها فترجع الی ابیها و قومها)[4] (… گفتیم اهلبیت پیامبر کیانند؟ زنهای اویند؟گفت: نه به خدا قسم، زیرا زن روزگاری همراه مرد است سپس با طلاق نزد پدر و خویشان خود برمیگردد) در این روایت زید بن ارقم زنهای پیامبر را از اهلبیت خارج میکند و بر این دعوا دلیل میآورد که زوجه با طلاق علاقه اهلیّت خود را از دست میدهد و بنابراین نمیتوان آنرا از اهلبیت یک مرد دانست، میبینم که نظر این صحابه پیامبر هم اینست که زنهای پیامبر جزء اهلبیت او نیستند.
6. در عموم روایاتی که از ام سلمه در باب معرفی اهلبیت توسط پیامبر روایت شده این نکته وجود دارد که بعد از اینکه پیامبر اهلبیت خود را معرفی میکند، ام سلمه که یکی از زنهای خوب پیامبر بوده از پیامبر سؤال میکند که آیا او هم جزء اهل بیت است؟ (فقالت ام سلمه انا معهم یا رسولالله؟) ولی پیامبر به اوجواب مثبت نمیدهد و فقط با گفتن جمله «انک الی خیر» به او میفهماند که گرچه او بسوی تحصیل خیر گام بر میدارد، امّا او در حدّ و اندازهای نیست که شایستگی دخول در جمع اهلبیت را داشته باشد.
باید توجّه داشت که برخی روایات صریحاً بر خروج ام سلمه از اهلبیت دلالت دارد از آن جمله احمد بن حنبل در مسندش از ام سلمه روایت میکند (انّ رسول الله قال لفاطمه ائتینی بزوجک و ابنیک فجائت بهم فالقی علیهم کساء فدکیاً قال ثم وضع یده علیهم ثم قال اللّهم إنّ هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتک و برکاتک علی محمّد و علی آل محمّد انک حمید مجید قالت ام سلمه فرفعت الکساء لادخل معهم فجذبه من یدی و قال انک علی خیر).[5] (پیامبر به فاطمه گفت: شوهر و دو فرزندت را بیاور. فاطمه آنها را آورد پیامبر عبائی فدکی را بر آنها افکند و سپس دستش را بر آنها نهاد و فرمود خدایا اینان آل محمّدند پس درود و برکاتت را بر محمّد و آل محمّد قرار ده که تو ستوده و با شکوهی، ام سلمه گفت عبا را بلند کردم که داخل جمع آنها شوم، امّا پیامبر عبا را از دست من کشید و گفت تو بر خیر هستی. این عمل پیامبر صریحاً دلالت دارد که پیامبر زنهای خود را جزء اهلبیت نمیداند.
همچنین احمد بن حنبل از ام سلمه روایت میکند «قالت بینما رسولالله فی بیتی اذ قالت الخادم انّ علیّا و فاطمه بالسده قال قومی عن اهلبیتی قالت فتتحیت فی ناحیه البیت قریباً فدخل علی و فاطمه و معهم الحسن و الحسین صبیان صغیران فاخذ الصبیین فقبّلهما و وضعهما فی حجره و اعتنق علیاً و فاطمه ثم اغدف علیهما ببرده له و قال اللهم الیک لا الی النار أنا و اهل بیتی قالت فقلت یا رسولالله و أنا؟ فقال و انت»[6] (ام سلمه گفت در حالی که رسول خدا در خانه من بود خادم آمد و گفت علی و فاطمه در آستانه درند، پیامبر گفت از جای خود برای اهلبیت من برخیز، من ایستادم و جای خود را ترک کرده به گوشهای نزدیک آنها رفتم، سپس علی و فاطمه در حالی که با آنها حسن و حسین که دو بچه کودکی بودند، داخل شدند، پیامبر آن دو کودک را بوسید و در دامان خود نشاند، علی و فاطمه را هم به آغوش کشاند، پس پتوئی را بر آنها افکند و گفت خدایا من و اهلبیتم بسوی تو باشیم نه بسوی آتش، ام سلمه گفت گفتم ای رسول خدا و من؟ پیامبر فرمود و تو.)
این روایت از دو جهت دلالت دارد که زنهای پیامبر جزء اهلبیت نیستند، اول اینکه میبینم وقتی پیامبر درباره خود و اهلبیتش دعا میکند و عبارت «انا و اهلبیتی» را بکار میبرد ام سلمه خود را مشمول این دعا نمیبیند، لذا از پیامبر میخواهد که دعایش را شامل حال او هم بکند و این نشان میدهد که تلقی خود ام سلمه این نبوده که زنهای پیامبر جزء اهلبیت هستند، چون اگر زنهای پیامبر تحت عنوان اهلبیت داخل میبودند درین صورت عبارت «و اهل بیتی» شامل ام سلمه و سایر زنها هم بود و دیگر لازم نبود که با دخول زنها تحت عنوان اهلبیت باز ام سلمه سؤال کند که من را هم مشمول دعاء خود بکن پس خود این درخواست ام سلمه نشان میدهد که او عنوان اهلبیت را شامل خود نمیدانسته است.
دوم پیامبر بعد از درخواست ام سلمه فرمود«و تو» یعنی با آوردن واو عطف ام سلمه را مشمول دعای خود کرد و میدانیم که واو عطف دلالت بر مغایرت معطوف و معطوفعلیه دارد؛ مثلاً اگر کسی بگوید من فررزندان خود و زید را به مسجد بردم، عطف زید بر فرزندان نشان میدهد که زید جزء فرزندان نبوده و گرنه نیاز به عطف نبود پس همین که اینجا پیامبر ام سلمه را به اهلبیت با واو، عطف کرده نشان میدهد که او داخل عنوان اهل بیت نبوده. همچنین طبری و ابن کثیر در ذیل آیه مورد بحث در تفسیرشان از حکیم بن سعد روایت کردهاند که «قال ذکرنا علی بن ابی طالب (رض) عند ام سلمه قالت فیه نزلت انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً. قالت ام سلمه جاء النبی الی بیتی فقال لاتأذنی لاحد فجائت فاطمه فلم استطع ان احجبها عن ابیها ثم جاء الحسن فلم استطع ان امنعه ان یدخل علی جده و امه و جاء الحسین فلم استطع ان احجبه فاجتمعوا حول النبی علی بساط فجلّلهم نبیّ الله بکساء کان علیه ثم قال هؤلاء اهلبیتی فاذهب عنهم الرجس و طهرّهم تطهیراً، فنزلت هذه الآیه حین اجتمعوا علی البساط قالت فقلت یا رسولالله و أنا؟ قالت فو الله ما انعم و قال انک الی خیر، در این روایت هم داستان این گونه نقل شده که وقتی ام سلمه میبیند که پیامبر بعد از قرار دادن عبا روی علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ میگوید: هؤلاء اهلبیتی ام سلمه درخواست میکند که او هم در جمع آنها باشد، ولی پیامبر پیشنهاد او را نمیپذیرد و ام سلمه ردّ شدن پیشنهادش را توسط پیامبر بخوبی میفهمد، زیرا او قسم میخورد و میگوید: فوالله ما انعم؛ بخدا قسم پیامبر آری نگفت، بنابراین این روایت صریحاً دلالت دارد که پیامبر نپذیرفت که ام سلمه جزء اهلبیت باشد با اینکه او از بهترین زنهای پیامبر بود.
7. چنانکه از روایات نقل شده ظاهر است، پیامبر به انحاء گوناگون مراد از «اهلبیت» را بیان میکند، امّا در این معرّفیها منظور پیامبر این نبوده که افرادی را که بحسب معنای لغوی تحت کلمه «اهلبیت» مندرج بودند، معرّفی کند، زیرا افرادی که بحسب معنای لغوی جزء خاندان پیامبر بودند برای همه معلوم بودند و خفائی برای کسی و مخصوصاً برای امثال ام سلمه و عایشه که روایات مذکور از ناحیه آنها روایت شده، وجود نداشت، بلکه مراد پیامبر از این معرّفیها این بود که افرادی را که در دستگاه رسالت پیامبر از خاصان و مقربان او بودند را معرّفی کند، مخصوصاً که در بسیاری از روایات منقوله کلمه «خاصتی» بدنبال «اهلبیتی» ضمیمه شده و پیامبر بعد از اینکه این چهار نفر را جمع میکند میگوید «هؤلاء اهل بیتی و خاصتی» و کلمه خاصّه به افراد کاملاً مقرب به یک نفر، که در مقامات اجتماعی او صاحب سرّ اویند اطلاق میشود مثلاً به افراد بسیار نزدیک به پادشاه که در اداره حکومت او صاحب سرّند، خاصه الملک گفته میشود، بنابراین در این معرّفیها پیامبر میخواهد افراد مقرب در دستگاه رسالت خود را به مردم معرفی کند، نه افرادی را که در مسکن و بیت مادی او زندگی میکردند که برای همه معلوم بود.
با توجّه به روایات و مطالب فوق، زنان پیامبر نمیتوانند جزء اهلبیت پیامبر و خاصان دستگاه رسالت باشند، زیرا طبق تصریح قرآن همه زنهای پیامبر حتّی جزء محسنات هم نبودند، چه رسد به اینکه جزء خاصان رسالت او باشند، قرآن درباره زنهای پیامبر میگوید «اعد للمحسنات منکنّ اجراً عظیماً» (خداوند برای خوبان از شما اجر بزرگی آماده کرده) اگر همه زنهای پیامبرخوب بودند، خداوند تعبیر «محسنات» را برای همه آنها بکار میبرد؛ نه برای برخی از آنها که از کلمه من تبعیضیه در «منکنّ» فهمیده میشود، بنابراین طبق این آیه زنهای پیامبر همه خوب نبودند و همانطور که فرزند نوح بخاطر خوب نبودن از اهل نوح نبود، چنانکه قرآن میگوید (إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ) زنهای غیر خوب پیامبر اسلام هم جزء اهل بیت رسولالله و خاصان او نبودند روی این حساب اهلبیت در آیه مورد بحث شامل زنهای پیامبر نیست، چون کسی بین زنان خوب و بد تفکیک نکرده، یا همه را داخل اهلبیت میدانند و یا همه را خارج میکنند.
بنا بر این با دلائل متقن و روشنی که در باب تفسیر اهلبیت در آیه تطهیر وجود دارد جای هیچ شک و شبههای نیست که مراد از اهلبیت علی و فاطمه و حسین و حسین ـ علیهم السّلام ـ است نه زنان پیامبر، تنها حدیثی که از ابن عباس نقل شده دلالت دارد که پیامبر 1350 بار (هنگام نمازهای پنجگانه بمدت 9 ماه) این چهار نفر را بعنوان اهلبیت خود معرفی کرد.
پی نوشت ها:
[1] . تفسیر ابن ابی حاتم، ذیل آیه، ج 9، ح 17677.
[2] . تفسیر طبری، ج 12، ح 21727.
[3] . تفسیر ابن کثیر، سوره احزاب، ذیل آیه مورد بحث، ج 3، ص 414.
[4] . صحیح مسلم، فضائل الصحابه باب من فضائل علی بن ابی طالب، ح 6228.
[5] . مسند احمد، ج10، ص 228، ح 26808، و نیز سیوطی، تفسیر الدر المنثور ذیل آیه.
[6] . مسند احمد بن حنبل، ج 10، ص 197، ح 26662، و نیز تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 414.