طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه بر می آید علم انبیا و ائمه ـ علیهم السلام ـ بردو قسم است: قسم اول آن که در هر شرایطی به حقایق جهان هستی به اذن خداوندی واقف هستند، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، یا آنها که بیرون از دایره حس می باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادی است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به نص قرآن کریم، بشری است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می دهد مانند سایر افراد در مجرای اختیار و براساس علم عادی قرار دارد و آنچه را شایسته می بیند انجام می دهد.[1]
ویژگی قسم اول علم انبیا و ائمه این است که هیچ گونه تکلیفی و نیز هیچ قصد و طلبی بر این گونه علم تعلق نمی گیرد؛ اما قسم دوم علم انبیا و ائمه ـ علیهم السلام ـ تکلیف و وظیفه آور است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ هم با همین علم مثل سایر انسانها به عمل به این علم مکلف بوده است؛ یعنی مانند سایر افراد آنچه خیر و شر و نفع و ضرر در کارها وجود دارد تشخص داده و اقدام شایسته را به اختیار خویش انجام می دهد.
پس با درک این واقعیت که علم عادی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تکلیف آور است و نه علم غیبی، می گوئیم که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از طرف خداوند مکلف به عمل به علم ظاهری بود و باید طبق علم ظاهری حکم می کرد پس با این دید به بررسی ظاهری مسأله عمر، ابوبکر و عثمان در زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می پردازیم.
طبق اسناد معتبر تاریخی عمر و ابوبکر از جمله مسلمانان صدر اسلام و جزء اولین کسانی بودند که به رسالت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ایمان آوردند و از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اطاعت کردند و در بعضی مواقع خدماتی هم نسبت به اسلام و مسلمین داشتند و حداقل جزء صحابه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به حساب می آمدند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ هم در این مورد هم مثل سایر موارد عمل به ظاهر می نمود و درآن زمان عمر، ابوبکر و عثمان نه تنها دشمن پیامبر نبودند؛ بلکه به عنوان یک مسلمان در کنار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ هم بودند، پیامبر با این که می دانست چه حوادثی اتفاق می افتد، اما او مأمور به ظاهر بود.
از نظر اجتماعی و سیاسی هم پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نمی توانست با این افراد برخورد بکند زیرا با مطالعه موقعیت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام به این نتیجه خواهیم رسید. زمانی که اسلام و مسلمین از هر طرف مورد هجوم دشمنان و کفار بود و بودن افرادی همچون ابوبکر در صف مسلمین امتیازی مهم به شمار می رفت و جبهه کفار را متزلزل می کرد. حال پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ این مسلمانان را از خود براند و یا با آنها برخورد بکند این همان کاری خواهد بود که دشمنان اسلام می خواستند و بر علیه پیامبر شروع به تبلیغ می کردند که پیامبر مسلمانان و یاران خودش را از خود می راند و یا آنها را می کشد. و این کار باعث می شد عده ای کثیری از اطراف پیامبر پراکنده و موجب تضعیف اسلام و مسلمین می شوند.
از نظر اخلاقی نیز این کار امکان پذیر نبود، زیرا پیامبری که ـ صلی الله علیه و آله ـ اسوه اخلاق و رحمت للعالمین است کسی را که ادعای مسلمانی دارد، نماز می خواند و روزه می گیرد از خود براند یا برخورد کند این کار با اخلاق پیامبری که مأمور به صبر و حسن اخلاق، حتی در مقابل کفار و یهود و منافقین است، منافات دارد.
در آخر هم به این نکته باید توجه داشت که اگرچه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با این افراد برخورد جدی نداشته است؛ اما در موارد متعددی مشاهده می شود که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بطور غیرمستقیم عدم صلاحیت اینها را در عمل نشان می دهد و در عوض، جبهه علی ـ علیه السلام ـ را به مناسبت های مختلف تقویت می کند و فضایل و قدرت علی ـ علیه السلام ـ را به رخ آنان می کشد. نمونه بارز این برخورد را هنگام نزول سوره برائت می بینیم که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در آغاز ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد؛ سپس علی ـ علیه السلام ـ را به دنبال وی فرستاد و گفت سوره را از او بگیر و به سوی مکه برو و پیام مرا برسان.
این واقعه را تمام علمای اهل سنت نقل کرده اند که به روشنی فضیلت و بزرگی علی ـ علیه السلام ـ را اثبات و عدم کفایت دیگران مانند ابوبکر را می رساند.
در جریان دیگر ابوبکر و عمر و ابوعبیده نزد پیامبر بودند که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به علی ـ علیه السلام ـ تکیه داده بود، و با دست خود به شانه علی ـ علیه السلام ـ زد و فرمود: ای علی تو اولین کسی هستی که ایمان آوردی، تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی.[2]
و پیامبر در روزهای آخر عمر شریف خود دستور داد که دوست مرا فرا خوانید که عایشه و حفصه ابوبکر و عمر را فرا خواندند؛ ولی پیامبر به آنها توجهی نکرد تا اینکه ام سلمه علی ـ علیه السلام ـ را فرا خواند و پیامبر با علی
ـ علیه السلام ـ به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبکر) از منزل خارج شدند. و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دستور دادند که کسی نماز را اقامه بکند وقتی دید ابوبکر آماده نماز شد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با وجود تب شدید او را به کنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه کرد.[3]
و دهها مورد و موضوع دیگر که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به طور غیرمستقیم اینها را از خود رانده و فضایل و برتری علی ـ علیه السلام ـ را به رخ آنها کشیده است.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
ـ سیاهترین هفته تاریخ، علی محدث.
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیرالمیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج18، ص 194. ربانی، علی، چهره درخشان حسین بن علی، انتشارات مکتب الحسین، ص 134.
[2] . متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مکتبه التراث الاسلامی، حدیث 29.
[3] . ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ج 1، ص 236.