چرا پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در جنگ بدر وقتی بر چاه‌های آب مسلط شد آن‌ها را پر کرد و مانع از آب خوردن کفار شدند؛ در حالی که حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و امام حسین ـ علیه السّلام ـ به دشمنان خود آب دادند؟

چرا پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در جنگ بدر وقتی بر چاه‌های آب مسلط شد آن‌ها را پر کرد و مانع از آب خوردن کفار شدند؛ در حالی که حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و امام حسین ـ علیه السّلام ـ به دشمنان خود آب دادند؟

ابتدا باید بررسی شود که آیا پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ در جنگ بدر چاه‌های آب را تصاحب کردند یا نه؟! و در صورت دستیابی به آن چاه‌ها، آیا آنها را پُر کردند و با این کار مانع آب خوردن دشمنان خود شدند یا نه؟!
در بعضی از کتاب های تاریخی، روایتی نقل شده که مضمونش این است: یکی از اصحاب پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ به نام «حباب بن منذر» به وی پیشنهاد کرد که لشکر اسلام را در کنار یکی از چاه‌های بدر فرود آورد و بقیه چاه‌ها را پر کرد تا لشکر کفار قریش آبی برای مصرف نداشته باشند. پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ رأی او را پذیرفت و عملی کرد.[1] در همین کتاب در جای دیگر پیرامون جنگ بدر می‌گوید: کفار قریش خواستند از چاه‌های بدر آب بردارند که مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ به مسلمین خطاب کرد و فرمود: مانع آب خوردن کفار نشوید و آنها را رها کنید.[2] این دو نقل تاریخی با هم سازگاری ندارد؛ زیرا اگر پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ راضی به پُر کردن چاههای بدر بود، معنی نداشت که از مسلمین بخواهد، مانع آب خوردن کفّار قریش نشوند. بنابر این اولا: به لحاظ نقل تاریخی دو روایت مختلف در مسأله وجود دارد.
ثانیا: تعدادی از مورخین معاصر اصل قضیه را نپذیرفته اند، علامه سید جعفر مرتضی عاملی[3] دلیل بر ردّ اصل ماجرا اقامه می‌کند و در آخر نتیجه گیری می‌کند که اساساً چاه‌های بدر در اختیار مسلمین نبوده است.[4] یکی دیگر از محققان معاصر نیز همین مطلب را تأیید می کند و می گوید:
«این قضیه با آیات قرآن منافات دارد چرا که آیات الهی خبر می‌دهند از اینکه آبی در دسترس مسلمین نبوده است لذا از خداوند طلب آب کردند و خداوند به عنوان امداد غیبی برای آنها بارانی فرستاد که از چند جهت نافع به حال مسلمین بود»[5] مفسران قرآن کریم نیز همین امر را با استفاده از آیات قرآن کریم تأیید کرده اند، به عنوان نمونه طبرسی و علامه طباطبایی معتقدند که چاه‌های بدر در اختیار مشرکان قریش بوده است. در آیه 11/ انفال می‌خوانیم:
«یاد آرید هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از سوی خدا بود، شما را فرا گرفت؛ و آبی از آسمان برای­تان فرستاد، تا شما را رحمت خود با آن پاک کند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهای شما را محکم و گام ها را با آن استوار دارد.»
این دو بزرگوار در ذیل همین آیه شریفه می‌گویند:
مشرکان قبل از مسلمانان بر آب تسلط پیدا کردند، و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسه‌شان کرد که شما خود را از اولیای خدا می‌دانید، در حالی که مشرکان بر آب مسلط‌اند؛ پس از آن باران به حد کافی آمد و علاوه بر تطهیر آنان از حدث و حبث، زمین رملی و شن زار زیر پایشان نیز مستحکم شد.[6] ثالثا: سیره امام علی در جنگ صفین مبنی بر عدم منع لشکریان معاویه از استفاده از آب، شاهد بر آن است که پیامبر بر فرض در اختیار داشتن چاه بدر کفار را از برداشتن آب منع نکرده است، زیرا امام علی در سیره خود به شدت رعایت سیره پیامبر را رعایت می کرد.
بر فرض پذیرش هر دو نقل از مجموع این دو نقل استفاده می شود، هدف پیامبر این بوده که فقط چاهها در اختیار آنها باشد نه این که مانع آب خوردن کفار هم شوند، واگر کفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین آب بخورند.
با توجه به آن چه گفته شد، نتیجه می‌گیریم که؛ اولاً‌، در اصل قضیه تردید وجود دارد؛ چون از دیدگاه تاریخی، مطلب مسلم نیست، ثانیا: بر فرض و نقل دیگری نیز وجود دارد که دلالت می‌کند بر اینکه سیره نبوی در جنگ بدر بر این بوده است که مانع از آب خوردن کفار نشوند. ثانیاً، بنا به نظر مورخان و مفسّران و با  توجه آنها به آیات قرآن کریم چاه‌های بدر در اختیار کفار قریش بوده است. مسلمین اگر آبی در دست داشته‌اند به واسطه همان بارانی بوده که خداوند برای آنها فرستاده است.

پی نوشت ها:
[1] . ر.ک واقدی، محمد بن عمر،المغازی، بیروت، مؤسسه للاعلمی للمطبوعات، سوم، 1409، ج1، ‌ص 53 ـ 54؛ و ر.ک. سیره ابن هشام، دارالکتاب العربی، 1418، ج2، ص263.
[2] . ر.ک. واقدی، المغازی، ج1، ‌ص 61.
[3] . نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، المهدی، چاپ سوم، 1379، ص 708، حکمت 330.
[4] . ر.ک. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالهادی، دارالسیره ، چاپ چهارم، 1415، ج5، ص 29 ـ 30.
[5] . ر.ک. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل، چاپ اول،1380، ج1، ص 493 ـ 494.
[6] . ر.ک. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی،‌ مؤسسه التاریخ العربی، 1412، ج4، ص 250؛ و ر.ک. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، ج9، ص 22.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید