در پاسخ توجه به دو نکته را شایسته میدانیم:
1ـ در طول تاریخِ تفکر بشری، تبیین و فهم رابطه میان آموزههای عقلانی و معارف وحیانی، اندیشمندانِ فراوانی را به خود مشغول داشته و دیدگاههای متفاوتی را پدید آورده است که میتوان آنها را در سه نظام فکری، دسته بندی نمود:
الف) خردگرایی افراطی؛ برخی از اندیشمندان، عقل را در جایگاهی بس رفیع قرار داده و حتی در مَسند خدایی اش نشاندهاند و در ستایش آن، چنین لب به سخن گشودهاند: «ای طبیعت، ای فرمانروای همه هستی و شما ای فضیلت و عقل و حقیقت که گرامیترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید».[1]
گروهی از اینان، با وجود عقل، نیازی به شریعت وحیانی ندیدهاند. چنانکه «ابوالعلاء معرّی»، شاعر نابینا و پرآوازه عرب، میگوید: «زمینیان دو دستهاند: خردمندان بی دین و دینداران بی خرد».[2]
و سرانجام، بعضی دیگر، با وجود پذیرش دین آسمانی، در پی آن بودهاند که تمامی آموزههای وحیانی را با معیار عقل محک بزنند و نه تنها گزارههای خردستیز، بلکه امور خردگریز را نیز نپذیرند.
ب) خردستیزی افراطی؛ مبارزه با رهآورد عقل بشری نیز به شیوههای گوناگونی انجام گرفته و مکاتب مختلفی را پدید آورده است. ردّپای این گرایش را بیش از همه در ادیانی هم چون مسیحیّت مییابیم که بنیان اعتقادی آن بر پایه هایی لرزان و خردستیز، استوار است. ایمان گرایان مسیحی از آنجا که از اثبات عقلی اصول بنیادی دین خویش ناتوان ماندهاند از ارزش استدلال عقلی کاسته و ایمان را برابر با «به صلیب آویختن عقل» دانستهاند.[3]
توتولیان (160ـ220م)، ایمان گرای افراطی قرون آغازین مسیحیت، بر همین اساس، این سخن را ـ که به گفته برخی از نویسندگان، جملهای متناقضتر از آن نمیتوان گفت ـ از خود به یادگار گذاشته است: «ایمان میآورم؛ زیرا نامعقول است»![4]
ج) خردگرایی معتدل؛ این دیدگاه در پی آن است که هر کدام از عقل و نقل را در جایگاه شایسته خویش قرار دهد و دادِ هر یک را از راه بی حرمتی از دیگری نستاند. اندیشه اصیل اسلامی ـ که در مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تبلور یافته ـ پیام آور این دیدگاه است که از یک سو، عقل را پیامبر و حجّت درونی میخواند[5] و از سوی دیگر، بر کاستیهای عقل انگشت نهاده، آن را از ورود به برخی از قلمروها باز میدارد.
سخن مشهور و گهربار امیر بیان، علی ـ علیه السلام ـ درباره شناخت خدا و صفات الهی، بیانگر این دیدگاه معتدل است:
«لم یُطلِع العقولُ عَلی تحدیدِ صِفته و لم یَحْجُبها عن واجبِ معرفته» خِردها را بر چگونگی صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خویش تا آنجا که باید، بر دیده آنها پرده نینداخته (است).[6]
یعنی نه چنان است که عقل به کُنه صفات الهی دست یابد و او را آنگونه که سزاوار است بشناسد، و نه آنچنان که درِ شناخت خداوند به کلّی به روی وی بسته بماند. به طور کلی، این دیدگاه ـ بر خلاف دیدگاه اول ـ وجود گزارههای خِردگریز را نیز میپذیرد؛ اما برخلاف نظریه دوم، از پذیرش معارف خردستیز خودداری میورزد.
2ـ معارف اسلامی، علاوه بر آنکه عقل را در جایگاه حقیقی اش نشاندهاند، الهامات درونی و شهود باطنی را نیز به رسمیّت شناختهاند.
قرآن کریم، دین طلبی و خداجویی را امری فطری میشمارد[7] و در کنار سفارش به تعقّل و تدبّر، اظهار تردید درباره وجود خدا را موجب شگفتی میداند: «اَفِی اللَّه شکّ فاطرالسموات و الارض» آیا درباره خدا ـ پدیدآورنده آسمانها و زمین ـ تردیدی هست؟[8]
پیشوایان معصوم نیز با بیانات گوناگون خود، بر ارزش شناخت قلبی تأکید نموده و به صراحت اعلام داشتهاند که خدایی را که به چشم دل نبینند، نمیپرستند.[9]
امام حسین ـ علیه السلام ـ در فرازهایی از دعای پُرسوز عرفه، نجوای عاشقانه خویش را چنین به زبان میآورد: «اَلِغیرک من الظهور لک حتّی یکون هو المظهر لک، متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار توصل الیک، عمیت عینٌ لا تراک…» جلوه گری کدام موجود از تو بیشتر است تا شناساننده تو باشد؟ و کِی از ما نهان بودهای تا به دلیل و راهنما نیاز افتد؟! و کِی از ما دور بودهای تا آفریدههایت ما را به تو نزدیک سازد؟! کور است چشمی که تو را نبیند!.[10]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تبیین براهین اثبات خدا، عبداللَّه جوادی آملی، ص 113ـ140.
2. تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، ص 263ـ317.
3. خودشناسی برای خودسازی، محمدتقی مصباح.
4. عقل و وحی در قرون وسطی، اتین ژیلون، ترجمه شهرام پازوکی.
5. قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، حسن حسن زاده آملی.
6ـ معرفت شناسی دینی، محمد فنایی اشکوری.
پی نوشت ها:
[1] . ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362 ش، ص 77.
[2] . «اثنان اهل الارض ذو عقل بلا دین و اخر دیّن لا عقله له»، ر.ک: ابوالعلاءالمعرّی، لزوم ما لا یلزم، چاپ دوم، دمشق، دارطلاس، 1998 م، ج3، ص 1269.
[3] . روژه ورنو و ژان وال، پدیدارشناسی، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1372 ش، ص 129.
[4] . Dicionary of Religion And Philosophy, p241.
[5] . ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارلکتب الاسلامیه، تهران، بی تا، ج 1، ص 60.
[6]. نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، چاپ چهارم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372 ش، خطبه 49، ص43.
[7]. روم/ 30.
[8]. ابراهیم/ 10 (ترجمه از فولادوند).
[9]. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 4، ص 44.
[10]. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.