آیا این همه تأکید بر «عقل» و «فهم» در معارف دینی صحیح است؟ چرا مانند سایر کیش‏ها و مسلک‏ها پایه ریزی مذهبی در اسلام بر اساس احساسات و شهود باطنی نیست؟

آیا این همه تأکید بر «عقل» و «فهم» در معارف دینی صحیح است؟ چرا مانند سایر کیش‏ها و مسلک‏ها پایه ریزی مذهبی در اسلام بر اساس احساسات و شهود باطنی نیست؟

در پاسخ توجه به دو نکته را شایسته می‏دانیم:
1ـ در طول تاریخِ تفکر بشری، تبیین و فهم رابطه میان آموزه‏های عقلانی و معارف وحیانی، اندیشمندانِ فراوانی را به خود مشغول داشته و دیدگاه‏های متفاوتی را پدید آورده است که می‏توان آن‏ها را در سه نظام فکری، دسته بندی نمود:
الف) خردگرایی افراطی؛ برخی از اندیشمندان، عقل را در جایگاهی بس رفیع قرار داده و حتی در مَسند خدایی اش نشانده‏اند و در ستایش آن، چنین لب به سخن گشوده‏اند: «ای طبیعت، ای فرمانروای همه هستی و شما ای فضیلت و عقل و حقیقت که گرامی‏ترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید».[1] گروهی از اینان، با وجود عقل، نیازی به شریعت وحیانی ندیده‏اند. چنان‏که «ابوالعلاء معرّی»، شاعر نابینا و پرآوازه عرب، می‏گوید: «زمینیان دو دسته‏اند: خردمندان بی دین و دینداران بی خرد».[2] و سرانجام، بعضی دیگر، با وجود پذیرش دین آسمانی، در پی آن بوده‏اند که تمامی آموزه‏های وحیانی را با معیار عقل محک بزنند و نه تنها گزاره‏های خردستیز، بلکه امور خردگریز را نیز نپذیرند.
ب) خردستیزی افراطی؛ مبارزه با ره‏آورد عقل بشری نیز به شیوه‏های گوناگونی انجام گرفته و مکاتب مختلفی را پدید آورده است. ردّپای این گرایش را بیش از همه در ادیانی هم چون مسیحیّت می‏یابیم که بنیان اعتقادی آن بر پایه هایی لرزان و خردستیز، استوار است. ایمان گرایان مسیحی از آن‏جا که از اثبات عقلی اصول بنیادی دین خویش ناتوان مانده‏اند از ارزش استدلال عقلی کاسته و ایمان را برابر با «به صلیب آویختن عقل» دانسته‏اند.[3] توتولیان (160ـ220م)، ایمان گرای افراطی قرون آغازین مسیحیت، بر همین اساس، این سخن را ـ که به گفته برخی از نویسندگان، جمله‏ای متناقض‏تر از آن نمی‏توان گفت ـ از خود به یادگار گذاشته است: «ایمان می‏آورم؛ زیرا نامعقول است»![4] ج) خردگرایی معتدل؛ این دیدگاه در پی آن است که هر کدام از عقل و نقل را در جایگاه شایسته خویش قرار دهد و دادِ هر یک را از راه بی حرمتی  از دیگری نستاند. اندیشه اصیل اسلامی ـ که در مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تبلور یافته ـ پیام آور این دیدگاه است که از یک سو، عقل را پیامبر و حجّت درونی می‏خواند[5] و از سوی دیگر، بر کاستی‏های عقل انگشت نهاده، آن را از ورود به برخی از قلمروها باز می‏دارد.
سخن مشهور و گهربار امیر بیان، علی ـ علیه السلام ـ درباره شناخت خدا و صفات الهی، بیانگر این دیدگاه معتدل است:
«لم یُطلِع العقولُ عَلی تحدیدِ صِفته و لم یَحْجُبها عن واجبِ معرفته» خِردها را بر چگونگی صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خویش تا آن‏جا که باید، بر دیده آن‏ها پرده نینداخته (است).[6] یعنی نه چنان است که عقل به کُنه صفات الهی دست یابد و او را آن‏گونه که سزاوار است بشناسد، و نه آن‏چنان که درِ شناخت خداوند به کلّی  به روی وی بسته بماند. به طور کلی، این دیدگاه ـ بر خلاف دیدگاه اول ـ وجود گزاره‏های خِردگریز را نیز می‏پذیرد؛ اما برخلاف نظریه دوم، از پذیرش معارف خردستیز خودداری می‏ورزد.
2ـ معارف اسلامی، علاوه بر آن‏که عقل را در جایگاه حقیقی اش نشانده‏اند، الهامات درونی و شهود باطنی را نیز به رسمیّت شناخته‏اند.
قرآن کریم، دین طلبی و خداجویی را امری فطری می‏شمارد[7] و در کنار سفارش به تعقّل و تدبّر، اظهار تردید درباره وجود خدا را موجب شگفتی می‏داند: «اَفِی اللَّه شکّ فاطرالسموات و الارض»  آیا درباره خدا ـ پدیدآورنده آسمان‏ها و زمین ـ تردیدی هست؟[8] پیشوایان معصوم نیز با بیانات گوناگون خود، بر ارزش شناخت قلبی تأکید نموده و به صراحت اعلام داشته‏اند که خدایی را که به چشم دل نبینند، نمی‏پرستند.[9] امام حسین ـ علیه السلام ـ در فرازهایی از دعای پُرسوز عرفه، نجوای عاشقانه خویش را چنین به زبان می‏آورد: «اَلِغیرک من الظهور لک حتّی یکون هو المظهر لک، متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار توصل الیک، عمیت عینٌ لا تراک…» جلوه گری کدام موجود از تو بیشتر است تا شناساننده تو باشد؟ و کِی از ما نهان بوده‏ای تا به دلیل و راهنما نیاز افتد؟! و کِی از ما دور بوده‏ای تا آفریده‏هایت ما را به تو نزدیک سازد؟! کور است چشمی که تو را نبیند!.[10]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تبیین براهین اثبات خدا، عبداللَّه جوادی آملی، ص 113ـ140.
2. تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، ص 263ـ317.
3. خودشناسی برای خودسازی، محمدتقی مصباح.
4. عقل و وحی در قرون وسطی، اتین ژیلون، ترجمه شهرام پازوکی.
5. قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، حسن حسن زاده آملی.
6ـ معرفت شناسی دینی، محمد فنایی اشکوری.

پی نوشت ها:
[1] . ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362 ش، ص 77.
[2] . «اثنان اهل الارض ذو عقل بلا دین و اخر دیّن لا عقله له»، ر.ک: ابوالعلاءالمعرّی، لزوم ما لا یلزم، چاپ دوم، دمشق، دارطلاس، 1998 م، ج3، ص 1269.
[3] . روژه ورنو و ژان وال، پدیدارشناسی، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1372 ش، ص 129.
[4] . Dicionary of Religion And Philosophy, p241.
[5] . ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارلکتب الاسلامیه، تهران، بی تا، ج 1، ص 60.
[6]. نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، چاپ چهارم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372 ش، خطبه 49، ص43.
[7]. روم/ 30.
[8]. ابراهیم/ 10 (ترجمه از فولادوند).
[9]. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403 ق، ج 4، ص 44.
[10]. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید