ما انسانها با اینکه خود را از جمله جانداران بحساب می آوریم ولی به این امر اذعان داریم که خصوصیتی در نهاد ما نهفته است که ما را از سایر جانداران متمایز می کند اموری چون تعقّل، استدلال، ایمان و محبت از جمله اموری محسوب می شوند که انسان را از دیگر موجودات عالم جدا کرده است.
با دقت نظر به این گونه امور در می یابیم که در وجود انسان یک حقیقتی وجود دارد که او را از دیگر جانداران متمایز کرده است و این حقیقت امری است کاملاً متفاوت با بدن جسمانی او، که از آن به «من» تعبیر می شود.
در مباحث انسان شناسی محور مباحث در حقیقت ، انسان است و اینکه حقیقت انسان چیست و چه ویژگیهایی این موجود ناشناخته دارد.[1]
یکی از مباحث مهم و ریشه ای در مباحث انسان شناسی مسأله وجود روح و یا همان نفس است که هویت و شخصیت و حقیقت انسانی وابسته به اوست که حتی اگر سلولهای بدن مادی و جسمانی او بعد از چند سالی به طور کلی تغییر کنند در آن حقیقت «من» تغییری رخ نمی دهد و انسان با وجدان در می یابد که آن منِ چند سال گذشته همین است که الآن آنرا درک می کند.[2]
آنچه که در بحث معاد بدان پرداخته می شود این است که هر فردی که در این عالم به وجود می آید همین فرد در قیامت زنده می شود و تا ابد زنده خواهد بود.
این مسأله در صورتی قابل طرح است که ما در بحث انسان شناسی پذیرفته باشیم که برای انسان حقیقتی جاودانه ای وجود دارد که از آن تعبیر به روح یا نفس می شود. روی این اساس بحث معاد شناسی مبتنی بر مباحث انسان شناسی است.[3]
توضیح مطلب:
در بحث معاد عنوان می شود که در انسان حقیقتی وجود دارد که با از بین رفتن بدن مادی و متلاشی شدن آن، او از بین نمی رود و در قیامت مجدداً به بدن متلاشی شده تعلق می گیرد و زنده می گردد پس بین انسان دنیایی و انسان آخرتی «این همانی» برقرار است. (این مطلبی است که مفصّل در مباحث معاد مطرح می شود.)
باید گفت در صورتی ما می توانیم بین این انسان (موجود در دنیا) و آن انسان (زنده شده در آخرت) وحدت را تعقل کنیم که یک عنصر مشترکی بین این دو وجود داشته باشد و این عنصر مشترک چیزی نیست جز همان شخصیت و منِ هر انسانی که با تبدیل و تبّدل در جهات جسمانی و مادی او هیچ تغییری در او راه ندارد.
در حقیقت قوام مباحث معاد بر این است که انسان دارای روحی باشد که مستقل از بدن، بقاء داشته باشد و دوباره به بدن تعلق بگیرد و آنرا زنده کند.
پس برای تحقق معاد سه چیز لازم است.
1. اثبات اینکه در انسان چیزی غیر از بدن وجود دارد. 2. آن چیز مستقل از بدن می تواند باقی بماند. 3. انسانیت انسان به همین حقیقت اوست.[4]
دقیقاً این امور سه گانه در مبحث انسان شناسی مطرح می شود و هر کسی معتقد به معاد است در آنجا هر سه مطلب را باید اثبات کند.
نتیجه مطالب فوق این است که:
وابستگی مباحث معاد به مباحث انسان شناختی به گونه ای است که پذیرش هر رأی و نظری پیرامون انسان در مباحث انسان شناسی معلوم می کند که در مباحث معاد بر چه مسلک و طریقی است، اگر کسی در مباحث انسان شناختی دیدگاهش نسبت به انسان به گونه ای است که اصلاً برای انسان قائل به وجود روح نیست (همچون مکاتب مادی) یا اگر قائل به وجود روح است ولی آنرا مستقل از بدن مادی نمی داند و با فناء بدن، روح را نیز فانی بداند برای چنین کسی معاد معنای حقیقی پیدا نمی کند و غالباً هم منکر معاد می شود ولی اگر در آن مباحث کسی، قائل به وجود روح آنهم به نحو جاودان و مستقل از بدن باشد، در مبحث معاد به این نتیجه خواهد رسید که انسان، معادی دارد و در مقام اثبات معاد بر می آید.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. شیعه در اسلام، علامه طباطبایی(ره)
2. ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد آیت الله جوادی آملی.
3. الالهیات، آیت الله سبحانی.
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، چاپ سپهر، چاپ دوم، 1381، ج2، ص 212.
[2] . ر.ک: همان، ص 213 و جوادی آملی، عبدالله، معاد در قرآن، تفسیر موضوعی، مرکز نشر اسراء، چاپ اول،1380، ج4، ص 175-177 و ص 168ـ169.
[3] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، معارف اسلامی، خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهش امام خمینی(ره)، چاپ سوم، 1380، ج1، ص 443.
[4] . ر.ک: همان، ص 444 ـ 445، مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ناشر شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، نوبت چاپ پنجم، 1380، ص 349.
[5] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، ج1، ص 323.