از جمله اصول وضروریات اعتقادی شیعه مبحث امامت و ولایت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ می باشد. امری که قوام دین و مکتب بسته به آن بوده و به عنوان عماد دین باید مدنظر قرار گیرد. چنانچه امام معصوم _ علیه السلام _ می فرمایند: «خداوند برامت محمد _ صلّ الله علیه و آله _ پنج امر را واجب کرد نماز، زکات، روزه، حج وولایت ما، در چهار مورد قبل در بعضی موارد خداوند اجازه ترک آنها را صادر نموده است ولی ترک ولایت ما در هیچ زمانی مورد ترخیص و اجازه خداوند قرار نگرفته است»[1].
اهل سنت در یک نظر کلی یا موافق اعتقادات شیعه هستند و یا به مخالفت برخاسته و به هیچ یک از امور اعتقادی شیعه معتقد نیستند. با توجه به سوال مورد نظر پاسخ سوال را متمرکز بر محور اول خواهیم نمود و در راستای آن بحث خواهیم کرد. نظر به اهمیت مسئله امامت، موافقت اهل سنت با امور اعتقادی شیعه باید در ذیل این مسئله مورد بررسی قرار گیرد و آن اینکه:
مخالفت اهل سنت با امامت ائمه ـ علیهم السلام ـ وعقاید اساسی شیعه به دو صورت قابل تصور است.
الف) انکار آنها همراه با علم و ناشی از عناد و دشمنی است. از این جهت که امامت چونان عمود میان خیمه است به نحوی که قوام امور دیگر بستگی به آن دارد و بدون آن بود یا نبود موارد دیگر ثمربخش نخواهد بود، طبق این فرض اگر اهل سنت به بعضی از معتقدات شیعه اعتقاد داشته باشند ولی در مقابل، در پذیرش ولایت اهل بیت به عناد برخاسته وبا روح تعصب به انکار آن بپردازند باید گفت که با توجه به روایات وارده از معصومین _ علیهم السلام _ این عقائد بی ثمر خواهد بود و عملی که بر طبق این عقائد صورت می گیرد به حال آنها سودی نخواهد داشت چرا که «لایقبل الله اعمال العباد الا بمعرفته»[2] امام _ علیه السلام _ می فرماید اعمال بندگان درنزد خداوند جز با شناخت امام زمان مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت. لذا کسی که با علم به مقام اهل بیت ـ علیهم السلام ـ باز به انکار آنها بپردازد مشمول این حدیث خواهد بود. ثمره ای که بر قبول ولایت ائمه ـ علیهم السلام ـ مترتب می شود نجات از دوزخ خواهد بود وحال آنکه طبق سخن امام _ علیه السلام _ که: «گروهی از مردم از ما برائت می جویند وخون ما را حلال می شمارند و به انکار حق ما می پردازند، اینها کافر، مشرک و منافق هستند»[3] منکرین ولایت اهل بیت که با علم به حق بودن آنها ولی با تعصب به انکار آنها می پردازند سرانجامی جز عذاب دوزخ و خلود در آن در پیش روی نخواهد داشت.
حقیقت ایمان تسلیم قلب است و تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر بدن. شیطان حق را می شناخت ولی قلباً تسلیم آن نبود خداوند در مورد او فرمود. «و کان من الکافرین»[4] و چه عملی بالاتر از عبادت شش هزار ساله ابلیس که با همین انکار قلبی در مقابل حق همه آنها را از بین برد و عذاب جاودانه الهی را برای خود کسب نمود. در مکتب تشیع روح اعمال امری جدای از محبت و قبول ولایت اهل بیت نیست. به عبارتی بعضی اعمال که در راستای بعض اعتقادات شیعه از منکرین ولایت و امامت صادر می شود هرچند که از لحاظ عمل نیک و ظاهری پسندیده دارد اما روح عناد شخص و فاعل این عمل و تعصب وی در پذیرش ولایت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ چهره زیبای عمل او را به باطنی بس قبیح مبدل خواهد کرد لذا امام باقر _ علیه السلام _ در جریان بیعت مردم با خلیفه اول می فرمایند که گروهی که با علم به حقیقت این بیعت ر ا انجام دادند خود را هلاک کردند «انما هلک الذین رکبوا ما رکبوا»[5]
ب) انکار آنها نسبت به امر امامت ناشی از جهل و عدم شناخت است بدون اینکه نسبت به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ دشمنی و عناد داشته باشند هر چند که از جرگه اسلام خارج نمی شوند وباعث کفر آنان نمی گردد چناچه امام باقر
_ علیه السلام _ می فرمایند که «فما من لم یصنع ذلک و دخل فیما دخل فیه الناس علی غیر علم و لا عداوه لامیر المؤمنین فأن ذلک لانکفره و لانخرجه عن الاسلام؛[6] هر کسی که بدون علم و دشمنی نسبت به امیر المؤمنین با مردم همراه گردیده و منکر امامت ایشان شود این امر باعث کفر وی و خروجش از اسلام نخواهدشد، ولی بین جاهل قاصر و مقصر و به عبارتی بین شخص مستضعف و غیر مستضعف فرق خواهد بود».
مستضعف کیست؟ امیر المؤمنین علی _ علیه السلام _ می فرمایند که: «عنوان استضعاف بر کسی صادق است که حجت خدا به گوش او نرسیده باشد و گوش او آنرا نشنیده و عقلش آنرا درک نکرده باشد»[7] خداوند متعال در آیاتی از سوره مبارکه نساء به این مطلب پرداخته اند از جمله آیه «الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا»[8] خداوند متعال جهل به دین و هر نوع ممنوعیت از اقامه شعائر دینی را ظلم می داند، ظلمی که عفو الهی شامل آن نمی شود آنگاه از این قانون کلی و عمومی مستضعفین را استثناء نموده است[9] و به عبارت دیگر جهل این افراد به دو گونه قابل تصور است یا جهل او ناشی از کوتاهی خود او بوده و می توانسته دنبال فهم حقیقت برود ولی چنین نکرد گنه کار و مسئوول است اما اعمال وی که مطابق اعتقادات مکتب تشیع صورت گرفته با توجه به عدم کفر وی حبط نخواهد شد و چنانچه از روایات استفاده می شود امید به دخول وی به بهشت دور از انتظار نیست.[10]
یا جهل از خود شخص نیست واین شخص بر خلاف حالت قبل ترک وظیفه ننموده و گنه کار نخواهد بود. این افراد مشمول آیه شده و استضعاف بر آنها صادق می باشد لذا چنین افرادی اگر عملی بر طبق معتقدات شیعه انجام داده باشند و با توجه به اینکه این افراد عالم به خوب و بد نبوده امرشان محوّل به خداست خداوند در آیه مبارکه سوره نساء می فرمایند که «فاولئک عسی الله ان یعفو عنهم و کان الله غفورا رحیما»[11] یا آنها را شامل عفو خود قرار می دهد و یا آنها را مورد غفران قرار نخواهد داد. چنانچه امام صادق _ علیه السلام _ می فرمایند : «هر کسی که ما را نه بشناسد و نه انکار کند و اگر بر همین امر از دنیا برود امرش محول به خداست و هر طور که خدا بخواهد در مورد وی انجام خواهد داد».[12]
نتیجه آنکه: تنها گروهی که از میان اهل سنت اعتقادات و اعمالشان مورد قبول خداوند قرار نمی گیرند، کسانی هستند که نسبت به ولایت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ عناد دارند و با علم به حقانیت مکتب اهل بیت منکر آن ها هستند. اما دو گروه دیگر با توجه به روایات، جاهل قاصر و مستضعف امرشان محول به خداست و جاهل مقصر و غیر مستضعف نیز امید دخول وی به بهشت و قرار گرفتن وی در زمره اهل ثواب و نجات بعید نخواهد بود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، امام(ره)، نشر: مؤسسه نشر آثار امام خمنی، چاپ اول، ص 227- 241، 1378.
2. مجموعه آثار، ج1، مرتضی مطهری، نشر صدرا، چاپ دهم، ص 320- 342، 1380.
3. فلسفه زیارت و آئین آن، مرتضی جوادی، نشر اسراء، قم چاپ اول، ص 69- 70 و 120- 132، 1382.
4. گفتگوی عالمانه، ج1، علی اکبر عارف، نشر: دار النور، قم، ص 291- 297، 1383.
پی نوشت ها:
[1] . روضه کافی، ج 8، ص 270- 271.
[2] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 203.
[3] . مازندرانی خاجوئی، محمد اسماعیل، الرسائل الاعتقادیه، قم، دار الکتاب الاسلامی، ج1، ص436، 1411.
[4] . بقره/ 34، مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، عدل الهی، ج1، ص291.
[5] . روضه کافی، ج8 ، ص296- 295.
[6] . همان.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 189.
[8] . نساء/ 98.
[9] . طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمهی تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج5، ص 79.
[10] . مازندرانی، صالح، شرح اصول کافی، ج12، ص392.
[11] . نساء/ 99.
[12] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 187.