در میان عبادات دسته جمعی اسلام، مراسم حج بزرگ ترین و با شکوه ترین عبادتی است که مسلمانان به جای می آورند. زیرا این مراسم آن هم سالی یکبار برای ملت مسلمان بزرگ ترین مظهر وحدت و یگانگی، نشانه کامل وارستگی از مال و مقام، نمونه بارز مساوات و برابری تمام انسانها و وسیله تحکیم روابط در بین مسلمانان و… می باشد. حال اگر ما مسلمانان از این خوان گسترده کمتر استفاده میکنیم و این کنگره سالانه اسلامی را (که به حق، می تواند پاسخگوی بسیاری از مشکلات اجتماعی ما و مبدأ تحولاتی عمیق در زندگانی ما باشد) بدون بهره بردای کامل برگزار می نماییم نشانهی قصور قانون نیست، بلکه گواه بر قصور و یا تقصیر رهبران اسلامی است که در صدد استفاده از این مراسم بر نمی آیند.
از روزی که «خلیل الرحمان» از بنای کعبه فراغت یافت و خدا پرستان را به زیارت این خانه دعوت نمود، پیوسته این نقطه، کعبهی قلوب، و مطاف ملتهای خداشناس بوده است. همه ساله گروهی از اکناف جهان، و نقاط مختلف عربستان به زیارت این خانه شتافته و مراسمی را که از حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ آموخته بودند، انجام می دادند.
اما گذشت زمان، انقطاع ملت حجاز از رهبری پیامبران، خود خواهی قریش، حکومت بت بر افکار جهان عرب، موجب شده بود که مراسم حج از نظر زمان و مکان، دستخوش تحریف و تغییر گردد و قیافه واقعی خود را از دست بدهد.
روی این جهات پیامبر خدا در سال دهم هجرت، از طرف خدا مأموریت یافت که در آن سال شخصاً در مراسم حج شرکت جوید، و عملاً مردم را به تکالیف خود آشنا سازد، و هر گونه شاخه های کج و معوجی را که روی علل یاد شده بر پیکر این عبادت روییده بود، ببرد و حدود «عرفات» و «منی» و موقع کوچ از آنها را به مردم تعلیم کند. این سفر بیش از آنکه جنبهی سیاسی و اجتماعی داشته باشد، جنبهی تعلیمی داشت.
پیامبر در یازدهمین ماه اسلامی (ذی القعده) دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که پیامبر امسال عازم زیارت خانه خدا است. این اطلاعیه، شوق و علاقه فراوانی را در دل گروه عظیمی از مسلمانان برانگیخت و به دنبال آن، هزاران نفر در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حرکت پیامبر بودند[1].
پیامبر در بیست و ششم ذی القعده، «ابودجانه» را جانشین خود در مدینه قرار داد، و در حالی که بیش از شصت قربانی همراه داشت، به سوی مکه حرکت نمود. وقتی به «ذی الحلیفه» (نقطه ای که «مسجد شجره» نیز در آنجا قرار دارد) رسید با پوشیدن دو پارچه ساده از مسجد شجره احرام بست، و هنگام بستن احرام، دعای[2] معروف احرام را که «لبیک» و پاسخ به ندای ابراهیم است، قرائت نمود. و نیز هر موقع سواری را می دید و یا در بلندی و سرازیری قرار می گرفت، «لبیک» می گفت. وقتی به نزدیکی مکه رسید، «لبیک» را قطع کرد، روز چهارم وارد مکه شد، و یکسره راه مسجد را پیش گرفت و از باب «بنی شیبه» وارد مسجد الحرام شد؛ در حالی که خدا را حمد و ثنا می گفت و به ابراهیم درود می فرستاد.
وقتی هنگام طواف، برابر «حجر الاسود» قرار گرفت، نخست آن را «استلام»[3] نمود، و هفت بار اطراف کعبه دور زد. سپس برای ادای نماز طواف، پشت مقام ابراهیم قرار گرفت و دو رکعت نماز خواند. وقتی از نماز فارغ شد، شروع به سعی میان صفا و مروه[4] نمود. سپس رو به زائران کرد و گفت: کسانی که همراه خود قربانی نیاورده اند: از احرام خارج شوند، و تمام محرمات احرام برای آنان با تقصیر (کوتاه کردن مو و یا گرفتن ناخن) حلال می شود. اما من و افرادی که همراه خود قربانی آورده اند؛ باید به حالت احرام باقی بمانند، تا لحظه ای که قربانی خود را سر ببرند.
این کار بر گروهی سخت و گران آمد. عذر آنان این بود که هرگز برای ما گوارا نیست که پیامبر در احرام باشد و ما از احرام خارج شویم، و چیزهایی که بر او حرام است، برای ما جایز و حلال گردد. گاهی می گفتند: صحیح نیست، ما جزو زائران خانه خدا باشیم، ولی قطرات آب غسل از سر و گردن ما بریزد[5].
دیدگان پیامبر به «عمر» افتاد، که در حالت احرام باقی بود. به او گفت: آیا قربانی همراه خود آوردهای؟ گفت نه. فرمود: چرا از احرام خارج نشدی؟ گفت: برای من گوارا نیست که از احرام خارج شوم، ولی شما به همان حالت باقی بمانی. پیامبر فرمود: شما نه حالا، بلکه پیوسته بر این عقیده باقی خواهی ماند.
پیامبر از تردید و دودلی مردم ناراحت شد و گفت: لو کنت استقبلت من امری ما استدبرت لفعلت کما امرتکم: یعنی اگر آینده برای من گذشته روشن بود، و از دودلی و تردید بیجای شما اطلاع می داشتم، من هم مانند شما بدون اینکه قربانی همراه داشته باشم؛ به زیارت خانه خدا می آمدم. اما چه کنم، من قربانی به همراه خود آورده ام و به فرمان خدا «حتی یبلغ الهدی محله» باید در حال احرام بمانم تا روز منی قربانی خود را در قربانگاه سر ببرم. ولی هر کس که قربانی همراه نیاورده، باید از احرام خارج شود، و آنچه را که انجام داده است عمره محسوب نماید، و بعداً برای حج احرام ببندد[6].
علی ـ علیه السلام ـ از یمن باز می گردد
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ از حرکت پیامبر برای شرکت در مراسم حج، آگاه گردید. وی با سربازان خود در حالی که 34 قربانی همراه داشت، برای شرکت در مراسم حج حرکت کرد و پارچه هایی که از مردم «نجران» به عنوان مالیات اسلامی گرفته بود، همراه خود آورد. علی در نیمهی راه، فرماندهی سربازان را به یکی از افسران خود سپرد و به سرعت به سوی مکه حرکت کرد و در نزدیکی مکه خدمت پیامبر رسید. پیامبر از دیدار علی و موفقیت او خوشحال گردید و از علی پرسید: چگونه نیت کردی؟! او گفت: من موقع احرام، به نیت شما احرام بستم و گفتم: «اللهم اهلالا کاهلال نبیک؛ بار الها! به همان نیتی که پیامبر تو احرام بسته من نیز احرام می بندم»[7]. سپس پیامبر را از قربانی هایی که همراه خود آورده بود آگاه ساخت. پیامبر فرمود: تکلیف من و شما در این یکی است و ما باید تا لحظه کشتن قربانیها در حالت احرام باقی بمانیم. سپس دستور داد که علی به سوی سربازان خود باز گردد و آنها را به مکه برساند.
وقتی علی به سوی سربازان خود بازگشت، دید تمام پارچه هایی که از ملت «نجران» طبق قرارداد روز «مباهله» گرفته بود، میان سربازان تقسیم شده و همگی آنها را به عنوان لباس احرام بر تن کرده اند. علی از این کار که جانشین وی در غیاب او انجام داده بود، سخت ناراحت شد و به او گفت: چرا پارچه ها را پیش از آنکه به پیامبر خدا تحویل دهیم در میان سربازان تقسیم کردی؟! وی گفت: آنان اصرار کردند که من پارچه ها را به طور امانت به آنها بدهم و پس از انجام مراسم حج، از آنان پس بگیرم. علی به او گفت تو چنین اختیاری نداشتی. سپس همه پارچه ها را از آنان باز گرفت، و بسته بندی کرد و در مکه تحویل پیامبر داد.
گروهی که همیشه از عدل و دادگری و نظم و انضباط رنج می برند، و پیوسته می خواهند که امور طبق خواسته های آنان بگردد، خدمت پیامبر رسیده و از علی دربارهی پس گرفتن پارچه ها ابراز ناراحتی کردند. پیامبر یکی از یاران خود را خواست که در میان افراد شاکی برخیزد و پیام زیر را از ناحیه او به آنان برساند و بگوید که پیامبر می گوید: از بدگویی دربارهی علی دست بردارید. او در اجرای دستور خدا بی پروا و اهل تملق و مداهنه نیست[8].
مراسم حج آغاز می گردد
اعمال عمره به پایان رسید. پیامبر راضی نبود در فاصله عمره و اعمال حج، در خانه کسی به سر ببرد. از این رو دستور داد که خیمه او را در بیرون مکه بزنند.
روز هشتم ذی الحجه فرا رسید. زائران خانه خدا همان روز از مکه به سوی عرفات حرکت می کنند تا در عرفه، از ظهر روز نهم تا غروب آن روز توقف نمایند.
پیامبر روز هشتم ذی الحجه ـ که به آن روز « ترویه» نیز می گویند ـ از طریق « منی» عازم عرفات شد، و تا طلوع آفتاب روز نهم در « منی » ماند. سپس بر شتر خود سوار شد و راه « عرفات » را پیش گرفت و در نقطه ای به نام « نمره » که خیمهی آن حضرت را در آنجا زده بودند، فرود آمد. در آن اجتماع باشکوه، در حالی که روی شتر قرار گرفته بود؛ سخنان تاریخی خود را ایراد فرمود.
سخنان تاریخی پیامبر در حجه الوداع
… در آن روز، سرزمین عرفه شاهد اجتماعی عظیم و باشکوه بود، و ملت حجاز تا به آن روز، چنین اجتماعی را به یاد نداشت. ندای توحید و شعار یگانه پرستی در آن سرزمین طنین انداز بود. نقطه ای که تا چندی پیش، اقامتگاه مشرکان و بت پرستان بود، برای ابد پایگاه رجال توحید و خداپرستان گردید. پیامبر، نماز ظهر و عصر را در سرزمین عرفات با صدهزار تن به جا آورد. سپس خطبهی تاریخی خود را در آن روز، در حالی که روی شتر قرار گرفته بود ایراد فرمود. و یکی از یاران او ـ که صدای بلند و رسایی داشت ـ سخنان او را تکرار کرده و به گوش افراد دوردست می رسانید.
او در آن روز سخنان خود را چنین آغاز کرد و گفت: «ای مردم! سخنان مرا بشنوید، شاید پس از این شما را در این نقطه ملاقات نکنم.
ای مردم! خونها و اموال[9] شما بر یکدیگر تا روزی که خدا را ملاقات نمایید، مانند امروز و این ماه، محترم، و هر نوع تجاوز به آنها حرام است».
پیامبر برای اینکه از رسوخ و تأثیر پیام خود پیرامون احترام جان و مال مسلمانان مطمئن شود، به «ربیعه بن امیه» فرمود: از آنان چند مطلب زیر را بپرس و بگو: این ماه چه ماهی است؟ همگی گفتند: ماه حرام است و جنگ و خونریزی در این ماه ممنوع و قدغن می باشد. پیامبر به ربیعه گفت: به آنان بگو: خداوند خونها و مالهای شما را بر یکدیگر تا روزی که رخت از این جهان بربندید؛ مانند این ماه، حرام کرده و محترم شمرده است.
باز فرمود: از آنان بپرس: این سرزمین، چه سرزمینی است؟ همگی گفتند: سرزمین محترم و خونریزی و تجاوز در آن، شدیداً ممنوع است. فرمود: به آنان برسان که: خون و مال شما، بسان این سرزمین محترم و هر نوع تجاوز به آنها ممنوع می باشد.
باز فرمود: از آنان سؤال کن: امروز چه روزی است؟! گفتند حج اکبر است. فرمود: به ایشان ابلاغ کن که خون و مال شما بسان امروز محترم می باشد[10].
هان ای مردم! بدانید: خونهایی که در دوران جاهلیت ریخته شده، همگی باید به دست فراموشی سپرده شود، و قابل تعقیب نیست. حتی خون ابن ربیعه (یکی از نزدیکان پیامبر) نیز باید فراموش گردد.
شما به زودی به سوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی می شود. من به شما ابلاغ می کنم: هر کس امانتی نزد او باشد باید آن را به صاحبش باز گرداند.
هان ای مردم! بدانید ربا در آیین اسلام شدیداً حرام است. کسانی که سرمایه های خود را در راه اخذ ربا، به کار انداخته اند؛ فقط می توانند سرمایه های خود را باز ستانند. نه ستم کنند و نه ستم بکشند و ربحی که عباس قبل از اسلام از بدهکاران خود می خواست، اکنون ساقط است و حق مطالبه ندارد.
ای مردم! شیطان از اینکه در سرزمین شما مورد پرستش قرار گیرد، نومید گشته، ولی اگر در امور کوچک از او پیروی کنید، از شما راضی و خرسند می گردد. از پیروی شیطان بپرهیزید.
تغییر و تبدیل[11] ماههای حرام ناشی از افراط در کفر است، و افراد کافری که با ماههای حرام آشنایی ندارند، بر اثر این تبدیل، گمراه می شوند، و این تغییر باعث می شود که ماه حرام، یک سال ماه حلال گردد، و سال دیگر ماه حرام شود. آنان بدانند که با این عمل، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می کنند.
باید ترتیب ماههای حلال و حرام در سال، به سان روزی باشد که خداوند در آن روز آسمان و زمین و ماه و خورشید را آفرید. شماره ماهها نزد خدا دوازده تا است، که چهار ماه از آن دوازده ماه را ماه حرام قرار داده است. این چهار ماه عبارتند از: ذی القعده و ذی الحجه و محرم که پشت سر هم قرار دارند، و ماه رجب.
هان ای مردم! زنان شما بر شما حق دارند. شما نیز به گردن آنان حق دارید. حق شما این است که بدون رضایت شما، کسی را به خانه نپذیرند و مرتکب خلافی نشوند. در غیر این صورت، خدا به شما اذن داده که بستر آنها را ترک کنید و آنان را تأدیب نمایید و اگر به راه حق باز گشتند، سایه لطف و محبت خود را بر بستر آنها بیفکنید و وسایل زندگی آنها را به طور مرفه فراهم سازید.
«من در این سرزمین به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید. زیرا آنان امانت های الهی در دست شما هستند، و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند».
هان ای مردم! در سخنان من دقت کنید و بیندیشید. من در میان شما دو چیز به یادگار می گذارم که اگر به آنها چنگ بزنید گمراه نمی شوید. یکی کتاب خدا و دیگری سنت و گفتار من است[12].
هان ای مردم! سخنان مرا بشنوید و درباره آنها فکر نمایید. هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است، و همهی مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند، و چیزی از اموال مسلمانان برای مسلمانی حلال نیست، مگر اینکه آن را به طیب خاطر به دست آورده باشد[13].
هان ای مردم! حاضران به غایبان برسانند، بعد از من پیامبری نیست و پس از شما مسلمانان امتی نیست[14].
«ای مردم بدانید من امروز اعلام می کنم که کلیهی مراسم و عقاید دوران جاهلی را زیر پای خود نهاده، بطلان آن را به اطلاع شما می رسانم.»[15]
در این موقع پیامبر سخنان خود را قطع کرد و در حالی که با انگشت سبابه (انگشت شهادت) به آسمان اشاره می کرد، گفت: بار الها! پیام های تو را رسانیدم.
سپس پیامبر با گفتن سه بار «اللهم اشهد» گفتار خود را به پایان رسانید.
پیامبر تا غروب روز نهم در عرفه توقف نمود. وقتی خورشید در افق مغرب پنهان گشت، و هوا کمی تاریک شد بر شتر خود سوار شد، و قسمتی از شب را در «مزدلفه» و فاصله طلوع فجر و آفتاب را در مشعر به سر برد. روز دهم، رهسپار «منی» گردید، و مراسم «رمی جمره» و «قربانی» و «تقصیر» را انجام داده، برای انجام مراسم دیگرِ حج عازم مکه گردید، و بدین وسیله مناسک حج را به مردم آموخت. گاهی در لسان حدیث و تاریخ، این سفر تاریخی را «حج وداع»، و گاهی «حج بلاغ» و «حج اسلام» می نامند، و هر کدام از این نامها روی مناسبتی است که وجه آن برای افراد بصیر پنهان نیست.
در پایان این نکته را متذکر می شویم که مشهور میان محدثان این است که: پیامبر این خطبه را در روز عرفه ایراد فرموده است، ولی برخی[16] معتقدند که این خطبه در روز دهم ذی الحجه ایراد شده است.
سرگذشت «غدیر»
مراسم حج به پایان رسید: مسلمانان، اعمال حج را از پیامبر عالیقدر آموختند. در این هنگام، پیامبر گرامی تصمیم گرفت، که مکه را به عزم مدینه ترک گوید. فرمان حرکت صادر گردید. هنگامی که کاروان به سرزمین « رابغ »[17] که در سه میلی « جحفه »[18] قرار دارد، رسید؛ امین وحی در نقطه ای به نام « غدیر خم » فرود آمد، و او را با آیه زیر مورد خطاب قرار داد که: « بَلِّغ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ و إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه…؛[19] آنچه که از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. و اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را تکمیل نکرده ای، خداوند تو را از شرّ مردم حفظ می کند».
لحن آیه حاکی است که خداوند انجام امر خطیری را به عهدهی پیامبر گذارده است. چه امر خطیری بالاتر از اینکه در برابر دیدگان صد هزار نفر، علی را به مقام خلافت و وصایت و جانشینی نصب کند. از این نظر، دستور توقف صادر شد. کسانی که جلو کاروان بودند، از حرکت باز ایستادند، و آنها که دنبال کاروان بودند، به آنها پیوستند. وقت ظهر هوا به شدّت گرم بود. مردم قسمتی از ردای خود را بر سر، و قسمتی را زیر پا می افکندند. برای پیامبر سایبانی، به وسیله چادری که روی درخت افکنده بودند، درست کردند و پیامبر نماز ظهر را با جماعت خواند. سپس در حالی که جمعیت گرد او حلقه زده بودند، بر روی نقطه بلندی که از جهاز شتر ترتیب داده بودند، قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبه ای به شرح زیر خواند:
خطبهی پیامبر در غدیر خم
حمد و ثنا مخصوص خدا است. از او یاری می طلبیم و به او ایمان داریم و بر او توکل می کنیم. از بدی های خود و اعمال ناشایست خود به او پناه می بریم. خدایی که جز او هادی و راهنمایی نیست. هر کس را که هدایت نمود، گمراه کننده ای برای او نخواهد بود. گواهی می دهم که جز او معبودی نیست، و محمد بنده و پیامبر او است.
هان ای مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک بگویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئولید، درباره من چه فکر می کنید؟! در این موقع صدای جمعیت به تصدیق بلند شد و گفتند ما گواهی می دهیم که: تو رسالت خود را انجام دادی و کوشش نمودی، خدا تو را پاداش نیک دهد.
پیامبر فرمود: آیا گواهی می دهید که معبود جهان یکی است و محمد بندهی خدا و پیامبر او می باشد؛ و بهشت و دوزخ جاویدان در سرای دیگر جای تردید نیست؟ همگی گفتند: صحیح است و گواهی می دهیم.
سپس فرمود: مردم من دو چیز نفیس و گرانمایه در میان شما می گذارم، ببینیم چگونه با دو یادگار من رفتار می نمایید؟ در این وقت یک نفر برخاست و با صدای بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟ پیامبر فرمود: یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خدا، و طرف دیگر آن در دست شما است، و دیگری عترت و اهل بیت من. خداوند به من خبر داده که این دو یادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد.
هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید، و در عمل به هر دو، کوتاهی نورزید که هلاک می شوید.
در این لحظه دست علی را گرفت و آن قدر بلند کرد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان گشت، و او را به همه مردم معرفی نمود. سپس فرمود: سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟ همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. پیامبر فرمود: خدا مولای من، و من مولای مؤمنان هستم، و من بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم.
هان ای مردم! «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه[20] اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحقّ معه حیث دار؛ هر کس را من مولایم، علی مولای اوست. خداوندا! کسانی که علی را دوست دارند، آنان را دوست بدار؛ و کسانی که او را دشمن بدارند دشمن دار. خدایا! یاران علی را یاری کن، دشمنان علی را خوار و ذلیل نما، و او را محور حق قرار بده».
واقعهی غدیر، ابدی و جاودانی است
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر، در تمام قرون و اعصار به صورت یک تاریخ زنده که قلوب و دلها به سوی آن جذب می شوند، بماند؛ و نویسندگان اسلامی در هر عصر و زمانی در کتاب های تفسیر و تاریخ و حدیث و کلام، پیرامون آن سخن بگویند؛ و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن دادِ سخن دهند و آن را از فضایل غیر قابل انکار امام بشمارند. نه تنها خطبا و گویندگان، بلکه شعرا و سرایندگان، از این واقعه الهام گرفته و ذوق ادبی خود را از تفکر و اندیشه پیرامون این حادثه و از مزید اخلاص به صاحب ولایت مشتعل سازند، و عالیترین قطعات را به صورت های گوناگون و به زبان های مختلف از خود به یادگار بگذارند.
از این جهت کمتر واقعهی تاریخی در جهان، بسان رویداد «غدیر»، مورد توجه طبقات مختلف، از محدث و مفسر و از متکلم و فیلسوف، از خطیب و شاعر و از مورخ و سیره نویس قرار گرفته و این اندازه درباره آن عنایت مبذول شده است.
یکی از علل ابدیت و جاودانی بودن این حدیث، نزول دو آیه[21] از آیات قرآن پیرامون این واقعه است، و تا روزی که قرآن ابدی و جاودانی است، این واقعه تاریخی نیز ابدی بوده و از خاطره ها محو نخواهد شد.
از آنجا که جامعه اسلامی در اعصار دیرینه و هم اکنونِ جامعهی شیعه، آن را یکی از اعیاد مذهبی میشمارند و مراسمی را که در دیگر اعیاد بر پا می دارند، در این روز نیز انجام می دهند؛ طبعاً واقعه تاریخی غدیر رنگ ابدیت به خود گرفته و هیچ گاه از خاطره ها فراموش نمی شود.
از مراجعه به تاریخ، به خوبی معلوم می شود که روز هیجدهم ذی الحجه الحرام، در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بود، تا آنجا که «ابن خلکان» درباره «المستعلی ابن المستنصر» می گوید: در سال 487 در روز غدیر خم که روز هیجدهم ذی الحجه الحرام است، مردم با او بیعت کردند[22] و دربارهی «المستنصر بالله العبیدی» می نویسد: وی در سال 487، دوازده شب به آخر ماه ذی الحجه باقی مانده بود، درگذشت. این شب همان شب هیجدهم ماه ذی الحجه شب عید غدیر است[23].
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثار الباقیه» عید غدیر را از عیدهایی شمرده که همه مسلمانان، بر پا میداشتند و جشن می گرفتند[24].
نه تنها ابن خلکان و ابوریحان بیرونی، این روز را عید می نامند؛ بلکه «ثعالبی» نیز، این شب را از شبهای معروف در میان امت اسلامی شمرده است[25].
ریشه این عید اسلامی به خود روز غدیر باز می گردد. زیرا در آن روز پیامبر به مهاجر و انصار، بلکه به همسران خود دستور داد که بر علی وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلتی بزرگ تبریک بگویند.
«زید بن ارقم» می گوید: از مهاجر، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر، نخستین کسانی بودند که با علی دست بیعت دادند و مراسم تبریک و بیعت تا مغرب ادامه داشت.
دلایل دیگر بر ابدیت این واقعه
در اهمیت این رویداد تاریخی، همین اندازه کافی است که این واقعهی تاریخی را صد و ده صحابی نقل کرده اند. البته این جمله نه به آن معنی است که از آن گروه زیاد تنها همین افراد، این حادثه را نقل کرده اند؛ بلکه تنها در کتاب های دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده تن به چشم می خورد. درست است که پیامبر سخنان خود را در جامعهی صدهزار نفری القاء نمود، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دوردست حجاز بودند که از آنان حدیثی نقل نشده است و گروهی از آنها این واقعه را نقل کرده اند، ولی تاریخ موفق به درج آنان نگردیده است و اگر هم درج کرده است، به دست ما نرسیده است.
در قرون دوم اسلامی که عصر تابعان است، هشتاد و نه تن از آنان به نقل این حدیث پرداخته اند.
راویان حدیث غدیر، در قرن های بعدی همگی علماء و دانشمندان اهل تسنن می باشند. سیصد و شصت تن از آنها این حدیث را در کتاب های خود گرد آورده و گروه زیادی به صحت و استواری آنها اعتراف نموده اند.
در قرن سوم نود و دو دانشمند، در قرن چهارم چهل و سه، در قرن پنجم بیست و چهار، در قرن ششم بیست، در قرن هفتم بیست و یک، در قرن هشتم هیجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن یازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سیزده، در قرن سیزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بیست دانشمند، این حدیث را نقل کرده اند.
گروهی تنها به نقل این حدیث اکتفا نکرده، بلکه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلاً کتاب هایی نوشته اند.
مورخ بزرگ اسلامی، طبری، کتابی به نام «الولایه فی طرق حدیث الغدیر» نوشته و این حدیث را از هفتاد و پنج طریق از پیامبر نقل کرده است.
ابن عقدهی کوفی، در رسالهی «ولایت»، این حدیث را از صد و پنج تن نقل کرده است.
ابوبکر محمد بن عمر بغدادی، معروف به جمعانی، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل نموده است.
از بزرگان حدیث:
احمد بن حنبل شیبانی به 40سند نقل کرده است.
ابن حجر عسقلانی به 25 سند نقل کرده است.
جزری شافعی به 80 سند نقل کرده است.
ابوسعید سجستانی به 120 سند نقل کرده است.
امیر محمد یمنی به 40 سند نقل کرده است.
نسائی به 250 سند نقل کرده است.
ابوالعلاء همدانی به 100 سند نقل کرده است.
ابو العرفان حبان به 30 سند نقل کرده است.
تعداد کسانی که مستقلاً پیرامون خصوصیات این واقعهی تاریخی کتاب نوشته اند، 26 نفر می باشد و شاید کسانی باشند که پیرامون این رویداد رساله و کتاب نوشته اند که تاریخ نام آنها را ضبط نکرده است. (مجموع این آمارها از کتاب الغدیر، جلد اول، گرفته شده است).
دانشمندان شیعه، پیرامون این واقعیت تاریخی کتابی های ارزنده ای نوشته اند. جامع ترین آنها کتاب تاریخی «الغدیر» است که به خامهی توانای نویسندهی نامی اسلامی، علّامهی مجاهد مرحوم «آیت الله امینی» نگارش یافته است. در نگارش این بخش، از این کتاب استفادهی فراوانی به عمل آمد.
آنگاه فرمود:
مردم اکنون فرشته وحی نازل گردید و این آیه را آورد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً[26]؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را یگانه آیین انتخاب کردم».
در این موقع صدای تکبیر پیامبر بلند شد. سپس افزود: خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید، و از وصایت و ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود گشت. سپس پیامبر از نقطه مرتفع فرود آمد و به علی فرمود: در زیر خیمه ای بنشیند، تا سران و شخصیت های بارز اسلام با علی مصافحه کرده و به او تبریک گویند. پیش از همه، شیخین به علی تبریک گفتند و او را مولای خود خواندند.
«حسان بن ثابت» فرصت را مغتنم شمرد و با کسب اجازه از محضر پیامبر، اشعاری چند سرود و در آنجا برابر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خواند که ما دو بیت آن را در این جا نقل می کنیم:
فقال لهم قم یا علی فاننـی رضیتک من بعدی اماماٌ و هادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیـــاً
به علی فرمود برخیز که من تو را برای جانشینی و راهنمایی مردم پس از خویش انتخاب کردم.
من مولای هر کسی باشم علی ولیّ او است. شما در حالی که او را از صمیم دل دوست می دارید، از پیروان او باشید.
این حدیث در طول تاریخ، بزرگ ترین سند بر فضیلت و برتری امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ بر تمام صحابه اسلام بوده است. حتی امیرمؤمنان، در جلسه شورای خلافت ـ که پس از درگذشت خلیفه دوم منعقد گردید ـ و در دوران خلافت عثمان، و ایام خلافت خویش؛ با آن احتجاج کرده است. از این گذشته، شخصیت های بزرگی از مسلمانان همواره با این حدیث در برابر مخالفان و منکران حقوقِ امام علی – علیه السلام- احتجاج کرده اند.
[2] – لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لبیک انّ الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک لبیک.
[3] – منظور از « استلام » این است که پیش از طواف دستهای خود را به آن بمالند. و نکتهی آن این است که این سنگ هنگام ساختن کعبه، زیر پای ابراهیم قرار داشت، و به وسیله آن دیواره های کعبه را بالا برده است. و دست گذاردن بر آن یک نوع پیمان بستن با ابراهیم است و اینکه ابراهیم وار تا پای جان در راه آیین توحید کوشا باشیم. پیامبر در مدت توقف دهسالهی خود، دو بار عمل عمره را انجام داده بود. یکی در سال هفتم و دیگری در سال هشتم که پس از فتح مکه بوده است و این سومین عمره ای بود که پیامبر همراه اعمال حج انجام داد ـ «طبقات کبری» ج 2 / 174.
[4] – صفا و مروه نام دو کوهی است که در نزدیکی مسجد الحرام قرار دارند. و سعی، همان پیمودن فاصله میان دو کوه است، که از صفا آغاز می شود و در مروه پایان می پذیرد.
[5] – این جمله کنایه از نزدیکی با زن و غسل جنابت است. چون یکی از محرمات احرام نزدیکی با زن است و با « تقصیر» تحریم آن برطرف می شود.
[6] – بحار ج 21 / 319 ـ این سرگذشت ما را به سرسختی گروهی از صحابه در مقابل دستورات اکید پیامبر، رهبری می کند. در تاریخ اسلام، گواههای زیادی بر این مطلب هست و مرحوم شرف الدین عاملی کتاب ویژه ای به نام «النص و الاجتهاد» در این مورد دارند.
[7] – کردار علی و امضای رسول گرامی حاکی است که نیت اجمالی کافی است و هرگز لازم نیست که نیّت کننده بر خصوصیات عمل خود آشنا باشد.
[8] – اِرفَعُوْا ألسِْنَتَکُمْ عَنْ عَلیٍّ فَإنّهُ خَشِنٌ فی ذاتِ الله، غیرُ مُداهِنٍ فی دِینِهٍ ـ بحار ج 21 / 385.
[9] – و نوامیس و اعراض ـ به « خصال صدوق» ج 2 / 84 مراجعه شود.
[10] – سیره ابن هشام ج 2 / 605.
[11] – متولیان کعبه با گرفتن پول از قبایلی که اندیشه جنگ و خونریزی در ماههای حرام را در مغز داشتند، ماههای حرام را تغییر داده؛ به جای آنها، ماه های دیگری را ماه حرام اعلام می کردند.
[12] – پیامبر در این خطبهی تاریخی قرآن و سنت را به مردم توصیه نموده و در خطبهی غدیر، و روزهای رحلت خود کتاب خدا و عترت خویش را سفارش کرده و این دو حدیث از آنجا که در دو واقعه وارد شده اند با یکدیگر منافاتی ندارند. زیرا هیچ مانعی ندارد که پیامبر در یک واقعه سنت را معادل قرآن قرار داده و به یادگار بگذارد و در مورد دیگر خاندان و جانشینان خود را توصیه نماید و پیروی از آنان را که در حقیقت پیروی از خود او و سنت نیز هست، تأکید کند. برخی از علمای اهل تسنن مانند شیخ شلتوت در تفسیر خود تصور کرده که پیامبر فقط در یک واقعه سخن گفته و در پاورقی لفظ « عترت » را به عنوان نسخه بدل ذکر کرده است. در صورتی که ما نیازی به چنین تحصیحی نداریم، زیرا اصولاً تعارضی میان دو نقل نیست تا از این طریق مطلب را حل نماییم.
[13] – سیره ابن هشام ج 2 / 605.
[14] – خصال صدوق ج 2 / 84.
[15] – بحار ج 21/ 405.
[16] – طبقات ابن سعد ج 2 / 184.
[17] – رابغ هم اکنون بر سر راه مکه به مدینه است.
[18] – یکی از«میقات» های احرام است و راه اهل مدینه و مصر و عراق از آنجا منشعب می شد.
[19] – سوره مائده / 67.
[20] – پیامبر برای اطمینان خاطر، این جمله را سه بار تکرار کرد که مبادا بعدها اشتباهی رخ دهد.
[21] – سوره مائده / 67 و 3.
[22] – وفیات الاعیان ج 1 / 60.
[23] – وفیات الاعیان ج 2 / 223.
[24] – ترجمهی «الآثار الباقیه» / 395؛ الغدیر ج 1 / 267.
[25] – ثمار القلوب / 511.
[26] – سوره مائده / 3.
جعفر سبحانی- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص503