درباره این مطلب که آیا امکان دارد یک انسان، قرنها زندگی کند، تا رهبر موعود را مصداق چنین عمری بدانیم؟
سخن بسیار گفته و نوشته شده است، آن حضرت اکنون بیش از 11 قرن را سپری کرده و حدود چهارده برابر یک انسان معمولی که مراحل زندگی را، از کودکی تا پیری، دیده عمر کرده است.
امکان طولانی بودن عمر یک انسان از نظر عقلی ممکن است؛ زیرا «امکان»، یکی از سه معنی زیر را دارد:
1ـ امکان عملی
2ـ امکان علمی
3ـ امکان منطقی یا فلسفی
مقصود از «امکان عملی» آن است که یک امر تا آن حد «شدنی» به نظر آید، که هر کسی در وجود خود نیز چنین نیرویی را بیابد. برای مثال: سفر به اقیانوسها و رسیدن به عمق دریاها و رفتن به کرهی ماه، اموری هستند که امروزه امکان عملی یافتهاند.
غرض از «امکان علمی» هم، آن است که اگر چه امری به مرحلهی امکان عملی نرسیده باشد ـ که با ساختهها و پدیدههای تمدن کنونی، به انجام آن مبادرت کنیم ـ اما در آستان دانش و در برابر موضع گیریهای پویای علم، نتوانیم دلیلی بیابیم که امکان آن امور و وقوعشان را نفی کند.
برای مثال: فرود آمدن انسان در کرهی زهره، از دیدگاه دانش، به هیچ وجه نشدنی نمینماید، و انگیزهای برای نفی وقوع آن وجود ندارد. موضع گیریهای کنونی دانش، به ما میگوید که اگر چه این آرزو تا به امروز تحقق نیافته است، ولی در امکان وقوعی آن تردیدی نیست. زیرا میان فرود آمدن انسان در کرهی زهره و کرهی ماه، بیش از یک درجه فاصله نیست. با گذشتن از دشواریهایی که دورتر بودن راه پدید میآورد؛ فرود آمدن در زهره را ـ اگر چه عملاً امکان نیافته ـ از نظر علمی میتوان ممکن شمرد. بر عکس، رفتن به خورشید از نظر علمی هم، ناممکن است. زیرا دانش و تجربه، جایی برای تصور آن ندارد، که مثلاً اختراع پوششی را ممکن بدانیم که جان انسان را در برابر کورهی وحشتناک و سهمگین خورشید، محافظت کند.
هدف ما از امکان فلسفی یا منطقی نیز، آن است که امری، در برابر عقل ـ یا با در نظر گرفتن تجربههای پیشین و قوانین گذشته ـ مانعی برای تصور وقوع نیابد تا حکم «محال» پیدا کند.
برای مثال: امکان منطقی ندارد که سه پرتقال به دو بخش مساوی تقسیم شوند، بدون آن که یکی را به دو نیم کنیم. زیرا عقل پیش از تجربه و عمل میگوید که «سه» یک عدد «فرد» است و هیچگاه زوج نمیشود، پس عقلاً ممکن نیست که سه پرتقال را به دو بخش مساوی تقسیم کنیم. زیرا بخش پذیری آن به دو قسمت مساوی، مستلزم آن است که «سه در آن واحد، هم فرد باشد و هم زوج»! و این تناقض است و «تناقض محال منطقی است».
اما رفتن انسان به درون آتش، بی آن که بسوزد، و نیز رفتن آدمی به کرهی خورشید ـ بی آن که گرمای خورشید در او اثر کند ـ امری نیست که از جنبهی منطقی محال باشد، چون مستلزم هیچ تناقضی نیست.
اگر فرض کنیم حرارت جسمی که گرمای آن بیشتر است، در جسمی با گرمای کمتر، اثر نکند، تناقض از بین رفته است. هر چند این فرض بر خلاف تجربههای گذشتهی ماست که ثابت میکند: دو جسم، که یکی حرارتش بیشتر از دیگری باشد، وقتی در کنار هم قرار بگیرند، به مبادلهی حرارت میپردازند، تا حرارت هر دو مساوی شود.
بنابراین در مییابیم که امکان منطقی، دایرهای پهناورتر از امکان علمی دارد و دایرهی این یکی نیز نسبت به دایرهی عملی از گستردگی بیشتری برخوردار است.
شکی نیست که از نظر منطقی، امکان زندگانی هزاران ساله برای انسان وجود دارد. زیرا این مسأله از نظر عقلی محال نیست. و در این گونه فرضیهها، تناقضی دیده نمیشود. زیرا «زندگی» مفهومی است که «مرگ» زودرس را در خود نهفته ندارد و در این امر تردیدی نیست. همچنین مسلم است که زندگانی طولانی، فعلاً امکان عملی ندارد، و مانند مسائلی چون ـ رفتن به ماه و فرو رفتن در آبها ـ نیست، که با وسائلی که اکنون در اختیار بشر است؛ و با دست آوردهایی که از محتوای آزمایشهای علمی نصیب انسان شده، بتوان عمر انسان را به صدها سال افزایش داد. اما از دیدگاههای علمی، این مسأله صورت دیگری مییابد و باید گفت که دانش امروز دلیلی نمیبیند که امکان عمر طولانی را از جنبهی نظری نفی کند.
بررسی علمی و بحث مسألهی طول عمر، در حقیقت بستگی دارد به نوع تفسیری که علم فیزیولوژی از «پیری و فرسودگی» دارد. این قانون که: «پیری و فرسودگی» زاییدهی یک قانون طبیعی حاکم بر بافتهای پیکرهی انسانی است، و ضروری است که بدن پس از رسیدن به آخرین مرحلهی رشد، کم کم فرسوده شده، برای ادامهی زندگی، کارآیی کمتری داشته باشد؛ تا آنگاه که در لحظهای معین از کار بیفتد. آیا حتی در مورد بدنی هم که از هر گونه تأثیر خارجی بر کنار مانده صادق است؟ یا این که فرسودگی و کاهشی که در کارآیی بافت و نسوج مجموعهی بدن به چشم میخورد؛ نتیجهی نبرد با عوامل بیرونی ـ مانند میکروبها و سموم ـ است که به بدن انسان راه مییابند؟
این پرسشی است که دانش امروز، از خود میکند و در راه پاسخ دادن به آن هم میکوشد. در محدودهی برداشتهای علمی معاصر، به این پرسش پاسخهای گوناگونی داده شده است: اگر پیری و فرسودگی و ناتوانی، نتیجهی مبارزهی جسم با عوامل بیرونی معین، و تأثیر پذیری از آنها باشد؛ از جنبهی نظری امکان دارد که بافتهای تشکیل دهندهی بدن انسان را از عوامل معین و مؤثر در آن، بر کنار داشت؛ تا زندگی آدمی طولانی شود. اما اگر از دیدگاه دیگر به بررسی بپردازیم، به این نتیجه میرسیم که پیری یک قانون طبیعی است و هر بافت و اندام زندهای، در درون خود، عامل نیستی حتمی خود را نهفته دارد که در اثر مرور زمان؛ موجود زنده را خواه ناخواه به مرحلهی فرسودگی و مرگ میرساند. ولی نگریستن از این دیدگاه هم مستلزم آن نیست که هیچ گونه انعطافی در این قانون طبیعی راه نیابد. بلکه اگر همچنین قانونی مسلم انگاشته شود، تازه قانون انعطاف پذیری است. زیرا هم ما، در زندگی معمولیمان میبینیم؛ و هم دانشمندان در آزمایشگاههای علمیشان مشاهده میکنند که: پیری یک پدیدهی فیزیولوژیکی است و ربطی به «زمان» ندارد. گاهی زود فرا میرسد و گاهی با فاصلهی زمانی بیشتری آشکار میگردد. تا آنجا که برخی از سالمندان را میبینیم که نشانههای پیری بر اعضاءآنان ظاهر نشده و از نرمی و تازگی برخوردارند. پزشکان و متخصصان نیز بر انعطاف پذیری این قانون تصریح دارند. حتی بعضی از دانشمندان توانستهاند عملاً از انعطاف پذیری این قانونی که طبیعی و ضروری تلقی شده است بهرهگیرند؛ و زندگی پارهای از حیوانات را از صدها برابر عمر طبیعی آنها بیشتر کنند.[1]
اینان با به دست آوردن موفقیتهای چشمگیر، قانون پیری طبیعی را شکسته، از نظر علمی روشن ساختهاند که عقب انداختن پیری یا فراهم ساختن موقعیتها و عوامل معین، امری است که از نظر علم امکان دارد. اگر دانش امروز، نمیتواند این برنامه را در مورد پدیدههایی چون «انسان» پیاده کند؛ تنها به دلیل دشواریهای بیشتری است که در مورد انسان نسبت به حیوانات دیگر وجود دارد.
بنابر این علم با موضع گیریهای پویایش، نشان میدهد که از جنبهی نظری؛ دلیلی برای نفی امکان دراز شدن عمر انسان، وجود ندارد. خواه پیری را از این دیدگاه ببینیم که نتیجه و بازده مبارزه جسم با عوامل بیرونی و تأثیر پذیری از آنهاست و یا این که نتیجهی یک قانون طبیعی بدانیم که در درون موجودات زنده نهفته است و آنها را به سوی مرگ و نیستی میکشاند.
در پرتو آنچه گفته شد، میتوانیم دربارهی «عمر حضرت مهدی» _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _ به بررسی بنشینیم و به پرسشها و شگفتیهایی که پیرامون آن را گرفته پاسخ گوییم. پس از آن که امکان علمی و منطقی عمر طولانی، مشخص شد، و دریافتیم که دانش نیز، در راهی است که این امکان نظری را به امکان عملی تبدیل کند، دیگر هیچ انگیزهای برای شگفتیها باقی نمیماند. مگر این که در «دانش مهدی» _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _ شک کنیم و پیشی گرفتن علم او را بر کاروان دانش بشر، بعید بشماریم!
اگر این مسأله مطرح باشد که به خاطر زنده نگه داشتن این رهبر، چگونه اسلام توانسته بر دانش پیشی بگیرد؟ طرح این پاسخ لازم است که: این تنها موردی نیست که اسلام از حرکت دانش پیش افتاده باشد. مگر مجموعهی شریعت اسلامی، چندین سده بر حرکت علم و تحول طبیعی اندیشههای انسانی پیشی نگرفت؟ مگر اسلام در زمینهی فرمانروایی درست، برنامههایی را عرضه نکرد، که آدمیان ـ در حرکت مستقل خویش ـ پس از گذشت صدها سال شایستگی رسیدن به آن برنامهها را یافتند؟ مگر اسلام قوانین استوار و فرزانهای نیاورده که انسان ـ فقط در سالهای اخیر ـ توانسته به راز و فلسفه و انگیزه برخی از آنها پی ببرد؟ یا مگر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به کشف و بازگویی رازهای آفرینش نپرداخت؟ رازهایی که از خاطر هیچ ا نسانی نگذشته بود و پس از سیر تکاملی دانش به اثبات رسیدند؟ اگر همهی اینها را باور داریم، چگونه برای خداوند بلند مرتبه و فرستندهی شریعت اسلام، دشوار میشماریم که حضرت مهدی _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _ را بر دانش زمان پیشی دهد؟
ما در این جا، فقط آن بخش از پیشی گرفتنهای اسلام بر دانش را، پشتوانهی استدلال خود قرار دادیم، که مستقیماً میتوانیم آنها را درک کنیم.[1] . هزاران سال است که بشر آرزو میکند که فرا رسیدن مرگ را، که پدیدهای مقدر است، به تأخیر اندازد. در قرون گذشته، پژوهشهای کیمیاگران، برای دست یافتن به اکسیر حیات به نتیجه نرسید.
در اواخر قرن نوزدهم، پیشرفتهای علمی موجب شد که امید به زندگی طولانیتر دوباره رونق بگیرد و شاید همین فردا، این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد!
در این مورد، دانشمندان، نخست به آزمایشهایی دربارهی حیوانات پرداختهاند.
برای نمونه: «مک کی» کارشناس برجستهی دانشگاه کورنل ـ و «آلکس کامفروت»، از دانشگاه لندن، تجربههایی در مورد رابطهی تغذیه و پیری دادهاند.
«آلکس کامفورت» توانست در آزمایشهای خود،طول عمر دستهای از موشها را پنجاه درصد افزایش دهد.
نتایج مطالعات چهار سالهی «ریچارد روچشلد»، کارشناس دیگر آمریکایی ـ در استفاده از «دی میتل آمینو ـ اتانول»، در طول عمر موشها ـ در بهار 1972م. منتشر شد.
این دانشمند و گروه همکارش،به این نتیجه رسیدند که مصرف «دی میتل آمینو ـ اتانول» طول عمر موشها را، در مدت آزمایش، بین 6 تا 49 درصد افزایش داده است. مطالعه روی پشهها به امکان افزایش طول عمر آنها حتی تا 300 برابر منجر شده است. @#@ ممکن است نمونههای دیگری از پیش آگاهیها را به آن بیفزاییم که هنوز سیر تکاملی دانش به آنها نرسیده است. برای مثال خداوند ما را آگاه ساخته که پیامبر را در یک شب، از خانهی کعبه تا مسجد اقصی سیر داده است. درک چگونگی این سیر را، اگر در محدودهی مرزهای قوانین طبیعی بررسی کنیم، نشانگر بهرهبرداری از قوانین حاکم بر طبیعت است؛ به شکلی که دانش هنوز، نتوانسته به ویژگیهای آن راه یابد شاید صدها سال دیگر لازم باشد تا چگونگی آن مشخص گردد.
این خبر خدایی که از اعطای قدرت حرکتی چنان برق آسا به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ، یاد میکند ـ پیش از آن که عمل بتواند چنین آرزویی را ممکن شمارد ـ بر همان پایهای است که به آخرین جانشین تعیین شده پیامبر، چنان زندگانی درازی ارزانی شده است. یعنی درست پیش از آن که دانش بتواند به چنان آرزویی جامهی عمل بپوشد.
طول عمری که خداوند بزرگ، به موعود منتظر و نجات بخش بخشیده، در مرزهایی که مردم تاکنون بدان خو گرفتهاند و دانش به آن قطعیت داده، امری شگفت مینماید. اما آیا خود نقش دگرگون سازنده و کوبنده این رهبر، در مرزهای مورد پذیرش مردم امروزی و نمودهای تحولات تاریخی گذشته، شگفتآور نیست؟ مگر دگرگون کردن جهان و از نو ساختن بنای آن بر پایهی تمدنی تازه، و شالودهای از درستی و داد، که بر عهدهی او نهاده شده، نقش سترگی نیست؟ پس چرا وقتی از مقدمات این مأموریت بزرگ، با پدیدهها و پیوندهایی بیرون از محدودهی پذیرفتههای ما، بر میخوریم ـ همانند طول عمر او ـ دچار شگفتی میشویم؟ زیرا شگفتی این ویژگیهای مقدماتی، شگفتآورتر از ایفاگری نقش بزرگی نیست که مهدی موعود _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _باید آن را به انجام برساند.
شاید این تنها یک تصادف باشد که در طول تاریخ انسان، تنها دو تن مأمور به پاک ساختن تمدن انسانی از مایههای فساد و تباهی، و دوباره سازی آن گردند و هر دو را نیز، آن چنان زندگانی درازی شود که چندین برابر یک آدم معمولی، عمر کنند! حضرت «نوح» _ علیه السلام _ نخستین آن دو، در گذشته نقش خویش را به پایان برد و به گفتهی صریح قرآن، نهصد و پنجاه سال در میان مردم خویش درنگ کرد و سر نوشتش آن بود که به دنبال طوفان، تمدن جهان را از نو بیاغازد. دیگر حضرت «مهدی» _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _ است که نقش خویش را در آینده ایفا میکند و تاکنون بیش از هزار و صد سال در میان مردم خویش زیسته و مقدّر چنین است که در روز موعود جهان را دوباره بسازد. پس چگونه زندگانی دراز نوح را باور داریم و طول عمر مهدی _ عجل الله تعالی فرجه الشریف _ را نمیپذیریم؟
سید محمد باقر صدر- جستجو و گفتگو پیرامون امام مهدی(عج)، ص15