سند غدیر

سند غدیر

نویسنده: محمدهادی یوسفی غروی
مترجم: حسینعلی عربی

درآمد
حادثه غدیر، یگانه سند ولایت علی(علیه السلام) نیست‌، بلکه مهم‌ترین و مشهورترین سند در این بارهاست‌. از حوادث مهم تاریخ اسلام‌، شاید کمتر حادثه‌ای بتوان یافت که از نظر شدت و کثرت‌روات و اعتبار اسناد، به پای حادثه غدیر برسد. اما غدیر را عمدتاً محدثان نقل کرده‌اند، و لذاجای طرح آن عملاً کتب حدیث و فضائل‌، شناخته شده است‌. و از طرف بسیاری از مورخان وسیره‌نویسان دچار سانسور شده است‌!
این مورخان که سفر رسول‌ خدا به حجه‌الوداع را به تفصیل و با تمام جزئیات و منزل به‌منزل گزارش کرده‌اند؛ در گزارش بازگشت از این سفر، حوادث بین راه را درز گرفته پیامبر اسلام وصدهزار نفر مسلمان را به صورت جهشی‌، از مکه وارد مدینه کرده‌اند! گویی هیچ حادثه‌ای دربین راه اتفاق نیفتاده است‌!
در این جا نظرها بیش از هر مورخ‌، متوجه طبری می‌شود که با وجود آن که در تاریخ خودقضایا و حوادث را به تفصیل و به طرق متعدد گزارش کرده اما ـ برخلاف انتظار ـ حادثه غدیر رامنعکس نکرده است‌، و این‌، جای سؤال دارد!
پاسخی که به این سؤال داده می‌شود، این است که طبری کتابی مستقل درباره این حادثه‌، وبه منظور اثبات ولایت علی(علیه السلام) تألیف نموده است‌.
مقاله‌ای که در پی می‌آید، کوششی‌ در معرفی «کتاب الولایه‌» طبری در این زمینه است‌.
بغداد عاصمه العراق بل کانت عاصمه‌السلطه العباسیه‌، أسهسا ثانی‌ خلفائهم ابوجعفر المنصور العبّاسی الدوانیقی‌، علیضِفَّتی شط‌ّ دجله‌: الشرقیه و سُمیّت‌بالرصافه‌، و الغربیه و سمیّت بالکرخ‌، قال‌عنها یاقوت الحموی محله واسعه فی‌الجانب الغربی ببغداد، محاطه بسور، و أهلهاشیعه لیس فیها من غیر هم أحد ألبتّه‌.2
بل نری سوابق تشیعها عند ابن الاثیر اذیقول‌: ان الشیعه بالکرخ کانوا فی الیوم الثامن‌من عشر من ذی الحجه و هو یوم الغدیرینصبون القباب و یعلّقون الثیاب للزینه‌، وکانوا فی یوم عاشوراء یعملون من الماتم والنوح و اظهار الحزن ما هو مشهور. فعملأهل باب البصره فی مقابل ذلک‌ بعد یوم‌الغدیر بثمانیه ایام و قالوا: هو یوم دخل فیه‌النبی‌ّ و ابوبکر الغار، و بعد عاشوراء، بثمانیه‌أیام عملوا مثل ما یعملون الشیعه یوم‌عاشورا و قالوا: هو یوم قتل مصعب ابن‌الزبیر.3
و زاد یاقوت الحموی‌: أن بعض الشیوخ‌ببغداد قال‌: ان علی بن أبی طالب کان فیالیمن فی الوقت الذی کان فیه رسول اللَّه‌بغدیر خم‌! و نظم قصیده مزدوجه یصف فیهامنازل سفره للحج بلداً بلداً و منزلاً منزلاً، ونوه فیها الی معی حدیث غدیر خم‌، قال فیها:
ثم مررنا بغدیرخم‌ٍّ
کم قائل فیه بزورٍ رجم‌ٍ
علی علی‌ و النبی‌ّ الاُمی‌!
و کان ابوجعفر محمد جریر الطبری (م‌310 ه¨) اِذا عرف من انسان بدعه طرحه وابعده‌، فلما بلغه هذا ابتدأ بالکلام فی فضائل‌علی بن أبی طالب علیه السّلام‌، و ذکر طرق‌حدیث غدیر خم فکثر الناس لاستماعه‌، واستمع الیه قوم من الروافض‌، فسمع الطبری‌من قوم منهم بسط لسانهم بما لایصلح فی‌الصحابه فابتدأ بفضائل أبی بکر و عمر.4
و سمّی الذهبی ذلک الشیخ فقال‌: لمابلغ الطبری‌ّ أن ابن داوود5 تکلم فی حدیث‌غدیر خم‌. عمد الی کتاب فی الفضائل وتکلم فیه فی تصحیح الحدیث‌.6
و یبدو أن کتاب الطبری کان متناول‌الباحثین فی القرن الثامن الهجری‌.
فقد نقل عنه المورخ الدمشقی ابوالفداءابن کثیر 774 ه¨ و عنون الکتاب باسم‌: کتاب‌غدیر خم‌، و نقل عنه فی الجزء الاول منکتابه «البدایه و النهایه‌» سبعه احادیث‌.7
و اهتم علماء الشیعه بهذا الکتاب‌اهتماماً خاصاً، فذکروا أسناد هم الیه فی‌کتبهم مع أنها لفهرسه کتب الشیعه و هذامؤلفه من العامه‌، و ذلک‌ لاهمیه موضوع‌الکتاب‌.
فقد ذکر الشیخ الطوسی (م 460 ه¨)اسناده الیه قائلاً: محمد بن جریر الطبری‌صاحب التاریخ عامی‌ّ الذهب له کتاب‌: غدیرخم و شرح أمره‌. أخبرنا به‌… عن ابن کامل‌عن ابن جریر.8
و لکن النجاشی (م 450 ه¨) غیّر اسم‌الکتاب قال‌: محمد بن جریر الطبری عامی‌،له کتاب الردّ علی الحرقوصیه‌9
ذکر فیه طرق خبر یوم الغدیر، أخبرنا به‌ابراهیم بن مخلّد عن أبیه عن ابن جریر.10
و حیث صرح کل من الطوسی والنجاشی بعامیه الرجل فلاوجه لما استظهره‌العلامه الطهرانی (م 1389 ه¨) بقوله‌: بل‌المظنون أن الکتاب لابی جعفر محمد بن‌جریر بن رستم الطبری الامامی المعاصرلذلک العامی‌ّ… و انما وقع الالتباس من‌اتحاد الاسم و اسم آبیه و الکنیه و النسبه‌.11
و یعتبر کتاب «شرح الاخبار فی فضائل‌حیدر الکرار و الائمه الاطهاره للقاضی‌النعمان المغربی‌ المصری (336ه¨) المصدرالوحید الذی ذکر الکتاب و نقل عنه نصوصاًکثیره‌… و یکفی فی أهمیه کتاب القاضی‌النعمان المصری وجود هذه الطائفه المنقوله‌من کتاب الغدیر للطبری فی هذا الکتاب‌، بل‌هی اما کل الکتاب او أکثره مما یعرفنابمحتواه‌.
و قد قال القاضی النعمان المصری‌مانصه‌: و روی خبر الغدیر اکثر اصحاب‌الحدیث‌، و ممن رواه و ادخله فی کتاب‌ٍ ذکرفیه فضائل علی‌: محمد بن جریر الطبری‌، وهو أحد أهل بغداد من العامه ممن قرب‌عهده‌، فی العلم و الحدیث و الفقه عندهم‌. له‌کتاب ذکر فیه فضائل علی علیه السّلام‌. و هوکتاب لطیف بسط فیه ذکر فضائل علی‌علیه‌السّلام‌، و ذکر: أن سبب بسطه ایاه انماکان‌: لان سائلاً ساله عن ذلک‌: لامر بلغه عن‌قائل (؟) زعم‌: أن علیاً علی علیه السّلام لم‌یکن شهد مع رسول اللَّه صلّی علیه و آله‌حجه الوداع‌، التی قیل انه قام فیها بولایه علی‌بغدیر خم‌، لیدفع بذلک بزعمه الحدیث‌بقول رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: «من‌کنت مولاه فهذا علی مولاه‌» فاکثر الطبری‌التعجب من هذا القائل (؟) و احتج علی ذلک‌بالروایات الثابته علی قدوم علی صلوات‌اللَّه علیه من الیمن علی رسول اللَّه صلی اللَّه‌علیه و آله عند وصوله الی مکه‌، و بأنه أتاه‌بهدی‌ ساقه معه و أصابه و قد نزل علیه ماأنزل فی أمر المتعه بالعمره الی الحج‌، و أنه‌أمر من لم یسق الهدی أن یتمتع‌، و أقام هوصلی اللَّه علیه و آله علی احرامه لمکان‌لهدی الذی قد ساقه معه‌: لقول اللَّه تعالی «وَلاَ تَحْلِقُوا رُوسَکُم‌ْ حَتَّی یَبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه‌ُ» وأنه قال لعلی لما وصل الیه‌: بماذا أهللت یاعلی‌؟ فقال علی‌: قلت اللهم‌ّ انّی أهل بما أهل‌ّبه رسولک‌. قال‌: فلا تحلل فانّی قد سقت‌الهدی و لو استقبلت من أمری ما استد برته‌لم أسقه و لجعلتها متعه‌. و أنه أشرکه فی‌هدیه‌، و نحرهو بعضه و نحر علی بعضه‌.فاکثر الطبری ذلک بالروایات الثابته عن‌حجه الوداع‌، و کون علی علیه السّلام فیها مع‌رسول اللَّه صلی اللَّه علی و آله‌، و اجماع‌أصحاب الحدیث و العلماء عنده علی ذلک‌؛لیدفع به قول من نفی ذلک‌ ثم جاء فی هذاالکتاب أیضاً بباب أفردی فیه الروایات الثابه‌التی جاءت من رسول اللَّه صلی اللَّه علیه‌وآله بأنه قال‌: «من کنت مولاه فعلی مولاه‌اللهم‌ّ و ال من والاه عاد من عاداه‌، و انصر من‌نصره و اخذل من خذله‌» قبل حجه الوداع وبعدها. و قوله‌: «علی أمیر المؤمنین‌» و «علی‌أخی‌» و «علی وزیری‌» و «علی وصیی‌» و«علی خلیفتی علی أمّتی من بعدی‌» و «علی‌ولی الناس بالناس من بعدی‌» و غیر ذلک‌مما یوجب له مقامه من بعده و تسلّم الامه‌له ذلک و أن لایتقدم علیه أحد منها و لایتأمرعلیه‌…
فی کلام طویل ذکر ذلک فیه‌، و احتجاج‌اکیر أطاله علی قائل حکی قوله‌. و لا نعلم‌أحداً قال بمثله و ما حکاه فیه من دفع مااجتمعت الامه علیه‌، و نفیه أن یکون علی‌علیه اللَّه مع رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله‌فی حجه الوداع‌. و عامه أهل العلم و أصحاب‌الحدیث مجمعون علی أنه کان معه‌. و من‌نفی ما أثبته غیره من الثقات لم یلنفت الی‌نفیه‌، و لم یُعد خلافه خلافاً عند أحد منأهل العلم‌. و هذا من اصول ما علیه العمل‌عنه اهل العلم فی قبول الشهادات و الاخبار..فاشغل الطبری اکثر کتابه بالحتجاج علی هذاالقائل لجاحد الشاذ قوله الذی لم یثبت عندأحد من أهل العلم‌؛ اذ قد جاء عنهم و صح‌لدیهم اثبات ما نفاه‌.
و (قد) أغفل الطبری او جهل أو تجاهل‌او تعمد خلافه لما اثبته و وراه و صححه ممافی علی علیه السّلام‌، و ذهب فیه الی ماذهب الیه أصحابه من العامه من تقدیم أبی‌بکر و عمر و عثمان علیه‌. فهذا عمی القوم وتعامیهم و جهلهم و ضلالهم و اقرار هم‌بذلک علی أنفسهم‌… فلو توقفوا عن القولفی القوم و قدموا من قدمه اللَّه و رسوله واعتقدوا ذلک‌ له‌، کان اولی بهم من الدخولفی جمله من قال اللَّه عزوجل فیهم‌: «وجحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً»أعاذنا اللَّه و جمیع المؤمنین من ذلک و ممایدعون الیه‌، بفضله و رحمته‌… و نحن بعدهذا نحکی ممارواه الطبری هذا من مناقب‌علی صلوات علیه‌، و فضائله الموجبه لماخالفه هو، لنؤکد بذلک ما ذکرناه‌، عنه مناغفاله و جهله و تجاهله و تعمده خلاف مارواه‌12
قال‌: و قد شرطت فی أول الکتاب‌اختصار ذکر الاحجتاج علی المقصّرین بعلی‌أمیرالمؤمنین علیه السّلام عمأ بانه اللَّه له‌علی لسان محمد رسوله من الفضل والکرامه و اسحقاق الوصیه من رسول الله والامامه من بعده‌، و أن ذلک ان ذکرته طال‌ذکره و انقطع الکتاب عما قطعته علیه‌.. ثم لم‌أجد بدّاً من ذکر هذا الفصل اذکر فیه محمدبن‌جریر الطبری و ما رواه و بسطه من فضائل‌علی علی السلام‌. لما اردت من الاخباربذلک عن اقرار العامه بذلک و روایتهم لمابسطته فی هذا الکتاب من ذلک‌، حتی لایری‌من سمعه انه شاذ، أو هو ممّاانفردت به‌الشیعه دون العامه‌، فیکون هذا ممّایضعّفه‌فی عقل الضعفاء عن‌ّ لا علم له بالحدیث و لامعرفه له بالأخبار13.
بغداد پایتخت فعلی عراق‌، در گذشتهپایتخت سلسله عباسیان بوده است که‌ابوجعفر، منصور عباسی (منصور دوانیقی‌)،خلیفه دوم عباسیان آن را در دو طرف‌رودخانه دجله بنا کرد که طرف شرقی‌،رَصّافه و طرف غربی کرخ نامیده شد.14
یاقوت حموی (متوفای 626 ق‌) درباره‌محله کرخ می‌نویسد: «محله وسیعی درجانب غربی بغداد است که به وسیله‌قلعه‌هایی محصور شده و ساکنان آن شیعه‌هستند و غیر شیعی در میان آنها نیست‌».1516
سابقه تشیع کرخیان را هم‌چنین‌می‌توانیم در اثر تاریخی ابن اثیر (متوفای‌630 ق‌) جستجو کنیم که می‌نویسد:«شیعیان کرخ در هیجدهم ذی‌الحجه که روز[عید ]غدیر است‌، چادرهایی را بر پا کرده ومحله خود را تزیین می‌کردند و در روزعاشوراء به عزاداری و روضه‌خوانی و ذکرمصیبت می‌پرداختند که نزد همگان مشهوراست‌.
در مقابل‌، اهل بصره هشت روز پس ازعید غدیر جشن می‌گرفتند و می‌گفتند: اینهمان روزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه) وابوبکر وارد غار [ثور] شدند و هشت روز
پس از عاشورا مراسمی شبیه مراسم شیعیان‌برپا می‌کردند و می‌گفتند: این همان روزی‌است که مُصعب بن زبیر کشته شده است‌».17
یاقوت حموی می‌افزاید: بعضی ازشیوخ بغداد گفته‌اند که علی بن ابی‌طالب به‌هنگام حضور رسول اللَّه‌9 در غدیرخم‌،در یمن به سر می‌برده است‌!! و برای همین‌منظور شعری مثنوی را سروده که در آن به‌توصیف منزل‌گاه‌های مسیر خود به حجپرداخته و در ضمن به غدیرخم اشاره کرده‌است‌؛ آن‌جا که می‌گوید:
ثم مررنا بغدیر خم * کم قائل‌ٍ فیه بزورٍرجم‌ٍ * عَلی‌َ عَلّی‌ٍ و النبی‌ِّ الاُمّی‌ِ!
یعنی‌: سپس به غدیرخم رسیدیم که چه‌بسیار کسانی هستند که درباره غدیرخم باحدس و گمان سخنان تحریف‌آمیز درباره‌پیامبر اُمّی و علی می‌گویند.
یاقوت می‌افزاید: ابوجعفر، محمد بن‌جریر طبری (متوفای 310 ق‌) شخصیتی بودکه اگر متوجه می‌شد راوی بدعتی ایجاد کرده‌است‌، او را مطرود و منزوی می‌ساخت‌. وهنگامی که طبری از مطلب فوق آگاه شد،شروع به بیان فضایل علی بن ابی‌طالب‌7کرد و طرق حدیث غدیرخم را بیان نمود، درنتیجه عده زیادی از مردم و به ویژه روافض‌به شنیدن سخنان وی روی آوردند. پس ازاین جریان طبری شنید که عده‌ای از روافض‌به بیان مطالبی می‌پردازند که شایسته‌صحابه نیست و از این رو شروع به بیان‌فضائل ابوبکر و عمر کرد.18
باید اشاره کرد که ذهبی (متوفای 748ق‌) به اسم این شیخ بغدادی تصریح کرده ونوشته است‌: هنگامی که طبری متوجه شدابن داوود (؟) به بیان ایرادتی در موردحدیث غدیر پرداخته است‌، کتابی را درفضایل تألیف کرد و در آن درباره صحت‌حدیث [غدیر ]بحث کرد.19
ظاهراً این کتاب طبری در دسترس‌محققان قرن هشتم هجری قرار داشته است‌.بر همین اساس مورخ دمشقی‌، ابوالفداء ابن‌کثیر (م 774 ق‌) کتابی به اسم‌: «کتابغدیرخم‌» را از وی نقل کرده و در کتاب خود:«البدایه و النهایه‌» هفت حدیث را از وی نقل‌کرده است‌.20
از سوی دیگر علمای شیعه اهتمام‌خاصی نسبت به این کتاب مبذول داشته وگاهی سلسله سند خود را در کتاب‌های‌خویش به او می‌رساندند. البته این کار برای‌فهرست کردن کتاب‌های شیعه انجام می‌شد،ولی به خاطر اهمیت موضوع‌ِ این کتاب‌، آن‌را هم نقل می‌کردند، در حالی که مولف آن ازاهل تسنن بوده است‌.
در این مورد شیخ طوسی (م 460 ق‌) به‌معرفی وی پرداخته و می‌نویسد: محمد بن‌جریر طبری‌، صاحب کتاب تاریخ و از اهل‌تسنن بوده است که «کتاب غدیرخم‌» از اواست و در آن به شرح چگونگی حادثه غدیرپرداخته است‌. آن‌گاه شیخ طوسی‌، طریق‌خود را به این کتاب چنین بیان می‌کند:أخبرنا به‌… عن ابن کامل عن ابن جریر.21
لکن نجاشی (م 450 ق‌) اسم کتاب راتغییر داده و چنین نوشته است‌: محمد بن‌جریر طبری‌ِ سنّی مذهب که کتاب «الردُّ علی‌الحرقوصیه‌»22 از او است و در آن طرق‌حدیث غدیر را بیان کرده و طریق خود را به‌آن کتاب چنین معرفی نموده است‌: اخبرناابراهیم بن مخلّد عن ابیه عن ابن جریر.23
از آن‌جا که شیخ طوسی و نجاشی به‌سنّی بودن طبری تصریح کرده‌اند، هیچ‌وجهی برای آنچه علامه تهرانی (م 1389 ق‌)استظهار کرده است‌، باقی نمی‌ماند. اومی‌نویسد: بلکه چنین به نظر می‌رسد کهکتاب غدیرخم‌، تألیف ابی‌جعفر محمد بنجریر بن رستم طبری شیعی می‌باشد که‌معاصر با طبری سنّی مذهب بوده است‌… وبه خاطر آنکه در اسم و اسم پدر و کنیه ونسبت مشترک بوده‌اند، این اشتباه روی داده‌است‌.24
کتاب «شرح الاخبار فی فضائل حیدر الکرارو الائمه الاطهار» از قاضی نعمان مغربی‌مصری (متوفای 363 ق‌) تنها منبعی است‌که کتاب طبری را ذکر کرده و نصوص‌بسیاری را از آن نقل نموده است‌. برای بیان‌اهمیت کتاب قاضی نعمان مصری همین قدرکافی است که بدانیم تمام یا اکثر روایات‌منقوله از کتاب غدیر طبری در این کتاب‌موجود است و همین برای آشنایی ما بامحتوای این کتاب کافی است‌.
قاضی نعمان مصری در کتاب خودمی‌نویسد: حدیث غدیر را اکثر محدثین‌روایت کرده‌اند و از جمله کسانی که آن راروایت کرده است‌، محمد بن جریر طبری‌می‌باشد که آن را در کتابی آورده که فضایل‌علی در آن ذکر شده است‌. او یکی از اهالی‌بغداد و از بزرگان اهل تسنن در علم‌ِ حدیث وفقه می‌باشد.
این کتاب بسیار خواندنی است که‌فضائل علی(علیه السلام) را در آن به تفصیل ذکر کرده‌و گفته است‌: بدین علت فضائل علی را دراین کتاب به طور مبسوط ذکر کرده کهشخصی از وی در این مورد سؤال کرده استو این سؤال به خاطر مطلبی بوده است که ازقائلی (؟) نقل گردیده که گمان کرده است‌علی(علیه السلام) [به علت سفر به یمن‌]، درحجه‌الوداع همراه رسول اللَّه‌9 حضورنداشته است‌، تاگفته شود که آن حضرت‌9در این حج و در غدیرخم ولایت علی(علیه السلام) رااعلام کرده است‌.25
این شخص به زَعم خود می‌خواسته‌است که حدیث رسول اللَّه‌9 را که‌می‌فرماید: من کنت مولاه فهذا علی‌ٌ مولاه‌، ردّکند و همین تعجب طبری را از این قایل‌بیشتر کرده است و برای اثبات این مطلب به‌روایاتی احتجاج کرده است که وصولعلی(علیه السلام) از یمن به مکه را هنگام ورود آن‌حضرت‌9 به مکه اثبات می‌کند ومی‌گوید که آن حضرت‌9 شترهای قربانیبه همراه آورده بود و زمانی با وی برخوردکرد که آیات مربوط به عمره تمتح بر آن‌حضرت‌9 نازل شده بود. لذا به کسانی که‌قربانی به همراه نیاورده بودند، دستور داد که‌عمره تمتع به جای آوردند، اما خود آن‌حضرت‌9 به خاطر اینکه شتر قربانی به‌همراه آورده بود در احرام خویش باقی ماند،زیرا خداوند متعال می‌فرماید: وَ لاَ تَحْلِقُوارُوسَکُم‌ْ حَتَّی یَبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه‌ُ26؛ سرهای خود رانتراشید تا قربانی به جایگاه خود برسد. و آن‌حضرت‌9 از علی(علیه السلام) که تازه از راه رسیده‌بود، پرسید: چگونه محرم شدی‌؟ علی(علیه السلام)جواب داد: گفتم‌: خدایا من به همان نیتی‌مُحرم می‌شوم که پیامبر تو بدان مُحرم شده‌است‌. آن حضرت فرمود: از احرام خارج نشوزیرا من قربانی [خود و شما ]را به همراه‌آورده‌ام و اگر می‌دانستم چه اتفاق می‌افتد،قربانی نمی‌آوردم و حج خود را حج تمتع‌قرار می‌دادم‌. آن حضرت‌9 علی را درقربانی‌، شریک خود قرار داد و خودشبعضی از شترها را و علی بعض دیگر را نحرکردند.
طبری با نقل روایاتی‌، حضور علی(علیه السلام)در کنار رسول اللَّه‌9 را در حجه‌الوداعاثبات می‌کند و علاوه بر آن از اجماع اهل‌حدیث و علما بر این امر استفاده می‌کند تاقول مخالفین را رد کند.
هم‌چنین طبری در این کتاب بابجداگانه‌ای را باز کرده و در آن روایاتصحیحه‌ای را از رسول اللَّه‌9 آورده‌ استکه می‌فرماید: مَن‌ْ کُنْت‌ُ مولاه فعلی‌ٌ مولاه‌، اللهم‌وال‌ِ من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله‌ پیامبر این سخنان را قبل ازحجه‌الوداع و بعد از آن بیان کرده است‌.هم‌چنین طبری‌، سخنانی را از آن‌حضرت‌9 آورده است که می‌فرماید: «علی‌ٌامیرالمؤمنین‌» و «علی‌ٌ اخی‌» و «علی‌ٌ وزیری‌» و«علی وصیّی‌» و «علی‌ٌ خلیفتی علی اُمتی مِن‌ْبَعدی‌» و «عَلی‌ٌ أولَی الناس‌ِ بالناس‌ِ مِن‌ْ بَعدی‌» وروایات دیگری که جانشینی وی را بعد از آن‌حضرت‌9 و لزوم تبعیت اُمت از وی راواجب معرفی می‌کند و مستلزم آن است که‌کسی از امت بر وی پیشی نگیرد و بر اوحکومت نکند.
طبری ضمن سخنی طولانی این مطالبرا ذکر کرده و قول قائلی را که کلامش نقل‌گردیده به شدت رد نموده است تا جایی که‌می‌نویسد: و هیچ کس را نمی‌شناسیم که‌چنین مطلبی را گفته و حضور علی را درحجه‌الوداع نفی کرده باشد، و این چیزی‌است که مورد اجماع امت می‌باشد و تمام‌اهل علم و اصحاب حدیث بر آن اتفاق نظردارند و اگر کسی به نفی چیزی بپردازد که‌افراد مورد وثوق آن را تصدیق کرده‌اند، به‌گفته وی اعتنا نمی‌شود و قول مخالف‌ِاجماع وی به عنوان یک اختلاف نظر درمیان اهل علم پذیرفته نمی‌شود و این یکی‌از اصولی است که اهل علم در قبول شهادات‌و اخبار بدان عمل می‌کنند… .
بدین ترتیب طبری بیشتر کتاب خود رابه استدلال علیه این قایل اختصاص داده وثابت کرده که هیچ یک از اهل علم این قول راقبول ندارد؛ زیرا در نظر همه آنها چیزی موردتصدیق است که این قایل آن را نفی کرده‌است‌.
قاضی نعمان پس از نقل سخنان طبری‌اظهار تأسف می‌کند که وی غافل گردیده یاجاهل باقی مانده و یا خود را به جهالت زده‌است و یا عملاً به خلاف آن مطالبی معتقدشده است که درباره علی(علیه السلام) به اثبات‌رسانیده است و به همان راهی رفته که‌اصحاب سنّی مذهب وی رفته‌اند و ابوبکر وعمر و عثمان را بر علی مقدم دانسته‌اند. این‌نشانه عدم بصیرت و جهل و گمراهی آنهااست و خود نیز بر گمراهی خویش اقرارمی‌کنند… اگر آنها از پیروی اکثریت خودداری‌می‌کردند و کسی را که خدا و رسولش او رامقدم داشته‌اند، مقدم می‌داشتند و بدان‌معتقد می‌شدند، بسیار بر ایشان بهتر از آن‌بود که از جمله کسانی باشند که خداونددرباره آنها فرموده است‌: وَ جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا انْفُسُهُم‌ْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا؛27 آن را به خاطرظلم و برتری جویی انکار کردند در حالی که‌در دل بدان یقین داشتند. که امیدواریم خدابه فضل و رحمت خود ما و همه مؤمنان رااز جمله این افراد قرار ندهد.
قاضی نعمان آن‌گاه می‌افزاید:
بعد از این مقدمه به بیان مناقب وفضایل علی(علیه السلام) می‌پردازیم که طبری آنها راروایت کرده‌؛ ولی در عین حال با آنهامخالفت ورزیده است تا بدین وسیله برگفتار خویش تأکید کنیم که وی اغفال شده یاجاهل مانده یا خود را به جهالت زده یا عمداًبه خلاف آنچه روایت کرده‌، عمل نمودهاست‌!
وی سپس می‌نویسد: در اول این کتاب‌متعهد شدم که به صورت مختصراحتجاجاتی را علیه انکار کنندگان مقام ومنزلت علی‌، امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) بیاورم وفضایل و کرامت و استحقاق وصایت رسول‌اللَّه‌9 و امامت بعد از وی را از لابه‌لایاحادیثی که خدا بر زبان رسولش جاری‌ساخته‌، بیان کنم‌. حال اگر بخواهم که تمام‌این احادیث را بیاورم‌، مطلب طولانی شده وکتاب بیش از آن اندازه می‌شود که در نظرگرفته‌ام‌…
اما چاره‌ای جز بیان این فصل (کتاب‌طبری‌) از محمد بن جریر طبری نداشتم که‌در آن فضائل علی(علیه السلام) را به طور مبسوط ذکرکرده است و این بدان خاطر است که نشاندهم اهل تسنن نیز به این فضایل معترفند واحادیث فراوانی را در این مورد روایت‌می‌کنند تا خواننده گمان نکند که اینهاروایات شاذّی است که فقط شیعیان آنها راقبول داشته و اهل تسنن آنها را قبول ندارند وهمین باعث شود که افراد ضعیف العقل که‌آگاهی کافی نسبت به حدیث و شناخت‌کافی نسبت به اخبار ندارند این احادیث راضعیف بشمارند.28
ثم أورد القاضی النعمان من روایات‌کتاب الطبری فی المجلد الاول من کتابه‌وهی اربع وسبعون حدیثاً، نذکرها فیما یلی‌:
آن‌گاه قاضی نعمان روایاتی را از کتاب‌طبری در جلد اول کتاب‌ِ خود که هفتاد وچهار روایت باشد می‌آورد که ذیلاً آنها رامی‌آوریم‌:
[1] قال‌: حدثنا محمد بن حمید، قال‌:حد ثنا سلمه بن الفضل‌، قال‌: حد ثنا محمدبن اسحاق‌، عن عبد الغفار بن القاسم‌، عن‌المنهال بن عمرو، عن عبد الحارث بن نوفل‌،عن بن عبدالمطلّب‌، عن ابن عباس‌، عن علی‌علیه السّلام‌.29 (ثم حوّل علی الحدیث الذی‌ذکره من قبل‌، و هو حدیث محمد بن اسحاق‌قال‌):
أمر علیاً اَن یدعوالیه بنی عبد الطلّب‌، وقد صنع لهم طعاماً برجل شاه وصاع من بُرّ،و اَتاهم بعُس (=قدح‌) من لبن‌، و اَتاه علیعلیه السّلام بهم و هم أربعون رجلاً، کانالواحد فمنهم یأکل ذلک الطعام وحده‌. وأدخل رسول اللَّه صلی الیه علیه و آله یده فیه‌ثم قال لهم‌: کلوا بسم اللَّه‌. فاکلوا حتی صدرواعنه‌. فقال لعلی علیه السّلام‌: اسقهم‌، فجاء هم‌بعُس‌ّ اللبن‌، فشر بوامنه حتی ارتووا. ثم أرادرسول اللَّه الکلام‌، فبدره ابولهب فقال للقوم‌:لو لم تستد لوا علی کسحر صاحبکم الابمارأیتموه صنع فی هذا الطعام و اللبن لکفاکم‌! ثم‌قام فقاموا و افترقوا من قبل اَن یذکر لهم‌رسول اللَّه ما اَراد ذکره‌.
فصنع لهم مثل ذلک و جمعهم علیه‌،فلما اکلوا و شربوا قال لهم‌: یا بنی عبدالمطلّب‌، انی و اللَّه ما اَعلم شاباً فی العرب‌جاء قومه بمثل ما جئتکم به‌؛ لقد جئتکم‌بخیر الدنیا و الاخره‌، و لقد أمرنی اللَّه‌عزوجل اَن اَدعوکم الیه‌، فاطیعونی تنجوامن‌النار و تکونوا ملوک الارض‌، فأیّکمیوءازرنی علی أمری اَن یکون أخی ووصیّیی و ولیّیی و خلیفتی فیکم‌؟! فاحجم‌القوم عن جوابه‌. فلما رأی ذلک علی علیه‌السّلام و هو یومئذِ احدثهم سناً قال له‌: یارسول‌َ اللَّه‌، اَنا اکون وزیرک علی أمرک‌. فأخذرسول اللَّه بیده و قال لهم‌: هذا أخی و وصیی‌و ولیّیی و خلیفتی فیکم‌، فاسمعواله وأطیعوا.
فانصر فوایضحکو و یقولون لا بی‌طالب‌: قد اَمرک ابن اَخیک اَن تسمع و تطیع‌لابنک‌:30
ثم قال النعمان المصری‌: و حکاه‌(الطبری‌ّ) بغیر هذا الطریق من طرق شتی‌.(ثم لم یذکر الطرق‌).
اولین خبری را که قاضی نعمان مصری‌به نقل از طبری می‌آورد درباره ولایت‌علی(علیه السلام) می‌باشد که آن را در جزء اول کتاب‌«شرح الاخبار» خود چنین ذکر می‌کند:
قال‌: حدثنا محمد بن حمید، قال‌: حدثناسلمه بن الفضل‌، قال‌: حدثنا محمد بن‌اسحاق عن عبدالغفار بن القاسم عن منهال‌بن عمر و عن عبد الحارث بن نوفل عن‌العباد بن الحارث بن عبدالمطلب عن ابن‌عباس عَن علی(علیه السلام)31 (سپس آن را به حدیثی‌حواله داده است که قبلاً آن را ذکر کرده است‌و آن حدیث محمدبن اسحاق می‌باشد که‌می‌گوید):
علی(علیه السلام) مأمور شد که بنی‌عبدالمطلب رادعوت کند. او با یک ران گوسفند و یک‌پیمانه از آرد گندم غذایی تهیه کرد و یک‌ظرف شیر هم آماده کرد. علی این غذا را برای‌آنها که چهل مرد بودند آورد در حالی که هرکدام از آنها به تنهایی تمام این غذا رامی‌خورد! رسول اللَّه‌9 دستش را در ظرف‌برد و گفت‌: با بسم اللَّه بخورید. همه آنها غذارا خوردند تا سیر شدند. سپس پیامبر(صلی الله علیه) بهعلی گفت‌: با شیر از آنها پذیرایی کن‌. علی‌ظرف شیر را آورد و همگی از آن نوشیدند تاسیراب شدند. پس از آن رسول اللَّه‌9می‌خواست که شروع به صحبت کند؛ اماابولهب پیش‌دستی کرد و گفت‌: ای جماعت‌،اگر هیچ دلیلی بر ساحر بودن این رفیق شمانباشد، همین جادوی وی در مورد این غذا وشیر کافی است‌. سپس از جایش بلند شد وبه دنبال وی بقیه هم برخاستند و قبل از آن‌که رسول اللَّه‌9 بتواند به آنها بگوید که‌برای چه آنها را جمع کرده است‌، متفرق‌شدند.
فردای آن روز علی دوباره غذایی مثل‌غذای دیروز را تهیه و آنها را دعوت کرد. پس‌از صرف غذا پیامبر اسلام به آنها گفت‌: ایفرزندان عبدالمطلب‌، به خدا قسم که منکسی را در میان عرب نمی‌شناسم که چیزیبرای قوم خود آورده باشد که من برای شماآورده‌ام‌. هر آینه خیر دنیا و آخرت را برای‌شما آورده‌ام و خداوند به من دستور داده‌است که شما را به آن دعوت کنم‌. حرف مرابشنوید تا از آتش نجات پیدا کنید و ازحکمرانان زمین گردید. حال کدام یک از شمامرا در انجام این کار یاری می‌کند تا برادر ووصی و ولی‌ّ و جانشین من در میان شماباشد؟!
حاضران در مجلس از جواب دادن به‌درخواست وی خودداری کردند و وقتی کهعلی(علیه السلام) این وضع را دید، در حالی که در آن‌میان از همه کم سن و سال‌تر بود، گفت‌: ایرسول‌ خدا، من تو را در انجام این کار یاری‌می‌کنم‌. در نتیجه رسول اللَّه‌9 دست او رادر دست خود قرار داد و گفت‌، این فرد،برادر، وصی‌، ولی‌ّ و جانشین من در میانشما می‌باشد، پس سخنانش را بشنوید و ازاو اطاعت کنید.
حاضران در حالی که می‌خندیدند ازمجلس بیرون می‌رفتند و به ابوطالب‌می‌گفتند: برادرزاده‌ات به تو دستور داده است‌که حرف پسرت را بشنوی و از او اطاعت‌کنی‌!32
سپس نعمان مصری می‌گوید: (طبری‌)این روایت را از طرق دیگر هم روایت کرده‌است (ولی این طرق را ذکر نمی‌کند).
[2] باسناد له عن العبّاد، عن علی‌ علیه‌السّلام انه قال‌: قال رسول اللَّه صلّی علیه وآله‌: من یؤدی‌ دینی‌ و یقضی‌ عداتی‌ و یکون‌معی‌ فی‌ الجنه‌؟ فقلت‌: أنا یا رسول اللَّه‌.
در این حدیث از طبری با اسناد خود ازعبّاد از علی(علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:رسول اللَّه‌9 پرسید: چه کسی دیْن مرامی‌پردازد و به قول و وعده‌های من عمل‌می‌کند تا در بهشت با من محشور شود؟
گفتم‌: ای رسول الله‌، من قبول می‌کنم‌.
[3] و باسناد له آخر، عن أبی‌ طفیل‌، قال‌علی‌ علیه السّلام لعثمان و طلحه و الزبیر وسعد و عبدالرحمان و عبداللَّه بن عمر: اناشدکم اللَّه هل تعلمون أن لرسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله و صیاً غیری‌، قالوا: اللهّم لا.
با اسناد دیگری از طبری از ابی‌طفیل‌روایت کرده است که علی(علیه السلام) به عثمان وطلحه و زبیر و سعد و عبدالرحمان وعبداللَّه بن عمر گفت‌: شما را به خدا قسم‌، آیاوصی دیگری غیر از من برای رسول اللَّه‌9می‌شناسید؟ گفتند: خدا شاهد است که نه‌.
[4] و باسناد له عن سلمان الفارسی‌، قال‌:قلت لرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: یارسول اللَّه انه لم یکن نبیّی‌ الا وله وصی‌،فمن وصیک‌؟ قال‌: وصیی‌ و خلیلی‌ وخلیفتی‌ فی‌ أهلی‌ و خیر من أترک‌ بعدی‌ ومؤدی‌ دینی‌ و منجز عداتی‌ علی‌ بن ابی‌طالب‌.
در حدیث دیگری با اسناد خود از سلمان‌فارسی روایت کرده است که گفت‌: از رسول‌اللَّه‌9 پرسیدم‌: ای رسول اللَّه‌، هیچ‌پیامبری نبوده‌، مگر این که جانشین داشته‌است‌، پس جانشین شما کیست‌؟
فرمود: وصی من و و دوست من وجانشین من در میان خاندانم و بهترین کسی‌که بعد از خود به جای می‌گذارم و اداکننده‌دیْن من و وفا کننده به عهد و قول‌ِ من علی‌بن ابیطالب است‌.
[5] و باسناد له آخر یرفعه الی علی‌ أبی‌طالب علیه السّلام‌، اِنه قال‌: أوصانی‌ رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله عند وفاته و أنامسنده الی صدری‌، فقال لی‌: یا علی‌،اوصیک بالعرب خیراً ـ یقولها ثلاث مرات ـثم سالت نفسه فی‌ یدی‌.
(أقول‌: و ایصاؤه ایاه بالعرب قاطبه ممایبین استخلافه ایاه علی الامه لان ذلک لایوصی به الا من یملک أمرها من بعده‌)
در حدیثی دیگر از علی بن ابی‌طالب‌7روایت می‌کند که فرمود: رسول اللَّه‌9هنگام وفات ـ و در حالی که سرش را برسینه من گذاشتنه بود ـ به من فرمود: ایعلی‌، تو را به خیر و نیکی نسبت به عرب‌وصیت می‌کنم‌. ـ این را سه مرتبه گفت ـ وسپس با همین حال جان به جان آفرین‌تسلیم کرد.
[6] و بآخر عن محمد بن القاسمالهَمْدانی‌، قال‌: شهدت مع علی‌ علیه السّلام‌قتال الحروریه‌33، فنزل بقرب دیر دون النهربأرض فلاه‌، فلم یجد الناس الماء فأتوه وذکروا له ذلک‌ فقام ودعی‌َ ببغل فرکبه ثم أتی‌َموضعاً بقرب الدیر، فأدار البغل حوله سبعمرات و هو ینظر الیه‌، ثم قال‌: احفروا هاهنا،فحفروا، فخرجت عین من ماء، فشرب الناسو سقوا و استقوا، فنزل الدیر انی‌، فقال للناس‌من أنتم‌؟ فقالوا: نحن من تری و أخبروه‌بخبرهم‌، فقال‌: ان لی‌ فی‌ هذا الدیر کذا و کذامن السنین و لحقت به بمن له أکثر من ذلک‌و ما علمنا أن هاهنا ماء و کنا نُخبر بأن هاهناعیناً لا یُخرجها الا نبی‌ أو وصی‌ّ نبی‌. قالوا:فهذا وصّی‌ نبینا هو الذی‌ أخرجها.
در حدیث مسند دیگری از محمد بن‌قاسم همدانی روایت می‌کند که گفت‌: همراه‌علی(علیه السلام) در جنگ حروریه شرکت کردم‌.34 درآن‌جا در نزدیکی دیْری که دور از آب و آبادی‌و در سرزمین سنگلاخی بود فرود آمدیم‌.سپاهیان به مشکل بی‌آبی دچار شدند؛ لذانزد آن حضرت‌7 آمده و مشکل را با وی‌در میان گذاشتند. آن حضرت‌7 برخاست‌و بر استری سوار شد و به نقطه‌ای درنزدیکی دیْر آمد. او در حالی که به آن نقطه‌می‌نگریست مرکب خود را هفت بار به دورآن چرخاند و سپس گفت‌: این جا را بکنید.آن جا را کندند تا چشمه آبی ظاهر شد. همه‌سپاهیان سیراب شدند و آب با خودبرداشتند. در همین حال راهب دیْر پیش آمدو پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما همینهستیم که می‌بینی و او را از جریان کار خودآگاه کردند.
راهب گفت‌: من سال‌های سال در این دیْرانتظار کشیدم و راهبانی پیش از من در این‌دیْر انتظار کشیدند، ما می‌دانستیم که در این‌منطقه چشمه آبی است که جز پیامبر یاوصی او از جایگاه آن اطلاع ندارد [و منتظربودیم که این شخص را ببینیم‌]. گفتند: و این‌فرد وصی پیامبر ما است که چشمه را ظاهرکرد.
[7] و بآخر رفعه الی أبی‌ أیوب‌الانصاری‌، قال مرض رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله‌، فأتته فاطمه علیها السّلام‌تعود[ه‌]، فلما رأت ما به من المرض‌، بکت‌،فقال لها: یا فاطمه‌، ان اللَّه عزوجل لکرامته‌ایاک‌ زوّجک أقدمهم سلماً، و اکثرهم علماً وأعظمهم حلماً، و ان اللَّه تبارک و تعالی‌َ اطلععلی الارض اطلاعه‌، فاختارنی‌ منها فبعثنی‌نبیاً، ثم اطلع الیها الثانیه فاختار منها بعللک‌35فجعله لی‌ وصیاً، و انّا أهل بیت قد اعطیناسبعاً لم یعطها أحد قبلنا: نبینا أفضل الانبیاءو هو أبوک‌، و وصینا أفضل الاوصیاء و هوبعلک‌، و شهیدنا افضل الشهداء و هو عم‌ّأبیک حمزه‌، و منّا من جعل اللَّه له جناحین‌یطیر بهما فی‌ الجنه مع الملائکه حیث یشاءو هو ابن عم‌ّ أبیک جعفر، و منّا سبطا هذه‌الامه و هما ابناک الحسن و الحسین‌، و منّا ـو الذی‌ نفسی‌ بیده ـ مهدی‌ّ هذه الامه و هومن ولد ولدک هذا ـ و ضرب بیده علی‌الحسین علیه السّلام‌.
در حدیث دیگری که آن را مرفوعاً به‌ابوایوب انصاری می‌رساند، آمده است‌:رسول اللّه‌9 مریض شد و فاطمه‌3برای عیادتش آمد. هنگامی که فاطمه پدرشرا بیمار دید، گریه کرد. رسول اللَّه‌9 به وی‌فرمود: ای فاطمه‌، خداوند متعال به لطف وکرمش تو را به ازدواج اولین گرونده به اسلام‌و عالم‌ترین و صبورترین فرد در آورد. و درادامه فرمود: خداوند تبارک و تعالی نظری برزمین افکند و مرا از میان خلایق انتخاب و به‌پیامبری مبعوث کرد، سپس برای دومین بارنظری بر زمین افکند و از میان خلایق شوهرتو را انتخاب و او را وصی من قرار داد وهفت ویژگی به ما اهل بیت عطا شده که قبلاًبه هیچ کس عطا نشده است‌: پیامبر مابرترین پیامبران است که او پدرت می‌باشد؛و وصی‌ّ ما برترین اوصیا است که اوشوهرت می‌باشد؛ و شهید ما برترین شهدااست که او عمومی پدرت‌، حمزه می‌باشد؛و از ما است همان کسی که خداوند دو بال‌برای او قرار داده است و او با بال‌های خوددر بهشت به پرواز در می‌آید و همراه ملایکه‌هر کجا که بخواهد می‌رود و او پسر عموی‌پدرت‌، جعفر است‌؛ و دو سِبط این امت از ماهستند که آنها همین پسران تو حسن وحسین می‌باشند؛ و ـ قسم به آن که جانم دردست او است ـ مهدی‌ّ این امت از ما است واو از فرزندان این فرزند تو است ـ و سپس‌دستش را بر روی حسین(علیه السلام) گذاشت .
[8] و بآخر رفعه الی ابن عباس‌: أن‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله نظر الی علی‌علیه السّلام و أشار بیده الیه و قال (لمن‌حضره من الناس‌): هذا الوصی‌ علی الاموات‌من أهل بیتی‌ و الخلیفه علی الاحیاء من‌أُمتی‌.
در حدیث دیگری که آن را به ابن عباس‌می‌رساند، آمده است‌: رسول اللَّه‌9 نگاهی‌به علی(علیه السلام) انداخت و با دستش به وی اشاره‌کرد و (به کسانی که در آن‌جا حاضر بودند)فرمود: او وصی‌ِ اموات اهل بیت من وجانشین احیای امت من می‌باشد.
[9] و بآخر رفعه الی أنس بن مالک‌، قال‌:کنت خادم النبّی‌ صلّی اللَّه علیه و آله‌،فدعانی‌ بوضوء، فأتیته به فتوضأ، ثم صلّی‌رکعتین‌، ثم دعانی‌، فقال‌: یا أنس یدخل‌علیک الا‌ن أمیر المؤمنین و سید المسلمین وخیر الوصیّین و اولی الناس بالناس اجمعین‌.
قال أنس‌: فقلت فی‌ نفسی‌: اللهّم اجعله‌من الانصار، فضرب الباب‌، ففتحته فاذا علی‌بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌.
فقام النبّی‌ صلّی اللَّه علیه و آله الیه‌فجعل یمسح من وجهه و یمسحه بوجه‌علی‌ علیه السّلام و یمسح من وجه علی‌ علیه‌السّلام فیمسح وجهه‌، فدمعت عینا علی‌علیه السّلام‌، فقال‌: یا نبّی‌ اللَّه هل نزل فّی‌شی‌ء فما رایتک‌ فعلت بی‌ مثل هذا قط‌؟…فقال له رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: و مالی‌ لا أفعل بک‌ و أنت تُسمع صوتی‌ و تُبرءعنی‌ و تبیّن للناس ما اختلفوا فیه من بعدی‌.
و هذا من قول اللَّه عزوجل‌: «وَ مَا انْزَلْنَاعَلَیْک‌َ الْکِتَاب‌َ الاَّ لِتُبَیِّن‌َ لَهُم‌ُ الَّذِی‌ اخْتَلَفُوافِیه‌ِ»36 فاقام علیاً علیه السّلام لبیان ذلک من‌بعده‌.
و در حدیث دیگری که آن را به أنس بن‌مالک رسانده‌، آمده است که أنس گفت‌: من‌خادم پیامبر اکرم (صلی الله علیه) بودم‌. آن حضرت از من‌خواست که آب وضویش را ببرم‌. آب را بردم‌و وضو گرفت‌. سپس دو رکعت نماز به جای‌آورد. سپس مرا صدا زد و فرمود: ای أنس‌الان امیرمؤمنین و سید مسلمین و بهترین‌وصی و أولی‌ترین مردم نسبت به تمام مردم‌نزد ما می‌آید.
انس می‌گوید: پیش خود گفتم‌: خدایا اینفرد را از انصار قرار بده‌. پس از لحظاتی در به‌صدا در آمد و وقتی در را باز کردم‌، علی(علیه السلام)را دیدم که آمده است‌.
با ورود وی پیامبر اکرم (صلی الله علیه) برخاست‌.آن حضرت‌9 دست بر صورت خودمی‌کشید و سپس آن را بر صورت علی(علیه السلام)می‌کشید و سپس دست بر صورت علی(علیه السلام)می‌کشید و آن را بر صورت خود می‌کشید…در این حال اشک‌های علی(علیه السلام) جاری شد وگفت‌: ای پیامبر خدا، آیا در مورد من آیه‌ای‌نازل شده است‌؟ هرگز ندیدم که با من چنین‌کنی‌؟
رسول اللَّه فرمود: چرا چنین نکنم درحالی که تو صدای [تبلیغ و دعوت‌] مرا به‌مردم می‌رسانی و ذمه مرا بری می‌سازی وتعهدات مرا انجام می‌دهی‌.
و این قول خداوند متعال است که‌می‌فرماید: وَ مَا انْزَلْنَا عَلَیْک‌َ الْکِتَاب‌َ الاَّ لِتُبَیِّن‌َلَهُم‌ُ الَّذِی‌ اخْتَلَفُوا فِیه‌ِ؛37 این کتاب را به تو نازل‌نکردیم مگر آن که به تبیین مطلبی بپردازی‌که در آن اختلاف پیدا کرده‌اند.
بدین ترتیب‌، پیامبر، علی(علیه السلام) را معیّن‌کرد که به تبیین اختلافات بعد از وی بپردازد.
[10] و بآخر یرفعه الی حذیفه الیمانی‌،قال خرج الینا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یوما و هو حامل الحسن و الحسین علی‌عاتقه فقال‌: هذان خیر الناس ابا واما، أبوهماعلی‌ بن أبی‌ طالب أخو رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله و وزیره و وصیه و ابن عمّه وخلیفته من بعده و سابق رجال العاملین الی‌الایمان باللَّه و رسوله‌، و امهما فاطمه بنت‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله افضل نساءالعالمین‌.
و هذان خیر الناس جدا وجده‌، جد همارسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله وجدّتهماخدیجه اول من آمن بالله‌. و هذان خیر الناس‌عما و عمّه‌، عمّهما جعفر الطیار فی‌ الجنه وعمّهما ام هانی‌ بنت أبی‌ طالب ما اشرکت‌باللَّه طرفه عین‌.38
هذان خیر الناس خالاً و خاله‌، خالهماالقاسم بن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله وخالتهما زینب رسول اللَّه‌.
ان اللَّه عزوجل اختارنا (انا و علیا وحمزه و جعفر) یوم بعثنی‌ برسالته و کنت‌نائما بالابطح‌39 و علی‌ نائم عن یمینی‌ وحمزه عن یساری‌ و جعفر عند رجلی‌ فماانتبهت الا بحفیف‌40 اجنحه الملائکه‌،فنظرت فاذا اربعه من الملائکه‌، واحدهم‌یقول لصاحبه‌: یا جبرائیل‌، الی ای‌ الاربعه‌ارسلت‌، فرفسنی‌ برجله‌، و قال‌: الی هذا.
قال‌: و من هذا؟
قال‌: محمد سید المرسلین‌.
قال‌: و من هذا عن یمینه‌؟
قال‌: و من هذا عن یساره‌؟
قال‌: حمزه سید الشهداء.
قال‌: و من هذا عند رجلیه‌؟
قال‌: جعفر الطیّار فی‌ الجنه‌.
در حدیث دیگری که آن را به حذیفه‌یمانی می‌رساند، آمده است که حذیفه گفت‌:روزی رسول اللَّه‌9 که حسن و حسین را بردوش خود سوار کرده ـ بود، [از منزل‌ ]خارج‌شد و فرمود: این دو، بهترین مردم از جهت‌پدر و مادر هستند، پدرشان علی بنابی‌طالب‌، برادر، وزیر، وصی‌، پسر عمو وجانشین فرستاده خدا می‌باشد و اولین فردی‌است که به خدا و رسولش ایمان آورده است‌و مادرشان فاطمه‌، دختر رسول‌ خدا وبرترین زنان عالم است‌.
این دو، بهترین مردم از جهت جدّ و جدّه‌می‌باشند. جدّ آنها رسول اللَّه و جدّه آنهاخدیجه‌، اولین مؤمن به خدا می‌باشد.
این دو، بهترین مردم از جهت عمو وعمه می‌باشند. عموی آنها جعفر طیارمی‌باشد [که در بهشت پرواز می‌کند ]و عمه‌آنها ام‌ّهانی‌، دختر ابوطالب است که یکلحظه برای خدا شریک قرار نداد.
این دو، بهترین مردم از جهت دایی وخاله می‌باشند. دایی آنها قاسم‌، پسر رسول‌اللَّه و خاله آنها زینب دختر رسول اللَّه‌می‌باشند.
همانا خدای عزوجل ما را، یعنی من‌،علی‌، حمزه و جعفر را در روزی که مرا به‌رسالت برگزید، انتخاب کرد، در حالی که من‌در أبطح‌41 خوابیده بودم و علی در سمت‌راست و حمزه در سمت چپ و جعفر درپایین پای من خوابیده بودند. من با صدای‌بال ملایکه بیدار شدم و چهار فرشته رادیدم‌. شنیدم که یکی به دیگری می‌گوید: ای‌جبرئیل‌، به کدام یک از این چهار نفر فرستادهشده‌ای‌؟
او پا بر سینه‌ام زد و گفت‌: به سوی این‌.
پرسید: این کیست‌؟!
جواب داد: محمد، سید المرسلین است‌.
پرسید: این که در سمت راست است‌،کیست‌؟!
جواب داد: علی‌، سید الوصیین است‌.
پرسید: و این که رو سمت چپ است‌،کیست‌؟!
جواب داد: حمزه سید الشهدا است‌.
پرسید: و این که در پایین پای او است‌،کیست‌؟!
جواب داد: جعفر طیار است که در بهشت‌پرواز می‌کند.
[11] و بآخر یرفعه الی‌ ابی‌ رافع‌، قال‌:لما قبض رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله وکان من امر الناس ما کان‌، قام علی‌ علیهالسّلام خطیبا، فحمداللَّه و أثنی علیه و صلّی‌علی النبّی‌ صلّی اللَّه علیه و آله و ذکر ما منح‌اللَّه بهم اهل البیت اذ بعث فیهم رسولاً منهم‌و أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً42 ثمقال‌: انا ابن عم‌ّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله و ابو بنیه و الصدیق الاکبر و اخو رسول‌االَّه صلّی اللَّه علیه و آله لا یقولها احد غیری‌الا کاذب‌، اسلمت وصلّیت معه قبل الناس‌، وأنا وصیه و خلیفته من بعده و زوج ابنته‌سیده نساء العالمین‌، و نحن أهل بیت‌الرحمه‌، بنا هداکم اللَّه من الضلاله و بصّرکم‌من العمی‌َ، و نحن نِعَم‌ُ اللَّه فاتقوا اللَّه یُبقی‌علیکم نِعَمَه‌.
و در حدیثی که آن را به ابی رافع‌می‌رساند، آمده است‌: پس از آن که رسول‌اللَّه‌9 رحلت کرد و مردم کردند، آنچه‌کردند… علی(علیه السلام) به ایراد خطبه‌ای پرداخت‌:او حمد و سپاس خدا را به جای آورد و برپیامبرش درود فرستاد و آنچه را که خداوندبه اهل بیت عنایت کرده بود، متذکر شد؛ زیراکه پیامبر را از میان آنها مبعوث کرده بود وآنها را از پلیدی تطهیر کرده بود.43
سپس گفت‌: من پسر عموی رسول‌اللَّه‌9 و پدر دو فرزندش و صدیق اکبر وبرادر رسول‌ اللَّه‌9 هستم که هیچ کس غیراز من نمی‌تواند این ادعاها را بکند مگر این‌که دروغ‌گو باشد. من پیش از همه مردم‌اسلام آوردم و نماز به جای آوردم و من‌وصی او و جانشین پس از او و شوهردخترش که برترین زن عالم است‌، می‌باشم‌.ما اهل بیت رحمت هستیم که خدا به وسیلهما، شما را از گمراهی هدایت کرد و از کوری‌به سوی بینایی رهنمون باشد. بدانید که مانعمت‌های خدا هستیم‌، پس از خدا بترسید[و قدر این نعمت را بدانید] تا نعمت‌های‌خود را در میان شما باقی بگذارد.
[12] و به عنه‌، قال رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله لعلی‌ علیه السّلام‌: اما ترضی یاعلی‌ [ان تکون‌ ]اخی‌ و وصیّی‌ و وزیری‌ وولیّی‌ و خلیفتی‌ من بعدی‌.
در حدیث دیگری از ابی رافع نقل‌می‌کند: رسول اللَّه‌9 به علی(علیه السلام) فرمود:ای علی‌، آیا راضی نمی‌شوی که برادر،وصی‌، وزیر، ولی‌ّ و جانشین من باشی‌؟
[13] و بآخر، صفیه‌44 قالت لرسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌: انه لیس من نسائک‌ الامن لها ان کان کون من تلجا ألیه‌، فان کان کونفالی من تلجا صفیه‌؟ قالت‌: فقال‌: لی‌ [صلّیاللَّه علیه و آله‌]: الی‌َ علی‌ علیه السّلام‌.
در حدیث دیگری آمده است‌: صفیه‌45 به‌رسول اللَّه‌9 گفت‌: هر کدام از زنان تو کسیرا دارند که در صورت بروز مشکل به وی‌پناه ببرند و اما صفیه به چه کسی پناه ببرد؟
صفیه می‌گوید که رسول اللَّه‌9 به من‌فرمود: به علی(علیه السلام).
[14] و بآخر یرفعه الی ابی‌ رافع‌، قال‌:کنت جالسا عند ابی‌ بکر بعد ان بایعه الناس‌،اذ اتاه علی علیه السّلام و العباس یختصمان‌فی‌ تراث رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌،فافتتح العباس الکلام‌، فقال له أبوبکر: لاتعجل‌، فانی‌ اسالک‌ امرا؛ اناشدک اللَّه هل‌تعلم ان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله جمع‌بنی‌ عبدالمطلّب و أولادهم و أنت فیهم‌فقال‌: یا بنی عبدالمطّلب ان اللَّه لم یبعث نبیاالا جعل له اخا و وزیراً و وارثاً و وصیاً وخلیفه‌ً فی‌ أهله‌، فمن یقوم منکم فیبایعنی‌علی ان یکون اخی‌ و وزیری‌ و وارثی‌ ووصیّی‌ و خلیفتی‌ فی‌ اهلی‌، فامسکتم‌، ثم‌اعاد الثانیه‌، فامسکتم‌، ثم اعاد الثالثه‌فامسکتم‌، فقال‌: لئن لم یقم قائمکم لیکونن‌فی‌
غیرکم‌، ثم لتندَمُن‌ّْ، فقام هذا (یعنی علیاً علیه‌السّلام‌) من بینکم‌، فبایعه الی ما دعاکم الیه وشرط له علیکم ما شرط‌، اتعلم ذلک یاعباس‌؟
قال‌: نعم (هذا قول ابی‌ بکر).
در حدیث دیگری که آن را به ابورافع‌می‌رساند، آمده است‌: بعد از آن‌که مردم باابوبکر بیعت کرده بودند، در کنار وی نشسته‌بودم‌. در این هنگام علی و عباس که بر سرمیراث رسول اللَّه‌9 باهم اختلاف داشتند،نزد وی آمدند. عباس شروع به صحبت کرد…
سپس ابوبکر به وی گفت‌: عجله نکن‌،می‌خواهم چیزی را از تو سؤال کنم‌: تو را به‌خدا قسم می‌دهم‌، آیا به یاد می‌آوری‌هنگامی را که رسول اللَّه فرزندان‌عبدالمطلب و اولاد آنها و از جمله تو راجمع کرد و گفت‌: ای فرزندان عبدالمطلب‌،به درستی که خداوند هیچ پیامبری رامبعوث نکرد، مگر این‌که برادر و وزیر ووارث و وصی و جانشینی برای او قرار داد.حال چه کسی بر می‌خیزد تا با من بیعت کندکه برادر، وزیر، وارث‌، وصی و جانشینم درمیان خاندانم باشد؟ همه شما از پذیرش این‌درخواست خودداری کردید و برای همین‌رسول اللَّه آن را برای بار دوم تکرار کرد و بازهم خودداری کردید و سپس برای سومین باردرخواست خود را مطرح کرد که باز همخودداری کردید.
سپس فرمود: اگر کسی از شما بر نخیزدکه این را قبول کند، فردی غیر از شما این رامی‌پذیرد و آن‌گاه سخت پشیمان می‌شوید.در این هنگام این مرد (یعنی علی‌) برخاست‌و با او براساس آنچه شما را بدان دعوت کرده‌بود، بیعت کرد و شروطی را برای وی‌گذاشت‌؟ آیا این قضیه را به یاد می‌آوری‌؟!
عباس گفت‌: بلی‌.
[15] و بآخر رفعه الی ابی‌ سعید الخدری‌قال‌: اعتل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌فکنت عنده اذ دخلت فاطمه علیها السّلام‌،فلما راته لما به‌، بکت‌. فقال‌: ما یبکیک یافاطمه‌؟ قالت‌: اخشی الضیعه بعدک یا رسولاللَّه‌! قال‌: یا یا فاطمه‌، اما علمت ان اللَّه‌عزوجل اطلع الی اهل الارض اطلاعه واختار منهم اباک‌، فبعثه نبیا ثم اطلع الثانیه‌فاختار منهم بعلک‌، فاوحی‌َ الّی‌ ان ازوجک‌اعظم الناس حلما و اکثر هم علما و اوفرهم‌فهماً و اقدمهم سلماً. فاستبشرت و سرّت‌.فأراد النبی‌ّ صلّی اللَّه علیه و آله ان یزیدها من‌الفضل الذی‌ أعطاه اللَّه ایاه‌. فقال‌: یا فاطمهان لعلی‌ سبعه أضراس قطع‌46 لیست لاحدغیره‌: ایمانه باللَّه و رسله‌، و حکمته و علمه‌بکتاب اللَّه و فهمه‌، و زوجته فاطمه بنت‌محمد، و ابناه الحسن و الحسین سبطا هذه‌الامه‌، و امره بالمعروف‌، و نهیه عن المنکر.
یا فاطمه‌، ان اللَّه عزوجل أعطانا خصالاًلم یُعْطَها أحد من الاولین و لا یدرکُها أحدمن الا‌خرین‌، نبینا خیر الانبیاء و هو أبوک‌، ووصینا خیر الاوصیاء و هو بعلک‌، و شهیدناخیر الشهداء و هو عم‌ّ ابیک‌، و منا من جعل‌اللَّه له جناحین یطیر بهما فی‌ الجنه مع‌الملائکه حیث یشاء و هو ابن عم‌ّ أبیک‌، ومنّا سبطا هذه الامه و هما ابناک و منّاالمهدی‌ ـ و ضرب بیده علی ظهر الحسین‌، وقال‌: ـ و هو من وُلْد وَلدِک‌ هذا (یقولها ثلاث‌مرات‌).
و حدیث دیگری که آن را به ابوسعیدخدری می‌رساند، روایت می‌کند که گفت‌:رسول‌ اللَّه‌9 مریض شد و من نزد وی‌بودم که فاطمه‌3 وارد شد. هنگامی که پدررا در این حال دید، گریه کرد.
رسول اللَّه‌9 پرسید: چرا گریه می‌کنی‌ای فاطمه‌؟
گفت‌: ای رسول اللَّه از مشکلات بعد ازشما می‌ترسم‌! آن حضرت‌9 فرمود: ای‌فاطمه‌، آیا نمی‌دانی که خداوند عزوجل‌نظری بر زمین افکند و از میان مردم روی‌زمین‌، پدر تو را انتخاب کرد و او را به‌پیامبری مبعوث کرد. آنگاه نظر دیگری برزمین افکند و از میان خلایق شوهر تو راانتخاب کرد و به من وحی فرمود که تو را به‌تزویج او در آورم و او را به عنوان وصی من‌برگزید؟
ای فاطمه‌، آیا نمی‌دانی که خداوند ازلطف و کرمش تو را به ازدواج حلیم‌ترین وعالم‌ترین و فهیم‌ترین مردم و اولین مسلمان‌در آورده است‌؟
پس از آن فاطمه خندید و خوشحال شدو از آن‌جا که پیامبر(صلی الله علیه) می‌خواست فضایل‌بیشتری را که خداوند به علی(علیه السلام) عنایت‌فرموده است‌، متذکر شود، فرمود: ای فاطمه‌،همانا علی(علیه السلام) دارای هفت امتیاز روشن وقاطع‌47 است که کسی غیر از او آنها را ندارد:ایمان او به خدا و رسولش‌، و حکمت او، وعلم او به کتاب خدا و فهم آن‌، و همسری اوبا فاطمه دختر محمد، و فرزندان او، حسن وحسین که سبطین این امت هستند، و امر بهمعروف و نهی از منکر او.
ای فاطمه‌، خداوند عزوجل ویژگی‌هایی‌را به ما عنایت فرموده است که به هیچ یک ازقبلی‌ها نداده و هیچ یک از بعدی‌ها آن رانخواهند داشت‌: پیامبر ما بهترین پیامبراست که پدرت می‌باشد، وصی ما بهترین‌وصی است که شوهرت می‌باشد، شهید مابهترین شهید است که عموی پدرت‌می‌باشد، و از ما است آن کسی که خداوندبرای او دو بال قرار داده که با آنها در بهشت بهپرواز در می‌آید و همراه ملایکه به هر کجا که‌بخواهد می‌رود و او پسر عموی تو است‌، واز ما است دو سبط این امت که آن دو، پسران‌تو هستند، و مهدی این امت از ما است ـ ودر این حال دستی بر پشت حسین زد وفرمود: ـ و او از فرزندان این فرزند تو است‌(و این را سه مرتبه گفت‌).
[16] و بآخر رفعه الی ابن عباس‌، قال‌:علی‌ علیه السّلام فی‌ حیاه رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌: ان اللَّه عزوجل یقول‌: «ا فَان‌ْمَات‌َ اوْ قُتِل‌َ انْقَلَبْتُم‌ْ عَلی‌َ اعْقَابِکُم‌ْ»48 و اللَّه لاننقلبن علی أعقابنا بعد اذ هدانا اللَّه و لئن‌مات او قتل لاقاتلن علی ما قاتل علیه حتیأموت‌، و اللَّه لانی‌ لاخو رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله و ولیه و ابن عمّه و وصیه و وارثه‌و خلیفته من بعده‌، فمن أحق‌ّ به منی‌؟!
در حدیث دیگری که سند آن را به ابنعباس می‌رساند، می‌گوید: علی(علیه السلام) در زمان‌حیات رسول اللَّه‌9 گفت‌: خداوندعزوجل می‌فرماید: ا فَان‌ْ مَات‌َ اوْ قُتِل‌َ انْقَلَبْتُم‌ْعَلی‌َ اعْقَابِکُم‌ْ؛49 آیا اگر رسول‌ خدا رحلت کرد یاکشته شد به گذشته خود بازمی‌گردید؟ به‌خدا قسم‌، بعد از آن‌که خداوند ما را هدایت‌کرد به گذشته باز نمی‌گردیم و اگر رسول‌ خدابمیرد یا کشته شود، بر سر همان چیزهایی که‌او بر سر آنها جنگید، می‌جنگم تا کشته شوم‌.به خدا قسم که من برادر رسول اللَّه‌9 وولی‌ّ او و پسر عموی او و وصی‌ّ او و وارث‌او و جانشین او هستم و در این صورت چه‌کسی از من به او سزاوارتر است‌؟!
[17] و بآخر یرفعه أیضاً الی ابن عباس‌،قال‌: قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لام‌ّسلمه‌: یا ام‌ّ سلمه اشهدی‌ هذا علی‌ أمیرالمؤمنین و سید الوصییّن و عیبه العلم ومنارالدین‌، و هو الوصی‌ علی الاموات من أهلی‌و الخلیفه علی‌َ الاحیاء من امتی‌.
در حدیث دیگری که سند آن را هم به ابن‌عباس می‌رساند، می‌گوید: رسول اللَّه به ام‌سلمه گفت‌: ای ام سلمه‌، تو شاهد باش کهاین علی‌، امیرمؤمنین و سید وصیین و معدن‌علم و هدایت‌گر دین است‌. او وصی اموات‌خاندان من و جانشین من در میان امتم‌می‌باشد.
[18] و بآخر یرفعه الی الاصبغ بن نُباته‌،قال‌: کنا مع علی‌ علیه السّلام بالبصره و هوراکب علی بغله رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله‌. فقال لنا: ألا اخبرکم بأفضل الخلق عنداللَّه یوم یجمع اللَّه الخلق‌؟ فقال أبو أیوب‌الانصاری‌: أخبِرنا یا أمیر المؤمنین‌. فقال‌:أفضل الخلق عند اللَّه یوم یجمع اللَّه الخلق‌،الرسل علیهم السّلام‌، و أفضل الخلق بعدالاوصیاء الاسباط و أفضل الاسباط سبطانبیکم (یعنی‌ الحسن و الحسین علیهم‌السّلام‌) و أفضل الخلق بعد الاسباط الشهداء،و أفضل الشهداء حمزه بن عبدالمطلّب وجعفر بن أبی‌ طالب ذوالجناحین الخضیبین‌،تکرمه خص‌ّ اللَّه بها محمداً نبیکم صلّی اللَّه‌علیه و آله‌، و المهدی‌ّ المنتظر فی‌ آخر الزمان‌لم یکن فی‌ امه من الامم مهدی‌ یُنتظر غیرُه‌.
در روایت مرفوعه دیگری از اصبغ بننباته روایت می‌کند که گفت‌: در بصره همراه‌علی(علیه السلام) بودم‌. او بر استر رسول‌اللَّه‌9سوار شده بود. از ما پرسید: آیا به شما نگویم‌که در روز قیامت بهترین مردم به درگاه‌خداوند چه کسانی هستند؟
ابوایوب انصاری گفت‌: بفرمایید ای‌امیرالمؤمنین‌.
آن حضرت گفت‌: در روز قیامت‌، بهترین‌مردم در درگاه خداوند پیامبران هستند. وبرترین پیامبر، پیامبر ما است‌. و بهترین‌مردم بعد از پیامبر، اوصیا هستند و برترین‌وصی‌، وصی پیامبر ما است‌. و بهترین مردم‌بعد از اوصیا اسباط هستند و برترین اسباط‌،دو سبط پیامبر شما حسن و حسین هستند.و بهترین مردم بعد از اسباط‌، شهدا هستند وبرترین شهدا، حمزه بن عبدالمطلب و جعفربن ابی‌طالب‌، صاحب دو بال خونین‌می‌باشند. این کرامتی است که خداوندمخصوص محمد (صلی الله علیه) پیامبر شما گردانیده‌است‌. و مهدی منتظر که در آخر الزمان انتظاراو را می‌کشند و در هیچ یک از امت‌ها مهدی‌منتظری غیر از او نیست که انتظارش کشیده‌شود [از ما است‌].
[19] و بآخر عن سلمان (ره‌)، قال‌: قلتم‌:کان الف نبی‌ و الف وصی‌ فاهتدت الانبیاء والاوصیاء و ضل‌ّ وصیّی‌ نبینا من بینهم‌؟کذبتم و اللَّه ما ضل‌ّ ولکنه کان هادیاً مهدیاً.
در روایت دیگری از سلمان نقل می‌کندکه گفت‌: گفتید که هزار پیامبر بودند که هزاروصی داشتند و همه انبیا و اوصیا به راههدایت رفتند و در این میان وصی‌ّ پیامبر ماگمراه شد؟! به خدا قسم که گمراه نشد و بلکه‌همیشه هدایت‌گر و هدایت شده بود.
[20] و بآخر عن علی‌ علیه السّلام أنهقال‌: کان الف وصی‌ و الف نبی‌، واللَّه ما بقَی‌منهم غیری‌.
و بآخر عن کریم قال‌: شهدت الجمل مع‌عائشه و أنا مملوک‌، لواء عائشه مع مولای‌،فکنت بین یدی‌ هودجها و هو مجلّل‌بالدروع‌، فبینا نحن کذلک اذ جاء أحنف بن‌قیس‌، فوقف الی مولای‌ فوعظه و نهاه عماارتکبه و أمره بالرجوع‌، فسکت مولای‌ عنه‌،و لم یحببه بشی‌ء، و انصرف الاحنف‌، ثم‌تحرک الناس حرکه‌، فقیل‌: ما هذا؟ فقالوا:مستأمِن جاء الینا، فنظرنا، فاذا هو عمّار بن‌یاسر، فجاء حتی وقف بین یدی‌ الهودج‌،فقال‌: یا ام‌ّ المؤمنین‌، اتقی‌ اللَّه و لا تسفکی‌هذه الدماء بین یدیک و أنت امرأه‌، و لست‌من هذا فی‌ شی‌ء، فانصر فی‌ الی بیتک‌.
فسکتت عنه عائشه و لم تجبه بشی‌ء.
فقال‌: اذکری‌ اللَّه و القرآن الذی‌ أنزله اللَّه‌فی‌ بیتک علی رسوله‌، أما علمت أن رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله جعل علیاً علیهالسّلام وصیه علی أهله‌، فباذن من خرجت‌؟فاتقی‌ اللَّه و ارجعی‌. فسکتت و لم تجبه‌بشی‌ء، فانصرف‌.
ثم تحرک الناس حرکه‌، فقلنا ما هذا؟.فقیل مستأمن جاءنا، فنحن علی ذلک‌، اذنظرنا الی علی‌ علیه السّلام قد أقبل و علیه‌بُردان و عمامته سوداء متقلّداً بسیفه حتی‌وقف بین یدی‌ الهودج‌، فقال‌: یا عائشه‌، اتقی‌اللَّه ولا تسفکی‌ هذه الدماء الیوم علی‌ یدیکو بسببک‌، فلست مما هنالک فی‌ شی‌ء أنت‌امرأه‌، فانصرفی‌، فلم تجبه بشی‌ء. فقال‌:اذکّرک اللَّه و القرآن الذی‌ أنزله علی رسوله‌فی‌ بیتک‌، أما علمت أن رسول اللَّه صلوات‌اللَّه علیه و آله جعلنی‌ وصیاً علی أهله‌،فباءذن من خرجت‌؟ فارجعی‌ فسکتت‌، و لم‌تجبه بکلمه‌، فناشدها اللَّه و کلّمها و وعظهافلم تکلّمه‌، فانصرف‌، ودارت الحرب‌.
در روایت دیگری از علی(علیه السلام) نقل می‌کندکه فرمود: هزار وصی و هزار پیامبر بوده‌اند.به خدا قسم که هیچ کدام از آنها غیر من باقی‌نمانده است‌.
در روایت دیگری از کریم نقل می‌کند:همراه عایشه در جمل شرکت کردم‌. من بردهبودم و پرچم عایشه در دست صاحب منبود. من در کنار کجاوه عایشه بودم که‌زره‌های فراوانی بدان بسته شده بود تا ازضربات نیزه و شمشیر در امان باشد.
در این حال احنف بن قیس پیش آمد ومقابل صاحب من ایستاد و او را موعظه کرده‌و او را از ارتکاب چنین عملی نهی کرد و ازاو خواست که برگردد. صاحب من سکوت‌اختیار کرد و جوابی نداد و احنف برگشت‌.
سپس دیدم که سپاهیان حرکتی کردند!پرسیدم‌: علت چیست‌؟ گفتند: امان داده شده‌ای به سوی ما می‌آید. وقتی نگاه کردیم‌،دیدیم که عمار بن یاسر است‌. او پیش آمد تادر مقابل کجاوه ایستاد و گفت‌:
ای ام المؤمنین‌، از خدا بترس و این‌خون‌ها را نریز. تو یک زن هستی و نباید دراین گونه کارها دخالت کنی‌، به خانه‌ات‌برگرد.
عایشه سکوت کرد و جوابی نداد.
سپس گفت‌: تو را به خدا و قرآنی که درخانه‌ات بر رسول او نازل شده است‌، قسممی‌دهم‌، آیا تو نمی‌دانی که رسول‌اللَّه‌9علی(علیه السلام) را وصی خود بر اهل بیتش قرار داد؟پس در این صورت با اجازه چه کسی [ازمنزل‌ ]خارج شده‌ای‌؟ از خدا بترس و به‌خانه‌ات باز گرد.
عایشه سکوت کرد و جوابی نداد و عماربازگشت‌.
سپس سپاهیان تکان دیگری خوردند. ماپرسیدیم‌: دوباره چه خبر شده است‌؟ گفتند:امان داده شده‌ای پیش آمده است‌. ما درهمان حال بودیم که دیدیم علی پیش آمده‌است در حالی که دو بُرد بر دوش دارد وعمامه سیاهی به سر بسته و شمشیر راحمایل کرده است‌. او مقابل کجاوه ایستاد وگفت‌: ای عایشه‌، از خدا بترس و باعث نشوکه امروز این خون‌ها به خاطر تو بر زمینبریزد. تو زن هستی و سزاوار نیست که دست‌به چنین کارهایی بزنی‌. برگرد.
عایشه جوابی نداد.
سپس علی گفت‌: تو را به خدا و به قرآنی‌که بر رسولش در خانه تو نازل کرده است‌،قسم می‌دهم‌، آیا نمی‌دانی که رسول اللَّه‌9مرا وصی خود بر اهل‌بیتش قرار داد؟ در این‌صورت با اجازه چه کسی خارج شده‌ای‌؟برگرد.
عایشه جوابی نداد.
علی(علیه السلام) او را به خدا قسم داد و با اوسخن گفت و او را موعظه کرد؛ اما عایشه‌جوابی نداد و به دنبال آن علی [به میان سپاه‌خود ]بازگشت و آتش جنگ شعله‌ور گردید.
[21] و بآخر عن سلمان الفارسی‌، قال‌:قلت لرسول اللَّه صلوات اللَّه علیه و آله‌: یارسول اللَّه‌، انه لم یکن نبی‌ الا وله وصی‌!فمن وصیک‌؟ قال‌: یا سلمان لم یبین لی‌بعد50 قال‌: فمکثت بعد ذلک ماشاء اللَّه‌، ثم‌دخلت المسجد، فنادانی‌ رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌: یا سلمان‌، فأتیته‌.
فقال‌: یا سلمان کنت‌َ قد سألتنی‌ منوصیّی‌ فی‌ امتی‌؟ فمن کان وصّی‌ موسی‌؟فقلت‌: یوشع‌51 و قال‌: لِم کان وصیته‌؟ قلت‌:الله و رسوله أعلم‌. قال‌: لانه کان أعلم اُمته من‌بعده‌، و أعلم اُمتی من بعدی علی‌ّ بن أبی‌طالب و هو وصیّی‌.
حدیث دیگری از سلمان فارسی روایتمی‌کند که گفت‌: به رسول اللَّه‌9 گفتم‌: ای‌رسول‌ خدا، هیچ پیامبری نبوده است‌، مگراینکه وصیّی داشته است‌! پس وصی‌ّ شماکیست‌؟
فرمود: ای سلمان برای من کسی معیّن‌نشده است‌.52
سلمان می‌گوید: بعد از آن تا مدتی که‌خدا بخواهد مکث کردم و سپس وارد مسجدشدم‌. بلافاصله رسول اللَّه‌9 مرا صدا زد.من نزد وی رفتم‌.
از من پرسید: ای سلمان‌، از من سؤال‌کرده بودی که وصی‌ّ من در میان امتم‌کیست‌؟ حال به من بگو که وصی موسی(علیه السلام)چه کسی بود؟ جواب دادم‌: یوشع‌: او پرسید:برای چه یوشع‌، وصی او بود؟ گفتم‌: خدا ورسولش بهتر می‌دانند. آن حضرت گفت‌:زیرا که یوشع داناترین فرد بعد از موسی بودو داناترین فرد امتم بعد از من‌، علی بنابی‌طالب است و او وصی من می‌باشد.
[22] و بآخر عن أبی‌ رافع‌، قال‌: لما کان‌الیوم الذی‌ قبض فیه رسول اللَّه صلّی اللَّهعلیه و آله‌، اُغمی‌ علیه‌، ثم آفاق و أنا أبکی‌ وأقول‌: من لنا بعدک یا رسول اللَّه‌؟ فقال‌: لکم‌بعدی‌ اللَّه تعالی ذکره و وصیّی‌ علی‌ صالح‌المؤمنین‌.
در حدیث دیگری از ابورافع روایت‌می‌کند که گفت‌: روزی که رسول اللَّه‌9 درآن رحلت کرد یک بار آن حضرت‌9بیهوش شد. سپس به هوش آمد در حالی که‌من گریه می‌کردم و می‌گفتم‌: بعد از تو چه‌کسی را داریم ای رسول اللَّه‌؟ آنحضرت‌9 فرمود: بعد از من خدای تبارک‌و تعالی و وصی من علی را دارید که‌صالح‌ترین مؤمنان است‌.
[23] و بآخر عن حسن الصنعانی‌، قال‌:سمعت علیاً علیه السّلام یقول‌: نحن النجباء.و افراطنا افراط الانبیاء و أنا وصی‌ّ الاوصیاء.
قال القاضی المصری‌: و نحن بعد هذانحکی‌ مما رواه الطبری‌ هذا من مناقب علی‌صلوات اللَّه علیه و فضائله الموجبه لماخالفه هو لنؤکّد بذلک ما ذکرناه عنه من‌اغفاله أو جهله أو تعمده أو تجاهله خلاف مارواه‌، و تقدیمه أبابکر و عمر و عثمان علی‌علی‌ علیه السّلام‌.
الاخبار عن کون علی‌ صلوات اللَّه علیه‌وصّی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و أنه‌أحب الخلق الی اللَّه و الی رسوله صلّی اللَّه‌علیه و آله و خیر الخلق و البشر.
و در حدیث دیگری از حسن صنعانی‌روایت می‌کند که گفت‌: شنیدم که‌امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) می‌فرماید:
ما از نجبا هستیم و اجر و ثواب و تقدم‌ما همانند اجر و ثواب و تقدم انبیای الهی‌است و من وصی اوصیاء هستم‌.
]هنگامی که رسول اللَّه‌9 به مکه‌رسید، علی(علیه السلام) هم از یمن به مکه رسید. آن‌حضرت به همراه خود قربانی آورده بود کهآیاتی در مورد متعه بین عمره و حج بر اونازل شد. آن حضرت به کسانی که قربانیهمراه نیاورده بودند، دستور داد که حج تمتع‌به جای آورند و خودش از آن‌جا که قربانی‌آورده بود، بر احرامش باقی ماند؛ زیراخداوند فرموده بود: وَ لاَ تَحْلِقُوا رُوسَکُم‌ْ حَتَّییَبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه‌ُ53
و هنگامی که علی(علیه السلام) به آن حضرت‌رسید، از او سؤال کرد: چگونه محرم شدی‌ای علی‌؟ جواب داد: گفتم‌: خدایا به همان‌نیتی محرم می‌شود که رسول تو محرم شده‌است‌. آن حضرت‌9 فرمود: پس محلنشو؛54 زیرا من قربانی آورده‌ام‌، و اگر دوباره‌به حج می‌آمدم‌، قربانی نمی‌آوردم و آن راحج تمتع قرار می‌دادم‌.[
قاضی نعمان مصری‌، پس از نقلاحادیث یاد شده از کتاب “غدیرخم‌” طبری‌و پس از مقداری بحث و بررسی و انتقاد ازطبری که چگونه با نقل این همه حدیث‌،تقدم علی(علیه السلام) را نپذیرفته‌، می‌نویسد:
«حال به نقل احادیثی دیگر از طبریمی‌پردازیم که آنها را در فضیلت علی(علیه السلام)روایت کرده است‌. بسیار روشن است که این‌احادیث چیزی را ثابت می‌کند که او با آن‌مخالفت می‌کرده است [تقدم علی(علیه السلام)]. و مادر این‌جا بار دیگر بر ادعای خویش تأکیدمی‌ورزیم که وی اغفال شده یا خود را به‌تغافل زده است و یا عالماً، عامداً بر خلاف‌آنچه روایت کرده‌، عمل نموده است وابوبکر، عمر و عثمان را بر علی مقدم دانسته‌است‌».

[حدیث الطیر] [24] الطبری‌ باسناد له رفعه الی أبی‌أیوب الانصاری‌، قال‌: اهدی‌ الی رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله طیر یقال له‌: الحَجَل‌،فوُضع بین یدیه‌.
فقال‌: اللهم‌ّ ائتنی‌ بأحب‌ّ خلقک الیک‌یأکل معی‌ من هذا الطعام‌.
و کان أنس بن مالک و عائشه و حفصه‌قریباً منه فقالت عائشه‌: اللهم‌ّ اجعله أبابکر. وقالت حفصه‌: اللهم‌ّ اجعله عمر. و قال أنس‌:اللهم‌ّ اجعله سعد بن عُباده ـ أو رجلاً من‌الانصار ـ.
و قال‌: وَ حُرِّک‌ الباب‌. فقال‌: یا أنس انظرمن بالباب‌. قال أنس‌: فخرجت‌، فأذا هو علی‌أبی‌ طالب علیه السّلام‌.
فقلت له‌: النبی‌ علی حاجه‌! فرجع علی‌علیه السّلام و مکث رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله ماشاء اللَّه‌، ثم رفع رأسه و قال‌:اللهم‌ّ ائتنی‌ بأحب‌ّ خلقک‌ الیک‌ لیأکل معی‌من هذا الطعام‌. ثم قال‌: و حرَّک‌ الباب ثانیه‌،ثم قال رسول اللَّه‌: یا أنس انظر من بالباب‌.فخرجت فأذا هو علی‌ بن أبی‌ طالب علیه‌السّلام‌. فقلت له‌: النبی‌ علی حاجه‌! فانصرف‌.
فمکث رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ماشاءاللَّه‌، ثم رفع یدیه‌، و قال‌: اللهم‌ّ ائتنی‌ به‌الساعه‌. قال‌: و حُرِک‌ الباب‌. ثم قال‌: یا أنس‌انظر من الباب‌. قال أنس‌: فخرجت فاذا هوعلی‌ بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌، فقلت له‌:النبّی‌ علی حاجه‌! قال‌: فوضع یده علیصدری‌ ثم دفعنی‌ فألصقنی‌ بالحائط‌، ثم‌دخل‌، قال‌: فلما رآه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیهو آله عانقه‌، ثم قال‌: اللهم‌ّ و الّی‌ اللهم‌ّ و الی‌ّ(یعنی انه أحب خلقک الیک‌ و الی‌ّ) ثم قال‌له‌: یا علی‌ ما حبسک‌؟ قال‌: جئت ثلاث‌مرات کل ذلک یردنی‌ أنس‌. فنظر الی‌ّ النبی‌،و قال‌: ما حملک علی هذا یا أنس‌؟ فقلت‌: یارسول اللَّه أردت أن تکون الدعوه لرجل من‌قومی‌ الانصار! فقال لی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله‌: لست بأول من أحب‌ّ قومه‌.
و جاء الطبری‌ لهذا الحدیث بروایات‌کثیره و طرق شتی‌َ. و رواه غیره کثیر و هو من‌مشهور الاخبار.55

[حدیث پرنده‌] طبری با سندی که آن را به ابوایوب انصاریمی‌رساند، روایت می‌کند که وی گفت‌:پرنده‌ای به نام حَجَل را بریان کردند و پیش‌رسول اللَّه‌9 گذاشتند. آن حضرت‌9دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا،محبوب‌ترین بنده خود را بفرست تا این مرغ‌را با من بخورد.
در این هنگام‌، أنس بن مالک‌، عایشه وحفصه نزد آن حضرت‌9 بودند. از این روعایشه گفت‌: خدایا این شخص را ابوبکر قراربده و حَفصه گفت‌: خدایا این شخص را عمرقرار بده و أنس گفت‌: خدایا این شخص راسعد بن عباده ـ یا مردی از انصار ـ قرار بده‌.
ابو ایوب می‌گوید: در به صدا در آمد وپیامبر فرمود: ای أنس‌، نگاه کن ببین چه‌کسی پشت در است‌؟ انس گفت‌: پشت دررفتم و دیدم که علی بن ابی‌طالب است‌.گفتم‌: پیامبر مشغول کاری هستند. به دنبال‌آن علی(علیه السلام) برگشت و رسول اللَّه‌9 تامدتی صبر کرد و آن‌گاه سرش را به سوی‌آسمان گرفت و عرض کرد: خدایا،محبوب‌ترین بنده‌ات را بفرست تا این غذا رابا من بخورد.
کمی بعد در برای دومین بار به صدا درآمد. رسول اللَّه‌9 فرمود: ای انس‌، ببین‌چه کسی پشت در است‌. رفتم و دیدم علی‌بن ابی‌طالب است‌. گفتم‌: پیامبر مشغول‌کاری هستند. علی دوباره برگشت وپیامبر(صلی الله علیه) تا مدتی دیگر صبر کرد و آن‌گاه‌دست‌هایش را به سوی آسمان گرفت وعرض کرد: خدایا او را در همین ساعت‌برسان‌. بلافاصله در به صدا در آمد و آن‌حضرت فرمود: ای انس‌، ببین چه کسیپشت در است‌.
انس گفت‌: در را باز کردم و دیدم علی بن‌ابی‌طالب پشت در است‌. به او گفتم‌: پیامبرمشغول کاری هستند؛ اما علی دستش را برسینه‌ام گذاشت و مرا هل داد و به دیوارحیاط چسبانید و داخل شد.
هنگامی که رسول اللَّه‌9 وی را دید. بااو معانقه کرد و سپس دوبار فرمود: خدایا اومحبوب‌ترین فرد نزد تو و من است‌.
سپس پرسید: ای علی‌، چه چیزی تو رامانع شده بود؟
جواب داد: سه مرتبه آمدم که هر بار أنس‌مرا رد کرد.
رسول اللَّه‌9 نگاهی به من کرد و گفت‌:چرا چنین کردی ای انس‌؟!
گفتم‌: ای رسول‌ خدا، دوست داشتم کهاین دعوت برای فردی از انصار باشد! آن‌حضرت فرمود: تو اولین کسی نیستی کهقومش را دوست می‌دارد.
طبری این حدیث را با روایت‌های‌گوناگون و از طرق مختلف نقل کرده است وبسیاری از محدثان آن را ذکر کرده‌اند و ازاخبار مشهور به شمار می‌آید.56

[حدیث اللحم المشوی ] [25] و روی ایضاً حدیثاً باسناد له یرفعه‌أبی رافع‌، قال‌: أصبت لحماً، فصنعته للنبی‌صلّی اللَّه علیه و آله و لم یکن قریب عهدبلحم‌، فأتیته به علی خلوه لیصیب منه‌. فقاللی‌: کأنک‌ أتیتنی‌ به خالیاً لاصیبه وحدی‌.قلت‌: نعم‌، با رسول اللَّه‌. قال‌: أما و اللَّه علی‌ذلک لیأکله معی‌ رجل یحب‌ّ اللَّه‌َ و رسوله‌َ، ویحبّه اللَّه‌ُ و رسوله‌ُ، و وضعته بین یدیه‌، وقمت الی باب الحجره‌، فرددته‌، فأتی علی‌علیه السّلام یستأذن علی رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌. فقلت له‌: هو علی حاجه‌.فنادانی‌ رسول اللَّه‌: افتح له‌، ففتحت له‌،فدخل علی‌ علیه السّلام‌، فأکل معه‌، ما أکل‌معه أحد غیره‌. فقلت‌: صدق اللَّه و رسوله‌.
[حدیث گوشت کباب شده‌] هم‌چنین طبری حدیث مرفوعی ازابورافع روایت می‌کند که گفت‌: گوشتی به‌دست آوردم و از آن‌جا که پیامبر مدت‌ها بودگوشت نخورده بود، آن را برای آن حضرتآماده کردم و در وقت خلوتی برایش بردم تااز آن استفاده کند.
فرمود: گویی در وقت خلوتی آن راآورده‌ای تا به تنهایی بخورم‌. گفتم‌: بلی ای‌رسول‌ خدا.
گفت‌: اما به خدا قسم این گوشت را کسی‌با من می‌خورد که خدا و رسولش را دوست‌دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.
آن را در مقابلش گذاشتم و به طرف دراتاق رفتم و آن را بستم‌. پس از لحظه‌ای‌علی(علیه السلام) آمد و اجازه ورود خواست‌. گفتم‌:پیامبر مشغول کاری است‌؛ امّا رسولاللَّه‌9 مرا صدا زد و گفت‌: در را برایش بازکن‌. در را باز کردم و علی(علیه السلام) داخل شد وهمراه آن حضرت غذا را خورد و فرد دیگریبا آنها نبود و من پیش خود گفتم‌: صدق اللَّه‌و رسوله‌.
[26] و بآخر عن أبی‌ رافع أیضاً، قال‌:صنع زید بن حارثه للنبی‌ صلّی اللَّه علیه وآله طعاماً، فأتاه به‌. و عنده نفر من أصحابه‌، وفیهم أبوبکر و عمر، فوضعه بین أیدیهم‌.فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: لیَدخلُن‌ّعلیکم الا‌ن رجل یحب‌ّ اللَّه و رسوله و یحبّه‌اللَّه‌ُ و رسوله‌ُ. فقال أبوبکر: اللهم‌ّ اجعله‌عبدالرحمن یعنی‌ ابنه‌. و قال عمر: [اللهم‌]اجعله عبداللَّه یعنی‌ ابنه‌َ. ثم نظروا الی‌شخص مقبل بین النخیل‌، فقالوا: هذا رجل‌قد أقبل‌. فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله‌: کن علیاً. فاذا هو علی‌. فجاء حتی دخل‌علیهم‌.
حدیث دیگری از ابورافع روایت می‌کندکه گفت‌: زید بن حارثه برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه)غذایی آماده کرد و برایش آورد. عده‌ای ازاصحاب آن حضرت و از جمله ابوبکر و عمرنزد آن حضرت بودند.
رسول اللَّه‌9 فرمود: الان مردی واردمی‌شود که خدا و رسولش را دوست دارد وخدا و رسول هم او را دوست دارند.
ابوبکر گفت‌: خدایا این شخص راعبدالرحمان‌، یعنی پسر وی‌، قرار بده و عمرگفت‌: [خدایا] این شخص را عبداللَّه‌، یعنی‌پسرش‌، قرار بده‌.
آن‌گاه به شخصی که از میان نخل‌ها پیش‌می‌آمد، نگاه کردند و گفتند: این همان‌شخص است که می‌آید.
رسول اللَّه‌9 گفت‌: ای آینده‌، علی‌باش‌. و ناگهان دیدند که او علی است و پیش‌آمد تا بر آنها وارد شد.

[عائشه تعترف بفضله‌] [27] و بآخر یرفعه الی جُمیع بن عُمیر،قال‌: دخلت مع عمتی‌ [الی ]عائشه‌،فسألتها: أی‌ُّ النساء کانت أحب‌َّ الی رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌؟ فقالت‌: فاطمه رضوان‌اللَّه علیها. فقالت لها: فمن کان أحب‌َّ الیه من‌الرجال‌؟ قالت‌: بعلُها علی‌ بن أبی‌ طالب‌، ولقد کان کما علمت [صوّاما] قواماً.
[اعتراف عایشه به فضل علی‌(ع‌)] در حدیث مرفوعه دیگری از جمیع بن‌عمیر روایت می‌کند که گفت‌: همراه عمه‌ام‌نزد عایشه رفتم‌. عمه‌ام از او پرسید: کدام یک‌از زنان نزد رسول اللَّه‌9 محبوب‌تر بودند؟جواب داد: فاطمه رضوان اللَّه علیها. از اوپرسید: کدام یک از مردان نزد وی محبوب‌تربودند؟ جواب داد: شوهرش‌، علی بنابی‌طالب و چنان که می‌دانی او بسیارروزه‌دار و بسیار نمازگزار بود.
[28] قال‌: و سألتها امرأه فی‌ مقام آخر:من کان أحب أصحاب رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله‌؟ قالت‌: علی‌ّ بن أبی‌ طالب‌. ماظنکم برجل سالت نفس‌ُ رسول اللَّه صلّیاللَّه علیه و آله فی‌ یده‌، فمسح بها وجهه‌.
در حدیثی دیگر می‌گوید: در جایی دیگرزنی از او پرسید: چه کسی محبوب‌ترین‌اصحاب رسول اللَّه‌9 بود؟ جواب داد:علی بن ابی‌طالب و در ادامه گفت‌: چه فکرمی‌کنید درباره مردی که رسول اللَّه‌9 برروی دست او جان داد، و او دستانش را برصورت خود کشید؟
[29] و بآخر عن جُمیع بن عُمیر أیضاً،أنه قال‌: قالت عمتی لعائشه‌: ما حملک علیالخروج علی‌َ علی‌ علیه السّلام‌؟ فقالت‌:دعینی عن هذا، و اللَّه‌، ما کان أحد من‌الرجال أحب‌ّ الی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله من علی‌ علیه السّلام‌، ولا فی‌ النساء من‌فاطمه‌.
هم‌چنین در حدیث دیگری از جمیع بن‌عمیر روایت می‌کند که گفت‌: عمه‌ام ازعایشه پرسید: چرا ضد علی(علیه السلام) خروج‌کردی‌؟ جواب داد: مرا از پاسخ معذوردار، به‌خدا قسم که نزد رسول اللَّه هیچ یک از مردان‌محبوب‌تر از علی و هیچ یک از زنان‌محبوب‌تر از فاطمه نبودند.
[30] و بآخر، أنه قیل لعائشه‌: کیف کانت‌منزله علی‌ فیکم‌؟ قالت‌: سبحان اللَّه‌!أتسألونی‌ عن رجل لما قُبض رسول اللَّهصلّی اللَّه علیه و آله‌، قال الناس‌: أین یدفن‌؟فقال علی‌ علیه السّلام‌: انه لیس بأرضکم هذه‌بقعه أحب الی اللَّه من البقعه التی‌ قبض فیهارسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌، فادفنوه بها.
و کیف تسألونی‌ عن رجل فاضت‌57 نفس‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی‌ یدهفمسح بها وجهه‌؟
و کیف تسألونی‌ عن رجل وضع یده من‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله موضعاً لم‌یضع أحد یده علیه غیره (تعنی‌ علی سوءئه‌عند غسله‌). و کان أحب‌َّ الناس الی رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌.
فقیل لها: فکیف خرجت علیه مع علمک‌هذا فیه‌؟ قالت‌: دعونی‌ من هذا! فلو قَدرت‌ُ أن‌أفتدی‌ منه بما علی الارض لفعلت‌ُ.58
در حدیث دیگری می‌گوید: از عایشه‌پرسیده شد: منزلت علی در میان شماچگونه بود؟ جواب داد: سبحان‌اللَّه‌! آیا از من‌درباره مردی سؤال می‌کنید که وقتی رسول‌اللَّه‌9 قبض روح شد، مردم می‌پرسیدند:او کجا دفن می‌شود؟ علی(علیه السلام) گفت‌: درسرزمین شما و در پیشگاه خداوند بقعه‌ای‌محبوب‌تر از این بقعه‌ای که رسول اللَّه‌9در آن قبض روح شد، وجود ندارد، پس او رادر همین جا دفن کنید. و چگونه از من درباره‌مردی سؤال می‌کنید که رسول اللَّه‌9 برروی دست او قبض روح شد و او دستانش رابر صورت خویش کشید. و چگونه از من‌درباره مردی سؤال می‌کنید که دستش را برجایی از بدن رسول اللَّه‌9 گذاشت که هیچ‌کس غیر از او دستش را بر آن‌جا نگذاشت‌؟(منظورش مسح عورت به هنگام غسل بود.)و او محبوب‌ترین شخص نزد رسول‌اللَّه‌9 بود.
در این هنگام از وی سؤال شد: چرا ضدّوی خروج کردی در حالی که اینها رامی‌دانستی‌؟ گفت‌: مرا از این معاف دارید. اگرمی‌توانستم که در مقابل این خطا، تمام زمین‌را به فدیه بدهم این کار را می‌کردم‌.59
[31] عن مسروق‌، قال‌: دخلت علی‌عائشه فقالت لی‌: یا مسروق‌: انک‌ من أبرّولدی‌ بی‌، و انی‌ أسألک‌ عن شیی‌ء فأخبرنی‌به‌. فقلت‌: سلی‌ یا امّاه عمّاشئت‌. قالت‌: و أین‌قتله‌؟ قلت‌: علی نهر یقال لاعلاه تامرا، ولاسفله‌60 النهروان بین [اخافیق و طرفاء]61فقالت‌: لعن اللَّه فلاناً (تعنی عمرو بن‌العاص‌) فانه أخبرنی‌ أنه قتله علی نیل مصر62قال مسروق‌: یا امّاه‌! فأنی‌ أسألک‌ بحق‌ّ اللَّه‌[و] حق رسوله و حقی فانی‌ ابنک‌63 لماأخبرتینی‌ بما سمعت من رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله فیهم‌. قالت‌: سمعته یقول فیهم‌[أهل النهروان‌]: هم شرّ الخلق و الخلیقه‌یقلتهم خیر الخلق و الخلیقه‌، و أقربهم الی‌اللَّه وسیله‌.64 قال مسروق‌: و کان الناسیومئذٍ اخماساً، فأتیتها بخمسین رجلاً ـعشره من کل خمس (ره‌) فشهدوا لها أن علیاًعلیه السّلام قتله‌.65
از مسروق روایت می‌کند که گفت‌: نزدعایشه رفتم به من گفت‌: ای مسروق‌، تو ازنیکوکارترین فرزندانم نسبت به من هستی‌. ازتو سؤالی دارم که می‌خواهم برایم توضیح‌دهی‌. گفتم‌: ای مادر، از هر چه می‌خواهی‌سؤال کن‌.
پرسید: چه کسی «مُخدَج‌» را کشت‌؟
گفتم‌: علی بن ابی‌طالب‌.
پرسید: کجا او را کشت‌؟
گفتم‌: در کنار نهری که به بالای آن «تامرا»و به پایین آن «نهروان‌»66 گفته می‌شود و بین‌«اخافیق و طرفاء»67 واقع شده است‌. پسگفت‌: خدا فلانی (یعنی عمرو بن عاص‌) رالعنت کند؛ زیرا به من خبر داد که وی را درکنار رود نیل کشته است‌.68
مسروق گفت‌: ای مادرم‌! تو را به حق‌خدا و رسولش و حق [فرزندی‌ام‌] قسم‌می‌دهم که مرا از آنچه رسول‌ اللَّه‌9 درباره‌آنها گفته است‌، باخبر کن‌.
پس عایشه گفت‌: از آن حضرت شنیدم‌که درباره آنها [اهل نهروان‌ ]می‌گفت‌: آنهابدترین مخلوقات خدا هستند که بهترین ونزدیک‌ترین خلق‌ِ به خدا آنها را می‌کشد.
مسروق گفت‌: در آن روزگار مردم پنج‌دسته بودند که پنجاه نفر ـ از هر دسته ده نفر ـرا نزد وی آوردم و همگی شهادت دادند که‌علی(علیه السلام) این شخص را کشته است‌.69

[حب الرسول له ] [32] و بآخر عن ابن بُریده‌: أن نفراً دخلواعلی أبیه بریده‌، فقالوا له‌: أخل لنا، فأمر منحوله بالقیام‌، قال فبقیت‌ُ معه‌. فنظروا الی‌. وقالوا: تنح‌ّ. فقال أبی‌: أما ابنی‌ فلا. فقالوا: أمااذا رضیت به فقد رضینا. حدثنا أی‌ الناس کان‌أحب‌َّ الی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌؟قال [أبی‌]: کان أحب‌َّ الناس الیه علی‌ بن أبی‌طالب‌.
[علاقه پیامبر به او] در حدیث دیگری از ابن بریده روایت‌می‌کند: عده‌ای نزد پدرم آمدند و به وی‌گفتند: مجلس را برای ما خلوت کن‌. پدرم بهاطرافیان دستور داد که بروند. همگی رفتند وفقط من باقی ماندم‌. به من گفتند: تو هم برو؛اما پدرم گفت‌: فرزندم نمی‌رود. گفتند: اگر تومی‌خواهی او حاضر باشد، مانعی ندارد.حال بگو که محبوب‌ترین فرد نزد رسول‌اللَّه‌9 چه کسی بود؟ [پدرم‌] گفت‌:محبوب‌ترین فرد نزد رسول اللَّه‌9 علی بن‌ابی‌طالب بود.
[33] و بآخر عن أبی‌ رافع‌، أنه قال‌: قالرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لعلی‌ علیه‌السّلام‌: أما ترضی‌َ أن تکون أخی‌ فی‌ الدنیا والا‌خره‌، و أنک خیر اُمتی‌ فی‌ الدنیا و الا‌خره‌.
در حدیث دیگری از ابورافع روایت‌می‌کند که گفت‌: رسول اللَّه‌9 به علی(علیه السلام)گفت‌: آیا به این راضی نیستی که برادرم دردنیا و آخرت و بهترین فرد امت من در دنیا وآخرت هستی‌؟

[علی‌ّ خیر البشر] [34] و بآخر عن الحویرث‌، قال‌: رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: الحسن و الحسینسید اشباب أهل الجنه و أبوهما خیر منهما.
[علی برترین انسان‌] در حدیث دیگری از حویرث روایت‌می‌کند: رسول اللَّه‌9 فرمود: حسن وحسین سرور جوانان اهل بهشتند و پدرشان‌از آنها برتر است‌.
[35] و بآخر عن عطاء، قال‌: سألتعائشه عن علی‌ علیه السّلام‌. فقالت‌: ذلک‌خیر البشر لایشک‌ّ فیه الا من کفر.
در حدیث دیگری از عطا روایت می‌کند:از عایشه درباره علی(علیه السلام) سؤال کردم‌، عایشه‌گفت‌: او بهترین مخلوق است و هر کس در اوشک کند کافر شده است‌.
[36] و بآخر عن جابر أِنه سأل النبّی‌ عن‌علی‌ علیه السّلام‌، فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله ذلک خیر البشر. و فی‌ روایه اخری‌عنه أنه قال‌: ذلک خیر البریه‌.
در حدیث دیگری از جابر روایت می‌کندکه او از پیامبر(صلی الله علیه) درباره علی(علیه السلام) سؤال کرد.رسول‌ اللَّه‌9 فرمود: او بهترین بشر است‌.و در روایت دیگری از آن حضرت آمده است‌که فرمود: او بهترین مخلوق است‌.
[37] و عن حُذیفه بن الیمان‌، قال‌: قال‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: علی‌ خیرالبشر و من أبی‌َ فقد کفر.
از حدیفه بن یمان روایت شده است که‌گفت‌: رسول اللَّه‌9 فرمود: علی بهترین‌بشر است و هر کس از پذیرش این مطلب‌خودداری کند، بی‌تردید کافر شده است‌.
[38] و بآخر عن حذیفه ایضاً، أنه سُئل‌عن علی‌ السّلام فقال‌: ذلک خیر هذه الامه‌بعد نبیها لایَشک‌ فیه الا منافق‌.
در حدیث دیگری از حدیفه آمده است‌:از آن حضرت درباره علی(علیه السلام) سؤال شده‌فرمود: او بعد از من بهترین فرد این امت‌است و کسی در او شک نمی‌کند مگر این که‌منافق باشد.
[39] و عن ابن مسعود، أنه قال‌: قرأت‌علی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله سبعین‌سوره و ختمت القرآن علی خیر الناس بعده‌.فقیل من هو؟ فقال‌: علی‌ بن أبی‌ طالب‌.صلوات اللَّه علیه‌.
از ابن مسعود روایت می‌کند که گفت‌:هفتاد سوره را نزد رسول اللَّه‌9 قرائت کردم‌و سپس قرآن را نزد بهترین فرد بعد از او ختم‌کردم‌.
از او پرسیده شد: او چه کسی است‌؟جواب داد: علی بن ابی‌طالب‌.

[الحسین و عبداللَّه بن عمرو بن‌العاص‌] [40]: و بآخر عن اسماعیل بن [رجاء]عن أبیه‌، قال‌: کنت جالساً مع عبداللَّه بن‌عمرو بن العاص و [أبی‌]70 سعید الخُدری‌بالمدینه فی‌ حلقه بمسجد الرسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌، فمرّبنا الحسین بن علی‌ علیهالسّلام
[فسلّم‌، ورد علیه القوم‌]71، و سکت عبداللَّه‌بن عمرو بن العاص‌، ثم اتبعه‌: و علیک‌السّلام و رحمه اللَّه بعد ما فرغ القوم‌، ثم قال‌:ألا اخبرکم بأحب‌ِّ أهل الارض الی أهل‌السماء؟ قلنا: بلی‌! قال‌: هو هذا المُقفی‌72 و ماکلّمنی‌ کلاماً منذ لیالی‌ صفین‌، ولئن رضی‌عنی‌ أحب الی‌ من أن یکون لی‌ حمر النعم‌.
فقال أبو سعید: فان شئت انطلقنا الیه‌فاعتذرت‌َ الیه‌، قال‌: نعم‌. فتواعدا أن یغدواالیه‌، فغدوت معهما، فدخل أبوسعید ودخلت معه‌. فجلس أبو سعید الی جانب‌الحسین علیه السّلام‌، و استأذنه لعبداللَّه بن‌عمرو. فقال له‌: یابن رسول اللَّه مررت‌َ بناأمس‌. فقال لنا [عبداللَّه‌ ]کیت و کیت‌. فقلت‌له‌: ألا تمضی‌ تعتذر الیه‌. فقال‌: نعم و قد جاءیعتذر الیک‌، فَأذن له یابن رسول اللَّه‌. فأذن‌له‌، فدخل عبدُاللَّه بن‌ُ عمرو بن العاص‌، وأبوسعید جالس الی جانب الحسین علیه‌السّلام‌، فسلّم‌، ثم وقف‌، فانزجل‌73 له أبوسعید. فجذب الحسین علیه السّلام أبا سعیدالیه ثم ترکه‌، فانزجل له‌، فجلس بینهما. فقالله أبو سعید: حدیثک‌ یا عبدَاللَّه‌. قال‌[عبداللَّه ]: نعم‌، قلت ذلک و أشهد أنه أحب‌ُّأهل الارض الی أهل السماء. قال له الحسینعلیه السّلام‌: [أ] فتعلم أنی أحب أهل الارض‌الی أهل السماء و تقاتلنی‌ أنا و أبی‌ یوم‌صفین‌؟ و اللَّه ان أبی‌ لخیر منی‌. قال‌[عبداللَّه‌]: أجل و اللَّه ما أکثرت لهم سواداً، ولا اخترطت سیفاً معهم‌، ولا رمیت معهم‌بسهم‌، و لا طعنت معهم برمح‌، ولکن کانأبی‌ قد شکانی‌ الی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه‌و آله‌، و قال‌: هو یصوم النهار و یقوم اللیل‌، وقد أمرته أن یرفق بنفسه‌، فقد عصانی‌. فقال‌لی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: أطع‌أباک‌. فلما دعانی‌ الی‌ الخروج معه‌، فذکرت‌قول رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: أطع‌أباک‌، فخرجت معه‌.
فقال له الحسین علیه السّلام‌: أما سمعتقول‌َ اللَّه [عزوجل‌]74 «وَ ان‌ْ جَاهَدَاک‌َ لِتُشْرِک‌َبِی‌ مَا لَیْس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلْم‌ٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا»75 و قول‌َرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: انما الطاعه‌فی‌ المعروف‌، و قوله‌: لاطاعه لمخلوق فی‌معصیه الخالق‌؟!
قال‌: بلی‌، قد سمعت ذلک یابن رسول‌اللَّه‌، و کأنی‌ لم أسمعه الا الیوم‌.
[حسین و عبداللَّه پسر عمروپسرعاص‌] در حدیث دیگری از اسماعیل بن [رجاء]از پدرش روایت می‌کند که گفت‌: همراه‌عبداللَّه بن عمرو بن عاص و [ابی‌]76 سعیدخدری در مسجد مدینه دور هم نشسته‌بودیم که حسین بن علی(علیه السلام) از کنار ماگذشت [و سلام کرد و افراد جواب سلامش‌را دادند.]77 عبداللَّه بن عمرو بن عاص‌سکوت اختیار کرد و بعد از آن‌که همه جوابسلامش را دادند، جواب سلام را داد و سپس‌گفت‌: آیا به شما نگویم که محبوب‌ترین فردروی زمین نزد اهل آسمان‌ها کیست‌؟ گفتیم‌:چرا! گفت‌: او همین مُقَفّی‌َ78 [کسی که پشت‌او به سوی شما است‌] می‌باشد. او بعد ازجنگ صفین تاکنون با من صحبت نکرده‌است و [با من قهر است و ]رضایت او برای‌من از داشتن شتران سرخ مو بهتر است‌.
ابوسعید گفت‌: اگر بخواهی باهم پیش اومی‌رویم تا از او عذرخواهی کنی‌. عبداللَّه‌گفت‌: باشد. سپس باهم قرار گذاشتند که فرداصبح نزد او بروند.
فردای آن روز من نیز همراه آنان رفتم‌.ابتدا ابوسعید داخل شد و من به دنبال وی‌وارد شدم‌. ابوسعید کنار حسین(علیه السلام) نشست‌تا از او برای عبداللَّه بن عمرو اجازه ورودبگیرد و گفت‌: ای پسر رسول اللَّه‌، دیروز ازکنار جمع ما رد می‌شدی که [عبداللَّه‌ ]به ماچنین و چنان گفت‌. من به او گفتم‌: آیانمی‌خواهی نزد او بروی و عذرخواهی کنی‌؟گفت‌: چرا. حال آمده که عذرخواهی کند.پس اجازه دهید که داخل شود.
حسین(علیه السلام) اجازه داد و عبداللَّه بن عمروبن عاص وارد شد و سلام کرد. آن دو جواب‌سلامش را دادند و ابوسعید کمی ازحسین(علیه السلام) فاصله گرفت تا عبداللَّه بین او وحسین بنشیند. ابوسعید به او گفت‌: ای‌عبداللَّه‌، گفتار دیروزت را بگو. [عبداللَّه‌]گفت‌: بلی من چنین گفته‌ام و شهادت می‌دهم‌که او محبوب‌ترین فرد روی زمین در پیشگاه‌اهل آسمان است‌.
حسین(علیه السلام) پرسید: آیا می‌دانی که من‌محبوب‌ترین فرد نزد اهل آسمان هستم و بااین حال در صفین با من و پدرم جنگیدی‌؟!به خدا قسم که پدرم بهتر از من بود.
[عبداللَّه‌] گفت‌: بلی همین طور است وبه خدا قسم که من نه برای آنها سیاهی لشکرشدم و نه شمشیری کشیدم و نه تیری‌انداختم و نه نیزه‌ای پرتاب کردم‌. [قضیه ازاین قرار است که در زمان رسول‌ خدا] پدرم ازمن نزد رسول اللَّه‌9 شکایت کرد و گفت‌:او تمام روزها روزه می‌گیرد و تمام شب را به‌عبادت می‌پردازد و من به او امر کرده‌ام که‌نسبت به خود ملایم‌تر باشد، اما از اطاعت‌من سرپیچی می‌کند. پس از آن رسول‌اللَّه‌9 به من گفت‌: از پدرت اطاعت کن‌.برای همین هنگامی که مرا به خروج برایجنگ فراخواند، سخن رسول اللَّه‌9 را به‌یاد آوردم که فرموده بود. از پدرت اطاعت‌کن‌، و برای همین همراه وی خارج شدم‌.
حسین(علیه السلام) به او فرمود: آیا سخن‌خداوند [عزوجل‌]79 را نشینده‌ای که‌می‌فرماید: وَ ان‌ْ جَاهَدَاک‌َ عَلی‌َ ان‌ْ تُشْرِک‌َ بِی‌مَالَیْس‌َ لَک‌َ بِه‌ِ عِلْم‌ٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا؟80 و مگر قول‌رسول اللَّه‌9 را نشنیده‌ای که می‌فرماید:«انَّما الطّاعَه‌ُ فی‌ الْمَعْرُوف‌ِ» و می‌فرماید: «لاَطَاعَه‌َ لِمَخْلُوق‌ٍ فی‌ مَعْصِیَه‌ِ الخَالِق‌ِ»؟
گفت‌: چرا شنیده‌ام ای پسر رسول‌ خدا،ولی گویی که تا به حال آن را نشنیده بودم‌.[!] [علی‌ّ حبیب الرسول ] [41]: و بآخر عن عائشه [أنها قالت‌]: لمااحتضر رسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله قال‌:ادعوا لی‌ حبیبی‌، فدعوت‌ُ [له‌ ]أبابکر، فلمادخل نظر الیه ثم أعرض عنه‌، و قال‌: ادعوالی‌ حبیبی‌. فدعت حفصه له عمر، فکان منه‌مثل ذلک‌. فقلت‌: ویحکم‌، ادعوا له علی‌ بن‌أبی‌ طالب‌، فواللَّه لا یرید غیره‌، فدعوه‌. فلمارآه فرج الثوب الذی‌ کان علیه ثم أدخله معه‌فیه‌، فلم یزل یحتضنه‌81 الی ان قبض و یده‌علیه‌.
[علی دوست پیامبر] در حدیث دیگری از عایشه روایت‌می‌کند که گفت‌: هنگامی که رسول اللَّه‌9محتضر شد، فرمود: حبیب مرا فرابخوانید.من ابوبکر را [نزد او ]فراخواندم‌. اما وقتی کهاو آمده و نگاه پیامبر به وی افتاد، از او رویبرگردانید و دوباره گفت‌: حبیب مرا فرابخوانید. سپس حفصه عمر را فراخواند، امابا او نیز همان برخورد را کرد. پس من گفتم‌.وای بر شما، علی بن ابی‌طالب را برای او فرابخوانید. به خدا قسم که غیر او رانمی‌خواهد. و بدین ترتیب او را فراخواندند.هنگامی که او را دید، روپوشی را که بررویش انداخته شده بود گشود و علی را به‌زیر آن برد و همین‌طور علی او را بر سینه‌خود چسبانیده بود که قبض روح شد ودستش در دست وی بود.

[حدیث الرایه‌] [42]: و بآخر عن بریده‌، انه قال‌: کانرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یعرض له‌وَجَع‌ُ الشقیقه‌،82 فلما کان یوم خیبر أصابهذلک و لم یخرج الی الناس‌. و ان أبابکر أخذالرایه و خرج بالناس‌. فقاتل و قاتلوا و لم‌یکن شی‌ء ثم انصرف و انصرفوا. فأخذهاعمر و خرج‌، و قاتل و من معه‌، و انصرف وانصرفوا و لم یصنعوا شیئاً. فقال رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌: لاعطینّها غداً رجلاًیحب‌ُّ اللَّه و رسوله و یحبه‌ُ اللَّه‌ُ و رسوله‌ُ کرّارٌغیرُ فرّار، یفتح خیبر عنوه‌ً و کان علی‌ علیه‌السّلام قد رمد، فتخلّف‌، فتطاول لها جماعه‌[من‌] الناس‌.83 فلما أصبح أتاه علی‌ السّلام وهو أرمد قد عصَّب علی عینیه‌.84 فقال له‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: مالک یاعلی‌؟ فقال‌: قد رَمدْت‌ُ یا رسول اللَّه‌. قال‌: ادن‌منی‌، فدنا منه‌، فتفل فی‌ عینیه‌، ففتحها فی‌الوقت ما بهما علّه‌، و ما رمد بعدها،85 فأعطاه‌الرایه فأخذها، و علیه جُبّه اُرْجُوان‌ٍ حَمراء، وقصد الی خیبر، فخرج الیه مرحب صاحب‌الحصن‌، و علیه درع و بیضه و مِغْفَر و هویرتجز و یقول‌:
قد علمت خیبر أنی‌ مرحب‌
[شاکی‌] السلاح بطل‌ٌ مُجّرب‌ُ
أطعن أحیانا و حیناً أضرب‌86
فاجابه علی‌ بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌:
أنا الذی‌ سمّتنی‌ اُمی‌ حیدره‌87
أکیلکم بالسیف کیل السندره
کلیث غابات شدید القَصَره‌88
و اختلفا بینهما ضربتین‌، بدره علی‌ علیه‌السّلام فضربه علی ام‌ّ رأسه فَقَد المِغْفَر والبَیضه‌، و شق‌ّ رأسَه حتی وصل السیف الی‌أضراسه‌… و افتتح خیبر عنوه‌.
فجاء الطبری‌ بهذا الخبر و ما قبله من‌الاخبار من طرق کثیره و هو و ما قبله من‌الاخبار المشهوره المأثوره‌.

[حدیث پرچم‌] در حدیث دیگری از بریده نقل می‌کند که‌گفت‌: رسول اللَّه‌9 به سردرد درشقیقه‌هایش مبتلا می‌شد.89 در جنگ خیبرنیز به این سردرد مبتلا شد و میان سپاهیانشنیامد. برای همین ابوبکر پرچم را برداشت وهمراه مردم حرکت کرد. او مقداری جنگید،ولی کاری از بیش نبرد و برگشت و سپاهیاننیز باز گشتند.
سپس عمر پرچم را برداشت و پیش‌رفت و پس از مقداری جنگ و گریز کاری ازپیش نبرد و برگشت‌. پس از آن رسول‌اللَّه‌9 فرمود: فردا پرچم را به کسی خواهم‌داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا ورسول هم او را دوست دارند و او حمله‌کننده پی در پی است و فرار کننده نیست وخیبر را با قدرت فتح می‌کند.
در آن هنگام علی به چشم‌درد مبتلا بود ودر جنگ حاضر نشده بود و عده‌ای از مردم‌این سخن رسول اللَّه‌9 را که شنیدند گردن‌کشیده و آرزو کردند که آن شخص باشند.90فردا صبح علی(علیه السلام) در حالی که به چشم دردمبتلا بود و آن را با پارچه‌ای بسته بود91 نزدپیامبر(صلی الله علیه) آمد.
رسول اللَّه‌9 به او فرمود: تو را چه‌شده است ای علی‌؟ جواب داد: به چشم‌دردمبتلا شده‌ام ای رسول‌ خدا. فرمود: نزدیک‌من بیا. علی(علیه السلام) به او نزدیک‌تر شد و آنحضرت آب دهان مبارک را بر چشم‌های اومالید. پس علی(علیه السلام) در همان لحظهچشم‌های خود را باز کرد و گویی هیچ عیبی‌نداشته است و بعد از آن هیچ گاه علی(علیه السلام) به‌چشم‌درد مبتلا نشد.92
پیامبر(صلی الله علیه) پرچم را به علی(علیه السلام) داد و اوآن را گرفت‌، در حالی که لباسی ارغوانی‌مایل به سرخ پوشیده بود. او به سوی خیبرحرکت کرد و مرحب رئیس قلعه که زره وکلاهخود و زره متصل به کلاه را پوشیده بود،به مقابله‌اش آمده و این رجز را می‌خواند:
همانا خیبر می‌داند که من مرحب هستم‌.[من سراپا] مسلح می‌باشم که پهلوان و باتجربه هستم‌. و گاهی با نیزه و گاهی باشمشیر می‌جنگم‌. علی در جواب وی این‌رجز را خواند: من همان کسی هستم کهمادرم مرا حیدره نامیده است‌.93
و شما را با پیمانه شمشیر جمع‌آوری‌می‌کنم‌. همانند شیر بیشه‌ای که بسیار قوی‌است‌.
بین آنها دو ضربه رد و بدل شد که‌علی(علیه السلام) پیش‌دستی کرد و ضربه‌ای بر فرق‌سرش زد که کلاهخود و زره متصل به کلاه‌وی را پاره کرد و سرش را آن‌قدر شکافت تابه دندان‌هایش رسید… و بدین ترتیب خیبربا قدرت فتح شد.
طبری این روایت و ما قبل آن را از طرق‌زیادی نقل کرده است و همگی از اخبارمشهور به شمار می‌روند.
فصلی در مورد کسانیکه علی که درودخدا بر او باد را مذمّت کرده یا به او غضب‌کرده یا در ادای حقش کوتاهی کرده‌اند.

[اللَّه زیّن علیا] [43] عن الطبری‌ باسناد له یرفعه الی‌عمار بن یاسر (رحمه اللَّه علیه‌) أنه قال‌: قال‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: لعلی‌ علیه‌السّلام‌: یا علی‌ ان اللَّه عزوجل قد زینک‌بزینه لم یزین أحداً من العباد بزینه‌ٍ أحب‌َّ الیه‌منها و هی‌ زینه الابرار عند اللَّه‌، الزهد فی‌الدنیا، فجعلک لا ترزأ من الدنیا [شیئا] و لاترزأ منک الدنیا [شیئاً، و وهب لک‌ حب‌المساکین فجعلک‌ ترضی بهم‌]94 أتباعاً[ویرضون‌ ]بک‌ أماماً. فطوبی‌َ لمن أحبک وصدق فیک و ویل لمن أبغضک‌ و کذب‌علیک‌، فأما من أحبک و صدق فیک فاولئک‌جیرانک فی‌ دارک و شرکاؤک‌ فی‌ جنتک‌، وأما من أبغضک‌ و کذب علیک فیحق علی‌اللَّه أن یوقفه موقف الکذابین‌.95
[خدا علی را زینت بخشیده‌] طبری با اسناد خود که آن را به عمار بن‌یاسر رحمه‌اللَّه علیه می‌رساند نقل می‌کند که‌وی گفت‌: رسول اللَّه‌9 به علی(علیه السلام) فرمود:ای علی خداوند عزوجل تو را به زینتی‌مزین کرده است که هیچ یک از بندگان‌خویش را به زینتی که محبوب‌تر از آن درپیشگاه وی باشد، مزین ننموده است و آنزینت ابرار نزد خدا می‌باشد که عبارت است‌از: زُهد در دنیا که به واسطه آن چیزی از دنیابر نمی‌گیری و دنیا هم چیزی از تو نمی‌گیرد.و محبت به مسکینان که تو از پیروی آنهاراضی هستی و آنها هم از امامت تو راضی‌هستند. پس خوشا به حال کسی که تو رادوست بدارد و تو را تصدیق کند و وای به‌حال کسی که تو را دشمن بدارد و تو راتکذیب کند. و اما کسانی که تو را دوست‌بدارند و تو را تصدیق کنند، آنها همسایه‌های‌تو در بهشت هستند و کسانی که تو را دشمن‌بدارند و تو را تکذیب کنند، حق خداونداست که آنها را در جایگاه دروغ‌گویان نگاه‌دارد.96

[الایمان فی‌ حبّه ] [44] و بآخر عن [زرّ بن حبیش‌]97 انه قال‌:سمعت علیاً یقول‌: عهد الی‌ّ رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله أن لا یحبّنی‌ الا مؤمن‌، و لایبغضنی‌ الا مؤمن‌، و لا یبغضنی‌ الا کافر [أو]منافق‌.
[ایمان در حب علی‌(ع‌) است‌] در حدیث دیگری از [زرّ بن حبیش‌]98روایت می‌کند که گفت‌: از علی شنیدم که‌می‌گوید: رسول‌ اللَّه‌9 با من عهد کرده‌است که جز مؤمن مرا دوست نداشته باشد وجز کافر [یا ]منافق با من دشمن نباشد.
[45] و بآخر عن [زر] أیضاً أنه قال‌:سمعت علیاً یقول‌: و الذی‌ فلق الحبه و برأالنسمه انه لعهد [عهده‌] الی‌ّ رسول اللَّه صلّی‌اللَّه علیه و آله‌: لا یحبک الا مؤمن‌ِ، و لایبغضک‌ الا منافق‌.
هم‌چنین در حدیث دیگری از [زر]روایت می‌کند که گفت‌: از علی شنیدم که‌می‌گوید: قسم به آن که دانه را شکافت ومخلوقات را آفرید، رسول اللَّه‌9 با من‌عهد کرده [و گفته‌] است‌: جز مؤمن تو رادوست نمی‌دارد و جز منافق تو را دشمن‌نمی‌دارد.
[46] و بآخر عن [حیّان الاسدی‌]99 قال‌:سمعت علیاً علیه السّلام یقول‌: قال فّی‌رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: عهد معهودأن الامه ستغدر بک من بعدی‌. و أنک تعیش‌علی ملّتی‌، و تقتل علی سنّتی‌، من أحبک‌أحبنی‌، و من أبغضک‌ أبغضنی‌، و أن هذه‌ستخضب من هذه (یعنی‌ لحیلته من رأسه‌علیه السّلام‌).
در حدیث دیگری از [حیّان اسدی‌]100روایت می‌کند که گفت‌: از علی(علیه السلام) شنیدم که‌می‌گفت‌: رسول اللَّه‌9 درباره من فرمود:این عهدی حتمی است که به زودی بعد ازمن به تو خیانت کنند. و اما تو بر آیین وملت من زندگی می‌کنی و به سبب عمل به‌سنّت من کشته می‌شوی‌. هر کس که تو رادوست بدارد، گویی مرا دوست داشته است‌و هر کس تو را دشمن بدارد، گویی با من‌دشمنی کرده است و به زودی این با این‌خضاب خواهد شد (یعنی محاسن تو باخون سرت‌).

[مبغوض علی‌] [47] و بآخر عن الاصبغ بن نُباته‌، قال‌:علی‌ صلوات اللَّه علیه‌: لا یحبنی‌ ثلاثه‌: ولدزنا، و منافق‌، و رجل حملت به امه فی‌ بعض‌حیضها.
[کینه‌ورزان به علی‌] در حدیث دیگری از اصبغ بن نباته‌روایت می‌کند که گفت‌: علی صلوات اللَّه‌علیه فرمود: سه گروه مرا دوست نمی‌دارند:و لد الزنا، منافق و کسی که مادرش در ایام‌حیض به او باردار شده است‌.
[48] و بآخر عن بریده عن أبیه‌، قال‌: قال‌علی‌ صلوات اللَّه علیه‌: لا یحبنی‌ کافر و لامنافق و لا ولد زنا.
در حدیث دیگری از بریده از پدرش‌روایت می‌کند که گفت‌: علی صلوات اللَّه‌علیه فرمود: کافر، منافق و ولد الزنا مرادوست ندارند.

[المبغض لعلی‌ لا یؤمن‌] [49] و بآخر عن ام‌ّ سلمه رضی‌ اللَّه‌عنها، أنها قالت‌: سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه‌علیه و آله یقول فی‌ علی‌ علیه السّلام‌: لایحبه منافق و لا یبغضه مؤمن‌.
[کینه‌ورز به علی مومن نیست‌] در روایت دیگری از ام‌ّ سلمه رضی اللَّه‌عنها نقل می‌کند که گفت‌: از رسول اللَّه‌9شنیدم که درباره علی(علیه السلام) می‌گفت‌: منافق اورا دوست ندارد و مؤمن او را دشمننمی‌دارد.
[50] و بآخر عن عبداللَّه بن مسعود قال‌:سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یقول‌: من زعم أنه اَمن بی‌ و بما اُنزل علی‌ّ وهو یبغض علیاً فهو کاذب لیس بمؤمن‌.
در حدیث دیگری از عبداللَّه بن مسعودروایت می‌کند که گفت‌: از رسول اللَّه‌9شنیدم که گفت‌: هر کسی که گمان می‌کند که‌به من و آنچه بر من نازل شده‌، ایمان دارد درحالی که علی را دشمن می‌دارد، پس اودروغ‌گو است و ایمان ندارد.
[51] و بآخر عن جابر بن عبداللَّه‌، أنه‌قال‌: و اللَّه ما کنا نعرف المنافقین علی عهدرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله الا ببغضهم‌علیاً علیه السّلام‌.
در حدیث دیگری از جابر بن عبداللَّه‌روایت می‌کند که گفت‌: به خدا قسم که‌منافقان را در زمان رسول اللَّه‌9نمی‌شناختیم مگر به نشانه دشمنی آنها باعلی(علیه السلام).
[52] و عن أبی‌ سعید الخدری‌ مثله‌.
از ابوسعید خدری نیز روایتی مثل این‌نقل شده است‌.
[53] و عن أبی‌ سعید الخدری‌ أیضاً انه‌قال فی‌ قوله عزوجل‌: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُم‌ْ فِی‌ لَحْن‌ِالْقَوْل‌ِ»101، قال‌: ببغضهم لعلی‌ علیه السّلام‌.
هم‌چنین حدیثی از ابوسعید خدری‌روایت می‌کند که وی در تفسیر قول خداوندعزوجل که می‌فرماید: « وَ لَتَعْرِفَنَّهُم‌ْ فِی‌ لَحْن‌ِالْقَوْل‌ِ»102، گفت‌: به خاطر بغض آنها به علی(علیه السلام)شناخته می‌شوند.
[54] و بآخر عن أنس بن مالک‌، أنه قال‌:قام فینا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فقال‌:أیها الناس انی‌ اُحدثکم حدیثاً فاعرفو وعرّفوا به الناس بعدی‌، انه لا یحب علیاً الا من‌أحبنی‌ و لا یبغض علیاً الا من أبغضنی‌، فمن‌حدثکم انه یحبنی‌ و یبغض علیاً فهو کاذب‌،و انه لشی‌ء کتبه اللَّه عزوجل علیه لا نملک‌غیره‌.103
در حدیث دیگری از أنس بن مالک‌روایت می‌کند که گفت‌: رسول اللَّه‌9 درمیان ما برخاست و فرمود: ای مردم‌، حدیثی‌برای شما نقل می‌کنم‌، آن را یاد بگیرید و بعداز من به مردم یاد بدهید. بدانید که هیچ کس‌علی را دوست نمی‌دارد الاّ این که مرا دوست‌بدارد و هیچ کس با علی دشمنی نمی‌کند،مگر این‌که با من دشمنی کرده است‌. پس هرکدام از شما که بگوید مرا دوست می‌دارد وعلی را دشمن می‌دارد، دروغ‌گو است‌. و این‌چیزی است که خداوند عزوجل برای اومقرر فرموده و کسی غیر از او این ویژگی راندارد.
[55] و بآخر عن أبی‌ رافع‌، قال‌: بعث‌النبی‌ صلّی اللَّه علیه و آله علیاً الی الیمن‌امیراً، و أخرج معه [رجلاً من أسلم یقال له ]104عمرو بن شاس فرجع و هو یلوم علیاً علیه‌السّلام و یشکوه‌، فبلغ ذلک النبی‌ صلّی اللَّه‌علیه و آله فبعث الیه‌، فأتاه فقال له‌: أخبرنی‌عن علی‌! هل رأیت منه جوراً فی‌ حکم‌، أوحیفاً فی‌ قَسم‌.105 قال‌: اللهم‌ّ لا. قال [ص‌]: فبم‌تنقمن علیه و تقول ما بلغنی‌ أنک تقول فیه‌؟قال‌: لبغض له فی‌ قلبی‌ لا أملکه‌. فغضبالنبی‌ صلّی اللَّه علیه و آله حتی التمع لونه‌، وعرفنا الغضب فی‌ وجهه‌، ثم قال‌: کذب من‌زعم أنه یجبنی‌ و یبغض علیاً، من أبغض علیاًفقد أبغضنی‌ و من أبغضنی‌ فقد أبغض اللَّه‌، ومن أحب علیاً فقد أحبنی‌ و من أحبنی‌ فقدأحب اللَّه [تعالی‌].
در حدیث دیگری از ابی رافع روایتمی‌کند که گفت‌: پیامبر اکرم (صلی الله علیه) علی را به‌عنوان فرمانده به سوی یمن فرستاد و همراه‌او [مردی از طایفه اسلم به نام‌ ]عمرو بن‌شاس را اعزام کرد.106
این مرد برگشت در حالی که از علی(علیه السلام)بدگویی و شکایت می‌کرد. این جریان به‌اطلاع پیامبر(صلی الله علیه) رسید. آن حضرت او رافراخواند. هنگامی که آمد از او پرسید: بگوکه از علی چه دیدی‌؟ آیا از او ظلم درقضاوت یا تقسیم غنایم دیدی‌؟ جواب داد:خدا می‌داند که نه‌. پرسید: پس چرا از اوبدگویی می‌کنی‌؟ جواب داد: به خاطر بغض‌و کینه‌ای است که از وی در دل دارم ونمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم‌. پیامبر(صلی الله علیه)بسیار ناراحت شد به گونه‌ای که رنگ‌چهره‌اش عوض شد. سپس فرمود: دروغ‌می‌گوید آن کسی که گمان می‌کند مرا دوست‌دارد در حالی که علی را دشمن می‌دارد. هرکس با علی دشمنی بورزد، با من دشمنی‌کرده است و هر کس با من دشمنی کند، باخدا دشمنی کرده است و هر کس علی رادوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته‌است‌.

[من آذای‌َ علیاً فقد آذانی‌] [56] و بآخر [عن‌] عمرو بن شاس هذا:ان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله قال‌: من‌اَذی علیاً فقد آذانی‌: قال‌: و کان ذلک أنی‌خرجت مع علی‌ علیه السّلام الی‌ الیمن‌[فرأیت‌ ]منه جفوه‌، فانصرفت الی المدینه‌،فجعلت أشکوه الی من أجلس الیه فی‌المسجد. و انی‌ دخلت یوماً الی المسجد،فرأیت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ینظرالّی‌ حتی [جلست‌]107، فلما اطمأننت‌. قال‌: أماو اللَّه یا عمرو بن شاس لقد آذیتنی‌! فقلت‌:أعوذ باللَّه و بالاسلام أن اوذی‌ رسول اللَّه‌!قال‌: بلی‌َ من آذی علیاً فقد آذانی‌. قلت‌: و اللَّه‌لا اؤذیه ابداً.
[هر کس علی را بیازارد مرا آزردهاست‌] در حدیث دیگری از عمرو بن شاس روایت‌می‌کند: رسول اللَّه‌9 فرمود: هر کس علیرا اذیت کند، مرا اذیت کرده است‌. وی‌می‌گوید: رسول اللَّه‌9 این سخن را بدانسبب فرموده بود که من همراه علی(علیه السلام) به‌یمن رفته بودم‌؛ در آن سفر از او سخت‌گیری‌دیدم‌108 و وقتی که به مدینه برگشتم پیش هرکس که می‌نشستم به شکوه از ویمی‌پرداختم‌. تا این که روزی وارد مسجدشدم و رسول اللَّه‌9 را دیدم که به من نگاه‌می‌کند تا این‌که نشستم‌. پس از آن‌که در جایخود مستقر شدم‌، فرمود: ای عمرو بنشاس‌، به خدا قسم که مرا اذیت کردی‌! گفتم‌:به خدا و اسلام پناه می‌برم که رسول اللَّه رااذیت کرده باشم‌! فرمود: هر کس علی رااذیت کند، مرا اذیت کرده است‌. گفتم‌: به خداقسم که تا ابد او را اذیت نمی‌کنم‌.

[علّی‌ سید فی‌ الدنیا و الا‌خره‌] [57] و بآخر عن ابن عباس‌، قال‌: نظررسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله الی علی‌ علیه‌السّلام‌، فقال [له‌]: انک‌109 سید فی‌ الدنیا [و]سید فی‌ الاخره‌، یا علی‌ من أحبک‌ فقدأحبنی‌ و محبی‌110 حبیب اللَّه‌، و منأبغضک‌أبغضنی‌، و مُبغضی عدوّ الله‌، والویل لمن أبغضک‌.
[علی آقای دنیا و آخرت‌] در حدیث دیگری از ابن عباس روایت‌می‌کند که گفت‌: رسول اللَّه‌9 به علی نگاهکرد و [به‌ او] فرمود: بی‌تردید تو سرور دنیا وآخرت هستی‌. ای علی هر کس تو را دوست‌بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس مراو دوست‌داران مرا دوست بدارد، حبیب خدااست‌. و هر کس تو را دشمن بدارد، با من‌دشمنی کرده است و دشمن من‌، دشمن خدااست و وای به حال کسی که با تو دشمنی‌کند.

[من سب‌ّ علیاً سب‌ّ اللَّه ] [58] و بآخر عن عبداللَّه بن عمر بن‌الخطاب‌، قال‌: سمع رسول اللَّه صلّی اللَّهعلیه و آله رجلاً یسب‌ّ علیاً. فقال‌: انه من‌سب‌ّ علیاً فقد سبنی‌، و من سبنی‌ سب‌ّ اللَّه‌،ألا و اللَّه لا یخلُص‌ُ الایمان فی‌ قلب عبد ابداًحتی تخلص مودتی‌ الی‌ قلبه‌، و لا تخلص‌مودتی‌ الی‌ قلب عبد أبداً حتی تخلص الیه‌موده علی‌، و کذب من زعم أِنه یحبنی‌ ویبغض علیاً.
[کسیکه علی را دشنام دهد خدا رادشنام داده‌] در حدیث دیگری از عبداللَّه بن عمر بن‌خطاب روایت می‌کند که گفت‌: رسولاللَّه‌9 شنید که مردی به علی ناسزامی‌گوید. حضرت فرمود: هر کس به علی‌ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته است و هرکس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته‌است‌. به خدا قسم که ایمان در قلب بنده‌ای‌،خالص نمی‌شود تا این‌که دوستی من در قلب‌او خالص شود و دوستی من در قلب کسی‌خالص نمی‌شود تا این‌که دوستی علی درقلب او خالص شود و دروغ می‌گوید کسی‌که گمان می‌کند مرا دوست دارد، در حالی که‌با علی دشمنی می‌ورزد.

[ابن عباس و الساب‌ّ لعلی‌] [59] و بآخر عن ابن عباس انه مرّ (بعد ماکف‌ّ بصره‌) بمجلس من مجالس قریش‌، وهم یسبون علیاً علیه السّلام‌! فقال لقائده‌: ماسمعت هؤلاء یقولون‌؟ قال سمعتهم یسبون‌علیاً! قال‌: فردنی‌ الیهم‌، فرده فوقف علیهم‌.فقال‌: أیکم الساب‌ّ اللَّه تبارک و تعالی‌َ! قالوا:سبحان اللَّه من سب‌ّ اللَّه فقد أشرک‌! فقال‌:أیکم الساب‌ّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌!قالوا: سبحان اللَّه من سب‌ّ رسول اللَّه فقدکفر! قال‌: فأیکم الساب‌ّ علی‌ بن أبی‌ طالب‌!أمّا هذا، فقد کان‌.
قال ابن عباس‌: فأنا أشهد باللَّه لقدسمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یقول‌: من سب‌ّ علیاً فقد سبنی‌، و من سبنی‌فقد سب‌ّ اللَّه عزوجل‌.111 ثم تولی‌ّ عنهم‌. و قال‌لقائده‌112: ما سمعتهم یقولون‌؟ قال‌: ماسمعتهم قالوا شیئاً. قال‌: کیف رأیت نظر هم‌الی‌ّ حین قلت ما قلت لهم‌؟ فقال شعراً:
نظروا الیک‌ بأعین مزورّه‌
نظر التیوس الی‌ شفار الجازر113
فقال‌: زدنی‌ للَّه ابوک‌. فقال‌:
خُزُرُ الحواجب ناکسو أذقانهم‌
نظر الذلیل الی العزیز القاهر
فقال‌: زدنی‌ للَّه ابوک‌. فقال‌: ما عندی‌ ماأزیدک‌.
قال‌: لکن عندی‌. ثم قال
أحیاؤهم خزی‌ علی أمواتهم
و المّیتون فضیحه للغابر114
[ابن عباس و دشنام دهنده به علی‌] در حدیث دیگری از ابن عباس روایت‌می‌کند که او (بعد از آن‌که نابینا شد) از کناریکی از مجالس قریش می‌گذشت که شنید بهعلی ناسزا می‌گویند. به عصاکش خود گفت‌:شنیدی که اینها چه می‌گویند؟ جواب داد:شنیدم که به علی ناسزا می‌گویند. گفت‌: مراپیش آنها ببر. پس از آن‌که به مجلس آنهارسید، پرسید: کدام یک از شما به خدای‌تبارک و تعالی ناسزا می‌گفت‌؟ گفتند: سبحان‌اللَّه‌، هر کس که به خدا ناسزا بگوید، مشرک‌شده است‌! پرسید: کدام یک به رسول‌ خداناسزا می‌گفت‌؟ گفتند: سبحان اللَّه‌، هر کس‌به رسول‌ خدا ناسزا بگوید، کافر شده است‌!پرسید: کدام یک از شما به علی بن ابی‌طالب‌ناسزا می‌گفت‌؟ گفتند: اما این درست است وداشتیم به او ناسزا می‌گفتیم‌!
ابن عباس گفت‌: من خدا را شاهدمی‌گیرم که از رسول اللَّه‌9 شنیدم که‌می‌گفت‌: هر کس به علی ناسزا بگوید، به من‌ناسزا گفته است و هر کس به من ناسزابگوید، به خدای عزوجل ناسزا گفته است‌.115سپس از آنها روی برگردانید و از عصاکش‌خود پرسید:116 شنیدی که چیزی بگویند؟گفت‌: نشنیدم که چیزی بگویند. سپس‌پرسید: وقتی که این حرف‌ها را گفتم آنها راچگونه دیدی‌؟ او در جواب این شعر راخواند:
با چشم‌هایی از حدقه در آمده به تو نگاه‌می‌کردند. چنان‌که آهویی به یک گاو وحشی‌نگاه می‌کند.
ابن عباس گفت‌: احسنت‌، باز هم بخوان‌.و او این بیت را خواند:
آنها با ابروهای فرو افتاده سرهایشان راپایین انداختند، چنان‌که که یک ذلیل به یک‌قدرتمند و قاهر نگاه می‌کند.
ابن عباس گفت‌: احسنت‌، باز هم بخوان‌،او گفت که چیزی به ذهن ندارم‌. ابن عباس‌گفت‌: لکن من می‌دانم و این شعر را خواند:
احیاؤهم خزی‌ٌ علی امواتهم‌
و المیتون فضیحه‌ٌ للغابر117
زندگان آنها باعث رسوایی مردگانشان‌هستند.
و مردگان آنها باعث افتضاح بازماندگانشان‌هستند!

[أبو سعید الخدری‌ و سب‌ّ علی‌] [60] و بآخر عن فُطَر بن خلیفه‌. قال لی‌سعد بن مالک‌118: انه بلغنی‌ أِنکم تُعرَضون‌علی‌ سب‌ّ علی‌ علیه السّلام‌، فهل سببته‌؟قلت‌: معاذاللَّه قال‌: و الذی‌ نفس سعد بیده‌لقد سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آلهیقول فی‌ علی‌ علیه السّلام شیئاً لو وضعالمنشار علی مفرقی‌ علی أن أسبه ما سببتهأبداً.119
[أبوسعید خُدری و دشنام به علی‌] در حدیث دیگری از فطر بن خلیفه‌روایت می‌کند که گفت‌: سعد بن مالک از من‌پرسید: شنیده‌ام که شما را به ناسزاگویی به‌علی وادار می‌کنند. آن‌گاه گفت‌: قسم به آن که‌جان سعد در دست او است از رسول‌اللَّه‌9 سخنانی درباره علی شنیدم که اگرأرّه بر سرم بگذارند و مرا تهدید کنند که به‌علی ناسزا بگویم‌، هرگز این کار را نخواهمکرد.120

[أربعه یُسال العبد عنها] [61] و بآخر عن أبی‌ برزه قال‌: رسول اللَّه‌صلّی اللَّه علیه و آله‌: لا تزول قدم العبد یوم‌القیامه حتی یسأله اللَّه عزوجل عن اربع‌: عن‌عمره فیما أفناه‌؟ و عن جسده فیما أبلاه‌؟ وعن ماله مما اکتسبه و فیما أنفقه‌؟ و عن حبناأهل البیت (صلوات اللَّه علیهم اجمعین‌)
فقال عمر بن الخطاب‌: و ما علامه حبکم‌یا رسول اللَّه‌؟ قال‌: هذا و وضع یده علی‌رأس علی‌ بن أبی‌ طالب علیه السّلام‌)
[چهار چیزی که بنده از آن سؤال‌می‌شود] در حدیث دیگری از ابی برزه روایتمی‌کند که گفت رسول اللَّه‌9 فرمود: هیچ‌بنده‌ای در روز قیامت قدم از قدم بر نمی‌داردمگر آن به خدای عزوجل از او درباره چهارچیز سؤال کند: از عمرش که در چه راهی‌صرف کرده است‌، از جسدش که در چه راهی‌آن را به کار برده است‌، از مالش که از چه‌راهی به دست آورده و در چه راهی آن راخرج کرده است‌، و از محبت ما اهل بیت‌.
عمربن خطاب پرسید: علامت محبت به‌شما چیست ای رسول اللَّه‌؟ آن حضرت‌فرمود: این‌. و دستش را بر سر علی بن‌ابی‌طالب گذاشت‌.

[حب‌ّ علی‌ّ أمان‌] [62] و بآخر عن علی‌ صلوات اللَّه علیه‌،أنه قال لی‌ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌: ان‌اللَّه أمرنی‌ أن ادنیک فلا اقصیک‌، و أن‌اعلّمک‌ فلا أجفوک‌، و حق علی‌ّ أن اطیع ربی‌عزوجل و حق علیک‌ أن تعی‌. یا علی‌ منمات و هو یحبک کتب اللَّه له بالامن والامان ما طلعت شمس و ما غربت‌121، و منمات و هو یبغضک‌ مات میته الجاهلیه وحو سب بعمله فی‌ الاسلام‌.122
[محبت علی مایه ایمنی‌] در حدیث دیگری از علی صلوات اللَّه‌علیه روایت می‌کند که فرمود: رسول‌اللَّه‌9 به من فرمود: خداوند به من دستورداده است که تو را به خود نزدیک گردانم ودور نسازم و به تو بیاموزم و تو را محروم‌نکنم و وظیفه من است که از پروردگارم‌اطاعت کنم و وظیفه تو است که از من‌پیروی کنی‌. ای علی‌، هر کس که با محبت توبمیرد، خداوند تا زمانی که خورشید طلوع وغروب می‌کند برای او أمن و أمان بودن رامقدر فرموده است‌.123 و هر کس با دشمنی توبمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است و بهعملش در اسلام محاسبه می‌شود.124
[63] و بآخر عن أبی‌ عبداللَّه الجُدَلی‌قال‌: قال لی‌ علی‌ علیه السّلام‌: یا أبا عبداللَّه‌ألا اخبرک بالحسنه التی‌ من جاء بها أمن من‌فزع یوم القیمامه‌، و السیئه التی‌ من جاء بهاأکبّه اللَّه لوجهه فی‌ النار؟ قلت‌: بلی‌َ یا أمیرالمؤمنین‌. قال علیه السّلام‌: الحسنه حبّنا والسیئه بغضنا.
در حدیث دیگری از ابی عبداللَّه جُدَلی‌روایت می‌کند که گفت‌: علی(علیه السلام) به من گفت‌:ای ابوعبداللَّه‌، آیا تو را از حسنه‌ای با خبرنکنم که هر کس آن را داشته باشد از هول وهراس روز قیامت در امان است‌؟ و تو را ازسیئه‌ای با خبر نکنم که هر کس آن را داشتهباشد، خداوند او را با صورت در آتشمی‌اندازد؟ گفتم‌: چرا، ای امیرالمؤمنین‌فرمود: آن حسنه محبت ما و آن سیئه‌دشمنی با ما است‌.

[بغض أهل البیت‌] [64] و بآخر عن فضل بن عمرو: أنرسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله قال‌: اشتدغضب اللَّه علی الیهود [و اشتد غضب اللَّه‌علی النصاری‌ و] اشتد غضب اللَّه علی من‌آذانی‌ فی‌ عترتی‌.
[کینه به اهل بیت‌] در حدیث دیگری از فضل بن عمروروایت می‌کند که رسول اللَّه‌9 فرمود:غضب الهی بر یهود و نصاری [ به‌ خاطر نافرمانی‌ ]شدت یافت و غضب الهی بر کسیکه مرا به واسطه عترتم اذیت کند، شدت‌می‌یابد.
[65] و بآخر عن أبی‌ سعید الخدری‌،قال‌: سمعت رسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌یقول‌: والذی‌ نفسی‌ بیده لا یبغضنا ـ أهل‌البیت ـ أحد الا أکبّه اللَّه علی وجهه فی‌ النار.
در حدیث دیگری از ابی سعید خدری‌روایت می‌کند که گفت‌: از رسول اللَّه‌9شنیدم که می‌گوید: سوگند به آن که جانم دردست او است کسی با ما اهل بیت دشمنی‌نمی‌ورزد مگر این‌که خداوند او را با صورت‌در آتش می‌اندازد.
[66] و بآخر عن جابر [الانصاری‌ ] أِنه‌قال‌: کان‌125 رجل یجفو علیاً علیه السّلام فلقیه‌رسول‌ُ اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله‌، فقال له‌: انک‌قد آذیتنی‌. فقال‌: بأی‌ شی‌ء یا رسول اللَّه‌؟قال‌: من جفا علیاً فقد آذانی‌. فقال‌: لا و اللَّه لاأجفوه بعدها ابداً یا رسول اللَّه‌.
در حدیث دیگری از جابر [انصاری‌]روایت می‌کند که گفت‌: مردی به علی(علیه السلام)جفا می‌کرد.126 تا این‌که رسول اللَّه‌9 او رادید و فرمود: تو مرا آزرده کردی‌! او پرسید:ای رسول اللَّه‌، من چرا شما را آزرده کردم‌؟جواب داد: هر کس که به علی جفا کند، مرااذیت کرده است‌. او گفت‌: ای رسول اللَّه‌، به‌خدا سوگند که دیگر به او جفا نخواهم کرد.
[67] و بآخر عنه قال‌: سمععت رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یقول‌: لعلی‌ علیه‌السّلام‌: یا علی‌ انه لن یرد علی‌ الحوض‌مبغض لک‌، و من أحبک‌ فهو یرد الحوض‌معک‌.
در حدیث دیگری از او روایت می‌کند که‌گفت‌: از رسول اللَّه‌9 شنیدم که به علی(علیه السلام)گفت‌: ای علی هرگز کسی که دشمن تو است‌[در قیامت‌] بر حوض [کوثر ]وارد نخواهدشد و هر کس که تو را دوست بدارد همراه توبر حوض وارد می‌شود.
[68] و بآخر عن ابن عمر: أن رجلاً سأله‌عن علی‌ علیه السّلام‌، فقال‌: اذا أردت أنتسأل عن علی‌ علیه السّلام‌، فانظر الی منزله‌من منزل النبی‌ّ صلّی اللَّه علیه و آله‌، فهذامنزل علی‌ علیه السّلام‌.
قال الرجل‌: فانی‌ أبغضه‌. قال له ابن عمر:أبغضک اللَّه عزوجل‌، [أتبغض رجلاً سابقه‌من سوابقه خیر من الدنیا و ما فیها]127
در حدیث دیگری از پسر عمر روایت‌می‌کند که مردی از او درباره علی(علیه السلام) سؤال‌کرد. او جواب داد: اگر می‌خواهی که درباره‌علی سؤال کنی‌، به جایگاه منزل او در کنارمنزل رسول اللَّه‌9 نگاه کن که آن‌حضرت‌9 وی را در آن جای داده است‌.128آن مرد گفت‌: من با علی دشمنی می‌ورزم‌.پسر عمر به او گفت‌: خدا تو را مبغوض قراردهد [آیا با کسی دشمنی می‌ورزی که یکی ازسوابق او بهتر از تمام دنیا می‌باشد؟] [زید یتحدث‌] [69] و بآخر عن بحر بن جُعده‌، قال‌: انی‌لقائم و زید بن أرقم علی باب مُصعَب بنالزبیر اذ تناول قوم علیاً علیه السّلام‌. فقال‌زید: أف لکم انکم لتذکرون رجلاً [صلّی وصام‌] قبل الناس سبع سنین‌.129
و ان رسول أللَّه صلّی أللَّه علیه و آله قال‌:ان الصدقه لتدفع سبعین نوعاً من أنواع البلاءأهونها الجذام و البرص‌، و ان البّر لیزید فی‌العمر، و ان الدعاء لیرد القضاء الذی‌ قد أبرم‌ابراماً. و من أبغضنا أهل البیت حشره اللَّه‌یهودیاً أو نصرانیاً، فقال جابر بن عبداللَّه‌: وان صام و صلّی و حج البیت‌؟ قال‌: نعم‌. انمافعل ذلک احتجازاً أن یسفک دمه أو یؤخذماله أو یعطی‌ الجزیه عن ید و هو صاغر.
[زید حدیث نقل می‌کند] در حدیث دیگری از بحر بن جعدهروایت می‌کند که گفت‌: من ایستاده بودم که‌زید بن ارقم جلوی در خانه مصعب بن زبیربود که عده‌ای به بدگویی از علی(علیه السلام)پرداختند. پس زید گفت‌: وای بر شما، آیا ازمردی بدگویی می‌کنید که هفت سال پیش ازمردم [نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت‌]؟130
رسول اللَّه‌9 فرمود: صدقه هفتاد نوع‌بلا را دفع می‌کند که آسان‌ترین آنها جذام وبرص می‌باشد و نیکی باعث افزایش طول‌عمر می‌شود و دعا قضا و قدری را که حتمیشده است‌، بر می‌گرداند و هر کس با ما اهل‌بیت دشمنی بورزد، خداوند او را یهودی یانصرانی محشور می‌کند.
سپس جابر بن عبداللَّه پرسید: اگر چه‌روزه بگیرد و نماز به جای آورد و حج‌بگزارد؟ جواب داد: بلی‌، او آن کارها را انجام‌داده تا خون و مالش حفظ شود و مجبورنباشد که ذلیلانه جزیه بپردازد.
[70] و بآخر عن عبداللَّه بن نَجّی‌. قال‌:قال لی‌ علی‌ علیه السّلام‌: ان الحسن والحسین قد اشترک فی‌ حبهما البرّ و الفاجر،و انه کتب لی‌ أن لا یحبنی‌ الا مؤمن و لایبغضنی‌ الا منافق‌.
و حدیث دیگری از عبداللَّه بن نَجِّیروایت می‌کند که گفت‌: علی(علیه السلام) به من‌فرمود: در محبت به حسن و حسین بدکار ونیکوکار مشترک هستند، اما برای من مقدرشده است که غیر از مؤمن مرا دوست نداشته‌باشد و جز منافق با من دشمنی نورزد.

[حب‌ّ أهل البیت تسقط الذنوب‌] [71] و بآخر عن الحسین علیه السّلام‌،أنه قال‌: من أحبنا أهل البیت للَّه نفعه حبنا وان کان أسیراً بالدیلم‌، و من أحبنا للدنیا فان‌اللَّه یفعل ما یشاء. و اللَّه ان حبنا أهل البیت‌لتُساقط الذنوب کما تساقط الریح‌ُ الورق‌َالیابس‌َ عن الشجر.
[محبّت اهل بیت گناهان را می‌ریزد] در حدیث دیگری از حسین(علیه السلام) روایت‌کرده است که فرمود: هر کس ما اهل بیت رابرای خدا دوست بدارد، محبت ما برای اونافع است اگر چه در دیلم اسیر باشد، و هرکس ما را برای دنیا دوست بدارد خداوند هرکاری بخواهد انجام می‌دهد. به خدا سوگندکه محبت ما اهل بیت گناهان را از بین‌می‌برد، چنان که باد برگ‌های خشک را ازدرخت جدا می‌کند.

[المنافق لا یحب‌ّ علیا] [72] و بآخر عن أبی‌ الطفیل‌، قال‌:سمعت علیاً علیه السّلام یقول‌: لو ضربت‌المؤمن علی خیشومه ما أبغضنی‌، و لوأعطیت المنافق الذهب و الفضه ما أحبنی‌.
[منافق علی را دوست ندارد] در حدیث دیگری از ابی طفیل روایت‌می‌کند که گفت‌: از علی(علیه السلام) شنیدم که‌می‌فرمود: اگر بر سر و صورت مؤمن بزنندکه با من دشمنی بورزد، این کار را نخواهدکرد و اگر به منافق طلا و نقره بدهند که مرادوست بدارد، این کار را نخواهد کرد.
[73] و بآخر عن أبی‌ جعفر محمّد بنعلی‌ علیه السّلام عن آبائه عن علی‌ عن‌رسول اللَّه صلّی أللَّه علیه و آله‌، انه قال‌: ان‌اللَّه [تعالی‌] عهد الی‌ّ عهداً، فقلت‌: یا رب بَیّنه‌لی‌. فقال‌: اسمع‌. قلت‌: قد سمعت‌. فقال‌: یامحمد، ان علیاً رایه الهدی بعدک و امام‌أولیائی‌ و نور من أطاعنی‌، و هو الکمله التی‌ألزمها اللَّه المتقین‌، فمن أحبه فقد أحبنی‌، ومن أبغضه فقد أبغضنی‌، فبشره بذلک‌.131
در حدیث دیگری از ابوجعفر، محمد بن‌علی(علیه السلام) از پدرانش از رسول اللَّه‌9 روایت‌می‌کند که فرمود: خداوند متعال عهدی را بامن در میان گذاشت‌. عرض کردم‌: خدایا آن رابرایم بیان کن‌. خداوند فرمود: بشنو. گفتم‌:آماده‌ام‌. فرمود: ای محمد، علی بعد از توپرچم هدایت و امام اولیای من و نور کسانی‌است‌. که از من اطاعت می‌کنند. او کلمه‌ای‌است که خدا آن را ملازم متقین قرار داده‌است‌. پس هر که او را دوست بدارد، مرادوست داشته است و هر کس با او دشمنی‌کند با من دشمنی کرده است‌. و تو این را به‌علی بشارت بده‌.132

[لعن علی‌] [74] و بآخر عن مالک بن ضمره‌، قال‌:علی‌ صلوات اللَّه علیه‌: ألا انکم ستعرضون‌علی لعننی‌ و دعائی‌ کذاباً فمن [لعننی‌]منشرح الصدر [بلعنتی‌ فلا حجاب بینه و بین‌اللَّه و لا حجه له عند محمد]133 و من لعننی‌کارهاً مکرها یعلم اللَّه من قلبه ذلک‌، جئت أناو هو یوم القیمامه کهاتین ـ و جمع بینالمسبّحه و الوسطی‌.
ألا و ان محمداً صلّی أللَّه علیه و آله أخذبیدی‌ هذه‌، فقال‌: من بایع هؤلاء الخمس ثم‌مات [و هو ]یحبک‌ فقد قضی نحبه‌، و منمات و هو یبغضک [مات میته جاهلیه‌] ویحاسب بما عمل فی‌ الاسلام‌، و من بقی‌بعدک و هو یحبک‌، ختم اللَّه له بالامن والایمان ما طلعت شمس و ما غربت‌.
قال القاضی‌: و هذا مما أثبتناه فی‌ هذاالکتاب مما آثره الطبری‌ ـ الذی‌ قدمنا ذکره ـو ذلک من الثابت الصحیح المأثور عن علی‌علیه السّلام‌. و فیه وفی‌ خبر من واحد هذه‌الاخبار حجه للَّه عزوجل علی من روی‌ذلک‌، و انتهی‌َ الیه‌، ثم قدَّم علی علی‌ علیه‌السّلام أحداً من البشر.134
هذا آخر ما ذکره القاضی النعمان‌المصری المغربی (م 363 ه¨) فی کتابه‌: شرح‌الاخبار فی فضائل الوصی‌ّ الکرّار، نقلاً عن‌رساله المؤرخ الطبری (م 310 ه¨) فی طرق‌حدیث‌الغدیر و فضائل الامیر علیه السّلام‌.وکتاب القاضی النعمان اقوم واقدم ما وصل‌بایدینا من ذلک‌، و مجموعه 74 حدیثاً.
و لا یفوتنا هنا ان ننوّه الی ان الکتابخرج بتحقیق اخینا السید محمد الحسینی‌الجلالی‌، فالتعالیق له‌.
[لعن بر علی‌] در حدیث دیگری از مالک بن ضمره‌روایت می‌کند که علی(علیه السلام) فرمود: آگاه باشیدکه به زودی شما را در معرض این قرارمی‌دهند که مرا لعن کنید و مرا کذّاب بدانید.در این صورت هر کس با میل و رغبت مرالعن کند [به من خبر رسیده است که هیچ‌پرده‌ای بین او و خدا نیست و هیچ حُجتی‌نزد محمد ندارد. ]و هر کسی که مرا از روی‌اجبار لعن کند، خداوند به آنچه در قلبش‌می‌گذرد، آگاه است و من و او در روز قیامتهمانند این دو انگشت خواهیم بود و آن‌گاه‌دو انگشت اشاره و وسطی را باهم جمع کرد.
آگاه باشید که محمد (صلی الله علیه) دست مراگرفت و فرمود: هر کس با این پنج [انگشت‌]بیعت کند و سپس با محبت تو بمیرد، به‌عهد خویش وفا کرده است و هر کس بابغض و کینه تو بمیرد، [به مرگ جاهلیت‌مرده است‌] و به آنچه در اسلام انجام داده‌،مورد محاسبه قرار می‌گیرد و هر کس بعد ازتو باقی بماند، در حالی که تو را دوست‌می‌دارد، خداوند تا زمانی که خورشید طلوع‌و غروب می‌کند برای او امن و ایمان را مقدرفرموده است‌.
قاضی نعمان می‌نویسد: «اخباری که دراین کتاب آوردیم‌، از مطالبی است که طبری‌آنها را نقل کرده و همگی از احادیث ثابت وصحیحی است که درباره علی(علیه السلام) به یادگارگذاشته شده است‌.
تمام این اخبار و حتی یکی از این اخبارحجتی از ناحیه خدا علیه کسی است که اینهارا روایت کرده و به اینها دسترسی داشته‌،ولی با این حال یک شخص عادی را برعلی(علیه السلام) مقدم داشته است‌!!
این آخرین چیزی است که قاضی نعمان‌مصری مغربی (متوفای 363 ق‌) در کتابش‌(شرح الاخبار فی فضائل الوصی‌ّ الکرّار) به‌نقل از رساله طبری (مورّخ‌) (متوفای 310ق‌) در طرق حدیث غدیر و فضائل امیر7ذکر کرده است و کتاب قاضی نعمان در میان‌منابع موجود معتبرترین و قدیمی‌ترینمنبعی است که [روایات رساله طبری‌] در آن‌ذکر گردیده‌، که مجموع آنها (74) حدیث‌است‌. اینجا تذکر این نکته را فراموش نکنیمکه کتاب [قاضی نعمان‌] با تحقیق برادر ماسید محمد حسینی جلالی تحقیق گردیده وتعلیقه‌ها منسوب به او می‌باشد.

پی نوشتها:

1. استاد و محقق تاریخ‌.
2. معجم البدان‌، حرف الباء.
3. الکامل فی التاریخ 9: 54 حوادث عام 308 ه¨
4. معجم الادباء 18: 74 فی ترجمه الطبری‌.
5. ذکره السید المرتضی فی من أنکر حدیث الغدیربعنوان‌: ابن أبی داوود السجستانی ـ الذخیره‌: 444 وذکره ابن عساکر الدمشقی بکنیه أبی‌بکر، توفی فی ه¨و ذکره الذهبی فی تاریخ الاسلام 310ـ320 و نقل‌عن أبیه أبی داوود صاحب السنن کان یقول فیه‌: ابنی‌عبدالله کذّاب‌!
6. طبقات الحفاظ 2: 254.
7. البدایه و النهایه 5: 313 القاهره عام 1359 ه¨.
8. فهرست الطوسی‌: 178 ط النجف الاشرف‌.
9. نسبه الی حرقوص بن زهیر ذی الثلایه رأسالخوارج الاولین علی امیر المؤمنین علیه السّلام‌.
10. رجال النجاشی‌: 226 ط الهند.
11. الذریعه 16: 26 (شرح الاخبار 1: 116.).
12. شرح الاخبار 1: 130 ـ 137.
13. شرح الأخبار 1: 128.
14. بغداد عاصمه العراق بل کانت عاصمه السلطه‌العباسیه‌، أستهسا ثانی‌ خلفائهم ابو جعفر المنصورالعبّاسی الدوانیقی‌، علی ضِفَّتی شط‌ّ دجله‌: الشرقیه‌و سُمیّت بالرصافه‌، و الغربیه و سمیّت بالکرخ‌، قال‌عنها یاقوت الحموی محله واسعه فی الجانب‌الغربی ببغداد، محاطه بسور، و أهلها شیعه لیس فیهامن غیر هم أحد ألبستّه‌. (معجم البدان‌، حرف الباء).
15. معجم البلدان‌، حرف باء.
16. بل نری سوابق تشیعها عند ابن الاثیر اذ یقول‌: ان‌الشیعه بالکرخ کانوا فی الیوم الثامن من عشر من ذی‌الحجه و هو یوم الغدیر ینصبون القباب و یعلّقونالشیاب للزینه‌، و کانوا فی یوم عاشوراء یعملون من‌الماتم و النوح و اظهار الحزن ما هو مشهور. فعمل‌أهل باب البصره فی مقابل ذلک‌ بعد یوم الغدیربثمانیه ایام و قالوا: هو یوم دخل فیه النبی‌ّ و ابوبکرالغار، و بعد عاشورا، بثمانیه أیام عملوا مثل مایعملون الشیعه یوم عاشورا و قالوا: هو یوم قتل‌مصعب ابن الزنیه‌. (الکامل فی التاریخ 9: 54حوادث غابه 308 ه¨)
17. الکامل فی التاریخ‌، ج 9، ص 54، حوادث سال308 ق‌.
18. معجم الادباء، ج 18، ص 74، در شرح حال‌طبری‌.
19. طبقات الحفاظ‌، 2، ص 254.
20. البدایه و النهایه‌، ج 5، ص 313.
21. الفهرست‌، ص 178.
22. منسوب به حرقوص بن زهیر ذی الثدیه‌، رئیس‌اولین گروه از خوارج که بر علی(علیه السلام) خروج کردند.
23. رجال نجاشی‌، ص 226.
24. الذریعه‌، ج 16، ص 26.
25. شرح الاخبار، ج 1، ص 116.
26. بقره . 196.
27. نمل (27)، 14.
28. شرح الاخبار، ج 1، ص 128.
29. شرح الاخبار، 1: ص 116.
30. شرح الأخبار 1: 106، 107 و قال‌: روی هذاالحدیث بهذا الثص محمد بن اسحاق صاحب‌المغازی‌، و غیره من علماء و العامه و کذلک جاء عن‌أهل البیت صلوات اللَّه علیهم و رحمته و برکاته‌.
31. شرح الاخبار، ج 1، ص 116.
32. شرح الاخبار، ج 1، ص 106ـ107. و در ادامه‌می‌گوید: محمد بن اسحاق‌، صاحب کتاب مغازی وبرخی دیگر از علمای اهل تسنن این روایت را باهمین الفاظ روایت کرده‌اند و هم‌چنین از طرف اهل‌بیت‌7 روایت گردیده است‌.
33. الحروریه‌: طائفه من الخوارج نسبوا الی‌الحروراء موضع قریب من الکوفه و کان أول‌مجتمعهم و تحکیمهم فیها، و هم الخوارج الذین‌قاتلهم علی‌ علیه السّلام (النهایه 1: 367).
34. حروریه‌: گروهی از خوارج که منسوب به‌منطقه‌ای در نزدیکی کوفه به نام حروراء می‌باشند.این منطقه اولین محل تجمع و سازمان یافتن آنهابود و اینها همان خوارجی هستند که علی(علیه السلام) با آنهاجنگید (النهایه‌، ج 1، ص 367).
35. البعل‌: الزوج‌.
36. النحل‌: 64.
37. نحل (16)، 64.
38. أی‌: لحظه‌.
39. قال أبن ألاثیر فی‌ النهایه 1: 124: الابطح مکه وهو مسیل و ادیها و تجمع علی البطاح و الاباطح‌. ومنه قیل قریش البطاح و هم الذین ینزلون أباطح مکهو بطحاؤها.
40. أی‌: صوت خفقان الأجنحه‌.
41. ابن اثیر در النهایه‌، ج 1، ص 134 می‌نویسد:الابطح یعنی ابطح مکه و ابطح همان دره‌های مکه‌می‌باشد که به صورت ابطاح و اباطح جمع بسته‌می‌شود. و از همین‌رو گفته شده است‌: قریش‌البطاح‌، زیرا آنها در مسیل‌های مکه فرود می‌آمدند.
42. کمأ ورد فی‌ سوره الاحزاب‌: 33.
43. چنان‌که در سوره احزاب (آیه‌) 33 آمده است‌.
44. صفیه بنت حیی‌ بن أخطب (الاصابه 4: 346).
45. صفیه دختر حیی بن أخطب (الاصابه‌، ج 4، ص‌346).
46. شبّه الرسول الکریم صلّی اللَّه علیه و آله فضائله‌علیه السّلام بالاضراس لاجل قوتها و رصانتها وعظمتها بحیث یتحدی من یجابه بها. و فی‌ کتاب‌سلیم بن قیس‌: ان لعلی‌ بن أبی‌ طالب ثمانیه أضراس‌ثواقب‌.
47. در متن عبارت «ضرس قاطع‌» است و رسول‌اکرم (صلی الله علیه) فضایل او را به ضرس قاطع (دندان‌محکم‌) تشبیه کرده است و این به جهت قوّت واستواری و عظمت آن است به گونه‌ای که هر کسی‌در مقابله با وی به زانو در می‌آید و در کتاب سلیم‌بن قیس آمده است‌: علی بن ابی‌طالب دارای هشت‌ضرس ثاقب بود.
48. آل عمران‌: 144.
49. آل عمران (3)، 144.
50ـ هکذا فی‌ الاصل و فی‌ مجمع الزوائد 9: 113:فسکت عنی‌ فلما کان بعد رآنی‌ . قال یا سلمان‌….
51. یوشع بن نون‌.
52. مطلب در اصل متن به همین صورت آمده‌؛ ولی‌در مجمع الزوائد، ج 9، ص 113 آمده است‌: رسول‌اللَّه‌9 در مقابل سؤال من سکوت کرد و بعداً کهمرا دید، فرمود: ای سلمان‌…
53. تمام آیه این است‌: «وَ اتِمُّوا الْحَج‌َّ وَ الْعُمْرَه‌َ لِلَّه‌ِ فَان‌ْاحْصِرْتُم‌ْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِن‌َ الْهَدْی‌ وَ لاَ تَحْلِقُوا رُوسَکُم‌ْ حَتَّی‌یَبْلُغ‌َ الْهَدْی‌ مَحِلَّه‌ُ. بقره (2)، 196.
54. در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج 2، ص 130 آمدهاست که فرمود: کُن عَلی احرامِک مِثلی و اَنْت‌َ شَریکی‌ فی‌هَدیی‌.
55. و قد ذکر العلاّمه البحر انی‌ فی‌ غایه المرام‌: 471:35 حدیثاً من طرق العامه و 8 أحادیث من الخاصه‌و نقل أیضاً ابن عساکر فی‌ تاریخ دمشق (ترجمه‌الامام علی‌ 2: 105) اکثر من 90 حدیثاً من طرق‌شتی‌. و کذلک الکنجی‌ فی‌ کفایه الطالب‌: 152 یرویه‌عن 86 رجلا کلهم یرو ونه عن أنس بن مالک‌. و ابن‌المغازلی‌ فی‌ مناقبه‌: 157 من 34 طریقاً.
56. علامه بحرانی در غایه المرام‌، (ص 471) در این‌باره 35 حدیث از طریق عامه و 8 حدیث را از طریق‌شیعه نقل می‌کند و ابن‌عساکر هم در کتاب تاریخ‌دمشق (ترجمه الامام علی‌، ج 2، ص 105) بیشتر از90 حدیث را از طرق مختلف نقل می‌کند. هم‌چنین‌گنجی در کفایه الطالب‌، ص 152 این حدیث را از 86نفر روایت می‌کند که همگی آن را از انس بن مالک‌روایت کرده‌اند و ابن مغازلی در کتاب مناقب‌، ص‌157، آن را از 34 طریق روایت می‌کند.
57. و فی‌ تاریخ دمشق 3: 15 حدیث 1037: سالت‌.
58. و فی‌ المناقب لابن شهر اشوب 3: 82 عن‌الداری باسناده عن الاصبغ بن نباته و عن جمیعالتمیمی‌ کلیهما عن عائشه‌: أنها لما روت هذا الخبر،قیل لها: فلم حاربتیه‌؟ قالت‌: ما حاریته من ذات‌نفسی‌ الا حملنی‌ طلحه و الزبیر. و فی‌ روایه‌: أمر قدرو قضاء غَلَب‌.
59. در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج 3، ص 67 به نقل‌از دارمی با سند خود از اصبغ بن نباته و از جمیع‌تمیمی و هر دو از عایشه روایت کرده است‌: وقتی که‌عایشه این حدیث را روایت کرد، از او پرسیده شد:پس چرا با علی جنگیدی‌؟ جواب داد: به میل خودبا او نجنگیدم‌، بلکه طلحه و زبیر مرا به این کارواداشتند. و بنا به روایت دیگری گفت‌: آن امری بودکه مقدر شده بود و قضایی بود که غالب شد.
60. و فی‌ کشف الغمه 1: 159 لاسفله تامرا و لاعلاه‌النهروان‌.
61. و فی‌ الاصل‌: احافیف و طرق‌. الاخافیق‌: شقوق‌فی‌ الارض‌. و فی‌ الحدیث‌: فوقصت به ناقته فی‌اخافیق جردان‌. و قال الاصمعی‌: انما هی لخافیق‌واحدها نحفوق‌. و قال الازهری‌ صحیحه کما جاءت‌فی‌ الحدیث اخافیق‌.
62. ذکر فضل بن شاذان المتوفی 260 ه¨ فی‌ الایضاح‌ص 86: عن ابی‌ خالد الاحمر عن مجالد عن الشعبی‌عن مسروق‌: أن عائشه قالت له لمّا عرفت من قَتل‌ذی‌ الُثَدَیه‌؟ لعن اللَّه عمرو بن العاص فانه کتب الی‌ّیخبرنی‌ أنه قتله بالاسکندریه الا انه لیس یمنعنی‌ مافی‌ نفسی‌ ان أقول ما سمعته من رسول اللَّه‌، سمعته‌یقول‌: یقتله خیر امتی‌ من بعدی‌.
63. و فی‌ مناقب ابن المغازلی‌: 55: فانی‌ من ولدک‌.
64. و اضاف فی‌ کشف الغمه 1: 159: یوم القیامه‌.
65. و فی مناقب ابن المغازلی‌: 56 اضاف‌: قتله علی‌نهر یقال لاعلاه تأمر و لاسفله النهروان بین[احقافیق‌] و طرفاء.
66. در کشف الغمه‌، ج 1، ص 159 آمده است که به‌پایین آن «تامرا» و به بالای آن «نهروان‌» گفته‌می‌شود.
67. در متن اصلی احافیف و طرق بوده است که‌صحیح آن‌، اخافیق می‌باشد و به معنای شکاف‌های‌روی زمین است و شاهد مثال این است که درحدیث آمده است‌: «فَوَقَصَت‌ْ به ناقته فی اخافیق جردان‌»و اصمعی می‌گوید: صحیح این کلمه لخافیق و مفردآن لخفوق می‌باشد و از هری می‌گوید: صحیح آن‌همان‌طور که در حدیث آمده است‌: اخافیق‌می‌باشد.
68. فضل بن شاذان (متوفای 260 ق‌) در الایضاح‌،ص 86 می‌نویسد: از ابوخالد احمر از مجالد ازشعبی از مسروق از عایشه روایت شده است که‌گفت‌: خدا عمرو بن عاص را لعنت کند که چقدردروغ‌گو است‌؛ زیرا به من گفت‌: او ذی الثدیه را درمصر کشته است‌.
و بحرانی در غایه المرام‌، ص 451، باب اول‌،حدیث 21 به نقل از کتاب صفین مدائنی از مسروقمی‌نویسد: هنگامی که عایشه فهمید چه کسی ذی‌الثدیه را کشته است‌، گفت‌: خدا عمرو بن عاص رالعنت کند که به من نامه نوشت و خبر داد که او ذی‌الثدیه را در اسکندریه کشته است‌؛ اما آنچه در دل‌دارم [دشمنی با علی‌] مانع نمی‌شود که آنچه را ازرسول اللَّه‌9 شنیدم بازگو نکنم‌. من از آن حضرت‌شنیدم که بهترین فرد از امتم بعد از من ذی الثدیه رامی‌کشد.
69. در مناقب ابن مغازلی‌، ص 56 اضافه شده است‌:او را در کنار نهری که به بالایش تامر و به پایین آن‌نهروان گفته می‌شود و بین [احقافیق‌] و طرفاء کشت‌.
70. و فی‌ الاصل‌: ابن‌.
71. هذه الزیاده موجوده فی‌ النصائح الکافیه‌: 29.
72. و فی‌ المناقب لابن شهر اشوب 4: 73: هذاالفتی‌َ.
73. ای‌ وسع له المکان لیجلس‌.
74. موجوده فی‌ المناقب لابن شهر اشوب 73.4.
75. لقمان‌: 15.
76. در اصل ابن ذکر است‌.
77. این اضافه در النصائح الکافیه‌، ص 29 آمده‌است‌.
78. در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج 4، ص 73 آمده‌است‌: هذا المجتاز. و در نسخه مرعشی آمده است‌هذا الفتی‌.
79. این کلمه در مناقب ابن شهر آشوب‌، ج 4، ص‌73، موجود است‌.
80. لقمان (31)، 15.
81. الحضن ما دون الابط الی الکشح‌، و الکشح مابین الخاطره الی الظلع الخلف‌.
82. و فی‌ کفایه الطالب‌: 101 نقل الکنجی‌ زیاده‌: وربما اخذته الشقیقه فیمکث یوماً أو یومین لایخرج‌.
83. و فی‌ روایه الحسین بن واقد آضاف‌: و قال‌بریده‌: و أنا ممن تطاول لها. الفضائل لابن حنبل‌:130.
84. و فی‌ کفایه المطالب‌: قد عصب عینه بشقه بردله‌قَطَری‌.
85. روی‌َ ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبه‌: 180 باسناده عن‌المغیره عن ام‌ّ موسی‌، قالت‌: سمعت علیاً علیه‌السّلام یقول‌: ما رمدت ولا صدعت منذ مسح رسول‌اللَّه وجهی‌ و تفل فی‌ عینی‌ یوم خبیر.
86. و رواه الکنجی‌ فی‌ کفایه الطالب‌: 102.
قد علمت خیبر أنی‌ مرحب‌
[شاکی‌] السلاح بطل مجرب
اذا اللیوث أقبلت تهلب‌
و أحجمت عن صوله المغلب
أطعن أحیانا و حیناً أضرب‌
87. قال ابوالفرج الاصفهانی‌ فی‌ مقاتل الطالبین‌: 14:ان فاطمه بنت اسد (امه ره‌) لما ولدته سمّته حیدره‌فغیّر أبوطالب اسمه و سمّاه علیاً.
و روی ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبه‌: 79 عن أبی‌محمد عبداللَّه بن مسلم‌: سألت بعضاً عن قوله‌: اناالذی‌ سمّتنی امی‌ حیدره‌، فذکر ان ام‌ّ علی‌ کانت‌فاطمه بنت أسد فلما ولدت علیاً علیه السّلام ـ وأبوطالب غائب ـ سمّته أسداً باسم أبیها، فلما قدم‌أبوطالب کره هذا الاسم‌، و سمّاه علیاً، و قال‌: وحیدره اسم من أسماء الاسد.
88. قال الرازی‌ فی‌ مختار الصحاح‌: 537: و القَصَره‌بفتحتین اصل العنق و الجمع قَصَر و منه و قرأ ابن‌عباس «انها ترمی‌ بشرر کالقَصَر» و فسرّه بقَصَرالنخل یعنی‌ أعناقها. و قال الزمخشری‌ فی هذه‌القراءه بأعناق الابل‌.
89. گنجی در کفایه الطالب‌، ص 101 این مطلب را بااضافه‌ای چنین نقل می‌کند: و چه بسا به سردردمبتلا شد و یک یا دو روز بیرون نمی‌آمد.
90. و در روایت حسین بن واقد اضافه شده است‌: وبریده گفت‌: و من از کسانی بودم که گردن کشیدم وامید بستم که آن شخص من باشم‌!
91. و در کفایه الطالب آمده است‌: علی(علیه السلام)چشم‌هایش را با تکه‌ای از پارچه بُرد که آغشته به‌ضمادی بود، بسته بود.
92. ابن مغازلی در مناقب خود، ص 180 با اسنادخود از مغیره از ام‌ّ موسی روایت می‌کند که گفت‌: ازعلی(علیه السلام) شنیدم که گفت‌: بعد از آن‌که در خیبر رسول‌اللَّه‌9 به صورتم دست کشید و آب دهان برچشم‌هایم مالید به چشم درد و سردرد مبتلا نشدم‌.
93. ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین‌، ص 14می‌نویسد: هنگامی که فاطمه بنت اسد، او را به دنیاآورد، او را حیدره نامید و سپس ابوطالب اسم او رابه علی تغییر داد.
و ابن مغازلی در مناقب خود، ص 79 از ابیمحمد، عبداللَّه بن مسلم روایت می‌کند که گفت‌: ازبعضی درباره قول علی که می‌گوید: «انا الذی‌سمتنی امی حیدره‌» سؤال کردم‌، او گفت که مادرعلی(علیه السلام) فاطمه بنت اسد وقتی که او را به دنیا آورد،وی را اسد اسم گذاری کرد که اسم پدرش بود. ـ ودر این هنگام ابوطالب غایب بود ـ و وقتی که بهخانه برگشت از این اسم خوشش نیامد و او را علینامید و گفت‌: حیدره هم یکی از اسم‌های اسد است‌.
94. و العباره بین المعقوفتین لم تکن فی‌ الاصل‌(نسخه ـ أـ) و لکن فی‌ نسخه ـ ب ـ فموجوده‌.
95. کفایه الطالب‌: 66 مستدرک الصحیحین 3: 153.
96. کفایه الطالب‌، ص 66 و مستدرک الصحیحین‌،ج 3، ص 135.
97. و فی‌ الاصل‌: بریر بن جبیر و بعد مراجعه عده‌مصادر لم اعثر علی هذا الاسم بل کان زر هو الراوی‌و اظنه تصحیفاً علماً بان فی‌ نسخه ـ ب ـ زر بن‌حبیش‌.
98. در اصل بریر بن جُبَیر آمده است‌. بعد از مراجعه‌به تعدادی از منابع به این اسم دست نیافتم و بلکه‌نام راوی‌، «زد» ذکر شده است و گمان می‌کنم که این‌اسم تصحیف شده است با علم به این‌که در نسخه‌(ب‌) زرّ بن حبیش آمده است‌.
99. و فی‌ الاصل‌: حسان‌.
100. در اصل حسان آمده است‌.
101. محمد (ص‌): 30.
102. محمد(47)، 30.
103. هکذا فی‌ الاصل‌.
104. الزیاده موجوده فی‌ المجمع للهیثمی‌ 9: 129.
105. أی‌ الجور و الظلم فی‌ التقسیم‌.
106. این اضافه در المجمع‌ِ هیثمی‌، ج 9، ص 129آمده است‌.
107. و فی‌ الاصل‌: جلسنا.
108. مقصود از سخت‌گیری که عمرو بن شاس از آن‌یاد کرده‌، جلوگیری علی (7) از تصرفخودسرانه غنایم یمن توسط همراهان بود که موجب‌رنجش و شکوه آنها از علی (7) در محضرپیامبر اسلام (9) شد و حضرت به آنان هشدارداد که علی (7) در راه حق قاطع است‌. و این‌قضیه در تاریخ اسلام معروف است‌. مترجم‌
109. م تکن فی‌ نسخه ـ أ ـ و لکن فی‌ الروایه التی‌ذکرها ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبه‌: 103: أنت‌. و فی‌نسخه ـ ب ـ انک‌.
110. و نقله ابن المغازلی‌ فی‌ مناقبه‌: حبیبی‌.
111. و فی‌ المناقب لابن شهر اشوب 3: 221 زاد: ومن سب‌ّ اللَّه فقد کفر.
112. و هو سعید بن جبیر.
113. و قد نقله ابن شهر اشوب فی‌ المناقب هکذا:
نظروا الیه بأعین محمره
نظر التیوس الی شفار الجازر
خزر الحواجب خاضعی‌ أعناقهم‌
نظر الذلیل الی العزیز القاهر
114. و ذکر فی‌ المناقب 3: 221 ایضاً هکذا:
سبّوا الاله و کذّبوا بمحمّد
و المرتضی‌ ذاک‌ الوصّی‌ الطاهر
أحیاؤهم خزی‌ علی أمواتهم
و المّیتون فضیحه للغابر
أقول‌: التیس هو المعز الوحشی‌.
115. در مناقب‌، ج 3، ص 221، ابن شهر آشوب این رااضافه کرده است‌: و هر کس به خدا ناسزا بگوید،کافر شده است‌.
116. این مرد سعید بن جُبَیر بوده است‌.
117. هم‌چنین در مناقب‌، ج 3، ص 221 آن را چنین‌آورده است‌:
سبوا الاله و کذبوا بمحمدٍ
و المرتضی ذاک الوصی الطاهر
احیاؤهم خزی‌ٌ علی امواتهم‌
و المیتون فضیحه‌ٌ للغابر
118. و هو ابو سعید الخدری‌.
119. و فی‌ الخصائص للنسائی‌..
120. خصائص نسائی‌، ص 173.
121. و ذکر المتقی‌ فی‌ کنز العمال هکذا: بالامن والامان و آمنه یوم الفزع‌.
122. و ذکر ایضاً: مات میته الجاهلیه و یحاسبه اللَّه‌بما عمل فی‌ الاسلام‌.
123. متقی در کنزالعمال آن را چنین روایت نموده‌است‌: بالامن و الامان و آمَنَه یوم‌َ الفزع‌.
124. هم‌چنین در این مورد گفته است‌: مات میته‌الجاهلیه و یحاسبه اللَّه بما عَمِل فی الاسلام‌.
125. و فی‌ المناقب أیضاً 3: 210 نقله جابر عن عمربن الخطاب قال‌: کنت أجفو علیاً.
126. در مناقب‌، ج 3، ص 210، جابر این حدیث را ازعمر بن خطاب نقل کرده است که گفت‌: به علی جفامی‌کردم‌.
127. هذه الزیاده فی‌ غایه المرام‌: 497 باب 19 الخبر24.
128. خصائص نسائی‌، ص 201.
129. و لقد أجاد الحمیری‌:
من فضله انه قد کان أول من‌
صلّی و آمن بالرحمن اذ کفروا
سنین سبعاً و أیاماً محرمه‌
مع النبی‌ّعلی خوف و ما شعروا
(حلیه الابرار للبحرانی‌ 1: 243)
و ما بین المعقوفین لم یکن فی‌ الاصل و نقله ابن‌عساکر فی‌ تاریخ دمشق 1: 69.
130. حمیری در این مورد چه خوب می‌سراید:
از فضیلت‌های او است که او اولین کسی‌می‌باشد که نماز خواند و به خدا ایمان آورد. درحالی که همه کافر بودند.
او هفت سال در خفا با پیامبر اکرم (نماز خواند)در حالی که دیگران چیزی نفهمیدند (حلیه الابرار،بحرانی‌، ج 1، ص 243).
و آنچه در کروشه آمده‌، در اصل نبوده و ازتاریخ دمشق ابن عساکر، ج 1، ص 69، نقل گردیده‌است‌.
131. و أصناف فی‌ حلیه الابرار للبحرانی‌ 1: 66 فجاءعلی‌ فبشرته‌. فقال‌: یا رسول اللَّه انا عبداللَّه و فی‌قبضته فان یعذبنی‌ فبذنبی و ان یتم لی‌ الذی‌ بشرتنی‌به فاللَّه اولی‌َ بی‌. قال‌: فقلت‌: اللهم‌ّ اَجْل‌ِ قلبه و اجعل‌ربیعه الایمان‌. فقال اللَّه‌: قد فعلت به ذلک‌. ثم انه‌رُفع الی‌ّ انه سیخصه من البلاء بشی‌ء لم یخص‌ّ به‌أحداً من أصحابی‌. فقلت‌: یا رب أخی‌ و صاحبی‌.فقال‌: ان هذا لشی‌ء قد سبق و انه مبتلی و مبتلی به‌.
132. علامه بحرانی در حلیه الابرار، ج 1، ص 66،مطلب ذیل را اضافه می‌کند: سپس علی پیش من‌آمد و این بشارت را به او دادم‌. او گفت‌: ای رسولاللَّه‌، من بنده خدا و در قضیه قدرت او هستم‌، اگرمرا عذاب کند به واسطه گناهانم بوده است و اگرنعمتی را به من ارزانی کند، او به این کار سزاواراست‌. آن‌گاه می‌فرماید: عرض کردم‌: خدایا قلبش رانورانی کن و بهار او را ایمان قرار بده‌. خداوندفرمود: این کار را انجام دادم‌. سپس به من اطلاع‌داده شد که به زودی [خداوند] علی را به مشکلاتی‌مبتلا می‌کند که هیچ کدام از اصحاب من این ویژگی‌را ندارند. عرض کردم‌: پروردگارا، او برادر و همراه‌من می‌باشد! فرمود: این چیزی است که مقدر شدهو او بدان مبتلا می‌شود، و دیگران به وسیله اوآزمایش می‌شوند.
133. و فی‌ الاصل بین یدی‌ المعقوفین‌: فلا حاجه لی‌عند محمد!
134. شرح الاخبار 1: 116 ـ 165.
منبع: سایت قبس

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید